رمان ئاوانگ به قلم فاطمه جواهریان
ئاوانگ یه دختر کردیه که توی تهران زندگی میکنه ورشته پرستاری رو انتخاب کرده برای کارش رفته تو خونه کسی که خیلی از راز های زندگی خودش معلوم میشه…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۲۸ دقیقه
-شمادوتا چقدر ولخرج شدين جديداً اين ولخرجيا جريانش چيه؟هان؟
-مريم: مشکل بزرگ ما خونه بود حالا که برطرف شد آييييييييييي ولخرجي حال ميده
-بي خود من هرماه ازتون اجره ميگيرم .دکي اينارو
اونشب به لطف شام وخاطرت مريم وعليرضا شام خوشمزه ايي خونديم .
بعد هرسه تامون به جک هاي بي معني مريم ميخنديديم .عليرضا موقع رفتن بم گفت: ئاوانگ خانم تو تبلتتون پر از رمانه اينم يه هديه ديگه خداحافظ خنديدم ميدونستم که قضيه رمانو مريم بش گفته .طرفاي ساعت 10 زنگ زدم به خان بابا
-سلام بزغاله
-کوفت سلام
-چته بزغاله؟
-إ ئاوانگ بازم گفت ادم باش
-تو هستي ؟
-بله!!!!!!!!!!!!
-گمشو خان بابا هست زينت
-هههههههههه !!!!!!!!!!!!
- کوفت به چي ميخندي؟
-من زيبام خل خدا
-خب دقلوهاي افسانه اي صداتونم شبيه همه قاطي ميکنم من
-ئاوانگ دو قلو هاي افسانه اي خواهر وبرادربودن .
-خب بابا؛ خان بابا هست؟
-چيکاش داري؟
-ميخوام کسب اجازه کاريو ازش بگيرم
-ميخواي شوور کني؟
-نه بابا کي مياد منو بگيره
-راس ميگيا !!!!!!!!!!
-باصداي بلندي تقريبا عربده زدم :زينتــــــــــــــــــــ
-جــــــــــــــــــــانم؟
- با خنده گفتم مرگ
-إخان بابا اومد از من بايــــــــــــــــــــــ ـــــــي
شنيدم که زينت به خان بابا ميگه خان بابا :عزيز دوردونه تون پشت خطه
-الو؟
-سلام برشير مرد کُـــــــــــــرد
-سلام فلفل دلمه اي
-إخان بابا هلو بودم که قبلا
-الان هستي نگين بابا بعد قربون صدقه هاي حسابي اخر به خان بابا موضوع رو گفتم
-تو ازشون اطمينان داري بابا؟
-بــــــــــــــــله آقاي مقدم کارو برام جورکرده حالا بابا اجازه ميدي برم؟
-بابا جون اجازه ما دست تو برو هروقتم به کمک نياز داشتي به من بگو بابا جان امر ديگه؟
-يه عرض کوچيک راجب خونه.
-ميخواي بفروشيش؟
-نه خان بابا ميخوام مريم دختر حاج رسولي با شوهرش اينجا زندگي کنن تا اوضاعشون براي خريد خونه حل شه اخه خان بابا توتهرون اجارهوخريد خونه بالاهه اجازه ميدين علي ومريم اينجا زندگي کنن تا اوضاعشون بهترشه؟
-من هم باباي مريمو ميشناسم هم باباي عليرضا رو من که مشکلي ندارم
بعداز خداحافظي با خان بابا رفتم تا چک کنم چيزي جا نذاشته باشم که صب هول هولي کارامو بکنم از مريمم يه چمدون قرض کردم تا لباساي امروز خريدرو تو شون جابدم
سه تا چمدونامو کشون کشون بردم سمت صندوق عقب تاکسي
-ئاوانگ رسيدي زنگ بزنا
-باشه مريم تو هم مواظب خودت باش بعد از ملچ وملوچ حسابي که راه انداخيتيم سوار تاکسي شدم هندز فري گذاشتم تو گوشم اولين آهنگي که پلي کردم حباب محسن يگانه بود عاشق اين آهنگ بودم 2بار اين اهنگو گوش دادم ساعت 10:35بود با ترافيکي که اونجا بودفک نکنم 12 برسم دم خونه فلاحي يهو با اومدن بــمون محسن يگانه ياد مامان بزرگ افتاد.هر وقت اين اهنگ گوش ميدادم گريه ام ميگرفت واسه همين زدم اهنگ بعدي
اهنگ اهلاوسهلا علي پيشتاز بود تااخري که برسم خونه فلاحي همش اهنگاي شاد گوش دادم.درخونه که زدم تا خودمو معرفي کردم به 5دقيه نکشيد يه پسر قد بلند با پوست تيره چشماي قهوه اي دماغش که تو تور تير دروازه بود لاغراومد درو وا کرد
-سلام من صابرم أه أه حالم به هم خورد اون مادر به اين نازي اصلا بش نميومد يه پسره اينطوري داشته باشه ايــــــــــــــــــي چندش اصلا فکرشو نکنم
-چيه خوشگلم؟ اصلا متوجه نبودم که 10دقيقه اس روي اين فسيل زومم از حالت چشاش عُقم گرفت ولي من از اوناش نبودم که جواب پسرارو ندم با پرويي تمام گفتم: داشتم فکر ميکردم زن به اين زيبايي مادرتون چرا يه همچين پسري داره
بايه نگاه زشت وپر هوس وبا صداي گُهش گفت : من زشتم؟ دخترايي که باهاشون دوست بودم ميگفتن من خيلي تکم
-بله تو بيريختي شماره اولو کسب کرديد واما در مورد سليقه دخترا براشون واقعا متاسفم چون خوشگل نديده بودن پرو پرو خنديد دستشو اورد بابا تا مثلاً دس بدم منم چمدون بزرگمو بش دادم
-مواظب باشين. بعدرفتم طرف عمارت
رزا:چطــــــــــــــــــوري عســـــــــــــــــيسم ؟
-سلام فرشته چطوري؟
- خوبم بيا بريم پيش عزيز بعد سلام و عليک با راضيه خانم. با رزا رفتيم طبقه بالا همه تو اتاق عزيز بودن زيبا,رها,ايران خانم ودوتا مرد جوان و يه زن ميانسال که روي ويلچر نشسته بود با سلام من همه به سمت صدام برگشتم ايران خانم بلند شدوبالبخند گفت :خـــــــــب عزيزجون ايشون ئاوانگ پرستارتون ئاوانگ جون ايشون عزيز ماست بالبخند گفتم :عزيز مام هست سلام عزيزخانم
-سلام دخترم .عزيز خانم يه پير زن سفيد پوست که زمونه پوستشو چروکيده کرده بود چشاي عسلي دماغ گوشتي اما در کل چهرش ناز بود
-خوب ئاوانگ اين داداش ارمينه, يه مرد قد بلند خوش استايل نه لاغر بود نه چاق هيکله ورزشيم نداشت چشماشم قهوه اي بود
-سلام اقا ارمين خوشبختم
-سلام ممنون
رزا:خب اين اقاهم سيامکه شوهر رها قيافش جذاب بود قد بلند لاغر با چشاي ابي پوستب سبزه بعد اشنايي با اقايون رزا خاله کشورشو بام اشنا کرد يه زنه حدود48اينطورا سفيد پوست ,چشماي عسلي دماغ کوچيک وناز با دهن کوچيک امـــــــــــــــــا بد اخلاق با يه اقيانوس عسلم نمشد خوردش
اوج
00ماحرای رمان خوب بود ولی خیلی جاها را سریع رد شدید و اینکه شخصیت داستان زیاد بود و در آخر اینکه بهتر از این می توانید ادامه دهید
۴ هفته پیشهدیه
00خیلی چرته یه قسمتشو بزور خوندم
۴ ماه پیشکوثر
۲۰ ساله 01خیلی چرته
۴ ماه پیشلیدا
01دو خط اولو نخونده ول کردم... مشخص نبود چی زر میزنن. . من دیس لایک میدم👎
۵ ماه پیشفاطمه
۲۶ ساله 00رمانش خیلی شخصیتاش زیاد بودن آدم قاطی میکرد بدک نبود قلمش ضعیف بود
۸ ماه پیشفاطمه
00متن متاسفانه ضعیف و پر از غلط املایی
۱۰ ماه پیشایلا
۱۹ ساله 10به نظرم داستانش اصلا معلوم نیس چی بچیه خیلی چرت مزخرف بود واینکه اونگ خیلی بی دست پا بود که همه کتک میزپیش وخیل زود عشق ارمان قبول کرد به نظرم نویسنده اش به دوران رسیدس
۱۰ ماه پیشرسول محمدی
۴۵ ساله 10سلام خسته نباشید من تا حالا رومان زیاد خوندم ولی رومان به این بدی نخونده بودم چقدر مزخرف نوشتید واقعا بد بود وسط رومان نتونستم تحمل کنم حذفش کردم
۱۱ ماه پیشناشناس
10افتضاح من رمان های زیادی موندم خیلی افتضاحه دیگه چیزی ننویس
۱۱ ماه پیش- 00
رمان خیلی خوبی بود من لذت بردم و لطفا به نویسنده توهین نکنید سلایق متفاوت است
۱۲ ماه پیش نسیم
11نویسنده عزیز خیلی ضعیف هستید باید بیشتر مطالعه داشته باشید
۱۲ ماه پیشاحد
۳۹ ساله 00عالی هست تمام رومانها.من ب عنوان یک راننده کامیون حسابی لذت بردم
۱ سال پیشپری
02رمان خوب وقشنگ بود
۱ سال پیشھاجر
۲۰ ساله 10اصلا رمان خوبی نبود زیاد ابکی بود خیلی قاتی پاتی بود خیلییم مسخرہ بود شخصیت اوانگ ھم اصلابود خوب نبود
۱ سال پیش
ندا
۱۶ ساله 00رمان خیلی خوب بود