رمان عشق مخفی به قلم مریم نصرتی و فرشته سادات موسوی
دختری از جنس پاکی ولی گستاخ ، پسری سخت ولی مرد، که تو یه داستان پیچیده و پلیسی گیر هم میفتن …. پسری به اسم ایلیا که برای ماموریتش مجبوره که راننده یه خلافکار باشه ….خلافکاری که دختری به اسم ادرینا داره و…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۲۸ دقیقه
-چهار پايه ام ساعت چند؟
پرهام:ساعت 8 ايليا مي...
داشت ادامه حرفش و ميگفت كه يهو صداي گوش خراشي اومد صداي دروگه دختري و شنيدم گفت هوووووش
پرهام :هوش تو كلات خانم چته افسار دريدي گوشيم افتاد !
خانمه:اوووف حالا انگار چي شده ايشششش
بعد صداي پرهام تو گوشيم پيچيد كه گفت:
پرهام :الوايليا
با صداي خندوني گفتم؟
-الو دادا چي شد ؟
پرهام :هيچي يه جيگر تنه زد بهم گوشيم افتاد زود رفت نتونستم مخشو بزنم ها اه
-خودتو ناراحت نكن دفعه بعدي ايشالا!..
مثلا با صداي عاجزانه اي گفت:
پرهام:ايشالا !!!
-تو ادم نميشي شب ميبينمت عزت زياد..!!
پرهام:شرت كم...!
گوشيو قطع كردم و با خنده استارت زدم راه افتادم سمت خونه....
ادرینا
بعد قطع تلفن باز خودمو انداختم رو تخت
داشتم به امروز و به اون پسره فکر میکردم که صدای در ریشه افکارمو پاره کرد پاشدم رو تخت نشستم
ستاره مثل همیشه با جیغ جیغ هاش وارد اتاقم شد ای بر خروس معرکه لعنت هی
ستاره: سلوووم عجقم خوفی
ادرینا: ای مرض عین ادم بحرف بخدا تو ادمی انسانی داری نفس میکشی ادم شو یکم ستاره بخدا فردا میترشی دبه میخرم براتا
ستاره : اووووو واسا واسا باهم بریم چه خبرته گاز دادی
خب بابا توام باز شد ننه بزرگ
ادرینا: تو ادم نمیشی
ادرینا: خب چکار میکنی ؟
ستاره: سلامتی رهبر تو چکار میکنی ؟
ادرینا: هی میگذرونیم
امروز انقد حوصلم سر رفته بود که نگو ساعت 12 با ستاره از راه رسیده بودیم دیگه مرده بودم از اتاق بیرون نرفتم تا ساعت 7 که الانه
دلم میخواست برم خرید
به ستا گفتم:
ستا اجی جونم
حوصلم پوکیده میای بریم بیرون خرید
ستاره: په چی میام اماده شو
ادرینا: توام ک منتطر بودی همچین حرفی از دهنم خارج شه تا بری خرید دیگه نه؟
ستاره: ایشه بلند میشی یا جرثقیل بیارم؟
ادرینا: خو پاشدم
بلند شدم رفتم سمت ایینه خودمو نگاه کردم
خدایی قیافم اوکی بود
مامان خدا بیامرزم میگفت دخترم مثل ماه می درخشه با فکرش دلم براش تنگ شد .
هی خدا چرا انقدر زود رفت
باز خودمو تو ایینه دیدم: یه دخنر مو مشکی بلند با چشای ابی ابرو های قهوه ایی بلند
پوستی سبزه لبایی قلوع ایی .و دماغی مملی
ستاره با انداختم زمین با صورت افتادم دماغم شکست عمل کردم.
