رمان دل من دل تو
- به قلم rain-girl80
- ⏱️۱۸ ساعت و ۳۷ دقیقه
- 85.9K 👁
- 327 ❤️
- 227 💬
داستان، داستان دختری هست به نام آرامش وقتی16سالش بود از پرورشگاه فرار میکنه. بعد5 سال بنا بر دلایلی از خونه ای که به زور گیر آورده بود بیرونش میکنن و به خاطر اصرار دوستش میره واحد اون ها زندگی میکنه. و توی یک عطر فروشی کار می کرده… عاقبت قاچاقچی بودن رئیسش و نارفیق شدن تنها رفیقش باعث میشه کلی اتفاق از جمله عاشقی توی زندگی همچین دختر سرسختی به وجود بیاد… زندگی پیچیده ای داره…. دختر قصه ی ما…. نه زیبای خفتست و نه خیلی اهمیت میده… دختر داستان من… مغروره و بیش از حد بداخلاق و پاچه گیر و نشون میده که تربیت بدون خانواده چه چیزی بار میاره! اما آخر داستان، مثل همیشه این عشقه که آدم ها رو تغییر میده و پیروز میشه…
چپ چپ نگاهم کرد و با کف دست آروم زد تو سرم و گفت:
-لیاقت نداری به خوشگلیات نگاه کنم!
پوزخند صدا داری زدم:
-من؟! از کی تاحالا ما خوشگل از آب در اومدیم خبر نداریم؟!
-از لحظه ی تولد!
-خل و چل تو یک ماه از من کوچیک تری کجا بودی اون موقع آخه؟!
خندیـد و زل زد توی چشمام چشمای قهوه ای روشنش روی چشمای سبز رنگم چرخـید آروم گفت:
-چشمات خیلی نازن....
-چرت نگو سایه چشمای من که یکی بزنی پس کلم از کاسه میوفتن پایین!
-اما قشنگن خیلیم خوش رنگ خفه شو بگو چشم!
لبخندی زدم و حرفی نزدم بلاخره آسانسور وایستاد و گذاشتم اول سایه بپره بیرون! منم پشتش رفتم و در آسانسور بسته شد کیفش رو باز کرد و دوساعت دنبال کلید توی کیف گندش بود! پوفی کردم:
-عقل کل مگه مامانت خونه نیست؟!
- ا راست میگیـا!
بر و بر نگاهش کردم و زنگ در رو زد یکم این پا اون پا کردیم تا در توسط ساحل خانم باز شد! یه تای ابروی عسلی رنگش پرید بالا با لحن خاصی سلام گفت و منم خیلی سر سنگین جوابش رو دادم! وارد خونه شدم و خاله با رویی خوش اومد سمتمو بغلش کردم و محکم بغلم کرد:
-چه عجب خاله از این طرفا!
- دیگه دیگه خاله جون سرمون شلوغه چیکار کنیم؟!
- خاله بشین برات یه چیزی بیارم بخوری ناهار خوردین؟
-آره خاله مرسی ناهارمونم خوردیم چیزی لازم نیست.. شوهرخاله خونست؟!
ساحل با پوزخندی مثلا نا معلوم گفت:
-امروز پنج شنبستا! فکر نکنم تعطیل باشه جایی!
-ا؟ راست میگی ساحل؟! من فکر کردم شنبست!
- از کی تاحالا شنبها تعطیله؟!
-اوه! ساری عزیزم از بس تو آمریکا شنبها تعطیل بودیم یادم میره همش!
سایه از خنده داشت در و گاز میگرفت! خاله هم خندید و آروم زد تو پشتم:
-خدا نگهت داره از زبون چیزی کم نداری!
لبخندی زدم و بهم تعارف کرد که بشینم ساحل چشم غره ای زد و رفت تو اتاقش حس کردم قیافش یکم عوض شده صورتش لاغر شده بود... ! خاله سه تا فنجون قهوه ریخت و آورد و نشست سایه رفت توی اتاقش تا لباسش رو عوض کنه منم کاپشنم رو در آوردم و با مانتو موندم خاله با اعتراض گفت:
-خاله کسی اینجا نیست که راحت باش!
-راحتم خاله...
-به هر حال راستی به خاطر رفتار ساحل هم معذرت میخوام آخه...
-نه خاله مهم نیس بچس چیزی حالش نمیشه خب...
-بیست سالشه بچست؟؟؟!!! مگه تو چند سال داری؟
خندیدم:
-21 سال! ولی از نظر عقلی فرمودم خاله جون!
-آها از اون نظر یه حرفیه! خاله قهوت سرد میشها برش دار...
سری تکون دادم و فنجون رو گرفتم توی دستام هنوز داغ بود نفسی عمیق کشیدم و سایه با یه تونیک همرنگ چشماش وارد شد موهای فر قهوه ای سوختش رو با کش بسته بود و نشست کنارم لبخندی زد و قهوش رو برداشت! با شکلات کاکائویی قهوم رو مزه مزه کردم و خاله گفت:
-قهوت رو خوردی میریم واحد بالا... باید مرتب کنیم ببخشید البته آخه کسی اونجا زندگی نمیکرد یکم نا مرتبه!
-خاله به خدا میگم احتیاج نیست آخر سر یه خاکی میریزم تو سرم دیگه!
خاله چپ چپ نگاهم کرد و فنجون سفید رنگش رو گذاشت روی دسته ی مبلو گفت:
-مثلا میخوای چیکار کنی؟! تو که میدونی به دختر مجرد خونه نمیدن اون نصرت هم والا به خاطر منافع خود تو خونش رات داد چرا نمیخوای حرف گوش کنی؟!
-از سر بار بودن خوشم نمیاد خاله... به یه شرطی قبوله!!!
-چه شرطی؟
- اجاره رو هم بدم!
سایه قهوشو گذاشت کنار محکم زد پس کلم! خاله هم زد پس کله ی سایه خندیدم و خاله گفت:
-چرا میزنیش؟! مگه بهت فحش داد خل و چل؟ از ساحل به تو سرایت کرده؟
- نه مامان آخه مزخرف میگه! انگار ماها غریبه ایم!
قهوم رو بین دستای ظریف و سردم گرفتم :
-مزخرف نیست گلم به هر حال نمیشه همین جوری بمونم که !
-خاله چرا میخوای اجاره بدی؟!
- اونجوری یه حس دیگه ای بهم دست میده...
خاله چپ چپ نگاهم کرد و نفسش رو محکم فوت کرد:
-نه مثل اینکه کمال همنشینی با ساحل بین همتون اثر کرده!
با خنده گفتم:
-نه خاله از قبل در من وجود داشت بروز نمیدادم قبوله؟!
سری تکون داد و «باشه ای» گفت قهوم رو که خوردم ساحل اومد بیرون! شال قرمز گذاشته بود و موهای عسلیش رو کج ریخته بود برق لب قرمزی روی لبای پروتزیش! چشمای کشیده ی قهوه ای ریمیل زده بود در حد جنیفر لوپز پشت مژهاش هم خط چشم غلیـظ اوف!!! با خنده گفتم:
-اوه لالا مادمازل شماره بدم؟
چشم غره ای رفت:
-به هر کسی شماره نمیدم!
-باشه منو بگو میخواستم از ترشیدگی درت بیارم!
نازنین مریم
10دقیقا ! رمان خوبی بود ولی تهش خیلی زود بهم اومد و هنوزم به هم نگفتن دوستت دارم موفق باشی
۳ ماه پیشدقیقاااا
10از خدا یه ادرین دوم و کپی برابر اصلشو ولی بدون گذشته و مشکلات برا خودم و برا کسایی که این رمان رو خوندن ارزو میکنم
۴ هفته پیشپری
00سلام خواستم اول کلی تشکر کنم از نویسنده این رمان واقعااا خیلی خوب بود ولی کلی هم ناراحت کنندخ بود من که از هر داستانش کلی دلم درد میگرفت تا ببینم اخرش چیمیشه ولی پایانش خیلی خوب بود ممنون
۴ هفته پیشزهرا
00فقط خلاصه خودش یه پا رمانه انقدر زیاده😂😂
۲ ماه پیشSAzde
10من فقط تا پارت 46خوندم خیلی مزخرف بود اول اینکه مادر سایه خیلی میرید به دخترش ساحل و در هرشرایطی اجازه میداد به دخترش بی احترامی بشه حاضر جوابی های ارامش مسخره بود و اینکع ارامش خیلی خودشیفته بود
۵ ماه پیشپرستو
00تو کل رمان فقد هی داشت از خودش تعریف میکرد هی میگفت من مغرورم و اینجوریم من غدم و کلا چرت و حال بهم زن بود
۵ ماه پیشania
41رمان بد نبود ولی آرامش خیلی از خودش تعریف میکرد مثلا چشمای درشت سبزم یا موهای بلندم انقدر نیاز نبود که از خودش تعریف کنه
۷ ماه پیشRoghaye
20بعد تو مقدمه نوشته دختر قصه ما خوشگل نیست باشه داداش
۵ ماه پیش...
10رمان واقعا قشنگی بود ، و حتی بنظرم باید دوتا قسمت دیگه هم ادامه پیدا می کرد 😂😂 ممنون از نویسنده محترم
۵ ماه پیشیلدا
20رمانش خیلی عالی بود پیشنهاد میکنم حتما بخونید.
۶ ماه پیشفرشته
10داستان جذاب و.گیرایی بود.یه چیزی شبیه رمان گناهکار لذت بردم نویسنده دستت مرسی خرسی
۶ ماه پیشفائزه
10سلام خواستم بگم که این رمان بینظیر و غیر غابل پیش بینی من رمان زیاد میخونم واین اصلا تکراری نبود و بسیار بروز و عالی ممنون از نویسنده گل
۸ ماه پیش.....
21من تازه رمان و شروع کردم و چند فصل خوندم خیلی خیلی آرامش از خودش تعریف میکنه آدم کلافه میشه هی چشمااای درشت سبزم موهااای بلندم مغرورم غرور دارم و.... امیدوارم در ادامه همچنین مشکلی. نداشته باشم
۸ ماه پیشNarges
10عاشق ارامش و آدرین شدم کاش وقتی که آدرین خوب شد و ادامه زندگی خوبشون و می گفت
۸ ماه پیشستاره
20سلام خسته نباشیدرمان قشنگی بود فقط چندتانکته ١ اصلا آرامش بدنبود حرف بدی هم زیاد نمیزد٢ خوب بودن یا بد بودن به داشتن خانواده نیست٣آرامش این همه آموزش دفاع وکاراته دید هیچ جا ازش استفاده نکرد
۱۰ ماه پیشغزل
20رمان خیلی قشنگیه ازش خوشم اومد مخصوصا آرامش چون عقیدمون درباره ی عشق یه چیزه منم به عشق واقعی اعتقاد ندارم اونم تو این زمونه از اخلاق آرامش خیلی خوشم اومد عین خودم بد اخلاقه و از جنس مخالف خوشش نمیاد
۱۰ ماه پیشطاهره
10عالی بود
۱۰ ماه پیش
شادی
30سایه لیاقت آرسام نداشت