خودخواهــــــــــــــــ است... ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ تمام دنیا ﺭﺍ ﻓﺮﺵ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ میکند... ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫــــــــــــــ است... ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ هایش ﺩﺭ ﺗﻮ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ... خودخواهـــــــــــ است... ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ آتش میزند هر آنچه با تو سر لج دارد... خودخواهــــــــ است... ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ برایت تبدیل به یک جمع ساده میشود... و اینجا خانوم بودن چه زیباست برای مردی خودخواه، که در تمام دنیا فقط یک نفر را عاشقانه میپرستد...!

ژانر : پلیسی، عاشقانه، طنز، همخونه ای

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۳۱ دقیقه

مطالعه آنلاین مرد خودخواه من
نویسنده : صبا حسینی

تعداد صفحات : 220

ژانر : #طنز_عاشقانه_پلیسی_همخونه_ای

دانلود رمان مرد خودخواه من

خلاصه رمان :

خودخواهــــــــــــــــ است...

ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ تمام دنیا ﺭﺍ ﻓﺮﺵ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ میکند...

ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫــــــــــــــ است...

ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ هایش ﺩﺭ ﺗﻮ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...

خودخواهـــــــــــ است...

ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ آتش میزند هر آنچه با تو سر لج دارد...

خودخواهــــــــ است...

ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ برایت تبدیل به یک جمع ساده میشود...

و اینجا خانوم بودن چه زیباست برای مردی خودخواه، که در تمام دنیا فقط یک نفر را عاشقانه میپرستد...!

ادامه رمان:

با بهت زل زدم به دهن بابا...! یا امام زمان!! ینی...؟! بالحن معترﺽ گفتم...

_اما بابا...

بابا درحالی که با پرستیژمخصوص به خودش گفت...

بابا:درسا...! مگه تو نمیگفتی یه کاری که به رشتت بخوره؟! رشته تو جامعه شناسیه... با این کار میتونی خیلی راحت پایان نامت رو شروع کنی...

با حرص گفتم...

_باباییییی...!!! اخه نگهداری یه پیرزن هاف هافوی بدخلق منظبت چه ربطی به رشته من داره؟! حداقل نگهداری بچه کوچیک بود باز یه چیزی...میتونستم پایان نامم رو درباره اصول نگهداری فرزند و تربیت...

بابا خیلی شیک ومجلسی جفت پا پرید وسط حرفمو با خونسردی گفت...

بابا:به هرحال تو باید خودتو با شرایط وقف بدی...وقتشه یکم مستقل شی دخترم... و اگه یکم فکر کنی میفهمی سوژه خوبی میتونه برای پایان نامت باشه.

_ولی بابایی...

بابا از روی صندلی چرخ چرخی کامپیوترم بلند شد و درحالی که از اتاق بیرون میرفت گفت...!

بابا:دیگه ولی و اما واگر نداره درسا... وسایلتم جمع کن فردا ساعتصبح باید اونجا باشی...!!!

و رفت از اتاق بیرون!!! ای من بمیرم راحت بشین شما!!! این شانس ریدمان منم که هیچ وقت یاری نمیکنه!! باغرغر پریدم رو تخت...! اه! مرده شور این رشته مزخرفمو ببرن که باید چه جاها که برم...! رفتم جلوی اینه و شروع کردم موهای فرفروی بلندمو شونه کشیدن... بدون توجه به حال چن دقیقه پیشم شروع کردم اواز خوندن...!

_من یه پرندممممم!!! ارزو دارمممم!! تو یارممممم باشییییی!!من یه کوچه ی تنگ و...!

داشتم ادامشو میخوندم که با صدای میترا جون که از تو اشپزخونه صدام میزد رسما خفه شدم!

میترا:درسا جان مامان...! بیا ناهار امادست.

_اومدم میترا جونمممم!

و دست از شونه کردن موهام کشیدم و بقول سپی جنگل آمازونمو با کش بستم بالای سرم ورفتم ناهار! آخ جون ناهاررر!! تازه یادم اومد چقد گشنمه!

