رمان وام ازدواج به قلم سیاوش 68
قصه در مورد دختر دانشجویی هستش که پدرش بیمار هستش ودر این میان اتفاقاتی پیش میاد که مجبور میشه بخاطر وام ازدواج با استادش به صورت صوری ازدواج کنه البته این آخر ماجرا نیست چون بعد از ازدواج ماجراهایی پیش میاد که خوندنش خالی از لطف نیست …
پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۵ دقیقه
در خونه رو بستمو به سمت ايستگاه اتوبوس رفتم
قسمت ششم
به کافي شاپ که رسيدم دودل شدم برم تو يا نه که صدايي از پشت سرم گفت چي شد هنوز مرددين
به پشت سرم نگاه کردم استاد شهاب بود
-شمام تازه رسيدين
-از وقتي شما رسيدين من اومده بودم ولي چون حدس ميزدم ممکنه پشيمون بشين با خودم گفتم بيرون منتظرتون مي مونم که نتونيد پشيمون بشيد راستي سلام
-ببخشيد سلام
-خوب بريم تو
-بله
باهم داخل کافي شاپ شديم يه کت اسپرت سفيد تابستوني پوشيده بود با يه شلوار جين به نظرم ترکيب خوبي بود تي شرتش هم کرمي روشن بود
-خوب چي مي خوري
-ممنون چيزي نمي خورم
-کافي گلاسه مي خوري
-گفتم که
-نذاشت حرفم رو ادامه بدم باشه پس کافي گلاسه سفارش مي دم گارسونو صدا کرد و سفارش دو تا کافي گلاسه داد بعد هردومون سکوت کرديم تا اينکه گارسون کافي گلاسه ها رو جلومون گذاشت
-خوب بخور
اين چرا اينقدر راحت شده اصلا حس مي کنم اين استادي نيست که مي شناختمش
-راستش شما گفته بودين که (اصلا نمي دونستم چه جوري بهش بگم ما قرار بود در مورد جور کردن پول عمل پدرم صحبت کنيم راسش مي ترسيدم فکر کنه من چقدر پرروام)
-چرا حرفتونو خوردين
-خوب قرارمون براي اين بود که
-بله متوجه شدم راستش من يه پيشنهادي داشتم ولي راستش اول چند تا سوال ازتون داشتم
-بفرمايد
-راستش اونطور که من فهميدم شما دو تا خواهر دارين و با پدر و خواهر کوچکتر از خودتون زندگي مي کني درسته؟
-بله خواهر بزرگم متاهل و مادرم هم چند سال پيش فوت کرد
راستش نمي دونم چرا بهش اعتماد کردم و دارم از زندگيم براي اون مي گم ولي تو نگاهش آرامشي بود که مي تونستم بهش اعتماد کنم
-چقدر براي پول عمل پدرتون لازم دارين
-حدود سه ميليون تونستيم از عموم و پس اندازي که خودمون داشتيم جور کنيم حالا سه ميليون باقي رو نمي دونم از کجا بيارم
-خانواده مادريتون چي ؟
-راستش وضع اونا بد نيست واقعيتش وضعشون خوبه ولي اونا از اول هم با ازدواج مادرم با پدرم مخالف بودن بعد از فوت مادرم هم که ديگه با ما قطع رابطه کردن
-رفتين پيششون
-راستش حاضر نيستم باعث کوچيک شدن پدرم جلوي اونا بشم
-ولي جون پدرتون در ميونه
-همينه که دار منواز پا درمياره
-راستش يه پيشنهاد داشتم ولي مي ترسم ناراحت شين
بعد هم با کافي گلاسه مشغول شد مثل اينکه اينم قراره حرصمو دربياره بهش زل زدمو منتظر شدم حرف بزنه
