رمان وانیا ملکه خواب ها (جلد دوم) به قلم saniya
در پایان جلد اول رمان وانیا دچار فراموشی شد و در این جلد فراموشیش مشکل بزرگیه…
سیترا برای انتقام آذر و جنگ آماده می شه و با توجه به فراموشی وانیا و قطع شدن رابطش با دنیای خواب ها این یه فاجعه ...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۷ دقیقه
یکی از گیلاس های طلایی و یکی هم سفید چیدم و خوردم،مزه ی خیلی خوبی داشتن.
-نشسته می خوری؟مریض می شی.
-ماهان تو کار و زندگی نداری؟
-کار و زندگی من تویی!
-چی؟
-هیـ…هیچی
رو پاشنه چرخیدم و رو به روش قرار گرفتم و اعتراض گونه گفتم-ماهان…
-جانم؟
-بگو و بعد برو.هم خودتو راحت کن و هم فکر جدیدی به افکار من اضافه نکن…
-وانیا من…من خیلی وقته می خوام بهت بگم اما…اما هر دفعه پشیمون می شم،ولی حالا که موقعیت پیش اومده بزار بگم…
-چیو؟
-وانیا…من…من دوستت دارم…از اول دوستت داشتم و عاشقت بودم اما تو،به من توجهی نداشتی ولی من هنوزم عاشقانه دوستت دارم،حتی بیشتر از قبل.
چند تا شوک تو یک روز به من وارد می شه؟زندگیه من دارم؟من به این چی بگم؟
ماهان ناگهانی جلوی پام زانو زد و گل رز سفید عجیبی جلوم گرفت و گفت-با من ازدواج می کنی؟
-ماهان،من واقعا نمی دونم و گیجم.تو یهو گفتی پس الان از من جواب…
نذاشت ادامه بدم-هر چقدر می خوای فکر کن…چند روز نمیام تا بهتر فکر کنی.با اینکه دور بودن از تو برام خیلی سخته،اما تو حق فکر کردن داری…منتظرم!مواظب خودت باش.
از جلوی چشمام ناپدید شد و من موندمو ذهن آشفته ام!
از یه طرف طرف احساسم به آرسان،
از يه طرف عروسی آرسان
از يه طرف ماهان مهربون که همیشه کمکم می کنه و مواظب منه،
از طرف دیگه،حافظه ی از دست رفته ام
از یه طرف،نینا و حرفاش،
و از طرف دیگه،جنگی که در پیش هست.
کاشکی الان شمشیری از غیب می اومد و فرو می رفت داخل قلب من…اونوقت راحت می شدم از این همه دغدغه.
دیگه حوصله ی راه رفتن نداشتم،چشمامو بستم و به اتاقم برگشتم.
نه حوصله تمرین داشتم نه حوصله استراحت،به طور کلی حوصله هیچ چیزیو نداشتم.
آه بلندی کشیدم و خودمو روی تخت پرت کردم.
چرا بین این همه پری من باید پری ویژه باشم؟
چرا من باید فراموشی بگیرم و درست موقع فراموشی من یکی تصمیم به جنگ بگیره؟
چرا کسی که من بهش احساس دارم باید با یکی دیگه ازدواج کنه؟
چرا کسی که برای من مثل دوستی مهربونه، باید عاشقم باشه و ازم خواستگاری کنه؟
این چرا ها داره اعصاب منو بهم می ریزه.
کاشکی من اصلا به وجود نمی اومدم.
آخه مادر من نونت کم بود؟آبت کم بود؟بچه پری ویژه دار شدنت چی بود؟!
بیخیال طی کن وانی.
آخه تا کی بیخیالی؟
صبرم حدی داره!تحمل و بیخیالی هم حد داره! من دیگه نمی کشم.
با همین فکرا کم کم خوابم برد.
************
تق تق…تق تق…
-بله؟
-اجازه هست ملکه؟
با حرص گفتم-بیا داخل.
آریانا،یکی از افراد میترا،وارد اتاق شد و احترام گذاشت.
-من چند بار باید بگم به من احترام نزارین؟
-ملکه این یک رسم است و نمی توانیم آن را انجام ندهیم.
