رمان قاتل سریالی به قلم LAVENDER
ما قاتلیم...قاتل احساس و قاتل قلبهای شکسته و تنها....
ما قاتلیم...قاتل روح و روان...قاتل مهربانی های بی منت....ما قاتلیم و شاید خودمان را هم بکشیم...
ما قاتل انسانهای بی گناهیم و قاتل عشقهای خدایی و مادر نفرت ها...
ما شاید نتوانیم همیشه زنده بمانیم اما بهتر است طوری زندگی کنیم که هر کس یادمان افتاد اشکی بریزد یا حداقل بگوید خدایش بیامرزد....!
قتل همیشه به خون ریختن نیست...داستان ما داستان قاتلیه که با احساسش میکشه...شاید بعدا پشیمون بشه اما الآن دلش میخواد بکشه و داستان دو پلیس مهربون مثل همه ی پلیسهای دنیا...همون پلیسهایی که شبا که ما میخوابیم بیدارن و بعد از خدا مراقب ما هستن...همراه قاتل سریالی باشید...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۱۲ دقیقه
_الو ماهان!
_چیه باز؟
_کجایی؟
_پیش حوری هام!
_ماهان بدو بیا پارکینگ من منتظرم.بدو باید بریم یه جایی!
خندید و باشیطنت گفت:«یه جایی؟کجا شیطون؟چه خبر.......»
بدون اجازه دادن برای کامل کردن حرفای چرت و پرتش گوشی رو قطع کردم.
***
جلوی در خونه زدم روی ترمز و ماهان پرت شد توی شیشه!
دستشو که به داشبورد خورده بود مالید و با ناله گفت:«خودم کفنت کنم که نباشی خیر ندیده!»
سویچو چرخوندم و بیرون کشیدم و از ماشین پیاده شدم.از جلوی دوتا مامور دم در گذشتم و رفتم تو حیاط.
_چی شده خوب؟چرا لالمونی گرفتی تو؟
_ببین ماهان!قاتل قبل از قتل به مقتول یه لیوان شربت داده که از قضا داخلش قرص خواب آور بوده.من صبح اینجا بودم ولی نه لیوان شربتی دیدم نه قوطی قرصی!
ماهان قدماشو تندتر کرد و گفت:«خوب این ینی چی؟»
_اگه بشه لیوان شربتو پیدا کرد شاید بشه با انگشت نگاری قاتلو پیدا کرد.اگه قاتل شربتو داده باشه به دختره،با توجه به اینکه هیچ اثر انگشتی ازش نیست و احتمال میدیم دستکش داشته،جلوی دختره که نمیتونسته دستکش دستش کنه!
-خوب شاید لیوانو شسته باشه!
اوووف! اصلا نمیخوام به این یه مورد فکرکنم.دلم میخوادقاتل یه آدم احمق باشه که لیوان شربتو روی میز آشپزخونه جا گذاشته باشه!
جلوی در سالن استپ کردم و ماهان از پشت بهم خورد!
_چیه چرا ترمز کردی!
_ماهان فرض کن تو قاتلی و من مقتول!
_چیش!چه خودشم تحویل میگیره تحفه!
بی توجه بهش یه قدم برداشتم و گفتم:«ما باهم وارد خونه شدیم.البته احتمالش هم هست که قاتل به عنوان مهمون اومده باشه ولی ما فعلا این احتمالو در نظر میگیریم.تو باید جلوی من نقش بازی کنی دیگه!پس نه دستکش دستته نه مشکوک میزنی!»
به کاناپه ی جلوی اپن اشاره کردم و گفتم:«ساعت 3 که رسیدم اون کاناپه هنوز فرو رفته بود.پس نتیجه میگیریم قاتل و مقتول روی اون نشسته بودن!پس اگر فرض هم بکنیم قاتل خودش رفته باشه شربت درست کنه،توی دید مقتول بوده و نمیتونسته چیزی توی شربتش بریزه!حالا اگه تو قاتل بودی چیکار میکردی؟»
ماهان دستی به چونه اش کشید و توی سالن شروع کرد به قدم زدن....چند لحظه که گذشت ایستاد و زل زد به ضبط 4 بانده ای که گوشه ی سالن بود.برگشت و رو به من گفت:«از آشپزخونه بهش میگفتم بره ضبطو روشن کنه!»
خندیدم و بشکن زدم:«درسته!بعدشم که شربتو خوردن،به نظرت وقت داشته لیوانا رو بشوره؟»
_کنترل ضبط هنوز روی میزه پس نتیجه میگیریم که شاید بعد قتل برگشته باشه و لیوانا رو شسته باشه!
سرمو تکون دادم و گفتم:«ماهان تو برو کابینتارو بگرد.همه ی لیوانا رو بشمر ببین چیزی ازشون کم هست یانه! سبد ظروف رو هم نگاه کن که لیوانی شسته شده یانه.سطل آشغالو هم بگرد!»
گردنشو مثل لک لک تکون داد و گفت:«اونوقت تو چیکار میکنی؟»
چشم غره ای بهش رفتم و گفتم:«منم اتاقشو میگردم!»
_آها گفتم یه موقه بیکار نباشی!
چپ چپ نگاش کردم که شونه بالا انداخت و رفت.گوشیمو در آوردم.
_بفرمایید.
