رمان شب نما به قلم نسرین جمال پور
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
شب نما قصه ای پردرد است که تصویر خیانت مادری را در برابر پسرش روایت میکند…
داستانی عاشقانه از مظلومیت کودکان مورد تجاوز قرار گرفته و نوزادنی که معتاد متولد میشوند…
بسم الله الرحمن الرحیم
《پیش از آغاز》
هوا زیاده از حد، گرفته بود. باد ملایم میوزید؛ درختان میلرزیدند و برگها میرقصیدند.
کم کم تاریک میشد اما در این هوای گرگ و میش و تاریک، خبری از ستاره باران هر شب نبود.
سکوت همیشگی این نقطه، همچنان برقرار بود. اما هوای گرفته هم، مزید بر علت شد و اجازه نمیداد این تک و توک افراد بیرون زده از زیر سقف خانههایشان، به تعداد انگشتان هر دو دست برسند.
خوب در خاطرم هست که سالها پیش تر، درست در همین نقطه از زمین، بر بلندای کوه ایستاده بودم و ستاره باران آسمان را نگاه میکردم. رقص نور های جذاب و الوان های پر نور جشنی دورتر، که با ترکاندن نورافشانی مُنَوَرهایَش، میخواستند همگان را به یک ضیافت بزرگ، فراخوانند. ضیافتی به پُرشوری یک عشق و به قداسِت شیرینی یک پیوند...
پشت به مردم داشتم و سرم را رو به آسمان بلند کرده بودم.
شانه هایم، آن شانه های مستحکم پیشین نبودند، که اگر بودند، حالا تک و تنها وسط این آشفته بازار زندگی، جایم یک تپهی کم ازدحام فراموش شده نبود.
خش خش برگ های پاییزی، همیشه گوشنوازترین موسیقی متن زندگی ام بود.
اما خیلی وقت است که دیگر نه من، آن آدم پیشین و مرد عاشق پیشهی دیروزم و نه این صدای نخراشیدهی لرزان، روح زندگی برایم دارد.
برعکس، این خش خش شکسته ی برگها، مته ای است روی اعصاب بی اعصابم.
هر قدمی که روی این برگ های بر زمین ریخته شده گذاشته میشود، دلم یک بار میلولد و در خود جمع میشود و فرو میریزد و با قدمی دیگر، باز دلم میلولد و جمع میشود و میریزد و باز...
صدا، سمج تر از بی خیال شدن است.
آنقدر نزدیک میشود و پیش میآید که دیگر این خش خش ها، تبدیل میشود به یک صدای ناهنجار نخراشیده ی لعنتی، که میتواند پیک تلخ ترین ها برای ضربان نامنظم قلبم باشد.
زودتر از آنچه انتظارش را دارم به صدا درمیآید:
_میشه زودتر از اینجا بریم؟
سرم به همان سرعتی به عقب میجهد، که گویی غیرممکن ترین چیز دنیا برایم ممکن شده است.
با دهانی باز، چشمان کم فروغم به روی چشمان نم زدهی دخترک گریان رو به رویم میلغزد.
گیجم; و این گیجی، روزهاست جزء لاینفک روزگارم شده.
مِن و مِن میکنم اما زور میزنم و جان میکنم تا مسلط تر ادا کنم این کلمات بی نظم و ترتیب را.
_چی شد؟ کجا بریم همه کس؟
و چه دلی میبرد این همه کس با این آب دماغ آویزان شده بر صورتش:
_تو رو قرآن بیا بریم. من نمیخوام برگردم اونجا. میخوام با تو باشم. میخوام با تو برگردم. مگه تو...
زود میدوم میان حرف این همه کس بیقرار اشک ریز دماغ آویزان!
_بریم. تو فقط بگو، من تو رو از چشم دنیا قایم میکنم عزیزکم، همه کسم.
دست که سویش دراز میکنم، دستم را میگیرد و میکشد و پا تند میکند و میدویم و میرویم.
شاید بهتر است برویم.
تا همان جایی که هیچ کس، دنیای همه کس بودن دو نفرهمان را شریک نباشد. حتی اگر او...
آنقدر میدویم تا عمیق ترین نفس راحت عمر، از سینهی هردو نفرمان، بیرون دمد.
سرش را بالا میگیرد تا اختلاف قد را با برداشتن فاصلهی چشممان، کم تر کند.
چشمانی اشک ریز و مردمک هایی لرزان.