******

درحال ناهار خوردن مدام چشمامو عین گربه شرک واسه بابا مظلوم میکردم،بلکه از تصمیمش منصرف بشه! ولی خب نشد ک نشد! میدونستم بازم طبق شانس داغون بنده حرف بابا یکیه! یکمی از خودم بتعریفم! بنده درسا امیریان! تک فرزند و تنها نوه دختری خاندان امیریان هستم! پدرم... ینی همین بابا جون جونی خودم که عاشقشم!! داریوش امیریان! دارای بزرگترین شرکت صادرات و واردات اتومبیل! همون ماشین!! مامانم... میترا جون! البته چون باهم خیلی صمیمی ایم بهش میگم میترا جون...! گاهیم میتی جون که در برخی مواقع پدرمو درمیاره! میترا جونمم متخصص زنان و زایمانه...! خودمم که چون عاشق رشته جامعه شناسی بودم رفتم تو کارهمین رشته که ای کاش هر دو تا لنگام شکسته بود و نمیرفتم! اصن از قدیم گفتن رشته کج به منزل نمیرسه!!! إإإ اون بار کج بود فک کنم!! خاک کربلا تو سرم که یه جمله حکیمانه ام بلند نیستم بگم!! خلاصه که من یه شکری خوردم گفتم بابایی من یه کاری میخوام که به رشتم بخوره و بتونم روش پایان ناممو بنویسم! این بابای ماام صاف رفت تو کار پیرزن و میرزن!! اخه یکی نیس بگه پدر جان من! به نظرشما به پرستیژ من میخوره برم نگهداری یه پیرزن زشت هاف هافوی بیریختو برعهده بگیرم؟! تازه میتراجون میگه بداخلاقم هس!!! اوووفففف! خدایا اون موقع که داشتی شانسو بین بنده هات تقسیم میکردی،من کدوم گورستونی بودم؟!! با صدای پرتحکم بابا رشته افکار بیوتیفولم پاره شد...!

بابا:وسایلتو جمع کردی درسا؟

_الان میرم جمع میکنم بابایی!

مامان با ناراحتی که از چشمای میشی رنگش معلوم بود رو به بابا گفت...

مامان:حالا نمیشد اینجا نره داریوش؟

بابا:نه خانوم! درسا دیگه باید مستقل بشه...

مامان با ناراحتی سرشو انداخت زیر... همه میدونستیم حرف بابا یکیه...! حتی مامان تعریف کرده بود وقتی بابا عاشق مامان شده ولی مامان جواب رد داده بود بابا به زور مامانو زن خودش کرده بود!! ولی بعد از ازدواج مامانم عاشق بابا شده بود! داستان عشقشون درست عین رمانا بود...!

درحال ناهار خوردن مدام چشمامو عین گربه شرک واسه بابا مظلوم میکردم،بلکه از تصمیمش منصرف بشه! ولی خب نشد ک نشد! میدونستم بازم طبق شانس داغون بنده حرف بابا یکیه! یکمی از خودم بتعریفم! بنده درسا امیریان! تک فرزند و تنها نوه دختری خاندان امیریان هستم! پدرم... ینی همین بابا جون جونی خودم که عاشقشم!! داریوش امیریان! دارای بزرگترین شرکت صادرات و واردات اتومبیل! همون ماشین!! مامانم... میترا جون! البته چون باهم خیلی صمیمی ایم بهش میگم میترا جون...! گاهیم میتی جون که در برخی مواقع پدرمو درمیاره! میترا جونمم متخصص زنان و زایمانه...! خودمم که چون عاشق رشته جامعه شناسی بودم رفتم تو کارهمین رشته که ای کاش هر دو تا لنگام شکسته بود و نمیرفتم! اصن از قدیم گفتن رشته کج به منزل نمیرسه!!! إإإ اون بار کج بود فک کنم!! خاک کربلا تو سرم که یه جمله حکیمانه ام بلند نیستم بگم!! خلاصه که من یه شکری خوردم گفتم بابایی من یه کاری میخوام که به رشتم بخوره و بتونم روش پایان ناممو بنویسم! این بابای ماام صاف رفت تو کار پیرزن و میرزن!! اخه یکی نیس بگه پدر جان من! به نظرشما به پرستیژ من میخوره برم نگهداری یه پیرزن زشت هاف هافوی بیریختو برعهده بگیرم؟! تازه میتراجون میگه بداخلاقم هس!!! اوووفففف! خدایا اون موقع که داشتی شانسو بین بنده هات تقسیم میکردی،من کدوم گورستونی بودم؟!! با صدای پرتحکم بابا رشته افکار بیوتیفولم پاره شد...!

