داستان ، درمورد دختری به نام یاس هست که با بی بی و دو پسراش زندگی میکند که آنها را برادرش میداند . برادر بزرگتر در کار پخش مواد هست که بر سر همین موضوع بی بی سکته میکند و فلج میشود . حالا همه بار زندگی بر دوش یاس افتاده . از آنطرف برادر یاس در رد و بدل کردن یک محموله که برای کسی به نام شاهرخ بوده ، خراب کاری میکند و شاهرخ یاس را مورد اذیت و آزار قرار میدهد ..

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲۱ ساعت و ۲۳ دقیقه

مطالعه آنلاین تب دلهره
نویسنده : کوثر شاهینی فر

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

داستان ، درمورد دختری به نام یاس هست که با بی بی و دو پسراش زندگی میکند که آنها را برادرش میداند . برادر بزرگتر در کار پخش مواد هست که بر سر همین موضوع بی بی سکته میکند و فلج میشود . حالا همه بار زندگی بر دوش یاس افتاده .

از آنطرف برادر یاس در رد و بدل کردن یک محموله که برای کسی به نام شاهرخ بوده ، خراب کاری میکند و شاهرخ یاس را مورد اذیت و آزار قرار میدهد ..

به نام حضرت حق

_ بتمرگ سرجات ....

می ترسم ... نفسم به شماره میفته و بین خس خس عصبی نفساش گم میشه ... عصبیه ...

خدايا غلط کردم ... خدايا دورت بگردم من اينجا چه غلطی می کنم ؟ ... دلهره تا بیخه خِرَم بالا اومده و حس می کنم با اون چشمای عصبیش مردمک چشمام رو بالا پايین می کنه ...

روی يه کاناپه ی نمی دونم چند نفره نشستم .

_ هیسسس ... خفه شو ياس .... خفه شو ...

تند تند نفس می کشم و بدم میاد از حالت تهوعی که يقه م رو گرفته و ول نمی کنه تا بالا نیارم ... می ترسم ، تا بی آبرويی خیلی فاصله ندارم

. آينده خیلی نامعلومه و آرزو می کنم در باز شه و پناهه اين روزای بی پناهی از در بیاد ....

حتی فکر اينکه میادم آرامشه ... لعنتی عشق هم کور می کنه هم کر می کنه .....

از ترس سرم گیج میره و نگام تاب می خوره دور تا دور اين سالن ... از صدای پارس سگ های بیرونه ساختمون و اين نگهبانای دور تا دور اين میدون مرگ بغضم بزرگ تر می شه ... حرصی می گه : به من نگاه کن بی همه چیز ...

با صدايی که دوباره بلند می کنه از جا می پرم و نگاه می کنم به مردکی که اسمه مرد رو يدک می کشه ... مرد گفتن به اين نامرد خیلی زياديه ... توهین به بشريت به حساب میاد ...

_ دلت به چی خوشه که اينقد سره پايی هنوز؟ به اون حروم زاده؟

همونطور که به سمتم خم شده دستش رو دراز می کنه و با انگشت اشاره ش به در ورودی اشاره میکنه: فک کردی دفتر دستکش رو ول می کنه میاد توی نسناس رو از دسته من نجات بده؟ يعنی انقد می ارزی که شاهه بزرگ از تختش بیاد پايین؟

زبونم رو روی لبام می کشم . دهنم خشک شده .

می ترسم اما هنوزم پرروام ... میگم اگه انتهای انتهاش مرگه خب چند دقه زودتر و دير تر نداره ... زبونم بند اومده ولی از رو نمی رم ...

_ او ... اون ... اون میاد نفسِت رو می بره

...

انگار حتی يادش هم حالم رو جا اورده و جرات پیدا کردم که انقد زبون می ريزم . همونطور خم شده جلو میاد و فاصله ی صورتامون به چند سانت هم نمیرسه ... کمی سرم رو عقب می کشم که می گه: انگاری زيادی مطمعنی به اينکه اون يارو يکه تازه؟ می دونی اسمش تن می لرزونه داریپشتش قايم می شی؟ ...

_ می ... می ترسی ازش ...

پوزخند می زنه : حیوونای وحشی همیشه ترسناکن ...

اخم می کنم . تند و عصبی می گم: حیوون تويی و امثاله ت

_ ...

يه سمت صورتم بی حس می شه. با پشت دست کوبیده تو دهنم و من لال می شم ... شوری خون حاله بدم رو بدتر می کنه ....

_ زر نزن .... وقتی پای معامله بردمت و عربا سره يه شب بودن باهات تیکه پاره ت کردن حالت جا میاد ... هنوز جات خوبه که زبون تیز کردی و کم مونده تا زبونت کوتاه بشه و بفهمی چه گهی داری می خوری برا من ....

ترسیده تر و نا امیدتر می شم ... نفسام حناق میشه ... به سرفه می افتم که پوزخند می زنه و صاف می ايسته ...

_ حیف که به دست خورده ی اون بی پدر دست نمی زنم ، وگرنه همین امشب حالیت می کردم چند چندی ... فکر کنم پیمان خیلی آشغال تر از اون چیزی بود که فکر می کردی ، هوم

دستم رو روی کتفم می ذارم . هنوز زخمم کاملا خوب نشده ... پیمان اندازه ی يه خرمن گند زده و اين کثافت همه ی زندگی من رو برداشته .

هنوزم نادونم و دلم نمیاد نفرينش کنم .

ساکت زل می زنم به روباه روبه رويی که به زيباترين شکل دراومده . من حتی اگر سرتا پاهم ازش نفرت داشتم نمی تونستم منکر اون همه زيبايی بشم که طبیعتا هر دختری رو رام خودش میکنه ...

