شب نما قصه ای پردرد است که تصویر خیانت مادری را در برابر پسرش روایت می‌کند… داستانی عاشقانه از مظلومیت کودکان مورد تجاوز قرار گرفته و نوزادنی که معتاد متولد می‌شوند…

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، تاریخی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۹ دقیقه

مطالعه آنلاین شب نما
نویسنده : نسرین جمال پور (تسنیم)

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

شب نما قصه ای پردرد است که تصویر خیانت مادری را در برابر پسرش روایت می‌کند…

داستانی عاشقانه از مظلومیت کودکان مورد تجاوز قرار گرفته و نوزادنی که معتاد متولد می‌شوند…

بسم الله الرحمن الرحیم

《پیش از آغاز》

هوا زیاده از حد، گرفته بود. باد ملایم می‌وزید؛ درختان می‌لرزیدند و برگ‌ها می‌رقصیدند.

کم کم تاریک می‌شد اما در این هوای گرگ و میش و تاریک، خبری از ستاره باران هر شب نبود.

سکوت همیشگی این نقطه، هم‌چنان برقرار بود. اما هوای گرفته هم، مزید بر علت شد و اجازه نمی‌داد این تک و توک افراد بیرون زده از زیر سقف خانه‌هایشان، به تعداد انگشتان هر دو دست برسند.

خوب در خاطرم هست که سال‌ها پیش تر، درست در همین نقطه از زمین، بر بلندای کوه ایستاده بودم و ستاره باران آسمان را نگاه می‌کردم. رقص نور های جذاب و الوان های پر نور جشنی دورتر، که با ترکاندن نورافشانی مُنَوَرهایَش، می‌خواستند همگان را به یک ضیافت بزرگ، فراخوانند. ضیافتی به پُرشوری یک عشق و به قداسِت شیرینی یک پیوند...

پشت به مردم داشتم و سرم را رو به آسمان بلند کرده بودم.

شانه هایم، آن شانه های مستحکم پیشین نبودند، که اگر بودند، حالا تک و تنها وسط این آشفته بازار زندگی، جایم یک تپه‌ی کم ازدحام فراموش شده نبود.

خش خش برگ های پاییزی، همیشه گوش‌نوازترین موسیقی متن زندگی ام بود.

اما خیلی وقت است که دیگر نه من، آن آدم پیشین و مرد عاشق پیشه‌ی دیروزم و نه این صدای نخراشیده‌ی لرزان، روح زندگی برایم دارد.

برعکس، این خش خش شکسته ی برگ‌ها، مته ای است روی اعصاب بی اعصابم.

هر قدمی که روی این برگ های بر زمین ریخته شده گذاشته می‌شود، دلم یک بار می‌لولد و در خود جمع می‌شود و فرو می‌ریزد و با قدمی دیگر، باز دلم می‌لولد و جمع می‌شود و می‌ریزد و باز...

صدا، سمج تر از بی خیال شدن است.

آن‌قدر نزدیک می‌شود و پیش می‌آید که دیگر این خش خش ها، تبدیل می‌شود به یک صدای ناهنجار نخراشیده ی لعنتی، که می‌تواند پیک تلخ ترین ها برای ضربان نامنظم قلبم باشد.

زودتر از آن‌چه انتظارش را دارم به صدا درمی‌آید:

_می‌شه زودتر از این‌جا بریم؟

سرم به همان سرعتی به عقب می‌جهد، که گویی غیرممکن ترین چیز دنیا برایم ممکن شده است.

با دهانی باز، چشمان کم فروغم به روی چشمان نم زده‌ی دخترک گریان رو به رویم می‌لغزد.

گیجم; و این گیجی، روزهاست جزء لاینفک روزگارم شده.

مِن و مِن می‌کنم اما زور می‌زنم و جان می‌کنم تا مسلط تر ادا کنم این کلمات بی نظم و ترتیب را.

_چی شد؟ کجا بریم همه کس؟

و چه دلی می‌برد این همه کس با این آب دماغ آویزان شده بر صورتش:

_تو رو قرآن بیا بریم. من نمی‌خوام برگردم اون‌جا. می‌خوام با تو باشم. می‌خوام با تو برگردم. مگه تو...

زود می‌دوم میان حرف این همه کس بی‌قرار اشک ریز دماغ آویزان!

_بریم. تو فقط بگو، من تو رو از چشم دنیا قایم می‌کنم عزیزکم، همه کسم.

دست که سویش دراز می‌کنم، دستم را می‌گیرد و می‌کشد و پا تند می‌کند و می‌دویم و می‌رویم.

شاید بهتر است برویم.

تا همان جایی که هیچ کس، دنیای همه کس بودن دو نفره‌مان را شریک نباشد. حتی اگر او...

آن‌قدر می‌دویم تا عمیق‌ ترین نفس راحت عمر، از سینه‌ی هردو‌ نفرمان، بیرون دمد.

سرش را بالا می‌گیرد تا اختلاف قد را با برداشتن فاصله‌ی چشممان، کم تر کند.

چشمانی اشک ریز و مردمک هایی لرزان.

