رمان آقای حساس خانوم خشن به قلم ناشناس
!# quote==تخمین مدت زمان مطالعه رمان == ۶ ساعت و ۸ دقیقه!#
!#
img==f3m4
!#
خلاصه داستان:
دختری شیطون،بی ملاحظه که بین سه تاپسر بزرگ شده و روحیه اش شده کپ پسرا……پسری ساکتو سربه زیر که بین سه تا دختر بزرگ شده و روحیه اش کپی دختراس.
این گل پسرو گل دختر باهم همکار میشن و باهم اتفاقای بانمکیو رقم میزنن….
مقدمه داستان:
_از وقتی کوچیک بودم به جای خاله بازی، ماشین بازی میکردمو به جای لِی لِی ،کشتی میگرفتم.کم کم همه جوره شدم کپی برابر اصل پسرا.تو کوچه دروازه بانی میکردم و یاد ندارم که با دخترا هم بازی شده باشم….
_این منم یه پسر با خلقو خوی دخترونه تا چشم رو هم گذاشتم نشسته بودم جلو چهار تا دخترو چایی تعارف میکردم و یا موهای عروسکمو پاپیون میزدم !!!
ماآدما مثل خمیریم….هرجور ورزمون بدن همون شکلی مشیشم.شخصیتامون آینه معکوس هم نشینامونه و بس…
ادامه رمان:
_نام؟
روسریمو روی سرم صاف کردمو گفتم:
_آسایش
نگاهی به چهرم انداختو گفت:
_فامیل؟
بلافاصله جواب دادم:
_سکوت
ته خودکارشو فشار کوچکی دادو به همراه فرم تو ی دستش ه سمتم گرفتو گفت:
_خانوم سکوت این فرمو پر کنید.
ای بابا بازم فرم آقا من یه مهندس کامپیوتر بی تجربه چه نیازی به فرم دارم آخه؟!
بااین حال نگاه گذرایی به فرم انداختم :
سن....میزان تحصیلات....تجربه....تلفن همراه....تلفن ثابت....محل سکونت....
کلافه شروع کردم به نوشتن و بالاخره بعد از گذشت یه ربع فرم دست مردی که درست مقابلم نشسته بود دادم.
آروم از جام بلند شدم و همونطور ادامه دادم:
_منتظر تماستون هستم آقای قربانی
خندید و همونطور که فرمو تو ی یه کاور میذاشت گفت:
_امید وارم چشم انتظار نذارمتون خانوم سکوت
منم پوزخندی زدمو زیر لب گفتم:
_امید وارم
و از در اتاق خارج شدم.
تا پام از در رسید بیرون تمام اتفاقاتو مو به مو جلو چشمام مرور کردم.صبح که از خواب پاشدم با آرشام دعوام شد.سر میز صبحانه هم با آرتام سر یه چاقو جروبحث به راه انداختم .بازم طبق معمول آراد جوراب منو اشتبایی به جای جوراب خودش پوشیده بود.هیچی دیگه از در خونه که زدم بیرون چشمم خورد به جدول کشیای سبزو سفید کنار جوب پریدم بالاش که به ثانیه نکشیده با مخ افتادم تو جوب شانس آوردم جوب خشک بود.
بعد از این همه انتفاق با یه ربع تاخیر رسیدم سر مصاحبه ی کاریم با قربانی اصلا انگار نه انگار که بعد از من با صد نفر دیگه هم مصاحبه داره شروع کرد به پندو اندرز گویی به من.
منم خیلی خانومانه خودم یه فرم برداشتمو به سمتش گرفتم که یعنی دهنشو باید ببنده تا براش نبستم.
همون طور که مشغول مرور اتفاقات خوش آیند طول روزم بودم یه ماشین جلو پام ترمز کرد.اومدم با کیف کولیم بزنم تو دهنش که فهمیدم آراده:
_آسا بپر بالا می خوایم بریم خونه مامان اکرم
در ماشین خوشگلشو باز کردم و سوار شدم:
_آراد خیلی بیشوری
خندید و عینک دودیشو که روی موهاشو بود به سمت چشماش هل داد بعد گفت:
_او آسا دلت میاد
یکی کوبوندم به بازوش و گفتم:
_آسا و مرض تو نگفتی این خواهر فلک زده ی خاک تو گور من مصاحبه داره من یه امروزو به جورابای کوفتیش رحم کنم؟!
همون طور که زد رو ترمز گفت:
_به جون آسا جورابای خودم بوی لاشه مرده میداد خیلی خیط بود من با اون جورابا امروز بیام خونه مامانی مگه نه؟!
تازه یاد بوی گند جورابایی که پام کرده بودم شدم یه جیغ بلند زدم بعد گفتم:
_اه الان باز پندو اندرزای همه بازم میشه مال این آسایش خاک تو سر
فرمونو از تو دستاش رها کردو با دست راستش سریع زد رو دست چپش و گفت:
_اوا خواهر خدا اون روز نیاره که آسا دهن آرادو صاف میکنه
پقی زدم زیر خنده که مصادف شد با پیچیدن آراد توی کوچه ی مامان اکرم.
