نیاز دختری که با ابراز علاقه به تیلاو، ورق جدیدی از زندگیش باز میشه و اتفاقاتی که براش می افته، اونو مجبور به ترک شهر خودش می کنه! اما نیاز به یه ناجی نیاز داره تا اونو از پیله تنهایی و غم دربیاره، ولی کی می تونه این کارو بکنه؟ تیلاو یا… (پایان خوش)

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، درام، انجمن رمان ترکان

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۴ دقیقه

مطالعه آنلاین نیاز عاشقی
نویسنده: آمنه آبدار

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #درام

خلاصه :

نیاز دختری که با ابراز علاقه به تیلاو، ورق جدیدی از زندگیش باز میشه و اتفاقاتی که براش می افته، اونو مجبور به ترک شهر خودش می کنه! اما نیاز به یه ناجی نیاز داره تا اونو از پیله تنهایی و غم دربیاره، ولی کی می تونه این کارو بکنه؟ تیلاو یا…

(پایان خوش)

مقدمه:

من نیازم یه دختر معمولی، مثل همه دخترا...

نه شیطونم نه زبون دراز، نه آرومم نه خجالتی...

معمولی معمولی...

تو زندگیم حماقتای زیادی کردم، حماقتایی که مستقیم تو آینده ام تاثیر گذاشتن...

خودمو باختم، اسیر غم شدم؛ قضاوت شدم... آبروم؟! آبرویی واسم نموند، دیر فهمیدم که نباید خودمو ببازم، ولی بالاخره تونستم! هیچ کس نمی دونه عصر سه شنبه چه اتفاقی افتاد، شاید آینده ام بهتر از گذشته ام باشه، اما تنها اینو می دونم که بزرگترین نیاز ما، نیاز عاشقیه...

'' به نام آفریدگار عشق ''

از پنجره کلاس به بیرون نگاه کردم؛ هوا آفتابی بود و هر از گاهی یه باد خنک می وزید.

به خودمو حال و روزم فکر کردم.

واقعا چرا باید منی که تا حالا عاشق کسی نشدم، باید عاشق یه آدم لاتی مثل تیلاو بشم؟

کسی که به اندازه موهای سرش دوست دختر داره و هر روز در مورد گند کاریاش می شنوم.

_معتمد!

با صدای خانوم رحمانی، به خودم اومدم و نگاش کردم؛ بالا سرم وایساده بود.

_بله خانوم.

اخماشو تو هم کشید.

_حواست کجاست؟!

_ببخشید خانوم یه لحظه حواسم پرت شد.

_حواستو جمع کن و بعد نگو که دوباره واسم توضیح بده.

_چشم.

یه نگاه دیگه بهم انداخت و چرخید تا بره بشینه و در همون حال زیر لبی غر غر کرد:

- معلوم نیست دختره چشه، چند وقته اصلا حواسش به درس نیست.

راست میگه، چند وقته کل هوش و حواسم پی تیلاو، تیلاوی که اصلا از احساس من به خودش خبر نداره و نمی دونه که دوسش دارم.

شاید همه بگن الان دوره نوجوونی توئه و این حسا عادی و زودگذره، اما من می دونم این حس زود گذر نیست؛ من خودمو خوب می شناسم دختری نبودم که با یه نگاه عاشق بشم.

پوف کلافه ای کردم و سعی کردم حواسمو جمع درس کنم.

بالاخره اون زنگ، با فکر و خیالای تموم نشدنی من، تموم شد و همه وسایلارو جمع کردیم تا به خونه برگردیم.

_ نیاز چته تو؟!

به سمت آنیتا برگشتم.

_ هیچی، چیزیم نیست.

پوزخندی زد و بهم اشاره کرد.

_ اره قشنگ معلومه چیزیت نیست.

_ میگم چیزیم نیست، چرا انقد کشش می دی؟!

دوباره به جمع کردن وسایلم مشغول شدم که آنیتا دستمو گرفت و منو به سمت خودش برگردوند.

_ چون من دوست خودمو خوب می شناسم، می دونم یه چیزی اونو به هم ریخته، چرا به من نمیگی؟

چی می گفتم؟! می گفتم عاشق یه پسر شدم که حسی بهم نداره و حتی دوست دخترش اینجاست؟! بگم عاشق پسری شدم که هیچ وقت عاشق منی که انقد زشتم نمیشه؟! چی می گفتم؟

چشمامو تو حدقه گردوندم.

_ بیین این بحثو تمومش کن، من چیزیم نیست.

با گفتن این حرف کیفمو برداشتم واز کلاس بیرون اومدم. خدا خدا می کردم امروزو تیلاو و دوستاش دم در مدرسه نباشن، اما دنیا کی به کام من بوده که این دومین بارش باشه؟!

از در مدرسه که بیرون اومدم، تیلاو و دوستاش رو روبه روی مدرسه، کنار درختا دیدم.

یه پسر خوشکل بود؛ پوست سفید، موهای لخت سیاه و چشمای تیله ای و ابروی سیاه، هر کی بود عاشقش می شد. مثل همیشه یه تیپ لش زده بود، مثل پسرای ولگرد کوچه و خیابون لباس می پوشید و می گشت.

نگامو از روش برداشتم و خواستم بی سر و صدا سوار سرویس بشم که صدای النا، دوست دختر جدیدشو شنیدم که به دوستش می گفت:((سیما من امروزو با سرویس نمیام، با تیلاو قرار دارم بعدا خودم برمیگردم؛ هوامو داشته باش!))

با شنیدن این حرف تموم تنم یخ بست و حس کردم زانوهام سست شدن. توی دلم آشوبی به پا شد که فقط خودم می دونستمو خودم.

مثل همه وقتایی که ناراحت میشم، تنگی نفس میگیرم، راه نفسام بسته شد و چشمام سیاهی می رفت.

دوباره به مدرسه برگشتم و سمت آبخوری رفتم. قدمامو به زور برمی داشتم و تا رسیدن به آبخوری، چند بار سکندری خوردم.