_بریم یه جایی که به هرکی گفتم نسبتم با تو چیه، نخواد مجبورم کنه از این رابطه، یه رابطه‌ی دیگه خلق کنم. من یه نفرو دارم که برام همه دنیاست.

این دو چال زیبای روی گونه اش، از کی این همه خواستنی شدند که دل از منِ مردِ بی احساس هم می‌برند.

امر بنما، امر کن، آرام جانم شبنما

من تو را آسان نیاوردم به کف، جانم تویی...

فصل_اول

سرم درد گرفته بود و گنجایش این هجمه‌ی صدا و صوت را نداشت.

داد و فریاد های از سر خشم اهورا، از سر و صدایی که از بیرون شنیده می‌شد; هزاربرابر بلند تر بود.

همیشه همین طور بود.

هربار می‌خواست ورزش کند، بوکس را انتخاب می‌کرد و هربار کیسه بوکسش آسیب می‌دید، ورزش را می‌بوسید و استعفا می‌داد.

بار دهم بود که به ورزش و بوکس مورد علاقه اش روی می‌آورد.

آن هم به برکت حال و هوای غم انگیز و ابری دلش، مُیَسَر شده بود.

سلامت گوش هایم، دیگر داشت به خطر می‌افتاد.

تا وقتی سر کار بودم، صدای دست‌گاه های تراش کاری، گوشم را می‌لرزاند. و وقتی وارد خانه ی کوچک‌مان می‌شدم، این جنب و جوش های بیش فعالانه‌ی برادرم مخل آسایشم می‌شد.

بدتر از همه امروز بود که جشن چهارشنبه سوری، بساط عظیمی در کوچه ی تنگ و باریک ما، عَلَم کرده بود.

این که آتش و آتش بازی، همیشه از تعلقات خاطر اهورا بود، بر هیچ کس پوشیده نبود. اما عجیب بود که این بار، از جمع دوستان چند ساله اش دوری گزیده بود و در اتاقش کز کرده بود و هر از گاهی مشتی می‌کوبید و فریادی می‌زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک جای کار برادرم لنگ می‌زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا همیشه از آن رفیقان شفیق گرمابه و گلستان بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست نداشت در رفاقت کوتاهی کند. اخلاقش آن‌قدر خوش بود و مرامش آن‌قدر جوان مردانه بود، که در بدترین حالت ممکن هم لبخند به لب داشت و شوخی هایش نُقل محافل کوچک و بزرگ همگان بود. اما امروز با دوستانش نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و به سوی اتاقش پا تند کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورزش اهورا داشت طولانی می‌شد و من با این حال برادر سرخوشم، عجیب نامأنوس بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز به اتاقش نرسیده بودم و راهم تازه به میانه رسیده بود، که با صدای زنگ در متوقف شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما دو برادر، همیشه تنها بودیم و هیچ کس را در این شهر نداشتیم، جز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما دلیل نمی‌شد که روزی چندین و چند بار زنگ در خانه کوچک‌مان به صدا درنیاید و پذیرای مهربانی بی حد و حصر مردمان کوچه‌ی تنگ اما دل‌گشایمان نباشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راهم را کج کردم و برای گشودن در، به سمت حیاط شتافتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرامی در را باز کردم و چشم در چشم آن نگاه عسلی دل‌ربا شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"زیبا"، شایسته ترین و متناسب ترین نامی بود که روی این دختر بی‌اندازه زیبا و خواستنی گذاشته بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمان لرزانش را گرفت و به آسفالت تَرَک خورده‌ی زیر پایش داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپ های قرمزش که رنگ می‌گرفت، دست و پای دلم می‌لرزید برای خطایی که شاید مقدس ترین اتفاق نسبت‌مان بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لرزش صدایش، به حرف آمد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام علی، حالتون خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتان کشیده اش، روی دکمه‌ی آخر مانتویش، مدام در حرکت بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مست حضورش شده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج و بی حواس جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خانوم... خوبیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش را بلند کرد و به چشمان پر از عشقم، چشم دوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره طاقت نیاورد و سرش را به سمت دیگر چرخاند و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا نیومدین آتیش بازی؟ نیما هنوز منتظر اهوراست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روی چون گُلش که نگاه می‌کنم، صورتم شکوفا می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز نگاه می‌دوزد و باز نگاه می‌گیرد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من چقدر شیفته ی این "عسل چشم" دوست داشتنی‌ام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه برای صدمین بار، در دلم قربان صدقه‌ی چشمانش شوم، نیما از پیچ کوچه وارد می‌شود و دستم می‌لرزد و حیای همیشگی به وجودم چیره می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبا متوجه عقب گرد دستم می‌شود و همین که می‌خواهد سر بچرخاند و دلیلش را به چشم ببیند، صدای این برادر کوچکتر تازه بالغ شده، به گوشش می‌رسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زیبا، اومدی خبر بگیری خودتم موندگار شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را به طرف من متمایل می‌کند و ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چطوری آقا داماد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و زیبای من چه قدر زیبا تر می‌شود وقتی لپ های صورتی رنگش، از شرم، خونین می‌شوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه می‌گیرد و باز دستش گیرِ دکمه ی انتهایی مانتویش می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌دانم آن‌قدر دست‌پاچه شده که اگر دیر تر به کمکش بشتابم، دکمه ی لباسش بی گمان وسط کوچه پرت خواهد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست پیش می‌برم و مرد کوچک خانه‌ی همسرم را به خود نزدیک تر می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادت ندارد سلام بدهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آن تیپ هایی است که در ابتدای هر ملاقات و یا آغاز هر کلامی، اول احوال می‌پرسد جای سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام نیما جان. اومدی پی یارت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبا دکمه را رها نکرده، اما پیچش انگشتانش روی آن، کمتر از قبل شده است. لبخند راه گرفته در غنچه‌ی لب هایش نیز آرام تر شدن دل کوچکش را تایید می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما می‌خندد و سرخوش می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو خونه ست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم می‌بندم و باز می‌کنم و این می‌شود پاسخ مثبت سؤالش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش را از دستم رها می‌کند و می‌دود سمت غار تنهایی دو نفره اش با اهورا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم دنبال پاهای نیما روان است که خوش نوا ترین صدای عالم به گوشم می‌رسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_علی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود می‌چرخم و خیره اش می‌شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست دارم ساکت باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست دارم ناطق فقط او باشد و او.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من خاموش باشم، اما او بگوید و بگوید و بازهم بگوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاسخم را که نمی‌شنود سرش را بالاتر می‌گیرد و لبخند گوشه ی لب و عمق چشمم را شکار می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده چه قدر صورتش را عاشق تر می‌کند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالن بزرگ، اما ساده آراسته شده‌ی خانه دو نفره‌‌ی من و اهورا، اینک میزبان یک دنیا عشق است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میزبان کسی که بانیِ شیداییِ دلِ "علیرام" شده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اتفاقات ریز و درشت زندگی من و برادر نوجوانم، ورودمان به محله‌ی جدید و پا گذاشتن "زیبا" در زندگی ام بود که باعث رنگ گرفتن دنیای من و اهورا شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبا آن قدر خاص بود;