_ راستی من به دست خورده ها دست نمی زنم . ولی تو نظرت راجه به اون نره خرای جلوی در چیه؟ حسابی تشنه تن خانوم خوشگله ...

يخ میکنم و هوا گم میشه که به تنگی نفس می افتم. يقه م رو از گردنم فاصله می دم شايد بهتر نفس بکشم .

_ چیه ياس؟ کم آوردی؟ حالا حالا ها کارت دارم . نباز خودتو ... وقت برای باخت زياد هست خانوم !

هنوزم ساکتم . نه خبری از زبونه درازم هست و نه خبری از جواب های همیشه حاضر توی آستینم .

هنوزم منتظر اومدنه کسی ام که از اوله ورودم به اين قبرستون منتظرش بودم.

لبخندی که روی لبش کش اومده، باقی جونه مونده توی تنم رو هم انگار می گیره که افت فشار و ايست خون توی بدنم رو حس می کنم. وقتی به مرد قد بلند و زياد از حد هیکلی کنارش اشاره میکنه سرم سنگین می شه و می گه:

_ کیا، ببرش اتاق زير راه پله. پیش اون يکیا نذارش. کار دارم باهاش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردک رذل تهديدوارانه و با نگاه زير چشمیش به من اين جمله ها رو بلغور می کنه. مطمئنم صدای کوبش تند و بی وقفه از وحشت قلبم رو که گوش خودم رو کر کرده به گوش اونم رسیده !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کیا، منتظر چی هستی؟ بجنب پسر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو جمع می کنم که کیا جلو میاد. يه لبخند مسخره روی لبشه و خم میشه مچه دستم رو میگیره ... دست و پا می زنم: ولم کن ... ولم کن کثافت ... به خدا میاد ... میاد میکشه همه تون رو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیا کلافه میشه ازدست و پا زدنم و خم میشه و منو روی کولش می ندازه. با مشتای مردنی که دارم روی کمرش مشت می زنم و وول می خورم، اما عینه خیالش نیست ... جیغ می زنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ولم کن ... بذارم پايین ... ولم کن حیوون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.... خدا لعنتتون کنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روباهه لعنتی دستاش رو گذاشته توی جیباشو با پوزخند نگام می کنه ... به منو دست و پا زدنم. کیا به سمت اتاقک زير پله می ره و پرتم می کنه روی زمین. کمرم درد گرفته و صدای بسته شدن در میاد که دردکمرم يادم و میره و حجوم میبرم به سمت در و با مشت به بدنش می کوبم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز کن لعنتی ... اين دره کوفتی رو باز کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