بالاخره رسیدم و شیر آب و باز کردم. دستای لرزونمو جلو بردم و یه مشت آب، به صورتم پاشیدم.

دستمو جلو بردمو یه قلپ آب خوردم؛ با آبی که از گلوم پایین رفت، احساس کردم جون تازه ای گرفتم.

همون جا کنار دیواری که کنار آبخوری بود، سر خوردم و نشستم. چند دقیقه طول کشید تا نفسام منظم بشن و به حالت عادی برگردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گوشه چشمم آنیتارو دیدم که با نگرانی به سمتم می اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ واکنشی نشون ندادم، جونی هم تو بدنم نبود که بخوام واکنشی نشون بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره بهم رسید و با نگرانی صدام زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی ندادم که دوباره تکرار کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز چت شده؟! نیاز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای تحلیل رفته جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی خوبم، یه دفعه ای نتونستم نفس بکشم، الان خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کوره در رفت و بلند داد زد: یعنی چی؟! هی میگم چت شده، میگی که خوبم بحثو کش نده! آخه لعنتی من اگه تورو بعد نه سال دوستی نشناسم به درد جرز لای دیوار می خورم. همین الان تعریف می کنی و میگی چت شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفاش نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه، اولش تعجب کرد و بعد محکم بغلم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بین گریه هام بریده بریده گفتم: باشه تعریف می کنم، ولی الان نه! الان نه اینجا جاشه و نه من حالم خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه فدات شم، بلند شو الان از سرویس جا می مونیم و با این وضع تو نمی تونیم پیاده بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کمک آنیتا بلند شدم و با حالی زار، سوار سرویس شدیم. توی سرویس بچه ها پاپیچمون شدن که چش شده و این چه حال و روزیه، اما آنیتا همه اونارو با گفتن اینکه مریضم، پیچوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بین راهو آروم اشک ریختم؛ دلم به حال خودم می سوخت. چرا باید جای من النا دوست دختر تیلاو باشه؟! صدای درونم جوابمو داد: چون اون خوشکلتر از توئه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره، اون خوشکلتر از من بود! این حقیقت تلخ زندگیم بود و نمی شد عوضش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان پسرا اول به خوشکلی طرف نگاه می کنن و بعد فکر می کنن که عاشقش بشم یا نشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبلنا زیبایی باطن ملاک بود، اما الان ظاهر حرف اولو میزنه، که من اونو ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم، نیاز خانوم ببین که چقد بدبخت شدی که داری برای خودتو به حال خودت گریه می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای زمزمه وار آنیتا رو کنار گوشم شنیدم: بسه دیگه انقد ضایع بازی در نیار که مشکوک بشن، تا الانم به زور پیچوندمشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پشت دست اشکامو پاک کردم؛ سرمو روی شونه آنیتا گذاشتمو تا رسیدن به خونمون چشمامو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چقد گذشت که آنیتا صدام کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز پاشو رسیدیم خونتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو باز کردم، بلند شدم و کیفمو برداشتم که آنیتا پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کمک لازم نداری؟! باهات نیام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به نشونه نه تکون دادم و از ماشین پیاده شدم. کیفمو تو بغلم گرفتم و قدم زنان کوچه رو طی کردم تا به خونه برسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور قدم بر می داشتم و راه می رفتم، حالم خیلی بد بود. شاید اگه رو همون عقیده ای که داشتم، اینکه من عاشق نمیشم، می موندم، الان حالم این نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق شدن بد دردیه، اما از اون بدتر اینه که عاشق یکی بشی که نمی خوادت. اینجوری عاشق بشی، دنیات میشه ماتم و طعمش به تلخی زهرمار میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اگه عاشق یکی بشی که دوست داره، به همون اندازه دنیات شیرین میشه و هر روز یه امید تازه برای زندگیت داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیلاو یه جوری رفته تو قلبم، که نه میشه فراموشش کرد، نه میشه بهش برسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون الان تو زندگیش کلی دختر رنگارنگ و خوشکل مثل النا هست، جوری که من حتی اندازه سر سوزنم بین اونا به چشم نمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره به خونه رسیدم؛ کلید و تو قفل انداختم و وارد خونه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز تویی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه صدای گرفته گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره مامان، خودمم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم تا کفشامو در بیارم که مامان سر رسید. با شنیدن صدای گرفته ام نگران شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی شده نیاز؟! چرا صدات گرفته است؟! چرا انقد کسلی؟! اتفاقی افتاده؟ امتحانتو بد دادی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه... مامان تو نمی دونی که دخترت عاشق شده و خیلی وقته که قید درساشو زده، تو الان داری در مورد امتحان و درس حرف می زنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه مامان هیچی نشده! فقط یکم مریضم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا مریضی؟! کجات درد می کنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این همه سوال پرسیدنای مامان کلافه شدم و بلند داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان فقط سرم درد می کنه، چرا بیخیال من نمیشی؟! ولم کن دیگه... اه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان مات و مبهوت نگام کرد. از خودخواهی خودم دلم گرفت! نباید سرش داد می زدم اون فقط نگرانم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم برم تو اتاقم، اما دلم راحت نشد که بدون معذرت خواهی برم. واسه همین رفتم طرف مامان، بغلش کردم و با بغض گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید مامان! نباید سرت داد می زدم، ولی تورو خدا هیچی نپرس، حالم خوب نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاشو دورم حلقه کرد و روی موهامو بوسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فدات شم دخترم، نبینم حالت بد باشه، بخشیدم مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر شونه اش رو بوسیدم و ازش جدا شدم. لبخند تلخی بهش زدم و زیر لب زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن این حرف بدون اینکا منتظر جوابی بمونم، به سمت اتاقم رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاق شدم و خودمو روی تخت پرت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نای انجام هیچ کاری رو نداشتم؛ بدون اینکه لباسامو عوض کنم، تو همون حالت خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون پسره کیه؟! یکم دقت کردم که تیلاو رو دست تو دست النا دیدم. داشتن ازم دور می شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلندی تیلاو رو صدا زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تیلاو...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی نداد؛ بلند تر صداش زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تیلاو...