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و آن قدر خواستنی بود;

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که به چشمم آمد و در قلبم جا گرفت و "همسر" شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشنایی من و این همسر عزیز تر از جان، از همان نیمه شبی سر گرفته شد; که اهورای من، در تب می‌سوخت و با لرز خاموش می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب سالگرد پدر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان کسی که به ناحق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همین طور مادر که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا سنی نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای درک این مصائب عظیم، سن بچه را داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک پسر پانزده ساله‌ی حساس بود; که بزرگترین و سهمگین ترین اتفاقات ممکن در زندگی اش رخ داده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و آن قدر فکر کرد و گریه کرد و غصه خورد، که بدنش طاقت نیاورد و در آن نیمه شب زمستانی به رعشه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارها این حالت ها را دیده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن قدر این لرزیدن ها و تب کردن ها به چشمم آشنا بودند، که نباید جای ترس یا بی تجربگی برایم باقی می‌ماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما برادرم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرق داشت با همه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از جا برخواستم و سوییچ ماشین را به زحمت در چنگ گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشین را باز گذاشتم و وارد خانه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادر لرزانم را پتو پیچ کردم و به دوش کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که پا در کوچه گذاشتم و در پشت سرم بسته شد، اثری از آثار ماشین ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهایم بر زمین میخ شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بُهتی فوق العاده به چشمانم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سابقه‌ی این جور چیزها را نداشتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دزدی، آن هم در این وقت شب با این برادر نحیف و بیمار، واقعا نوبر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا با آن پاهای کشیده، روی دوشم کمی سنگینی می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکش گاهی قفل می‌شد و گاهی دندان هایش با ضرب روی هم می‌کوبیدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم به جایی بند نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه می‌کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد و بیداد می‌کردم و فریاد "کمک" سر می‌دادم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا برادرم را به خانه بازمی‌گرداندم و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان دود از سرم بلند شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به رسم همیشگی و به تقلید از رفتار پدر، کلیدهای خانه، همیشه روی سوییچ ماشین وصل می‌شدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بدتر این که کیف پول و مدارک را هم همین چند دقیقه پیش‌تر به ماشین انتقال داده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا سردش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدن سوزانش لرز شدید تری گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجال تعلل نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یک حرکت، خود را به سمت بالا پرت کردم و با این کار، جای اهورا روی دوشم محکم تر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهایم را قوی تر برداشتم و برای رسیدن به اولین درمانگاه، با سرعتی هرچه تمام تر دویدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بند دمپایی های انگشتی نشسته در پاهایم، کمی اذیت می‌کرد. حین دویدن، مدام در پایم تکان می‌خوردند و انگشتانم از جلوی دمپایی لیز می‌خوردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیچ کوچه را رد کردم و همین که آمدم تا بپیچم، ماشین سفیدرنگ یکی از همسایه ها پیچید و کم مانده بود سقوط کنم و با اهورا روی کاپوت ماشین فرود آیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنم را که نیم خیز شده بود به زحمت صاف کردم. دوباره اهورا را بالا کشیدم و نفس های کش‌دار و خسته ام را تنظیم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آمدم رد شوم که در ماشین باز شد و دختری جوان با یک جفت چشم براق دخترانه از صندلی جلو، پیاده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هایش با تعجب روی من و اهورا در گردش بود. نیم نگاهم را از او گرفتم و خواستم رد شوم. اما سلام نکردن، در ذات خانواده‌ی ما نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به صورتش چشم دوختم و او را متوجه موقعیتم کردم; تا شاید کمی راه دهد و بتوانم از مقابل ماشین شان عبور کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام. ببخشید اجازه هست رد شم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی این برخورد و مکث چشمان و این جمله ی لرزان من، کمتر از دو دقیقه طول کشیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای مردی از جایگاه راننده، سر هر دو نفرمان; به آن سمت متمایل شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زیبا بابا، چرا نمیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و قبل از پاسخ زیبا، رو به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابا جان بیا سوار شو. مثل این‌که حال برادرت ناخوشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین یک جمله کافی بود تا تن بی‌جان اهورا، روی دوشم سنگین تر شود و بدانم برای چه چیزی این وسط ایستاده ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبا هم که گویی تازه به خود آمده بود، دستپاچه و بی حواس گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بشینید تو ماشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خیلی سریع، در عقب ماشین را باز کرد و کنار ایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش نیز پیاده شد و به سمتم آمد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع سلام کردم و پاسخ شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آمدم خم شوم تا اهورا روی صندلی عقب، جاگیر شود; اما واقعا کار سختی بود. و پدر زیبا خیلی خوب موقعیتم را درک کرد، که با حرکتی مردانه، برادرم را از تنم کند و روی صندلی خواباند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن اتفاق نیمه شب، سرآغاز آشنایی من با خانواده ی دوست داشتنی و با محبت "قانع" شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و حالا در این غروب چهارشنبه سوری، زیبای عزیزم در وسط سالن خانه ام نشسته و مهمانی چشم هایم را اجابت کرده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و فقط نیماست که با دوستی بی‌نظیرش می‌تواند اهورای مرا از حال ناخوشش جداسازد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای مشت زدن اهورا قطع شده است و این یعنی، این دو دوست و یاور، دارند درد دل‌شان را به هم منتقل می‌کنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمتر از نیم ساعت طول می‌کشد تا چهارشنبه سوری کوچه‌ی دل‌گشا به اوج برسد و خانواده های صمیمی‌اش به لذت درکنار هم، سرود سلامتی سر دهند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده های اهورا برگشته اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در پستوی کارگاه تراشکاری ام چای دم می‌کردم و مست بوی عطر دل‌انگیزش بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک هفته از شروع سال جدید می‌گذشت و اکثر مغازه های مجاور همچنان بسته بودند و در تعطیلات نوروزی به سر می بردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما نه من آدمِ در خانه