
رمان در عشق غیر ممکن معنا ندارد
- به قلم دلسا سعیدی (افسون74)
- ⏱️۳ ساعت و ۳۶ دقیقه
- 70.9K 👁
- 140 ❤️
- 137 💬
برگزاری مسابقه والیبال تو شهر دختر رمان من که به خاطر یه اتفاق در گذشته از رشته ی والیبال دل خوشی نداره باعث هیجان و خوشحالی دوست عشق والیبالش یعنی شوکا میشه و شوکا هم که هر طور شده دوست داره بره داخل ورزشگاه و والیبالیست های محبوبش رو ببینه روشنا رو مجبور به انجام یه ریسک بزرگ میکنه . ریسکی که سرآغاز داستان ما میشه …
-خوب حالا توام . حواسم نبود دیگه . حالا چیکار کنیم روشنا ؟؟
ماشین رو روشن کردم و گفتم :
-چاره ای نیست شوکا جون . باید بیخیال بازی شی . همین .
تا رسیدن به رستوران شوکا عجیب ساکت بود و بدجوری تو فکر بود . اروم زدم به بازوش و گفتم :
-کجایی دختر خوب ؟؟
یهو از فکر اومد بیرون و گفت :
-هان چی ؟؟
خندیدم و گفتم :
-نه بدجوری تو رویا بودی . کلک نکنه عاشق شدی ؟؟
خندید و گفت :
-ااا دییونه...
-پس تو فکر چی بودی ؟؟
-هیچی بابا . نرسیدیم ؟؟
-چرا اینم رستوران .
با هم پیاده شدیم و داخل رستوران شدیم و یه جای دنج و خلوت نشستیم . شوکا منو رو گرفت تو دستش و در حالی که نگاش میکرد گفت :
-خوب چی بخوریم ؟؟
-اومم نمیدونم . تو بگو .
-ماهی خوبه ؟؟ به یاد قدیما ...
و به دنبال حرفش چشمکی زد . خوب میدونم منظورش به احسان بود . دوست پسر سابقم .خندیدم و گفتم :
-اههه عمرااا ، دیگه واقعا بعد از اون دوستی از هر چی ماهیه حالم بهم میخوره . بعدشم اینجا خدا رو شکر فقط فست فود داره و خبری از ماهی نیست .
-ولی یادش به خیر پسر خوبی بودا .
لبخندی زدم و گفتم :
-هیی اره ولی زیادی رو مخ و عشق ماهی بود . نشد یه بار باهم بیابیم رستوران و اقا ماهی سفارش نده . هر چی هم میگفتم عزیز من اخه من ماهی نمیخوام نمیفهمید که . میگفت مقویه باید بخوری . بعدشم من اون موقع بچه بودم بابا . سال اول دانشگاه کلی معیار هام واسه دوست پسر با الان که سال اخرم فرق میکرد .
- ولی خدایی به پاس همون ماهی های که با اون خوردی مخ کلاس شدیا .
-هه ...فرض کن دلیلش این باشه .
- ولی حق با توعه . منم دیگه الان نمیتونم واسه یه لحظه به سهراب فکر کنم و واقعا نمیدونم اون موقع عاشق چیه این بشر شده بودم .
زدم زیر خنده و گفتم :
-اون که دیگه عالی بود . خوب حالا جدی چی بخوریم ؟؟
-اوممم من هوس پیتزا کردم .
-اره منم خیلی وقته نخوردم . عین همیشه پپرونی دیگه نه ؟؟
سرشو تکون داد و منم از جا بلند شدم و رفتم تا سفارش بدم .
کمی بعد غذاهامون رو اوردند و مشغول خوردن شدیم . همون طوری که میخوردیم شوکا گقت :
-روشنا ؟؟
-هوم ؟؟
-خیلی حیف شدا نه ؟؟
-نه اصلا .
-اا اذیت نکن دیگه .
با لبخند گفتم :
-اذیتم کجا بود خواهری ؟؟خوب اخه برای من اهمیتی نداشت .
-برای من که داشت .
-خوب میگی چیکار کنیم شوکا ؟؟هان ؟؟
-خوب راستش من یه فکری کردم .
-چه فکری ؟؟
اروم گفت :
-راستش میترسم بهت بگم .
خندیدم و گفتم :
-تو و ترس ؟؟ برو بابا هیولا که نیستم . بگو .
-روشنا جیغ نمیزنیا ؟؟
-اینقر افتضاحه ؟؟
سرشو تکون داد. دور لبمو پاک کردم و گفتم :
-پس بد جور مشتاق شدم بدونم . بگو دیگه ...
-خوب راستش این فکر یهویی اومد تو ذهنم . میدونم خیلی خطرناکه ولی اگه با برنامه پیش بریم هیچ اتفاقی نمیفته .
-خطرناک ؟؟منظورت چیه ؟؟زودتر بگو ..
-خوب چه جوری بگم ؟؟
-اا بگو دیگه شوکی . قلبم اومد تو دهنم .
سرشو اورد پایین و اروم و مرموز گفت :
-خوب من میگم ما میتونیم خودمون رو شبیه پسرا کنیم و وارد سالم شیم . نظرت چیه ؟؟
با شنیدن حرفش یهو نوشابه پرید تو گلوم و به سرفه افتادم ...
عالیه
00فوق العاده است like
۱ هفته پیشگندم
00من نه به رمان توهین میکنم نه به نویسنده هر کسی شخصیتی داره و با توهین های شما میشکنه رمان خیلی خوبی بود بیشتر ادامه میداد بهتر بود و اینکهواقعا روشنا از روانشناسی خودش هیچ بهره ای نبرده بباید بیشتر به نکته ها تو جه میکرد
۲ هفته پیشمبی
10در یک کلمه خلاصه میکنم (چرت)
۴ هفته پیشلیلا
10نه بد بود و نه خیلی عالی نسبتا خوب بود واقعا از شخصیت شایان خوشم اومد قدر همه چی رو می دونه
۴ هفته پیشزهرا
10پیشنهاد نمیکنم نه بیش از حد مبتی هست نه خیلی حرفه ای و قوی
۲ ماه پیشگیتی
10خییلیییی قشنگ یود عالییی بود لذت بردم اما ای کاش یه کمی طولانی تر میشد قدا قوت درسا جان🥰👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👌🏼👌🏼👌🏼
۲ ماه پیشAna
00رمان خوبی بود ولی واقعا نفهمیدم شایان روان شناس بود یا روشا
۴ ماه پیشنگار.
20کاشکی ادامه دار تر بود ولی بازم خوب بود اگر میشع بیشتز ورزشی بزارید..... دربارع هر رشته ای ولی والیبال بهتره پس ما منتظر میمونیم تا رومان ورزشی جدیدی بزازید برامون. ممنون...
۴ ماه پیشفائزه نیکدل
00رمان کوتاه و قشنگی بود ولی خب برای یه نقش روانشناس این حجم نفهمیدن جالب نبود
۵ ماه پیشنور
00از رمانی که جای زن ومرد را جابجا میکنه اصلا خوشم نمیاد. حتی یه پارتش را هم نخوندم.
۵ ماه پیشفاطیما
20درباره روشا زیاد اقراق شده یا به قوای کاسه داغ تر از آش روشنا هم که مثلاً روانشناس بود بویی از روانشناس نبرده بود شایانم که انگار اون روانشناس بود تا روشنا
۵ ماه پیشآتاناز
02عالی ممنون از نویسنده🖤
۵ ماه پیشضحا
01عاشقانه این رمان و دوست دارم عاشقش شدم عاللللی❤️❤️❤️😍😍
۷ ماه پیشنازنین مریم
11رمان زیبایی بود و عاشقی رو همراه با روشنفکری داشت موفق باشی
۷ ماه پیش
donya
00بنظرم همه چیش عالی بود ولی کمی غیرمنطقی و دور از واقعیت بود، روشنا هم نباید روانشناس میبود چون هیچوقت یه روانشناس اینجور نیست