تا نگه داشت بلافاصله از ماشین پریدم پایین که گفت:
_هوی خانوم کرایه ما چی پس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که روسریمو رو سرم مرتب میکردم تا باز آرشام برا دس نگیره گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آرا کور خوندی اگه از اون 20 تا آدامس خرسیا یکیش حتی یکیش نصیب تو شهفهمیدی یا نه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ماشینو قفل کردو دستاشو به حالت تسلیم برد بالا سرشو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_غلط کردم . آسا بانو شما منت گذاشتید رو جفت تخم چشای من که سوار این بنز خوشگلم شدید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پشت چشمی براش نازک کردم و انگشت اشارمو روی زنگ آیفون با تمام توانم فشار دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از پنجدقیقه صدای مامان لاله تو آیفون پیچید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسایش مگه دستم بهت نرسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جلوی لنز آیفون زبونمو براش در آوردمو تکون دادم بعد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خاطر جمع باش ننه لاله دستت که هیچ پات هم بهم نمیرسه از ما گفتن بود الان هم باز کن این درو می خوام بیام بالا دس بوستون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو کردم به آرادی که از خنده پشت سرم غش کرده بود و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خاک تو سرت پسر هم انقدر جلف آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد همونطور که براش سرمو تکون میدادم متوجه تقی در شدم که نشان از باز شدنشو میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه دستم هلش دادمو با یه دست دیگم دست آرادو گرفتمو کشیدمش تو اونم چون انرژیش بابت خنده هاش اتلاف گشته بود به راحتی دنبالم کشیده شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یاد آوردی نبود آسانسور این غم خاک تو سریو به پاهام تسلیت گفتم و با لبو لوچه ای آویزون به امید فتح چهار طبقه از پله ها بالا رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا رسیدم جلوی در خونه مامان اکرم هنو خستگی در نکرده خودمو بعد از هوشیاری تو بغل مامان اکرم یافتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامانی بی خیال ماشو اون آراد نفله رو بی خیل شدی گیر دادی به ما بابا پرس شدم قربونت برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو بیشتر به خودش فشرد که باز آخم رفت هوا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه میدونستم جنبه ی دیدن رخ منو نداری که نمیومدم عزیز جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو از بغلش در آورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسایش مادر مهمون داریم امروز تو رو خدا مراعات زبونتو کن آبرومون نره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن اسم مهمونو به یاد آوردن جورابام بادم خالی شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماما اکرم حالا این میمونا کی هستن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی زد روی نوک دماغم و منو به سمت پذیرایی راهنماییم کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دو دقیقه زبون به دهن بگیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمی تونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا رسیدیم به پذیرایی چشم خورد به یه آقای قد بلند مسن 50 60ساله که کنارش یه خانوم تقریبا هم سنو سالای مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم به سمتشون رفتمو به سمت خانومه دستمو دراز کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام عرض می کنم خوش آمدید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانومه لبخندی زد ولی مامان لبشو گاز گرفت و با چشمو ابرو بهم فهموند بریم خونه پدر رات نمی ذارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانومه دستمو به آرومی فشردو گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما باید آسایش جان باشید درسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من آسا،آسایش خالی ام جانم کجا بود؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینبار بابا برام چشم ابرو اومد یعنی خفه شو و نمک نریز ولی برعکس بابا اون آقاهه از خنده رو مبل مامان اکرم ولو شده بودو می خندید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه خنده اش تموم شد دستشو به سمتم گرفتو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسایش سکوت دختر بهرام سکوت خیلی بانمکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی رو لبم نشستو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من خود نمکم جناب و اما شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو که تو دستش بود رها کردو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من کاویارم.کاوه کاویار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الان من شما رو چی صدا کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع صدای آرتامو آرشامو آراد با یکی دیگه بلند شد. بی خیال فهمیدن سؤالم شدمو با سرعت به سمت پلکان دویدم تا بفهمم دلیل جروبحثاشون چیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم در اتاق که رسیدم بدون اینکه در بزنم با پام دریو که پیش بودو باز کردمو رفتم تو:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشام بلند زد زیر خنده و رو به اون پسری که کنارش بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینم از آسا خانوم که منتظر دیدارشون بودید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره سرشو آروم بلند کردو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوش بختم خانوم سکوت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تفاوت شونه ای بالا انداختمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رفتم به سمت آرشامو محکم زدم پس کله اش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الهی من بی آرشام شم.الهی بپوکی نفله که منو نرسوندی صبح