نشستن بودم و نه جایی برای تفریح و سفر داشتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبا با خانواده اش به اردبیل رفته بود. مادرش اردبیلی بود و تمام اقوام مادری‌اش آن‌جا زندگی می‌کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه خدا را شاکر بودم که اگر مادرم برایم مادری نکرد; در عوضِ آن، همسر و مادرهمسرم را دو فرشته‌ی مهربان آفرید، تا وجودم از عقده‌ی نداشتن محبت مادر، نخشکد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چایِ دم کشیده را از روی کتری برداشتم و در استکان کمر باریک قرمز رنگ طرح قاجار ریختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگش معرکه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قوطی قند را با یک دست و چای خوش‌رنگم را با دست دیگر برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که پشت میز نشستم و چای را روی میز گذاشتم، گوشی ام زنگ خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کم رنگ لب هایم با دیدن نام "زیبایم"، عمیق شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌دانستم او هم دلش آن‌جا بهانه گیر شده است که از صبح سحر، تا الان که آفتاب وسط آسمان است، سه بار تماس گرفته تا صدایم را بشنود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من عاشق این دلبری های ریز ریزش بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکمه‌ی سبز پاسخ را فشردم و قند کوچکی را به دهان بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرینی اش در مقابل حلاوت شیرین حرف های زیبای من، هیچ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام مَه بانو... پارسال دوست امسال آشنا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنجیده می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی بدی علی! از صبح تا حالا یه خبر ازم نگرفتی. اینم عوض احوال پرسیته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چای را به لبم نزدیک می‌کنم و کمی از آن می‌نوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلامت و خوردی خانوم خانوما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"هین" کش‌داری می‌گوید و جواب می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید باز یادم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد صدایش را صاف می‌کند و با دلبری می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام عزیزم... سلام آقا... سلام همسر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استکان کمر باریک را روی میز می‌گذارم و پاسخ سخاوت کلام همسرم را به شیوه‌ی خودش می‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدا ببخشه. علیک سلام عزیزترین... علیک سلام خانوم... علیک سلام هم‌نفس... همه کس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت می‌کند و آن قدر دست دلش برایم رو هست، که بدانم حرف پشت این سکوت چیست. اما خودش زودتر به حرف در می‌آید. لحنش رنجور است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_علی چرا من همیشه تو ابراز علاقه، ازت کم میارم؟ چرا تو انقد چیز بلدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاه قاه خنده‌ام که در گوشی می‌پیچد، می‌دانم حرصی و عصبی شده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله بخند. هی به ریش من بخند. من و بگو تو این هوا و تو این طبیعت، نشستم دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش را می‌خورد اما دلم کمی ترش می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادت به شنیدن این حرف ها از زبان زیباترین، ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجددا مکث می‌کند و کمی طول می‌کشد تا به حرف درآید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مکثش استفاده می‌کنم برای دلجویی و می‌گویم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلم خیلی تنگته عزیزترین. خونه و کوچه که هیچ، دنیام بی رنگ شده تو نبودت زیبا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای نفسش که در گوش جانم می‌پیچد، چشم‌هایم ناخودآگاه روی هم می‌افتد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گویی کسی صدایش می‌کند که زود به خود می‌آید و بلند می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد به من می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تا آخر هفته هرطور شده برمی‌گردم. بهت قول می‌دم. این سه روزم تحمل کن تا بیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گویی چیزی یادش افتاده باشد، سریع می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستی علی... مادربزرگم "علیرام" از دهنش نمیفته. چپ می‌ره، راست میاد، می‌گه علیرام عزیزمه، سوی چشممه! ببین چه کردی با خانواده‌م؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و نخودی می‌خندد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش را بلند می‌کند و می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه بابا اومدم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌دانم و می‌داند که از این هم صحبتی، دل نخواهیم کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس بهتر است زودتر راهی‌اش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو عزیزترین! کارم تموم بشه، قبل از این که برم خونه زنگ می‌زنم یه دل سیر صدات و می‌شنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چای سرد شده را برمی‌دارم و به پستوی کارگاه منتقل می‌کنم. آبی به استکان می‌زنم و روی آب چکان قرارش می‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صحبت با یگانه‌ی قلبم، حسابی سرحالم آورده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس بهتر است زودتر کارهایم را به اتمام برسانم و مجال هم صحبتی دوباره با یارم را برای خود بخرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرکره ‌ی مغازه را پایین می‌کشم و ساک غذا و لباسهایم را روی دوش می‌اندازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنج دقیقه نیست که از زیبا خداحافظی کرده ام، اما بی قراری صدایش، قرار مرا نیز ربوده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لخ لخ کنان راه می‌روم و مسیر خانه را در پیش می‌گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین از دیروز دست تعمیرکار است. به قول زیبا: «بعد از یک بار دزدی و این همه دنده عوض کردن، عمرش و کرده! وقت تعویضه»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و این روزها با خود فکر می‌کنم اگر مسئله‌ی ازدواج‌مان نبود، حتما بهترینش را زیر پای زیبا می‌گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختری که از همان شب تاریک، پا به پای نگرانی برادرانه ام دوید و مرهم زخم دل من و اهورا شد، لایق بهترین هاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی فهمیدم زیبا پرستاری می‌خواند و آن شب به همراه پدرش از شیفت بیمارستان باز می‌گشته است، لحظه ای حتی فکر نکردم که این دختر روزی می‌شود التیام بخش زخم چرکین زندگی من و برادرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن شب تا صبح بالای تخت اهورا نشسته بودم و دستش را در دست می‌فشردم. زیبا آنجا کار می کرد پس توانست کنار ما بماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای قانع، پدرش، نیز تا صبح روی نیمکت خشک حیاط بیمارستان نشست. انتظار این رفتار سخاوتمندانه را از دو غریبه نداشتم. اما وقتی زیبا کنارم نشست و شروع به صحبت کرد، به من ثابت شد; همیشه خون نیست که خون را می‌کِشَد; خیلی وقت ها حضور یک قلب در کالبد یک غریبه، هزاربرابر باغیرت تر از جریان خون در رگ های یک هم نوع، است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبا دختر خوش سر و زبانی بود. کمی خجالت داشت اما وقتی موتور صحبت کردنش روشن می‌شد; تا ته جاده را یکه می‌تاخت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن شب آن قدر برایم حرف زد و از امید گفت،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن قدر به آسمان نگاه کرد و از بزرگی صاحبش گفت;