بابا:وسایلتو جمع کردی درسا؟

_الان میرم جمع میکنم بابایی!

مامان با ناراحتی که از چشمای میشی رنگش معلوم بود رو به بابا گفت...

مامان:حالا نمیشد اینجا نره داریوش؟

بابا:نه خانوم! درسا دیگه باید مستقل بشه...

مامان با ناراحتی سرشو انداخت زیر... همه میدونستیم حرف بابا یکیه...! حتی مامان تعریف کرده بود وقتی بابا عاشق مامان شده ولی مامان جواب رد داده بود بابا به زور مامانو زن خودش کرده بود!! ولی بعد از ازدواج مامانم عاشق بابا شده بود! داستان عشقشون درست عین رمانا بود...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبق معمول رو گوشی خواب بود چون با دو تا بوق جواب داد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی:بهههه دری خانوم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درد! دری عمته! من درسا جونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غش غش خندید و گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی:حقته! تا تو باشی اسم قشنگ منو از سپیده جون به سپی تغییر ندی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زارت! حالا چطوری؟ از اون داداش هیزت چه خبر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی:زهرمار! سپنتا به اون خوبی...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بلی بلی!! در خوب بودنش که شکی نیس ولی همچین یه نمه هیزه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی: بیشعور هیز چیه خاطرتو میخواد خو! اخرش این داداش من از دستت دیوونه میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خبه خبه! کم شر وور بباف! گمشو بیا دنبالم برسون منو درب کار وتلاش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی:هوی! مگه من اژانس شخصی جنابعالیم؟! تازشم رخش من خراب میشه ازش کاربکشم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گمشو سپی جان! همچین میگه رخش انگار لامبورگینیه، صاف از فرانسه اوردن!! یه پراید زوار در رفتس دیگه باو! حیف اوپتیمای خوشگلم که بابام بردتش کارواش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی: خفه شو درسا تا نکشتمتتتتت!! به رخش من میگی زوار در رفته؟! به...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزاشتم حرفشو تموم کنه و با خنده گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دقیقه دیگه با رخش زوار در رفتت جلو خونمونی عشقم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و مهلت ندادم و زرتی قطع کردم!! ساکمو درحالی که یه دستم به کمرم بود از پله های خونمون بردم پایین! هرکی ندونه فک میکنه دوجبن بچه تو شکممه!! از فکرای خودم خندم گرفت و،ساک رو گزاشتم پایین! میترا جونو دیدم که با چشمای اشکیش زل زده بهم!! منم که بسی کشک!! زرتی پریدم ب*غ*لش و کلی گریه کردیم که البته با صدای محکم بابا آبغوره گیریم نصفه موند!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:دیرت میشه درسا! سپیده پشت دره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بابا نگاه کردم... درسته هیچ وقت نشون نمیداد ولی همه میدونستیم قل*ب*ش چقدر مهربونه...طاقت نیازم و عین شامپانزه ها پریدم ب*غ*لش و شروع کردم به آب رسانی!! خلاصه با بوق سپیده دویدم پایین و دیدم بههه!!! آق سپنتا هم هس!! البته با رخش سپی نیومده بودن! بلکه با بنز سپنتا خان اومده بودن!! رفتم نشستم عقب... سپنتا خیلی باادب سلام کرد و منم جواب دادم! ولی از آینه ماشین به سپی چن تا چشم غره توپ رفتم که دیگه ازاین غلطا نکنه!! این سپنتا خان هم دکی بود ینی دکتر روانشناس بود و از همین رو هم به حقوق ملت خیلی احترام میزاشت و خعلی اروم رانندگی میکرد و سبقت مبقتم که اصن تو کارش نبود! خلاصه که اینطوری شد ما ساعت رسیدیم خونه خانوم شاکری! همون پیرزن غرغروی خودمون! رو به سپنتا گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دستتون درد نکنه ممنون آقای محمدی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمدا روی آقای محمدی تاکید کردم که اخماش رف تو هم!! خخخخ چقد خبیثم من اخه! خو چیکار کنم همش دلم میخواد سر به سرش بزارم! بهش نگاه کردم اخماش بدجوری رف تو هم! چشمای قهوه ای،مو و ته ریش خرمایی،هیکل توپ ورزشکاری! در کل جذاب بود ولی خب همچین یه نمه پاستوریزه! با اخم رو بهم گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا:خواهش میکنم!