رمان تا ابد کنار تو به قلم mhlw
رمانم درمورد دختری هست به نام آرام برعکس اسمش خیلی شیطونه ....با اینکه تو بالای شهر میشنه ولی رفتارش خاکیه.ولی در همه جا اینجوری نیست....
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۱۲ دقیقه
موزیک تو رو ازم گرفت
منم هر چی دم دست بود کوبوندم این طرف
دیگه زخم زبون نزن نگو کوشون اون همه طمعی که داشتم واسش
ول کن بیا یه تار موتو نمیدم به کل ریتما به کل ملودیا
فک کن این بار هر چی گذشته مرده مموری پاک
چقدر نگو حرفات کهنه شده
ببروم کات خوب اصلا تو هر رابطه ای پر مشکله که حل شه
بیا حرف بزنیم حلش کنیم بسه
نباش حالا خوب مثل یه بچه حالا که سهمم از گوشیم فقط دکمه قرمزشه
Reject_wantons
پارت:4⃣ آخ من عاشقه این آهنگام فقط به عشق آهنگام زنده ام
(خخخ الکی مثلا من کلی مشکل دارم)
رسیدم خونه و ماشین رو پارک کردم رفتم تو مامان بابا نشسته بودن جلو تلوزیون
من:سلام برشهلا خانوووم اقا شاهین احوالات شما
شاهین:سلام دختر بابا خوبی عزیز بابایی
شهلا:سلام.دخیی من چطوره؟
من:??خوبم
بابا:عزیزم غذا خوردی؟
من:نوچچ.
بعد داد زدم:طلااااا جوووووووووون
طلا:جانم دخترم سلام عزیزم
من:سلام بر بانوی خودم
طلا:چیکار داشتی دخترم
من:طلایی غذام و میاری اتاقم؟
طلا:آره دخترم
و خسته و کوفته رفتم سمت پله و شروع کردم به غرغر کردن:اخه کدوم معماری 30تا پله میزاره.اه اه ادم انقدر پیچ و تاب میخوره که حالش بد میشه.(دوستان ما خونمون 2بلکسه و پله ها مارپیچ میخوره و به اتاقا میره)اه اه معمار این خونه بترکه ایشالله کجل شه.ایشالله خودش از 80پله بره بالا اه اه.
همینجور که داشتم غرغر میکردم رسیدم به اتاقم سریع لباسام و در اوردم یه تاپ شلوارک پوشیدم طلا هم غذام و اورد.بعد اینکه غذام تموم شد.ظرفامو گذاشتم میز بغل تختم و گرفتم و خوابیدم
تو خواب عمیق بودم که حس کردم مگس رفت تو دماغم.یه دونه محکم زدم رو دماغم که آه خودم بلند شد دماغ نازنینم خورد شد
یهو صدای خنده کسی امد یکی از چشامو باز کردم که دیدم آراد رو فرش پهن شده و داره هرهر میخنده
من:زهر مار
اراد:اخخ دلم درد گرفت عاشقتم آرام
من:درد.وفظیفته عاشقم باشی
آراد در حالی که داشت میرفت بیرون گفت:بلند شو حاظر شو مگه قرار نیست برین بیرون
من:آره ولی تو از کجا میدونی؟
اراد:کوروش بهت زنگید ولی من جواب دادم اون هم گفت بیدارت کنم قرار دارین
من:اووف بچه ها هم گفته بودن تو بیایی
اراد:خواهری کوروش بهم گفت ولی امشب من کار دارم فردا یه پروژه مهمی رو باید تکمیل کنم حتی آرتا هم داره میاد اینجا
من:آها اکی دادشی ولی خودتو خسته نکن فدات بشم من
اراد:خدانکنه تو فدای من شی من فدای تو بشم
طلا:دختررررم،پسرررررم،بیایین پایین عصرونه بهتون بدم
من:طلایی من که میخام با دوستام برم بیرون به آراد بده
آراد:مرسی طلا جوون منم دوستم میخاد بیاد با اون میخورم دیه تو زحمت نکش
طلا:باشه مادر زحمته چی؟
و رفت پایین اراد هم رفت اتاق خودش منم سریع حاضر شدم یه مانتو سفید بلند تا ساق پام میومد پشتش هم یه دختره بود که داشت سیگار میکشید و دختره مشگی بود.یه شلوار بالای مچ پوشیدم که مشگی بود موهامو باز گذاشتم که تا کمرم اومد یه شال نخی مشگی هم انداختم رو سرم یه ریمل زدم که موژه های طلایم مشگی بشه یه کتونی سوپر استار سفید که خط هاش مشگی بود پوشیدم.از اتاق زدم بیرون و پله ها سر خوردم و پریدم پایین که چشم به یه جفت کفش اسپرت پسرونه افتاد.اومدم بالا تریه شلوارکتون مشگی.امدم بالا تر یه بولیز مشگی که با خطای سفید نوشته بود طهران.اومدم بالاتر لبای خوش فرم خوشمل.دماغ نه بزرگ نه کوچیک.چشای قهوه ای روشن تقریبا به عسلی میزد.ابرو های پهن خوش فرم.موهای قهوه ای روشن که خامه ای زده بود.لامصب خیلی خوشگل بوووود.
