رمان دختران سرکش به قلم نادیا روزبه
داستان درباره سه تا دختر خوشگل و شیطونه که برای گرفتن لیسانس به شیراز میرن و اونجا توی آپارتمانی که یکی از واحداشو اجاره کردن با سه تا پسر همسایه میشن و طی این یه سری اتفاقات میوفته که.....
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۴۷ دقیقه
همینجورتا ساعت پنج ونیم چت کردیم و خندیدیم بعدم خوابیدیم
@Khyalnist
نفس
صبح باصدای زنگ از خواب بیدارشدم
توجهی بهش نکردم دوباره پتو رو کشیدم رو سرم و چشمامو بستم
پس کیانا و تانیا کجان؟
اَه ه ه فکر کنم باز کیاناخانم رفته نون بگیره کلید یادش رفته
با غرغر از جام پاشدم دیشب رو کاناپه خوا بم برده بود
چشمام نیمه باز بود خیلی خوابم میومد به زور تا دم در خودمو رسوندم
درو باز کردم انقدر خسته بودم دیگه چشمام باز نمیشد
باچشمای بسته شروع کردم: احمق بیشعور صد بار بهت گفتم وقتی میخوای بری نون بخری این بی صاحابم باخودت ببر
دستمو کشیدم رو دیوار که جاکیلیدی رو پیدا کنم
پیداش کردمو کیلیدو برداشتم و کوبیدمش وسط سینه کیانا
نتونست بگیرش و افتاد زمین
بیخیال، برش میداره
دوباره شروع کردم_چند بار باید بهت بگم ..بیشور این کلید لعنتی رو با خودت ببر که من نخوام از خوابم بزنم...کیانا....
همینجوری داشتم حرف میزدم که
یه صدای مردونه ای گفت_فرشاد ساعت چنده؟
اون یکی که فکر کنم فرشاد بود بعد کمی مکث گفت_سه
یه صدای دیگه...تقریبا آشنا بود گفت_پس صبح نیس ...
بعد کمی مکث گفت_چشماتو باز کن...بعد حرف بزن....برو دوستات م اگه خوابن.... بیدار کن سرو وضع تم درست کن
⃣
یعنی با من بود؟؟...خب آره دیگه..
پس کیانا...
یاد دیشب افتادم تا پنج صبح چت میکردیم
پس هر سه مون خسته بودیم و تا الان خوابیدیم
یاد چند دقیقه پیش افتادم
صداها تو سرم پیچید
_فرشاد ساعت چنده؟
_سه
ساعت سه بعدازظهرِ؟؟؟؟
وای ینی اینا که جلو درن کیانا نیستن؟...خب معلومه نیستن
صدا آشنا دوباره اومد_چشماتو باز کن ...نکنه دوباره خوابت برد
آروم لای چشمامو باز کردم
از تعجب زیاد بیشتر بازش کردم
سه تا پسر....دوتاشون آشنا بودن
اِ...این همون پسره اس که روز اول دانشگاه باهاش برخورد کردم .....اونم همونیه که ازمون پرسید _اتفاقی افتاده؟؟
پس اون یکی کیه؟؟؟
با تعجب نگاهشون میکردم ...
که سه تایی سر تا پامو از
نظرگذروندن
اونی که ناشناس بود گفت_میشه بری یه لباس درست حسابی بپوشی.کارتون داریم...
بعدم سه تایی زدن زیر خنده
با اخم نگاهشون کردم
مگه لباسام چشونه
به خودم داخل آینه قدی کنار در نگاه کردم
شلوار پام نبود...یا خدا...یه لباس خواب گشاد سفید تنم بود که تاروی رونمو گرفته بود روشم عکس یه خرس صورتی بود
وای فکرکنم مامان وقتی میخواسته چمدونمو ببنده اینو اشتباهی از کشوی نیلا برداشته
منم دیشب چون خوابم میومد خیلی به این موضوع توجه نکردم
سریع پریدم اونور درو با یه لبخند نگاهشون کردمو دروبستم
دوباره شروع کردن به در زدن..ای خدا
⃣
چسبیده بودم پشت در....آبروم رفت..
