دوست داشتی؟
رمان عاشقانه گیلاس های نارس اثر نسترن جوانمرد

رمان گیلاس های نارس

  • 18.4K 👁
  • 187 ❤️
  • 451 💬

حنا تنها لنز دوربینش را به سمت درختان گیلاس گرفته بود که صدای ویولنی از میان برگ‌ها پیچید. مسیح آنجا بود؛ مثل یک معجزه که خودش هم نمی‌دانست چقدر زمان دارد. وقتی عشق یک انتخاب نیست، یک تصادف است... تصادفی به زیباییِ یک عکس دزدانه و به تلخیِ یک گیلاس نارس!

بیشتر...

اطلاعیه ها :

نسترن جوانمرد : ۲۲ ساعت پیش

🖤 یه شب، یه کوچه تاریک، یه صدای زمزمه وار...
- من نمی خوام اذیتت کنم خوشگل من… فقط نمی خوام یهو غیب بشی!

اگه فکر کردی تا حالا همه چیزو فهمیدی،
باید بدونی تاریکی هنوز تموم نشده.
🔪 این قسمت از گیلاس های نارس همراه با صدای محسن چاووشی؛ تلخ تر، تاریک تر، و بی رحم تر از اونیه که راحت از کنارش بگذری... .

⏰ ساعت ۲۳ منتظر پارت جدید باش!
✖️ از اون قسمت هاست که تا مدتی یادت نمی ره...
🍒 نخونی، جا موندی! 🍒

نسترن جوانمرد : ۳ روز پیش

یه خواهش صمیمی 🍒
سلام به همه‌ی شما که همراه این قصه شدید، که با حنا نفس کشیدید، با مسیح بغض کردید، غصه خوردید، یا فقط ساکت و بی‌صدا، واژه‌به‌واژه جلو اومدید… .
اگه این داستان تا این‌جا تونسته دلتونو بلرزونه، ذهنتونو درگیر کنه، یا فقط یه‌جایی باعث شه مکث کنین…
لطفاً برام کامنت بذارید، نظرتونو بنویسید، حتی اگه یه جمله‌ست.
نه فقط برای دلِ من، که با خوندنش انگیزه می‌گیره، بلکه چون توی این اپلیکیشن، همین لایک‌ها و کامنت‌ها باعث می‌شن رمان بیشتر دیده شه، بین آدم‌های بیشتری پخش شه، و شاید دلی رو بلرزونه که این روزها بیشتر از همیشه به یه قصه نیاز داره...
این فقط یه رمان نیست، یه سفر مشترکه.
و من خوشحالم که تو این سفر، تو رو کنارم دارم.
با عشق از من به شما 🍒❤

نسترن جوانمرد : ۵ روز پیش

اولین اطلاعیه از طرف شخصیت های گیلاس های نارس 🍒
آدم ها همیشه فکر می کنن اگه بتونن خوب تعریف کنن، قهرمان قصه ی خودشون می شن. ولی من بلد نیستم خوب تعریف کنم... .
چیزی که توی من مونده، یه مشت تصویر تکه تکه ست.
یه ایستگاه قطارِ خالی. یه لباس نخی که بوی چوب و رنگ گرفته.
یه سکوتِ کشدار کنار صدای ویولن.
یه اسم که وقتی توی ذهنم می پیچه، دلم می لرزه.
من از اون آدما نیستم که وقتی اسم عشق میاد، برق توی چشماشون بدوه.
من اونیم که وقتی اسمش رو می شنوه، یه ثانیه مکث می کنه... .
چون چیزی توی دلش تیر می کشه که هنوز خوب نشده.
آدم ها فکر می کنن عشق یا وصله یا جدایی.
ولی بین این دوتا، یه دنیا اتفاق هست که هیچ کس نمی فهمه.
دنیایی که من توش زندگی کردم، توش زنده موندم.
من حنا افتخاری ام.
نه قوی، نه ضعیف، فقط کسی که تصمیم گرفت از خودش نگذره.
از دلش، از دردش، از گذشته ای که باهاش بزرگ شد.
نمی دونم ته این مسیر چی در انتظارمه.
نمی دونم کی قراره ببخشم، کی قراره فراموش کنم، یا اصلاً قراره؟
فقط می دونم اگه دلت یه قصه ی واقعی می خواد، نه قهرمان داره، نه معجزه، ولی پر از لحظه های ساده ایه که ممکنه شبیه تو باشه... .
همراهم باش...
تا ببینیم قصه ی من کجا می رسه.
شاید جایی، تکه ای از خودت رو هم پیدا کردی.
🍒
- حنا

