رمان پرنسس شیطون من
- به قلم melika_n_p
- ⏱️۶ ساعت و ۶ دقیقه
- 97K 👁
- 304 ❤️
- 386 💬
داستان درباره دختری به اسم نازنینه که پدرش اونا رو ترک کرده و مادرش هم مرده نازنین با برادر دوقلوش زندگی میکنه به اصرار پدربزرگش مجبور میشه با پسر شریک بابابزرگش ازدواج کنه ولی در لحظه آخر....
برگه ای که شماره رو توش نوشته بود رو پاره کردم و ریختم تو صورتش و از مغازه اومدم بیرون یکم که ازش فاصله گرفتیم با مهسا منفجر شدیم از خنده البته جلوی خودمون رو گرفتیم داد نزنیم تو مردم زشت بود
همون موقع گوشیم زنگ خورد گوشی رو برداشتم اوه اوه میلاد بود کارت کشیدم برای گوشیش پیام اومده لو رفتم
-الو سلام داداش گلم خوبی
-انگار شما بهتری
-چطور
-نازنین حالا کارت منو کش میری اگه من برات پاستیل خریدم حالا ببین
-داداشی جونم خو ببخشید
-روتو برم دختر
-آره برو
-کجا برم
-رومو
-دیوونه
-داداشی جونم حالا که خندوندمت برام پاستیل میخری
-از فرصت سوءاستفاده نکن وروجک
-میخوای گریه کنم
-تهدیدت هم بچه گانس
خیلی خب کارتم که دستته برو پاستیل بگیر ولی خالی نکنی کارتو لازمش دارم
-چشم داداشی قول
-من کار دارم فعلا خدافظ
-بااااای
یه نفس راحت کشیدم و با مهسا رفتیم تو یه بستنی فروشییه بستنی شکلاتی سفارش دادم و مهسا هم بستنی میوه ای و شروع کردیم به خوردن داشتم به اطراف نگاه میکردم که، اینا اینجا چیکار میکنن
مهسا متوجه شد از یه چیزی تعجب کردم بهم گفت
-چی چشم تورو قد هندوانه کرده دختر عمه جان
-مهسا
-جونم
-پارمیدا با چنتا از پسرای کلاس پشت سرتن
خواست برگرده پشتش رو نگاه کنه که گفتم
-نههههههه
-چته دختر ترسیدم
برگردی متوجت میشن حوصله این افاده ای رو ندارم زود بخور بریم داشتیم میخوردیم که یه پسره که با جوجه تیغی مو نمیزد اومد سمت ما
ای داد الان همه حواس ها جمع ما میشه به من گفت
جوجه تیغی- افتخار آشنایی میدین خانوم خوشگله
-نچ
-میخوای خودتو برام لوس کنی
اشکال نداره من بلدم ناز بکشم
-مهسا نمیدونم چرا صدای پشه کنار گوشم میشنوم
مهسا- آره منم میشنوم ولی نمیدونم از کجاست
-پاشو بریم عزیزم من به مگس آلرژی دارم
از شانش گندم پارمیدا متوجه ما شد
پارمیدا- آقا پسر موندم این بیریخت چی داره شما رفتین سمتش
جوجه تیغی- به نظر من از شما خوشگل تره
پسرایی که کنار پارمیدا نشسته بودن منفجر شدم
پارمیدا -از شما خیلی بهترم جوجه تیغی
من رو به مهسا -عزیزم پاشو بریم
بلند شدم از جام که برم بیرون که جلوی در یکی دستمو گرفت معلوم بود پسره خیلی بدم میومد پسرای غریبه بهم دست بزنن خوشبختانه میتونستم حالش رو بگیرم تکواندو کارم منم دستش رو گرفتم تا اونجا که میتونستم پیجوندم
-بار آخرت باشه فهمیدی
جوجه تیغی -بله چشم غلط کردم
کل مشتریا منفجر شده بودن
پارمیدا با دهن باز داشت نگامون میکرد
منم جوش آورده بودم
دستش رو ول کردم و مهسا رفت پول بستنی رو داد منم بیرون منتظر بودم که آقای پارسایی اومد میشم
پارسایی- بهتره مواظب خودتون باشید
-چطور
-این پسره یه ولگرد خیابونیه تا تلافی نکنه بیخیال نمیشه
-حواسم به خودم هست شما برید پیش پارمیدا جونتون
-محض اطلاع میگم منو دوستام اومده بودیم بیرون بدون خانم توانا (پارمیدا) نمیدونم از کجا پیداش شد خودشو به ما چسبوند
-آهان
-اینو گفتم که فکر بد درمورد منو دوستام نکنید
نازنین
00علیه لذت بردن از این رمان ولی برام سواله ک چرا عدد نمیزارید و خیلی از این رمان خوشم میاد
۴ هفته پیشصدف
00عالی ترین رمانش
۴ هفته پیشکلثوم
00خوب بود ولی برام جای سوال داره ک چرا عددارو ننوشته بود؟؟؟ 🙄
۴ هفته پیشلیلا
00عالیه لذت بردم از خوندن این رمان
۱ ماه پیشدریا
00مزخرفترین وبی سروته ترین وابکی ترین رمانی بود که تا حالا خواندم
۱ ماه پیشsara
00واقعا نمیدونم چطوری بعضیا میگن عالیه رماان خیلی مزخرعوو مسخره ای بود تا الان تو عمرم رمان به این چرتی نخونده بودم
۱ ماه پیشrey
00عالیییییی بود❤
۱ ماه پیشدنیا
00خیلی خیلی مسخره بود
۲ ماه پیشفاطمه
00رمان خوبی بود البته خیل هندی بود و عدد ها رو ننوشت بهمن ی سوال از متین 19 ساله دارم چرا به مردونگی ت بر خورد وقتی عاشق ی نفر باشی دنیا تو به پاش می ریزی اگر عاشق شده باشی میفهمی من به این رمان 7 میدم
۲ ماه پیشزهرا
00خیلی خوب بود ولی کاش انقدر فیلم هندیش نمیکردی
۲ ماه پیشمتین
10به مردونگیم برخورد با این رمانت
۷ ماه پیشمهسا
00چرا برادر
۲ ماه پیشمعصومه
10عالی
۲ ماه پیشفاطمه
13خیلی بد بود اصلا خوشم نیومد لوس فک کنم بچه دبستانی نوشت یکم سنگین تر آموزی بود خوب بود
۳ ماه پیشمریم
10عالی خیلی خوب مرسی بابت رمان نازنین جون البته تشکر میکنم از نویسندش
۳ ماه پیش
زینت فرقانی
01خیلی مزخرف بود نصفه رها کردم