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که باور کردم همان خدای بالای سر، بزرگترین دارایی من و اهورا در زندگی است، که هیچ گاه وجودش خط نخواهد خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایی که در نوجوانی هایم گم شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم‌چنان در خیابان کارگاه، قدم می‌زدم و به افکار سه سال پیشم می‌پرداختم. درِ فلزی یک قوطی نوشابه، جلوی پاهایم به رقص درآمده بود. بدم نمی‌آمد آن را با خود همراه کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هر قدمی که برمی‌داشتم، یک ضربه به در نوشابه می‌زدم و آن را کمی دور تر پرت می‌کردم. قدمی دیگر و ضربه ای دیگر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن قدر این کار را تکرار کردم تا به خیابان اصلی رسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساک از روی شانه ام سُر خورد و کنار پایم افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به این طرف و آن طرفم می‌نگرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت راست، مسیر خانه بود و سمت چپ، مسیر تعمیرگاه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما مستقیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیابان مستقیم روبرویم، می‌خورد به همان جایی که سه سال بود حتی از آن سراغی هم نگرفته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهر بودم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگر آدم با مُرده ها هم قهر می‌کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه، شاید دل‌گیر بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگر آدم از مادرش هم دل‌گیر می‌شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فراموش کرده ام به او سر بزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگر می‌شود بچه ای...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرش،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلطان قلبش را فراموش کند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس چرا من نمی‌خواستم به او فکر کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا مادرم که مُرد، مُرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگر مادر ها هم می‌میرند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را مشت می‌کنم و کنار تنم رها می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم این بی‌قراری از چیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز هفت فروردین است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان روزی که آخرین بار برای مادر تولد گرفتیم! همان آخرین تولدی که دیگر هیچ وقت تکرار نشد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس دلیل بی قراری ناگهانی ام، تنها نبودنِ زیبا نیست. بودن سایه ی نام مادری است که کاش از آن روز به بعد دیگر هیچ وقت نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش همان هفتم فروردین چهارسال قبل تمام می‌شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و اهورا و پدر و مادر و تمام مال و اموال خانواده‌ی تَدَیُّن می‌سوختیم. مثل آتشی که آن زن به دامان خانواده مان نشاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش همان روز می‌سوختیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه‌قدر دلم تنگ است زیبا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش این‌جا بودی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه چهار حرفی تنهایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همان کلمه هایی است که حرف کم دارد اما... یک دنیا حرف دارد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاقم تنهایم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبه‌ی تخت نشسته ام و سرم را درمیان دستانم محکم و با تمام وجود، فشار می‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شقیقه هایم درد می‌کنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم را محکم روی هم فشار می‌دهم و لب هایم را به دندان می‌گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدتی به همان حال می‌گذرد،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما بی فایده است...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این سردرد آخر مرا می‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هربار سردرد می‌گیرم، باید خود را به چیزی مشغول کنم تا کمتر فکرم به سمت این درد، کشیده شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را می‌چرخانم و نگاهم را به پرده ی توریِ سفیدِ رقصان در دست باد؛ می دوزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنجره آویزان شده؛ و خود را به دیوار اتاق می‌کوبد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دنیا نور در اتاق پاشیده شده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هشت فروردین است اما از سوز هوای دیروز، خبری نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برعکس، یک گرمای مطبوع و لذت بخش، میان اتاق دویده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی وقت است که بیدار شده ام اما از اتاق، بیرون نرفته ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا هم سراغم نیامده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و این برای من، خودِ درد است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دانم چرا با وجود آن همه احساس بزرگ شدن، و آن همه تغییر و تحول تفکرات، هنوز هم محتاج ذره ای توجه و کمی محبتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اگر در دریای محبت زیبا هم غرق شوم، باز کمبود محبت برادرم دیوانه ام می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا تکیه گاه کوچک اما همیشگی من بوده است. پس طبیعی است اگر در لحظه لحظه ی تنهایی روحم، وجودش را طالب باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سردرد، امانم را بریده است. اگر تمام افکار دنیا هم به دهنم هجوم آورند; این سردرد، دست از سرم برنخواهد داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هایم روی زانوهایم مشت شده اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید یک دوش صبح‌گاهی حالم را سر حال آورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم خیز می‌شوم از جا بلند شوم; اما صدای ضربات آرام در، مرا روی تخت می‌نشاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی کج، روی لب می‌آورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس اهورا آن قدر ها که فکر می‌کنم بی خیال برادر نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سردرد کشنده ام به آنی دود می‌شود و جای اخم روی پیشانی ام را لبخند می‌گیرد و و چروک کنار چشم های از شدت درد، جمع شده ام با ذوق، به حال قبل بازمی‌گردد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی میان موهایم می‌کشم و اذن ورود به او می‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا تو داداش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در، با کمی مکث باز می‌شود و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول یک سینی صبحانه وارد می‌شود و بعد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نمی‌شود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او این جا چه می‌کند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناباورانه بلند می‌شوم و قدمی به سویش برمی‌دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اختیار اشک هایش را ندارد، یا عامدانه این‌چنین سوزناک می‌گرید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاقت از کف می‌دهم و به طرفش می‌روم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش که می‌رسم، سرش را پایین می‌اندازد و دست روی صورت می‌گذارد و بلند بلند می‌گرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم تاب دیدن این حال منقلبش را ندارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کما این که خود نیز، حالم دگرگون است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی زمین می‌نشیند و دست روی زانو، و سر روی دست می‌نهد و ریزش اشک های دریاوارش را تمام نمی‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش روی دو زانو می‌نشینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم تیر می‌کشد و قلبم نیز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست پیش می‌برم تا خرمن موهایش را کمی صاحب شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع که می‌کند به حرف زدن، دستم عقب می‌رود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا بهم نگفتی حالت خوب نیست علی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلخندی می‌زنم و سر به زیر می‌شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما او ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از کِی با هم غریبه شدیم که جای حرف زدن با من یا برادرت، قرص می‌خوری و شام نخورده می‌خوابی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه یادم می‌افتد به حال آشفته‌ی دیروز غروبم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تراش‌کاری که برگشتم، آن قدر حالم نامیزان و ناکوک بود، که دو قرص خواب آور دوز بالا را چاره قرار دادم و نفهمیدم چطور نمازم را به پا داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همان طور بی جان و حال خراب، وسط تخت، خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش باز، می‌شود نوید زندگی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_می‌دونی چند بار بهت زنگ زدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌دونی چه قدر فکر و خیال کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم این بار، لب‌خند است، نه زهر خند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را بلند می‌کند و چشم می‌دوزد به سیاهی چشمانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم جان می‌گیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورت زیبای زیبایم، پر از اشکِ عشق است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من چه قدر خودخواهانه ذوق‌زده می‌شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همه ی وقت هایی که طاقتِ بازی چشم‌هایمان را ندارد; نگاه می‌گیرد و سر به زیر می‌شود و انگشتان دستش را سپر بلایِ بلاتکلیفی اش می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن ها را در هم پیچ می‌دهد و با نوک ناخن های بلند و خوش حالت دستان کشیده اش، کف دستانش را فشار می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام می‌گیرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهر و زادگاه مادری اش را بی خیال شده و برای دیدار حال من، شبانه راه افتاده و حالا وسط اتاق تنهایی ام، در کمترین فاصله از تنم ایستاده و من باز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را کمی بلند می‌کند تا بتواند راحت تر از زیر چشم، به حالاتم نگاه کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان جایی که زانو زده بودم، به دیوار تکیه می‌دهم و می‌نشینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را به دیوار تکیه می‌دهم و چشمانم، سقف را شکار می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌بینم که خیره ی صورتم شده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اگر مچ نگاهش را بگیرم، نگاه از صورتم می‌گیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبای من خیلی خجالتی است...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید بهتر است کمی برای هردویمان حرف بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نفهمیدم کی خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش گله دارد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اما خوابیدی و بی خیال من و اهورا شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم باز تیر می‌کشد و صورتم کمی جمع می‌شود اما جوابش را می‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه می‌شه آدم، بی‌خیال زندگیش بشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی مکث می‌کند. آب دماغش را بالا می‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهورا رو کشتی علی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه بدونی وقتی نصفه شب زنگ زد و گفت بدون شام خوابت برده، صداش چه حالی بود!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌دانم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من تمام حالت های رفتاری برادرم را از برم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_علی این چه عادت بدیه که تو داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را به سمت صورتش می‌گردانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم نمی‌گیرد این بار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طفلی مامان، زابراهش کردیم! نذاشتم سیزده بدر تو زادگاهش بمونه! می‌دونی که چه قدر عاشق شهرشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیفتگی به لب های خوش حالت و دندان های یک دستش نگاه می‌کنم، که وقت حرف زدن، خودنما تر می‌شوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکت می‌شود و آب دهانش را قورت می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم خنده ام می‌گیرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این عشق خجالتی هم برای خود، نوبر است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرار از کف می‌دهد و سریع از جا برمی‌خیزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پاشو بریم بیرون. اهورای طفلک حالش خوب نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم پر می‌کشد و مغزم به کار می‌افتد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادرم، عجیب وابسته ی من است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی حیاط نشسته ایم و دور تادور میز حصیری کنار حوض، بساط صبحانه چیده ایم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا می‌خندد و می‌دانم دلش از دیدن آرامش حالم، آرام گرفته است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استکان ها را برای دومین بار پر از چای می‌کنم و سهم هرکس را مقابلش قرار می‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا باز هم چایش را شیرین می‌کند و صندلی اش را بیشتر به سمت میز می‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به لبخندم، لبخند می‌زند و مشغول می‌شود و بدون آن که از لقمه گرفتنش چشم بردارد، خطاب به زیبا می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زن داداش بزن روشن شی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبا می‌خندد و من می‌خندم و چشم می‌دوزم به زیبا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را کج کرده و به حوض آبی رنگ وسط حیاط نگاه می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی می‌گذرد و در همان حال می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_می‌گم علی، نمی‌خوای یه دستی به سر و گوش این حیاط بکشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی که نمی‌گیرد، به سمتم می‌چرخد و ابرویی به علامت سؤال، بالا می‌برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دهان بسته می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هووم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم را می‌جوم و می‌گویم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجاش و دوست داری تغییر بدم واست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خندد اما متوجه حضور اهورا که می‌شود سرش را باز به همان سمت حوض می‌چرخاند و جواب می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب... مثلا همین حوض وسط. درسته قشنگه. خیلی ام شیک کار شده; اما خیلی قدیمیه علی. شبیه خونه‌ی مادربزرگاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا می‌خندد و با همان خنده ی کوتاه، لقمه در دهانش می‌پرد و چای را برمی‌دارد تا به زور چای، لقمه را فرو دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع بلند می‌شوم و با پشت دست، چند ضربه ی آرام میان دو کتفش می‌زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام تر که می‌شود، زیبا که از نگرانی از جا پریده بود، نفس آسوده ای می‌کشد و سر جایش می‌نشیند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر می‌گردم و روی صندلی جا می‌گیرم. چای زیبا را برمی‌دارم و در کاسه‌ی مسیِ کنار دستم خالی می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چای دیگری می‌ریزم و این بار، مقابلش نه،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن را به دستش می‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چای را می‌گیرد و لبخندی لرزان و کم جان به رویم می‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش را سخاوتمندانه تر از خودش، پاسخ می‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قندان مسی را برمی‌دارم و رو به رویش می‌گیرم. خیره در چشم هایم دست می‌بَرد و بی حواس یک قند برمی‌دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم چنان به صورتش نگاه می‌کنم و هیچ نمی‌گویم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قند را به دهان می‌برد و چایش را لاجرعه سر می‌کشد. صورتش کمی جمع می‌شود و می‌دانم از داغی چایی است که هیچ وقت عادت به خوردنش ندارد. چرا که همیشه چای را ملایم می‌نوشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش گیج است. خوب می‌دانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استکان را از دستش می‌گیرم و در سینی کنار دستم جای می‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا همچنان مشغول است و آرام و با طمأنینه برای خود، کره و پنیر لقمه می‌گیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت میز بلند می‌شوم و قدمی به سمت حوض پیش می‌روم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که سمت زیبا برگردم، می‌گویم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا بشین کنار این حوض قدیمی خونه ی مادربزرگه! شاید آخرین بار باشه ببینیش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خودم دقیقا کنار حوض آبی می‌نشینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبا که سمت دیگر حوض می‌نشیند، دست پیش می‌برم و آب راکد را آشفته می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حلقه ی ایجاد شده از ضربه ی دستم، پیش می‌رود و به زیبا می‌رسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او هم دست دراز می‌کند و توی حوض را با حرکات دایره وارِ نوک انگشتش، طرح می‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار خوشش آمده که لبخند می‌زند و کارش را تکرار می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مهسا

