رمان گناهکار سجاده نشین (گناهکار طرد شده) به قلم nady48
دختری تنهاوسرخورده-موجودی که پاکی ومعصومیتش با دستان آلوده ی نامادری وبرادرنامادری به یغما رفت,رهاشده در خیابانهای شهری بی دروپیکر-جدا افتاده ومطرود...ولی درست در لحظه ایی که فکرمیکرد همه ی خوبیها وپاکیها به پایان رسیده..
ژانر : عاشقانه، طنز، اجتماعی، تخیلی، ترسناک، فانتزی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۳ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
دختری تنهاوسرخورده-موجودی که پاکی ومعصومیتش با دستان آلوده ی نامادری وبرادرنامادری به یغما رفت,رهاشده در خیابانهای شهری بی دروپیکر-جدا افتاده ومطرود...ولی درست در لحظه ایی که فکرمیکرد همه ی خوبیها وپاکیها به پایان رسیده..
یه روز بارونیو سرد پاییزی توی یه کوچه ی بن بست طرفای شمرون زندگیم به جایی کشیده شد که اصلآ فکرشو نمیکردم شاید داستان زندگیم شبیه داستان کاراکترای کارتونیو فیلم فارسیا باشه ولی قدرت بی پایان خدا رو حس کردم و فهمیدم در عدل الهی هیچ چیز از قلم نمیوفته و واقعآ مثقالآ ذرةِ رعایت میشه !!
کیف کولی سنگینمو رو پشتم بالا پایین کردم دلم شور میزد که نکنه وسیله هام خیس بشن : اّه ! این بارون چی بود این وسط ! صد دفعه به این آنا گفتم از این لقمه ها واسه من نگیر به گوشش نرفت که نرفت .. نکبت .. یارو نیم ساعته منو اینجا کاشته ، معلوم نیست کجاس ! انقد این پا اون پا کردم پاهام کش اومدن !!
اینجام که سال تا سال یه ماشینم رد نمیشه .. لعنتی شارژ موبیلمم تموم شده .. خاکبرسر باتریش غزل الوداعو خونده باید برم یه گوشی دیگه بخرم .. یه ماس میخوام برم نمیشه ، وقت ندارم که .. این مشتریای بروز( بهروز ) ولم نمیکنن !! حالا باید دید این جدیده چه طوره !
خب خدا رو شکر یه ماشین پیدا شد .. او لا لا ، پورشه ی مشکی .. خدا کنه خودش باشه ..
بله خودشه ، درو با ریموت باز کرد .. بروز چی گفت ، آهان درو با ریموت باز میکنه من سریع بپرم تو حیاط پشت اولین کاج قایم شم .. بدو بریم خانوم خانوما که بلیطت برده .. آناجونم بنده غلط کردم رسمآ ، همیشه از این لقمه ها برام بگیر نیم ساعت که سهله 2 ساعت براش میصبرم ..
بپرم تا در بسته نشده .. ای بابا اینم شد کار همیشه دزدکی و یواشکی باید بریم نشد یه بار با یه همچین کیسی راحت بریم ددر .. خب اینم اولین کاج .. اوه اوه اینجا خونه س ؟! هنوز تو تهران از این خونه ها پیدا میشه ؟! جالبه .. خب جناب آقا بپر پایین از ماشینت بینم مثه ماشینت گوگولی هستی یا نه !! اوه اوه ! این که از این مدلاس که باهاش حال نمکنم .. از این مؤمن مأبا که آبم باهاشون تو یه جوب نمره .. اّه اّه بدم میاد ریش میذارن ، پالتو بلند ، یه عالم انگشتر منگشتر با نگینای گنده ، تسبیح به دست لباشونم میجنبه معلوم نیست واس چی بازو بسته میشه .. لعنتی معلوم نیست حاج خانومو کجا فرستاده زنگ زده به بروز ترگل ورگل آس طلب کرده .. چه خوش اشتهام هست ..
لعنتی معلوم نیست حاج خانومو کجا فرستاده زنگ زده به بروز ترگل ورگل آس طلب کرده .. چه خوش اشتهام هست ..
تف به ذات پدر هرچی آدم دورو و جا نماز آبکشه ..نگا نگا هرکی اینو ببینه میگه پسر پیغمبره از آسمون اومده زمین .. نکبت .. اصلآ یکی نیست بگه به تو چه یارو هرکی میخواد باشه ، باشه .. حقو زحمه ی مارو تمامو کمال بده مثه او کث...ت پریشبیه پولمونو هاپولی نکنه به درک که حاج خانم بدتر از خودشو کج (کجا ) فرستاده ..داره میاد این طرف لابد دنبال من میگرده بپرم جلو بگرخه حال کنیم .
پخ ..
با تعجب نگام کرد : شما ؟
خندیدم : شوما که شومایی من منم .
با اخمو خیلی جدی گفت : خانم محترم بنده یه سؤال پرسیدم جواب میخوام ..
اخمام رفت تو هم بی شعور نه به دیشب که کلی عزو جز کرده بود نه به حالا : منو بروز فرستاده زیادم وقت ندارم میخوام زود برم ..
با همون لحن گفت : مطمئنم اشتباه شده خانوم بفرمایین تا زنگ نزدم 110 بیان به یه روش دیگه ببرنتون بیرون ..
پوزخندی زدم : خدا پدرو مادرشونو بیامرزه شمارشونو رند کردن تا یکی حرف زد زود 110 - 110 میکنین .. اصلآ به درک چیزی که تو این شهر ریخته مشتری .. این خر نشد یه خر دیگه پالون بساز رنگ دیگه ..
با دهن اندازه دروازه غار نگام کرد : هان چیه ؟! آدم خوشگل باحال ندیدی
این بار تقریبآ فریاد زد : از خونه ی من برو بیرون !!
یاد اون کشیشه تو کارتون رابین هود افتادم که با شکمش میزد به داروغه و میگفت از کلیسای من برو بیرون برای همین بلند خندیدم .. صورتش سرخ شد : گمشو بیرون زنیکه ی ..لااله الا لله.. ( لحنش آرومتر شد) خانوم بفرمائید بیرون تا طور دیگه باهاتون رفتار نکردم ..
_: برو بابا آقای فرزام مدبر این دفعه چیزی نمیگم ولی دفعه ی دیگه سر کاری باشه با بروزو آدماش طرفی ..
تا اسم خودشو از زبون من شنید کپ کرد : شما چی گفتین ؟
_: مگه شما فرزام مدبر نیستین ؟!
مکثی کرد : چرا خودمم ولی با چیزایی که بهروز گفته بود فکر نمیکردم اون که گفته شما باشین..
به خودم اشاره کردم : خوشگل آس خواستی اونم منو فرتاد..
نگاهی بهم انداخت ، مرتیکه ی هیز ..خندید : چند سالته ؟
دیگه شاکی شدم : فرقی میکنه ؟! فک کن 14 سال
خوشش اومده مرتیکه نه به اون هارتو پورتش نه به این خنده هاش : ببخشید بارونه ها !
شونه ای بالا انداخت : باشه مگه فرقی میکنه اینجام که زیر سایه بونی خیس نمیشی که !
از این که از کلمه های خودم برا جوابم استفاده کرد خوشم نیومد از حرصم اخم کردم : نکنه میخوای همینجا ..
حرفمو برید : مگه فرقیم میکنه !
شیطونه میگه بزنم لهش کنم : ببین آقا من حوصله ندارم من میرم میگم یه کیس دیگه بروز برات بفرسته ..
دستشو جلو آورد : نه صبر کن ، یه کم خرید کردم بذار بیارمشون با هم بریم تو ..
خب حالا این شد یه چیزی لااقل گرسنه نمیمونم ، زکی چه قدرم خرید کرده . عمرآ کمکت کنم ، ولی خو گنا داری , خاک تو سر دلت کنن آدم نمیشی ؛ دل رحمم دیگه خو چی کار کنم : بده منم کمکت کنم ، یه وقت قور میشی حاج خانوم از چشم من میبینه .
یه کیسه چیپسو پفک دستش بود : تو به فکر خودت باش الان حاج خانوم در حال عشقو حاله ..
_: به من چه کجاس ! فعلآ این کیسه رو عشقه
کیسه رو از دستش کشیدم بیرون یکیشو در آوردم ، اشاره کرد : نخوری همه رو امشب بازیه ..
_: اه اه اه طرفدار اس اس اسی
با ابروهای بالا نگام کرد : مگه چشه ؟
شونه بالا انداختم : هیچی فقط همشون سو..
دستشو آورد بالا : اوه اوه توهین نداشتیما !
دستمو به معنی برو بابا براش تکون دادم و به سمت ساختمون راه افتادم ..
_: مگه نگفتی کمکم میکنی ؟!
به سمتش برگشتم : این مال اون موقع بود که نمدونستم اس اسی ..
صدای خنده اش بلند شد ..بفرما حضرت والا به من میگن غوغا نه برگ چغندر دیدی یختو آب کردم بزن کف قشنگ رو به افتخار خودم ..