... تو رو خدا باز کن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار انرژيم از دست میره که با چشمای اشکی برمی گردم به سمت اتاق. . يه اتاق خالیه تقريبا 12 متری که هیچی نداره به جز چهار تا ديوار و يه پنجره ... بی رمق به سمت ديوار می رم و بهش تکیه می دم . کمرم سردی ديوار رو حس می کنه و سُر می خورم. زانوهام رو بغل می گیرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره می شم به در ... به اينکه باز بشه ... استرس جونم رو به لبم رسونده صدای تق تق می شنوم و به سمت پنجره نگاه می کنم . بارون می باره ... مامان گفته بود بارون يعنی نقطه چین تا خدا ... اين بازيه بارون با پنجره رو دوست دارم. يه سمفونیه نابه ... مثل يه ملودی که به جای گوش، دلم رو بازی می ده، دل ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هق هقم بلند می شه... دلم براش تنگ شده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای همون مرد سنگی که روباهه پشته اين در گفته که شاه تختش رو ول نمیکنه برای نجاته من بیاد ... من ابهته تختش رو ديدم. لعنت به دلی که به جای اشتباهی گیر کنه ... اينکه رويای رنگی بسازم با مردی که سیاه و سفید هست ولی نیست! دلم سُريده و پای دلم لیز خورده. بد لیز خورده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دونه های عرق سردی که روی پیشونیم راه گرفته اهمیت نمیدم و مچاله تر می شم. همون مرده لعنتی گفته بود احمق نباشم و من احمق بودم. احمق شدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما هنوزم امیدوارم که بیاد. خودش و ابهتی که سرتاپاش رو گرفته برای اين ايلی که از شدت ترسم فکر فرار از دستشون رو نمی کنم کافیه... کاش به حرفه پیام گوش می کردم. پیام ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو روی زانوهام می ذارم و چشمام رو می بندم . می خوام به هر چیزی فکر کنم به جز حالايی که گیر افتادم . به جز ترسی که در تلاشه تا از پا درم بیاره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پد لاک پاک کن ... ريمل ضد آب ، استخری ، بلند کننده ، حجم دهنده ... خط لب دارم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوما ، رژ لبای مخملی دارم تو رنگ های مختلف .. جنسه عالی، به شرطه شماره میدم ببری خانومم ... اينجا کسی آرايشی نخواست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه حتی صدامم در نمی اومد. خسته شده بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روی سیستم تهويه ی مترو وايسادم . می شنیدم که مسافرا گاهی از خروس بی محلی مثل من حرف می زنن . اونا از چیزی خبر نداشتن . از زندگی گل و بلبلی که پر بود از استرسم خبر نداشتن . اين راهی بود که خودم انتخاب کرده بودم . پس پشت چشم نازک کردنه دخترکه مو بلوند و يا نگاه پر از ترحم پیرزنه نشسته روی صندلی های آبی رنگ رديف شده نبايد زياد هم مهم می بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه يه لبخند روی لبام کاشته بودم کهحالم رو از اين همه تظاهر به خوب بودنم بد می کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ياد جمله ی پری افتادم که مثلا من نشنوم آروم در گوشه دختر کناريش گفت: « نگاه به قیافه ش نکن که دل و زير و رو می کنه از قشنگیا ،زبونش به قمه ی رضا توی ماه محرم گفته زکی بسکه تیزه»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانوم، میشه لاک هاتون رو ببینم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حفظ لبخندم جلو رفتم و ساک مربعی کوچیکی که دسته ی بلندش رو از گردنم آويزون کرده بودم و تموم وسايل آرايشی رو به رديف توش مرتب کرده بودم به سمتش گرفتم و با صدای ملیحی که از منه به دوراز فهم اجتماعی البته از ديد رامین و همسايه ی ديوار به ديوارمون و گاها هم پیمان بعید بود... گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بفرمايید عزيزم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به نظر شما کدوم قشنگه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به رديف لاکای چیده شده توی بسته بنديش نگاه کردم . سیاه ... رنگ سیاه قشنگ بود . ولی می شد بهش بگم سیاه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز به رنگ روی ناخناش نگاه کردم . آبی فیروزه ای ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فکر میکنم آبی فیروزه ای قشنگ باشه. فروش توی اين رنگ بالاست ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیازی نبود بدونه که اون لاک چند ماهی هست که توی ساکم داره خاک می خوره، بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن بدونه فکر اسکناس درشتی رو تحويلم داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسکناس تا نخورده رو توی کیفم گذاشتم . باز می خواستم صدامو بلند کنم برای ادامه دادن به اين بازيه مسخره ی همیشگی و روزمره تر از روزمره هام که صدای ظريف زنی از بلند گو پخش شد: دروازه دولت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم دينگ ... درا باز شدن . برای امروز کافی بود . ... در حالی که از در بیرون می رفتم به صفحه ی گرد و کوچیک ساعت دسته مشکی که روی مچ سفید رنگم که از بابت رنگای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متضادشون به شدت به چشم می اومد نگاه کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هفت و نیم غروب ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم. وسايل باقی مونده توی دستم رو هم با نظم همیشگی داخل ساک گذاشته و زيپش رو بستم . پاهام از اين همه سر پا بودن از هفت صبح تا به حالايی که روی يکی از نیمکتای رديف شده نشستم ذوق ذوق میکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه شلوغ بود. به رفت و آمد افراد نگاه می کردم و بعد چشمام رو بسته و به ديوار پشت سرم تکیه دادم . هوا گرم بود . عرق های نشسته روی پیشانیم رو با پشت دست پاک کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم مونده بود تا چشمام گرم بشه . صدای تند به راه افتادن قطاری که حالا سر تا سر پر شده بود از آدمايی که معلوم نبود برای چی اين همه رفت و آمد داشتن، بلند شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يقه م کشیده شد و هنوز کامل به خودم نیومدهبودم که محکم و تند به ديوار پشت سرم کوبیده شدم . صدای آخ گفتنم بلند شد و تازه وقت کردم به مزاحمی که اينطور غافلگیرم کرده بود و ترسونده بود نگاه کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا حالا نديده بودمش ترسیده بودم . ايستگاه خلوت بود . چند نفری مونده بودن و انگار شوک اين حادثه به قدری زياد بود که اونا هم هنگ کرده بودن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هوش دختر خانوم... منو نگاه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مرد قوی هیکل رو به روم نگاه کردم . زخمی که روی ابروهاش بود و با اخم نگام می کرد . موهای کم پشت و خط ها و شکستگی هايی که روی صورتش بود ، چهره ش رو خشن تر و پر ابهت تر می کرد . وقت کم بود . يعنی وقت کم اوردن نبود . زندگی برای من اينطور ايجاب می کرد که هروقت هم ترسیدم نبايد بترسم !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ها ؟؟؟!! ... چته روانی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خفه بمیر دو کلوم جوابه منو بده ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کی هستی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شاهرخ رو که میشناسی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وا رفتم . شاهرخ ؟؟خیلی وقت بود که از خودش و شغالايی که اطرافش پراکنده بودن خبری نبود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اونم يه حیوون عینه تو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يقه م هنوز لا به لای انگشتای بزرگش درگیر بود .يقه م رو کشید و باز به سینه ی ديوار کوبید و اين بار چهره م از درد مچاله شد و برای بار هزارم از خدا بابت اين همه ظريف و شکننده بودنم گلايه کردم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حیف آقا گفته بلايی سرت نیارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا غلط کرده. جرات داره خودش بیاد من ببینمش …