وظیفه بود درسا خانوم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسا خانوم و درد! هی من هیچی نمیگم اینم از رو نمیره! سپیده رو از اینه دیدم که ل*ب*شو گاز میگیره تا نخنده! ای زهرمار!! سنگ قبر خودتو و داداش عتیقتو با هم شستشو بدم الهی!! یه چشم غره واسه سپی رفتم و با حرص گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به هر حال ممنون! خدافظ سپی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و پیاده شدم و در بنز مامانیشو با حرص کوبیدم به هم! اییییییش! برگشتم طرف خونه خانوم شاکری که با دیدنش یه سکته ناقصو رد کردم! خونه نبود که! کاخ هم بگی کم گفتی! عین معبد خدایان هامون بود لامصب! رفتم جلو و دستمو گزاشتم رو یکی از زنگ هاش! ازین زنگا که تو فیلما داشتن، داشت!!! از اینا که میگه دینگ دنگ دونگ! دینگ دنگ دونگ!! یه آقایی اومد درو باز کرد... بهش میخورد باغبونی، چیزی باشه! چون تو دستش ازین قیچیای باغبانی بود!! خلاصه پیرمرده یه نگاه بهم کرد و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرده:با کی کار داری دخترم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قیافش میخورد مهربون باشه! دیگه بیخیال انالیز شدم که الان نگه دختر مردم هیزه! جواب دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام.با خانوم شاکری کار دارم...! پرستار هستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به بار و بندیلم کرد و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرده:دنبالم بیا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین جوجه اردکی که دنبال مامانش راه میفته،دنبال پیرمرده راه افتادم! خونه... نه ببخشید کاخشون خیلی خوشگل بود...! هی چن تا خدمتکار خانوم از اینور میرفتن به اونور هی از اونور میرفتن به اینور! یکی نیس بهشون بگه ناموسا شما که این همه خدمه دارین دیگه واسه چی اگهی زدین بیرون که به یک پرستار جهت نگهداری... با حرف پیرمرده دست از تفکرات مهمم کشیدم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرده:مستقیم این راهرو رو برو داخل دخترم...! اتاق خانوم انتهای راهروست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به راهرو اشاره کرد! کلمو به نشونه اوکی تکون دادم وگفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدونمو برداشتم و رفتم تو راهرو...! حس خانه به دوشا بهم دست داده بود! از بس که این همه راه اومده چمدون بی صاحابمم کشیدم همراه خودم! آخ کجایی داریوش امیریان که دخترت حمال شد رفت! به انتهای راهرو رسیدم و همونجوری که پیرمرده گفت رفتم جلوی در گنده و قهوه ای که اونجا بود...! در زدم که یه صدای زنونه ای گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنه:بفرمایید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا خیلی با صلابت و محکم بود! خدابخیر کنه! رفتم تو! ایندفعه چمدونو پشت در گزاشتم! تو که رفتم دهنم باز موند! یه اتاق گنده که در و دیوارش از عکسایه شاهانه و بااصالت پرشده بود! تیپ اتاقم سنتی بود! اوق! اینجا رو کاغذ دیواری بزنه توپ میشه! اینا چیه به در ودیوار اویزون کردن! چشمم افتاد به پیرزنی که روی صندلی سلطنتی نشسته بود وداشت با جدیت منو ورانداز میکرد! یا امام سیزدهم!!! به قیافش نگاه کردم...