رمان وسوسه سیب حوا به قلم رز وحشی & niloofarnaz
شیدا و یاسمن دوتا دوست هستن که تو تهران دانشجو هستن ، سره یه کل کل بچه گانه با دوتا از پسرای دانشگاه قدم تو راهی میزارن که زندگیشون رو تغییر میده و در این بین شیدا در پی اثبات خودش به یکی از دانشجوهاست پاش میلغزه و سروش که عاشقشه با کمک یاسمن میخوان اون رو از این باتلاق بکشن بیرون اما...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۳۳ دقیقه
زیر چشمی سروش رو نگا کردم همچنان زول زده بود به شیدا انگاری داره خوده جنیفر لوپز و دید میزنه .
یه لبخند گنده تحویلش دادم خجالت کشیدو روش و برگردوند .
شیدا
چی کار کردیم ما؟ وای خدا
این حرفو وقتی گفتم که داشتم از گندی که زده بودم واسه بچه ها تعریف میکردم
یاسی هم همین طور اونم در حال تعریف کردن بود، تمام خوابگاه فهمیده بودن ما چیکار کردیم،یه شرط بندی سنگین،هرکی رد میشد یه تیکه ای بهمون مینداخت،خیلی وضعمون خوب بود اینا هم متلک پشته متلک ،
ایندفعه جدا گند زده بودیم ، اخه یاسی خیر ندیده وقتی من فکر به سرم میزنه تو چرا دیگه ؟
کاش لااقل تو نمیذاشتی ، منکه میدونم تو هم الان حال منو داری،داری خودتو مثل من احمق فحش مید
بازی با این استاد یعنی فاتحه ی این ترمو خوندن،یعنی بازی با ابروی خودمون ، عجب احمقایی هستیم ما که فکر میکنیم میتونیم این استادو رام کنیم، اون بچه نیست پسره 18 ساله هم نیست که بشه چهار تا شعر عاشقونه دم گوشش خوند و رامش کرد
یه مرده، زن داره، بچه داره، نوه داره، ابرو داره، از همه مهم تر استاده ، واسه اون هم بد تموم نشه واسه ما کمترین مجازاتش اخراج از دانشگاهه
نازی اومد پیشمون و گفت
-میبینم که به خاطر دوس پسر شریف ما امروز شما دو تا جریمه شدین؟
-گفتم:تو یکی حرف نزن که هر چی میکشم از دست شما دوتاست
یاسی یهویی بهم پرید و گفت: اهان لابد منم داشتم تو کلاس عاشقانه نگات میکردم؟ من تو فکر بودم؟
اه اه اه گند بزنن به اون پسره ی عوضی که از هر چی بتونم فرار کنم از دست اون نمیتونم فرار کنم ، اوه اوه بفهمه میخوایم چیکار کنیم میاد منو میکشه
داد زدم :یاسی یاسی حالا که دنیا پر شده از نقشه ی منو تو اون سروشم میفهمه حتما میاد سراغم بعد من چی بگم بهش؟
یاسی گفت: بهش بگو میخوام پیرمرد مردمو از راه بدر کنم ، اصن بهش بگو اونو میخوام نه تویه بچه رو ، من جای تو باشم وایمیستم تو روشو میگم که عاشق استاد شدم تا دلش بترکه
-اوهو یاسی کجا کجا؟ واستا با هم بریم ، چی میگی تو؟ تو که میدونی دل من از جنس پنبه است اونم از نوع نرمش
-خب که چی؟
یعنی که من نمیتونم با این حرف بزنم اگه زنگ زد یا اگه خواست باهام حرف بزنه لطف کن تو باهاش حرف بزن
یهویی یاسی منفجر شد از خنده