سرشو گرفت بالا بعد با شک همونطور که به چشمام نگاه مي کرد گفت من حاضرم اون پولو بهتون بدم ولي به يه شرط
ديگه حرفاشو نمي شنيدم اينقدر خوشحال شدم که نفهميدم که چي مي گفت تا اينکه گفت خوب چي مي گيد؟
گيج بهش نگاه کردم اون هم با شک و نگراني نگاهم مي کرد با گيجي گفتم شما چي گفتين ؟
-عذر مي خوام من قصد جسارت نداشتم
نذاشتم حرفش رو تموم کنه گفت مگه شما چي گفتين ببخشيد من اصلا حواسم به حرفاتون نبود نفسي از سر راحتي کشيد و گفت
-پس بايد دوباره از اول بگم
-چي رو؟
-پيشنهاد و شرط
-بله بفرماييدراستش هر شرطي باشه قبول مي کنم زندگي پدرم خيلي برام ارزش داره
-ببينيد من مي تونم يه وام براتون بگيرم
-چه وامي
-وام کمي مکث کرد بعد گفت ازدواج
-ولي آخه من که مجردم
-خوب ازدواج بکنيد يه ازدواج صوري
-خوب چرا وام ازدواج نميشه يه وام ديگه گرفت
-چرا خوب شايد بشه
-خوب ،پس براي چي وام ازدواج بگيرم تازه چطور مي تونم بگيرم
-خوب هر وام ديگه اي بگيرين ضامن مي خوات
نگاه عاقل اندر سفيه اي بهش کردم و گفتم مگه وام ازدواج ضامن نمي خواد؟
-خوب چرا اونم ضامن مي خواد ولي من جورش مي کنم
-ببينيذ البته ببخشيد ولي شما مي تونيد ضامن رو براي يه وام ديگه جور کنيد حتما که نبايد من وام ازدواج بگيرم
-ببينيد بر فر هم ضامن جور شد شما بعد مي تونيد قسطهاش رو بديد؟
-فکر نمي کنم ولي براي وام ازدواج همين قضيه پيش مياد
بیتا
۲۹ ساله 10رمان خیلی چرتی بود واقعا ارزش خواندن نداشت
۳ هفته پیشتارا
10اصلا خوب نبود
۳ هفته پیشانای
01مانی عاشق بود عالی
۳ هفته پیشM
10مزخرف ترین رمانی بودکه خوندم
۳ هفته پیشM
01به نظر من که شاهکار بود و من یک خسته نباشید جانانه به نویسنده این رمان زیبا میگم
۴ هفته پیشM
01به نظرمن خیلی عالی بود و خیلی عالی تمام شد
۴ هفته پیشباجلانی
۲۷ ساله 20باسلام وخسته نباشید رمان خوبی بود ولی چند ایراد داشت قسمت هایی از آن نصفه نیمه بود از یک موضوع به موضوع دیگری میرفت ولی آخر رمان به خوبی به پایان رسید
۴ هفته پیشمانا
10چرا رمانا اینقدر چرت شدن شاید کمتر رمانی باشع که جذب کنه ادمو این واقعا چرت پرت بود خوشم نیومد
۴ هفته پیشفاطمه
۲۳ ساله 12آبکی بود. خیلی هم آبکی بود. معلوم بود که روش کار نشده و نویسنده تازه کاره.
۴ هفته پیشریجانه
۴۰ ساله 01عالی بود
۴ هفته پیشندا
۱۹ ساله 01خیلی عالی بود احسنت
۱ ماه پیشمعصومه
۳۱ ساله 00خیلی ابکی و به درد نخور بود
۱ ماه پیشهلیا
10زیاد جالب نبود جایی که تصادف کرد چطور یهویی امیر پیداش شد پدرش چطور انقد بیخیال بود خیلی ابکی بود
۲ ماه پیشریحانه
۱۸ ساله 01عالی بود خیلیییییی خیلی خوب بود کاش هیچوقت تموم نمیشد😭🥺😍😍😍
۲ ماه پیش
مهدیه
۱۸ ساله 00رمان نسبتا خوبی بود ولی میتونست پایان بهتری داشته باشه راستش پایانش رو دوست نداشتم