_بریم یه جایی که به هرکی گفتم نسبتم با تو چیه، نخواد مجبورم کنه از این رابطه، یه رابطهی دیگه خلق کنم. من یه نفرو دارم که برام همه دنیاست.
این دو چال زیبای روی گونه اش، از کی این همه خواستنی شدند که دل از منِ مردِ بی احساس هم میبرند.
امر بنما، امر کن، آرام جانم شبنما
من تو را آسان نیاوردم به کف، جانم تویی...
فصل_اول
سرم درد گرفته بود و گنجایش این هجمهی صدا و صوت را نداشت.
داد و فریاد های از سر خشم اهورا، از سر و صدایی که از بیرون شنیده میشد; هزاربرابر بلند تر بود.
همیشه همین طور بود.
هربار میخواست ورزش کند، بوکس را انتخاب میکرد و هربار کیسه بوکسش آسیب میدید، ورزش را میبوسید و استعفا میداد.
بار دهم بود که به ورزش و بوکس مورد علاقه اش روی میآورد.
آن هم به برکت حال و هوای غم انگیز و ابری دلش، مُیَسَر شده بود.
سلامت گوش هایم، دیگر داشت به خطر میافتاد.
تا وقتی سر کار بودم، صدای دستگاه های تراش کاری، گوشم را میلرزاند. و وقتی وارد خانه ی کوچکمان میشدم، این جنب و جوش های بیش فعالانهی برادرم مخل آسایشم میشد.
بدتر از همه امروز بود که جشن چهارشنبه سوری، بساط عظیمی در کوچه ی تنگ و باریک ما، عَلَم کرده بود.
این که آتش و آتش بازی، همیشه از تعلقات خاطر اهورا بود، بر هیچ کس پوشیده نبود. اما عجیب بود که این بار، از جمع دوستان چند ساله اش دوری گزیده بود و در اتاقش کز کرده بود و هر از گاهی مشتی میکوبید و فریادی میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک جای کار برادرم لنگ میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا همیشه از آن رفیقان شفیق گرمابه و گلستان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست نداشت در رفاقت کوتاهی کند. اخلاقش آنقدر خوش بود و مرامش آنقدر جوان مردانه بود، که در بدترین حالت ممکن هم لبخند به لب داشت و شوخی هایش نُقل محافل کوچک و بزرگ همگان بود. اما امروز با دوستانش نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و به سوی اتاقش پا تند کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irورزش اهورا داشت طولانی میشد و من با این حال برادر سرخوشم، عجیب نامأنوس بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز به اتاقش نرسیده بودم و راهم تازه به میانه رسیده بود، که با صدای زنگ در متوقف شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما دو برادر، همیشه تنها بودیم و هیچ کس را در این شهر نداشتیم، جز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما دلیل نمیشد که روزی چندین و چند بار زنگ در خانه کوچکمان به صدا درنیاید و پذیرای مهربانی بی حد و حصر مردمان کوچهی تنگ اما دلگشایمان نباشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراهم را کج کردم و برای گشودن در، به سمت حیاط شتافتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آرامی در را باز کردم و چشم در چشم آن نگاه عسلی دلربا شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"زیبا"، شایسته ترین و متناسب ترین نامی بود که روی این دختر بیاندازه زیبا و خواستنی گذاشته بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمان لرزانش را گرفت و به آسفالت تَرَک خوردهی زیر پایش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلپ های قرمزش که رنگ میگرفت، دست و پای دلم میلرزید برای خطایی که شاید مقدس ترین اتفاق نسبتمان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لرزش صدایش، به حرف آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام علی، حالتون خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتان کشیده اش، روی دکمهی آخر مانتویش، مدام در حرکت بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمست حضورش شده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج و بی حواس جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام خانوم... خوبیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش را بلند کرد و به چشمان پر از عشقم، چشم دوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره طاقت نیاورد و سرش را به سمت دیگر چرخاند و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا نیومدین آتیش بازی؟ نیما هنوز منتظر اهوراست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه روی چون گُلش که نگاه میکنم، صورتم شکوفا میشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز نگاه میدوزد و باز نگاه میگیرد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن چقدر شیفته ی این "عسل چشم" دوست داشتنیام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه برای صدمین بار، در دلم قربان صدقهی چشمانش شوم، نیما از پیچ کوچه وارد میشود و دستم میلرزد و حیای همیشگی به وجودم چیره میشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا متوجه عقب گرد دستم میشود و همین که میخواهد سر بچرخاند و دلیلش را به چشم ببیند، صدای این برادر کوچکتر تازه بالغ شده، به گوشش میرسد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زیبا، اومدی خبر بگیری خودتم موندگار شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را به طرف من متمایل میکند و ادامه میدهد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چطوری آقا داماد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو زیبای من چه قدر زیبا تر میشود وقتی لپ های صورتی رنگش، از شرم، خونین میشوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه میگیرد و باز دستش گیرِ دکمه ی انتهایی مانتویش میشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدانم آنقدر دستپاچه شده که اگر دیر تر به کمکش بشتابم، دکمه ی لباسش بی گمان وسط کوچه پرت خواهد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست پیش میبرم و مرد کوچک خانهی همسرم را به خود نزدیک تر میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعادت ندارد سلام بدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آن تیپ هایی است که در ابتدای هر ملاقات و یا آغاز هر کلامی، اول احوال میپرسد جای سلام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام نیما جان. اومدی پی یارت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا دکمه را رها نکرده، اما پیچش انگشتانش روی آن، کمتر از قبل شده است. لبخند راه گرفته در غنچهی لب هایش نیز آرام تر شدن دل کوچکش را تایید میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما میخندد و سرخوش میگوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو خونه ست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم میبندم و باز میکنم و این میشود پاسخ مثبت سؤالش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را از دستم رها میکند و میدود سمت غار تنهایی دو نفره اش با اهورا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم دنبال پاهای نیما روان است که خوش نوا ترین صدای عالم به گوشم میرسد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_علی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود میچرخم و خیره اش میشوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست دارم ساکت باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست دارم ناطق فقط او باشد و او.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن خاموش باشم، اما او بگوید و بگوید و بازهم بگوید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاسخم را که نمیشنود سرش را بالاتر میگیرد و لبخند گوشه ی لب و عمق چشمم را شکار میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده چه قدر صورتش را عاشق تر میکند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسالن بزرگ، اما ساده آراسته شدهی خانه دو نفرهی من و اهورا، اینک میزبان یک دنیا عشق است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیزبان کسی که بانیِ شیداییِ دلِ "علیرام" شده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اتفاقات ریز و درشت زندگی من و برادر نوجوانم، ورودمان به محلهی جدید و پا گذاشتن "زیبا" در زندگی ام بود که باعث رنگ گرفتن دنیای من و اهورا شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا آن قدر خاص بود;
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو آن قدر خواستنی بود;
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه به چشمم آمد و در قلبم جا گرفت و "همسر" شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآشنایی من و این همسر عزیز تر از جان، از همان نیمه شبی سر گرفته شد; که اهورای من، در تب میسوخت و با لرز خاموش میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب سالگرد پدر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمان کسی که به ناحق...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو همین طور مادر که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا سنی نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای درک این مصائب عظیم، سن بچه را داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک پسر پانزده سالهی حساس بود; که بزرگترین و سهمگین ترین اتفاقات ممکن در زندگی اش رخ داده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو آن قدر فکر کرد و گریه کرد و غصه خورد، که بدنش طاقت نیاورد و در آن نیمه شب زمستانی به رعشه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارها این حالت ها را دیده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن قدر این لرزیدن ها و تب کردن ها به چشمم آشنا بودند، که نباید جای ترس یا بی تجربگی برایم باقی میماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما برادرم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرق داشت با همه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع از جا برخواستم و سوییچ ماشین را به زحمت در چنگ گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ماشین را باز گذاشتم و وارد خانه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرادر لرزانم را پتو پیچ کردم و به دوش کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که پا در کوچه گذاشتم و در پشت سرم بسته شد، اثری از آثار ماشین ندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهایم بر زمین میخ شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبُهتی فوق العاده به چشمانم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسابقهی این جور چیزها را نداشتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدزدی، آن هم در این وقت شب با این برادر نحیف و بیمار، واقعا نوبر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا با آن پاهای کشیده، روی دوشم کمی سنگینی میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکش گاهی قفل میشد و گاهی دندان هایش با ضرب روی هم میکوبیدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم به جایی بند نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه میکردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد و بیداد میکردم و فریاد "کمک" سر میدادم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا برادرم را به خانه بازمیگرداندم و...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهان دود از سرم بلند شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه رسم همیشگی و به تقلید از رفتار پدر، کلیدهای خانه، همیشه روی سوییچ ماشین وصل میشدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدتر این که کیف پول و مدارک را هم همین چند دقیقه پیشتر به ماشین انتقال داده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا سردش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدن سوزانش لرز شدید تری گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجال تعلل نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یک حرکت، خود را به سمت بالا پرت کردم و با این کار، جای اهورا روی دوشم محکم تر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهایم را قوی تر برداشتم و برای رسیدن به اولین درمانگاه، با سرعتی هرچه تمام تر دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبند دمپایی های انگشتی نشسته در پاهایم، کمی اذیت میکرد. حین دویدن، مدام در پایم تکان میخوردند و انگشتانم از جلوی دمپایی