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گریه افتاده بودم، یهویی تیلاو برگشت و نگام کرد. دست النارو ول کرد و به سمتم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوشحالی خندیدم. تیلاوم داشت با لبخند به سمتم می اومد، اون دست النارو ول کرد، اون منو دوست داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت تیلاو فرار کردم و بغلش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیلاو حلقه دستامو از دور بدنش باز کرد و منو به عقب هل داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج نگاش کردم و پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده تیلاو؟! مگه منو دوست نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیلاو یکم نگام کرد و بعد بلند خندید؛ بعد یکم خندیدن، به خنده اش پایان داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه میشه دختر زشتی مثل تورو دوست داشت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکام چشامو تر کردن و ناباور نگاش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه، من زشت نیستم، تو منو دوست داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش رفتم و دستاشو گرفتم که دستامو پس زد و من و هل داد. روی زمین افتادم و با عجز نگاش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تیلاو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تیلاو و چی؟ ها؟! چی می خوای؟! واقعا فکر می کنی منو تو می تونیم باهم باشیم؟! این جزو محالاته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه، نه این نمی تونه واقعیت داشته باشه! تیلاو ازم دور شد و دوباره دست النارو گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا دور سرم می چرخید؛ زیر لب مدام تکرار می کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه تیلاو منو دوست داره، نه، من زشت نیستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهویی جیغ بلندی کشیدم و از خواب پریدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تموم تنم خیس عرق بود و نفس نفس می زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان پرید تو اتاق و با نگرانی صدام زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیاز، چت شده مادر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به پیشونیم کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی هیچی، خواب بد دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود از اتاق بیرون رفت و با یه لیوان آب برگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا اینو بخور حالت جا بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوانو گرفتم و آب و تا ته سر کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم حالم بهتر شد، ولی هنوزم با فکر کردن به اون خواب و حرفای تیلاو، بدنم می لرزید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان وقتی که مطمئن شد که خوبم رفت. هه... مامان من تا عاشق تیلاو باشم عذاب می کشم و هیچ وقت حالم خوب نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هندزفریمو برداشتم و آهنگ احسان خواجه امیری رو پلی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشقه، که دلیل اشکاته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشقه، که همیشه همراته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید، نمی دونی اما عشق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرهم تموم درداته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق که بشی حالت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حال دل مجنونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست خود ادم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرت همه جا اونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق که بشی مسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی نم بارونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماتو که می بندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو خاطره خاطره هات اونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(پس چرا عشق تیلاو مرهم دردام نیست، چرا عشقش باعث دردامه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو بستم و اجازه دادم اشکام چشمامو تر کنن.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هواش، میزنه به سرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی دور و برت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی جز جای خالیش نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدم، دلشو که بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل دیوونه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه هیچ چیزی حالیش نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق که بشی حالت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حال دل مجنونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست خود ادم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرت همه جا اونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق که بشی مسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی نم بارونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماتو که می بندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو خاطره هات اونی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*احسان خواجه امیری، عاشق که بشی*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کی میشه جای خالی تیلاو با خودش پر بشه؟! کی میشه که من انقد عذاب نکشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا یا منو بهش برسون یا کاری کن فراموشش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل این چند وقت بازم هق هق کردم و اشک ریختم؛ یعنی میشه دوباره من همون نیاز قبل بشم؟! میشه همون دختر بیخیالی که به پسرا توجه نمی کرد بشم؟! همون دختر شادی که شیطونیاش زمین و زمان و عاصی کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو جمع دوستاش کسی که همیشه می خندید، اون بود. من از این نیاز بیزارم، من نیاز قبلو می خوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی هیچ راهی نیست که من به تیلاو برسم؟ بشه که اونم منو دوست داشته باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادمه قبلا همیشه دوستامو مسخره می کردم که بخاطر یه پسر خودشونو به آب و آتیش می زنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسری که می تونه در آن واحد با چند تا دختر باشه و به همشون دوست دارم بگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما من الان خودم دارم، برای یه پسر لات خودمو به آب و آتیش می زنم. از خودم متنفرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تن کرختم رو به زور حرکت دادم و لباسامو عوض کردم. رفتم حموم؛ دوش آب سردو باز کردم و زیرش وایسادم تا از التهاب درونم کم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر خوردم و رو کاشیای سرد حموم نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من باید یه فکری بکنم، اینطوری نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چقد تو اون حالت موندم که صدای مامانو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیاز، یه ساعته تو حموم چی کار می کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدمو دوش آب گرمو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الان میام بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه زود باش، الان شام می خوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه زود شب شده بود. خودمو شستم و از حموم بیرون اومدم، یه لباس راحتی پوشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو آینه نگاهی به خودم کردم، چشام سرخ شده بودن، ولی می تونستم قرمزیشون رو گردن صابون بندازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند مصنوعی و یه شادی تلخ، ولی هنوزم من اون نیاز قبل نشدم، چون غم عشق تیلاو تو چشام لونه کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق بیرون رفتم و به مامان، بابا و آریا، ملعق شدم. مامان چای آورده بود و با بابا مشغول خوردن چای بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لبخند، به بابا خسته نباشیدی گفتم که