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای اون پسر خوشبخته گرد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرتام اومد سمتمو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسا برو اتاق خاله لعیا اونجا جمع مختص سن خود خود خودته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با آراد و آراشام زدن زیر خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم گنگ نگاشون کردم.خاله لعیام دانشجوی دکترای رشته ی ادبیات فارسی بود و مجرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم با در آوردن زبونم برا اون سه تا برادر نخاله ام از اتاق زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلافگی به سمت اتاق خاله ی حوصله سر برم رفتم.خو سر بر بود دیگه.هروقت منو میدید از آرایه های ادبیو جناس تامو جریو آرایه های تخشیص و نمیدونم چیچیو چیچو شاهنامه و شعر نو وشعر کهنه و نیما سویی شرتو اینا حرف میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدم دم در اتاق درو محکم کوبوندم به هم چون حس پند شنویو نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خاله پیچید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله؟میتونید وارد گردید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوووغ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم دستگیره رو باز کردمو درست مقابل خودم هیکل تپل خاله لعیا رو دیدم.حتی از هفته ی پیش هم چاق تر شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه لبخند گله گشاد اومد سمتمو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه آسایش جان چه خوش رسیدی جانا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه هنگ کردم آخه من تنها درسیو که سال اول دبیرستان تجدید گرفتم ادبیاتم بود بعدم که رفتم فنی حرفه ای...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند ژکوند تحویلش دادمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام خاله ی تپل گل دکتر احوالات شما کجاستـ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا زه متوجه حضور اون دو تا دختری که از هنده رو تخته خاله ولو شده بودن شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب خانوما ی خوش خنده معرفی نمی کنید؟؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکشون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پانیز هستم ،پانیز کاویار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به روش زدم که اون یکی شروع کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منم پانته-آ هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوخ اوخ این منو یاد یکی از دوستای دوران دبیرستانم انداخت طرف اسمش پانته-آ بود من صداش میکردم پاندا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به جفتشون گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منم آسایش سکوتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گول اسم وفامیل این شراره های آتش را نخورید دخترها . زبانش با متراژ خانه ما برابر است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به خاله کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دو کلام از خاله عروس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله خنده ی عصبیی کردو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یعنی می رسد آن روز که تو عروس گردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم مثل خودش خندیدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پ ن پ اول تو برو خونه بخت من جاهاز ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاندا همون طور که می خندید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسایش جون رشته تحصیلیت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_والا اگه خدا قبول کنه فوق لیسانس کامپیوتر دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیز خندیدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس شما مهندسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو انداختم رو تخت خاله و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_و شما؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاندا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من لیسانس تربیت بدنی دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم بی شوخی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منم حالت تهوع از تربیت بدنی دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیز خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منم علوم تغذیه خوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پوزخند براش زدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوهوع پس دکتری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم چشمکی زدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه خدا قبول کنه بعله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلعیا رو به پانیز گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این آقا پندار چند ساله تشریف دارند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراش چشمکی زدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لعیا جون چیه گیر کرده اند در گلویت هلوی چاق؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلعیا اخم کردو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بنده چاق نیستم حجیم هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیز گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسایش جون پندر سن پسر لعیا جونو داره.راستی ببینم تو چن سالته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرویی بالا انداختمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_25رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاندا خندیدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نازی پنی ما هم30 سالشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_که چی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه سوتیش شدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منظوری نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه کلا من با هیچ کدومشون حرف نزدم ولی لعیا خوب مخاشونو کار گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسی دقیقه از سکوت من میگذشت که از جام پاشدم و به سمت در راهی شدم که پانیز گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوا آسایش جون کجا گلم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم بگم خونه آقا شجاع که لعیا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پانیز جان می رود پیش پسرا آخه روحیه اش بااونا سازگار تره است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو بهش زبونمو دراز کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_په