نسترن جوانمرد : ۷ روز پیش

🌸✨ خبر خوب برای دوستداران گیلاس‌های نارس! ✨🌸
سلام به همه‌ی شما که با دل و جان، قدم به قدم همراه این قصه بودید،
و به همه‌ی کسانی که هنوز به دنبال یک داستان واقعی، پر احساس و عمیق می‌گردند؛
با کمال خوشحالی و از ته دل اعلام می‌کنم که رمان «گیلاس‌های نارس» اکنون به صورت کاملاً رایگان در دسترس شما قرار گرفت! 🍒📚
این تصمیم رو گرفتم چون باور دارم هیچ‌چیزی نباید مانع رسیدن شما به قصه‌ای که با عشق نوشته شده، بشه.
قصه‌ای که در هر خطش، بغض و لبخند، خاطره و انتظار، و موسیقی به گوش می‌رسه...
قصه‌ی حنا و مسیح و همه‌ی آن‌ها که دل به این رمان سپردند.
حالا، هرکجا که هستید، با هر شرایطی، می‌تونید وارد دنیای گیلاس‌های نارس بشید و همراه با شخصیت‌ها زندگی کنید، عاشق شوید و دردهایشان را حس کنید.
امیدوارم این هدیه کوچک، سهمی باشه در دل‌گرمی و آرامش شما.
لطفاً با نظرات و حمایت‌های خودتون، من رو در ادامه‌ی این مسیر همراهی کنید تا با هم قصه‌ها را زیباتر بسازیم.
با تمام عشق و احترام 💎

نسترن جوانمرد : ۲ هفته پیش

اولین اطلاعیه ی نارس، ولی دلبر!

سلام به همه ی شما که عاشق قصه اید، که دنبال واژه هاتون می گردید توی نگاه یه شخصیت، یا صدای زخمیِ یه دیالوگ.. .
من نسترن هستم، نویسنده ی رمانی که مدت ها توی دلم جا خوش کرده بود و بالاخره وقتشه قدم بذاره توی دل شما. گیلاس های نارس یه داستان عاشقانه ست... ولی نه اون عشقای قند و عسلی همیشگی. این یکی تلخه، تردیده، جدایی داره، انتظار داره... و گاهی با یه نگاه خیره به شمال یا یه زخمه روی ویولن، دلتونو می لرزونه.
اگه دلتون برای داستانی تنگ شده که شخصیت هاش واقعی ان، که اشتباه می کنن، که می رن، برمی گردن، یا شاید هیچ وقت دیگه برنگردن... این قصه مال شماست.

بیاید با هم قدم به قدم، گیلاس های نارس رو ورق بزنیم. شاید آخرش رسید، شاید هم... موند نارس.
ولی قول می دم یه چیزی تو دلتون بکاره که تا مدت ها یادش بمونه 🍃

منتظر نظرات و حس وحالتونم. این قصه بدون شما کامل نمی شه.
دوستتون دارم... ♡

18
۲۰ ساعت پیش

17
دیروز

16
۴ روز پیش

15
۶ روز پیش

2
۱۴ روز پیش

1
۱۴ روز پیش

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • Eli

    در پارت 1800

    عجب قسمت جنجالی بود واقعا قبلش ارامش قبل از طوفان بود 👏👏👏👏 میخوام ببینم وقتی مسیح میبینه و میفهمه چیکار میکنه😂😂

    ۱۶ ساعت پیش
  • ...

    در پارت 1800

    مسیح عکس العملش یجورایی قابل تصوره.. ولی بازم ببینیم

    ۴ ساعت پیش
  • Strong girl

    در پارت 1800

    حالم از هرچی مرد شبیه کامرانه بهم میخوره یه مشت کثافت حرومزاده 💔💔💔💔

    ۵ ساعت پیش
  • Strong girl

    در پارت 1800

    بیچاره ترنگ قشنگ معلومه چقدر حالش بده و حس افتضاحی داره و چقدر الان به مسیح احتیاج داره و مسیح حتی روحشم خبر نداره:))))))) کاش مسیح یجوری بفهمه و کمکش کنه واقعا هردوشون گناه دارنننن

    ۵ ساعت پیش
  • Strong girl

    در پارت 1800

    یعنی هرکی این رمانو بخونه پشیمان نمیشه حتما پیشنهادش میکنم شخصیت پردازی عالی صحنه ها عالی گفت و گوهای شخصیت ها عالی تر اصلا نمیدونم دیگه یه مخاطب چی لازم داره که ایشون نتونن از پسش بربیان 💓💓💓

    ۵ ساعت پیش
  • سوژه

    در پارت 1700

    احتمالا بابای حناتاچندروزدیگه میمیره ترنگ از مسیح جدامیشه پولاد عاشق حنامیشه

    ۶ ساعت پیش
  • ...