تقصیر این عجوبه است وگرنه مملی نمیشدم
غرق قیافم بودم که چیزی محکم خورد تو ملاجم
برگشتم دیدم ستاره است :
ای بمیری سرم
ستاره: کری یا پنبه گوشته سه ساعت دهنم کف کرد و زیر پام امازون سبز شد خانوم خودپرست سه ساعت خودشو تو ایینه دید میزنه
بابا خوشگلی این تن بمیرع خوشگلی اماده شو شب شد اه.
ادرینا: باشه سریع اماده میشم
رفتم سمت کمدم ی مانتو سورمه ای تازانو جلو باز برداشتم استیناش سه رب بود پوشیدم یه سلوار لی تنگ مشکی پوشیدم زیر مانتو هم یه زیر سارا فونی مشکی
شال سورمه ایی هم سرم کردم
موهای صافمو هم گیس کردم با کش بعد شالو پوشیدم مو جلو اینه ایستادم
میخواستم
از بی روحی صورتم دربیاد یه برغ لب زدم و یه ریمل و کیف سورمه ایی هم برداشتم گوشیو کارت و انداختم توشو د بدو ک رفتیم
از پله ها اومدیم پایین دیدم یاسی خانوم داره گرگیری میکنه تعجب کردم پس الناز کو
رفتم سلام دادم یاسی خانوم اشپزمون بود زن اینده مشی جوون
اریانا
۱۲ ساله 00اقا داره بهم برمیخوره ایلیا؟ چراااااااااهم سلام چطورین من خودم بشخصه خوددرگیری دارم با وجدانم که اسم داره به اسم وجک اره و کلا سرهمیچز کلا وجک برنده میشه میریم سر رمان از رمانش خوشم اومد 😂
۸ ماه پیشامیر
۲۵ ساله 00سلاممم رمان خوبیه توصیه میکنم بقیه هم بخونند کم وکاستی هایی داره ولی آنقدر زیاد نیست که از خوندنش منصرف شی
۹ ماه پیشfz
00قلم ضعیف نویسنده باعث شدکه رمانشون بازدیدنداشته باشه وشوراشتیاقی برای خواندن نباشدالبته این نظرمن هست وقصدبی احترامی به نویسنده رو ندارم ولی اگرنویسنده آماتور هست بهتره که رمانشون در این برنامه قرارنگ
۹ ماه پیشfz
00سلام وقتتون بخیر اول از همه متشکرم از نویسنده عزیز که وقت گذاشتن و رمان رو نوشتن ولی قطعا هر نوشته ای رو نباید نشر بدیم بهتره که ویرایش رو روی نوشته خودمون اعمال کنیم و بعد در اختیار عموم بگذاریم
۹ ماه پیشmelika
۱۴ ساله 00رمان جذاب و قشنگی بود ولی قلم خوبی نداشت به هر حال از خوندنش لذت بردم 😊♥
۱۰ ماه پیشHasti
00رمان خیلی خوبی بود .پیشنهاد میکنم بخونید با اینکه بعضی جاهاش نا مفهوم بود یا تند رفته بود ولی رمان خوبی بود ای کاش شب عروسیشونم مثل بقیه قسمت های +۱۸توضیح میدادولی درکل عالی بود.
۱۲ ماه پیشباران
۱۵ ساله 00فوق العاده بود ممنون از سازنده بهترین رمان ها رو می زاره مچکرم
۱ سال پیشمهسا
00خوب بود
۱ سال پیشموفرفری مهربودن
00قلم خوبی نداشت و به خاطر همین کامل نخوندم
۱ سال پیشخوب بود
00عالیه
۱ سال پیشپَر
30حتی تا نصفشم نخوندم قلمش خیلی بد بود خدایی هندسویری؟؟؟بعد اینک سرشون پایینه دماغشون به یه چیزی مثل سنگ میخوره بعدم همش غر میزنن با خودشون یکی بگه وقتی سر ادم پایینه چجوری دماغ میخوره میخوره به طرف؟؟؟
۱ سال پیشYalda
۱۸ ساله 00عالی هست یعنی عاشقش شدم فقط تنها یه مشکل داشت که اون یه جاهایی قابل خوندن نبود باز هیچ از خوب بودنش کم نمیشه یعنی میخوام دست نویسنده رو ببوسم
۲ سال پیشAliyasini
۲۵ ساله 11رمان خوبیه بیشتر از ۱۰۰۰۰۰ بار خوندم ولی دوسش دارم. لطفا لطفا رمان حاجی شیطون رو اضافه کنید.
