رمان آیدا و مرد مغرور به قلم شایسته نظری
آیدا دختری شیطون شوخ بذله گو که در کودکی والدینش را از دست داده و در حال حاضر تحت سرپرستی عمویش زندگی می کند که طی جریاناتی در سن کم مجبور به ازدواج با مردی مغرور و شکست خورده، مقرارتی و سخت گیر با فاصله ی سنی زیاد می شود و سختی های و دردهای زیادی را تحمل می کند و تبدیل به دختری غمگین و افسرده و عاشق میشه... عاشق مرد مغرور زندگیش میشه که به او محبت نمی کند...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۳۳ دقیقه
ببينمش چشماي درشت آبي خماروکشيده ابروهاي کشيده وکماني بيني متناسب
باصورتش لباي گوشتي وکوچيک.ووووييي خدا چي درست کردي..ساغرو آروم
صدا کردم .
ـ ساغر بيا ببين چه تيکه اييه....
هيچ توجه ي به حرف من نکرد سرشو گذاشت روميز
ـ بره به جهنم مردتيکيه لعنتي
صداي آقاي مسن بلند شد .
ـ عروس خانومو صدا نمي کنيد.
عمو :بله همين االن
زن عمو که با دمش گردو مشکوند گفت :
حاال صداش مي کنم.
با عجله آمد آشپز خونه به ساغر گفت:
ـ دختر شانست گفته:بيا ببين چه پسريه زود چايي بيار
ساغرسرشو به جنگ گرفت
ـ نميام
زن عمو روسرش خيز برداشت وباصداي آرامي گفت :
ـ خفه شو مي خواي به بختت پشته پا بزني بزن ولي فکر بابات باش که اخراجش
مي کنند.
باکلي کلنجار چاييو برد منم از کنار پرده نگاه کردم.
ساغر با صداي آرام سالم کرد .اول از آقاي مسن پزير ايي کرد.آقاه با لبخندچايي
و برداشت وتشکر کرد.مطمئن بود ساغر نقشه اي براي خرابکاري داره با اين همه
زيبايي چقدر اخمو آقاي داماد. هيچ نگاهي به ساغر نکرد .ساغر نرسيده به داماد
سيني چايي و خالي کرد رو پاي داماد.
ـ آخ سوختم.
بيچاره دادش رفت هوا...منکه مرده بودم از خنده ...ساغر قيافيه ناراحتي به
خودش گرفت.
ـ واااااي ببخشيدحواسم پرت شد.
آره جون خودت حواست نبود....اي ول حال آقاي اخمو جا آمد.بي چاره سريع
ازجاش بلند شدو شلوارشو تکوند با اخمي که تو پيشونيش بود گفت:
ـ اشکال نداره مهم نيست.
منکه از خنده رودلم گرفته بودم . زن عمو منو صدا کرد
ـ آيدا....آيداکدوم گوري هستي يه دستمال بيار شلوار آقارو پاک کن .آقا ببخشيد
اين دختر ما حول شده.
ص15
ـ گفتم که اشکالي نداره.
خنده تو دهنم خشکيد .واي حاال با اين لباسا چطور برم جلوشون.دلهوره پيداکردم
دوباره جيغ زن عمو بلند شد
ـ پس کجايي دختر
براي اينکه بيشتر بهم توهين نکنه دستمال تميزي برداشتم رفتم تو پزيرايي
.باصداي لرزان سالم کردم ودستمالو گرفتم طرفش
بفرمايد.
همين طور که با شلوار اتو کشيدش ورمي رفت دستمال گرفت .
ـ ممنون خانوم
يه لحظه سرشو بلند کرد.نگاهش به نگاهم گره خورد....سريع خودشو جمعو جور
کرد ودستمالو به شلوارش کشيد
بدون اينکه جوابشو بدم سريع به آشپزخونه برگشتم اگه بيشتر مي موندم حکم
اعداممو زن عمو صادر ميکر .ساغر بعد از خرابکاريش سربه زير کنار زن عمو
نشست .
عمو :ببخشيد آقاي رئيس شرمنده شديم .
رئيس:خواهش ميکنم مسئله اي نيست.
دستام ميلرزيد چم شده ....واي چه نگاهي داشت ..اوه اوه چه اخمي بي چاره
ساغر....
صداي مرد مسن به گوش رسيد .
ـ آقاي کريمي شما دو تا دختر داريد.؟
ص11
ـ نه آقا ايشون دختر برادر خدابيامرزمه که چند سال پيش تو تصادف عمرشونو
دادن به شما.
آهان يادمه خدا بيامرز مر د شريفي بود.از بهتري کارگراي شرکت بودن .
نسرین
00خوب بود فقط نمیدونم چرا باید دخترای این داستانا اینقدر غشی باشن و یکسره تو بیمارستان.مسخره نیست؟!!تاهرچی کلفتی میکرد خوب بود وقتی رفت تو ناز ونعمت همش حالش بهم میخوردو مریض میشد...
۱ ماه پیشsana
۰۰ ساله 00آقا یه سوال چطور دختری که ۱۱سالشه تجربی میخونه
۴ ماه پیشمنم تو همینش موندم
00خوب بود اما چرا 11 سالشه و دانشجوعه؟
۲ ماه پیشفرشته
۲۳ ساله 00عالیه
۲ ماه پیشعسل
۱۹ ساله 00خانوم قشنگ رمانت بی نهایت قشنگ بود عین خودت امیدوارم همیشه موفق و سرفراز باشی و با قلمی ک داری مثل خورشید بدرخشی♥️
۳ ماه پیشندا
۱۸ ساله 00عالی
۴ ماه پیش- 00
این رمان اصلی نیست خیلی آبکی بود رمان اصلی که من خوندم این طوری نبود
۴ ماه پیش گلی
۲۵ ساله 00خیلی چرت داشت . لطفاً بیشتر دقت کنید توی رمان نوشتن .بیشتر جاهش بی مزه بود
۴ ماه پیشkiana
۰۰ ساله 00رمان خوبیی بود ولیی از شخصیت آیدا خوشمم نیومد خیلیی خودشو پیش آیدین کوچیک میکرد
۵ ماه پیشزهرا
۵۶ ساله 00عالی بود
۶ ماه پیشNiayesh
۱۸ ساله 00بسیار بسیار فوق العاده واقعا از نویسنده منتشکرم با این قدر قلم فوق العاده
۶ ماه پیشحدیث
00دختره بشدت لوس بود همش گریه میکرد
۶ ماه پیشHelia
00رمان قشنگی بود
۷ ماه پیشتنها
۱۸ ساله 00عالی بود خیلی ممنون از نویسنده عزیز❤️❤️✨
۹ ماه پیشارغوان
72عالی
۲ سال پیشهستی
۰ ساله 00چی بگم😶
۹ ماه پیش
معصومه
۴۲ ساله 00وادارمان خیلی از واقعیت دوره البته به نظر من مگه میشه تویه خونه تویه اتاق باحرمت باشی و کاری به کارش نداشته باشی اصلا نمی شه دوشب آدم خودشو کنترل کنه چه برسه به۴سال بعدشم رمان زیادی غش و ضعف میکنه دخت