لیز میخوردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیچ کوچه را رد کردم و همین که آمدم تا بپیچم، ماشین سفیدرنگ یکی از همسایه ها پیچید و کم مانده بود سقوط کنم و با اهورا روی کاپوت ماشین فرود آیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنم را که نیم خیز شده بود به زحمت صاف کردم. دوباره اهورا را بالا کشیدم و نفس های کشدار و خسته ام را تنظیم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآمدم رد شوم که در ماشین باز شد و دختری جوان با یک جفت چشم براق دخترانه از صندلی جلو، پیاده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هایش با تعجب روی من و اهورا در گردش بود. نیم نگاهم را از او گرفتم و خواستم رد شوم. اما سلام نکردن، در ذات خانوادهی ما نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به صورتش چشم دوختم و او را متوجه موقعیتم کردم; تا شاید کمی راه دهد و بتوانم از مقابل ماشین شان عبور کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام. ببخشید اجازه هست رد شم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ی این برخورد و مکث چشمان و این جمله ی لرزان من، کمتر از دو دقیقه طول کشیده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای مردی از جایگاه راننده، سر هر دو نفرمان; به آن سمت متمایل شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زیبا بابا، چرا نمیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو قبل از پاسخ زیبا، رو به من گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابا جان بیا سوار شو. مثل اینکه حال برادرت ناخوشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین یک جمله کافی بود تا تن بیجان اهورا، روی دوشم سنگین تر شود و بدانم برای چه چیزی این وسط ایستاده ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا هم که گویی تازه به خود آمده بود، دستپاچه و بی حواس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بشینید تو ماشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خیلی سریع، در عقب ماشین را باز کرد و کنار ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرش نیز پیاده شد و به سمتم آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع سلام کردم و پاسخ شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآمدم خم شوم تا اهورا روی صندلی عقب، جاگیر شود; اما واقعا کار سختی بود. و پدر زیبا خیلی خوب موقعیتم را درک کرد، که با حرکتی مردانه، برادرم را از تنم کند و روی صندلی خواباند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن اتفاق نیمه شب، سرآغاز آشنایی من با خانواده ی دوست داشتنی و با محبت "قانع" شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو حالا در این غروب چهارشنبه سوری، زیبای عزیزم در وسط سالن خانه ام نشسته و مهمانی چشم هایم را اجابت کرده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو فقط نیماست که با دوستی بینظیرش میتواند اهورای مرا از حال ناخوشش جداسازد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مشت زدن اهورا قطع شده است و این یعنی، این دو دوست و یاور، دارند درد دلشان را به هم منتقل میکنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمتر از نیم ساعت طول میکشد تا چهارشنبه سوری کوچهی دلگشا به اوج برسد و خانواده های صمیمیاش به لذت درکنار هم، سرود سلامتی سر دهند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده های اهورا برگشته اند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر پستوی کارگاه تراشکاری ام چای دم میکردم و مست بوی عطر دلانگیزش بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته از شروع سال جدید میگذشت و اکثر مغازه های مجاور همچنان بسته بودند و در تعطیلات نوروزی به سر می بردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما نه من آدمِ در خانه نشستن بودم و نه جایی برای تفریح و سفر داشتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا با خانواده اش به اردبیل رفته بود. مادرش اردبیلی بود و تمام اقوام مادریاش آنجا زندگی میکردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه خدا را شاکر بودم که اگر مادرم برایم مادری نکرد; در عوضِ آن، همسر و مادرهمسرم را دو فرشتهی مهربان آفرید، تا وجودم از عقدهی نداشتن محبت مادر، نخشکد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچایِ دم کشیده را از روی کتری برداشتم و در استکان کمر باریک قرمز رنگ طرح قاجار ریختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگش معرکه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقوطی قند را با یک دست و چای خوشرنگم را با دست دیگر برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که پشت میز نشستم و چای را روی میز گذاشتم، گوشی ام زنگ خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کم رنگ لب هایم با دیدن نام "زیبایم"، عمیق شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدانستم او هم دلش آنجا بهانه گیر شده است که از صبح سحر، تا الان که آفتاب وسط آسمان است، سه بار تماس گرفته تا صدایم را بشنود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من عاشق این دلبری های ریز ریزش بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمهی سبز پاسخ را فشردم و قند کوچکی را به دهان بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیرینی اش در مقابل حلاوت شیرین حرف های زیبای من، هیچ بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام مَه بانو... پارسال دوست امسال آشنا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنجیده میگوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی بدی علی! از صبح تا حالا یه خبر ازم نگرفتی. اینم عوض احوال پرسیته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچای را به لبم نزدیک میکنم و کمی از آن مینوشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلامت و خوردی خانوم خانوما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"هین" کشداری میگوید و جواب میدهد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید باز یادم رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد صدایش را صاف میکند و با دلبری میگوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام عزیزم... سلام آقا... سلام همسر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستکان کمر باریک را روی میز میگذارم و پاسخ سخاوت کلام همسرم را به شیوهی خودش میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدا ببخشه. علیک سلام عزیزترین... علیک سلام خانوم... علیک سلام همنفس... همه کس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت میکند و آن قدر دست دلش برایم رو هست، که بدانم حرف پشت این سکوت چیست. اما خودش زودتر به حرف در میآید. لحنش رنجور است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_علی چرا من همیشه تو ابراز علاقه، ازت کم میارم؟ چرا تو انقد چیز بلدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاه قاه خندهام که در گوشی میپیچد، میدانم حرصی و عصبی شده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله بخند. هی به ریش من بخند. من و بگو تو این هوا و تو این طبیعت، نشستم دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش را میخورد اما دلم کمی ترش میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعادت به شنیدن این حرف ها از زبان زیباترین، ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجددا مکث میکند و کمی طول میکشد تا به حرف درآید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز مکثش استفاده میکنم برای دلجویی و میگویم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دلم خیلی تنگته عزیزترین. خونه و کوچه که هیچ، دنیام بی رنگ شده تو نبودت زیبا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای نفسش که در گوش جانم میپیچد، چشمهایم ناخودآگاه روی هم میافتد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگویی کسی صدایش میکند که زود به خود میآید و بلند میگوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد به من میگوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تا آخر هفته هرطور شده برمیگردم. بهت قول میدم. این سه روزم تحمل کن تا بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگویی چیزی یادش افتاده باشد، سریع میگوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_راستی علی... مادربزرگم "علیرام" از دهنش نمیفته. چپ میره، راست میاد، میگه علیرام عزیزمه، سوی چشممه! ببین چه کردی با خانوادهم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نخودی میخندد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش را بلند میکند و میگوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه بابا اومدم دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدانم و میداند که از این هم صحبتی، دل نخواهیم کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس بهتر است زودتر راهیاش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو عزیزترین! کارم تموم بشه، قبل از این که برم خونه زنگ میزنم یه دل سیر صدات و میشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچای سرد شده را برمیدارم و به پستوی کارگاه منتقل میکنم. آبی به استکان میزنم و روی آب چکان قرارش میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصحبت با یگانهی قلبم، حسابی سرحالم آورده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس بهتر است زودتر کارهایم را به اتمام برسانم و مجال هم صحبتی دوباره با یارم را برای خود بخرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرکره ی مغازه را پایین میکشم و ساک غذا و لباسهایم را روی دوش میاندازم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنج دقیقه نیست که از زیبا خداحافظی کرده ام، اما بی قراری صدایش، قرار مرا نیز ربوده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلخ لخ کنان راه میروم و مسیر خانه را در پیش میگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین از دیروز دست تعمیرکار است. به قول زیبا: «بعد از یک بار دزدی و این همه دنده عوض کردن، عمرش و کرده! وقت تعویضه»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو این روزها با خود فکر میکنم اگر مسئلهی ازدواجمان نبود، حتما بهترینش را زیر پای زیبا میگذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختری که از همان شب تاریک، پا به پای نگرانی برادرانه ام دوید و مرهم زخم دل من و اهورا شد، لایق بهترین هاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی فهمیدم زیبا پرستاری میخواند و آن شب به همراه پدرش از شیفت بیمارستان باز میگشته است، لحظه ای حتی فکر نکردم که این دختر روزی میشود التیام بخش زخم چرکین زندگی من و برادرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن شب تا صبح بالای تخت اهورا نشسته بودم و دستش را در دست میفشردم. زیبا آنجا کار می کرد پس توانست کنار ما بماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقای قانع، پدرش، نیز تا صبح روی نیمکت خشک حیاط بیمارستان نشست. انتظار این رفتار سخاوتمندانه را از دو غریبه نداشتم. اما وقتی زیبا کنارم نشست و شروع به صحبت کرد، به من ثابت شد; همیشه خون نیست که خون را میکِشَد; خیلی وقت ها حضور یک قلب در کالبد یک غریبه، هزاربرابر باغیرت تر از جریان خون در رگ های یک هم نوع، است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا دختر خوش سر و زبانی بود. کمی خجالت داشت اما وقتی موتور صحبت کردنش روشن میشد; تا ته جاده را یکه میتاخت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن شب آن قدر برایم حرف زد و از امید گفت،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن قدر به آسمان نگاه کرد و از بزرگی صاحبش گفت;
