رمان آقای حساس خانوم خشن به قلم ناشناس
دختری شیطون،بی ملاحظه که بین سه تاپسر بزرگ شده و روحیه اش شده کپ پسرا……پسری ساکتو سربه زیر که بین سه تا دختر بزرگ شده و روحیه اش کپی دختراس.
این گل پسرو گل دختر باهم همکار میشن و باهم اتفاقای بانمکیو رقم میزنن….
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۸ دقیقه
یه پوزخند براش زدمو گفتم:
_اوهوع پس دکتری؟!
اونم چشمکی زدو گفت:
_اگه خدا قبول کنه بعله.
لعیا رو به پانیز گفت:
_این آقا پندار چند ساله تشریف دارند؟
براش چشمکی زدمو گفتم:
_لعیا جون چیه گیر کرده اند در گلویت هلوی چاق؟
لعیا اخم کردو گفت:
_بنده چاق نیستم حجیم هستم.
پانیز گفت:
_آسایش جون پندر سن پسر لعیا جونو داره.راستی ببینم تو چن سالته؟
ابرویی بالا انداختمو گفتم:
_25رفتم
پاندا خندیدو گفت:
_نازی پنی ما هم30 سالشه
اخمی کردمو گفتم:
_که چی؟!
متوجه سوتیش شدو گفت:
_منظوری نداشتم
دیگه کلا من با هیچ کدومشون حرف نزدم ولی لعیا خوب مخاشونو کار گرفته بود.
سی دقیقه از سکوت من میگذشت که از جام پاشدم و به سمت در راهی شدم که پانیز گفت:
_اوا آسایش جون کجا گلم؟
اومدم بگم خونه آقا شجاع که لعیا گفت:
_پانیز جان می رود پیش پسرا آخه روحیه اش بااونا سازگار تره است
رو بهش زبونمو دراز کردمو گفتم:
_په چی فکر کردی میشینم پای خزعبلات شاهنامه و غزلیات تو میشینم که با هر مصرعش بخوای بگی یادش گرامی باد و چمیدونم روحش بخیرو خاطرش جاودانو از این چیز میزا
بعد هم کلافه از اتاقش زدم بیرون همون موقع بازم صدای آراد رو شنیدم:
_اه پندار تو چقدر ساکتی؟!
پس پنی جون اون جا پیش این سه برادر نخاله من واقع بود....
بدو بدو به سمت اتاقی که پسرا توش بودن رفتم و یهو درو باز کردم که مثل سری قبل داداشام پوکیدن از خنده آرشام گفت:
_آسا تو که بلد نیستی روسری سرت کنی مقنعه سرت کن کچل
یه قهقه ی حرصی زدم بعد روبه اون پسره گفتم:
_شما؟!
دستی لای موهای خوش حالتش بردو گفت:
_من....پندار کاویار هستم
به سمتش لبخندی زدمو گفتم :
_داداشیا منو میبرید حیاط مامانی اکرم؟
آرشامو آرادو آرتام هماهنگ گفتن:
_نع
پنی هم رو به اونا با تعجب گفت:
_چرا؟
آرشام گفت:
_این خانوم از عنکبوت میترسه ولی عاشق سوسکه اون سری که بردیمش حیاط هرچی سوسک بودو بابا بزرگم با سم کشته بودتشون با دستای خودش خاکشون کرد. بعد یه عنکبوته تو تارش یه پشه گیر کرده بود ایشون بطری نوشابه اشو رو تار عنکبوته خاله کرد عنکبوته بدبخت هم خونه خراب شد هم معلق موند بین هوا و زمین
سرمو الکی انداخته بودم پایین تا مثلا من پشیمونم و دلشون برام بسوزه اما نه تنها نسوخت بلکه.....
آراد گفت:
_آسا ما خر بشو نیستیما یکی دیگه رو جور کن
داشتم ناامید میشدم که در همون لحظه پندار سرفه کرد منم چشمام برق زد و بدون اینکه بفهمم چی می گم گفتم:
_کی خرتر از پندار؟!پندار منو میبری؟!