۲ سال پیشسارا
۱۹ ساله 33044نمیدونم چرا تو بیشتر رمانا دخترا باخودشون خوددرگیری دارن فقط وجدان همینا حرف میزنه چرا از ما حرف نمیزنه من دلم یک رمان میخواد که دختر داستان متشخص باادب باشه وبعد عاشق شدن قهر نباشه بعدچن سال برسن بهم
۴ سال پیشرها
۱۷ ساله 11523دقیقاً من هم با شما موافقم سارا خانم. 👍🏻👍🏻👍🏻
۴ سال پیشRAHAII
793جان من یکی بگه خونشون چی شد؟ اصلا ارشاویر یا آرشاوین که نفهمیدم آخر کدومشه،چجوری جای ادرینا رو بلد بود؟ چرا یه بار به پسره میگفتن سروان یه بار سرگرد؟! فقط چه شانسی دارن که پاک میمونن تو همه رمانا😂
۴ سال پیشUMR
00والا خود ما هم نفهمیدیم اصلا چطور فهمید آدریناس چون که موهاش و ابروهایش عوض شده بود😂😂
۳ سال پیشپانیذ
۱۶ ساله 11214اتفاقا من خیلی خودرگیری مزمن دارم ول کن نیست ما همیشه در حال کل کلی ایم😂😂با و جدانم
۴ سال پیشیاس
301اوه شت😂😂
۴ سال پیشپری
9814از قضا منم همیشه با وجدانم کلکل میکنم همیشه باهم دعوا میکنیم😁😁خوددرگیر هم خودتونین،ی بار امتحان کنین خیلی حال میده😁😂
۴ سال پیشDelaram
۱۴ ساله 465دقیقا منم بعضی وقتا با وجدانم حرف میزنم انقدر باحاله😂😂😂😂
۴ سال پیشپ
301منم به شخصه بسیارررر خود درگیرم😂
۴ سال پیشسمیه
۱۳ ساله 2813وا چجوری با وجدانتون میحرفید😐 من نمیدونم اصن چجوری هس 😑😑
۴ سال پیشغزل
01مثلا وقتی که تو به نظری گیری میگی من چیکار کنم؟ بعد یکی از جوابات اینه که به من چه کاری نمبکنم یه همچنین چیزی
۲ سال پیشرائیتی
200من چند بار سعی کردم با وجدانم حرف بزنم ولی نشد! فک کنم قهره😐😂😂
۳ سال پیشرها
۱۸ ساله 214اخ پری گفتی لذتی که با وجوان حرف زدن هستش هیچی نیست
۴ سال پیش(:راحیل:)
80*خیلی دوست داشتم میدونم شاید تکراری باسه ولی خیلی منتظر این بودم که این رمان رو در این برنامه ببینم*
۴ سال پیشرها
۱۳ ساله 121تو بعث ها هم همیشه وجدانمون به چیزی که میخواد میرسه ولی خیلی باحاله آدم با وجدانش در بیفته حس میکنه دیونه شده ولی باحاله
۴ سال پیشنرگس
162اصن یه لذتی داره حرف زدن با وجی جون
۴ سال پیشبه تو چه ؟
30کاملا مواااااافقم 😆😆😆
۳ سال پیشب ت چ
411منم که اصلا خود درگیری دارم با خودم حرف میزنم وقتی شبا میرم بیرون خودمو میترسونم بعد میگم خاک تو سرم هیچی نیس😐😐😐😐😐😐😐😂😂😂
۴ سال پیشZahra
230موافقم خیلی حال میده فقط اطرافیان فک میکنن جنی شدیم همین 😅😅
۴ سال پیشفائزه