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من کار به اين اراجیف ندارم. پیمان کجاست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نمی دونم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دروغ بود ... حناق که نبود. بايد می گفتم که هر روز يه جوری می بینمش؟ حرفه زيادی زدن به مرتیکه ی بی شاخ و دم رو به رويی که برای شنیدن آدرس به دهنم خیره بود غلطه اضافه بود ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببین خوشگله ... حیفه اسید بپاشم روی صورته عینه ماهت. حیف نیست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم . شاهرخ رو نديده بودم ولی مطمئن بودم اگر قرار بود بلايی سر من بیاره خیلی زودتر از اينا می آورد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا شاهرخ می دونه انقدر بلبل زبونی برایياس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نذار سیم پیچام قاطی کنه ... بنال گفتم پیمان کجاست؟ بگو زير سنگم باشه گیرش میارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهرخ آدم گذاشته واسش. خبر دارم که خبر داری و راپورت میدی به خوده بی غیرتش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببند بابا .... تا حالا که زير سنگ نبود و هیچ غلطی نکردی ... از اين به بعدم نمی کنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالیته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرخ شد. انگار از دخترک به قول خودش شکله عروسک و ريزه میزه ی رو به روش توقع نداشت اينطور جوابی بشنوه و حتما با خودش می گفت اين همه قلدری رو کجا قايم کرده بودم ؟!؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو برای سیلی زدن بالا برد که زنی بین اين همه آدمه بیکار که تماشاچی بودن دلش برام سوخت و داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ های آقا .. ول کن طفله معصوم رو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره از کثافتی که توی اون غرق بودم خبر نداشت ... حالا هرچقدرم خودم توی به وجود اومدنش نقش نداشتم، چه فرقی می کرد ؟... انگار به مردونگی مردای توی جمع بر خورده بود از صدای زن که مرد ديگه ای گفت: الان نگهبانای مترو میان ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد حتی از شدت عصبانیت نگاهش رو ازم نمی گرفت و صورتش رو نزديک صورتم جلو اورد: حالت رو میگیرم . اين بلبل زبونیت هم به شاهرخ می گم. هنوز خودش و ابهتش رو نشناختی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شناخته بودم. خیلی خوبم شناخته بودم. اونقدری که پیمان حالا در به در بود و اگه تیز نبود تا حالا سالگرد فوتش رو هم گذرونده بودم . از پلیسايی که خودشون رو به هر دری می زدن برای پیدا کردن و ديدنش ... از قتل سرپرست يکی از خانواده هايی که شاکی پرونده بودن بدون هیچ ردی و فقط جلوه دادن يک تصادف ساده و معمولی ... شاهرخ شناخته شده بود برای منی که حتی يه بارم نديده بودمش ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هه .... بگو ياس گفت به امید ديدار !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند روی لبم بود و ته دلم زمزمه کردم «د اخه ياس گه خورد با هفت پشتش که می خواد شاهرخ رو ببینه. چرت گفتم . حالا اگه گنده بازی در نمی اوردم می مردم ... »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همهمه های ريز جمع بلند شد و مرد محکم يقه م رو ول کرد و تند دور شد. بی حال روی همون نیمکت کناريم نشستم و پلک می زدم پشت سر هم و با خودم زمزمه میکردم : آروم باش ، هیچی نمیشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوبی خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند کرده و به زن خیره شدم. همونی بود که سره مردکه نفهم داد زده بود تا منو ول کنه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم : خوبم ... خوبم، ممنون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز جمله م تموم نشده بود که دو سه نفری از بین جمعیت راه باز کردن و جلوتر اومدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامورای داخل مترو بودن و من هر طور حساب می کردم حل نمی شد معادله ی همیشه ی خدا دير رسیدن مامورا رو اونم زمانی که بايد زود برسن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اينجا چه خبره خانوم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يه مرده هوار شد روی سرش . داشت لهش میکرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کجی زدم ، زن بیچاره ترسیده بود و نمی دونست برای من که همه چیز به چشمم ديدم اين شايد فقط زهر چشمه کوچیکی بود و کمی دهن کجی به وجود من !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانوم می شناختیش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پچ پچ ها بلند بود و من بايد می گفتم که شاهرخ سر دسته ی باند قاچاقه؟ اينکه دير يا زود می اومد و من حضورش رو توی آينده حس می کردم ؟ ... من می ترسیدم از شاهرخ و آوازه ای که از او شنیده بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند شدم و توجه همه به من جلب شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ می تونی به جرم مزاحمت ازش شکايت کنی. دوربین ها تصويرش رو ضبط کردن. مدرکم داری . اگه بخوای ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه ... مرسی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساک دسته بلندم رو از روی نیمکت کناری برداشتم و همه هاج و واج مونده بودن به منی که انگار نه انگار که چند لحظه ی پیش کمرم از برخورد با ديوار رو به خرد شدن بود ... از بین جمعیت گذشتم و روی پله برقی ايستادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره ی مرد برام آشنا نبود ... هنوز نفس نفس می زدم از شوکی که به رگ و پی اين همه خستگی امروزم وارد شده بود ... بالاخره از ايستگاه بیرون رفتم و کنار خیابون ايستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اينجا چه خبره خانوم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يه مرده هوار شد روی سرش . داشت لهش میکرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کجی زدم ، زن بیچاره ترسیده بود و نمی دونست برای من که همه چیز به چشمم ديدم اين شايد فقط زهر چشمه کوچیکی بود و کمی دهن کجی به وجود من !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانوم می شناختیش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پچ پچ ها بلند بود و من بايد می گفتم که شاهرخ سر دسته ی باند قاچاقه؟ اينکه دير يا زود می اومد و من حضورش رو توی آينده حس می کردم ؟ ... من می ترسیدم از شاهرخ و آوازه ای که از او شنیده بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند شدم و توجه همه به من جلب شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ می تونی به جرم مزاحمت ازش شکايت کنی. دوربین ها تصويرش رو ضبط کردن. مدرکم داری . اگه بخوای ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه ... مرسی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساک دسته بلندم رو از روی نیمکت کناری برداشتم و همه هاج و واج مونده بودن به منی که انگار نه انگار که چند لحظه ی پیش کمرم از برخورد با ديوار رو به خرد شدن بود ... از بین جمعیت گذشتم و روی پله برقی ايستادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره ی مرد برام آشنا نبود ... هنوز نفس نفس می زدم از شوکی که به رگ و پی اين همه خستگی امروزم وارد شده بود ... بالاخره از ايستگاه بیرون رفتم و کنار خیابون ايستادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا گرم بود ... رو به شب و تاريکی می رفت ،اما باز گرم بود. چند دقیقه ای معطل رسیدن اتوبوس بودم و زير چشمی اطرافم رو می پايیدم .... از تعقیب شدن و زير نظر گرفته شدن ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بايد عادت می کردم اما هنوز عادت نشده بود و من از عادت شدن اين نامتعارف ها می ترسیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادت به تعقیب شدن به غافلگیر شدن به ترسیدن به تهديد شدن و به شاکی شدن! کسی مانتوم رو کشید. قدمی به عقب برداشتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانوم مراقب باش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بفهمم چه خبره اتوبوس دقیقا يه قدمیم ترمز زد و من چقدر مديون زنی بودم که منو عقب کشیده بود . تند طعنه می زدن و از کنارم می گذشتن . کمی منتظر شدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره سوار شدم . خداروشکر خلوت بود .. نه اينکه صندلی خالی پیدا کنم و جايی باشد که روی اون خستگی اين همه تنش رو رفع کنم ولی خب همینطور ايستاده هم حداقل جايی بود برای نفس کشیدن و قرار نبود تنگا تنگ آدمايی بايستم که پشیمون بشم از سوار شدن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتوبوس به راه افتاد و من باز با خودم درگیر شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بايد برم پیش حاجی ، حساب دفتريم رو صاف کنم ... دارو های مامان رو بگیرم ... میرم خونه میدم پیام بگیره ... فردا بايد برم برای همون آگهی ... بايد به مهین بگم باز سفارش لوازم دارم ... خط چشم هام تموم شده ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بايد بگم پیمان مراقب خودش باشه ... وای خدا شام چی بخوريم؟ ... اين مرد کی بود؟ ... شاهرخ چرا گیر داده به من؟ ... پیمان چیکار کنم از دست تو و حاشیه هات فرار کنم؟؟؟ ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بايد به رامین زنگ بزنم ... چرا نمی رسم؟؟؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله ها و شکايت هام از اين زندگی انگار تمومی نداشت. انگار اين راهیم که همیشه می اومدم هر روز به اندازه ی روز قبلش اضافه می شد که دير و ديرتر می رسیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره چهارمین ايستگاه پیاده شدم و به کوچه ی نسبتا باريک اين دنیای زهوار در رفته ای رفتم که مادرم توی يکی از خونه های کاهگلی همین کوچه نفس می کشید و برای اين روزای پر از نا امیدی برای من امید بود و اين يعنی هنوز بايد زندگی کرد، هنوز بايد سگ دو زد و هنوز بايد درگیر شد و بايد می سوختم توی آتیشی که پیمان به جون زندگیمون ريخته بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدری رفتم که چشمم خورد به بقالی کوچیکی که ده قدمی تا در ورودی خونه فاصله داشت و وارد شدم . چند نفری مشتری داشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رضا و محمود سوسه! بار آخری که هر دوی اونا رو ادب کرده و آبروی نداشته شون رو توی اين محله ی نه چندان آبرومند برده بودم ديگه يادم نمی اومد که حتی مستقیم توی نگام چشم تو چشم شده باشن و با اين افکار لبخند کجی روی لبام جا خوش کرد و حاجی به محض ديدنم گل از گلش شکفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام دخترم . خوش اومدی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم گشاد تر شد و جلو رفتم. کنار رضا که سمت ديگه ی پیشخون ايستاده بود ايستادم و گفتم: سلام حاجی . خدا قوت ... کسب و کار میزونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شکر خدا باباجان ... بگو ببینم چی می خوای؟ در خدمتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ زنده باشی حاجی. اومدم با عرض شرمندگی بابت ديرکرد ... حسابم رو تسويه کنم بااجازه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين حرفا چیه بابا جان ؟ حالا فعلا باشه پیشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اختیار داری. خیالم راحت میشه اگه حسابم پاک بشه باهات. به قوله مامانم حساب حسابه ، کاکا برادر !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خدا حفظ کنه مادرت رو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای پوزخند رضا بلند شد و بعد صدای نکره ش تار به تار شنوايیم رو کر کرد: پیمان از همین مادره ديگه حاجی ... خوش به سعادتش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون به صورتم هجوم اورد. چهره ی ترسیده ی حاجی از اين که می دونست چقدر بی بی برام عزيزه و از روزی که پیمان برامون درد شده بود من قلدر شده بودم برای حفظ آبرو و زندگیمون هم نتونست نظرم رو عوض کنه که با رضا درگیر نشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هووو يارو ... دهن کثیفت رو ببند اسمه مادرمو نیار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم به سمت من برگشت و کاملا رو در روی من قرار گرفت: ياسی نذار دهن مهنت رو بیارم پايینا هرچی هیچی نمی گم بهت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمی جلو برداشتم و يه قديمش ايستادم. سرم رو برای ديدنش کمی بالا گرفته بودم. اگر از حفظ حرمت حاجی و آبروی خودش نبود راحت میتونست بايه تو دهنی نطق گنده گنده ای رو که می کردم برای همیشه لال کنه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما می ترسید . به هرحال رضا يلی بود برای خودش و کسر شان بود دست بلند کردن روی ياس که کنارش حتی به حساب نمی اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پیمان هرگهی خورده تنهايی خورده ... مادره من وصل نیست به کثافت کارياش و اگه علیل افتاده گوشه خونه واسه گندکاری ايه که پسرش کرده .. فک نکنی آدم شدی که باهات دهن به دهن می ذارم و توضیح می دم، واسه خاطر فکر غلطت برا مادرمه .. وگرنه حتی قده پشه نمی ارزی که بخوام نگاه کنم ...