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه باور کردم همان خدای بالای سر، بزرگترین دارایی من و اهورا در زندگی است، که هیچ گاه وجودش خط نخواهد خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایی که در نوجوانی هایم گم شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچنان در خیابان کارگاه، قدم میزدم و به افکار سه سال پیشم میپرداختم. درِ فلزی یک قوطی نوشابه، جلوی پاهایم به رقص درآمده بود. بدم نمیآمد آن را با خود همراه کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هر قدمی که برمیداشتم، یک ضربه به در نوشابه میزدم و آن را کمی دور تر پرت میکردم. قدمی دیگر و ضربه ای دیگر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن قدر این کار را تکرار کردم تا به خیابان اصلی رسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساک از روی شانه ام سُر خورد و کنار پایم افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه این طرف و آن طرفم مینگرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت راست، مسیر خانه بود و سمت چپ، مسیر تعمیرگاه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما مستقیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیابان مستقیم روبرویم، میخورد به همان جایی که سه سال بود حتی از آن سراغی هم نگرفته بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهر بودم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگر آدم با مُرده ها هم قهر میکرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه، شاید دلگیر بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگر آدم از مادرش هم دلگیر میشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفراموش کرده ام به او سر بزنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگر میشود بچه ای...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرش،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلطان قلبش را فراموش کند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس چرا من نمیخواستم به او فکر کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا مادرم که مُرد، مُرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگر مادر ها هم میمیرند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را مشت میکنم و کنار تنم رها میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمیدم این بیقراری از چیست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز هفت فروردین است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمان روزی که آخرین بار برای مادر تولد گرفتیم! همان آخرین تولدی که دیگر هیچ وقت تکرار نشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس دلیل بی قراری ناگهانی ام، تنها نبودنِ زیبا نیست. بودن سایه ی نام مادری است که کاش از آن روز به بعد دیگر هیچ وقت نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش همان هفتم فروردین چهارسال قبل تمام میشدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و اهورا و پدر و مادر و تمام مال و اموال خانوادهی تَدَیُّن میسوختیم. مثل آتشی که آن زن به دامان خانواده مان نشاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش همان روز میسوختیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهقدر دلم تنگ است زیبا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش اینجا بودی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه چهار حرفی تنهایی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز همان کلمه هایی است که حرف کم دارد اما... یک دنیا حرف دارد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاقم تنهایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهی تخت نشسته ام و سرم را درمیان دستانم محکم و با تمام وجود، فشار میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشقیقه هایم درد میکنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم را محکم روی هم فشار میدهم و لب هایم را به دندان میگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدتی به همان حال میگذرد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما بی فایده است...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین سردرد آخر مرا میکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهربار سردرد میگیرم، باید خود را به چیزی مشغول کنم تا کمتر فکرم به سمت این درد، کشیده شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را میچرخانم و نگاهم را به پرده ی توریِ سفیدِ رقصان در دست باد؛ می دوزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پنجره آویزان شده؛ و خود را به دیوار اتاق میکوبد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک دنیا نور در اتاق پاشیده شده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهشت فروردین است اما از سوز هوای دیروز، خبری نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرعکس، یک گرمای مطبوع و لذت بخش، میان اتاق دویده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی وقت است که بیدار شده ام اما از اتاق، بیرون نرفته ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا هم سراغم نیامده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو این برای من، خودِ درد است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدانم چرا با وجود آن همه احساس بزرگ شدن، و آن همه تغییر و تحول تفکرات، هنوز هم محتاج ذره ای توجه و کمی محبتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اگر در دریای محبت زیبا هم غرق شوم، باز کمبود محبت برادرم دیوانه ام میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا تکیه گاه کوچک اما همیشگی من بوده است. پس طبیعی است اگر در لحظه لحظه ی تنهایی روحم، وجودش را طالب باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردرد، امانم را بریده است. اگر تمام افکار دنیا هم به دهنم هجوم آورند; این سردرد، دست از سرم برنخواهد داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست هایم روی زانوهایم مشت شده اند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید یک دوش صبحگاهی حالم را سر حال آورد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم خیز میشوم از جا بلند شوم; اما صدای ضربات آرام در، مرا روی تخت مینشاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی کج، روی لب میآورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس اهورا آن قدر ها که فکر میکنم بی خیال برادر نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردرد کشنده ام به آنی دود میشود و جای اخم روی پیشانی ام را لبخند میگیرد و و چروک کنار چشم های از شدت درد، جمع شده ام با ذوق، به حال قبل بازمیگردد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی میان موهایم میکشم و اذن ورود به او میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا تو داداش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر، با کمی مکث باز میشود و...