    در پارت 1800

    آهنگش(((: چه قراردادی بوده یعنی

    ۱۹ ساعت پیش
  • Eli

    در پارت 1800

    معلومه دیگه کامران به شخصیت دختر گفته اگر میخوای ... خوب بشه به ... خیانت کن با من باش تا همه هزینه ها رو بدم :/ بعد جالبیش اینجاست اون دختر ساده هم قبول کرده و به بعدش فکر نکرده که چجوری از این گند بیرون بکشه خودشو

    ۱۵ ساعت پیش
  • Eli

    در پارت 1800

    کامرانا همه بیشعور هستن انسانای احمق هستن آخ که فدامون بشن کامرانا خیلی نامرد هستننن😡😂

    ۱۶ ساعت پیش
  • Eli

    در پارت 1800

    با نهایت احترام ترنگ اصلا هم بیگناه نیست 😐 یعنی چی که ادم خودشو عروسک دست یه ادم حوس باز بکنه، به دوست پسرش دروغ بگه، به نوعی به دوست پسرش خیانتم بکنه فقط چون میخواد طوفان زوده بمونه؟ مگه الکیه 😐 درسته شاید درنگاه اول ترنگ بیگناه باشه ولی اگرهمون اول مثل ادم میرفت به مسیح میگفت کمکش نمیکردیعنی؟

    ۱۶ ساعت پیش
  • Solmaz

    در پارت 1800

    یعنی میشه مسیح بفهمه و به ترنگ کمک کنه و بازم دوستش داشته باشه؟ وای قلبم یجوری شده چطوری میشه اینقدر قشنگ بنویسی و آدمو غرق کنی:)))) من حقو نمیدونم به کی بوم. ترنگ حق داره، منم بودم از خودم میگزشتم برای عزیزم ولی مسیحم حق داره چون چیزی نمیدونه شاید اگر میدونست خودش میتونست به ترنگ و طوفان کمک کنه

    ۱۶ ساعت پیش
  • Solmaz

    در پارت 1800

    وای اونجا که آقای چاووشی میگه هردومون حیف شدیم قشنگ مسیح و ترنگهههه:))))) مثل یه ابر سیاه گریه خوبه واسم... قشنگ معلومه دل ترنگ خیلی پره منم بودم دلم پر میبود آخه این چه سرنوشتیه این دختر داره.... خدا لعنتت کنه کامران!!!!!! واقعا تو چی میخوای از این دختر؟

    ۱۶ ساعت پیش
  • محیا

    در پارت 1800

    فقدمیتونم بگم رمانت عالیه:)

    ۱۷ ساعت پیش
  • Solmaz

    در پارت 1800

    وای منم عاشق قلم و طرز نوشتنش شدم جدیی جدیی خیلی خوب مینویسه باورم نیمشهههه

    ۱۶ ساعت پیش
  • Solmaz

    در پارت 1800

    من گفته بودم ترنگ بی گناه:))) بگردم برای دلت دختر... خودشو فدای طوفان و زندگیش کرده:)))) وای باصدای چاووشی این پارت معرکه بود... ولی شب نمیتونم بخوابم دلم خیلی گرفت:)))))

    ۱۶ ساعت پیش
  • اسرا

    در پارت 1800

    وای وای ترنگ 😭🙏منکه نمی تونن حدس بزنم کیه می تونه باشه

    ۱۹ ساعت پیش
  • رستا

    در پارت 200

    تا اینجا اروم داره پیش میره ولی انگاری بعدش قراره زلزله چندریشتری رخ بده، لرزه افتاد توی دلم،و ممنون ک بابا خواسته بنده و دیگر مخاطبین رمان رو رایگان کردید، بدرخشی در تمام لحظات زندگی

    ۲۱ ساعت پیش
  • ...

    در پارت 1700

    درست حنادختریه ازجنس احساس ولی کاش یکم قوی ترباشه یاحداقل میتونه تظاهر به قوی بودن بکنه واین بار مسئولیت که به دوش خواهرش هست روکمتر بکنه بنظرم حریر نمونه بارز یه دختر قویه که باتظاهر به قوی بودن باعث دلگرمی پدرومادرش هست. منتظر اون روزی ام که حریر طاقتش تموم شه وطوفان به پا کنه💣😁😅

    دیروز
  • نسترن جوانمرد | نویسنده رمان

    اوه اوه اوه پس منتظر خشم حریر هستی؟ ولی به نظرم باید از اون روز بترسیم 🤣🤣

    ۲۱ ساعت پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.