زیر سقف ایوون وایسادم تا بیاد خریدارو از توی صندوق عقب خالی کرد : بابا بامرام راضی به زحمت نبودم رفتی کل بازارو بار زدی .. من شیکم کوشمولوهه اندازه ی یه گنگیشک ..
صورتمو مظلوم کردم : ببین چه قدرم یه ذره ..
با یه جست خودشو رسوند بهم درو باز کرد : بیا تو کم نمک بریز ..
اع باز این چرا همچینی شد ؟!: تو ام اعصاب مصاب نداریا ! یه دفعه ای چت شد ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید : هیچی بیا تو ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوه مای گاد این خونه س یا کاخ واتیکان ! خوش به حال حاج خانوم ! بابا مردمم شانس دارن مام شانس داریم !گ..ه زدن شانس مارو جایی که آب نبوده ..لا اقل بتونیم یه کم نظافتش کنیم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداشو پشت سرم شنیدم : بشین الان برمیگردم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسایلو گذاشت تو آشپزخونه و رفت تو یکی از اتاقا چرا بالا نرفت معمولآ اتاقای بالا اتاق خوابه ماله این چرا پایینه ..شونه ای بالا انداختم: به تو چه بچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشعور یه جارم به من نشون نداد برا آماده شدن برم اونجا .. بی خی بابا همین جاها یه جا تعویض لباس میکنم دیگه ! به این جور چیزا عادت کردم لابد یارو فک کرده دستم کجه برم تو اتاقاشون یه چی برمیدارم حاج خانوم بیاد خیطه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم پشت دیوار پذیرایی که با دو سه تا پله از هال جدا میشد مانتومو در آوردم پرت کردم رو مبل بعد به جای تاپو شلوارم پیرهن قرمز جینگولویو که آنا تازه خریده بود پوشیدم .. لامصب نه بالا داشت نه پایین از اونا که پوشیدن نپوشیدنش یکیه ! ولی خیلی دوسش دارم .. آیینه و وسایل آرایشمو از تو کیفم در آوردم شروع کردم به طراحی صورتم یه آرایش ملیحو ماهرانه میطلبید این لباس .. ووی حاج آقا ببین چه مایه ای برات گذاشتم برا هرکی از این کارا نمیکنما .. امروزم جو گیر این لباسه شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجون دادا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز یه نیم ساعتی مطلش شدم .. پس چرا نمیاد ! هه هه نکنه داره استخاره میکنه ببینه وارد گود بشه یا نه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوه اومد بیرون بابا عجب تیکه ایه خداییش ! با دیدنم تکونی خورد چند دقیقه ای محوم بود عجب چشماییم داره به هیچ جام نگا نکرد فقط زل زد تو چشام .. زدم تو خال جون تو ! دل حاجی رو بردم میخوام باش یه قل دو قل بازی کنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیچاره به زور چشم از چشم ورداشتو سریع رفت آشپزخونه یکم بعد صدام کرد : اسمتم نمیدونم ولی چاییتو با چی میخوری قند ، نبات یا خرما ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلاست تو حلقم : اسمم غوغاس..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: خب غوغا خانوم نگفتی چاییتو با چی میخوری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم : شاخه نبات !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: نداریم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_:پّ ! مجبورم با همون خرما بخورم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سینی چای اومد نشست رو مبل روبه روم .. خداییشو بگو ، غوغا کجا رفتی این طوری تحویلت بگیرن جای با کلاس اومدی با کلاس رفتار کن یه وری نشستم پاهای خوش تراشمو انداختم رو هم دستامم با ناز یکیشو گذاشتم رو رون لختم ، آرنج اون یکیو تکیه دادم به مبلو ستون سرم کردم .. با یه فیگور مکش مرگ ما که دل میبرد از هر عابدی چه برسه به حاجی اهل دل خودمون و یه نمه عشوه تو صدام : ممنون خجالتم دادی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد : خواهش میکنم ..خب حالا شروع کن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم سرمو با ناز براش تکون دادم: ای بابا چه عجله ایه هستم حالا بذار اول این چایی و خرما که چشمک میزنه رو بخوریم بعد وقت برا اون کارم هست ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای بابا دوباره رفت تو فاز اخم : منظورم این که تعریف کن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو آروم رو پامم بالا پایین کشیدم با لحنی که دل سنگو آب میکرد چه برسه به یه مرد معلوم الحال : چیو اونوقت ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت اشاره شو به عنوان تهدید بالا آورد تو هوا تکون داد : ببین بچه من صد تای تو رو تشنه میبرم لب آب تشنه برمیگردونم ، حالا مثه بچه آدم بگو این جا رو از کجا پیدا کردی و چه جوری اومدی اینجا ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف تو جام نشستم شیطونه میگه پاشو همین چاییا رو خالی کن سرش : تو حیاط گفتم براتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد دوری زد رفت پشت مبلی که روش نشسته بود دستاش رو تکیه داد به پشتی مبل خم شد طرفم : ببین جنس زن جماعتو خیلی خوب میشناسم .. فکر بد راجع به من نکن تا همین الان که اینجا روبه روت وایسادم به جز همسرم با هیچ زن دیگه ای رابطه نداشتمو ندارم از این کارام خوشم نمیاد یعنی اصلآ تو کتم نمیره این آشغال بازیا ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریدم تو حرفش : ببین آقا فرزام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفمو برید : من فرزام نیستم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم : نیستی پس برای چی این همه منو مطل کردی ..( صدامو پایین آوردم ) معلوم نیست اون الان کجا منتظر منه موبایلمم که شارژ نداره .. خدا بدادم برسه آنا پدرمو درمیاره ..باید زودتر برم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای محکمش تو گوشم پیچید : بشین ! ( وقتی دید اهمیت نمیدم داد زد) بهت میگم بتمرگ ( و تقریبآ هلم داد روی مبل )..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرت شدم رو مبل : آقا تو رو خدا بذار برم .. الان فرزام دنبالم میگرده تلفن میکنه میبینه نیستم یه مشتری بروز میپره پدرمو درمیارن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو مبل نشست : فرزام دنبالت نمیگرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: از کجا میدونی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودشو من اشاره کرد : به خاطر اینکه الان من روبه روی تو نشستم اون اصلآ این ورا آفتابی نمیشه حدود یه ساعت پیشم زنگ زد که میره خونه ی مادربزرگش پیش مامانش ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکوک نگاش کردم : این آمار دقیق رو چرا به شما داد اون وقت ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهم کرد ، پوزخندی زد : آخه من باباشم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگم شانسمو گ..ه زدن میگین نه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم شانسمو گ..ه زدن جایی که آب نبوده ! بفرمایین بدو بدو باید با پدر آقا فرزام رو به رو بشم !! ولی خدایی اگه راست بگه پس فرزام چند ساله شه ؟! باباهه که فوق فوقش چهل سالشه .. کره خر چه زود بالغ شده !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی سکوتم طولانی شد ، ادامه داد : خب حالا برام بگو !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم دستاشو روی پشتی مبل از هم باز کرده بود و زل زده بود به من : چی بگم خب !! همه چیو که گفتم ! پسرتون زنگ زده بود به بهروزو گفته بود یکی از ماها روبراش بفرسته که قرعه به اسم من فلک زده افتاد .. همین !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهاشو از پشت مبل برداشت کمی به جلو خم شد لیوان چایی رو با ظرف خرما جلوم گذاشت : خب اون مسأله که تموم شد ! میخوام ببینم چی باعث شده که تو الان تو این جایگاه با این شغل نادرست باشی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه داشت پاشو از گلیمش درازتر میکرد : ببینید آقای محترم ! هرکس برای خودش گذشته ای داره که به دیگران ربطی نداره ، زشت یا زیبا مال خود خودشه ؛ متوجه هستین که !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمای به رنگ شبش زل زد تو چشام ، خدایی عجب چشایی! یه برق خاصی داشت که مثه سگ آدمو میگرفت : اینا هیچکدوم جواب من نبود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو ازم نگرفت ، تکیه داد : می خوام بدونم چرا سر خوردی ؟ چرا خطا رفتی ؟ چرا وارد گناه شدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چی میگه ؟ مردک مزخرف !! از کوره در رفتم باید بهش بفهمونم با کی طرفه ، فریاد زدم : چیو می خوای بدونی ،آقای پاکو مقدس ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم یه دور دور خودم چرخیدمو دستهامو به پشتی مبل تکیه دادمو و به سمتش خم شدم ،برام مهم نبود کجامو با کی حرف میزنم فقط دلم می خواست عقده ای که این چند سال تو دلم بودو سر یکی با همین شکلو شمایل خالی کنم و حالا اون کیسو پیداکرده بودم ، مردک مذبذب ( آدم دورو ) !!!! :آره من گناهکارم .. لجنم برای امثال تو لکه ی ننگم اصلآ انگل اجتماعم .. ولی ظاهرو باطن همینه هیچوقت نخواستم کسیو گول بزنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو از پشت مبل برداشتم مشتشون کردم کنار تنم به سمت پایین کشیدم پامو به زمین کوبیدم با تمام حرصو قدرتم فریاد زدم : ازت بدم ، از همه ی اونایی که مثل تو اّن بدم میاد .. شماهایی که فکر میکنین با پاکو مقدس جلوه دادن ظاهرتون میتونین کثافتکاریاتونو لا پوشونی کنین .. شماهای که فکر میکنین عالمو آدم آفریده شدن برای راحتیو لذت شماها .. همه تون یه مشت آشغالین که ... که ... گند زدین به باورای یه عده بدبخت عین من !