رمان انتقام خون به قلم faezeh_eyvazkhani
مستقرمیشه اونجا درحالیکه نمیدونسته در اون مکان کارای غیرانسانی انجام میدادن چند روح سرکش
سعی در اذیت کردنش دارن تواین راه با کسایی اشنا میشه و هیچوقت فکرشو نمیکرد که عشق
دوباره تو قلبش ریشه بدونه….و ایاچه کسی میتواند بفهمد اخراین قصه چه میشود با ما همره باشید تا به پاسخ برسید
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۵۳ دقیقه
نمیدونم دوباره چیکارکردن که سحر دوباره با عشوه خندید
حالم داشت بهم میخورد اشک جلوی دیدمو تار کرده بود
دلم نمیخواست بیشتر جلو برم
جلوبرم و اون چیزیو که نباید ببینم
ببینم......
قلبم داشت فشرده میشد ضربان کندمو حس میکردم
سحر.چند بار اسمشو تکرار کردم
سحر رفیق گرمابه گلستانم باعشقم تو خونشه
نزدیک درشدم با دیدن اون صحنه دنیام تیره و تار شد
زیر دلم خالی شد
زانوهام لرزید و سست شد ......
عقب عقب رفتم .....
کیفمو از رو مبل برداشتم
شیشه ش*ر*ا*ب قرمز رو میز خودنمایی میکرد
سحر یه شیطان بود تو جلد انسان .....
همونجور که اروم و بیصدا اومدم
همونجورم رفتم
سوار ماشین شدم سرمو گذاشتم رو فرمون
چرا من اخه چرا من کسیکه فکرمیکردم عشقم بعد پدرم همه کسمه اینجوری باید خیانتشو میدیدم....
یه نگاه به ساعت کردم ۱۰شب بود تعجبی هم نمیکردم که چطور تا ده شب سحر خونه تیامه برای پدرمادرش که ازهم جداشدن بودن سحر واسشون اهمیتی نداشت
اهی عمیق کشیدم و به سمت خونه روندم
ازاین بابت خوشحال بودم که نزاشتم تیام بهم دست بزنه
با دلی داغون و قلب خسته وارد خونه شدم
صدای شکمم دراومده بود بدبختانه چیزیم واسه خوردن نداشتم
بیخیال شام شدم وبه اتاقم رفتم لباسامو عوض کردم رو تخت خوابیدم
بنظرم کاره عاقلانه تر اینه که به پیشنهاد اردشیر فکرکنم ....
به امید اینکه فردا وسایلامو جمع میکنم و میرم به اون خونه ای که گفته شده......
با صدای زنگ الارم گوشیم از خواب بیدارشدم عقربه های ساعت روی ۷:٣۰بود...
بایاد اوری اتفاقات دیشب فکم منقبض شد...
به دسشویی رفتم و دستو صورتمو شستم
دفترچه تلفن و برداشتم به یه سمساری زنگ زدم ....
چاره ای نداشتم باید وسایل خونرو میفروختم
بااینهمه وسایل نمیتونستم برم....
مخصوصا خونه ای که توی مازندران بود
اخه مگه مرد مومن خونه قحط بود یه خونه خوب تو تهران میدادی بهم ....
زنگ خونه رو زدن یه سمساری پیر اومد توخونه اول ازهمه دست گذاشت رو تخت تو حیاط خیلی سخت بود بفروشمش اما چاره ای نزاشتم
بااون شکم گندش به کارگراش دستوری دادبزارنش پشت کامیون ......
بعد یالله گویان وارد خونه شد
یه نگاه بهم انداخت که چندشم شد
بااخم رو بهش گفتم بنده دیدن ندارم شما اومدید وسایل خونرو بخرید پس لطفا زودتر کارتونو انجام بدید.
اونم یه پوزخند زد و با کفش داخل شد
پشت سرش اداشو دراوردم
اه اه پیرمرد بو گندو
مبلارو خرید فرشا رو خرید یخچالارو خرید
قاب عکسا پنکه هرچی که داشتم و فروختم جز چندتا تیکه وسایل خودمو بابا که شامل مبلی که همیشه رو اون میشست تخته خوابم
چمدونام و لباسام
و چندتا چیزه دیگه
بعدازاینکه وسایلارو خرید پولو داد و رفت
من موندم و یه خونه خالی وبا یه دله پر ازغصه ......
رفتم و ازانباری چمدونامو اوردم...
لباسای خودمو چند دست لباسای بابا و
وسایلای اظطراریم و چیزایی که خیلی لازمم میشد و ریختم توش....
همه وسایلای اتاقمو جمع کردم
یه قالیچه هم از یادگاری مادرم برداشتم
دفترچه تلفن و برداشتم به یه شرکت مطمئن وانت بار زنگ زدم...
بعد ازاینکه یه دل سیر خونه و نگاه کردم اماده رفتن شدم
وسایلا تو وانت بود و رانندش هم یه مرد میانسال بود ....
اخرین بار نگامو به خونه ای انداختم که ازبچگی توش خاطره داشتم ...
عزرا
۱۸ ساله 00چرا اینجوری تموم شد ای بابا مسخره 😒
۶ ماه پیشفاطمه.م. s
۳۵ ساله 30سلام.کاش تویکی ازاین رمانها دخترهاقشنگ وپسرکش نبودن وپسرم هیکلی وپولدارنبود. معمولی بودن😭😭😭
۱ سال پیشصدرا
00اسم جلد دوم رو بگید وگرنه خیلی بی معنی میشه داستان
۱ سال پیش
00انصافا هدف نویسنده از نوشتن این رمان چی بوده؟؟تلف کردن وقت ملت؟؟ آخه خواهر من چیزی دنبالت کرده بود که اینجوری و بی معنی رمان رو تموم کردی؟؟ خواننده رو ین وسط گیج و با کلی سوال ول کردی؟؟ واقعا چرا؟
۲ سال پیشHana
۱۵ ساله 00رمان قشنگی بود ولی ای کاش اخرش اینجوری بدونه هیچی تموم نمیشد. میشه اسم جلو دومشم بگین.؟؟
۲ سال پیشHani
۱۸ ساله 10رمان خوبی بود منتها ربط ساغر رو با سوگل نفهمیدیم و اینکه صنم به ساغر گفته بود که وقتی کارت رو انجام دادی بیا پیشم تا در مورد خودت یه چیزی بهت بگم چیشد؟!
۲ سال پیشنرگس
40احتمالا ساغردخترصنمه
۲ سال پیشDoni
00مزخرف
۲ سال پیشBluebird
00بیش از حد مسخره و ابکی
۲ سال پیشDyla
00مزخرف ترین رمانی بود که خوندم😐
۲ سال پیشZ
۱۶ ساله 41رمان فوق العاده زیبایی بود ممنون میشم اسم جلد دوم رو لطف کنید خسته نباشید
۳ سال پیش?????
32رمانش واقعا عالی بود اگ کسی اسم جلد دومش رو میدونه لطفا بگه
۳ سال پیشکیمیا
۲۵ ساله 41آخرش گریه کردم ساغر بیچاره کسی فصل دومش رو میدونه اسمش چیه
۳ سال پیشکیمیا
10.......❤
۳ سال پیشرها
۱۶ ساله 00میشه اسم جلد دومشو بگین ممنون میشم خیلی قشنگه
۳ سال پیش
...
۲۸ ساله 00اسم جلد دومش چیه