درمونده نباشی گفت و بقیه چایی رو نوشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره شام حاضر شد و با کمک مامان، سفره رو چیدیم و مشغول خوردن شدیم، اونم چه خوردنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر و ذکرم فقط تیلاو بود و هیچی از مزه غذا نفهیدم، چون چیزی هم نخوردم بیشتر با غذا بازی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد خوردن شام تو جمع کردن سفره به مامان کمک کردم و اون شبم مثل همه شبا گذشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت یازده شب، همه به اتاقامون رفتیم تا بخوابیم. من که ظهرو خوابیده بودم و اون خواب بد ظرفیتم رو تکمیل کرده بود، حول و حوش، ساعت سه خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز پاشو، باید بری مدرسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوابم سبک بود و همیشه زود بیدار می شدم، اما چون دیشب و دیر خوابیده بودم، هنوزم چشمام سنگین بودن و پلکام روی هم می افتادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره چشامو بستم و پتو رو تا گردنم کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چقد گذشت که دوباره صدای مامان و شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیاز میام میزنمتا، پاشو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالی زار بیدار شدم، بعد کلی فحش دادن مدرسه، از رو تخت بلند شدم و گیج و منگ به سمت دستشویی رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از انجام کارهای مربوطه، یونیفرمم رو پوشیدم و مقنعه ام رو با وسواس خاصی سر کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه صبحانه سر سرکی خوردم و با عجله از خونه بیرون رفتم تا از سرویس جا نمونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره سرویس با تاخیر رسید و راننده مونم که کلا خود درگیری داشت، رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رسیدن به مدرسه، با غرغرای راننده که معلوم نبود با خودش چند چنده سر شد و بالاخره، با رسیدن به مدرسه، حکم آزادیمون امضا شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما انگار بیخیال نبود و بعد از کلی تهدید، اجازه داد پیاده بشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور که با عجله به سمت در ورودی مدرسه می رفتم، زیر لب غر غر کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیشعور غر غرو، مثل زنا غر می زنه. ور ور ور ور! آخه خجالت بکش موهات رنگ دندونای یکی در میونت شده. آخه به تو چه اون ور مدرسه پسرونه است این ور پسر هست! تو فقط یه راننده سرویسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو بین غرغرام یهویی یه دستی رو شونه ام نشست. یهویی دلم ریخت و یه حس بدی تو ناحیه سینه ام به وجود اومد و کل تن و بدنم یهویی انگار یه دیقه یخ زد و بعد شل شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو چرخوندم و با دیدن آنیتا نفس راحتی کشیدم و یه دونه محکم تو پهلوش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیشعور نمیگی سکته می کنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره اش از درد تو هم شد و در حالی که پهلوش رو با دست ماساژ می داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب من چی کار کنم؟! تو توفکر بودی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهش رفتم، دستشو گرفتم و دنبال خودم تا توی حیاط مدرسه کشیدمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو از دستم بیرون کشید و منتظر نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب منتظرم تعریف کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با استفهام نگاش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قضیه ای که دیروز قول دادی تعریف کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم تیلاو! غم عالم تو دلم نشست و آنیتا انعکاس اون غمو تو چشام دید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی غمگین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان که فعلا باید بریم سر صف، وگرنه ثامنی می کشتمون! زنگ تفریح برات تعریف می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناراضی سری به نشونه باشه تکون داد و با گفتن بریم، خودش جلو تر از من حرکت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمامو تند کردم، بهش رسیدم و شونه به شونه هم رفتیم و تو صف وایسادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توجه ثامنی که همیشه روی ما بود تا دست از پا خطا کنیم و بهمون بپره، این بار با دیر کردنمون، سوژه دستش افتاد و شروع به تیکه انداختن کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم حالم خیلی خوب بود که گیر دادنای ثامنی هم شروع شد. این چند وقته، مدام یه حس بدی، یه تنگی نفس، که می خواد خفم کنه، وسط سینه ام جا خوش کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنا بی ربط به تیلاو نیست، ولی من حالم خیلی بده! همیشه احساس خفگی می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید اگه واسه آنیتا ماجرارو تعریف کنم، یکم سبک بشم و یه باری از رو دوش قلب خسته ام، برداشته بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا خدا می کردم صدای النایی که داشت با ذوق و شوق از قرار دیروزش حرف می زد، بهم نرسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روحیه ام ضعیف شده بود، هر حرفی، هر رفتاری و حتی اسم تیلاو، یه تلنگره واسه اینکه هوای چشمام بارونی بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من می دونم چرا عاشق شدم، چون عقده داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادمه مشاور مدرسه می گفت، دخترا وقتی سمت پسرا میرن و عاشقشون میشن که محبتی از پدر و مادر دریافت نکنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسته من می خوام با داشتن تیلاو، تموم خلاء هایی که دارم پر بشه و من یه محبت و عشق رو تجربه کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاء هایی که سردی رفتار پدرم تو من ایجاد کرده و من چقد در حسرت یه حرف خوب، یه دخترم از زبون بابا سوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتظار زیادی بود اگه می خواستم که بابام باهام خوب رفتار کنه و مثل همه دخترا و باباهای دیگه باهم صمیمی باشیم؟! همه اینا برام عقده شده، عقده ای که فقط با دریافت محبت خالی میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سقلمه ای که آنیتا تو پهلوم کوبید، به خودم اومدم و راه افتادم. بالاخره صف تموم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سر کلاس رفتیم و اون کلاس با حواس پرتی های من و حرص خوردنای آنیتا و معلم تموم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای زنگ که بلند شد، نفسمو به طور محسوسی بیرون فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابامو زیر نظر آنیتا که با حرص صدام می زد و ازم می خواست زودتر جمع و جورشون کنم، تو کیفم گذاشتم. هنوز زیپ کیفو کامل نبسته بودم که دستمو کشید و منو به سمت درختی که پاتوق همیشگیمون بود، کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به درخت که رسیدیم، دستمو به زور از بین دستاش بیرون کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته هی دستمو می کشی؟! مگه کش تنبونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقنعه اش رو که کمی عقب رفته بودو جلو کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خفه خون بگیر و بیا از سیر تا پیاز ماجرارو برام تعریف کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میل شدیدی به نگفتن ماجرا داشتم، اما دیگه قولی بود که داده بودم. شاید با گفتنش سبک می شدم. من ضعیف تر از اونی بودم که تنهایی این غمو تحمل کنم. نفس عمیقی کشیدم و شروع به گفتن ماجرا کردم. از غرور بچگونه ام، از اینکه می گفتم هیچ وقت عاشق نمی شم، از تیلاوی که فقط یه حاشیه تو زندگیم بود و وقتی که به خودم اومده بودم، درست وسط زندگیم بود و همه زندگیم شده بود... تیلاو خیلی یهویی به دلم نشسته بودو اما جاشو خیلی خوب محکم کرده بود. از خلاء هایی گفتم که فکر می کردم شاید با وجود تیلاو پر بشه... گفتم و گفتم و وقتی به خودم اومدم که صورتم از اشکام خیس خیس شده بود و از زور هق هق نمی تونستم درست حرف بزنم و نفس بکشم... در آخر با گفتن اینکه من می دونم این حس یه حس بچگونه نیست، سه نقطه پای حرفام گذاشتم، چون تیلاو تا همیشه ادامه داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو روی زانوهام گذاشتم و از ته دل زار زدم. کاش صدای گریه هام به گوش خدا می رسید و خدا یا منو به تیلاو می رسوند و یا اونو برای همیشه از دلم بیرون می کشید... حسم برای همه خنده دار بود، اونم فقط بخاطر اینکه من فقط 14سالم بود. جرم من بچه بودنم بود، مگه من دل نداشتم؟! می ترسیدم به مامانم بگم و مامانم با تیکه هاش دیوونم کنه. خانواده من یه خانواده مستبد بودن، ارتباط یه دختر با یه پسر فاجعه بود. آنیتا محکم بغلم کرد و کنار گوشم نجوا کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو می تونی فراموشش کنی، نوجوونی هنوز فرصت داری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آنیتا جدا شدم و دستی به صورت اشکیم کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آنیتا اگه نمی تونی کمکی بهم بکنی پس لطفا شعار نده! اگه می دونستم این حرفارو می زنی، عمرا بهت یه کلمه از ماجرا رو می گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم به سمت آبخوری برم تا دست و صورتمو بشورم که مانعم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینا شعار نیست، بخاطر خودت میگم. اگه تصمیمشو بگیری آسونه، کافیه بخوای فراموشش کنی، خودم تا آخرش باهاتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فراموش کردنش سخت ترین و غیر ممکن ترین کار جهانه! آسون تو دلم ننشسته که آسونم بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسی منو درک نمی کرد، هیچ کس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنم حساس بود و این درک نکردن اطرافیانم تا سر حد مرگ عذابم میاد... تو هر حرفی که می زدن دنبال یه بهونه برای قهر کردن و داد زدن بودم... اخلاقم تا به شدت افتضاح شده بود و اطرافیانم به زور تحملم می کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم واسه مادرم می سوخت، چون کل بهانه گیریام و داد زدنام نصیب اون می شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه اون چه گناهی کرده بود که باید سهمش از اون همه زحمتی که واسم کشیده، غرغر کردنام سر اون باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه غمگینی بهش کردم و بدون جواب دادن بهش به سمت آبخوری رفتم. آبی به صورتم زدم تا پف و قرمزی چشمام از بین بره، با این قیافه ام ضایع ترین فرد توی کلاس بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتایی به سمت سالن رفتیم و زیر نگاهای خشمگین و طعنه های ثامنی وارد کلاسمون شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای زنگ که تو مدرسه طنین انداخت، صدای ولوله دخترا توی سالن مدرسه پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابامو توی کیفم گذاشتم و با قدمای آروم، از کلاس بیرون اومدم. مثل همیشه جلوی آینه پر دخترایی بود که دوست پسراشون منتظرشون بودن و تو صدر اونا النا بود. موهاشو به طرز خاصی از مقنعه بیرون آورد و مدلش داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرشم یه بوسی واسه خودش فرستاد و با گفتن من برم تیلاو جونمو ببینم، از جلوی آینه کنار رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سقلمه آنیتا به خودم اومدم و نگامو که از اشک نمناک بود، به زمین دوختم. دستشو پشتم گذاشت و وادار به حرکتم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خروجمون از حیاط مدرسه، تیلاو رو دیدم؛ انگار که سنگینی نگامو حس کرد که نگاهشو به سمتم سوق داد. همین که نگام کرد نگامو ازش دزدیدم که باعث شد یه پوزخند روی لباش جاخوش کنه. قدمامو تند کردمو بدون توجه به آنیتا که هنوز متوجه نبودن من کنارش نشده بود، به سمت سرویس رفتم و سوار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهنگی که راننده سرویس گذاشته بود، باعث می شد چشمام میل باریدن پیدا کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله ترحم و سوال جواب کسیو نداشتم بخاطر همینم تا خود خونه چشمامو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با روشن شدن اتاق، سرمو برگردوندم و به طلوع خورشید نگاه کردم. پرتو های نور با قدرت خودشونو از لای درز های روی پرده، به داخل اتاق می کشیدند. به ساعت نگاه کردم؛ هفت صبح بود. دیشب اصلا نتونستم بخوابم. تصمیمی که گرفتم، خواب رو از چشمام گرفته. اصلا نمی دونم تصمیم درستی هست و یا نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم بر عقلم غلبه کرد و قدرتشو با تصمیمی که گرفتم، به رخ عقل کشید. آخر راهی که می خوام برمو کسی جز خدا نمی دونه؛ شاید افتادن تو چاه بدبختی ها باشه و شایدم یه شیرینی ملموس، واسه قلبی که چند وقته داره زجر می کشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پتورو از روی بدنم کنار زدم و با گیجی که ناشی از بی خوابی بود، به سمت دستشویی رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب سرد رو باز کردم و چند بار مشتامو پر آب کردم و به صورتم پاشیدم، اما تاثیری نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمایی که به زور باز بودن، از دستشویی بیرون اومدم و لباسامو تنم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دعا دعا می کردم که بیهوش نشم و امروزو دوام بیارم، لااقل تا وقتی که تصمیمم رو عملی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو به آشپزخونه رسوندم و یه قهوه خوردم تا یکم خواب از سرم بپره و فک کنم یکم تاثیر داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفمو برداشتم و از خونه بیرون اومدم؛ مثل همیشه سر کوچه وایسادم تا راننده سرویسمون بیاد، همون کار تکراری هر روز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما نه، امروز فرق داشت، امروز با تمام روزای قبل من فرق داشت، اونم یه فرق اساسی که تصمیمم اون فرقو تعیین می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتارام آنیتا رو مشکوک کرده و باعث شده که همش سوال پیچم کنه. از صبح استرس امونمو بریده و دائم در حال جویدن ناخنامم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این آخرا واقعا دارم میمیرم، بی خوابی و استرس مزید بر علت شد و باعث شد که حالت تهوع بگیرم و بالا بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آبی به صورتم پاشیدم؛ دستامو خیس کردم و به گردنم کشیدم تا یکم از حرارتم کم بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم از دستشویی بیرون می اومدم که یکی به شدت هلم داد و به داخل فرستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا آوردم و آنیتا رو دیدم. صورتش از عصبانیت به قرمزی می زد. خواستم چیزی بگم که با عصبانیت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط خفه شو و چیزی نگو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی رو تخت سینه ام کوبید و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه مرگته امروز؟! باز داری چیو پنهون می کنی؟ فکر کردی خرم و نمی فهمم که تو می خوای یه کاری کنی؟ دِ اگه من همینو نفهمم به درد لای جرز دیوار می خورم. همین الان راست و حسینی میگی که می‌خوای چی کار کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش یه چیزی تو دلم فرو ریخت؛ انگشتامو با استرس توی هم حلقه کردمو با تته پته گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چ...چیو باید...بگم، م...ن کاری نمی خوام...بک...بکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بندش آب دهنمو با سر و صدا قورت دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اصلا دروغگوی خوبی نیستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها چیزی که تو اون لحظه می دونستم این بود؛ آره من دروغگوی خوبی نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم دست پیشو بگیرم تا پس نیفتم، شاید این واسه قانع کردن آنیتا کار ساز بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اصلا تو چرا انقد سیم جیمم می کنی؟! فکر می کنی اگه چیزی باشه من به تو نمیگم؟! دیگه گندشو در آوردی با این سوالات.