یهو هشت جفت چشم مقابلم قرار گرفت منم تازه فهمیدم باز اشتبو بی توجه به موقعیت حرف زدم پس برای ماست مالی گفتم:
_مممم یعنی چیزه....میگما کی بهتر از آقا پندار برای گردش در حیاط؟هان؟آقا پنی.....یعنی چیزه آقای خاویار.......نه یعنی پندار آقا منو میبرید؟؟!
با اتمام حرف من چهار تا پسرا زدن زیر خنده که آرشام رو به پندار گفت:
_پندار داداش ناراحت نشیا این جمله سازیاش خدای غلطن از همون اول راهنمایی ادبیات فارسیشو همش تجدید می آورد اینه که الان این شده وضع حرف زدنش.....
پندار که هنوز میخندید گفت:
_آسایش خانوم چشم بفرمایید بریم
منم که عینهو خر تیتاپ دیده از جام پا شدمو دستامو به هم کوبیدم.
پندار گفت:
_خب باید از کجا بریم؟
s
00خیلی بد بود
۱ ماه پیشستایش
۱۵ ساله 00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
به تو چه که من کیم؟
۹۹ ساله 00بد نبود نسبت به رمان های که می خونم نمره شش رو میگیره بعد دختره داداشش مرده دو ماه بعد مرگ داداشش می خواد عروسی بگیره والا ما همسایمون می مرد جرعت نمی کردیم بخندیم و قضیه بدهکاری صد و ده میلیاردی چی؟
۶ ماه پیشفاطمه
00دقیقا چرا اراد و کشتن ؟
۳ سال پیشSANA
00احتمالا نگهبان از پشت در شنیده که آراد پلیس مخفیه و به کریم گفته و کشتنش
۶ ماه پیشGhazal
00بعد وقتی بچشون دختر بود چرا ناراحت شد و اسم بچشم پسرونه گذاشت 😐😐😐😐
۷ ماه پیششقایقشونم
۱۷ ساله 00عالی بود و متفاوت
۹ ماه پیشزهرا
۱۵ ساله 00بسیار عالی و دلنشین
۹ ماه پیشآهو
۲۵ ساله 00ژانر مورد علاقم چون خودم کپیه دختره ام
۱۰ ماه پیش....
۰۰ ساله 00به نظر من خیلی جالب بود من با اینکه قبلاً این رمان رو خونده بودم بازم دوست داشتم بخونمش
۱۰ ماه پیشzahra
00به نظرم رمان خوبی بود و بسیار شیرین و جذاب ولی دوتا ایراد اصلی که داشت اولیش که غلط های املایی بودن که دیده میشد و دومی هم اینکه پندار اولاش خیلی لوس بود واسه همون زیاد اولاش جالب نبود
۱۰ ماه پیشبیتا
00من از رمانت خوشم اومد خیلی قشنگ بود خیلی خنده دار واقعا دست درد نکنه ممنونم انشالله رمان های بهتر و قشنگتری بنویسی خداقوت
۱۲ ماه پیشباران
۱۷ ساله 00اووف چرا بقیش نیستتتتتتتتت میگه بقیشو از طریق اپلیکیشن مطالعه کنید و راستی رمان خوبی بود در عین حال متفاوت تر از رمان های تکراری که پسر مغرور و بداخلاق و از آسمون افتاده باشه نبود
۱ سال پیشمریم
۲۰ ساله 00خوب بود
۱ سال پیشندا
00خیلی خیلی عالی بود درسته خیلی تو حس نمیرفتی اما به موقع هم غم داشت هم شادی خیلی ممنونم نویسنده عزیز امیدوارم موفق باشی مثل رمانای دیگه نصفه یا خلاصه تموم نشد 20 میدم بازم ممنون ❤❤❤
۱ سال پیش
نیایش
00رمان متفاوتی بود بعضی جاهاش نکته هایی داشت که کار رو خراب کرد مثلا صد و ده ایلیا رد بدهی چی شد؟ اما درکل خیلی خوب بود مخصوصا طنزش طنزش خیییلی خوب بود😂✨