-چته؟ چرا ترکیدی؟
-دوسش داری ؟نه؟ خر خودتی؟ اسکولم خودتی، همه ی اینا خودتی، اگر فکر کردی من تو رو نمیشناسم کورخوندی ، قیافتم واسه من مظلوم نکن یاده گربه شرک می افتم
-یاسی چی میگی تو معلوم هست؟ خواهشا در رابطه با احساس من توهم نزن که ناناحن میشما ، خودت خوب میدونی من اهل عشقو عاشقی نیستم،بعدم معتقدم خودمم که باید اول عاشق بشم،بعد حالا خواست طرف عاشقم بشه اون دیگه با خودشه ، مهم اینه که اول من عاشق بشم ،تو هم میدونی که من جز چند تا عشق معمولی که اصلا محاله به ازدواج ختم بشه بیشتر ندارم
یاسی داشت متعجب بهم نگا میکرد که ادامه دادم
من یه انریکه دوست دارم یه دی کاپریو و یه نیکلاس کیج و یه جذاب ترین مرد دنیا بردلی کوپر که اونم مال جنیفره نه مال من بدبخت فلک زده ی خوابگاهیه دانشجو
-شیدا خفه میشی یا نه؟
-نشم چی میشه؟
-خفه نشی باید امشب بالا بخوابی
-کوفت بالا بخوابی ، مرگ بالا بخوابی درد بالا بخوابی ، من بالا نمیخوابم خفه هم نمیشم
زبونمو واسش دراز کردم تا بدونه حرصم گرفته
در حالیکه داشتیم سربالا پایین خوابیدن رو تخت کل کل میکردیم یهویی گوشیم زنگ خورد ، نمیشناختم کی بود جواب دادم
اما ای کاش جواب نمیدادم ، این یکیو باید یاسی جواب میداد نه من ...
وای صدای سروش بود پای تلفن!
تا اومدم به خودم بجنبمو گوشیو بذارم دم گوش یاسی دیگه دیر شده بود ، داشت حرف میزد:
-شنیدم یه کارایی میخواین بکنین؟ تو و اون دوستت یاسمن
-خب ماشاءالله الا قوه الا بالله خوبم که خبرگزاری اسوشیتدپرس خبرا رو بهتون ثانیه ای میرسونه تو از کجا فهمیدی؟
-همه ی دانشگاه الان میدونن شما دو تا میخواین چیکار کنین ، فکر میکنی کارت درسته؟
-فکر نمیکنم مطمئنم درسته ، کار از این درست تر تو دنیا نیست ، تو فرض کن من واقعا عاشق استاد شدم و حالا با این کار میخوام به عشقم برسم حرفیه؟
-به من ربطی نداره اما با اینده ات بازی نکن ، با دَرسِت ، تو هنوز تو این دانشگاه خیلی کار داری
-خب خوبه که داری میگی بهت ربطی نداره پس اگه به تو ربطی نداره که اصلا هم نداره خواهشا مزاحم من نشو که خیلی کار دارم.
-شیدا؟شیدا؟ گفتم ربط نداره اما خودت که میدونی
یه حرفیو زمزمه کرد که نشنیدم اما کاش میشنیدم چی میگفت تا حسابی حالشو میگرفتم کلا من جون میدادم واسه گرفتن حال
این سروش ، ایش اسمشم حالمو بهم میزد، عصبانی شدمو گفتم:
میخوای ابراز علاقه هم بکنی لااقل داد بزن ، چرا مثل بچه ها پچ پچ میکنیو سرخ میشی
فقط شنیدم که اروم گفت خداحافظ...!
از طرز خداحافظیش خوشم نیومد ،گاهی خودمم از خودم حالم بهم میخورد ،چه بی رحمم من ،یاسی گفت خودش بود؟
گفتم :اره خودش بود یه چیزی گفت که نشنیدم،اما هرچی بود انگار خیلی مهم بود !