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیل اشکی بود که رو گونه ام میریخت و من تمام بغض این چند سالو سر اون خالی میکردم ، سر کسی که شکل بابای بی غیرتمو اون برادر زن کث.. فتش بود : تو چی می دونی حضرت آقا ! چی میفهمی ؟! همه تون مثل همید یه عده آدمی که یاد گرفتید ظاهرتونو طوری درست کنید که وقتی هم قماشاتون دیدنتون به به چه چه کنن و کسایی که هم سنخیه خودتون نیستن با دیدنتون بگرخنو نق شون بالا نیاد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازتون متنفرم ، از همه تون متنفرم ، از همه تون ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه توان نداشتم ولی دست برنداشتم ، جلو رفتم دست انداختم یقه شو گرفتم تکونش دادم باز فریاد زدم : میشنوی از تون متنفر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شماهایی که با ریشای پرپشتتون ظاهر کثیفتونو پوشوندین تا کسی رذالتو پستی تونو نبینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون انگشترای نگین درشتتون بدم میاد که باهاشون کثیفیو آلودگی دستاتونو مخفی میکنین ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون پالتوهای بلندتون بیزارم که هیکل منفورتونو باهاش میپوشونین تا کسی متوجه نشه چه زالوهایی هستین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون تسبیحای دستتون بدم میاد که مثل زنجیر مرگ تو دستاتون میچرخونین تا یه آدم ضعیفو باهاش بچزونین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون چیزایی که زیر لب میگینو لباتون بازو بسته میشه تا بوی گند گناه دهناتونو باهاش مخفی کنین بدم میاد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدور اتاق میچرخیدم پامو زمین میکوبیدم مشتامو هواله ی موجود خیالی میکردم جیغ میزدم :بدم میاد ... بدم میاد .. بدم میاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا زانوهام روی زمین افتادم .. گلوم میسوخت تمام تنم درد میکرد انگار یکی حسابی کتکم زده بود ..از اون روز کذایی که پدر بی غیرتم منو از خونه ش بیرون کرده بود تا به امروز ضجه نزده بودم یاد اون روز افتادم .. اون روزم سرد بودو بارون می بارید ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوان چایی مو برداشت برد آشپزخونه ، با یه لیوان چای دیگه برگشت .. چایو خرما رو برام آورد ، رو به روم نشست : نمیدونم چه اتفاقی برات افتاده ! نمیدونم چه کسی ، چه جوری آزارت داده ! ولی همیشه با یه چوب همه رو نزن .. همه ی آدما مثل هم نیستن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحکم زدم زیر دستش ، اون قدر کارم غیر منتظره و ناگهانی بود که لیوان چای از دستش افتاد رو زمین ، هم کف اتاق کثیف شد هم لیوان هزار تیکه شد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهقه زدم : ببین حتی عرضه ی نگه داشتن یه لیوانم نداری .. اون قدر ضعیفین که حتی نمیتونین در مقابل یه ضربه ی کوچیک از خودتون دفاع کنین .. اون وقت ادعاتون گوش فلکو جر داده ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آرامش عجیبی از جاش بلند شد : از جات تکون نخور ممکنه شیشه تو پات بره !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو تو هوا تکون دادم : برو بابا فک کردی گولتو میخورم .. زهی خیال باطل !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوو امثال تو رو خوب میشناسم .. فقط ظاهرتون خوبه .. همه تون خوش ظاهرو گند باطنین ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفت به آشپزخونه رفت و بعد از چند دقیقه با جارو و خاک انداز و یه جفت دمپایی برگشت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدمپایی ها رو جلو پام گذاشت : آرومو با احتیاط از جات پاشو اینا رو به پوش برو اون طرف تر بشین تا من اینجا رو تمیز کنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم گوشه ی دیگه ی هال نشستمو کاراشو زیر نظر گرفتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دقت شیشه خورده ها رو جمع کرد ، آخرم یه تی آوردو زمینو تمیز کرد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این که وسایلو به آشپزخونه برد با یه سینی چای دیگه برگشت : اون چاییا که قسمتمون نبود حالا بیا از این یکیا بخوریم .. تازه دمه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره سرتق شدم ، شونه بالا انداختم : نِمخورم ، کوفت بخورم بهتره تا از دست تو متقلب دورو چای بخورم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی همون مبلی که قبلآ نشسته بود نشست : اسمت چیه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبینیمو پر صدا بالا کشیدم : غوغا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکوک نگام کرد : نه ، اسم واقعیت چیه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر هر خندیدم : ندارم ، بی هویتم .. هیشکیو ندارم .. دیدی بعضیا میگن به غیر از خدا کسیو ندارم ! من حتی از اونام تنها ترم چون خدارم ندارم .. یعنی اصلآ خدا منو گذاشته کنار .. من تو قبرستون تاریخ خدا افتادم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر تکون داد : آ.. آ .. آ.. دیگه قرار نشد کفر بگی ! هرچی راجع به منو امثال من گفتی اشکال نداره ! مهم نیست ! هرکس درست یا غلط نظرو عقیده ی خودشو داره ! ولی درباره ی خدا و قدرت خدا این طور صحبت کردن اصلآ درست نیست ..خداوند هیچ وقت هیچ کدوم از بنده هاشو فراموش نمی کنه .. درست نقطه ی مقابل بنده هاش که همیشه خدا رو فراموش می کنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز بینیمو بالا کشیدم : همه ش شعاره .. حرفه.. میدونی چند ساله عذاب می کشم ..( صدامو بالا بردم ) میدونی چند ساله در حسرت یه شب خواب راحت می سوزمو می سازم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام بالا تر رفت :می دونی چند ساله به امید این می خوابم که صبح فرداشو نبینم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهامو بلند کردم ، مچ دستهامو نشونش دادم داد زدم: می دونی چهار بار خودکشی کردمو باز پرو پرو زنده موندم .. نه نمی دونی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده ی ملیحی حرفمو قطع کرد : دیدی گفتم خدا بنده هاشو فراموش نمیکنه ! اگه یه بار از این چهار بار موفق شده بودیو از بین رفته بودی می دونی الان چه عقوبتی در انتظارت بود .. سختی این دنیا هرچه قدرم که زیاد باشه در مقابل سختیو عذاب اون ور مثه کاهو کوهه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره داد زدم : همه ش حرفه .. همه ش شرو وره ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهاشو رو زانوهاش گذاشتو تو هم چفتشون کرد یه کم جلو اومد : اصلآ بیا یه معامله کنیم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمکی زد : اهل معامله که هستی ؟ هان !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم ، بلند مثه خنده های شیطانی تو فیلم ترسناکا : دیدی ! دیدی خوب شناختمت ! تو هم مثه همون آشغالایی هستی که تا حالا با خیلیاشون رو به رو شدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: باشه من آشغال ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری از سر تأسف تکون داد نفسشو پر صدا بیرون داد : راست میگی! اگه واقعآ آدم بودم که از حال دخترک معصومی مثل تو ، توی جامعه م بی خبر نمی موندم .. حالا بیا یه چیزی بخور گلویی تازه کن .. خسته شدی از بس فریاد زدیو گریه کردی . یه کم خستگی در کن تا با هم صحبت کنیم ، شاید معاملهه بد نبودو ضرر نکردی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اونجا بلند شدم رفتمو سر جای اولم رو به روش نشستم .. نمی دونم چرا یه کم نرم شدم !تن صداش یه جوری بود ، اون قدر مهربون بود که ازش خوشم اومد .. عیب نداره من که گول عالمو آدمو خوردم این یکیم روش .. من که همه چیمو باختم ، دیگه چیزی برای باختن ندارم پس بذار باهاش معامله کنم یا سود میکنم یا کلآ نابود میشم .. چاییو خرمامو تو آرامشو سکوت خوردم .. واقعآ مزه داد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این که جرعه ی آخر چاییمو خوردمو لیوانو زمین گذاشتم گفت : ببین خانمی ، نمیدونم چرا از همون لحظه ی اول که دیدمت احساس کردم تو چشمات یه جور معصومتو پاکی هست ..درسته به نظر خیلی از مردم موجود درستو قابل اعتمادی نیستی ، ولی به نظرم تو ، تو اون قماش استثنایی و می خوام بهت اعتماد کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهاشو پشت سرش قلاب کردو تو مبل فرو رفت : حالا چند تا سؤآل ازت میپرسم دلم می خواد حقیقتو بهم بگی ! قبول ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم یعنی قبول ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: خب اول اینکه برام بگو چه طور شد که به اینجا رسیدی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهش انداختم ، آیا باید اعتماد میکردم ؟ آیا باید پرده از این راز سر به مهر برمیداشتم ؟ رازی که چهار سال تو دلم نگهش داشته بودم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهش کردم : رو چه اصلی باید بهت اعتماد کنم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداخت : نمی دونم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ام گرفت تو دو راهیه بدی گیر افتاده بودم ، باید با فکر جلو میرفتم ، اوضاعو سبک سنگین میکردم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن غوغام ، من بلدم چه طوری غوغا به پا کنم : خب حاج آقا ، یه کار می کنیم ! شما سؤالای دیگه تونم بپرسین تا من ببینم چه کار میشه کرد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمای خوشگلش نگام کرد : بچه من خودم گنجیشکو رنگ می کنم جای قناری می فروشم ون وقت تو میخوای منو رنگ کنی ؟!