۱۵ ساله 21دقیقامنم باخودم درگیرموباوجی جووون گرام کل کل میکنم ولی ناموصن خیلی حال میده🤦 ♀️😆مثلایکیوکه ازش خوشم نمیادمیبینم دوساعت باوجدانم دعواداریم که چراازش بدم میادش اخرم نتیجه ای نمیگیریم😂
۳ سال پیشسارا
۱۴ ساله 50دقیقا منم اخرم یکی میزنم پس کلم ک ساکت شه 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
۳ سال پیشمهلا
۱۴ ساله 00منم با نظر شما موافقم خیلی با وجدانم کل کل میکنم
۳ سال پیشواا اسم میخوای چیکار
۱۸ ساله 326منم با وجدانم همش در حال کلکلم ولی خبببب خدا رو شکر یه چن وقتیه به خواب زمستانی رفت 😂😂
۴ سال پیشaynaz
673من کم کم حس میکنم وجدان ندارم چون تا الان نیومده چیزی بگه:|
۴ سال پیشتانی
90جررر منم
۴ سال پیششیدا
۱۸ ساله 30عالی بود ولی اواخر دیگه خیلی زیبا نوشته شده بود قول صد درصد می دم اگه نویسنده یک رمان دیگه به قلم خودشون بنویسن واقعا زیبا میشه ممنون از نویسنده عزیز😍❤
۴ سال پیششکیلا
60باهات موافقم منم تاحالا هرکاری میکنم خبری از وجدانم نیست فکر کنم مرده
۳ سال پیشستاره
۱۵ ساله 513من از وقتی رمان خوندم مثل دیوونه ها با خودم حرف میزنم😂😂😂🤦🏻 ♀️🤦🏻 ♀️🤦🏻 ♀️💔🥀😐😐
۴ سال پیشمرمر
181منم وقتی دارم رمان میخونم وستش رسیدم بلند میشم راه میرم با خودم حرف میزنم این وجدان بشعور ما هم ی جور ضایمون میکنه که نگو(وجدان)(انگار دختره تو داستان توی انقدر ذوق مرگ شدی)
۴ سال پیشباران
143منم همین طور بلند میشم راه میرم ادا اطفار در میارم😂😂㊗㊙㊗
۴ سال پیشفاطی
۲۵ ساله 50این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
UMR
30خود من که بدترم من هرچی می گه رو تصویر می کنم خدا نصیبتون نکنه 😂😂
۳ سال پیشمعصومه
10منم🤣
۳ سال پیشAnonim♡
۱۸ ساله 00همچنین 😂
۲ سال پیشآلا
۱۷ ساله 90وای دقیقا منم وقتی رمان میخونم از وسطاش بلند میشم با خودم حرف میزنم مثلا دختر تو داستان منم 😂🤦 ♀️💗💔
۳ سال پیشلیلیان
00دقیقا منم همینطورم😁😁😁😁😁
۳ سال پیشدادخواه
۱۳ ساله 81من همیشه وقتی رمان میخونم آنقدر هیجان دارم و غرق در رمان شدم که حتی یک دفعه مامانم اومده میزنه پس کله ام میگه چیه میخندی هرچی هم که صدات میزنیم جواب نمیدی نکنه خبر از یار رسیده😂😂😂😂😂😂
۳ سال پیشNarges
121دقیییقاااا منم از وقتی رمان خوندم با خودم خود درگیری دارم ولی من با وجی جونم درگیرم همش حرف میزنم😑😐😅😂
۴ سال پیشEma
281وای دقیقا من میبینی راه میرم با خودم درگیرم یهو وایمیسم 😂
۴ سال پیشســـــاجـده
۱۴ ساله 10خخخخخخخ مثل خودمیییی😜😂
۳ سال پیشملیکا ?