حالاتوضیح دادن باشه کنار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فکی منقبض شده و اخمی که هیچ جوره باز نمی شد به دهن من که کلمه ها رو يکی يکی تف می کردم خیره بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و اسکناسايی که قرار بود حسابم رو تصفیه کنه روی پیشخون گذاشتم . بی حرف و بی تشکر از مغازه بیرون زدم و راهی خونه ی کلنگی شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید رو توی قفل چرخوندم و وارد شدم. لبخند زدم از ديدن باغچه ی کوچکی که مامان هر صبح اونارو آب می داد و شعر می خوند و من حسادت می کردم حتی به گلايی که چشمای مامانو پر کرده بودن . من حسود بودم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من راضی به تقسیم دوست داشته هام با ديگران نبودم! حتی اگر گل باشه و اگر آدم می بود که ديگه هیچ! در رو بستم و از همون بدو ورود سعی کردم خودم باشم! سعی کردم دختری نجیب باشم و باوقار ... سعی کردم دختری از جنس آرزوهای بی بی باشم . طرح لبخندی که واقعی بود، روی لبام جون گرفت و به سمت در ورودی ساختمون نه چندان قديمی رفتم و با نوک پنجه ی پای راستم پاشنه ی کفش پای چپم رو کشیدم و برعکس ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان گفتم: سلاااام خانومه خونه ... کوشی ؟ هنوزم انتظار داشتم مثله همیشه به استقبالم بیاد و هزار الله واکبر بگه بابت اين همه قشنگی که خدا هديه داده بود به من و من همیشه شاکی بودم که کاش زيبايی نبود .. ولی مامان سالم بود ... پیمان خوب بود ... پول بود ... درد نبود ... دست فروشی نبود ... عشق بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند بود ... خوشبختی بود ... اما !!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو رفتم و تخت بی بی گوشه ی اتاقه نه خیلی بزرگ اين خونه ی گلنگی بدجور به منی که تا چند دقیقه ی پیش رويای به استقبال اومدنش تا پشت پلکم اومده بود دهن کجی می کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام عشقولم، خوبی مامانی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد: سلام به روی ماهت مامان جان. خدا قوت . خسته نباشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من فدای خودت و خسته نباشی گفتنت . چه خبر مامانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ از گوشه ی خونه از صبح تا شب چه خبری میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نزن اين حرف رو ديگه. زهر نکن لبخند من رو روی لبام از خوشی ديدنت . خب ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو چه خبر عزيز دلم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلامتی، خبر خوش اين که با حاجی تسويه کردم. الان ديگه بی حسابیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لابه لای نی نی نگاهش ترس دويده و با دلهره ای که نگفته حس می شد گفت: از کجا مامان جان ؟ اخم کردم . تظاهر به دلخوری کردم : وا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يعنی چی ؟ خب يک هفته ی تمام همه با تخم مرغ سر کرديم و صبح رفتم تا غروب دست فروشی توی مترو که حساب حاجی صاف بشه تا راحت بخوابی ديگه. نگو فکرت کج رفته از بابت من که دلم می شکنه ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم شد ... هنوز فلسفه حروم و حلال از ديدگاه مادرم رو نفهمیده بودم که اينطور دست و دلش می لرزيد از اينکه من هم پا جای پای پیمان بذارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خدا خیرت بده مادر .دلخوشی اين روزام فقط تويی با پیام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من فدای خودت و دلخوشیت. حالا اون يکی دلخوشیت کو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رفته بالا مامان جان. تو برو دست و روت رو بشور و نمازت رو بخون. ولش کن اونو مادر. جون نداری ديگه با اون يکی به دو کنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدم : ای بابا ، مامان خانوم خواهر بزرگشما . حالا سه ، چهار سال اين حرفا رو نداره ولی خب حق آب و گل دارم يا نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی بگم والا عزيز دردونه م ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هیچی ... راستی فردا می خوام برم برای اون آگهیه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جای خوبیه ؟ برات مشکل نشه ... اول برو ببین ... اصلا با پیام برو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدم: الهی قربونه خودت و دلهره های نا تمومت واسه ما بچه ها. من هنوز نرفتم که ، فردا می رم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ديگه نمیری دست فروشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا، اونم می رم. می خوام بترکونم. اين آگهیه پرستاريه از شب تا صبح از يه پیرزنه که ديگه ريق رحمت رو می خواد سر بکشه. صبح تا شبم می رم مترو !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرد : اينطوری حرف نزن بلا گرفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی خودمو جمع و جور کردم. خیلی وقت بود ادبیاتم با هرکس و ناکس همین بود و گاهی خواه ناخواه روی حرف زدنم تاثیر میذاشت و حالا جلوی مامان اينطور حرف زدن سوتی بدی بود! لبخند ژکوندی زدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب ، می دونی چیه مامان جون ؟ يه دفه ای شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ديگه همچین حرف نزنیا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ايرادی داره واسه زنده بودن بین اين جماعت گرگ گاهی لحنم کوچه بازاری بشه؟ ... ايراد داره اين يه قلم رو مخفی کنم ازت که دل نگرون نشی؟ که نشم مثل پیمان که امیدت رو يه دفه ای بگیرم ازت؟ .... نه عزيز جونم، اين يه قلم رو فاکتور بگیر ... من مجبورم برای له نشدن زير دست و پای لندهور توی مترو و رضای توی بقالی حاجی دست و پا بزنم. اگه بره بشم گرگ های دور و برم منو می درن و چشمت به در خشک میشه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

» ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وا ... کجايی تو دختر ؟ گیج پرسیدم : ها؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ها نه و بله ... دوساعته دارم باهات حرف میزنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حواسم پرت شد يه لحظه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ای جووونم . سلام آبجی خانوم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم . پیام بود . من هنوز نفسم می رفت برای پیامی که به پیمان شبیه بود . من همیشه برای همین جمع چهار نفره جون می دادم که سرپا شه. که باز صدای خنده هامون بلند شه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام . کجايی مامان رو تنها گذاشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندی که همیشه با ديدنم روی لباش تابلو می شد کنارم نشست و گفت : بالا . دوستم زنگ زده بود . گفت کار خوب داره برام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم .... پیام 17 سالش بود ... 17 سالگی برای به دوش کشیدن بار خونواده ی سه نفره مون زود بود ... نبود ؟ ... خب برای منه 21 ساله هم زود بود ... نه، فرق داشت . پیام بايد درس می خوند، بايد مرد می شد، بايد افتخار می شد ... يعنی میشد ؟ ... حسرت پر بود توياين يعنی میشدی که به زبون آورده بودم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ گفتم برای کار ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غريدم : پیام !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش انگار زهر شد که جاش رو به اخم داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاااا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مرض . من نگفتم سره کار رفتن نداريم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب اينم بگو دو ماهه کرايه خونه نداديم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نداديم که نداديم. اين چند وقت چطور می داديم؟ از اين به بعدم همونطور می ديم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حتما با دست فروشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فردا می رم برای اون آگهی که باهات ازش حرف زدم. جور می شه همه چیز . اون بالا بالاست ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه ماه کار کردنم دو ماه کرايه ی اين آلونک رو در میاره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان فقط نگاه می کرد. عادتش بود تا جو اروم بود بین دعواهای من و پیامی که مثلا خواهر و برادر بوديم دخالت نمی کرد . پیام انگار صبرش سراومده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اون وقت کجا گفته من علاف بمونم خونه و تو بری جون بکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدايا می شد تحمل کرد حجم کیلو کیلو قندی که در رگ و پی دلم از اين همه به فکر بودن پیام برای من آب می شد؟ .. اما وقتش نبود ذوق کردن ... لبخندی رو که از سر ذوق قرار بود روی لبام پهن شه رو جمع کردم و جاش رو به اخم دادم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پیام ما خیلی حرف زديم. به نتیجه هم رسیديم . تموم شد رفت. ديگه حرفی نمی مونه. می مونه؟ تند بلند شد و گفت : ولی من می رم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به همون اندازه تند جواب دادم : تو هیچ جا نمی ری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی از اتاق بیرون رفت و من موندم و مامان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیام گفته بود می ره . اما نمی رفت ... آينده نیومده بود و من از اين نرفتن پیام مطمئن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودم ... داد می زد و گاهی گلايه می کرد، اما حرمت نمی شکست ... من و پیام و پیمان سر يه سفره بوديم ... پس چرا حرمت نشکستن رو پیمان ياد نگرفته بود ؟!؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا نمی ذاری بره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت بی بی برگشتم: می خوام درس بخونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نخوام ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب ديگه مرد شده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بره کار کنه ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی نداد ومن ادامه دادم: خودتم دوست نداری بره کار کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من دوست ندارم توام کار کنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جوونه کله ش باد داره. من خیلی وقته بزرگ شدم. خودت نمی دونی مگه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اگه به من باشه دوست ندارم بری . اين منطقه ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا بالاسر نبود بالا سرم که بسپرم زندگیم رو دستش، ولی مرد می شم برای بالا سر پیام بودن تا مرد بشه و افتخار بشه برای من و تويی که همه ی عمر لحظه شماری می کنیم برای دکتر شدنش. مگه نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم تموم عمر چه ثوابی کردم که خدا تو رو گذاشت توی کاسه ی زندگیم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدم : صد بار گفتم ، تو يه غده ی بزرگ، پر از خوبی هستی ... باز دنباله دلیلی ؟ خنديد و من از جا بلند شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کجا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بايد برم از دلش دربیارم . دلم راضی نیست وقتی دلش راضی نیست ازم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره خیره نگام کرد از در بیرون زدم و به سمت طبقه ی بالا رفتم . يه خونه ی گلنگی قديمی ........ همه ی چیزی که طبقه ی اول رو گرفته بود يه اتاق 12 متری و يه آشپزخونه ی اپن 6 متری و طبقه ی بالا هم يک اتاق 12 متری فقط که جای پیام بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله های فلزی که از در ورودی طبقه ی اول تا در ورودی طبقه ی دوم کشیده شده بود بالا رفتم و در زدم . جواب نداد ... عمق دلخوريش بود و من اينو می فهمیدم . داخل رفتم که ديدم روی زمین گوشه اتاق دراز کشیده ! هر دو دستش رو زير سرش قلاب کرده . جلو رفتم و کنارش روی زمین نشستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پیام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محل نداد که باز گفتم : تو خجالت نمی کشی ؟ مامان يادت نداده کسی صدات می کنه بگی جانم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هرکسی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیطنت می کرد و من تقريبا خوشحال شدم که هوا زياد هم پس نیست و گفتم : قهری الان يعنی ؟ تند سرجاش نشست و گفت : جونه آبجی بذار برم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جونه پیام نمی ذارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب دوست ندارم تنهايی از پا دربیای . تو همه ش 3 سال از من بزرگ تريا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب که چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب که اينکه خوب داری می تازونی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وايسا يه قراری بذاريم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بگو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من فردا می رم برای اينکاری که بهت گفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش اگه خوب بود که چه بهتر و تو حق سرکار رفتن نداری . اگه بد بود يعنی مناسب نبود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرامون رو می ذاريم روی هم و توام بری سرکار ، باشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشید و گفت : ازهمین الان مطمئنم اگه بدم باشه باز وايمیسی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم : ديوونه شدی ؟ من هیچوقت سره هر کاری نمی رم ، خب ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی فکر کرد و بی میل قبول کرد : باشه خانوم . ولی قول داديا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چشم . حالا بريم پايین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بريم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند شدم و گفتم : مامان رو هم تنها نذار پايین ، دلش می گیره. صد دفعه نگفتم بهت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تازه نیم ساعت بود اومده بودم بالا بابا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیام راضی شده بود و من از ته دلم دعا می کردم که فردا هیچ ايرادی توی کار جديد و شرايطش نباشه . خوشحال از اين تفاهم موقتی هر دو پايین رفتیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هر دو کنار هم ايستاديم برای درست کردن شامی حسابی بعد از يه هفته . حساب مون تسويه شده بود . من و پیام به تفاهم موقت رسیده بوديم و مامان با ذوق به ما خیره شده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شام درست کرديم ... دور هم جلوی تخت مامان خورديم ... به دلقک بازی های پیام خنديديم ... پیام سفره جمع کرد و با چای برگشت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف زديم ، ازمسخره کردن عروس اعظم خانوم تا جواد مفنگی سرکوچه و بی بی اخم می کرد و ما کلی سر به سرش گذاشتیم ...تشر می زد و ما می خنديديم .... خوشبختی که حتما داشتن بهترين غذاها سر سفره نبود ، بود ؟؟؟ ... خوشبختی که لزوما داشتن خونه ای شبیه قصر نبود ، بود ؟؟؟ ... نبود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوسیس هم می تونست غذای خوبی باشه وقتی مامان می خنده و پیام از من راضیه . من به همین قانع بودم و هستم . صدای قهقهه ی من و پیام بلند باشه از تشرای بی بی که يعنی غیبت نکنیم ، خودش يعنی اينکه میشه بدون دغدغه خنديد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به فکر اين نبود که آقا مجید سر ماه، که میشد 20 روز ديگه قول داده که يا پول تسويه بشه يا اسباب اين خونه راهی خیابون می شه !!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما من حتی به فکرمم نمی رسید که 20 روز ديگه چی می شه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان به ما ياد داده بود توی بدترين روزا خدا حواسش هست ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدترين روزا يعنی سکته ی مامان تا فلج شدنش از شنیدن راهی که پیمان انتخاب کرده بود ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدترين روزا يعنی نداشتن خرج بیمارستان و به هر در زدن بابت تهیه مخارج.... بدترين يعنی نفرين مامان به پیمانی که هنوز چهار ستون بدنم می لرزه اگر زمان طولانی خبری نشه از پیمانی که نور چشم مامان بود .... همیشه خدا بود و از اين به بعد هم هست !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پیام برو بالا ديگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ديوونه شدی ياس؟ مامان رو تو که نمی تونی جا به جا کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب ينی تو بمونی پیشش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره مادر ، پیام هست. تو برو بالا استراحت کن که فردا سرحال باشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیام با دلخوری گفت: اين يه کار رو که می تونم انجام بدم ، نمی تونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدم : خیله خب بابا توام. شبتون بخیر . پس من رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شب بخیر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی بی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب بخوابی مامان جان !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون رفته و در رو بستم . خسته بودم و چشمام نیمه باز بود . خیلی وقت بود که ديگه خبری از شب بیداری نبود و من خیلی زودتر از همیشه به خواب می رفتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله ها بالا رفتم و همزمان دستم رو پشت گردنم کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیا

    00

    نمی دونم چرا ولی من تا آخرین پارت رمان گریه کردم

    ۳ ماه پیش
  • MM

    00

    خیلی قشنگ بودخیلی. ولی اخراش به شدت مزخرف بود

    ۳ ماه پیش
  • مهشید

    00

    رمان خوب و جذابی بود ولی آخرش خوب نبود و اینکه از قسمت ۱۵ به بعد تکرار شده بود

    ۴ ماه پیش
  • زهرا

    ۳۰ ساله 00

    از فصل 20 تا اخرش تکراری بود. کلا خیلی خوب نبود

    ۴ ماه پیش
  • سحر

    ۲۸ ساله 10

    خیلی رمان خوبی بود ممنون از نویسنده عزیز

    ۴ ماه پیش
  • فهیمه

    10

    خوب بود

    ۴ ماه پیش
  • لیلی

    10

    رمان عالی بود ولی چرا دوبار نوشته شده بود؟

    ۵ ماه پیش
  • هانیه

    00

    رمان خیلی زیبایی بود همه چیز عالی فقط باید یکم طولانی تر میبود چطور یک مرد خیلی خیلی مغرور انقدر زود عاشق شد ی جاهایی هم مبهم بود

    ۵ ماه پیش
  • فرحناز

    ۳۰ ساله 10

    عاشق کتابهای خانوم شاهینی فر هستم فوق العاده است تب دلهره

    ۷ ماه پیش
  • فرحناز

    ۳۰ ساله 10

    عالی مثل بقیه رمان های خانوم شاهینی فر ❤️

    ۸ ماه پیش
  • Aramesh

    10

    عالییییی خعلییی خوب بوودد 😍🥲پیشنهاد میکنم حتما بخونید ♡

    ۸ ماه پیش
  • فرحناز

    10

    بسیارررر قلم زیبایی دارن

    ۸ ماه پیش
  • خیلی خوب بود واقعا ع

    ۱۸ ساله 10

    عالییی خیلی خوببب

    ۸ ماه پیش
  • سحر

    ۶۰ ساله 10

    عاشقانه زیبایی بود

    ۹ ماه پیش
  • محدثه

    10

    عاااالی بود ممنون

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.