چی فکر کردی میشینم پای خزعبلات شاهنامه و غزلیات تو میشینم که با هر مصرعش بخوای بگی یادش گرامی باد و چمیدونم روحش بخیرو خاطرش جاودانو از این چیز میزا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم کلافه از اتاقش زدم بیرون همون موقع بازم صدای آراد رو شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اه پندار تو چقدر ساکتی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس پنی جون اون جا پیش این سه برادر نخاله من واقع بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدو بدو به سمت اتاقی که پسرا توش بودن رفتم و یهو درو باز کردم که مثل سری قبل داداشام پوکیدن از خنده آرشام گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسا تو که بلد نیستی روسری سرت کنی مقنعه سرت کن کچل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه قهقه ی حرصی زدم بعد روبه اون پسره گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی لای موهای خوش حالتش بردو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من....پندار کاویار هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش لبخندی زدمو گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داداشیا منو میبرید حیاط مامانی اکرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشامو آرادو آرتام هماهنگ گفتن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنی هم رو به اونا با تعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشام گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این خانوم از عنکبوت میترسه ولی عاشق سوسکه اون سری که بردیمش حیاط هرچی سوسک بودو بابا بزرگم با سم کشته بودتشون با دستای خودش خاکشون کرد. بعد یه عنکبوته تو تارش یه پشه گیر کرده بود ایشون بطری نوشابه اشو رو تار عنکبوته خاله کرد عنکبوته بدبخت هم خونه خراب شد هم معلق موند بین هوا و زمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو الکی انداخته بودم پایین تا مثلا من پشیمونم و دلشون برام بسوزه اما نه تنها نسوخت بلکه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسا ما خر بشو نیستیما یکی دیگه رو جور کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم ناامید میشدم که در همون لحظه پندار سرفه کرد منم چشمام برق زد و بدون اینکه بفهمم چی می گم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کی خرتر از پندار؟!پندار منو میبری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو هشت جفت چشم مقابلم قرار گرفت منم تازه فهمیدم باز اشتبو بی توجه به موقعیت حرف زدم پس برای ماست مالی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مممم یعنی چیزه....میگما کی بهتر از آقا پندار برای گردش در حیاط؟هان؟آقا پنی.....یعنی چیزه آقای خاویار.......نه یعنی پندار آقا منو میبرید؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اتمام حرف من چهار تا پسرا زدن زیر خنده که آرشام رو به پندار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پندار داداش ناراحت نشیا این جمله سازیاش خدای غلطن از همون اول راهنمایی ادبیات فارسیشو همش تجدید می آورد اینه که الان این شده وضع حرف زدنش.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپندار که هنوز میخندید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسایش خانوم چشم بفرمایید بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم که عینهو خر تیتاپ دیده از جام پا شدمو دستامو به هم کوبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپندار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب باید از کجا بریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از راه مفخی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهاشو بالا انداخت که به بالکن اتاق اشاره کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پنی....یعنی آقا پندار منظورم به بالکن بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه لبخندی بسنده کرد.همون موقع آراد رو به آرشام گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یادته اونسری خواستیم باهاش از راه به اصطلاح مخفی آسا بریم خوردم زمین پام شکست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرف رنگ صورت پندار پرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به آرشام گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داداش یادته چون کفشای مامان لاله رو پوشیده بود با مخ از رو نردبون شوت شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرتام سیخونکی بهم زدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسا و اینو هم یادته که تو هلش دادی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که اومدم وکیل مدافعه ی خودم بشم آقای کاوه ی کاویار پسرشو صدا زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پندار جان.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوهوع حالت تهوع گرفتم اصن جانت تو ملاج آسایش آخه آدم دنباله ی اسم پسرش جان می چسبونه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپندار کتشو از روی تخت برداشتو رفت سمت سه برادر نخاله ی اینجانب:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دوستان خیلی خیلی از آشنایی باهاتون خوشنود شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد باهاشون دست دادو اومد سمت من:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانوم آسایش سکوت خیلی از آشنایی با شما خوشبخت شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم مثل خودش جملات ادبی ببافم در نتیجه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_و این بنده آششنا گشت ز دیدار شما آقای احتراماٌ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اتمام حرف آرتامو آرشامو آراد زدن زیر خنده اونم بلند بلند ولی پنی مثل این دخترا که پر از فیسو افاده ان دستشو گرفت جلو دهنشو خیلی متینانه و باناز خندید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیزو پانته –آ درست کنار خاله لعیا و روبه روی مامان لاله تو حال وایستاده بودن مشغول خداحافظی بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقای کاویار تامنو دید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانوم آسایش سکوت نمی خوایید جواب سوالتو بگیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند شیطونی زدمو رو بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کیه که از دریافتیدن پاسخ فرار کنه من سراپاو دست گوش گوشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاویار خنده ی ریزی کردو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شنیدم رشته ات نرم افزار کامپیوتره درسته؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو پشتم قلاب کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله من خانوم مهندسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم خندیدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پدرت که کارخونه تولید قطعات کامپیوتر داره پس چرا مثل داداشات سخت افزار نخوندی تا بازار کارت جور باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمامو تو هم کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کار برا مهندسین نرم افزار هم هست تازه من محیط ویندوز کامپیوترو بیشتر از دلو روده اش دوست دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان بابا که خیلی برای این رک حرفیدنم عصبانی شده بودن ولی من به روی خودم نیاوردم.ولی برعکس کاویار که انگار خوشش اومده باشه دستی به ته ریشش کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانوم مهندس قصد جسارت نداشتما بهتون برنخوره.این پندار ما هم رشتش مهندسی نرم افزار مثل شما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقابلش توپم پره پر بود با همون حالت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب پس چرا پسرتونو سرزنش نمی کنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانوم کاویار خندید و گفت که بهتره دیگه رفع زحمت کنن . چه بهتر والا!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد به سمت مامان پیش رفتو کلا خداحافظی ها از سر گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم خیلی شیک با همون ابر های گره خورده ی در همم باهاشون خداحافظی کردم تا بالا خره رفع زحمت کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خروجشون از در خودمو روی یکی از مبلا ولو کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان لاله حالا که رفع تشریف کردن یه چی بده این صدوق خندق کوفت کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز مدافع ادبیات اومد تو صورتمو خیلی بد بهم پرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چند بار باید راجع به پاس داشتن زبان ادبیات صحبت کنم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان اکرم اومد سمت خاله و از تو صورتم کنارش بردو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا مگه بچه ام چی گفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا کتشو از رو ی چوب لباسی برداشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مادر دیگه باید بریم . الان که رفتیم خونه یه چیزی هم می خوره با اجازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفتو از در رفت بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشام محکم کوبید پشت کمرمو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میبینم بازم لاشه ی کلاغو پات کردی؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد خودشو آراد زدن زیر خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلگد محکمی زدم تو ساق پاش که صورتش از درد جمع شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان همون لحظه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دعواهاتونو بذارید واسه خونه برید کفشاتونو بپوشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو رفتمو مامانی اکرمو بغلش کردم بعد خاله لعیا رو و از در زدم بیرون.پشت سر منم آرادو آرشام خداحافظی کردنو اومدن بیرون.ولی مثل اینکه مامان لاله آرتامو برا خرمالی نگهداشته بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آرشامو آراد تا پایین پله ها و جلو ی در مسابقه گذاشتیم که بازم من با تقلب بردم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد همونطور که به نفس نفس افتاده بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشام یهو اون سه تا پله ی باقی مونده رو یکی کردو پرید پایین و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا قبول نیس آسا جر زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد ابرویی بالا دادو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عرضه اشو داشت زد تو هم نداشتی نزدی الان هم که سوم شدی داری عرضه اشو زیر علامت سوال میبری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی محکم خوابوندم تو کمرش که دادی بلند زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشامو منم قهقهه زنان از در زدیم بیرون.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در که خارج شدیم بابا رو تو ی ماشینیافتم و جلو تر از اون دو تا نخاله با حالت دو رفتم سمت ماشین تا بتونم دم پنجره بشینم که یهویی شست پام رفت تو سوراخ دماغم! خدا رحمم کرد با حالت دو رفتم وگرنه که اون سه نخاله بی خواهرو ننه بابام بی دختر میشدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشامو آراد بیشور وایستاده بودن بالا سرمو هرهر میخندیدن از جامو بلند شدمو مانتومو تکوندم بعد یه پس گردنی مشتی حواله ی گردن هر جفتشن کردم تا حالشون جا بیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم رو پنجه ی پاهام بلند شدمو گوش جفتشونو گرفتمو به سمت ماشین بابا حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به بابا رسیدم داشت با خنده بهم نگاه میکرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسایش بابا بی خیال این پسرا شو . اصلا گناهشون چیه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این بیشورا به زمین خوردن من خندیدن اینم تو مرام ماس که اگه کسی دیگریو مخسره کرد اون مخسره شدهه باید پدرشو در آره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا بدون اینکه تو چهره اش تغییری بده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه الان باباشونو دراری پس کی ببرتتون خونه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو انگار تازه متوجه گندم شده باشم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه یعنی اون یکی باباشونو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع یه چیزی با شتاب خورد پس کله امو صدای مامان تو گوشم پیچید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیشرف کدوم یکی باباش؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرف مامان همه زدیم زیر خنده و سوار شدیم البته به جز آراد و آرتام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سوار شدنمون