155منم باهات موافقم سارا جون
۴ سال پیشمشکی تنها
104منم موافقم 👍👍
۴ سال پیشDark
۱۶ ساله 168ارع منم بدم میاد زیاد ک وجدان حرف بزنن ب خاطرع ۱_رمانو کسل کننده میکنن ۲_زیاد طولانی میشع دیگه خاننذه خوشش نمیاد ک رمان زیاد طولانی باشه ک همش با وجدان حرف بزنه
۴ سال پیشآره منم موافقم
۱۹ ساله 52ولی درکل رمان قشنگیه
۴ سال پیشرها
۱۸ ساله 53والا سارا من با کمال احترام با شما به شدت مخالفم چون من از ۱۲ سالگی یه وجدان دارم که خیلی با هم درگیر میشم.... ز
۴ سال پیشabtenis
10سلام رمان شهر بازی فکر کنم اینجوری باشه قبلا خوندم اما الان یادم نمیاد دردمورد دختری که همش سرش تو کتابه بعد برادر این دخترا با یه دختر دوست میشه و ولش میکنه دختره ولی خیلی پسره رو دوست داسشته و حالش
۴ سال پیشabtenis
10و حالش بد میشه بعد برادر این دختره میاد و خودشو به او.ن دختر درسخونه نزدیک میکنه تا انو عاشق خودش کنه و بعد ولش کنه خلاصه این پسره میره میگه دوست ندارم دختره هم میره***دیگه بعد از چندسال ازدواج میک
۴ سال پیشheli
20ادم انقد مهربوووون؟؟؟ من جا دختره بودم هم داداشمو جر میدادم هم زنشو😀😀
۴ سال پیشدخی بلا
20همچین شخصی فعلا از مادر زاییده نشده اگه هم شده اطرافیانش خون جگرش میکنن دیگه ازش شخص با ادب نمیمونه😂😶
۳ سال پیشمرسان
10بله منم باهات موافقم رمان یکی یدونه من جلد اول و دومشو بخون خیلی رمان خوبی هستش وداستان رمان مثل نظری که دادی بود بعد چند سال بهم رسیدن و رمان هم جلد اول و هم جلد دوم در دنیای رمان وجود داره .........
۳ سال پیشآمازونیه تحت تعقیب
30✋😂😂😂😂 ما از همون زمان تولد لابد بی وجدان بودیم یا اینکه وجدانمون لاله😦😂 ولی وجدان شخصیت رمان ها یه متر زبون داره🥴😂
۳ سال پیشمهدیه
۱۳ ساله 00اینجوری و که تو زندگی واقعیم میتونی پیدا کنی این اسمش رمانه یعنی باید عاشقانه و رمانتیک باشه البته نه در حد این رمان که کلا مادره ریده با این پسرتربیت کردنش
۲ سال پیشسودا
۲۲ ساله 00فک کنم اسمشو صدای درون میشع گذاشت ن وجدان !
۲ سال پیشAlma
00وجدان من که خیلی زر میزنه... ولی باهات موافقم آن رمانا دیگه داره خیلی تکراری میشه...
۲ سال پیشنازنین زهرا
۱۵ ساله 00دقیقا منم لا شما موافق ام
۲ سال پیشارمیتا
۱۲ ساله 00منم همین جور که شما دوست داری مینویسم مع مثلا دختره مغروره ولی یک دفعه جلو یک پسر دیکه نمینتونه باید رمان متفادت باش ولی متاسفانه رمان های جذاب کمبرخوردن
۲ سال پیش
Helia
00خیلی رفتار های بچه گونه ایی داشتن قلمشم خیلی ظعیف بود و اینکه اصلان برای باباش گریه نکرد و این که داریی پدرش چیشد یاسی خانوم که مثل مادرش بود چی شد دانشگاه چی شد ارمان چی شد اخر و اینکه این همه ایلیا