رمان نگهبان آتش به قلم مریم آهون
ژانر : #انتقامی #پلیسی #عاشقانه #معمایی
خلاصه:
مردی که تو سال اول جوانی شاهد اتفاقی میشه که باعث میشه همه ی احساساتش کشته بشه و جز خشم و کینه و انتقام چیزی تو وجودش باقی نمونه.. حالا بعد از سال ها برگشته تا انتقام بگیره.. اما از کی؟!
دو ساعتی بود که هوا به تاریکی روزگارم شده بود و من همچنان بی حرکت به روبرو نگاه می کردم..
به ساعتم نیم نگاهی انداختم.. از اونجا که زمان برای من مهم ترین چیز ممکن تو این دنیا بود، احتساب تمام روزها و لحظات و ثانیه های از دست رفته م رو داشتم.. ساعت لکسوس با بند چرم اصل که با صفحه ی گرد و سه دایره ی کوچکتر که دوازده هرشب رو با عقربه هایی طلایی به من نشون می داد روی مچ دستم خودنمایی می کرد..
درهمون حالت بدون اینکه سرم رو بالا بیارم چشم های سیاهمو بالا کشیدم و به منظره ی سیاه روبروم که عجیب سفید میومد نگاه کردم و گفتم:
-دو میلیون و صد و نود هزار روز و دو ساعت و هجده دقیقه و سی و سه ثانیه..
پوزخند زدم.. دست چپم رو وادار کردم به حرکت.. به خاطر دوساعت بی تحرکی حس میکردم وزنه بهش وصل کردن.. مشتم رو باز کردم و دستم رو روی تنه ی سرد و لطیف درخت گذاشتم..
نگاه منتظرم، روبرو رو هدف گرفته بود.. من خسته نبودم.. این هوای سرد اولین شب آذر ماه برای من سال هاست که شب یلدا شده بود.. طولانی و پر از درد.. اما من نمی لرزیدم.. دوباره گوشه ی لبم بالا پرید.. من منتظر بودم و از این کار خسته نمیشدم اون هم امشب.. فکم رو به هم فشردم و زمزمه کردم:
-هرگز..
من تو مسیری افتاده بودم که تنها یک راه برگشت داشت.. بی غیرتی..
هه.. من بی غیرت و بیشرف نبودم.. زهرش رو تو وجودم حس میکردم.. اینقدر زیاد که جایی برای من نمونده بود.. تا عمارت روبرو هشتاد و پنج متر فاصله داشتم.. درست سمت راست تو تاریک ترین قسمت کوچه..
کسی منو نمی دید اما فقط اونا.. اونایی که حتی روبروشون هم نمی دیدن.. مثل از دست رفتن یه زندگی..
از پیچ کوچه نور سفید ماشینش رو دیدم وقت حساب رسیده بود.. درست به موقع..
هیچ نیازی به دیدن ساعت نبود این آدم رو خوب می شناختم.. شک نداشتم حتی بهتر از خودش..
هشت سال برای درد، رنج، عذاب، بی کسی و البته شناختن این خوک کم نبود بلکه زیاد هم بود.. کمی رو پاهام جابجا شدم.. شیش دنگ حواسم رو به روبروم دادم درست مقابل عمارت ماشین رو متوقف کرد.. بانوک کفش روی زمین ضرب گرفتم.. الان درست شش ثانیه زمان داشت تا از ماشین پیاده بشه یک، برداشتن پالتو.. دو، جدا کردن گوشیش از سیستم ماشین که خودش به تنهایی سه ثانیه زمان می برد.. هنوز پاهام به زمین ضرب داشت و دو ثانیه برای برداشتن کیف چرم و پیاده شدنش..
تمام مدتی که تو ماشین بود، هیچ چیز نمی دیدم اما حالا صورتش درست روبروم بود.. با دیدن شخص ناشناس یکه خوردم.. دختری جوون.. با پوستی به روشنایی ماه.. نگاهش به من بود اما شک نداشتم که هرگز امکان نداشت که من رو که بالباس سرتاپا مشکی بی حرکت ایستاده بودم رو تشخیص بده.. با این حال قدمی به عقب برداشتم.. بدن همیشه داغم داشت من رو ذوب میکرد.. از بیکلامی چند ساعته، لب هام به هم چسبیده بود.. آب دهنم خشک شده بود.. چند باری فکم رو باز و بسته کردم به سختی زبونم رو حرکت دادم نفسام کشدار شده بود تنها تونستم بگم:
-نیومد..
ناگهان انگار چیزی به خاطرم اومده باشه شتاب زده دستم رو به سمت گوشیم که در جیبم بود بردم اون دختر هنوز ایستاده بود و داشت بامردی حرف میزد.. می شناختمش بشیر.. باغبون عمارت.. پنج سال بود اینجا کار میکرد.. کلافه چنگی به گلوم زدم.. وجودم از خشم می لرزید.. گوشی رو به گوشم زدم با اولین بوق صدای نگرانش بلند شد:
-حالت خوبه؟
تلفن رو به دست چپم دادم و به همون سمت سرچرخوندم طوری که لبم به گوشی نزدیک تر باشه.. کفری غریدم:
-خوب نیستم..
شتاب زده گفت:
-چیشد نتونستی؟
ابروهام بالا پرید.. نتونستم؟ این از همه جا باخبر، داشت چی میگفت؟ من هشت سال بود توانایی هام رو جمع کرده بودم برای امشب.. شب یلدای آذرماه.. طولانی ترین شب سال.. درست از ده سال پیش.. صداش رو باز شنیدم..
-الو تاویار اونجایی؟
یک کلام گفتم:
-نیومد و تو باید بهم حساب پس بدی..
وقبل هر عکس العملی گوشی رو از گوشم فاصله دادم که دستی روی شونم قرار گرفت.. نترسیدم.. صدا بلندتر از حد معمول بود:
-خیر باشه داداش..
با خنده ی پراستهزایی به سمتش چرخیدم و خیلی جدی گفتم:
-دستتو بنداز..
مزخرف خندید.. خواستم از کنارش رد بشم که مرد درشت هیکلی با موهای بلند سد راهم شد
-کجا کجا؟ ما که هنوز کارمون رو نگفتیم..
دونفر بودن.. با هیکل هایی ورزیده و حتی درشت تر از من..
