رمان دزد شیطون پلیس مغرور
- به قلم atibala
- ⏱️۳ ساعت و ۴۸ دقیقه
- 101.6K 👁
- 594 ❤️
- 342 💬
داستانمون درباره دختریه که به خاطر وضعه مالی و بیماریه برادرش دست به دزدی می زنه و دقیقا یک شب که داشته دزدی می کرده...
ولی بازم جواب نداد و به راهش ادامه داد.
از ترس دیگه نمی دونستم چی کار کنم!
تنها راه این بود، تا موتورو بندازم و برای همین هی خودم رو تکون می دادم.
موتور تکون های شدید می خورد
ولی نمی افتاد.
سرعت موتور زیاد شده بود.
_ هوی چیکار می کنی چلغوز!؟ بی جَنَم مگ لالی؟
مردی وایستا نشونت بدم.
هـی جفتک می انداختم، ولی اون هیچی نمی گفت.
با خودم گفتم:
_کی می تونه باشه؟ یعنی اینم دزده؟
واسه یک موتور داغون بعد پقی زدم زیر خنده.
بیچاره از ما ندار تره!
_باشه بابا عشقی بزن کنار، منم ته جیبم پنج تومن دارم!
پوله بنزینت رو راه می اندازه
فقر با آدم چه کارا که نمی کنه.
همینجور زیر لب داشتم دلسوزی می کردم واسه بدبخت، که یهو ترمز کرد مثه این صحنه ها هست توی فیلم سریع و خشن هیجانی وایستاد!
یک لحظه فکر کردم من لِتیم اونم دام الانم ماه عسلمونه، خدا چیزت کنه با این توقفت.
تا ده دقیقه تو فکر توقفمون بودم به خودم که اومدم دیدم،
که ای کاش کور می شدم و نمی دیدم نمی دونم، حوری بود، جن بود، پری بود
یا من مردم اینجا بهشته!
به خودم اومدم کیفی که تو دستم بود رو محکم تر چنگ زدم و به خودم گفتم:
_هر کی که هست الان مهم نیست
من وظیفه مهم تری دارم، که مساویه با مرگ و زندگی بهترینم!
حالت خیز برداشتم و سه سوت زدم به چاک قیافه متعجبش یه آن از جلو چشم هام گذشت.
بعدش داد و هوارش که می گفت:
_باید وایستی!
با خودم گفتم اگه گداست چرا دنبالم می دوئه!؟
گدا به گدا رحمت خدا نکنه، چشمش دنبال اون پنج تومنه؟
موتورو که گرفتی برو رده کارت دیگه نفله!
کاش نمی گفتم پنج تومن دارم.
رسیدم به یک کوچه بن بست و تاریک!
وایستادم و رو پاشنه پا سمتش چرخ زدم.
با حالت نفس نفس زنون رسید بهم
امون حرف زدن بهش ندادم.
تند تند شروع کردم به حرف زدن
_به پیر به پیغمبر چاخان بافتم، دارو ندار من و داداچیام همون موتوره قراضه بود، که تقدیم کردم.
پنج تومن که کله پس اندازم بودو از جیب جین تنگم در آوردم و سمتش گرفتم.
_بیا اینم پول، جون جدت بیخیال ما شو، ما خودمون نداریم چاله چوله های زندگیمون و پر کنیم.
تو دیگه از کجا پیدات شد!؟
شنیدی می گن دزد که از دزد بزنه شاه دزده؟
برو بشین ایول بگو به خودت، که تونستی از ما بزنی.
اومد دهن وا کنه که صدام رفت بالا.
_هیس هیچی نگو؛ تشکر لازم نیس مام خدا پیغمبر حالیمونه.
نگاهش افتاد به کوله توی دستم!
_به این امانتی نگاه نکن تو دستم والله، اینم واسه دوا درمون خان داداشمه می خوام دل و جیگرش و تازه کنم.
دُکیا گفتن باس عمل بشه، فقط صبر کن و ببین فقط پولدار بشم همه گدا گشنه هایی مثل تورم، سیر می کنم.
پندار:
تو دلم گفتم خدایا این دختره
چقدر حرف می زنه؟
تمومیم نداره.
یا خوده خدا!
از کلافگی دستی تو موهام کشیدم
با خودم گفتم:
_مرگ یه بار شیونم یه بار، می پرم وسط حرفش!
یا نه؟
ولش کن دختر جغله دست بزن داره.
هنوز سوزشه پس کلم از بین نرفته.
سارا
00رمان فوق العاده ای بود از بس زبیا بود احساس میکنم زود تموم شد دست نویسندش درد نکنه عالیییییییی بود
۱ هفته پیشزهرا
00عالی بود
۱ هفته پیشفرزانه
00رمان خیلی خوب و قشنگی بود ممنون از نویسنده.
۲ هفته پیشآیدا
00نویسنده عزیز رمانت خیلی قشنگ از این رمان ها بازم بزار ممنون
۴ هفته پیشZari
30رمان بسیار خوبی بود من که عاشقش شدم از نویسنده اش ممنونم بابت رمان قشنگش
۴ هفته پیشELMIRA
00خیلی خوب بود ولی یه خورده اونجایی که زود پدرشو بخشید بد بود یه خورده کشش میدادید
۱ ماه پیشفاطمه
12اصلا قشنگ نبود بی سر پا بود سر تح نداشت
۲ ماه پیشپونه
00به نظرم رمان قشنگی بود اما نباید آنقدر سریع پدرشو می بخشید🙄
۳ ماه پیشفائزه
31به نظر من میتونیست ادامه داشته باشه درسته که داستان مثل بقیه رمانا بود و تفاوت زیادی نداشت اما نویسنده میتونست عاشق شدنشونو انقدر زود پیش نبره یا اخرش یجوری میشد که ارام با پویان ازدواج میکرد و.....
۱۰ ماه پیشهانیه
00ادامه پونه بااینکه***بوداماخیلی لوس رفتار میکرد.پدرشو نبایدزودمیبخشیدنست و سامان معلوم نشد عروسی کردن نکردن. پونه خیلی زود کیهانم بخشیداصلاکلازود میبخشیدوبه نظرم نویسنده میخواست از سرش باز کنه
۳ ماه پیشهانیه
10این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
سیران
00رمانش عالیه تقربا اتفاق زندگی منم رمانیه ولی نه***و پلس بلکه پسر عمه بابام و خودم
۳ ماه پیشHelia
60مزخرف ترین رمانی بود که خوندم همه چیز نصفه نیمه ولش کرد عروسی نسترن سامان چی شد امیر چی شد کهیان اصلان شخصیتش نمیخورد خلافکار باشه پونه با اینه که کهیان دوستاشو کشته بود ولی مثل دوست بودن باهم پدرشم ز
۳ ماه پیشFati
2-1خوب بود
۴ ماه پیشAsma
00عالی
۴ ماه پیش
فری
00نمدونم