کیانا وتانیا بیدار شدن اومدن بیرون
تانیا چشماشو خمارکردو گفت_نفس چرا وایسادی در بی صاحابو باز کن سرم رفت
کیانا کشو قوسی به خودش داد وگفت_وای چقد خوابم میاد
سریع گفتم_بچه ها بدویید یه لباس خوب بپوشید اون سه تا پسر که همسایمونن اومدن کاررمون دارن
تانیا_خب درو باز کن بیان تو
راز
۱۹ ساله 10بغض بی پناه فکر کنم تو همین برنامه هست
۳ ماه پیشفروغ
00بغض بی پناه
۶ روز پیشدلارام
00خیلی باحال بود کلی باهاش خندیدم ، عالی
۴ هفته پیش....
00موضوعش تکراری بود
۳ ماه پیشساغر
۱۵ ساله 42بهترین رمانی بود ک تو عمرم خوندم واقعا عالیه دست نویسندش درد نکنه
۱ سال پیشنیایش
121برو رمان مگس بخون خیلییییی قشنگه از خنده دل درد میگیری و هم قشنگه یا رمان نه سیاه بود نه سفید
۱ سال پیش......
10چرا اینجوری دختر هارو میارید آخه کدوم دختری وقتی خیانت میبینم باهاش سریع کنار میاد شما اگر میخواستید رمانتون رو تنوع بدید باید اون هارو وقتی که دختره خیانت دید جدا میکردین نه بخاطر مادر شوهرش!
۸ ماه پیشنیروانا
11اگه این بهترین رمانیه که خونیدن پس بهتره دیگه سمت رمان خوندن نرین! اگه کلاهداران، خیمه شب بازی، پانتومیم، زندگی سیگاری، حکم کن، بیگانه ، طاعون و خیلی از رمان های دیگه هیچ وقت همچین حرفی نمیزنید
۸ ماه پیشدل
00بیگانه همونی که با برادر شوهرش ازدواج میکنه
۳ ماه پیشمحیا
۱۴ ساله 10عالیه حتما بخونید
۳ ماه پیشYeganeh
۱۵ ساله 00رمان قشنگی بود ولی بعضی از قسمت ها خیلی خلاصه میشد و توضیحی نداشت و به نظرم اخرشم باید یک جور دیگه تموم میشد خیلی خلاصه و نامفهوم تموم شد و ای کاش از زبان پسرا هم مینوشتید بازم ممنونم:)♡
۳ ماه پیشزهرا
۱۹ ساله 00خیلی خوب بود😘❤
۴ ماه پیشایدا
۱۴ ساله 00خیلی خوب بودههههههه عاشقش شدممممم
۴ ماه پیشasma
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
نیلا
۱۵ ساله 00خوب بود ولی خیلی خلاصه داشت و صحنه هاشو زیاد نمیگفتین😊
۵ ماه پیشمولان
00بسیار عالی بود واقعا
۵ ماه پیشمینو
00بی نظیر بود من حتی کلی از قسمت هاش گریه کردم عاشقش شدم و هر چی بگم براش کمه خیلی خیلی از نویسنده اش ممنون 😘😍🤩🥰🥰
۶ ماه پیشماهرخ
00قشنگ بود
۷ ماه پیشهانا
۱۹ ساله 00عالییییی
۸ ماه پیشآرتین
۱۶ ساله 30چرت ترین رمان زندگیم این بود، دختره شوهرش خیانت میکنه لا یه ببخشید***میشه پنج سالو تو یک دیقه خلاصه کردن، کلی چرت و پرت دیگه
۹ ماه پیش
مرمر
۳۰ ساله 00سلام دوستان کسی اسم این رمان رو میدونه ژانرش هم پلیسی عاشقانست دختره پدرش رییس زندانه خودش هم پزشک زندان بعد کمک میکنه به پسره که فرار کنه