رمان پرنسس شیطون من به قلم melika_n_p
داستان درباره دختری به اسم نازنینه که پدرش اونا رو ترک کرده و مادرش هم مرده نازنین با برادر دوقلوش زندگی میکنه
به اصرار پدربزرگش مجبور میشه با پسر شریک بابابزرگش ازدواج کنه ولی در لحظه آخر....
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۶ دقیقه
برگه ای که شماره رو توش نوشته بود رو پاره کردم و ریختم تو صورتش و از مغازه اومدم بیرون یکم که ازش فاصله گرفتیم با مهسا منفجر شدیم از خنده البته جلوی خودمون رو گرفتیم داد نزنیم تو مردم زشت بود
همون موقع گوشیم زنگ خورد گوشی رو برداشتم اوه اوه میلاد بود کارت کشیدم برای گوشیش پیام اومده لو رفتم
-الو سلام داداش گلم خوبی
-انگار شما بهتری
-چطور
-نازنین حالا کارت منو کش میری اگه من برات پاستیل خریدم حالا ببین
-داداشی جونم خو ببخشید
-روتو برم دختر
-آره برو
-کجا برم
-رومو
-دیوونه
-داداشی جونم حالا که خندوندمت برام پاستیل میخری
-از فرصت سوءاستفاده نکن وروجک
-میخوای گریه کنم
-تهدیدت هم بچه گانس
خیلی خب کارتم که دستته برو پاستیل بگیر ولی خالی نکنی کارتو لازمش دارم
-چشم داداشی قول
-من کار دارم فعلا خدافظ
-بااااای
یه نفس راحت کشیدم و با مهسا رفتیم تو یه بستنی فروشییه بستنی شکلاتی سفارش دادم و مهسا هم بستنی میوه ای و شروع کردیم به خوردن داشتم به اطراف نگاه میکردم که، اینا اینجا چیکار میکنن
مهسا متوجه شد از یه چیزی تعجب کردم بهم گفت
-چی چشم تورو قد هندوانه کرده دختر عمه جان
-مهسا
-جونم
-پارمیدا با چنتا از پسرای کلاس پشت سرتن
خواست برگرده پشتش رو نگاه کنه که گفتم
-نههههههه
-چته دختر ترسیدم
برگردی متوجت میشن حوصله این افاده ای رو ندارم زود بخور بریم داشتیم میخوردیم که یه پسره که با جوجه تیغی مو نمیزد اومد سمت ما
ای داد الان همه حواس ها جمع ما میشه به من گفت
جوجه تیغی- افتخار آشنایی میدین خانوم خوشگله
-نچ
-میخوای خودتو برام لوس کنی
اشکال نداره من بلدم ناز بکشم
-مهسا نمیدونم چرا صدای پشه کنار گوشم میشنوم
مهسا- آره منم میشنوم ولی نمیدونم از کجاست
-پاشو بریم عزیزم من به مگس آلرژی دارم
از شانش گندم پارمیدا متوجه ما شد
پارمیدا- آقا پسر موندم این بیریخت چی داره شما رفتین سمتش
جوجه تیغی- به نظر من از شما خوشگل تره
پسرایی که کنار پارمیدا نشسته بودن منفجر شدم
پارمیدا -از شما خیلی بهترم جوجه تیغی
من رو به مهسا -عزیزم پاشو بریم
بلند شدم از جام که برم بیرون که جلوی در یکی دستمو گرفت معلوم بود پسره خیلی بدم میومد پسرای غریبه بهم دست بزنن خوشبختانه میتونستم حالش رو بگیرم تکواندو کارم منم دستش رو گرفتم تا اونجا که میتونستم پیجوندم
-بار آخرت باشه فهمیدی
جوجه تیغی -بله چشم غلط کردم
کل مشتریا منفجر شده بودن
پارمیدا با دهن باز داشت نگامون میکرد
منم جوش آورده بودم
دستش رو ول کردم و مهسا رفت پول بستنی رو داد منم بیرون منتظر بودم که آقای پارسایی اومد میشم
پارسایی- بهتره مواظب خودتون باشید
-چطور
-این پسره یه ولگرد خیابونیه تا تلافی نکنه بیخیال نمیشه
-حواسم به خودم هست شما برید پیش پارمیدا جونتون
-محض اطلاع میگم منو دوستام اومده بودیم بیرون بدون خانم توانا (پارمیدا) نمیدونم از کجا پیداش شد خودشو به ما چسبوند
-آهان
-اینو گفتم که فکر بد درمورد منو دوستام نکنید
ایلار انصاری
۱۳ ساله 00خیلی زیبا بود فقط یک مشکل داشت من خودم از بهره گیری رمان های دیگه ای که خوندم باید بگم عالی و اینکه کاش عدد ها رو حذف نمی کردین آخه وقتی رمان میخونی باید خودتو جای طرف مقابل بذاری اما در کل عالی بود
۲ هفته پیشNazi
00خیلی چرت بود پیشنهاد میکنم اصلان نحونید فقط وقت خودتون میگیرید
۳ هفته پیشطیب
00خیلی چرت و آبکی بود . کاملن تقلیدی .و حال بهم زن جوریه تا آخر نخوندم
۱ ماه پیشتینا
۱۳ ساله 00عالی بود ولی من موندم اینا که کاری نکردن نازنین چطوری حامله شد!؟
۳ ماه پیشهستی
۱۴ ساله 00دیگ. نمیاد بنویسه سلطان
۲ ماه پیششهبازی هستم جالب نبو
00خالب نبود اصلا
۲ ماه پیشالهه
۲۰ ساله 00چه علاقه ای به رنگ قرمز داره همه لباسایی که تو رمان نام برده بود قرمز و مشکی بودن😂حتی لباس عقدش
۲ ماه پیشسحر
۳۲ ساله 00بنظرم جالب نبود همش دختره جیغ می کشید هر جل که نیاز به شماره و عدد داشت نذاشته بود خلاصه که اصلا لذت نبردم فقط از روی کنجکاوی که تهش چی میشه تا آخر خوندمش
۳ ماه پیشمهناز
00خیلی خیلی خیلی بچه گانه و حوصله سر بر بود همش کل متن ماجرا یا خواب بود یا نهار و شام و بغل حالم بهم خورد نه محتوای با ارزشی نه طرز درست نوشتن عاشقانه هایش متاسفم وقتمو هدر دادم
۳ ماه پیشفااا
۲۳ ساله 00لطفا یکم رمانای بروز برای ازدواج اجباری بزارین قشنگ ویکم بدون سان...... ممنون
۳ ماه پیشمهری
۱۸ ساله 00رمان خوبی بود ولی نازنین و یه دختر جیغ جیغو و همه ی مردار زن ذلیل نشون داد جدا از اونم خیلی زندگی شهاب و ادامه داد می تونست بعد از ازدواج خلاصش کنه
۳ ماه پیشمتین
۱۹ ساله 00به مردونگیم برخورد با این رمانت
۴ ماه پیشهستی
00خیلی لوس بازی داشت تازه اعداد رو هم ننوشته بود
۴ ماه پیشMina Mnts
00افتضاح بود واقعا ماش هر کی چهار خط می نویسه اسمش و نزاره نویسنده یه بچه 1012 ساله لوس نوشته بود که املاشم بده
۴ ماه پیشهلما
00خیلی دوست داشتم رابطه خواهر و برادرارووووووووو من دوست
۵ ماه پیش
هلیا
00من که نصفه رها کردم رمانو دختره خیلی از خود راضی لوس بود تازه عدد هارم ننوشته بود