_نتیجه ی انگشت نگاری چی شد محمودی؟
_هیچی قربان!هیچ اثر انگشتی غیر از اثر انگشت مقتول پیدا نشد.
_خیله خوب خدافظ!
_هیچی نیست!
برگشتم و ماهانو دیدم که به در تکیه زده بود.یا دیدن نگاه منتظرم ادامه داد:«نه ظرفا تکون خوردن نه حتی طی 24 ساعت گذشته ظرفی شسته شده!فقط توی سطل آشغال یه پاکت آبمیوه ی سن ایچ از این 3000 تومنی ها با دوتا لیوان یه بار مصرف پیدا کردم که بعید میدونم با اونهمه پوست میوه و آت و آشغال اثر انگشت روش مونده باشه!»
_مهم نیست تو چی فکر میکنی!
و دوباره شماره ی بچه های انگشت نگاری رو گرفتم....
_میگما یارو!چرا قاتل جونمون به مقتول نگفته بره تلویزیون روشن کنه؟
_پوف تو خیلی خنگی ماهان!تلویزیون دقیقا تو دیدرسه!
ماهان دستشو توی هوا تکون داد و گفت:«برو بابا! طرف از پشتش که دیگه چشم نداره!»
بعد خندید و گفت:«ینی تو میگی داره؟»
سرمو به علامت تاسف تکون دادم و گفتم:«خیلی خوب نمکپاش!بریم دیگه...»
همونطور که از حیاط رد میشدیم گفتم:«ماهان؟....»
_هوم؟!
_هوم و زهرمار!به نظرت قاتل چطوری از پس این دختره بر اومده؟»
موشکافانه نگام کرد و گفت:«منظورت چیه؟»
_دختره هیکلش سه برابر من بود!
ماهان با یه جهش جلوم ایستاد و با خنده گفت:«صبر کن ببینم!به اسم پلیسی دیگه چه غلطا میکنی؟»
با اخم گفتم:«چه مرگته تو؟باز به چی فکر میکنی؟»
_تو اومده بودی خونه رو دید بزنی یا طرفو؟
گذاشتم دنبالش و اون مثه دخترا جیغ کشان فرار کرد!
***
وارد خونه شدم و با صدای بلند گفتم:«سلام بر اهل خونه!»
صدایی نیومد!ای بابا!چه استقبال با شکوهی!
_صابخونه؟کجایی؟؟؟
یهو صدای مامانو شنیدم:اینجام پسرم!تو آشپزخونه ام....»
Mahshid
00سلام بسیار رمان هیجان انگیز و عالی بود این رمان اونقدر عالی بود که به نظرم پتانسیل فیلمنامه یه فیلم بودن رو داشت
۳ هفته پیشدلارام
00خیلی این رمان رو دوست داشتم عالی بود.
۳ هفته پیشسلما
۱۴ ساله 00اگر جلد دوم این رمان هست جلد دومشو هم بزارید خیلی رمان خوبیه حتما بزارید
۳ ماه پیشسلما
00رمان بسیار عالیه
۳ ماه پیشK.m
۱۶ ساله 00مگه قاتل نمره بود پس چرا دوباره امد؟؟؟؟؟؟
۳ ماه پیشRose
00در جواب بعضی ها که سوال کردن قاتل چگونه زنده هست سریال شرلوک دقیقا نمونه ای از همین رمان هست
۴ ماه پیشRose
00زمانی که بنیامین رفت ارسلان و ابی رو گرفت چه نیازی به شهادت زینب بود؟ وقتی خودشون گفتن قاتل دختره و واسه ماهان پاپوش درست کردن در واقعیت اصلادادگاه در این زمان دیگه برگزار نمیشه کمی با واقعیت پیش بری
۴ ماه پیشپریا
۱۴ ساله 00سلام خیلی این رمان عالی بود هر دو جلدش رو خوندم نمیدونم چجوری میتونم با نویسندش ارتباط بگیرم و پیشنهادمو برای جلد سوم بگم حتی با دنیای رمان تماس گرفتم پاسخگو نبودن اگه کسی میدونه بگه ممنونم
۴ ماه پیشهانیا
۱۳ ساله 00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
مهسا
۲۵ ساله 00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
دلیار
00رمان قشنگی بود عااالیییی💕💕
۸ ماه پیشh
00رمان خیلی قشنگی بود حدس زدن این رمان و اتفاقایی که میفته سخته و همین جذابش کرده کلیشه ای هم نبود
۸ ماه پیشفاطی
۱۶ ساله 00رمان جالب بود اما به نظرم نباید برای جلد دوم قاتل جلد اول رو میزاشتن جلد دوم باید قاتل یکی دیگه و یه پرونده جنایی دیگه بود!
۸ ماه پیشدرنا
۲۳ ساله 10خیلی خوب بود ولی هنوز بعضی جاهاش ابهام داشت مثل حرکات مشکوک سرهنگ که خود بنیامین بهشون اشاره میکرد که خب امیدوارم فصل دوم بهش اشاره بشه
۸ ماه پیش
کوثر
۲۴ ساله 00رمان خوبی بود فقط ابهام های زیادی داره... ضحی دقیقا چیکار کرده بود که رسیده بود به مدارک؟ سرهنگ چرا مشکوک میزد؟ و ...