یاسمن
برگشتیم خوابگاه اما عینهو سگ پشیمون بودیم اخه ما رو چه به مخ زنی ، بدبختی این بود که ادمای سواری گرفتن هم نبودیم اونم جلوی دانشجوها و مخصوصا انتظامات
اه گندت بزنن شیدا که هر چی میکشم از دسته توئه
کارمون کوچیکترین تنبیهش اخراج بود و بعدش بی ابرو شدن جلو خانواده مون ، خانواده ای که بهمون اعتماد کرده بودن و گذاشته بودن بیاییم یه شهره غریب دانشگاه ، همون خانواده که بهشون قول داده بودیم سربلندشون کنیم و دهن همه اونایی رو که میگفتن دختر بره تهران دیگه نمیشه جمعش کرد رو ببندیم ، اینطوری میخواستیم خانواده رو سر بلند کنیم اینطوری میخواستیم درس بخونیم ؟
اصلا ما اومده بودیم درس بخونیم یا مخ استاد رو به کار بگیریم ؟اگه قرار بود رو مخ مردا کار کنیم که تو شهره خودمون هم میتونستیم اینکار رو بکنیم
تو فکر بودم که گوشی شیدا زنگ زد شیدا نگاهی به شماره کرد و جواب داد حرف زدنش که تموم شد لبش و دندون گرفت و برگشت طرفم پرسیدم
سروش بود ؟
اره
، یه چیزی گفت نشنیدم اما فک کنم چیزه مهمی بود
چیزه فهمیده ؟
باران
۱۸ ساله 00اولاش خوب بود اما آخرش واقعا غمگین بود اصلا خوب نبود که آخرش اینجوری تموم شده
۵ ماه پیشآروین
00رمان قشنگیه
۹ ماه پیشمری
۲۰ ساله 00من شیدارودرک می کنم خیلی سخته عاشق استادت بشی واونم زن وبچه داشته باشه وزنشوخیلی دوست داشته باشه آدم روح وروانش بهم میریزه دست نویسنده دردنکنه همیشه که نمیشه همه رماناخوب تموم بشه بعضیابرای عبرت خوبن.
۱۰ ماه پیشسحر ۳۵
00جالب نبود
۱۱ ماه پیشنگین
۱۹ ساله 00قلمش خوب نیست علائم نگارشی رو رعایت نکرده
۱۲ ماه پیشرها
۲۳ ساله 21شیدا خیلی رو مخم بود آخرش هم افتضاح بود
۱ سال پیشزیبا
۱۶ ساله 00این رمان عالیه هم عاشقانه هست هم جنجالی من که خیلی دوسش داشتم امیدوارم نظر شما هم همین باشه خوشگلاااا❣️❣️❣️❣️
۱ سال پیش***
۴۰ ساله 00برای من اصلا جالب نبود بچه گانه بود داستانش
۱ سال پیشفاطمه
۱۸ ساله 00پایان بدی داشت انتظارشو نداشتم... خوب نبود
۱ سال پیشفضولک
40نویسنده جونم رمانت عالی بود ولی اخرش بده اگه میخوای مردم رمانت و دوس داشته باشن اخرش باید خوب باشه در هر صورت زحمت کشیدی ولی بیا اخر رمانت رو تغییر بده حیف جلد دوم رو پایانش خوب بنویس
۲ سال پیشفاطمه
۲۸ ساله 10خیلیییی بد تموم شد ولی شاید سرگذشت خیلی ها باشه خوبه آدم ازش درس و عبرت بگیره
۲ سال پیشناشناس
۱۴ ساله 00افتضاح
۲ سال پیشتیناریا
۲۳ ساله 38خیلی چرت تموم شد ارزشش رو نداشت سازندشم خرو نفهم بود ۰۹۳۷۹۸۱۰۵۱۶
۳ سال پیشrasta
۱۸ ساله 241اول انتقاد میکنی بعدم شماره میدی جررر😂😂😂
۳ سال پیشالی
10🤣🤣
۲ سال پیشYekta
00اخرش چیشد؟
۲ سال پیش
...
00من هنوز رمان نخوندم ولی چرا همه انتظار دارن پایان خوش باشه مگه تو واقعیت همه زندگیا آخرش خوبه پس بیاید واقع بین باشیم رمان و ب خاطر پایان تلخ چرت ندونیم