رمان میرغضب مهربون به قلم شبنم کرمی
داستان درباره دختری به اسم
رویاست! رویاتوی یکی از
پس کوچه های پایین شهر تهران همراه با مادرش زندگی میکنه, پدر رویا از دنیا رفته , ورویا تلاش میکنه که چرخه زندگی روبه دست بگیره ودنبال یه کارروز مزدی میگرده, باپیدا شدن کارتازه سختی های زندگیش شروع میشه....
پایان خوش...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۱۳ دقیقه
دست واردخونه شد, باورم
نمیشد, اونا ماموربودن, اومده
بودن قهرمان منوببرن! اونا
حتی اجازه ندادن که پدرم
غذاشوبخوره! به بابا نگاه
کردم, به دستش دستبندزده
بودن! باغم نگاهم کردوگفت؛
غصه نخوری بابایی من میرم
زودبرمیگردم, همه چی درست
میشه, باگریه وکولی بازی به
مامورا حمله کردم واجازه
نمیدادم پدرمو ببرن! بابا با
دهن خشک شده بهم توپید؛
رویاااانکن,, بیشترازاین عذابم
نده,قول میدم,بهت قول میدم
همه چی درست میشه, مامان
باگریه اومد دستمو گرفت و
کشون کشون منو بردتوی اتاق
هرچه گریه کردم وباباموصدا
زدم فایده نداشت, بابارفته بود...
پارت سوم...
به داروخونه رسیدم, به پول
مچاله شده توی دستم نگاه
کردم, همین پول های کثیف
باعث نابودی پدرم شدن!!!
قرص هاروخریدم ودوباره
مسیره رفته روبرگشتم, بازم
به فکرفرورفتم, اون روز بعد
ازاینکه بابارو بردن ماهم
پشت بندش رفتیم کلانتری!
باورم نمیشد! باباواین همه
شاکی, اخرش فهمیدیم یه
نفرازخدا بی خبر کلاه پدر
بدبختمو به عنوان نماینده
خارجه برداشته ورفته, بابامم
واسه ورشکست نشدن وجمع
کردن اوضاع ازاین واون
قرض کرده ووام گرفته!!
باباروانداختن زندون ومامانم
بابدبختی وضررهای زیاد
کارخونه ومغازه هارو فروخت
اماکم بود!خیلی کم! خونه و
ماشین و... همه چی درعرض
دوماه دود شدورفت هوا!!!
خونه روفروختم, فقط چند
تاوسیله ازخونه واسمون
مونده بود, اومدیم پایین شهر
یه خونه ی ۵۰متری خریدیم!
حتی مبل هامونم فروختیم
فقط یه کاناپه که یادگاراز
بابام بود همراهمون آوردیم
ووسایل اتاق من!! یه مدت
توخونه جدید مستقرشدیم
صبح زود یه مامور بایه نامه
اومد درخونه مون! بابای من
قهرمان من! همه ی زندگی من
توی زندون خودشو دار زده
بود وتنهاچیزی که ازبابام به
یلدا
۱۶ ساله 00خیلی خوب بود ولی اگر اینقدر غم انگیز نبود بهتر میشد واینکه رویا اینقدر ضعیف نبود
۲ هفته پیشهدی
۳۱ ساله 00عالی بود موفق باشی
۴ هفته پیشزهرا
00من اول که خوندم خیلی خوشم نیومد ولی بعددویه قسمت رمان قشنگی شد و خوشم اومد بستگی به سلیقه ی طرف داره
۴ هفته پیشمدی
۱۹ ساله 00بنظرتون بخونم یا نخونمش؟ ارزش داره؟
۴ هفته پیشآوا
۱۸ ساله 00خوب بود
۲ ماه پیشسارا
00خوب عالی
۴ ماه پیشا درود اگر بعضی از
00با درود اگر بعضی از تکرارها کم شود داستان سیر خوبی داشت وخواننده موضوع را دنبال می کرد تا حدی هم جداب بود و هم هیجان داشت با سپاس
۴ ماه پیشنازی
۱۴ ساله 00خیلی خوب بود فقط کاش رویا یکم واسه خودش ارزش قائل میشد و انقدر بخاطر فرهاد گریه نمی کرد هر اتفاقی که میوفتاد گریه میکرد یکم غرور نداشت بلد نبود قوی باشه سرد رفتار کنه خونسرد باشه هسته نباشی عزیزم
۴ ماه پیشMaria
00درمورد کتاب یا قرآن آخری که پرهام دنبالش بود چیزی نگفت و این خیلی رو مخ بود رسما هدف و آمدن پرهام به زندگی رویا و شخصیتش رفت زیر یه علامت سوال که چرا دنبال کتاب بود؟
۵ ماه پیشOmoli
۱۷ ساله 20رمان خون واقعی میدونه قلم رمان ضعیف ونقص های زیادی داره شخصیت رویا خیلی مسخره بود از اول تا آخر همش گریه میکردوغروری نداشت و نویسنده میتونست جای ومکان مناسبی روبرای اعتراف شخصیت ها انتخاب انتخاب کنه
۱۰ ماه پیشهستی
۲۴ ساله 00دقیقا موافقم باهات بیشتر داستان گریه بود کل کل الکی فقژ اخراش مثل ی قسمتش مثل رمان بود اخراشم تعریفی نداشت
۶ ماه پیشزینب
۱۷ ساله 00متوسط بود
۶ ماه پیشمینا
۳۳ ساله 00عاااالی بود
۷ ماه پیشدریا
۱۸ ساله 00رمان خوبی بود ولی بغضی جاهارو اشتباه میگفتم مثلا اینکه گفت ساعت 1شبه بعدس ساعت 12شبه و اخرم نفهمیدیم غضیه قران چی بوده و اینکه شخصیته دختره و پسره خیلی عجیب بود معلوم نبود پسره مغروره اگه مغرور بوود
۷ ماه پیشفرزانه@
۳۳ ساله 11با احترام به نویسنده....ولی رمان چرت و مزخرفی بود
۷ ماه پیش
یلدا
۱۶ ساله 00خوب بود بنظرم اگر اینقدر غم انگیز نبود بهتر میشد