بعد از ماجرای چند لحظه پیش و خراب شدن برنامم، هیچ تحمل دو تا راهزن احمق رو نداشتم.. الان درست مابینشون بودم یکی پشت دیگری روبروم بود.. کمی از درخت فاصله گرفتم اینجا نور بیشتری داشت.. موتورشون هنوز روشن بود و من صداشو می شنیدم.. شمرده شمرده گفتم:
-از سر راهم گم شو کنار..
نگاهشو از عمارت گرفت.. عمارت؟ چرا نیومد؟ همه چیز به هم ریخته بود و حالا این دو مرد...؟
مرد پشتی گفت:
-چشم هرچی امر کنید قربان..
و بلند شروع کرد به خنده.. حالم بد بود.. صداشون سکوت کوچه رو شکست.. دستمو بالا بردم تا از سر راهم کنارش بزنم برای لحظه ای از تماس دستم بابدنش مشمئز شدم.. به جاش مشت گره کرده م رو به سینش کوبیدم انتظارش رو نداشت که به عقب پرت شد، اما زمین نخورد هردو به خودشون اومدن خنده هاشون تو گلو خفه شد
از این فرایند متنفر بودم بیزار بودم.. ده سال بود دیگه نمی خندیدم.. صداش رو از فاصله ی کمی شنیدم:
-تو چه غلطی کردی؟
و تو یه حرکت به سمتم اومد و یقه کتم رو تودست گرفت و تو فاصله ی چند سانتی متری صورتم نعره زد:
-بگو ببینم چه گهی خوردی ها؟
محکم تکونم داد موبایلم که تا اون لحظه تودستم بود افتاد.. گره ابروهام رو محکم تر کردم و برخلاف آشوب درونیم خیلی خونسرد گفتم:
-مراقب رفتارت باش و بکش کنار..
از چشمای سیاهش که عجیب قهوه ای میزد خون میبارید مشتش روی یقم درست زیر گلوم می لرزید که با خشم و لرزش صداش همراه بود:
-مثلا اگه مراقب نباشم چی میشه؟
و عصبی سرشو تند تند تکون میداد.. نفس های داغش به صورتم میخورد.. بوی گند میداد.. خونسردتر به سوالش تنها پوزخند زدم.. اینبار صبر نکرد.. بامشت به صورتم زد.. سرم به راست کج شد.. دستم رو روی فکم گذاشتم درد میکرد.. خواست دوباره حمله کنه اما دوستش که تا همین الان ساکت بود مچشو گرفت و مانعش شد.. مدام داد میزد و فحش میداد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عوضی بامن بودی؟ میکشمت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو میخواست خودشو به من برسونه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ول کن جواد بذار برم مادرشو به عزاش بشونم ولم کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زدم.. مادرم.. هه.. خندم رو به خودش گرفت جری تراز قبل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخندی؟ به من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو آزاد کرد و تقریبا به سمتم دویید پیش دستی کردم ومشت گره کردم رو قبل از اون تو صورتش پیاده کردم همونجا روی زمین افتاد.. دستی به صورت ملتهبم کشیدم اون مرد که با مشت زده بودمش موهای بلندشو کنار زد و از زمین بلند شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز همین فاصله هم میشد خشمو از چشماش خوند آب دهنشو روی زمین تف کرد.. رو برگردوندم.. هنوز اون دختر و بشیر ایستاده بودن.. سر و صدا رو نمی شنیدن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولش کن بیا بریم بابا طرف مایه دار نیس.. واسمون سودی نداره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین صدای رفیقش جواد بود که باترس تمام کلمات رو ادا میکرد.. حق بااون بود من به هیچ دردی نمیخوردم واسه کسی سودی هم نداشتم.. باز پوزخند زدم که صداش بلند شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره درسته پس دنیا هیچ نیازی به بی مصرفا نداره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبینی بالا کشید و رو به رفیقش درحالی که من مخاطبش بودم ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کار ماهم پاکسازیه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو داخل جیبش فرو برد و چاقویی بیرون آورد.. جواد یه قدم عقب رفت و من برق چاقو رو تشخیص دادم و سرجام میخکوب شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیشد آغا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلعنتی با اون قیافه ی خشن و موهای بلند، گردن کج کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نکنه ترسوندمت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترس؟ من میترسیدم؟ نه من خیلی وقت بود به مرگ التماس میکردم اما....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بس کن فرید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس اسمش فرید بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دستش رو کشید که تو یه حرکت خودشو آزاد کرد و به من نزدیک شد.. نیم سانتی متر هم تکون نخوردم.. آروم بودم.. از ناآرومی درونم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوای منو بکشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس زود باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی اراده صدام بالا رفت و با دست به سینش ضربه زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه فرید نکن نزن داره تحریکت میکنه بیا بریم تا کسی نیومده.. در همین حد کافیه.. سر و صدامون کل کوچه رو برداشته..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم ثانیه ای میلیادها بار می کوبید و من داشتم به این بلندی صدا فکر می کردم.. هنوز خیره به چشمام بود انگار میخواست حسمو از نگاهم بخونه.. زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دنبال هرچی هستی به دستش نمیاری..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبادست خودمو نشون دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس منو بکش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتحکم داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-د زود باش ترسیدی؟هه نکنه فکر کردی واسه زندگیم به توی ولگرد التماس میکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه فرید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواد فقط ایستاده بود و حرف میزد.. رو به فرید گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو آدمش نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحال رفتن گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یا چاقو نکش یا اگه کشیدی تمومش کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو چند گام دور شدم.. هنوز چندان فاصله نگرفته بودم که با صداش درجا ایستادم.. من به چشم هایی فکر می کردم که هرلحظه ممکن بود ما رو ببینن.. امان از شنوایی.. حالا وقتش نبود.. نه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس تمومش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهام بالا پرید همه چیز تو یک لحظه اتفاق افتاد چشمای اون مرد، برق چاقو و درد و درد... دهنم از فریادی که نزدم باز بود.. صداشون رو می شنیدم و من مشممو روی محل درد گذاشتم.. هنوز سر پا بودم و داغی خون رو حس می کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو چیکار کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناباور چشم بالا کشیدم.. تیپ ساده و بادگیر سورمه ای رنگ فرید رو دیدم.. جواد محکم به سر خودش کوبید و فرید یه قدم عقب رفت.. چاقو بین دستش می لرزید و بلندتر داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خفه شو.. خفه شو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه ترسیده ی جواد رو ببه خودم دیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خراب کردی فرید.. لعنتی چیکار کردی؟ باید ببریمش بیمارستان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم منقطع شده بود و یکباره کل وجودم خیس عرق شد و از کنار گوشم چکید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه نه باید فرار کنیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی شکمم خم شده بودم.. دستم رو محل خون ریزی فشار دادم.. آخ نه.. لعنتی.. همه چی به هم ریخته بود.. نفسم به سختی از صندوقچه ی سینم بالا میومد و هنوز داغ بودم.. هردو پا به فرار گذاشتن و من به مسیر رفتنشون زل زدم.. نگاه آخر جواد به پشت سر من چیزی شبیه به ترس و پشیمونی بود.. جواد همچنان توسط فرید کشیده میشد و سوار موتور شدن.. بالاخره زانو زدم.. حتی نمی خواستم وضعیتمو ببینم.. این امکان نداشت.. کجا بود؟ کجا؟ خون، چیزهای بدی رو تو ذهنم تداعی می کرد.. خیلی بد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم داشتم تار می دیدم.. چشمم به چراغ چشمک زن گوشیم افتاد که الان کنارم بود به صفحش نگاه کردم به خاطر درگیری موهای نسبتا بلندم روی پیشونی و چشمام ریخته بود.. گوشیم مدام زنگ میخورد.. از همین فاصله شماره تماس گیرنده رو تشخیص دادم.. نریمان.. پوزخندی از سر درد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب شد گوشی رو گذاشتن تا خودم به داد خودم برسم.. لرزشم بیشتر شده بود.. اونقدر که دندونام به هم میخورد سعی کردم خودمو به گوشی برسونم که بادیدن قطره های بزرگ خون روی زمین که زیر نور ضعیف موبایل سیاه میزد، به یکباره تن داغم مثل قطب یخ زد.. سرمای دیرسابقی به سراغم اومد... صداها قطع شد وجز صدای ناقوس مرگ توی گوشم چیزی نمی شنیدم.. سرم رو رو به آسمون گرفتم درد امونم رو گرفت و روی زمین تقریبا پرت شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا درد شدیدی تو ناحیه شکم و پهلوم چشم باز کردم نگاهم رو به اطرافم چرخوندم یکم طول کشید تا متوجه اطرافم بشم یه اتاق بزرگ با دیوارهای آبی یک تابلوی زیبا از جنگل بارونی.. انگار داشتم تار می دیدمش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کتاب خونه و...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور پلکمو باز نگه می داشتم.. من چند ساعت رو تو بی خبری سر کردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بالاخره بیدار شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خوش آهنگی بود که درست از کنارم به گوشم رسید.. سرمو به چپ کج کردم.. نگاهم تو یه جفت چشم آبی که عجیییب آبی میزد گره خورد.. چیزی نگفتم که ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالتون خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم اومدم.. خیلی زود اتفاق های پیش اومده رو به یاد آوردم.. دوساعت انتظار.. اون ماشین.. زن ناشناس.. اون ولگردا.. درآخر چاقو خوردن.. قلبم ضربان گرفت و زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من چ چ چاقو خوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خواستم ازجام بلند شم که چنان دردی تو شکمم پیچید که آخم به هوا بلند شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آآآخخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو روی سینم گذاشت و مانع بلند شدنم شد.. آرنجمو تکیه گاه بدنم قرار دادم که باز به حرف اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لطفا دراز بکشین.. شما زخمتون عمیقه.. ده ساعته که بیهوشین..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن این حرف شوک زده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی؟ د..د.. ده ساعت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلعنتی.. منو دیده بود؟ هرچند به حتم دوربین ها منو شکار کردن و حالا.. اصلا این دختر کی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر تکون داد و من متوجه لطافت موهایش شدم که با یه تکون ساده به روی صورتش ریخت هنوز دستش روی سینم بود.. دوباره دراز کشیدم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجز کلافگی و بی خبری، تشنگی هم داشت دمار از روزگارم در می آورد.. من باید هرچه زودتر با نریمان حرف میزدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آب..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشنید.. نزدیکم شد و سرشو نزدیک دهنم آورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیزی گفتین؟ نشنیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم عمیقی از عطر خوشبوی موهاش گرفتم و حرفمو برای گوش های منتظرش تکرار کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید.. یکم لهجه داشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخ.. ببخشید.. حتما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از پارچ رو عسلی کنار تخت لیوان آبی پر کرد و به طرفم گرفت دست لرزونم رو بالا آوردم.. لیوان رو که به دستم داد سردیش به لرزش بدنم افزود کمی از آب روی تخت ریخت به سرعت لیوان رو از دستم گرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بذارین من کمکتون کنم.. خون زیادی از دست دادین..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمات اعمالش بودم.. کنارم لبه ی تخت نشست.. کمی خم شد دست راستشو زیر سرم گذاشت و با دیگری لیوان آب رو به لب خشکم چسبوند.. خنکی آب جون رو به تنم برگردوند.. بادست پسش زدم.. متعجب نگام کرد بی انعطاف گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گوشیم کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که سعی بر بلند شدن داشتم ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باید برم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش رو دلخور شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما همیشه اینجوری تشکر می کنین؟ هیچ می دونستین اگه من پیداتون نمیکردم الان مرده بودین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با غرور ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من نجاتتون دادم آقا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند صداداری زدم و بابی تفاوتی مخصوص خودم جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یادم نمیاد از کسی درخواست کمک کرده باشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوچک ترین اهمیتی برام نداشت می مردم هم اصلا مهم نبود.. پاهام رو به زحمت از تخت آویزون کردم.. سرم گیج میرفت.. به کمک دستم خودمو نگه داشتم.. طولی نکشید که از جاش بلند شد و مقابلم قد علم کرد.. دست به کمر زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واقعا که شما دیگه چه جور آدمی هستین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابشو نمیدونستم چون من اصلا آدم نبودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مهم نیست.. من واقعا دیرم شه و باید برم.. ممنون که جونمو نجات دادی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتمو روی تشک فشردم و به سختی بلند شدم.. احساس درد و کشیدگی داشتم اما منشا اصلی درد درست وسط سینم بود.. یه قدم عقب رفت شاید از درشتی اندامم ترسید.. تقریبا اندازه ی یک دستم میشد پوزخندم عمق گرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اما فکر نکنم تو نجاتم داده باشی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبا چشم به اندام ظریفش اشاره کردم.. متوجه منظورم نشد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-معلومه که من.. پس چی فکر کردین؟ من داشتم میرفتم خونه که صدای داد چند نفرو شنیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاخک هام فعال شد بی توجه به من که روپا بند نبودم تند تند دست تکون میداد و باهیجان تعریف میکرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راستش خودم ترسیدم که بیام خواستم برم اما صدا خیلی نزدیک بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرف زانوهام شل شد و خودمو وادار به ایستادن کردم اما کمی روی شکم خم شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آآآآخخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش نیمه موند و هین کشیده به سمتم اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیشد ای وای خوبین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبه صورتم دست کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وااای باز تب کردین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف میزد و من تنها به یک چیز فکر میکردم.. این همون دختر بود؟ چشم به صورت نگرانش دوختم تازه داشت یادم میومد.. با صدای پر از خط و خش لب زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعدش چی شد بگو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به موهای به هم ریختش کشید و صاف نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب بعدش از آقا بشیر خواستم که ببینه چه خبره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بشیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حواس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره.. باهم اومدیم دیگه صدایی نمیومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسترس داشت مدام با انگشتش بازی میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من صدای یه آهنگ شنیدم.. صدا رو که دنبال کردیم یه موبایل روی زمین افتاده بود و مدام زنگ میخورد.. نزدیک که شدم با دیدن شما که غرق خون بودین جیغ زدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسم خون بی اراده باعث شد چهره درهم بکشم دست رو دهنش گذاشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی ترسیدم مرده باشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی تو جام جابجا شدم دردم بیشتر شده بود اونقدر که لبمو برای ناله نکردن به هم فشردم.. دست رو پیشونیم گذاشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تب دارین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنم سرد و گرم میشد.. مثل مار به خودم می پیچیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر کنم اثر مسکن ها رفته الان بهتون دارو میدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفت و زود از اتاق بیرون رفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلکم مدام روی هم می افتاد و ذهنم روی یه مسئله ثابت نمیشد.. اون اینجا بود؟ اینجا چه خبره؟ از این سردرگمی کلافه بودم.. چرا من از دلیل نیومدنش بی خبر بودم؟ آخ نریمان.. آخ.. زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون عوضی ها..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ.. داشتم هزیون میگفتم.. انگار ناله هام داشت به فریاد تبدیل میشد.. درد رو تو جای جای بدنم حس میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دارم میمیرم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ناتوانی که درد باعثش بود متنفر بودم.. پس کجا رفت؟ حالا دیگه کل اتاق پر از صدای نفس های کشدارم شده بود که در با شتاب باز شد و من بین پلک های نیمه بازم همون دختر و یه مرد با کت شلوار و کیف به دست دیدم که وارد شدند.. کمی بعد سوزش چیزی توی دستم و مایه ای که وارد رگم شد درآخر از بین رفتن درد بی امانم.. کم کم صداها داشت به گوش کرم می رسید.. همون مرد که متوجه شدم دکتر بود منو مخاطب قرار داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پسر جان چرا از جات بلند شدی؟ به بخیه هات فشار اومده برای همین اینطور شدی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من باید برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجا بااین وضعیت؟ شکمت سیزده تا بخیه خورده.. خیلی شانس آوردی صدف خانوم پیدات کرده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن حرفاش اخم کردم.. صدف..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به گره کور اخمم، رو به صدف گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واسش سوپی چیزی آماده کنید.. داروهاشم سرساعت بخوره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف سرتکون داد و تشکر کرد.. بعداز خداحافظی تا دم در همراهیش کرد و من شنیدم که خیلی آهسته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باورم نمیشد این اتفاق زمانی بیفته که شما تازه برگشتین و صاحبخونه هم نیستن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف با نیم نگاهی به من رو گرفت.. اما من نگاه نگرانش رو به خوبی درک کردم.. صاحبخونه؟ اون لعنتی کجا بود؟ سرم از تکرار این سوال رو به انفجار بود.. باید می رفتم.. بیش از این توان موندن نداشتم.. همه چیز می تونست به بهترین شکل پیش بره اما.. آخ نریمان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-موردی نیست.. من خودم رسیدگی می کنم.. دست شما درد نکنه.. ممنون که قبول کردین اینجا معالجش کنین..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر دستی به ریش های مرتب شده ش کشید و سری تکون داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهش می کنم.. من وظیفمو انجام دادم روز خوش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر نگاه آخر رو به من انداخت و رفت و من دستم روی درد مشت شد.. صدف در رو بست و باز برگشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان بهترین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالم دست خودم نبود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میشه گوشیم رو بدی؟ باید یه زنگ بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک شد ازداخل کشو گوشیم رو بیرون آورد برای گرفتنش دست آزادمو بالا آوردم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من هنوز از دست شما ناراحتم.. بعد از این اتفاق من چنین برخوردی رو انتظار نداشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانتظار چطور برخوردی رو داشت؟ باید به خاطر وادار شدن به ادامه ی این زندگی نفرین شده برخوردی جز این داشته باشم؟ زندگیم رو هوا بود.. اخم غلیظی بین ابرو آوردم.. عذرخواهی کردن جزو برنامم نبود هیچ وقت از هیچ احدی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من خیلی کار دارم و باید برم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیروزمندانه خندید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واقعا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصفحه قفل گوشیمو باز کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-البته که همینطوره.. حتما خیلی ها نگرانتونن.. مثلا اینکه 149 بار زنگ زده 43 تا پیامک کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلکم بالا پرید مطمئن بودم با سیستم امنیتی که روی گوشیم بود نمیتونست جواب بده.. عملا توانایی انجام هیچ کاری نداشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر نکنم لازم باشه بهت جواب پس بدم.. زودباش بده من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیطون خندید و تخت رو دور زد و به طرف دست آزادم اومد تمام حرکاتش آروم و باناز بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون مریضی بهت گیر نمیدم اما بعد باید جبران کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو گوشی رو به دستم داد.. یکباره به اول شخص مفرد تبدیل شدم.. سرد و عصبی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آدم وقتی لطف میکنه منتظر جبران نمی مونه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرد داشت فغانمو به هوا بلند می کرد.. چشم بالا کشیدم و بالحن خاصی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-درست نمیگم صدف خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجاخوردنش دقیق تاثیر لحن کلامم بود.. زدم به هدف.. سکوتش لذتم رو عمیقتر کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میشه تنهام بذاری؟ حرفم خصوصیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف به سمت در رفت و با کوبیدن در حرصشو خالی کرد.. تمام پیام ها و زنگها یکی بود.. تو زندگیمم فقط یکی بود.. نریمان.. پوفی کشیدم و اسمشو لمس کردم حتی اولین بوقم نخورد که صدای خستش توگوشم پیچید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تاویار؟ خوبی؟ کجایی؟ تو کجایی؟ من مردم از نگرانی الو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چه جراتی این حرف رو میزد؟ با چه حقی از بی خبریش می گفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونی تو چه حالیم؟ میدونی دیشب وقتی یهو حرف نزدی و اون صدای دعوا من چی کشیدم؟ خواستم بیام اونجا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشممو به صدام ریختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-که می خواستی بیای اینجا؟ تو کاری که وظیفت بود هم نکردی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به حرفم لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخ خدارو شکر که خوبی.. از سکوتت که خواستی حرف بزنم فهمیدم تویی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره من خوبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای نفسش رو که ازسر آسودگی کشید دستمو مشت کرد.. اون چه آرامشی داشت؟ نمی فهمید چه اتفاقی افتاده؟ چه گندی زده بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-توخوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ازم ناراحتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشک و جدی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به این فکر کن که چطور می خوای منو قانع کنی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه بذار بیام اونجا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای برداشتن سوییچش رو شنیدم.. تند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه نه نیا من حرفمو چندبار تکرار نمی کنم.. بهتره بیش از این خودتو از چشمم نندازی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاز به دیدن نبود.. کلافه دستش رو تو موهاش کشید شک نداشتم.. من خوب می شناختمش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه چیزی شده میدونم حس میکنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کافی نبود دنیا با حس کردن که امری غریزی و بی اراده بود عمل نمیکرد فقط عقل.. اطلاعات نیاز بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچکاری نکن.. هیچکاری.. تا زمانی که من برگردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعترض صدام کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تاوی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبین حرفش پریدم و با تحکم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیگه قطع می کنم.. خوب فکر کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو گوشی رو قطع کردم پوفی کشیدم سری به اطرافم چرخوندم کل وسایل اتاق جز کتابخونه یه میز توالت و همین تخت چیزی نبود فضا بزرگ اما خالی بود انگار خیلی وقته یه آدم توش نفس نکشیده.. بوی تنهایی میداد.. افکار لعنتیم باز سراغم اومد.. سرم یکباره پراز چراها شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرانیومد؟ چرا؟ چرا نقشه هام خراب شد چیشد؟ سرم درد میکرد هیچ اطمینانی نداشتم که به انفجار نرسه.. میترسیدم از انفجار مخزن افکارم از اینکه همه چی رو بشه.. بی توجه به سوزش شکمم بلند شدم.. باید این درد رو نادیده می گرفتم.. درحالی که همه چیز طبق نقشه پیش رفته بود اما هیچ چی سر جای خودش نبود.. تا دقایقی کلافه چنگی به گلوم زدم به سمت پنجره که کمی از تخت فاصله داشت رفتم و بازش کردم به اکسیژن نیاز داشتم چند دم عمیق از هوای خنک گرفتم اما خوب نشدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو کجایی؟ تاوان تمام ثانیه های از دست رفته و اون ده سال رو ازت پس میگیرم لعنتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدام عرق می ریختم و قطرات سرد عرق روی پارکت کف می چکید.. پشت کردم و به لبه ی پنجره ی باز تکیه زدم به روبروم که در بود خیره شدم.. همچنان افکار منفی مثل گروه بزرگی از مورچه ها از درون مغزم رو میخوردن حسشون میکردم.. واقعی بودن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی در درونم خالی شد.. انگار دریای درونم به آنی خشک شده باشه لیوان رو از آب پر کردم لاجرعه سرکشیدم... عطشم بیشتر شد دوباره و چندباره لیوان رو پرکردم تند نفس می کشیدم و سرم گیج میرفت.. سر پاهام هم گیج میرفت.. توان ایستادن نداشتم.. اینکه من تو این خونه و این سکوت دیوونه کننده تنها بودم داشت اعصابم رو به انتها می رسوند.. دیدن این اتاق و هوای مرگی که تو فضا بود قلبم رو می لرزوند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همه چی خراب شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوستم می سوخت از آتیش درونم.. با کمک دیوار ایستاده بودم که تقه ای به در وارد شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم اومدم این چه حالی بود؟ خودم رو به تخت رسوندم نشستم بادست موهام رو از آشفتگی بیرون آوردم و با چند نفس عمیق منتظر شدم.. نگاهم به در بود انتظار داشتم کی پشت اون در باشه؟ دستگیره ی فلزی در پایین اومد و قلبم همچنان آروم بود.. طولی نکشید که در کامل بازشد و زنی میانسال و تقریبا تپل با قد کوتاه سینی به دست و با لبخند وارد شد از ظاهرش معلوم بود خدمتکاره.. پوزخند زدم.. با دیدنم لبخندش عمیق و پهن تر شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما بیدارین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک شد و سینی رو مقابلم گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بفرمایید سوپ قلم درست کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره نگاش کردم ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-والا پسرم خدا به جوونیت رحم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی دید هیچ اقدامی برای گرفتن سینی نمی کنم خودش اون رو روی عسلی گذاشت حرفی نزدم باز ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای.. وای رنگ به روتون نیست.. چی شد آخه..؟ ما این اطراف از این اتفاقات نداشتیم.. محله ی امنیه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم بین اجزای صورتش در گردش بود.. پوست سبزه بینی گوشتی لبای بزرگ چشمای بادومی به رنگ ... چه فرقی میکرد.. برای من همه چی سیاه بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرکت جسمی مقابل صورتم دست از خیرگی برداشتم.. لحنش نگران بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبی پسرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای میتونید حرف بزنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ابروهای بالا رفته نگاش کردم که باخنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه از وقتی اومدم یه کلمه هم حرف نزدید برای همین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه شما به کسی اجازه حرف زدن می دید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحرف ناگهانیم جا خورد .. دست خودم نبود.. تمام برنامه هام تو یه لحظه به باد رفته بود.. هیچ کس درک نمیکرد توچه عذابی بودم و حالا این زن پرحرف آخرین چیزی بود که الان میخواستم.. پوفی کشیدم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مهم نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این سوپ رو خانوم گفت براتون بیارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به داروها اشاره کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعدم اینارو بخورید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی بهم نزدیک شد و به سمتم دست دراز کرد.. خودم رو عقب کشیدم و با لحن جدی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست خشک شدش رو پس کشید و غمگین گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچ بخدا خواستم یه وقت تب نداشته باشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا بلند شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیخواد خوبم.. به هیچی نیاز ندارم باید برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمات کارهای من بود بی توجه به اون لباسم رو مرتب کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای بابا اینطوری با شکم خالی که نمیشه.. زبونم لال از مرگ برگشتین شکر که صدف خانومم از فرنگ اومده بود وگرنه تو اون کوچه خلوت خدا میدونه چی میشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن حرفاش شقیقه هام تیر بدی کشید.. بقیه حرفاش رو نمی شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی؟ اون کیه؟ دختر تازه از فرنگ برگشته تو برنامم نبود درهمون حال گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صاحب این خونه ایشونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنش برای ادامه ی حرفش باز موند این زن چقدر حرف میزد.. سوالی نگام کرد انگار سوالم باحرفاش هم گام نبود باز تکرار کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صاحب این خونه کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب بازکرد به گفتن که در باز شد ومن رو برگردوندم.. صدف رو دیدم که نزدیک شد و متعجب ابرو بالا انداخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا سرپایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به اون زن که شکوه نام داشت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تودیگه برو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباچشم کوتاهی خارج شد من هنوز از جا تکون نخورده بودم.. مقابلم ایستاد.. یه تی شرت آبی با یه شلوار سفید و صندل نقره ای پاش بود موهاش رو بالای سرش بسته بود.. دست به سینه به من زل زد.. با لحن خاصی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطورم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورشو گرفتم.. پوزخند زدم و بالحن قطبیم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باید برم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خواستم از کنارش ردشم که مچ دستمو گرفت باحرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو فکر کردی کی هستی؟ ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو چرخوندم و بی حالت نگاهش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچکس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبانی بود اینو از لرزش دستاش رو مچم فهمیدم والبته نفسای تندش.. از دخترای لوس متنفر بودم.. نه.. من از همه متنفر بودم.. هرچند نفرت تنها حسی بود که داشتم.. هنوز دستم رو گرفته بود.. تو یه حرکت دستم رو آزاد کردم.. به سختی خم شدم و از روی تخت موبایلم رو برداشتم جای زخمم می سوخت زیر چشمی حواسم بهش بود.. ایستاده بود و همچنان نگام میکرد.. دست روی شکمم گذاشتم دیدم که یه قدم به سمتم برداشت اما ایستاد.. تودلم خندیدم پس بالاخره اونم یاد گرفت که باید از من دور باشه.. یادم بود اونشب یه کت هم داشتم با چشم به دنبالش گشتم.. انگار متوجه شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دنبال کتت میگردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه نگاش کنم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی نزدیک شد با لحن مهربونی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اما توهنوز....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من خوبم کتم کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست جلوکشید و روی سینم گذاشت جانخوردم انتظارشو داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یکم بمون بهتر بشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینبار کمی نزدیک شدم چشماش خندید.. مسیر نگاهمو از دستاش به چشماش تغییر دادم و با لحن تحقیرآمیزی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این کارا چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه آخر..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اثرات از فرنگ برگشتنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگ از صورتش پرید.. حتما انتظارشو نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس باخودش چه فکری کرد؟ مجسمه ش رو کنار زدم در همون حال کتم رو کنار کتابخونه دیدم برش داشتم و خودمو به در رسوندم ناگهان چیزی به ذهنم رسید به سمتش چرخیدم نگاهش حالا به زمین بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتی که جونمو نجات دادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم بالا کشید و منتظر به لبم خیره موند از جیب کتم کارتم رو بیرون کشیدم و به سمتش گرفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا این کارت منه توش شماره و آدرس محل کارم نوشته شده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارت رو تکون دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بگیر..