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول یک سینی صبحانه وارد میشود و بعد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباورم نمیشود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو این جا چه میکند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناباورانه بلند میشوم و قدمی به سویش برمیدارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاختیار اشک هایش را ندارد، یا عامدانه اینچنین سوزناک میگرید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاقت از کف میدهم و به طرفش میروم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش که میرسم، سرش را پایین میاندازد و دست روی صورت میگذارد و بلند بلند میگرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم تاب دیدن این حال منقلبش را ندارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکما این که خود نیز، حالم دگرگون است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی زمین مینشیند و دست روی زانو، و سر روی دست مینهد و ریزش اشک های دریاوارش را تمام نمیکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش روی دو زانو مینشینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم تیر میکشد و قلبم نیز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست پیش میبرم تا خرمن موهایش را کمی صاحب شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع که میکند به حرف زدن، دستم عقب میرود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا بهم نگفتی حالت خوب نیست علی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلخندی میزنم و سر به زیر میشوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما او ادامه میدهد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از کِی با هم غریبه شدیم که جای حرف زدن با من یا برادرت، قرص میخوری و شام نخورده میخوابی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه یادم میافتد به حال آشفتهی دیروز غروبم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تراشکاری که برگشتم، آن قدر حالم نامیزان و ناکوک بود، که دو قرص خواب آور دوز بالا را چاره قرار دادم و نفهمیدم چطور نمازم را به پا داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو همان طور بی جان و حال خراب، وسط تخت، خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش باز، میشود نوید زندگی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونی چند بار بهت زنگ زدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونی چه قدر فکر و خیال کردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم این بار، لبخند است، نه زهر خند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را بلند میکند و چشم میدوزد به سیاهی چشمانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم جان میگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورت زیبای زیبایم، پر از اشکِ عشق است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من چه قدر خودخواهانه ذوقزده میشوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همه ی وقت هایی که طاقتِ بازی چشمهایمان را ندارد; نگاه میگیرد و سر به زیر میشود و انگشتان دستش را سپر بلایِ بلاتکلیفی اش میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن ها را در هم پیچ میدهد و با نوک ناخن های بلند و خوش حالت دستان کشیده اش، کف دستانش را فشار میدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ام میگیرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهر و زادگاه مادری اش را بی خیال شده و برای دیدار حال من، شبانه راه افتاده و حالا وسط اتاق تنهایی ام، در کمترین فاصله از تنم ایستاده و من باز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را کمی بلند میکند تا بتواند راحت تر از زیر چشم، به حالاتم نگاه کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمان جایی که زانو زده بودم، به دیوار تکیه میدهم و مینشینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به دیوار تکیه میدهم و چشمانم، سقف را شکار میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیبینم که خیره ی صورتم شده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما اگر مچ نگاهش را بگیرم، نگاه از صورتم میگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبای من خیلی خجالتی است...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید بهتر است کمی برای هردویمان حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نفهمیدم کی خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش گله دارد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اما خوابیدی و بی خیال من و اهورا شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم باز تیر میکشد و صورتم کمی جمع میشود اما جوابش را میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه میشه آدم، بیخیال زندگیش بشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی مکث میکند. آب دماغش را بالا میکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اهورا رو کشتی علی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه بدونی وقتی نصفه شب زنگ زد و گفت بدون شام خوابت برده، صداش چه حالی بود!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدانم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن تمام حالت های رفتاری برادرم را از برم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_علی این چه عادت بدیه که تو داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به سمت صورتش میگردانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم نمیگیرد این بار...