بابا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لاله اینو من باید از تو بپرسم کدوم باباش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان سرخ و سفید شد که آرشام ریز ریز شروع کرد به خندیدن منم با پام محکم کوبوندم رو پاشو خندشو کوفتش کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند خبیثانه ای زدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان لاله حالا از بین این سه نخاله کدوم اصل نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان لبشو گاز گرفتو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_استغفرالله مگه بچه هم المثنا داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو که گفت بابا و آرشام ترکیدن از خنده ولی من یه نیشکون ریز از پهلوی آرشام گرفتمو مامان هم محکم کوبید به بازو ی بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدبگه تا خونه منو آرشام هر کدوم با گوشیامون آهنگ گوش دادیم من رپ انگلیسیو این آرشام خاک برسر تتلو..........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدیم طبق معمول من از همه زودتر پیاده شدمو بدو بدو رفتم سمت ماشین آراد که درست مقابل درب پارکینگ پارک بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آرا خوابی یا بیدار؟عمو یادگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف رو صندلیش نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرض دختره ی نفهم مگه نمیبینی خوابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهامو براش بالا پایین کردمو ریموتو از روی داشپرتش برداشتمو درو باز کردم بعد باز هم برای ورود به خانه پیش قدم شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.......................................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسایش پاشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغلظی زدمو به زور چشمامو باز کردم بععد در حاله که موهامو از تو ی دهنم در می آوردم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آرتام خفه کفنت کنم گمرو می خوام بکپم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرتام دستمو از زیر پتو کشید بیرونو به ثانیه نکشیده از جام بلندم کرد.نتونستم خودمو کنترل کنمو ازپشت بازم پرت شدم رو تختو دو دستی متکامو چسبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه صدایی از آرتام بلند نشدو بعد از پنج دقیقه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آسا پاشو دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینبار صدای آرشام بود هی داشت به پهلوم سیخونک میزد ولی من اصلا حس نمی کردمو تو ی یه دنیای دیگه به اسم رویا سیر میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم صداهای اطرافم قزع شدنو واسه ی یه ساعت صدای هیچکی نیومدو خوب خوب خوابیدم تا ساعت سه!!!!!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کشو قوسی به خودم دادم سریعاً از جام بلند شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون امروز روزی بود که قربانی اگه می پذیرفتتم بهم میزنگید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاد و خوش رفتم سمت دسشویی و دستگیره رو کشیدمو وارد شدم.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد ازز اتمام کارم با مضطراح رفتم سمت پذیرایی که خبری از هیچکی نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیاد تعجب نکردم زیرا تنها فرد آسو پاس این خونه من بودم.بعله منه منه کله گنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت آشپزخونه رفتمو به جای صبحانه یکمی چیپسو پفکو ریختم تو ظرفو جلوی تلویزیون داخل حال لم دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا چشم بهم زدم دیدم ساعت شده5و الانه سه کله پوک برسن خونه بادو ظرفو بردم تو آشپزخونه و به صدا در اومدن آیفون مصادف شد با خروج من از آشپزخونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی ریلکس آیفونو جواب دادم که معلوم بود فرضیه ام کاملا درست بوده و اون سه کله پوک پاشونو تو خونه گذاشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول از همه آرشام اومد تو با دیدن من قهقهه ای سر داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید شما با آمازونی ها چه نسبتی دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد مثل میمونا شروع به بالا و پریدن کردو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قاطینگا و پاتینگا ما دو تا اومدینگا با رسم اینگا اینگا شادو خندون بودینگا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد خودشو آرشام زدن زیر خنده. باتعجب به پشت سرشون نگاه کردم که دیدم خبری از آرتام نیس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد با همون صورت خندونش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ها،چیه آسا خانوم دنبال آرتا میگردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل این پسر بچه های تخس و یه دنده زبونمو براش بیرون کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره . کوش . کجاس؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشام گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ما صبح صدات زدیم پا نشدی امروز روزی بود که قرار بود مراسم آشنایی شرکت ما با شرکت آقا ی کاویار باشه . ولی تو خوب کپده بودی و هر کی میومد صدات کنه معلوم نبود خواب کدوم شازده ی سوار بر اسبیو می دیدی که زود پاچه طرفو میگرفتی ما هم بیخیالت شدیمو خودمون رفتیم.ازبین ما هم قرار شد آرتام فلک زده به عنوان نماینده ی شرکت ما بره شیراز تا با نماینده ی شرکت شیراز آقا ی کاویار بحرفه افتاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت بهش زل زده بودم.بازم حرف شوهر کردن منو پیش کشیده بود.اصلا از قدیم گفتن تا بزرگتر هس کی به کوچیکه فکر میکنه!!!!والا.هعی لعیا خیکیه کجایی که ببینی آسا استاد ابدیاتیه واسه خودش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشامو آراد بعد از عوض کردن لباساشون پلاس شدن پای تلویزیونو من چون ساعت 6مصاحبه داشتم رفتم تا حاضر شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو اتاق با فکر اینکه ممکنه قربانی بهم میس انداخته باشه به سمت گوشیم شیرجه زدم که تنها یه اسمس از قربانی روی صفحه بهم دهن کجی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازش کردمو بلند بلند خوندم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانوم سکوت با توجه به بی سابقی بودن شما شرکت ما هیچ تمایلی جهت همکاری شما ندارد.[شرکت نوین].