ولی باشه عیب نداره تو فکر کن زرنگیو من ازت رو دست خوردم ..قسمت دوم حرفم اینه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه کسی پیدا شه کمکت کنه حاضری دیگه سراغ این کارا نری و دیگه پاک زندگی کنی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآمال آرزوهای منو تو یه جمله گفت ، نگاهی بهش کردم : در ازاش چی می خواد این آدم شریف ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد : هیچی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زدم : باور کنم ! آخه تو این دنیایی که پدر به بچه ش رحم نمی کنه چه طوری قبول کنم یه آدم خیر بدون هیچ چشم داشتی می خواد کمکم کنه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به ریشای مرتبش کشید: فکر کن این آدم بین تمام اون آدمای فرصت طلب بر خورده و اصلآ به فکر سودو زیان نیست . فکر کن یه کسیه که می خواد به یه هم نوعش کمک کنه و دست بر قضا تو سر راهش قرار گرفتی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم : ولی اونا ازم سفته دارن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونا رو چه کار کنم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید ، خنده ای دلگرم کننده : اون با من ، کسیو دارم که زبون اونا رو بهتر بلده ، می فرستمش دنبال کارات ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم : اگه زیر آبی رفتم ؟ اگه نارو زدم ؟اگه همه ی حرفایی که زدم دروغ بود ؟ اونوقت چه کار میکنید ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم غلیظی رو پیشونیش نشست : جای تو بودم حتی فکرشم نمیکردم ..چون اون وقت کاری میکنم که روزی صد بار آرزو کنی کاش از مادر زاییده نشده بودی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو پایین انداختم ، طوری این جمله رو گفت که کلی خودمو فشردم تا زیرم خیس نشه ، زیر چشمی نگاش کردم با صدایی که انگار از ته چاه درمیومد گفتم: چه خشن !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش یه کم باز شد : همینه که هست .. بدون اگه دختر خوبی باشیو آسه بری آسه بیای مثه یه شاهزاده لوست میکنم ، ولی ( انگشت اشاره شو به حالت تهدید تکون داد ) ولی وای به حالت اگه پاتو کج بذاری به خداوندی خدا دمار از روزگارت در میارم .. آدمای زیادی دارم که کارشونو بلدن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی آب دهنمو قورت دادم ، آمرانه گفت : حالا اگه هستی بگو چرا به این راه کشیده شدی ؟ خودت وارد شدی ، گولت زدن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشتم ادامه بده حرفشو بریدم : باشه خلاصه ای شو برات میگم .. اگه یه روز کاملآ بهت اعتماد پیدا کردم و فهمیدم راست می گیو ریگی تو کفشت نیست تمام حقیقتو برات میگم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر تکون داد: باشه، قبول.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو بستمو اون چه که برام اتفاق افتاده بودو مرور کردم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام اون اتفاق زشتو دردناک مثه فیلمی جلوی چشمم جون گرفت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir13 سالم بود که مادر نازنینم تو زلزله ی بم از بین ما رفت .. ما تهران زندگی می کردیم و خونواده ی مادرم در بم ساکن بودن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابام زیاد با خونواده ی مادرم مراوده نداشت برا همین زیاد اونجا نمیرفت به منم اجازه ی رفتن نمیداد خیلی منت سرم می ذاشت سالی یه بار اونم با کلی اخمو تخمو خون به جیگر شدن مامانم ..چند وقتی بود پدر بزرگو مادربزرگم تماس میگرفتنو از مادرم میخواستن که پیششون بره ، پدرم اول اجازه نمیداد ولی مادرم اونقدر اصرار کرد که بالاخره پدرم کوتاه اومد .. مادرم رفتو دیگه برنگشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام خونواده ی مادرم در اون فاجعه از بین رفتن .. دو تا داییام با خونواده شون و حتی عزیزترین داییم که مجرد بودو با پدرو مادرش زندگی میکرد .. دیگه کسی از خونواده ی مادری برام نموند !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون این که به خوام اشکهام رو گونه م سر میخوردن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجعبه ی دستمالو به طرفم گرفتو متأثر گفت : ببخش که باعث شدم خاطرات تلختو به یاد بیاری ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمالی برداشتم ، اشکامو پاک کردم : این خاطره تلخو غم انگیز بود ولی تلخ ترینو غم انگیزترین اتفاق 3 سال بعد اتفاق افتاد .. که همه ی بدبختیام از اونجا شروع شد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir14 سالم بود که پدرم با خانمی به اسم زیبا که به واقع زیبا هم بود ازدواج کرد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمسرش به حدی متدین بود که آوازه ی دینداری و پاک دامنیش تو تمام بازاریا زبون به زبون می چرخید ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد بلاهایی که به سرم اومده بود افتادم .. دستهامو مشت کردم ناخونام تو گوشت دستم فرو می رفتن، عذابها و شکنجه های اون موقع رو به یادمیاوردم .. هیچ دردی برام بدتر از اون دردا نبود : پدرم به معنای واقعی به همسرش اعتماد داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اوایل سر ناسازگاری گذاشتم ولی اون قدر محبت دیدم که نرم شدم و با زیبا کنار اومدم ..همسر پدرم برادری داشت که با خونواده ش در کرج زندگی میکردن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی محل کار مازیار تهران بود .. بعضی شبا که مجبور بود تا دیر وقت کار کنه به خونه ی ما میومد و پیش ما می موند .. مرد شریفو مهربونی بود ، هیچوقت کار زشت ازش سر نمی زد ، حتی حرف زشت ازش نمی شنیدی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه سالو نیم دو سالی گذشت من دختر 16 ساله ای بودم که وارد دوره ی جوونی شده بودم ، یه دختر ترگل ورگل..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اون شب کذایی که بابا برای یه معامله به ترکیه رفته بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب کذایی که بابا نبود اون اتفاق افتاد و من بدبخت شدم .. دو سال از اون ماجرا گذشت ..خواستگارای زیادی داشتم ولی زیر بار ازدواج نمیرفتم بابا هی اصرار میکرد با یکی از پسرای تجار ازدواج کنم که به قولی پول رو پولش بیاد ولی من نمی تونستم قبول کنم.. تا یه روز که خیلی ناراحت بودم یعنی فهمیده بودم که ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمیده بودم که ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمکث کردم گفتنش به یه مرد برام سخت بود .. درسته پاک نیستم ولی بی پروا و بی حیام نیستم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار متوجه شده بود آروم گفت : اگه سختته نمیخواد بگی باقیشو بگو ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو جمعو جور کردم : با زن بابام دعوام شد وقتی بابام رسید زن بابا بهش گفت که علت رد کردن خواستگارام چیه و این که من تن به ازدواج نمیدم اینه که بی آبرو شدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرم مثل یه بشکه ی باروت شده بود هر آ ن ممکن بود منفجر بشه و همه چی رو هم با خودش بفسته هوا .. سعی کردم با آرامش باهاش صحبت کنم ولی خیلی ناراحت بود بهم گفت دیگه نمی تونه سرشو بالا بگیره و به همه فخر بفروشه که دخترش یکی از نجیب ترین دختراس .. من حقیقتو بهش گفتم ، گفتم اون کث.... تایی که این بلا رو سرم آوردن کیان ولی اون قبول نکردو منو با یه دست لباس تنمو یه چادر مشکی از خونه بیرون کرد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض از پنجره ی اتاق به آسمون نگاه کردم : اون روزم آسمون مثل امروز غم داشتو میبارید ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کرد : بالاخره نگفتی این اتفاق چه طور افتاد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو به زیر انداختم : دو نفری بهم حمله کردن هر کاری کردم حریفشون نشدم .. بیشتر از اینم نخواین بگم که نمی گم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکوک نگام کرد : چرا همون اولش به پدرت درست نگفتی که اصل ماجرا چی بوده ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو روی پاهام گذاشتمو سرمو به اونا تکیه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباور نمیکرد !! نه تنها پدرم که کل تهران ، نه کل ایرانم باور نمیکردن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون زمان که برای بار اول اون اتفاق افتاد من یه دختر بچه ی 16 ساله بودم که به راحتی می شد ترسوندش و از سادگیش استفاده کرد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: خب حالا سرتو بالا بگیرو به من گوش کن .. می دونم این داستان بی سرو تهی که برام گفتی کل اون اتفاق نیست ، خودم ازش یه چیزایی حدس زدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمکت می کنم ولی وای به حالت که بخوای منو بپیچونیو دورم بزنی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه آپارتمان دارم که هیچکس نمی دونه کجاس برای مواقعی گرفتمش که وقتی دلم از همه چی گرفته بود میرم اونجا .. از این به بعد میری اونجا زندگی میکنی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره شیطون شدم : اونوقت اگه دلتون از حاج خانم اینا گرفت که نمی خواین بیاین اونجا ، خدای نکرده !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمای ریز شده و خنده ی بامزه ای گفت : بس کن بچه !! گوش کن باید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالت تأکیدی به صداش داد :شنیدی .... باید درستو ادامه بدی .. تا یه مدت سر کار هم نمیری ولی هر وقت صلاح دونستم و خودتم دوست داشتی می تونی بری سر کار .. البته جاشم من تعیین میکنم .. و اینم به خاطر اینه که خودت رو مدیون من ندونی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب به دندون گرفتم : چرا این محبتو در حقم میکنین ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی مکث کرد : میخواستم ماه رمضون سرپرستی یه کوچولویی رو قبول کنم نشد یکی زودتر از من این کار رو انجام داد .. وقتی تو حیاط دیدمت یه پاکیو غمی از چشمات حس کردم وقتی کمی باهام حرف زدی متوجه شدم خودتم از این وضعی که توش هستی راضی نیستی پس به دلم افتاد که کمکت کنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر میکنم که شاید خدا میخواست تو رو برام بفرسته که نگهداری از اون کوچولو قسمتم نشد ..حالا تو می شی دختر خودم و من از تو سرپرستی می کنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاجی لبخند گرمی زد : راستی نگفتی چند سالته ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سری پایین افتاده نالیدم 20 سالمه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کرد و عصبی دستشو به صورتش کشید : لااله الا لله ... تا کلاس چندم درس خوندی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو صداش یه جور لرزش حس میشد انگار خیلی تو عذاب بود : دیپلم دارم .. ولی پیشمو نصفه ول کردم .. یعنی نتونستم بخونم اونقدر فکرم درگیر بود که نمیتونستم حواسمو جمع کنمو درس بخونم ، این شد که ولش کردم .. یکی از دلایلی که بابام خیلی به ازدواجم پافشاری میکرد همین بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاجی فکری کرد : اشکالی نداره .. چه رشته ای خوندی ، حالا ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز طرز گفتنش خندم گرفت : رشته ام علوم انسانی بود ، بچه درس خون بودم خیر سرم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه دلم میخواست تو دانشگاه حسابداری بخونم ولی از وقتی این مشکل برام پیش اومد فکر کردم اگه یه وکیل بودم میتونستم از کسایی مثل خودم دفاع کنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاجی مهربون گفت : فعلآ پیشت رو بخون ، تا موقع کنکور وقت هست فکر کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا پریدم : ولی من هیچ مدرکی ندارم حتی شناسنامه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاجی با اطمینان گفت : نگران نباش چون سنت به حد قانونی رسیده خودت میتونی درخواست شناسنامه و کارت ملی بدی و مدارک تحصیلیتم از مدرسه ای که توش درس میخوندی میشه گرفت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا خدا این فرشته تو کجا قایم کرده بودی که تا حالا نبود که به دادم برسه : ممنون بابت تمام کمکهاتون ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی بلندی کرد از جاش بلند شدو خم شد ظرفهای روی میزو تو سینی گذاشت همون طور چشم دوخت تو چشمم: هروقت کاری انجام دادم تشکر کن هنوز که کاری نکردم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقد راست کردو به سمت آشپزخونه رفت چند قدمی جلو رفته بود که برگشت سمتم : فقط یه درخواست ازت دارم ! میدونم برات سخته ولی اگه میشه انجامش بده ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا حرفمو پس گرفتم دیدی هیچ گربه ای محض رضای تو موش نمیگیره : بفرمائین !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینی رو با یه دست گرفته بود و با دست دیگه ش با لبه ی اون بازی میکرد و چشمش به حرکت دستش بود : میشه ازت بخوام بیرون که میری چادر سرت کنی !! می دونم خودخواهیه و براتم سخته ولی اگه میشه قبول کن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده م گرفت امان از دست این حاجی بازاریای ظاهر ساز : باشه اونم به چشم سر می کنم ، دیگه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمک بامزه ای زد که دلمو لرزوند : هیچی بابا ! گفتم که می دونم برات سخته ولی لطف کن به خاطر من این کارو انجام بده ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر تکون دادم : باشه بابا من 18 سال از 20 سال عمرمو چادر سر کردم ، هیچ نامحرمی هم یه تار مومو ندیده بود ( عصبی پوزخند زدم ) تا اون از خدا بی خبر ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب ساختگی نگام میکرد : تو چی گفتی ؟! تو تا 18 سالگی حجاب داشتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونی که فکر کردی منم خودتی حاجی جون ، منم خودمو زدم به اون راه : بله من حجاب داشتم ، یعنی تا وقتی که بابام منو از خونه اش بیرون نکرده بود ! از اون به بعد که آواره شدم حجاب مجابم رفت کنار ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تأسف سر تکون داد : متأسفم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: تأسف دردی ازم دوا نمی کنه ، همین که کمکم می کنین تا به اون لجنزار برنگردم یه دنیا برام ارزش داره ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه انگار چیزی یادش اومده باشه به ساعتش نگا کرد : ای خدا بگم چی کارت نکنه دیدی یه ربع از بازیو از دست دادم ، اگه اتفاق خاصو جالبی تو این یه ربع افتاده باشه من دانمو تو !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع به طرف تلویزیون رفتو روشنش کرد ، زد کانال سه بازی شروع شده بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلویزیونش اونقد بزرگ بود که خیال کن تو استادیوم نشستی از نزدیک بازیو می بینی .. جل الخالق اونجا بارون نبود ، اون وقت اینجا این جوری می بارید !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور سینی به دست جلوی تلویزیون نشست محو جعبه ی شیطان شد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد بابا افتادم که این اسمو برای تلویزیون گذاشته بود ، با فکر به گذشته و افکار پوسیده و داغون بابا از جا بلند شدم سینی رو از حاجی گرفتم : حالمو بهم زدی آخه این اس اسا که آدمو یاد یه حالت بدو یه مایه ی بد بو تو دستشویی میندازن نگا کردنو تشویق کردن دارن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی بلندی کرد : نه خیر اون تیم داغون شماها که آدمو یاد حمومای قدیم میندازن تشویق کردنو هورا کشیدن دارن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با لحن با مزه ای گفت : خــــــــــــــشـــــــــ ــــــک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنمو کج کردم اداشو درآوردم : خشک !! باز خیلی بهتر از اون مایه ی بدبو و حال بهم زنه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدمپاییشو از پاش درآورد و حالت پرت کردن گرفت ، من به سمت آشپزخونه دویدم اونم دمپاییشو انداخت زمینو دوباره پوشیدش ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره شیر شدم ، داد زدم : کم آوردی سوت بزن چرا دمپایی در میاری ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه به چه آشپزخونه ای !! بابا با کلاس ! خوش به حال حاج خانم این خونه چه سلطنتی می کنه تو این کاخ !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه هوهوا ورم داشت .. کدبانو گریم گل کرد .. دلم خواست تو همچین آشپزخونه ای غذایی بپزمو خودی نشون بدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو از آشپزخونه بیرون بردم : حاج آقا ، شام ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای من تو صدای گزارشگر و حاجی گم شد .. نه خیر اینجوری نشود !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ظرف رو میز بود توش چیپس ریختم از تو آب چکون یه ظرف دیگه برداشتم بسته ی پفکو باز کردمو ریختم توش .. دوتا ظرفو برداشتم بردم تو هال گذاشتم رو میز ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهم انداخت ، تو نگاهش یه چیز غریبی بود زود خودشو جمع کرد : دست گلت درد نکنه !! خودتم بیا بشین ببین چه می کنه این داداش فرهاد !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم : یه دفعه نزدیک بود دمپایی بیاد تو سرم بیام بشینم که با گرزی ، تبری چیزی بزنینم .. ( به گرزو تبر تزئینی روی میز کنار اتاق اشاره کردم )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید : مال فرزامه ، هرچی میگم از اینجا برشون دار جاشون اینجا نیست ببرشون تو اتاق خودت قبول نمی کنه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرکت دستش منو به رفتن کنار دعوت کرد : حالا برو کنار ببینم ، باقی بازیو ندیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد ظرف چیپسو گرفت دستشو به پشتی مبل تکیه داد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم برخورد ، دلگیر کنار رفتم : حاج آقا شام چی میل دارین ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزل زد تو چشمام : یه چیزی از بیرون میگیریم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت آشپزخونه رفتم : خب برا خودتون بخرید من میخوام برای خودم غذا بپزم .. با اجازه تون !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اجازه تونو به لحن مسخره ای گفتم که دلخوریم کاملآ مشخص بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: همه چی تو فریزر هست .. کمو کسرتم بگو بیارن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سر فریزر .. خوراکیها و بسته های گوشتو مرغ مرتب چیده شده بود و روی تمامشون برچسب داشت .. چه حاج خانم کدبانویی !