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_طفلی مامان، زابراهش کردیم! نذاشتم سیزده بدر تو زادگاهش بمونه! میدونی که چه قدر عاشق شهرشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شیفتگی به لب های خوش حالت و دندان های یک دستش نگاه میکنم، که وقت حرف زدن، خودنما تر میشوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساکت میشود و آب دهانش را قورت میدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم خنده ام میگیرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین عشق خجالتی هم برای خود، نوبر است!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار از کف میدهد و سریع از جا برمیخیزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پاشو بریم بیرون. اهورای طفلک حالش خوب نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم پر میکشد و مغزم به کار میافتد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرادرم، عجیب وابسته ی من است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی حیاط نشسته ایم و دور تادور میز حصیری کنار حوض، بساط صبحانه چیده ایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا میخندد و میدانم دلش از دیدن آرامش حالم، آرام گرفته است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستکان ها را برای دومین بار پر از چای میکنم و سهم هرکس را مقابلش قرار میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا باز هم چایش را شیرین میکند و صندلی اش را بیشتر به سمت میز میکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه لبخندم، لبخند میزند و مشغول میشود و بدون آن که از لقمه گرفتنش چشم بردارد، خطاب به زیبا میگوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زن داداش بزن روشن شی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا میخندد و من میخندم و چشم میدوزم به زیبا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را کج کرده و به حوض آبی رنگ وسط حیاط نگاه میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی میگذرد و در همان حال میگوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میگم علی، نمیخوای یه دستی به سر و گوش این حیاط بکشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی که نمیگیرد، به سمتم میچرخد و ابرویی به علامت سؤال، بالا میبرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دهان بسته میگوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هووم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم را میجوم و میگویم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کجاش و دوست داری تغییر بدم واست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخندد اما متوجه حضور اهورا که میشود سرش را باز به همان سمت حوض میچرخاند و جواب میدهد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوب... مثلا همین حوض وسط. درسته قشنگه. خیلی ام شیک کار شده; اما خیلی قدیمیه علی. شبیه خونهی مادربزرگاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا میخندد و با همان خنده ی کوتاه، لقمه در دهانش میپرد و چای را برمیدارد تا به زور چای، لقمه را فرو دهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع بلند میشوم و با پشت دست، چند ضربه ی آرام میان دو کتفش میزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام تر که میشود، زیبا که از نگرانی از جا پریده بود، نفس آسوده ای میکشد و سر جایش مینشیند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر میگردم و روی صندلی جا میگیرم. چای زیبا را برمیدارم و در کاسهی مسیِ کنار دستم خالی میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچای دیگری میریزم و این بار، مقابلش نه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن را به دستش میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچای را میگیرد و لبخندی لرزان و کم جان به رویم میزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندش را سخاوتمندانه تر از خودش، پاسخ میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقندان مسی را برمیدارم و رو به رویش میگیرم. خیره در چشم هایم دست میبَرد و بی حواس یک قند برمیدارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم چنان به صورتش نگاه میکنم و هیچ نمیگویم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقند را به دهان میبرد و چایش را لاجرعه سر میکشد. صورتش کمی جمع میشود و میدانم از داغی چایی است که هیچ وقت عادت به خوردنش ندارد. چرا که همیشه چای را ملایم مینوشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش گیج است. خوب میدانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستکان را از دستش میگیرم و در سینی کنار دستم جای میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا همچنان مشغول است و آرام و با طمأنینه برای خود، کره و پنیر لقمه میگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت میز بلند میشوم و قدمی به سمت حوض پیش میروم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون این که سمت زیبا برگردم، میگویم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا بشین کنار این حوض قدیمی خونه ی مادربزرگه! شاید آخرین بار باشه ببینیش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خودم دقیقا کنار حوض آبی مینشینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا که سمت دیگر حوض مینشیند، دست پیش میبرم و آب راکد را آشفته میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحلقه ی ایجاد شده از ضربه ی دستم، پیش میرود و به زیبا میرسد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو هم دست دراز میکند و توی حوض را با حرکات دایره وارِ نوک انگشتش، طرح میزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار خوشش آمده که لبخند میزند و کارش را تکرار میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir