رمان باز باران به قلم سحر کاظمی
باز باران بی ترانه...
بی نوای عاشقانه...
خسته از مکر زمانه...
غافل از حتی رفاقت...اشک هایی طبق عادت...روی دوش ادمیت...میخورد بربام خانه
قصه پر غصه دخترک مهربان و پرشیطنتی که باعث شادی و دلگرمی اطرافیان است اما غمی نهفته همیشه در دل دارد که باهربار بارش باران روانش را زیرو رو میکند و دریکی از این روزهای بارانی مردی پیدا میشود که چتر میشود دست نوازش میشود بر چشمانی که هیچ کس اشک را دران باور نخواهد کرد اما زمانه خوشبختی او را نمیخواهد و عاقبت سارا از مرد بارانی چتر خدا در روزهای غم جدا میشود و به دنبال انتقام میرود انتقام اما به نحوی دور از باور خلاصه میشود در عشق عشقی به وسعت تمام کینه ها....
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۴۴ دقیقه
فکر میکردم شازده چی ھست کھ ھی مامانش پسرم پسرم میکنھ اِ وا...خودشھ ھمیشھ یھ پرشیای
مشکی در خونھ اشون پارک )اقاھھ—صبر میکنید برم ماشینو بیارم سارا خانوم
من_از کجا اسم منو میدونید اون وقت؟
اقاھھ_اخھ چندباری موقعی کھ از خونھ اتون بیرون میومدید دیده بودمتون
من_خب این چھ ربطی بھ دونستن اسمم داره در ضمن چطور تا یھ ساعت پیش اسممو نمیدونستید
اقاھھ_راستشو بخواید تو مسیر شرکت یکم فکر کردم ویادم افتاد وقتی مامانم و خواھرام کارای دختره
ھمسایھ رو تعریف میکنن وما رو میخندونن چی خطابش میکنن کھ بھ سارا رسیدم
(ای وای بر من یعنی تمام گندکاریام بھ گوش این اقاھھ رسیده)عصبانی شدمو گفتم_مگھ من دلقک
شمام؟؟؟
اقاھھ—ای یھ جورایی
وبلند خندید درست از ھمون خنده ھا کھ رو مخم لیلھ میرفت عصبانی تر شدم وبا سرعت ازش دور
شدم کھ بندکولھ اموکشید_کجا؟ کجا؟ مامانت گفت بیام دنبالت
برگشتم و متعجب نگاھش کردم وگفتم_مامانم واسھ چی باید بھ شما بگھ بیاید دنبالم؟؟؟؟؟
اقاھھ—تو اون یھ ساعتی کھ تو زیر بارون قدم میزدی من کارمو انجام دادم رفتم خونھ ومامانم گفت
ھمسایھ روبھ رویی نگران دخترشھ منم گفتم دیدمت صحیح و سالم بودی اونم بھ مامانت زنگ زد و
مامانت خواھش کرد برم دنبالت بیارمت داشتم بھش
اعتماد میکردم ومیخواستم باھاش ھمراه شم کھ یاد کودکیم افتادم وقتی مامانم قصھ ی دزدایی رو
تعریف میکرد کھ بھ بچھ ھا میگفتن:(( از طرف مامانت اومدم)) و بچھ ھا در خونھ را باز میکردن
٧
بنابراین مکث کردم وگفتم_از کجا بدونم راست میگی؟ وگوشیم را در اوردم
وشماره ی خونھ را گرفتم بعد از یک بوق گوشیو برداشتن وصدای نگران مامان تو گوشم
پیچید_سارا؟حالت خوبھ؟چرا گوشیتو جواب نمیدی؟حتما دوباره رو سایلنت بوده مگھ نگفتم بارون کھ
میاد نرو بیرون بار اخری کھ رفتی ھمسایھ ھا بیھوش اوردنت خونھ
من—وای مامان قربونت برم چقدر حرف میزنی حالم خوبھ بعدشم خودت خوب میدونی بارون روح
منو تسکین میده اگر این گریھ ھا نبود تا حالا ھزار بار از غصھ دغ کرده بودم اگر ھرچند ماه یھ بار
بیھوش شم خیلی بھتره تا کل سال مثل مرده ھا زندگی کنم
بغض کرده بودم ومیخواست گریھ ام بگیره کھ مامان گفت:باشھ فدات شم اروم باش
بعد از چندتا نفس عمیق گفتم_مامان یھ پسره اینجاست میگھ مامانت ازم خواھش کرده بیام دنبالت پسر
ھمسایھ تونم راست میگھ؟؟؟
مامان_سارا؟؟؟خدا مرگم بده یعنی تو تا حالا پسر زھرا خانومو ندیده بودی کھ الان مثل خنگا از من
میپرسی نکنھ جلوش این حرفا رو زدی؟!
من—اره دیگھ فاصلھ امون یھ قدمھ اتفاقا سلام میرسونھ
اقاھھ خنده اش گرفت وگفت_من کی سلام رسوندم
من_بی ادبی دیگھ ھنوز بھت یاد ندادن بھ بزرگ ترت سلام کنی
مامان_چی؟
من—ھیچی بفرمایید
اقاھھ باز از خنده ریسھ رفت گفتم:کوفت!
اقاھھ—تو دلت
من—تو جونت
مامان_چی میگی تو؟
من-—ھیچی
وبادست بھ اقاھھ اشاره کردم زیپ دھنتو بکش مامان_ازش عذرخواھی کن
من_چراااااااا؟
مامان—چون چ چسبیده بھ را
من—نھ انگار راه افتادی مامان خانوم
مامانم خنده اش گرفتھ بود وگفت_چون تو با این کارت غیر م*س*تقیم بھش گفتی ادم غیرقابل اعتمادیھ
من—مگھ نیست؟
مامان_سارا؟؟؟ازش عذر خواھی میکنی سوارمیشی میای خونھ
من—سوارمیشم ولی مورد اول عمرا
مامان_کارت اشتباه بوده باید عذر خواھی کنی
من_یعنی اشتباه بھ ھرکی از راه مرسھ اعتماد نمیکنم اگر دروغ میگفت چی اگر اراذل و اوباش بود
چی
مامان_اینا رو میدونم اما اون بھ احتمال زیاد فکر میکنھ شناختیش واعتماد نکردی
اقاھھ با نیش باز گفت:من میرم ماشینو بیارم تا شما بھ جروبحثای مادر دختری تون برسید
از حرفای مامان کلافھ شدم وگفتم:باشھ کاریو کھ گفتی انجام میدم
مامان_من کھ میدونم این حرفو رو ھوا زدی خداحافظ
٨
من_خداحافظ
صبا
11چرررررت با خواندنش فقط وقتم رو هدر دادن اه اه با اون پایان مزخرفش
۳ سال پیشدایانا
۱۹ ساله 70چی شدالان اه حالم بهم خوردواقعاآخه این آخرش چرااینجوری شدوقتم هدررفت به نظرم قلم خیلی ضعیفی داشت آخرشم مثل فیلمای ایرانی بی سوته تموم شدپفففففففف😑
۴ سال پیشدایانا
۱۹ ساله 71من شروعش کردم امانظری ندیدم اماتااینجایی که خوندم خوب بوده
۴ سال پیش
رقیه
00اقا جان چرا اینجوریه همه ه هاش با ه چسبانه وقتی داشتم میخوندم همه ه هاش تو مغزی کشیده میشه مثل کلمه اقاههه تو مغز میشنوم😐😑😾