پسره:سلام خانوم رستمی اینجا کاری داشتید؟
من:ااااا تو اینجا چیکار میکنی
آرتا:به قول یه بنده خدا فضول رو بردن جهنم
اااااا پسره یالغوز داشت حرف خودم رو به خودم پس میدادددد
من:اولا یاد بگیر حرفای جدید یاد بگیری.دوما با اینکه لازم نیست بهت بگم ولی محض اطلاع اینجا خونه مااااا هاااا
با تعجب گفت:ینی...ینی تو خواهر آرادی
من:با اجازه شما
آرتا:اگه اجازه ندم
من:کچلت میکنم
آرتا:هه تو فنچ
یهو بدون جلب توجه پریدم روشو موهاشو میکشیدم آرتا هم داد میزد یهو آراد اومد منو بغل کرد و گفت:چرا عین سگ و گربه افتادید بهم؟ مگه شما ها همدیگر رو میشناسید؟ اصن ببینم آرام تو چرا تو بغل آرتا بودی؟
ارتا:بابا اراد بغل چیه داشت موهامو میکند
من:حقته تا تو باشی دیگه زبون درازی نکنی
آرتا:یکاری نکن زبونتو تو دهنت لوله کنم
ترانه
00درست یه کم خیالی بود ولی قشنگ بود من که ازش خوشم اومد
۱ ماه پیشفرشته
۳۱ ساله 00افتضاح ترین رمانی بود که خواندم.چقدر بچه گانه بود.حیف از وقت آدم
۱ ماه پیشعالی بود.خسته نباشید
۳۷ ساله 00عالی بود.خسته نباشید
۲ ماه پیشانسان
۲۳ ساله 00به شدت اما بی خودی بود،بسیار بی حیایی و بی عفتی داشت ، خیلی خارج از اخلاق و انسانیت بین روابط نامحرم ها داشت ،اصلا اثری از خدا و دین در زندگی شوند نبود،بد دهنی زیاد بود،متاسفم که همچین چیزی بیخودی خون
۲ ماه پیشمتین
۱۹ ساله 00عمو جون چند سالته😂?!
۳ ماه پیشمهدیه
۱۸ ساله 00ارتا و ارام همیشه هی میگفتن اقایی خانوممم دیگه شورشو دراوردن
۴ ماه پیشنگار
10رمانش خیلی بچگانه و توهمی بود
۴ ماه پیشBS
۱۲ ساله 00سلام خوب بود ولی بعضی جاها جالب نبود مثلاً دختری که به هیچکس احترام نمیذارن و خیلی بددهنه و از پوشش هاشون هم خوشم نیومد و خیلی راحت نامحرم به نامحرم دست میزد امیدوارم جبران بشه
۴ ماه پیشب
00وای دومین تجربه ی رمان نوشتن خوبه امیدوارم موفق باشی و بتونی رمان های بهتر و جالب تری بنویسی🙃🤍
۵ ماه پیشنسرین
۲۵ ساله 00خیلی بد دهن بود یه ذره احترام به برادرش شوهرش نمیذاشت خیلی ساده وبی مفهوم
۵ ماه پیشبیتا
۱۴ ساله 00در کل خوب بود اما برای من جذابیتی نداشت
۶ ماه پیشندا
۱۹ ساله 00خیلی خیلی عالی بود کیف کردم
۶ ماه پیشHadise
10خیلی لوس بود مخصوصا ک همش می گفت اقایم اصلا چرا انقدر اسرار دارن دختر ها رو لوس جلوه بدن ؟ واقعا یعنی بچه سوسول بودن قشنگه؟ شاید بگی سوسولیم باشه قبول بعضیی هامون دقت کنید بعضی هامون هستیم ولی نه هممو
۶ ماه پیشناشناس
00خیلی خیلی بچه گونه بود اصلا به***نمیخوره خیلی چرت بود
۷ ماه پیش
گیتی
00بچه گانه و لوس بود خیلی متن آهنگ داشت حوصله سر بر بود با آهنگ رمان رو طولانی کرده بود