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدودلی رو می تونستم از تک تک کاراش بفهمم ازخداش بود.. برای شناختن این دختر همین قدر زمان کافی بود.. اخم کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه پس بیخیال.. خواستم جبران کنم تو یه فرصت مناسب تر اما انگار شما نمی خواید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسم بهش بود با این حرفم تند به سمتم اومد و تقریبا کارتو از دستم کشید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهول شده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستپاچه بود.. منو کنار زد و در رو باز کرد و خودش جلوتر رفت منم پشتش راه افتادم تازه داشتم خونه رو می دیدم.. یه فضای بزرگ که به واسطه ی چندین لوستر مجلل تر دیده میشد.. احساساتمو خاموش کرده بودم.. هیچ حسی نداشتم.. نامحسوس نگاه میکردم.. پارکت ها به رنگ همون اتاق بود.. درد داشتم و مدام عرق می ریختم.. کند راه میرفتم خوب بود زمان بیشتری داشتم برای آنالیز خونه.. از دو طرف، پله ها به بالا راه داشت درست مثل هلال ماه.. سمت راست سالنی بود که به آشپزخونه منتهی میشد.. سمت چپ سالن مهمون بود پنجره های بزرگ با پرده های سلطنتی به رنگ کرم شیری و چند دست مبل به همون رنگ.. کمی جلوتر رفتم حالا میتونستم تابلوها و دیوارکوب های گرون قیمت رو ببینم یه بوفه شیشه ای پر از مجسمه و کریستال..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای لحظه ای ایستاد و من حرکت نکردم.. لبش برای گفتن حرفی باز و بسته میشد.. خونسرد و با چشم های ریز شده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دو انگشت تره ای از وهاش رو به بازی گرفت و در همون حال گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من.. ذهنم خیلی درگیر شده.. وقتی دکتر اومد از ما پرسید که کیی اینکار رو با شما کرده.. من و بشیر جوابی نداشتیم.. چون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگامی به سمام اومد و لب گزید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برای ما هم سوال بود که کی می تونه اینکارو کرده باشه؟ چاقو زدن کار خیلی خشونت باریه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان که حرف میزد چهره ش با زاری جمع میشد::
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی وحشتناکه.. شما نتونستین صورتشونو تشخیص بدین؟ پول می خواستن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم کج شد.. اینکه من رو به بیمارستان نبرده بودن تنها نکته ی مثبت این اتفاق بود.. ملایم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نتونستم صورتشونو تشخیص بدم.. اما بله پول می خواستن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامطمئن لبخند زد و هر دو دستش رو در هم قلاب کرد و مقابلش قرار داد و با همون لبخند کمرنگ گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه روز بیا تا کل خونه رو نشونت بدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاملا ناشیانه بحث رو عوض کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه یه روز که بتونم صاحب خونه رو هم ببینم و عذرخواهی کنم بابت دیشب..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوه تازه به ما ملحق شد.. به هردو که خیره به هم بودن نگاه کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برای من یه آژانس بگیرید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوه با اخم روبه من گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وا؟ این چه حرفیه شما مهمونی تازه مریضم هستی زبونم لال مثل میت شدین..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حتی سوپ هم نخوردی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینبار صدف بود که این حرفو زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله تراز این بودم که به حرفاشون گوش بدم تحمل یک دقیقه موندن رو نداشتم.. با لحن به ظاهر آرومی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مشکلی نیست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوه غرغر کنان برای گرفتن آژانس از ما دور شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو پا بند نبودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوای کمکت کنم کتت رو بپوشی؟ بیرون سرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون.. ولی من به کمک کسی هیچ نیازی ندارم.. تو هم بهتره یاد بگیری که تا کسی ازت کمک نخواسته پیشنهادشو ندی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلام آخرمو پرغیض بیان کرده بودم... اصلا مهم نبود خواست چیزی بگه که از جیب کتم پاکت سیگار مارلبورو، رو بیرون کشیدم.. یه نخ گوشه لبم گذاشتم نگاهش به من بود اما ترجیح داد اینبارسکوت کنه.. با فندک روشنش کردم و کام تلخی ازش گرفتم.. حس آرامش بهم برگشت تازه متوجه شدم چندساعت بدون دود بودن چقدر برام سخت بود.. اخم ریزی بین ابروش آورد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشید تو خونتون سیگار کشیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم و باز پک زدم.. با صدای شکوه دود حبس شده ی سینم رو بیرون فرستادم.. سراسیمه خودش رو به ما رسوند و با دیدن سیگار گوشه ی لبم ضربه ای به صورتش زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای وای خدا مرگم بده پسرم باشکم خالی این زهرماری چیه آخه مادر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاصی شده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آژانس اومد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگره روسریش رو محکم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله بذارید به بشیر بگم بیاد کمکتون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین رو گفت و باز رفت.. فرصت مخالفت نداد.. رو به صدف نیم نگاهی انداختم و بی حالت براندازش کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به سمت در پاتند کردم صداشو از پشت سرم شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون از تشکری که کردی آقای تاویار کامیاب..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستادم ولی برنگشتم.. در سکوت تنها به حرفاش پوزخند زدم دست گیره طلایی در رو پایین کشیدم و بیرون رفتم بادسرد مثل سیلی به صورت تبدارم میخورد انقباض ناگهانی بدنم باعث درد بدی تو ناحیه ی شکمم شد.. از درد کت تودستم مچاله شد اما به راهم ادامه دادم فضای روبروم باغ بزرگی پراز درختای بلند و زیبا بود.. بااینکه پاییز بود هنوز بوی خوش گل هارو حس میکردم از چند پله پایین رفتم بشیر رو دیدم که با شکوه به سمتم می اومدن.. استخر رو که با چراغ های پایه بلند تزیین شده بود رد کردن.. شکوه به من اشاره کرد و بشیر همونطور که نزدیکم میشد بلند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صبرکن آقا بذار کمکت کنم بااون حالتون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه تر فکم رو به هم فشردم.. ردیف دندون هام از شدت فشار عصبی تیر می کشید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یعنی دیشب اینقدر حالتون بد بود که من شک نداشتم تموم می کنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوففف باز همون حرفا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اما الان خوشحالم که خوبید.. راستش خدا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشتم حرف بزنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونم خدا رحم کرد من حالم خوبه.. لازم نیست شما بیاین.. خودم می تونم برم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کنم فهمید بهتره مخالف نکنه.. چون چیزی نگفت.. صدای زنگ گوشیم بلند شد.. توجهی نکردم حتما نریمان بود.. باهاش خیلی کار داشتم اما نه الان و تو این حال.. بالاخره راه چند متری رو در چند سال طی کردیم و از بین چند نگهبان گذشتیم و من سوار شدم.. راننده پسرجوونی بود.. بشیر که با اشاره ی دست خداحافظی کرد راننده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام کجا تشریف میبرین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دو تا کوچه بالاتر..