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش تنه ای زدم و خواستم برم که محکم بازومو گرفت. برگشتم سمتش و با اخم نگاش کردم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون بارم گفتی چیزی نیست و خدارو شکر معنی چیزی نیستو فهمیدم، دیگه نمی تونی منو با این حرفات گول بزنی! زود باش ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه دستی به صورتم کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آنیتا گیر نده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولووم صدامو بالا بردم و بلند تر داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- د لعنتی گیر نده حال و روزم خوش نیست، تو چرا ولم نمی کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم نیاورد و بلند تر داد کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا نفهمم چته و چرا این حال و روزته ولت نمی کنم، تو خواب ببینی دست از سرت وردارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت در رفت؛ محکم بستش و به در تکیه داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من منتظرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استرس، ترس، عصبانیت، همه و همه با هم همراه شدن و باعث شدن که اشکای لعنتیم بازم جاری بشن و برای بار دیگه به دروغ متوسل شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دیوار تکیه دادم و با عجز نالیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه نمی دونی که درد من تیلاوه؟! به جز اون چی باعث خراب شدن حالم میشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرده ای از غم چشماش رو پوشوند و تو یه حرکت بغلم کرد. عذاب وجدان داشت خفه ام می کرد، حساب دروغام دیگه از دستم در رفته بود، هر لحظه یه دروغ جدید... تو دروغ گفتن خوب نبودم، اما داشتم کم کم حرفه ای می شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی یه کلمه از حرفای آنیتا رو نفهمیدم و فقط وقتی دیدم که ساکت شد، لبخند تصنعی رو لبام نشوندم و با بغض گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی که هستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تا تهش باهاتم آجی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهم از دستشویی بیرون اومدیم و به کلاس برگشتیم. فقط پنج دیقه تا زنگ مونده بود و من این پنج دقیقه رو به دنبال راهی برای فرار از آنیتا می گشتم. زنگو که زدن سعی کردم با یه بهونه ای بپیچونمش که نمی دونم شانس باهام یار بود، یا آنیتا راحتم گذاشت که تنها شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در مدرسه که بیرون رفتم، چشمامو گردوندم تا تیلاو رو پیدا کنم. همون جای همیشگی وایساده بود. منم رفتم یه گوشه و منتظر موندم تا همه جا خلوت بشه. کم کم جلوی مدرسه خلوت شد و تک و توک کسایی دیده می شدن که اوناهم در حد یه رهگذر بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهامو حرکت دادم و با قدمایی سست و پاهایی لرزون که ناشی از استرس بود، به سمت تیلاو رفتم. قلبم تند تند خودش رو به دیواره سینم می کوبید که نشون از بالا رفتن آدرنالین خونم می داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدنم به تیلاوی که هنوز متوجهم نشده بود، به اندازه یه سال گذشت. تو فکر این بودم که چطور متوجه خودم کنمش که نگام کنه، اصلا چی صداش بزنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرین قدمو که برداشتم متوجهم شد و با استفهام نگام کرد. لبای خشکمو با زبون تر کردم و با صدایی که از استرس می لرزید، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می تونم باهات حرف بزنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماشو تو هم کشید و دستاشو داخل جیبش برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_در چه مورد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگامو تو چشماش دوختم که تاب نیاوردم و نگامو به سمت انگشتام که تو هم حلقه خورده بودن، سر دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_می تونیم بریم پشت مدرسه؟! اینجا نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کرده بود، سنگینی نگاهشو رو خودم حس می کردم. وقتی دیدم قصد شکستن سکوتشو نداره، سرمو بالا آوردم و با التماس نگامو به اون تیله های رنگی دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسشو پوف مانند بیرون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه برو ببینم چی کار داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم زیر لب غر مانند ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سر ظهری چه گیری افتادیما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوتر راه افتادمو خودمو به فضای خالی که پشت مدرسه بود، رسوندم. نفسای عمیقی که می کشیدم هم نمی تونست آرومم کنه. سنگینی نگاهی رو حس کردم، سرمو بالا آوردم و دور و اطرافمو نگاه کردم؛ کسی نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینم مونده بود که توهم بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پام رو زمین ضرب گرفته بودم که صدای تیلاو رو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منتظرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا آورم؛ خواستم چیزی بگم که خجالت کل وجودمو گرفت و خون به شدت زیر پوستم دوید. تازه یادم افتاده بود که خجالت بکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستش...تو...یعنی من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرید وسط حرفامو کلافه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثل آدم بگو چی می خوای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو بستم و نفسمو تو سینه حبس کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه چشمامو باز کنم، تند و یکسره گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دوستت دارم با من دوست میشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسمو با شدت بیرون دادم؛ حرفمو زده بودم، اما جای مهم قضیه مونده بود. نمی دونم چند دقیقه بود که حرفمو زده بودم و تیلاو سکوت کرده بود، اما انگار همچنان میلی به شکستن سکوتش نداشت. تو همون حالی که سرم پایین بود چشمامو باز کردم؛ از پاهاش شروع به رصد کردن تیلاو کردم. با رسیدن به صورتش رو چشماش مکث کردم. اون تیله های رنگی ناباور نگام می کرد. سرشو کج کرد و موشکافانه پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شوخی بود دیگه، نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چیزی تو دلم فرو ریخت؛ یعنی واقعا فکر کرده بود من شوخی می کنم؟! احساس من براش یه شوخی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به معنی نه تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه، شوخی نبود خیلیم جدی گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به سمت آسمون گرفت و بعد چند لحظه سرشو پایین آورد. مستقیم به چشمام نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم لباش به خنده باز شد؛ از لبخند اون منم لبخندی زدم، انگار که همه چی خوب پیش رفت، بالاخره می تونستم تیلاو رو داشته باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم لبخندش به قهقهه تبدیل شد و بلند قهقهه کشید. لبخندم رفته رفته کمرنگ شد تا اینکه ردی ازش رو لبم به جا نموند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من گیج نگاش می کردم و اون بلند بلند می خندید؛ بعد از چند دقیقه که با خنده های اون که منو به شدت کلافه کرده بود و یه حس بد رو کم کم به دلم سرازیر می کرد گذشت، با دست کشیدن به دور لبش، به خنده اش پایان داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش به نیشخندی گوشه لبش تبدیل شد که بدجور تو ذوق می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحنی که حقارت ازش می بارید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا تو پیش خودت چی فکر کردی؟ اینکه الان میای پیش من و بهم ابراز علاقه می کنی و من با آغوش باز می پذیرمت؟! من تورو می خوام چی کار؟ دختری که خودش به یه پسر ابراز علاقه کنه چی ازش در میاد به جز اینکه همزمان با چند تا پسر باشه؟ اشتباه اومدی من با ه*...ها نمی پرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به وضوح صدای خورد شدن غرور و قلبمو شنیدم؛ بغضی که از اول حرفاش تو گلوم جاخوش کرده بود، قصد شکستن نداشت و داشت خفه ام می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنگی به گردنم زدم؛ چرا اکسیژنی نبود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرق سردی روی ستون مهره هام نشسته بود و بدن سردم نشون از افت فشارم می داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لای پرده اشکام که دید چشمام رو تار کرده بودن، تیلاوو دیدم که داشت می رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهام تحمل وزنمو نداشتن و هر لحظه امکان فرود اومدنم روی زمین بود؛ چنگی به دیوار زدم و سعی کردم سر پا بمونم، اما چشمام سیاهی می رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنیتایی رو دیدم که با دو به سمتم می اومد؛ آره، آنیتا تنهام نزاشته بود. صدای جیغ آنیتا، آخرین چیزی بود که قبل از اینکه دنیام تو سکوت و تاریکی فرو بره شنیدم و بعد یه تاریکی محض و پر از بی خبری بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این دختر چرا با سرویس برنگشته؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الان وقت این حرفاست؟! من میگم این دختره حالش بده و تو میگی چرا با سرویس برنگشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره میگم، باید یه توضیح قانع کننده داشته باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الان هیچی نگو فهمیدی، هیچی نگو! فعلا فقط حال نیاز مهمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو باز کردم؛ همه چیو تو هاله ای از ابهام می دیدم. گیج و منگ بودم؛ هیچی یادم نمی اومد، کم کم دیدم واضح شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم، دیوارا و پرده های سفید و بوی الکل، مهر تایید رو بر فرضیه این که من بیمارستانم، می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا و مامان همچنان در حال جدال بودن و بابام، پی دلیلی قانع کننده برای برنگشتن من با سرویس می گشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادآوری تیلاو و حرفاش برای قلبم مثل یه زهری بود که پادزهر نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم مامانو صدا زدم که صدام بیشتر شبیه ناله بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای ناله مانندم دست از دعوا کردن کشیدن و به سمتم اومدن. چشمای بس فروغمو تو چشمای نگران و پف کرده مامان دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو بین دستای گرمش گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالت خوبه نیاز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تشنمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لیوان آب برام ریخت که تن کرختمو روی تخت جا به جا کردم و لیوان و از دستش گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آبی که از گلوم رد شد، به معنای واقعی کلمه گوارای وجودم شد و حالم و جا آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا کلافه با پاهاش روی زمین ضرب گرفته بود و من اینو به خوبی می دونستم، که به زودی سوالای بی انتهای بابا سمتم یورش میارن و منم باید از سپر این روزام، دروغ، استفاده کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان مدام حالم رو می پرسید و من برای پایان دادن به نگرانی چشماش، خوبم با اطمینانی می گفتم. من جسمم خوب بود، این قلبم بود که به معنای واقعی کلمه، تیکه پاره بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر بار یادآوری حرفای تیلاو، خنجری می شد و صاف وسط قلبمو نشونه می گرفت؛ من خنجر حماقتم، تصمیم نابه جام و احساسات پاکمو می خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر اومد و معاینه ام کرد؛ به مامان و بابا اطمینان داد که حالم خوبه و فقط فشارم افتاده بود، الانم می تونن کارای ترخیصمو انجام بدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا رفت تا کارای ترخیصو انجام بده و مامان بهم کمک کرد تا لباسامو بپوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره بابا برگشت توی اتاق، اما تنها نبود؛ آنیتا همراهش بود، کسی که حتی روی نگاه کردن تو صورتشو نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا جدی پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا با سرویس برنگشتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم تو سینه حبس شد؛ تا حالا هیچ وقت به بابا دروغ نگفته بودم. خواستم لب باز کنم که آنیتا زودتر دست به کار شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستش داشتیم سوار سرویس می شدیم که یهو حال نیاز بد شد. برگشت تو مدرسه و منم نتونستم تنهاش بزارم و دنبالش رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم زیاد طول کشید، دیدم حالش بده به سرویس گفتیم بره و تا برگشتم دیدم اینجوری شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا که انگار خیالش راحت شده باشه که چیز دیگه ای اتفاق نیفتاده، سرشو به نشونه تایید تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کمک مامان و آنیتا به سمت ماشین رفتم و سوار شدیم؛ قرار بود امشب آنیتا پیشم بمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خود خونه سکوت کرده بودیم، اما دستای گرم آنیتا به نشونه حمایت دستامو محکم گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من باید یه فکری به حال خودم می کردم، دیگه رومم نمی شد که جلو چشمای تیلاو باشم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی اگه فقط از دور منو می دید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رسیدن به خونه، از ماشین پیاده شدیم و منو آنیتا به سمت اتاق من رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاق شدیم و آنیتا درو پشت سرمون بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرخیدم طرفش و نگاش کردم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو یه حموم بکن حالت جا بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما من بدون حرف تو چشماش خیره بودم؛ سرشو بالا آورد و به چشمام نگاه کرد و تا خواست چیزی بگه، محکم بغلش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض کنار گوشش هجی کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید که انقد بی معرفت و دروغگوام! مرسی که تو انقد با معرفتی و همیشه هستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاشو بالا آورد و مثل پیچک دورم حلقه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو بی معرفت نیستی و هیچ وقتم نبودی، هر کسی یه اشتباهاتی می کنه، اما یه دوست همیشه پشت دوستش هست؛ تا تهش هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش جدا شدم و با لبخند پر محبتی که توی سکوتش هزاران حرف بود، نگاش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتن یه همچین دوستی، نعمتی بود که من خیلی وقتا قدرشو نمی دونستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به حموم رفتم و بعد از یه ساعت، بیرون اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هربار که حرفای تیلاو یادم می اومد، لیفو محکم رو بدنم می کشیدم و حرصمو به این شکل خالی می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو خشک کردم و لباسامو پوشیدم؛ حال خشک کردن موهامو نداشتم و همونطور خیس رهاشون کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنیتا تو اتاق نبود و این نشون می داد که از اتاق بیرون رفته. از اتاق بیرون زدم؛ بوی خوب غذا تو کل خونه پیچیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ماهرخ

    10

    عالیییییی

    ۷ ماه پیش
  • پرنیان

    ۲۳ ساله 00

    سلام.من چون در رمان خوندن به جزئیات توجه زیادی دارم برام رمان قشنگی نبود

    ۸ ماه پیش
  • بارون

    ۳۰ ساله 00

    مزخرف و پر از سوتی بود،اونجایی که چهارنفری رفتن سفر بچه های خانه مهر را به کی سپردن؟

    ۸ ماه پیش
  • پرتو

    10

    راستش رمان خیلی خوبی بود اما از اینکه اول داستان گف دختره زشته و بعد گف خوشگله خوشم نیومد یعنی چون زیاد تو رمانا دقیق میشم از این تضاد خوشم نیومد

    ۹ ماه پیش
  • مرادخانی

    00

    عالی

    ۱ سال پیش
  • Zahra

    ۱۵ ساله 00

    عالی بود حرف نداشت ❤❤❤

    ۱ سال پیش
  • مهرنوش

    00

    آمنه جان خوب بود ولی خیلی کوتاه بود رمانای قبلیت و بیشتر دوست داشتم بازم ممنون

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    ۳۲ ساله 10

    رمان رو قبلاً خونده بودم رمان خوبیه ممنون نویسنده جون بابت رمان زیباتون 🌟👏🌹🌷💖🌟

    ۱ سال پیش
  • باران

    ۱۶ ساله 10

    واقعا عالی و قشنگ بود شاید اعصابتون خورد بشه در حینش ولی ارزششو داره بخونین حتما

    ۱ سال پیش
  • فریده حاتمی

    ۳۴ ساله 10

    عالی هم عاشقانه بود هم تحسین بر انگیز عالی حتما بخونی این رمان و

    ۲ سال پیش
  • الی

    10

    عالی بود

    ۲ سال پیش
  • Saba

    11

    در ابتدا از تلاش و زحمتی که برای رمان کشیدید سپاس گزارم و خسته نباشید اما رمان به شدت خلاصه بدون جزۓیات به دون هیچ کششی و موضوع جالبی و دور از واقعیت بود

    ۲ سال پیش
  • یگانه

    01

    خیلییی خوبب بود اما کمی تکراری بود

    ۲ سال پیش
  • امیر

    ۱۴ ساله 11

    عااالی ممنون از نویسنده

    ۲ سال پیش
  • الف

    00

    قشنگ بود ولی خخخیییلی خلاصه

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.