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای مرضو بی سابقی بالاخره من خاک تو گور باید از یه جایی شروع کنم تا به یه چی برسم یا نه.اصلا اگه امروزو هم رفتم برا مصاحبه و رد شدم گور بابای کار به خواستگارام پاسخ+میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتو مشکی ساده امو که بااینکه کهنه شده بد ولی برا منی که همش تو خاکو خل میدویدمو خودمو خاکی میکردم مناسبو نو و عزیز و جگر گوشه بود.انقدر از این مانتو جذبای کوتای بی آستین پاره پوره نو ظاهر بدم میاد که همه جاتو میریزن بیرون بعد وقتی باهاشون شروع میکنی به بالا پایین پریدن مردم چپ چپ نیگات می کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شال آبی هم انداختم سرمو کیف و بارو بندیلمو جمع کردمو بای خودافظی از اون نفله ها از خونه زدم بیرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت آشپزخونه رفتمو به جای صبحانه یکمی چیپسو پفکو ریختم تو ظرفو جلوی تلویزیون داخل حال لم دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا چشم بهم زدم دیدم ساعت شده5و الانه سه کله پوک برسن خونه بادو ظرفو بردم تو آشپزخونه و به صدا در اومدن آیفون مصادف شد با خروج من از آشپزخونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی ریلکس آیفونو جواب دادم که معلوم بود فرضیه ام کاملا درست بوده و اون سه کله پوک پاشونو تو خونه گذاشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول از همه آرشام اومد تو با دیدن من قهقهه ای سر داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید شما با آمازونی ها چه نسبتی دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد مثل میمونا شروع به بالا و پریدن کردو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قاطینگا و پاتینگا ما دو تا اومدینگا با رسم اینگا اینگا شادو خندون بودینگا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد خودشو آرشام زدن زیر خنده. باتعجب به پشت سرشون نگاه کردم که دیدم خبری از آرتام نیس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد با همون صورت خندونش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ها،چیه آسا خانوم دنبال آرتا میگردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل این پسر بچه های تخس و یه دنده زبونمو براش بیرون کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره . کوش . کجاس؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشام گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ما صبح صدات زدیم پا نشدی امروز روزی بود که قرار بود مراسم آشنایی شرکت ما با شرکت آقا ی کاویار باشه . ولی تو خوب کپده بودی و هر کی میومد صدات کنه معلوم نبود خواب کدوم شازده ی سوار بر اسبیو می دیدی که زود پاچه طرفو میگرفتی ما هم بیخیالت شدیمو خودمون رفتیم.ازبین ما هم قرار شد آرتام فلک زده به عنوان نماینده ی شرکت ما بره شیراز تا با نماینده ی شرکت شیراز آقا ی کاویار بحرفه افتاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت بهش زل زده بودم.بازم حرف شوهر کردن منو پیش کشیده بود.اصلا از قدیم گفتن تا بزرگتر هس کی به کوچیکه فکر میکنه!!!!والا.هعی لعیا خیکیه کجایی که ببینی آسا استاد ابدیاتیه واسه خودش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشامو آراد بعد از عوض کردن لباساشون پلاس شدن پای تلویزیونو من چون ساعت 6مصاحبه داشتم رفتم تا حاضر شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو اتاق با فکر اینکه ممکنه قربانی بهم میس انداخته باشه به سمت گوشیم شیرجه زدم که تنها یه اسمس از قربانی روی صفحه بهم دهن کجی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازش کردمو بلند بلند خوندم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانوم سکوت با توجه به بی سابقی بودن شما شرکت ما هیچ تمایلی جهت همکاری شما ندارد.[شرکت نوین].
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای مرضو بی سابقی بالاخره من خاک تو گور باید از یه جایی شروع کنم تا به یه چی برسم یا نه.اصلا اگه امروزو هم رفتم برا مصاحبه و رد شدم گور بابای کار به خواستگارام پاسخ+میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتو مشکی ساده امو که بااینکه کهنه شده بد ولی برا منی که همش تو خاکو خل میدویدمو خودمو خاکی میکردم مناسبو نو و عزیز و جگر گوشه بود.انقدر از این مانتو جذبای کوتای بی آستین پاره پوره نو ظاهر بدم میاد که همه جاتو میریزن بیرون بعد وقتی باهاشون شروع میکنی به بالا پایین پریدن مردم چپ چپ نیگات می کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شال آبی هم انداختم سرمو کیف و بارو بندیلمو جمع کردمو بای خودافظی از اون نفله ها از خونه زدم بیرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون محل نزدیک بود خِر دو نخاله رو نگرفتما وگرنه که اونا راننده شخصیا ی منن. آخه دختر هم تا این حد پرو؟!بله دیگه ما از اون خونواده هاشیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که سر به هوا با خودم کَل کَل می کردم رسیدم به مکان مورد نظر!یه شرکت شیک نرم افزار که همون لحظه ی اول یه دل نه صد دل عاشق نمای ساختمون شدم.خیلی تو دل برو چسب رازی بود.نمایی کاملا تجاری با سنگ نما های خوشگل تو ترکیب رنگ های قهوه ای روشن قهوه ای تیره بود و بالای در هم یه تابلو ی بزرگ خورده بود«شرکت آسایش».اوهوع تو ملاجم بابام اسم شرکتشو نذاشت آسایش بعد این هفت پشت غریبه ی بی نسبت اسم خوشگلمو زده سر در شرکتش.اصلن الان که فکرشو می کنم در میابم باید برم دنبال ننه بابای واقعیم والا......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشیدمو شرف یافیتیدم داخل.