رمان کاش عاشقت نمیشدم
- به قلم امیلیا آریامنش
- ⏱️۲ ساعت و ۳۳ دقیقه
- 70.8K 👁
- 82 ❤️
- 123 💬
در مورد دختری هست به اسم آریانا که یه زندگی خوبی رو داشته و چون عاشق هیجان بوده وارد یه باند خلافکار میشه.. آریانا دختری زرنگ خوشگل و دیونه زبون دراز بوده..منظورم از دیونه وااقعااا دیونستاا.. آریانا همراه آراد که یه پسر خوشگذرون و بیخیال بوده وارد یه بازی میشن.. که کل زندگیشون رو تغییر میده.. میخوای بدونی چه بازی پس خودت بخون تا بفهمی.. پایان خوش
آریانا:سوال نپرس ک میزنم تو دهنتاپسره ی فضووول اییییش
باچشمای از حدقه در رفته بهش نگاه میکردم و هیچی نمیگفتم اولین بارمه ک تو زندگیم ی نفر تونسته دهنمو ببنده دوباره روشو برگردوند ک بره امابازم ب طرفم برگشت و ی لبخند زدو بهم نزدیک شد.منم محوش شده بودم
و فقط خیره نگاش میکردم.یهویی خندشو خوردو بالگد محکم کوبید توی ساق پام.دادم رفت هوا دولا شدم و مچ پای نازنینمو گرفتم.سرمو بلند کردمو با اخم بهش نگاه کردمو گفتم
:چته دیوونه رم میکنی یهو
آریانا:بیشعوووور اینو برای این زدم ک دفعه دیگه از من درخواست ازدواج نکنی پسره ی چشم سفیده
سنجاب نمای هییییییییز
و روشو برگردوندو از من دور شد دیگه شکم ب یقین تبدیل شد ک واااقعا ی تختش کمه...
ep2:
راوی آراد:
اه صبح اول صبحی اعصابم بازم قاطی کرد بسته خره شعور نداره یکم باید آروم بترمگه یه گوشه اووووف ولی عجب صبحی بودا..
یعنی بازم میبینمش؟؟...نه کی اعصاب داره بیخیال آریانا ..حتی نمیخوام اون غول بیابونی رو هم نبینم
رسیدم خونه در رو که باز کردم بازم قیافه خانوادم رو دیدم..
آرام:معلوم هست کجایی
آراد:رفتم قدم زنی از شما دوتا خنگول دور باشم ولی بدتر شد یه دیونه دیگه خورد به پستم
آرام نیشش تا بنا گوش باز شد:جدییی کی رو دیدی؟
آراد:ننه عزرائیل
نیشش بسته شد:درد بچه پرو..
محکم بغلش کردم و لپش رو بوسیدم تا اخماش باز بشه..
آروین هم از اتاقش اومد بیرون:خب دیگه بریم که پدر توی شرکت منتظرمونه
اوووف کی حوصله اون شرکت لعنتی رو داره..
آراد:من نمیااام..
آروین:آراد مسخره بازی در نیار زود باش..
هر سه تا نشستیم داخل ماشین بنز آبیه آروین و راه افتادیم سمت شرکت بابا..البته آرام رو پیاده کردیم خونه مامان..
عینکم رو گذاشتم روی چشمام این آفتاب واقعا داشت روی اعصابم سورتمه میرفت..
آروین:از همین الان بگم شلوغ بازی در نمیاری حوصله غر غر پدر رو ندارم ..آراد گوش دادن به آهنگ ممنوع تنبل بازی هم ممنوع...
پوفی کشیدم و با حرص:باشه بابا..
بعد از چند دقیقه رسیدیم شرکت خدا به داد برسه..
راوی آریانا:
لعنتی باورم نمیشه پیدام کرد همش تقصیر اون پسره بیشعوره اگه وقت نازنیم رو نمیگرفت الان این جوری نمیشد واااای..
یادم رفت بگم من قبلا تو یه باند خلافکارا بودم همین جوری برای سرگرمی ولی یهو دیدم اوضام داره خراب میشه از گروه اومدم بیرون..
رفتم سمت خونه باید یه جوری پول رو جور کنم ولییی چه جوری..
یواش یواش تا مامانم من رو ندیده رفتم سمت اتاقم
باز صدای وجدان منگلم در اومد
وجدان:اول منگل خودتی دوم سلامت کو
درد بیدرمون سلام غیر از ویز ویز کردن توی سرم کار دیگه ای نداری خر مگس
وجدان:نه نمیشه باید بشینم درس اخلاق بهت یاد بدم..
درس اخلاق بخوره تو سرت کم شو کلی بدبختی دارم
رسیدم به اتاقم و در رو آروم باز کردم رفتم سمت کمدم قلکم رو شکستم
وجدان:نکن حیفه
توش ۱۵۰ تومنی بود خاک برسرم با این پول جمع کردنم.. واای کمه حالا من اون همه پول رو از کجا جور کنم
وجدان:خیر سرت بابات شرکت داره صبر کن امشب که اومد از اون بگیر
آخه نابغه بابام نمیگه این همه پول رو میخوای چی کار
خودم رو پرت کردم روی تحتم و با دستام افتادم به جون موهام و به هم رختمشون
راوی آراد:
اه بازم یه جلسه خسته کننده ..پدرم و آروین داشتند با شرکا حرف میزدن من هم سرم توی موبایلم بود و اس میدادم..وقتی کارم تمو شد با خودکار توی دستم بازی کردم یه لحظه فکرم رفت پیش همون دختره امم اسمش چی بود آهان آری...آریانا..خخههه چه شخصیت خنده داری داشت نه بهتر بگم چه زبووونی داشت..همه مدل دختر خورده بود به پستم ولی این یکی واقعا عجیب بود
یعنی چقدر پول بدهکار بود به خاطر چی??نکنه اون آدما بلایی سرش بیارن
توی این فکرا بودم که آروین مثل گاو جفتک زد توی زانوم
آراد:چته وحشی..
به خودم که اومدم دیدم کلی کله با دهن باز دارن نگاهم میگنند
پدرم:آراد حواست کجاست چند دقیقست دارم صدات میزنم
آراد:ببخشید..چی میگفتید..
پدرم:قراره یه پرژه بزرگ رو تا آخر دنبال کنیم و ایم پروژه میفته گردن تو و میخوام این هواس پرتی هات رو بزاری کنار و کارت رو انجام بدی..
الان دقیقا همین رو کم داشتم:چشم پدر حالا چی هست؟؟
پدرم:تو باید به مدت ۶ ماه با دختر یکی از شرکامران ما ازدواج کنی..چون یه وکالت نامه از لندن برامون میاد که خیلی روی سود شرکت تاثیر میزاره برای همین هم میریم لندن..
شکه شدم اینا چی دارن میگن...من..ازدواااااج..خدایا یه سوال تخصصی این دیوار کجاست سرم رو بزنم داخلش شاید خواب باشم
آراد:جااااااااانمممم من ازدواج کنممم..حالا چرا من نمیشه آروین پیش قدم بشه؟؟؟
آروین از راه دور با اعصبانیت برام خط و نشون کشید:نه نمیشه آروین به درد این پروژه نمیخوره
راوی آریانا:
زهرا
00خوب
۱ ماه پیشدانیلا
00مزخرف ترین رمانی که خوندم
۳ ماه پیشنیلا
10خیلییییییی خب بودند ممنون از نوسیدش خیلی خب بود
۵ ماه پیشجانا
10فقط میتونم بگم خیلی قلمش ضعیف بود و واقعا بی معنی و ابکی بود
۷ ماه پیشshadii
00واقعا عالی بود دمتون گرم
۷ ماه پیشYasna
00زیاد باحال نبود 😒😒
۸ ماه پیشتمنا
00این رمان بی نظیر حرف نداره عاشق رمان شدم دوبار تا الان کامل دارم میخونمش کاش میشد با نویسندش دوست بشم احساس میکنم نویسنده ی باحالیه همین عالی بود
۱۰ ماه پیشدنیز
10بخدا از خنده ترکیدم
۱۰ ماه پیشمائده
00وای عالی بود عاشقشم
۱۱ ماه پیشارمین محمدی
00عالی بود خانومه آریامنش واقعی دمت گردم منم عاشق شدم ولی کاش نمیشدم دختر عموم دنیا بهش گفتم کثافت گفت منم دوست دارم بعد دوماه رفتم دیدم زیر خاب رفیقم شده اونم بهترین رفیقم الا هم دو سه ماهه عقد کردن😕
۱ سال پیش۰۰
10الهی اصلا ناراحت نشو همچین آدمایی اصلا لیاقت ندارن خدا بزرگه دیدی دوباره عاشق شدی
۱۱ ماه پیشDiyana
00مزخرف بود
۱۲ ماه پیشZahra
10ایده اصلی رمان با اینکه تکراری بود ولی بد نبود ولی درصورتی که روش کار بشه وگرنه جزئیاتش به شدت مزخرف بود فقط وقت تلف کن بود هی ادم ادامه میده میگه بهتر میشه بدتر میشد بهتر نمیشد
۱ سال پیشسایقه
00آرام کوش چرا اصلا نبود خیلی چرت بود آدمای معتاد یه دفعه ای لندن رفتن آقا رها چطوری بدون پاسپورت و اینا رفت لندن چطوری اینقدر راحت رفیقاش لندن بودن در یک کلام چرت ومزخرف نبود بی معنی بود
۱ سال پیشسایقه
00قرآنی رمانش طنز باحالی بود انا خیلی چرت تموم شد پس ستاره چی شد هان چطوری آراد اومد رها و آروین ازدواج نکردن چرا در کل جالب شروع شد و چرت تموم شد از نظر من پایانه چرتی داشت
۱ سال پیش
رها
00خیلی بی معنی بود و خیلی هم راحت در مورد مواد مخدر حرف میزد انگار خیلی چیز خوبی هست