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تعجب چشاش گرد شد و ابروش بالا رفت سوالی پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک کلام گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راه بیفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامطمئن حرکت کرد درست مقابل لندکروز مشکی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگه دار..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجبش بیشتر شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازجیبم تراول پنجاهی درآوردم و به سمتش گرفتم و زود پیاده شدم ریموت رو فشار دادم و سوارشدم هنوز بوی آخرین سیگارم با بوی عطرم تو ماشین مونده بود.. تاکسی رفت و من چند دقیقه سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم.. به ساعت نگاهی انداختم ده و نیم صبح بود.. من وارد اون خونه شدم و برگشتم و اون رو ندیدم.. داشت چه اتفاقی می افتاد؟ نریمان باز زنگ زد.. رد تماس دادم و استارت زدم.. به قصد خونه ماشین از جا کنده شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت بالا رانندگی می کردم.. سرم از صدای بلند افکارم درد میکرد.. فرمون بین دستم مشت شد.. از درون و بیرون می لرزیدم.. من چطور ده ساعت رو تو بی خبری موندم؟ می خواستم به اون خونه برم و رفتم.. اما در حالی که هیچی اونطوری که من می خواستم پیش نرفت.. فکم منقبض شد.. صداهای آزاردهنده ی سرم، داشتن دیوونم میکردن.. چرا از نیومدنش بی خبر بودم؟ منی که حتی شمارش تعداد سلول به سلول بدنش رو داشتم.. آخ نریمان.. زخمم می سوخت و فشار دستم رو دور فرمون بیشتر کردم.. خیابون رو خوب نمی دیدم.. خشمم از دردم بالاتر بود.. اجازه نمی دادم اینجوری تموم بشه.. این زمان از دست رفته رو جبران می کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیذارم تمومش کنی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو پرفشار بیرون فرستادم.. باید خودم رو کنترل می کردم.. خشم نباید مانع فکر کردنم میشد.. سرعتم رو پایین آوردم و پشت چراغ قرمز ایستادم و برای لحظه ای کوتاه سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو نمیتونی تموم کنی قسم میخورم.. من قسم میخورم تا جون دادنتو نبینم هیچی تموم نشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نفس نفس افتادم.. شهر شلوغ نبود و من درست سی و هشت دقیقه بعد جلوی خونه نریمان با نمای سرامیک رسیدم.. ماشین رو خاموش کردم شقیقه های دردناکم رو به دست گرفتم.. از اینکه هربار به قصد خونه حرکت میکردم و این ضمیر ناخودآگاه بیمار، من رو به اینجا می کشوند حالم از همیشه خراب تر می شد.. من واقعا تاویار شدم.. نبودم.. درست زمانی که اون پست فطرت از خشم و نفرت تو وجودم آتش روشن کرد.. این من، محکوم به پاسداری از آتش درونم بودم.. با دیدن خونه ی روبروم پلک بستم و نفس عمیقی کشیدم و دستم رو روی محل درد گذاشتم و برای لحظاتی به گذشته پرت شدم.. من اینجا چیکار داشتم؟ پیش این مرد.. دست راست اون بی همه چیزی که گذشته و حال و آینده و زندگیم رو به تاراج برده بود.. پر از هیچ بودم.. پوزخند زدم.. یه چیز رو خوب می دونستم.. حتی تصورش هم نمی کرد بزرگترین دشمنش تا به این اندازه بهش نزدیک باشه و از وجودش بی خبر.. اعتماد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دارم میسوزم آه خدا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن تسلیم نمی شدم الان نه.. دستی به صورتم کشیدم گوشیم زنگ خورد پوفی کشیدم و تماس رو وصل کردم.. امروز به شرکت سر نمی زدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا نمیای تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنریمان بود خم شدم ودیدم که پشت پنجره ایستاده بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تاویار؟ لطفا بیا تو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو شل بیرون فرستادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن که قطع شد با باز شدن در، وارد خونه ای که تنها دو باغچه داشت اما پراز گل با حصارهای چوبی بود شدم.. ماشین رو گوشه حیاط پارک کردم به سختی پیاده شدم.. ضعف بدنی هم به خاطر درد و گرسنگی توانم رو گرفته بود.. دستم رو روی کاپوت ماشین گذاشتم کمی روشکمم خم شدم باتمام قوا به زانوهام فشار آوردم تا محکم تر بایستم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا نمیای..؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنریمان بود که به محض دیدنم خیلی سریع خودش رو به من رسوند.. زیر بازوم رو گرفت.. دستش رو پس زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-داری چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنان سرد بیان کردم که انگار یه غریبه مقابلم بود.. متعجب نگاهش به من بود.. ابروهای بالا رفته و دهن نیمه بازش گویای خیلی چیزها بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو چت شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه ای به پیشونیش زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-رنگت چرا پریده؟ نگاش کن این چه حالیه که تو داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نگرانیش پوزخند زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به لطف ولگردای بی مصرف جنابعالی چاقوخوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرنسس
00رمانش قلم قوی نداشت موضوع شاید خوب بود ولی با قلم ضعیفش ادم رو جذب نمیکرد
۲ ماه پیشآمین
10در کل رمان خوبی بود اما قسمت عاشقانه رمان واقعا ضعیف بود و یک عشق خیلی سطحی و بی دلیل بین تاویار و صدف بود اصلا این دوتا برخوردی با هم نداشتن که بخوان عاشق هم شن
۵ ماه پیشنازیلا
00خیلی ممنون نویسنده عزیز میتونم بگم عالی بود کارتون خیلی لذت بردمامیدوارم بازم از شما بخونم مثل این رمان غرق لذت بشم
۶ ماه پیشمن
00ممنون از نویسنده ولی ای کاش اخرش یکم ادامه داشت و از خوشیاشون بیشتر میخوندیم
۶ ماه پیشHaniyeh
۱۸ ساله 00عااللی بود
۷ ماه پیشهلی
00من این رمانو نخوندم ولی! ی چیزی خیلی بنظرم خلاقانه اومد اینکه تاویار معنیش میشه نگهبان آتش و اسم رمان هم همین بود واقعا جالب بود این ایده
۷ ماه پیششیرین
20سلام خسته نباشید نویسنده عزیز خیلی ممنون رمان خیلی خوبی بود خیلی لذت بردم
۱۰ ماه پیشعالی عالی
۲۹ ساله 10واقعا زیبا بود
۱۱ ماه پیشنفیسه
۲۶ ساله 20عالی بود خیلی دوست داشتم من چند ساله رمان میخونم جزو بهترین رمانهایی بود که خواندم
۱۱ ماه پیشmahya
۲۴ ساله 02دوس نداشتم چشمم خشک شدتا یه حرکت عاشقانه ازتاویارببینم
۱۲ ماه پیشفرفری
۲۹ ساله 20عالی بود خیلی دوسش داشتم
۱ سال پیشرمان خوبیه
20خوبه
۱ سال پیشراضیه
10رمان جالبی بود ولی من شخصیت صدف رو دوست نداشتم میتونست شخصیت بهتری داشته باشه یا کلا این شخصیت تغییر داده میشد ولی در کل رمانی بود ک هیجان خوندن ب اون تزریق میکرد
۱ سال پیشنگین
30رمانی عالی باقلمی قوی خیلی وقت بودرمانهایی که میخوندم را سرسری ازشون میگذشتم ولی این رمان واقعا جذبم کرد،،عاشق رمانهایی با قلم قوی هستم مرسی از نویسنده عالی بود🙏🌹
۲ سال پیش
طیبه
۵۰ ساله 00سلام رمان سی قسمت حدود 15 قسمتش***و ...نویسنده باید طوری بنویسه که هر سنی بتونن به راحتی بخونن . فکر کنم نویسنده به مسایل دینی اهمیت نمیده . رمانهای این نویسنده اگر بر همین روش باش ارزش خوندن نداره