اصلن شرف بیامدم،شرف خواستم حالا هر چی خدایی در اولین فرصت باید برای ابدیاتم یه کار کنم وگر نه لعیا روحش خراشیده که هیچ پاره و قطعه قطعه میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله ها مثل همیشه با شتاب بالا رفتم. تا رسیدم به یه سالن بلند والا که همه کله هاشونو کرده بودن تو یه سری کامپیوتر جدیدو معلوم نبود دارن چه کار خاک برسریی می کنن!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالمو رو سرم مرتب کردمو موهای کجمو کردم تو آخه سر در راهرو زده بودن «حفظ حجاب و شعونات اسلامی الزامی است!».صدامو صاف کردم بعد پای راستمو گذاشتم روی پادریه سالن.هنو پام جاش گرم نشده همه ی نگاها چرخید سمتم.جنسای مذکر عادیو جنسای مونث با تعجب نگاهم می کردن خب حق داشتن خودشون هشتاد قلم خوابونده بودن رو صورتاشون مانتوها جذبو تا چهار وج بالای زانوهاشونو یکی یه ساپورت بد ترکیب تو پاشون و موهاشون شینیون و تا پس سرشون از زیر شالاشون ریخته بودن بیرون بعد اونوقت من یه مانتو چروک مشکی با یه شال چروکتر از مانتومو و کشیده شده تا روی بینیم و کتونی هایی با بند باز . خب بدبختا حق داشتن دیگه!!!!!نداشتن؟!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به نگاهاشون به سمت اتاق مدیر راه افتادم . صدای خرش خرش پای من تنها صدای داخل محوطه بود که خب سعی کردم آرومش کنم ولی خب موفق نبودم دیگه آخه عادتم شده بود ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در اتاق که رسیدم آروم ضربه ای به دراتاق زدمو بعد درو محکم بازکردم که همون موقع صدای بلند آخ شخصی اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم خنده امو کنترل کنم به پنداری که در محکم خورده بود تو دماغش رو کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پنی.....نه یعنی چیزه هرچی تو هم اومدی مصاحبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل دخترا جلوی آینه ی قدی اتاق ایستاده بودو هی بینیشو با لطافت نوازش می کرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نتونستم خودمو کنترل کنمو پوقی زدم زیر خنده یعنی میخندیدما صدای قهقهه هام فضای کل اتاقو پر کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپندار چشم قره ای بهم رفت از نوع مونث که منی که مونثم بلد نبودم بعد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانوم آسایش سکوت مشتاق دیداربودیم ولی نه در این حد خشّن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوهوع تلفظ خشنت تو فرق سر خانوم سکوت برا ما هم کلاس بذار یکم تلفظ یاد بگیریم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نگاه کردمو خیلی خشک درست مثل وقتایی که آرشام با تلفن مهم کاری میحرفه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جناب خاویار من اینجام برا مصاحبه ولی نمی دونم رئیس این بی صاحاب شده کجاست قصدم هم از کوبوندن در تو ی بینیتون تنها نشون دادن وقت شناسیم به رئیس شرکت بود که نمی دونم شما اون پشت چه میکردید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو جبه گرفتو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من؟..........من خانوم سکوت اون پشت چه می کردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اولشو کشیده ادا کردو می کردم آخرشو کاملا آرومو کوتاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم به روش پوزخند از نوع آراد زدمو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پ ن پ نورمن........اصلا شما اینجا چیکار داشتید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش رنگ تعجب گرفتو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مطمئنید فوق دارید.اصلا ببینم شما سواد دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت به همه ی زحمتای این همه سالم چه بابت خرزنی هام چه بابت تقلبام اهانت میکرد نتونستم خودمو کنترل کنم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منکه مثل تو نیستم تا با پول یه فوق کپی برابر اصل بخرم من کلی برا اذخ مدرک زحمت کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانوم شما اول یاد بگیر ادبیاتو پاس بداری بعد ادعای فوق داری کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص دسته ی کیفمو فشار دادمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به شما مربوط نیست آقا اصلا چرا به من گفتی بی سواد چلغوز؟چطور جرئت کردی؟میگی یا فکتو بیارم پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی زیاده روی کرده بودم بازم مثل وقتایی که به نقطه ی انفجار میرسیدم حالیم نبود چی میگم اینو از نگاه متعجب پنی فهمیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک سرفه ای کردو خیلی با ناز پشت میز مدیریت وایستاد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شرمنده گفتم بی سوادید آخه سر در اتاقو نخونده به من میگید تو اتاق خودم چیکار میکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوه اوه اوضاعو خیط بار کردیا . حالا که فکر میکنم کی گفته تا بزرگتر هس کسی به کوچیکه فکر میکنه؟! اصلا هر کی گفته خیلی غلط کرده . من شوهر میخوام یالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل پسر بچه های تخس زل زدم تو چشمای پنیو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیدم خوبش هم دیدم.تازه گوشه ی سمت چب تابلو تون هم رنگش رفته بود منتها من شمارو در سطح مدیریت نمیدیدم.که الان فهمیدم با کیا شدیم هفتاد میلیون و خورده ای نفر.واقعا برا خودم متاسفم که با چه آدمایی از اکسیژن استفاده می کنم. دو روز خونه نشین بودما چشم منو ملت دور دیدن یه سری بی سواد دیپلم ردیو گذاشتندر مقام مدیریت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنیا کم مونده بود منفجر شه خیلی دلم می خواست بدونم وقتی عصبی میشی چه ریختی میشه . صورتش قرمز قرمز شده بود و کِر کِر خنده ولی اون لحظه زمان خنده نبود.پندار با همون قیافه ی سوژه ی عصبیش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ایششششش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir