
رمان گلباش
- به قلم سمیه نوروزی
- 124 پارت
- در حال نگارش
- 31.7K 👁
- 94 ❤️
- 85 💬
انیگرمله و بیاره دو روستای مرزی در اورامانات کردستان هستند. هانیگرمله در خاک ایران و بیاره در خاک عراق قرار گرفته است. جنگ ایران و عراق آغاز شده است و با توجه به اینکه این دو روستا رابطهی خویشاوندی با یکدیگر دارند، دچار مشکلات فراوانی هستند. خانوادهی گلباش در روستای هانیگرمله ساکن هستند. سیروان پسر بگزادهی روستا دلباختهی گلباش است ولی گلباش با لجبازی و شکی که نسبت به پذیرش این عشق دارد، سیروان را پس میزند. اهالی روستا مجبور به ترک روستا هستند و این مهاجرت و آوارگی هرچند سختیهای زیادی را با خود به همراه دارد اما شروع تغییر حس گلباش را نیز به ارمغان میآورد و عاشقانههای آرام سیروان و گلباش در دل جنگ شروع میشود. عاشقانهای پر فراز و نشیب همراه با جنگ، مرگ، اسارت، خانهخرابی و....
هنوز عضو رمان نشدی؟
برای اینکه بتونی این رمان رو بخونی باید عضو رمان بشی. پس همین الان روی دکمه زیر ضربه بزن تا درخواستت ارسال بشه.
کد عضویت داری؟
کد و وارد کن
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
سمیه نوروزی | نویسنده رمان
اون زمان رسم این طایفه این بوده که وقت عقد، عروس کنار داماد نمینشسته. برادر و یا پدر عروس از طرف عروس وکیل میشدن و سر عقد حاظر بودن
۱ هفته پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
حتی عروس و داماد در دوران نامزدی همدیگه رو نمیدیدن. گلباش و سیروان استثنا بودن🥰
۱ هفته پیشم
در پارت 12400خوب پدرمادر ماهم میگن ازقدیم تا عروسی نمی گذاشتن عروس داماد همو ببینن اما دیگه موقع عقد دیگه کسی جاشون نبوده ،اونجوری واقعا سخت بوده اگه مخالف هم بودن عاقد خبر نداشته وعقدشون میکرده
۱ هفته پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
بله این جوری بوده و متاسفانه اون زمان دخترها از روی شرم و حیا و احترامی که برای بزرگترها قائل بودن مخالفتی نداشتن و تابع نظر بزرگترها بودن. اینجوری بگم که بیشتر ازدواجها سنتی بوده. خوشبختانه گلباش قصهی ما با بقیه تفاوت داشته😍
۱ هفته پیشم
در پارت 12300تشکر از نویسنده برای سه تا پارت،چند سال دیگه هم عقد کنی گلباش قرار نیست دیگه مادرت زنده بشه،جشنیم در کار نیست
۲ هفته پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
واقعا😍
۲ هفته پیشم
در پارت 12000خیلی سوزناک بودپارت ۱، قسمتهایی که سیروان دنبال گلباش وخانوادش اومد تاببره مریوان ۲،سیروان وگلباش بعدشروع جنگ،چون انگار یه شبه بزرگ شدن وخیلی پخته وباگذشت ۳،خیلی رمان خوبیه،بخشی ازتاریخ ایران،خیلیا باید بخونن تا بفهمن مرزنشینان چی کشیدن سالهای جنگ
۲ هفته پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
ممنونم که همراه هستید🙏🏻🧡🧡
۲ هفته پیشم
در پارت 11900چقدر سخته ،کاش حداقل تاته و سیروان وهورامان کنارشون بودن
۳ هفته پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
ممنونم که هستین، میخونین و نظر میدین🙏🏻
۳ هفته پیشم
در پارت 11700چه زیبا به تصویر کشیدین سختیها،مشکلات،مصیبتها،غم،ازدست دادن عزیزان،آوارگی مردممان
۲ ماه پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
ممنونم که همراه هستین🙏🏻
۲ ماه پیشماهلین
در پارت 100خوب بود
۳ ماه پیشزهره
00سلام نویسنده عزیز سرکارخانم نوروزی، رمان گلباش یکی از زیباترین رمان هایی هست که در مورد جنگ خوندم، ممنون از قلم زیبا تون، خوندن هر پارت از گلباش منو به زمان جنگ و خاطرات اون روزها میبره
۳ ماه پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
سلام دوست عزیز. ممنونم از لطف و مهر شما و تشکر میکنم از اینکه مهمان قلم بنده هستید.🙏🏻
۳ ماه پیشم
در پارت 11500خیلی وحشتناک وغم انگیزه
۴ ماه پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
ممنون از همراهیتون
۴ ماه پیشم
00خوب بود،چقدر سختی کشیدن مرزنشینان سالهای جنگ،خدا دیگه هیچ وقت ایران درگیر هیچ جنگی نشه
۴ ماه پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
ممنونم که میخونید. انشاالله🙏🏻
۴ ماه پیشم
در پارت 11300خیلی قشنگ بود، اما چرا اینقدر دیر پارت میزارین؟
۴ ماه پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
سلام دوست عزیز. ممنونم که همراه هستین. عذرخواهی میکنم بابت تاخیر در پارتگذاری. بیمار بودم و پارتها نیاز به ادیت داشت. برای همین با تاخیر شد.
۴ ماه پیشم
در پارت 11000خدارو شکر بالاخره گلباش از***شیطان پایین اومد وبله رو به سیروان داد بعد سالها
۵ ماه پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
🥰🥰🥰
۵ ماه پیشم
در پارت 10800خوب بود
۵ ماه پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
ممنون از همراهی شما🙏🏻
۵ ماه پیشم
در پارت 10700خوب بود ،چه دل خجسته ای داره گلباش
۵ ماه پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
ممنونم که میخونید و نظر میدین🙏🏻🙏🏻🙏🏻
۵ ماه پیشم
در پارت 10600خیلی عالی
۵ ماه پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
تشکر از نظرتون
۵ ماه پیشم
در پارت 10500بالاخره یه پارت عاشقانه قشنگ بدون خودخواهی وغرور کلباش ،بدون تمام سختی ها و مصیبت های جنگ
۵ ماه پیشسمیه نوروزی | نویسنده رمان
ممنونم که همراه هستین. از این جای داستان تا پایان قراره کلی صحنههای دو نفره داشته باشیم
۵ ماه پیش
-
آدرس وبسایت شخصی ثبت نشده است
-
صفحه اینستاگرام نویسنده Somayyeh.norozi
-
آیدی تلگرامی نویسنده ثبت نشده است
-
ارتباط از طریق واتس اپ ثبت نشده است.
م
در پارت 12400منظور گلباش چی بود از،نشستن پشت پردههای سنتن، آدم زنده مگه وکیل وصی میخواد؟