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه بسته مرغ سوپی برداشتم ، همیشه دوست داشتم تو هوای بارونی سوپ یا آش بخورم .. سریع یه سوپ بار گذاشتم بعدم یه بسته مرغ گذاشتم عجیب هوس زرشک پلو کرده بودم .. خودش گفت هرچی خواستم بردارم .. منم کابینتا رو میگشتمو وسایلو ظرفایی که لازم داشتم برمیداشتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا به داد برسه حاجی جون اگه حاج خانم بیاد بفهمه یه کسی مثل من دست به وسایلش زده !! لابد باید همه ی آشپزخونه رو بذاری دم درو یه سری جدید بخری .. هه هه شایدم بگه کلآ خونه رو عوض کن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرنجو پیدا کردم توی قابلمه خیسش کردم حالا زرشک ..اوم ..اگه زرشکم نداشته باشه از سوپری میگیرم ، البته با وجود کدبانوی خونه بعید میدونم نباشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه سر به مرغ زدم دور خودم چرخیدم که برم یخچالو برای لوازم سالادم چک کنم که یه دفعه خوردم به حاج آقا که پشتم ایستاده بود تقریبآ تو بغلش بودم خوبه منو محکم گرفته بود وگرنه با سرعتی که بهش خوردم حتمآ نقش زمین میشدمو له بودم .. اع پس چرا ولم نمکنه !! سرمو بلند کردم ، اوه اوه چرا اینجوری نگا میکنه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولم کرد : مواظب باش دختر!! نمیخواست خودتو به دردسر بندازی ، زنگ میزدیم رستوران هرچی دوست داشتی سفارش میدادیم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکونی به خودم دادم ازش دور شدم : اونقدر آشپزخونه تون خوشگلو با کلاس بود دلم خواست خودم آشپزی کنم .. اگه دلتون خواست برای خودتون از بیرون سفارش بدین ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به قابلمه ها رو گاز انداخت ، جلو رفت دراشونو برداشت یه نگا توشون انداخت : نه امشب هوس کردم غذای دختر پز بخورم ببینم باباها چه حسی دارن وقتی غذای دست پخت دختراشونو میخورن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای گزارشگر که شروع نیمه ی دوم بازی رو اعلام میکرد به اتاق رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که با شتاب میرفت که حتی دقیقه ای از بازی رو از دست نده ، گفت : همه چی خریدم ، هر چی دوست داری بردار بخور فعلآ وقت پذیرایی ندارم تازه دیگه تو دختر این خونه ای باید از من پذیرایی کنی !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو به کمر زدم با دهنی کجو اعصابی خورد ادا شو در آوردم : یی یی !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر خونه ! خوبه والله بگوکلفت میخواستم .. بانو رفته بود ددر دودور من مونده بودم چه کنم که خدا خری مثه تو فرستاد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به اطرافم انداختم .. خب غذاهام که دارن میپزن برنجمو خیس کردم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سر یخچال وسایل سالادم آماده کردم یه ظرف برداشتم میوه چیدم توش رفتم تو هال .. رو کاناپه دست به سینه نشسته بودو بازیو تماشا میکرد ولی معلوم بود زیادم حواسش به بازی نیست .. خم شدم ظرفو رو میز گذاشتم ، پکر نگام کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زیردستیای چیده شد رو میز گوشه ی دیوار اشاره کرد : اونا رم بیار یه پرتقالم برام پوست بکن .. ( قیافه مو که دید گفت )لطفآ ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی بزنم تو سرش بره با برف سال دیگه بیادا !! یه کاره !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر دستیا رو آوردم ، خودمو رو زمین پهن کردم داشتم پرتقالو پوست میکندم که نگاه سنگینشو روی پاهای خوش تراشم حس کردم ، یه کم خودمو جمع کردم ولی نمیشد دستام از آب پرتقا نوچ شده بودن خواستم بلند شم زودتر از من بلند شد رفت تو همون اتاقی که اول رفته بودو با یه ملحفه برگشت .. آروم رو پام کشیدشو مچ دستمو محکم گرفت با اخم غلیظو لحنی پرخاشگر گفت : دیگه نبینم اینجوریو با این وضع بشینی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرمنده سر پایین انداختم چشمی گفتمو حرکتی به مچم دادم دستمو از دستش آزاد کردمو سریع خودمو به آشپزخونه رسوندم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکام همین طوری میریختن : غوغا خاک توسرت کنن ، جون به جونت کنن آدم نمیی فکر کردی اینم از اون مردای آشغالیه که باید سر کیف میاوردیشون تا چندر غاز کف دستت بذارن !! مثه یه آشغال زیر دستو پاشون له شی بعدم پرتت کنن بیرون !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب من تقصیر ندارم به اون فرم نشستن عادت کردم یعنی عادتم دادن !! بی وجدانا !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: تو هنوزم اشک داری من گفتم اون قدر گریه کردی چشمه ی اشکت خشکید .. ولی میبینم بازم داری گریه میکنی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خجالت نمی تونستم سرمو بلند کنم .. دلم میخواست زمین دهن بازکنه و منو ببلعه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو اومد دستشو بفهمی نفهمی زیر چونه ام گذاشت سرمو بالا آورد: دختر من باید یه سری بایدها و نبایدها رو رعایت کنه .. دوست دارم بین همه تک باشی ، جمع کن اون اشکا رو دیگه حالم بد شد .. حواست هست که امروز کلآ یه کاری کردی به فوتبال دیدن ما !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفت .. راست میگفت بیچاره این همه تدارک دیده بود که بازی رو تماشا کنه من هر بار یه جوری مزاحمش شده بودم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آشپزخونه بیرون رفت : میرم یه استراحتی بکنم شامو آماده کردی صدام کن ، دختری !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه ی آرومی گفتم که فکر کنم اصلآ نشنید ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا مشکرم .. اگه تمام عمرم سر به سجده ت بذارم بازم نمیتونم شکر این لطفتو به جا بیارم ..توی رویامم نمیدیدم که پریسای من تو خونه م باشه چه برسه به اینکه برام غذا م بپزه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن به حضور یه لحظه ش هم قانع بودم ولی اون قدر دوسم داشتی که اجازه دادی کنارش بشینم ، باهاش حرف بزنم ، طعم پرتقالی رو که برای من پوست کنده بچشم !! عزیزم !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی توی اون مهمونی کذایی که به ضربو زور اردلان رفته بودم با اون وضع دیدمش دلم طاقت نیاورد ، باید از اون منجلاب میکشیدمش بیرون .. به هر ترفندو حقه ای بود با اردی پیداش کردمو طبق نقشه کشیدمش اینجا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ خدا ، نمیدونی وقتی بارون گرفت چه قد دلم شور زد که نکنه سرما بخوره ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین شهر مام که درست نمیشه تا یه نم بارون میزنه همه جا رو آب برمیداره و حرکتا کند میشه .. دیر تر رسیدم .. خودمو لعنت کردم که چرا این جوری باهاش قرار گذاشتم ولی چاره ی دیگه ای نبود !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پیچ کوچه که پیچیدم وجود عزیزشو زیر سایه بون یه خونه دیدم که وایساده بود این پا اون پا میکرد ..گوشیمو در آوردم زنگ زدم : اردی رسیدم ، اینجاس ! بهروزو ولش کن ولی بهش بگو هیچوقت سراغش نمیان ! نه خودش نه اون آنای ک.ث ..ت تر از خودش !! اگه خدای نکرده دورو برش ببینمشون یا بخوان مزاحمش بشن حسابشون با کرام الکاتبینه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو که باز کردم پرید تو خونه بعد از دو - سه سال با خیال راحت میتونستم ببینمش .. همه تن چشم شدم .. دلم میخواست تا قیام قیامت نگاش کنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسای من ، عشق من ، همه ی هستیو زندگی من ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین کسی که با تمام وجود عاشقش شدم ..کمی نگاش کردم بعد پیاده شدم ، هرچی که ممکنه یه جوون به سن اون دوس داشته باشه براش خریدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همیشه زیباو خوش اندام .. دلم ضعف رفت ..کاش همون موقع که از حاج بابا خواهش کردم بره از حاج سالاری خواستگاری کنه تو کارم نه نمیورد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی خب تقصیرم نداشت من اون موقع یه مرد 30 ساله بودمو اون یه دختر 15 ساله ی ترو تازه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون یه دخترک نوشکفته بودو من مردی که ازدواج کرده بودمو یه پسرم داشتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی بعد از اون مهمونی با توپ پر رفتم حجره و همه چی رو براش گفتم خودشم افسوس خورد که چرا همون 4-5 سال پیش قدم جلو نذاشته و تو کارم نه آورده .. با این وجود تشویقم کرد که حتمآ نجاتش بدم خودشم الحق که از هیچ کمکی دریغ نکرد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه خدا فقط تو میدونی که چی کشیدم .. 5 سال درد آور تو خوابو بیداری فقطو فقط چهره ی زیبای اونو میدیدم .. چه قدر ازت خواستم کمکم کنی تا فراموشش کنم ولی تو به همین اشکای پاکو بیریا رحم کردیو سر راهم قرارش دادی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا ، خدا ! فقط تو میدونی چی کشیدم وقتی شنیدم حاج سالاری دخترشو فرستاده خارج از کشور .. شوکه شدم .. درسته که سهم من نبود ، درسته که عشق ممنوعه بود !! ولی خوشحال بودم از اینکه تو هوایی نفس میکشم که اونمنفس میکشه .. زیر آسمونی شبو روز میکنم که اون با چشمای خوشگلش بهش نگا میکنه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی وقتی شنیدم رفته شبو روزم یکی شد .. یه سوئیت 50 متری توی برج 14 طبقه شد تنها شاهد تنهاییامو اشک ریختنام .. وقتی که دلم هواشو میکرد به خلوت گاهم پناه میبردم ، خلوتگاهی که حالا میشه محل زندگی و آرامش عزیزم !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا شکرت که حالا اون اینجاس تو خونه ی من !