    00

    سلام واقعا رمان خوبی بود از نویسنده عزیز تشکر میکنم

    ۲ هفته پیش
  • Haniye Nasiri

    00

    عالی بود عالی لطفاً بیشتر از این رمان ها بزارید خیلی وقته رمان به این کیفیت نخوندم تشکر از نویسنده عزیز

    ۲ ماه پیش
  • سمانه

    ۴۱ ساله 00

    سلام برای من خیلی جالب نبود تا فصل ۴خوندم منصرف شدم خسته نباشید نویسنده عزیز

    ۳ ماه پیش
  • فضه

    ۵۵ ساله 00

    باسلام به نویسنده عزیز من با این رمان زندگی کردم خیلی گریه کردم تشکر میکنم از مان خوبت موفق باشی

    ۳ ماه پیش
  • نگار

    00

    میتونم بگم به معنای واقعی عاللیی بود

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    خیلی تلخ بود ، یه جاهاییش واقعا بغضم میگرفت ، اما در کنار این تلخ و دردناک بودنش ، خیلی قشنگ بود . قلمت مانا

    ۹ ماه پیش
  • مرضی

    ۲۸ ساله 10

    به نظرم رمان خیلی خوبی بود خیلی جاهاش گریه کردم وناراحت شدم ولی ارزش خواندن داشت و صبوری و اقایی علیرام یه چیز دیگه بود ، ممنون از نویسنده .

    ۱ سال پیش
  • شرفی

    ۰۰ ساله 20

    خیلی رمان خوبی بود .داستانش عالی ومتفاوت بود قلم نویسنده هم قوی

    ۱ سال پیش
  • ناشناس

    00

    قشنگ بود

    ۱ سال پیش
  • نجمه

    00

    واقعا عالی بود ، لذت بردم از خوندنش ،

    ۱ سال پیش
  • نرگس

    ۱۶ ساله 00

    خیلی رمان خوبی بود هرجاش که اتفاق تلخی میوفتاد باخودم می گفتم کاش همش ساخته ی ذهن نویسنده باشه و تو واقعیت وجود نداشته باشه اما آخرشو که خوندم دلم بد جوری سوخت💔😢 ولی در کل عالی بود ممنون از نویسنده

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    ۳۱ ساله 10

    سلام به نویسنده ی محترم خیلی خوب بودیعنی عالی عالی ولی کاش غصه هاش کمتربود

    ۱ سال پیش
  • زینب

    ۳۵ ساله 10

    رمان خوبی بود ارزش خوندن داشت .ممنون از نویسنده

    ۱ سال پیش
  • سپیده

    ۳۰ ساله 00

    خیلی غم انگیز بود اما واقعا ارزش خوندن رو داره ممنونم نویسنده عزیز

    ۱ سال پیش
  • م.ا

    ۵۵ ساله 40

    رمان شب نما بی نظیر بود ممنون از نویسنده عزیز با قلم شیوا.درد های جامعه که زیاد دیدیم را خوب بیان کرده بود،متشکرم

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.