آریانا دقیقا مثل آدم آهنی می مونه.
-صد بار گفتین…حالا چیکار داری؟
-خواب بودید ملکه؟
-باید به تو هم جواب پس بدم؟
دست خودم نیست این چند وقت اعصاب درست ندارم و تقریبا به همه می پرم.
-نه ملکه جسارت من را ببخشید.
کلافه از آدم آهنی حرف زدنش گفتم-میگی کی دوباره منو احضار کرده یا نه؟آخه نمی دونم چرا امروز همه گیر دادن منو احضار کنن؟!
-بانو میترا گفتند،همراه بانو چیترا و بانو نینا در سالن استراحت نشسته اند شما هم تشریف ببرید،بانو نینا با شما کار دارند.
شقیقه هامو ماساژ دادم.-بهشون بگو سر درد دارم نمیام.
-بانو نینا فرموند اگر نیامدید…
- لابد به زور ببریدم؟آره؟
-بله ملکه.
دنیز
00خیلی خوب بود عاشقش شدم
۱ هفته پیشیاسمن
۱۵ ساله 00به جرعت می تونم بگم این رمان یکی از بهتر رمان های تاریخه شخصیت شوخ و شاد وانیا خوانده ها رو هم شاد می کنه باعث خنده میشه آخرشم خیلی عالی تموم شد و خیلی رویایی هستش
۳ هفته پیشرویا
۱۵ ساله 00عالی بود خواهشا فصل سومم بنویس خواهش
۴ هفته پیشBeyond ??
۱۵ ساله 00تازه دارم جلد اولش رو میخونم اما عالی اگه میشه جلد سوم بنویسید یا رمان های دیگری شبیه همین بنویسیم و من بگما عالیه واقعا خیلی دوسش داشتم🫀🥰💙
۴ هفته پیشدلیار
00خیلی عالی بود ولی کاش اخرش ماهان و وانیا خواهر و برادر میبودن جلدسومشم درباره ی بچه هاشون بنویسید ممنونم🌱
۱ ماه پیشملک محبت
00عالی بود
۳ ماه پیشY.a.s
00عالی بود نویسنده ی عزیز. .🩷 ممنون میشم جلد سومش رو هم بنویسی..🥺💞
۳ ماه پیشفهیمه احمدی
۱۳ ساله 00وای خیلی عالی بود لطفا هرچه سریعتر جلد سوم رمان وانیا ملکه خواب هارو بنویسید دوست دارم بدونم نتیجه جنگ له نفع سیترا و مانیا میشه یا ماهان و آرسام و وانیا و از نویسنده بابت این رمان قشنگ خیلی ممنونم
۴ ماه پیشنازی
00خیلی خیلی خچب بودددددددد ترو خدا فصل سوم هم بنویسید
۴ ماه پیشHanie
00سلام و ممنون از نویسنده من فصل اول این رمان زیبا رو خوندم و فصل دوم هم تازه شروع کردم واقعا زیباست من عاشق رمان های تخیلی هستم لطفا به نوشتن رمان های تخیلی ادامه بدید خسته نباشید
۴ ماه پیشمارال
00عالی آخرشم خیلی خوب تموم شد لطفا فصل سوم رو هم بنویس
۵ ماه پیشمحدثه
۱۵ ساله 00خیلی خوب بود دست نویسنده درد نکنه من خیلی خوشم اومد
۵ ماه پیشمحدثه
۱۳ ساله 00عالییییییییییییییییی بود قسمت آخرش
۵ ماه پیشمهدیه
00رمان بسیارخوبی بود.من،رمانهای فانتزی زیادی خوندم،ولی بی شک میتونم بگم این رمان،جزوبرترین رمان ها در این زمینه است.ممنون از نویسنده.ذهن فوق العاده ای دارید.میدونیدچطورمخاطب راجذب کنید.
۵ ماه پیشارام کمالان
۱۷ ساله 00سلام به نویسنده عزیز باید انلاین بخودنم پی دی اف نداره؟
۵ ماه پیش
ماهرخ
۱۶ ساله 00خیلی عالی بود خیلی