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان تنها فکرم اینه که بتونه به زندگی عادیو پاک برگرده و مثل تمام دخترای هم سنو سال خودش از زندگیش لذت ببره تحصیل کنه ، بتونه عاشق بشه و با مردی که دوسش داشته باشه خوشبخت باشه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم به خوشی اون خوشم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقه ی آرومی به در خورد و پشت سرش طنین صدای زیباش : شام آماده س حاج آقا تشریف نمیارین !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم ، تجدید قوا کردمو از اتاق رفتم بیرون ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: به به چه میزیم چیده دختر بابا !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو پایین انداخته بود با مکث کوتاهی گفت : ببخشید دیگه ، میدونم به پای دست پخت حاج خانم نمیرسه ، ولی قابل خوردنه ، بهتون قول میدم بخورین مریض نمیشین !! اگه شک دارین اول خودم تست میکنم بعد شما شروع کنین ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصندلی براش بیرون کشیدم : بشین ، کم حرف بزن .. میدونی چند روزه هوس غذای خونگی کردم ؟! دلم لک زده بود واسه یه کوکو سبزی یا سیب زمینی این که الان آمال آرزوهامه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگام کرد : اع ! مگه حاج خانم غذا نمیپزن ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمکثی کردم : اولآ چند روزیه رفته خونه ی پدری هم سری به اونا بزنه همم یه آبو هوایی عوض کنه ، بعدم دوست ندارم دستاش خراب شه از بیرون سفارش میدیم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد طوری که مثلآ من نفهمم زمزمه کرد : خوش به حالش ، اون موقع که شانس قسمت میکردن من تو W.C بودم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفت ولی لب به دندون گرفتمو به روی خودم نیاوردم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت دیگه ی میز رفتمو رو به روش نشستم .. بسم اللهی گفتمو شروع کردم ، با پوزخند نگام کرد .. نمیشد ازش توقع داشت که عظمتو بزرگیه خدا رو به این سرعت قبول کنه و بپذیره چه قدر مهربونو رئوفه.. منم که باید ذره ذره اونو با خدا آشتی میدادم پس باید چند برابر قبل مراقب رفتارم باشم تا ضربه ی بدتری به روحش وارد نشه و از این بیشتر از خدا فاصله نگیره ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: راستی با این آقا پسرتون چه برخوردی میکنین ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیچاره فرزام بدبخت که روحشم از این اتفاقا خبر نداره و فقط برای کشوندن خانم به اینجا ازاسمش استفاده کردیم با این فکر خنده ای رو لبم نشست : معلومه کاریش ندارین ! شنیدین میگن هرچی سنگه مال پای لنگه !! همیشه منو امثال من مؤاخذه میشیم که آقا زاده هایی مثه فرزند برومند شما قصر در برن !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم : همچین خبرام نیست ، اونم به موقعش تنبیه میشه ( طفل معصوم )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی الان با حضور تو تو این خونه که نمیشه احضارش کنمو مورد بازخواست قرارش بدم .. یه کم که خیالم از دخترم راحت شد میرم سراغ ادب کردن پسرم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمکث کردم با لبخند نگاش کردم : تازه برم بهش چی بگم ؟ بگم غوغا خانمی که باهاش قرار داشتی اومد تو خونه مون یه شبم پیش من موند فکر میکنی اونم راحت قبول کنه اینجا هیچ خبری نبوده ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو به ندونستن زدم : راستی این شاه پسر من که تو رو ندیده که ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: ماشالله به این حافظه !! مگه همون اولش که اومدم متوجه نشدین نمیشناسمش که شما رو با اون اشتباه گرفتم !! فکرم نمیکنم اون منو بشناسه چون اگه میشناخت آنا به من میگفت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادمو براش غذا کشیدم .. این شام لذیذ ترین شام زندگیم بود !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم کنارمه ، هم خودش غذا پخته : امشب میری سوئیت یا فردا ببرمت ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکری کرد : فرق نمیکنه هر جور شما راحتین ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: باشه پس امشبو بمون فردا خانم یگانه میاد دنبالت ، وکیل خوبیه و به کارش وارده . برای گرفتن شناسنامه و مدارک تحصیلی کمکت میکنه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای خوگلشو زوم کرد رو صورتم دل بیتابم ، بیتابتر شد : چیزی شده ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد : نه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشام بی نظیرمون که تموم شد تشکر زیر لبی کردم : برو بخواب فردا خیلی کار داری خودم میزو مرتب میکنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم نگاش کلافم کرد : باز وایساده منو نگاه میکنه برو بخواب دیگه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: من از حضورتون عذر خواهی میکنم جناب ولی میشه لطف بفرمائین محل استقرارمو نشونم بدین ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو مسخره میکرد سرتق : برو شیطون برو بالا ، میام هم اتاقو نشونت میدم هم اگه به چیزی احتیاج داشتی بگو تا برات بیارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاقی رو که براش آماده کرده بودم بهش نشون دادم و جای لوازمو چیزایی که ممکن بود لازمش بشه رو بهش گفتم و از اتاق بیرون اومدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت یادم میرفت ! باید یه زنگیم به فرزام بزنم طفلک منتظر تلفنمه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم طبقه ی پایین روی صندلی میز تلفن نشستم با لختیو بی حوصلگی تلفنو برداشتمو شماره گرفتم .. 1 بوق .. 2 بوق ... 3 بوق ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: بله ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: سلام آقای احتشام شبتون به خیر ایلیا هستم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحتشام : سلام پسرم ، خوبی شما؟ خانواده ی محترم خوبن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایلیا : بله خوبیم شکر خدا ، آقای احتشام میتونم با فرزام صحبت کنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحتشام : چرا که نه ! الان صداش میکنم .. یه لحظه صبر کن با مادرش تو اتاق بودن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: اشکال نداره ، مزاحم نمیشم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحتشام : چه مزاحمتی صبر کن ( فرزام ، فرزام آقاجون بیا پدرت پای تلفنه )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقایقی گذشت .. صدای شادو هیجان زده ش توی گوشی پیچید ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام بابایی خوبی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: سلام گل پسر ، خوبم . آماده ی سفر شدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرزام : بله ، مامان خوابیده ولی گفت اگه زنگ زدی بیدارش کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: نه بیدارش نکن بذار بخوابه .. صبح قبل از این که راه بیفتین تماس میگیرمو باهاش حرف میزنم ..بهتر شده که ایشالله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرزام : آره ، خیلی بهتره .همه شم به خاطر توجهاتو محبتای شما بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابایی دلمون براتون تنگ شده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: منم دلم تنگ شده پسرم ..امیدوارم سفرتون بی خطر باشه ، به سلامت بریدو برگردید ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرزام دلگیر گفت : کاش میشد شمام بیاید !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: میدونی که کارام زیاده و سرم خیلی شلوغه ، ایشالله دفعه ی دیگه پسرم .. منو از حال خودتون بی خبر نذارین .. حتمآ یه گوشی روشن باشه که بتونم باهاتون تماس بگیرم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرزام : باشه حتمآ ، دیگه کاری نداری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: نه عزیز دلم برو زود بخواب که صبح قبراقو سرحال بلند شی .. مراقب مادرتم باش ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرزام : چشم ، حتمآ .. خب شب به خیر ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: شب تو هم به خیر پسری !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو روی دستگاه گذاشتم ، با دو انگشتم چشمام رو فشردمو سرم رو به دیوار تکیه دادم ..توی عالم خودم سیر میکردم که صدای شکستن چیزی از بالا به گوشم رسید ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرش صدای فریاد پریسا بلند شد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع خودم رو به اتاقش رسوندم ..بدون این که در بزنم پریدم تو اتاقش ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآینه شکسته بود و خورده هاش توی اتاق پخش بود معلوم بود بهش ضربه ی شدیدی زده ! خودش رو زمین ولو شده بودو گریه میکرد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلو حواسم نبود نزدیک بود به اسم خودش صداش کنم ولی خدا کمکم کردو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو لو ندادم : غوغا ، غوغا جان ! چی شده ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش نشستم ، وای خدای من ، نـــــــــــــه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودشو تو آغوشم انداخت نتونستم خودمو کنترل کنم با تمام وجودم تو بغلم گرفتمش ، خیلی سخته کسی که به حد پرستش دوسش داری تو آغوشت باشه و نتونی ببوسیش !! تا جایی که دستهام قدرت داشتن به سینه م فشردمش .. سرش رو رو سینه ام گرفته بودمو موهاش رو آروم آروم نوازش میکردم و همان طور آروم اسمشو صدا میکردم : غوغا ، غوغا جان ، خانمی !! بسه دیگه عزیزم از جون رفتی .. از موقعی که اومدی یا اشک ریختی یا کار کردی ... خسته شدی عزیز !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر جیغ زدو ناله کرد و به سینه ام مشت زد که خسته شدو تو بغلم بی حال افتاد روی دو دستم بلندش کردمو رو تخت خوابوندمش .. خواستم ازش دورشم که دستهامو تو دستهاش گرفت : تو قبولش داری ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاش کردمو منتظر بهش چشم دوختم : تو قبول داری که هستو همه ی آدما رو میبینه ؟ که از رگ گردن نزدیک تره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی هیستریکی کرد : هه هه هه ! من که بعید میدونم !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دستهام آویزون شد یکم خودشو کشید بالا : اگه منو میدید نمیذاشت یه دختر 16 ساله ی معصومو مظلوم زیر دست دو تا گرگ بیوفته و له بشه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب داری بدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمکثی کرد و بعد داد زد : آره ، جواب داری بدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم ، باز خندید : دیدی تو هم جوابی نداری ! دیدی تو هم به وجودش شک داری !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم : جواب دارم بدم ، ولی الان تو توی موقعیتی نیستی که جوابمو گوش کنیو بپذیریش ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تکیه به دستام خودشو بالا کشیدو تو تخت نشست : حالم هیچوقت به این خوبی نبوده !! هم میشنوم ، هم اگه جوابت منطقی باشه میپذیرم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنارش بلند شدم تا از اتاق بیرون برم : ولی من حالتو مناسب نمیبینم ، صبر کن به موقعش جوابتو میدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تمسخر گفت : دیدی ، دیدی جواب نداری ، یعنی اصلآ کسی یا چیزی به اسم ((الرحم الرحمین ))وجود نداره ، یا اگرم هست ماله یه قشر خاصه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلآ خودش طرفدار گرگاس !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستغفر اللهی گفتم به طرفش برگشتم تمام عشقمو تو نگاهم ریختم ، این دختر طعمه ی ش..ت شده بود و من باید با عشق درمانش می کردم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفعلآ بخواب خانمی ، بعد مفصل راجع بهش صحبت میکنیم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمام نگاه کرد آروم گفت : قول !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو ستمو باز کردم مطمئن جوابشو دادم : قول !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدراز کشید : رو قولت حساب میکنم ، حاج بابا !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسته از لفظی که بکار برد خوشم نیومد ولی من چند وقت با نفسم جنگیده بودم و به این نتیجه رسیده بودم واقعآ بدردش نمیخورم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق بیرون رفتم احساس کردم هوا برای نفس کشیدنم کمه خودمو به حیاط رسوندم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذا که آماده شد میزو چیدم . ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irووی ! دختری دس پنجولت درد نکنه چی کردی ؟ خودمم فکر نمیکردم این قدر هنرمند باشم .. میز چیدم رویایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چی تو مایه های دیزاین ایتالیا !!!! رفتم صداش کردم ، میزو که دید وُِه زد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنگ کرده بود ... خودمو چ.. کردم : ببخشید دیگه ، میدونم به پای دست پخت حاج خانم نمیرسه ، ولی قابل خوردنه ، بهتون قول میدم بخورین مریض نمی شین !! اگه شک دارین اول خودم تست میکنم بعد شما شروع کنین ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام صندلی جلو کشید ، حرکات جنتلمنانت تو حلقم .. بعد در نهایت تعجبم گفت که دلش غذای خونگی میخواسته .. چون حاج خانم باید استراحت بفرماین .. گ .. بزن شانس منو ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون موقع که شانس قسمت میکردن من تو W.C بودم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاک تو گورم این تیکه رو بلند گفم خدا کنه نشنیده باشه .. تازه شنیده باشه م برام مهم نیست ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام وکیل گرفته برم دنبال کارای شناسنامه و مدارک تحصیلیم .. هی بابا ، این بنده خدا معلوم نیست سرش کجا خورده .. برامم مهم نیست ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام مهم نیست چه نقشه ای داره فقط برام مهمه که برای یه ساعتم شده فکر کنم منم انسانم ، همین !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این فکرای درهم برهم از جام پاشدم میزو جمعو جور کنم که گفت :برو بخواب فردا خیلی کار داری خودم میزو مرتب میکنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه حاجی کاش یکی با جفت پا بیاد تو فکم ، تا از خواب بپرم .. نه نه ! کاش لااقل خواب به خواب برم دیگه از این خواب خوش بیرون نیام ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش منو از فکرو خیالام بیرون کشید : باز وایساده منو نگاه میکنه برو بخواب دیگه !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه آدم عاقلو خودشم باورش شده من دختر این خونه م که میگه بروبخواب ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو ریز کردمو میخ چشماش شدم : من از حضورتون عذر خواهی میکنم جناب ولی میشه لطف بفرمائین محل استقرارمو نشونم بدین ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر جوابم با یه لحن با مزه که دلمو زیرو رو کرد ، گفت :برو شیطون برو بالا ، میام هم اتاقو نشونت میدم هم اگه به چیزی احتیاج داشتی بگو تا برات بیارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت پله ها رفت ، صدام کرد : دع ! بدو دیگه تنبل !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبالش راه افتادم از پله ها رفتیم بالا ، طبقه ی بالا دنیایی بود برا خودش ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه هال بزرگ بود .. یه ست راحتی خیلی شیکو یه تلویزیون ال سی دی بزرگ با کلیه ی امکانات صوتیو تصویری با یه دیزاین عالی توی هال چیده شده بودن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir5 تا اتاق خواب داشت که در یکی از اتاقا رو باز کرد اول منو فرستاد تو بعد خودش اومد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کمد دیواری رو باز کرد : ببین اینجا ملحفه های اضافی هست ..پتو بالشت روتختی خلاصه هرچی که دوست دداشته باشی ..ملحفه های تخت تازه عوض شده ولی اگه بازم به دلت نمیشینه میتونی از این ملحفه ها استفاده کنی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی نیست بهش بگه حای فک کردی غوغای بدبخت شبا کجا کپیده که حالا این ملحفه هایی که مثه گل میمونن به دلش نشینن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوله ی روبدوشامبری صورتی خیلی خوشگلم بهم داد : اینم نو ، می تونی ازش استفاد کنی .. توی اتاق یه در دیگه م بود اونم باز کرد : ببین این اتاق سرویس جداگانه داره ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای یه حمامو دسشوییه خوشجلو جمعو جور .. غوغا خانم وان امشب تو را می خواند !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست از اتاق بره بیرون برگشت نگام کرد : راستی برای صبحانه چی میل داری ؟ مات نگش کردم بعد لبهامو به سمت پایین کش دادم ، به سرم تکونی دادم : یعنی چی ؟! صبونه ، صبونه س دیگه چه فرقی میکنه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید ( خدایی عجب مالیه آدم دلش ضعف میره ) منظورم اینه که حلیم میخوری یا کله پاچه ، تخم مرغ آبپز ، نیمرو ، املت گوجه ، سوسیس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریدم وسط منوی صبونه ش خدایی ولش میکردم همین طور مسلسل وار اسمای غذاها رو ردیف میکرد : بابا همون نونو پنیر کفایت میکنه حاج آقا !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی خواد خودتونو به درد سر بندازین .. اصلآ اگه بگین صبح چه ساعتی بیدار میشین خودم پامیشم یه چیز برا صبونه درست میکنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز از اون نگاهای عجیب بهم کرد : شام به انتخاب تو بودو زحمتشم افتاد گردنت دیگه صبحانه با ممن خانمی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز لحن حرف زدنش ،با اون خانمی گفتن عجیبش دلم قیلی ویلی رفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرومو ملایم گفت : خوب بخوابی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا کورت نکنه د ، بی وجدان اگه قرار بود بخوابم حالا چه خوب چه بد ، الان که با این لحن تو خواب به کلی از سرم پرید !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمونده بودم چیزی رو که می خواستم بگم یا نه !! کلی با خودم کلنجار رفتم آخر دلمو به دریا زدم : ببخشید حاج آقا شما از این شارژر سوزنیای نوکیا دارین ؟! باطری گوشیم خراب شده ، هی شارژ خالی میکنه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد : حالا شبیه گوشی برا چی میخوای ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخوام اس بدم به مادرم در دیار باقی آقا تو رو سننه ! : خب میدونین من به موسیقی علاقه دارم ، برای آهنگ گوش دادن از گوشیم استفاده میکنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir