شوکا دختر عمو حسن ،رعیت ارباب تیمور، در حال آماده کردن تدارکات عروسی با نامزدش رسول میباشد.
بهادر پسر تیمور بعد از سالها از فرنگ باز میگردد و به همراه دوستانش برای چند روز تفریح به روستایی که پدرش ارباب آنجاست میرود و در آنجا شوکا را می بیند و حادثه آفرین میشود.
شوکا اشک می ریزرد برای بی پناهی و مظلومانه واقع شدنش....


160
79,151 تعداد بازدید
104 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۸ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بلوچ

    ۱۶ ساله 815

    نویسنده محترم و هموطنان عزیز چرا همه شما سیستان وبلوچستان ما رو تو همه فیلما یا رمانا خیلی بد و نا امن جلوه میدن اتفاقا استان ما خیلی هم خوبه شاید ی استان محروم باشه اما نا امن نیست😏😏

    ۳ سال پیش
  • سازنده برنامه

    زنده باد سیستان و بلوچستان

    ۳ سال پیش
  • یکتا

    ۲۱ ساله 00

    ...

    ۴ ماه پیش
  • ثنا

    283

    کاملا درسته عزیزم 💙💙💙

    ۳ سال پیش
  • nبلوچ

    413

    واقعا تو بعضی رمانا دلم میخواست با این حرفاشون که به بلوچستان میگن سرم رو بکوبم من خودم بلوچم اینجا امنیتم خیلی خوبه اب و هوا گرمه ولی نه زیاد همه اینجا مهمون دار و پراز ادم های باسواد و تحصیل کرده

    ۳ سال پیش
  • زهرا

    ۷۷ ساله 224

    من خودم فارس هستم اما عاشق سیستان بلوچستان هستم

    ۳ سال پیش
  • رها

    20

    عزیزم مگه همه تو سیستان وبلوچستان بلوچ هستن سیستانیا فارس هستن

    ۱ سال پیش
  • سارا

    41

    شما سیستانیا کی گفته فارسین

    ۱ سال پیش
  • ستایش

    ۱۵ ساله 20

    حق با توعه شاید شهری که تو توش زندگی میکنی نسبتن امن تر باش اما بعضی شهراش که بهتر اسم نبرم پر از ارازله

    ۱ سال پیش
  • کیانا

    ۱۶ ساله 00

    موافقم به عنوان یه دختر بلوچ عاشق بلوچستانم با تمام وجودم

    ۴ ماه پیش
  • مریم

    ۳۱ ساله 00

    من در مورد سیستان و بلوچستان خیلی کنجکاو م ولی هیچ منبع اطلاعاتی ندارم ، تو که اونجا هستی ، یه مقدار در مورد شهرت و امکانات و مدارسش و تاریخ و سنن وطنت ، برامون بگو ! تو صدای وطنت باش !

    ۲ ماه پیش
  • بهار

    ۳۴ ساله 00

    عالی بود هم قلمش روان بود هم متنش خوب در یک کلام رمان خیلی خوبیه

    ۳ ماه پیش
  • سارا

    00

    رمان جالبیه ارزش خواندن داره

    ۳ ماه پیش
  • ایلا

    ۱۹ ساله 00

    خیلی قدیمیه زیاد جالب تو دلبر و نبود ولی ممنون از نویسنده

    ۴ ماه پیش
  • ماهرخ

    00

    خوب بود

    ۵ ماه پیش
  • سارین

    ۲۰ ساله 00

    چقدر تلخ بود

    ۶ ماه پیش
  • نگار

    00

    قشنگ بود

    ۱۰ ماه پیش
  • Eli

    ۳۵ ساله 00

    قلم قوی ، موضوع قشنگ، لذت بردم مرسی

    ۱۰ ماه پیش
  • ژینا

    00

    معمولی بود بد نبود ولی خیلی مسخره بود یکسره همه پاهاشون گیر میکرد به یک جا میفتادن بغل هم توی همه زوج ها این اتفاق افتاد.تکراری بود این حرکت. ارزش یکبار خوندن داشت ممنونم

    ۱۰ ماه پیش
  • حمیده

    00

    بسیار زیبا .اغلب رمانهای اربابی موضوعشون تکراری بود ، واقعا متفاوت و خلاقانه و جذاب. 🫶👏👏⭐⭐⭐⭐⭐👏👏🫶

    ۱ سال پیش
  • نگار

    ۲۲ ساله 00

    سلام عزیزم خیلی خوب بود تز قوه تخیلت خوشم اومد اصلا از کلمات تکراری استفاده نکردید

    ۱ سال پیش
  • mobina

    ۲۰ ساله 00

    کاش بیشتر عاشقانه بود، ولی در کل زیبا بود.

    ۱ سال پیش
  • دلنیا

    ۲۶ ساله 00

    رمان خوبی بود اما پایانش رو خوب تموم نکردید فقط گفتین که حالت تهوع داره و تو مراسم خواستگاری زدید پایان به نظرم شاید ده صفحه دیگه میتوننستید ببنویسد

    ۱ سال پیش
  • هانی

    10

    رمان خوبی بود.فقط زن شیرفروش راییارگفت خدیجه بعدش سکینه.ودراخر رمان باید نوشته میشد ک رسول چطورحالش گرفته شد و همچنین عباس

    ۱ سال پیش
  • فربد

    00

    عالی بود.......

    ۱ سال پیش
  • آذر حسین پور

    ۶۰ ساله 00

    رمان های عاطفی ومجذوب کننده هستن

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.