درسته پیر بود ولی خیلی خوشگل و تر و تمیز بود و معلوم بود جوونیش خیلی خوشگل بوده...! دلو به دریا زدم و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام...! خانوم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانومو با مکث گفتم! خانوم با مکث گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم:سلام.اسمت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درسا امیریان هستم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم:میدونی برای چی اینجا اومدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه جون تو نمیدونم! همینجوری گفتم بند و بساطمو بردارم بیام یه چن وقت اینجا چتربندازم دور هم بخندیم!! خب لابد میدونم دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم:خوبه! هر پرستاری که اومده اینجا دوروز بیشتر دووم نیاورده! به هرحال میتونی شانستو امتحان کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااین حرفش فکم افتاد صاف کف اتاق! مگه چیکارشون میکنه؟! نکنه تو گونی مینداختتشون بعد از سقف آویزون میکرده و با دسته بیل میزدتشون؟!! ینی توهم تا چه حد؟! مگه مرﺽ داره اخه پیرزن بیچاره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم:اتاقت طبقه بالاست! ماهی یه بارم میتونی بری خونت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زارت! انگار میخوام اورانیوم غنی کنم! میخوام توی مامانیو نگه دارم دیگه باو! چشمی گفتم و اومدم بیرون... یه راست راه طبقه بالا رو رفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"مرد خودخواه من"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نیش باز زل زده بودم به اتاق روبروم!! نمنه؟! واقعا این اتاق گوگولی مال منه؟! چه سری چه دمی عجب پایی! از ذوق زیاد چمدونو وسط اتاق ولو کرده بودم و داشتم اتاق دخترونه روبرومو آنالیز میکردم...! یه اتاق با دکوراسیون سفید وطلایی! اصن آدم به در ودیواراش نگاه میکرد انرژی میگرفت...! یه تخت دونفره طلایی گوشه اتاق... یه میزعسلی کنارش...! یه میز تحریربزرگ سفید با یه کمد عسلی ام کنج اتاق بود... یدونه فرش سفید،طلایی ام که طرحش گل های ریز میخک بود وسط اتاق انداخته شده بود! واااای عاووولیههه!! سریع در اتاق رو بستم و لباسا و وسایلمو از تو چمدون درآوردم و تو کمد گزاشتم... لپ تاپ خوشگل اپلمم گزاشتم رو میز تحریر! دست به کمر وسط اتاق وایستادمو و گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از اتاق خودم که بهتر نیس!! ولی خیلی قشنگه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم رو تخت دونفرش...بووومممم!!! افتادم روش! آخیییش! هی به میتراجون و بابا میگفتم واسم تخت دونفره بخرنااا ولی خب بابا که در اکثر موارد یه،چشم غره خوشگل میرفت! میتراجونم ل*ب*شو گاز میگرفت و میگفت هر وقت شوهر کردی ازاین غلطا بکن درسا جان!! وای!!! نکنه الان شوهر کردم؟! پس شویمان کو؟! ای خاک تو سر خیال پردازت درسا!! از فکروخیالات شوهرواین چیزا اومدم بیرون و رو تخت گندم به ثانیه نکشیده لالا کردم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوووووم!! خانوووووم!! خانوووووم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اههههه! این کیه هی خانوم خانوم میکنه نمیزاره یکم بکپیم! اصن میترا جون نیس مگه؟! اصن مگه...!! یهو یادم اومد بنده خونه خانوم شاکری هستم! آخه یه آدم چقدر توهم پرداز؟! خودمو جمع و جور کردم و یه،شال گزاشتم...رفتم درو باز کردم... چشمم افتاد به یه دختر حدودا ساله! انقدم ناز بود! همبنجوری داشتم نگاش میکردم که سرشو انداخت پایین و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره:ببخشید خانوم...! خانوم بزرگ گفتن برنامه روزانه رو براتون بیارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای جونم! یه لحجه تقریبا گیلکی داشت! با مهربونی گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم چیه بابا!!! درسا صدام کن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره سرشو آورد بالا!،چشماش شده بود قده دو تا نعلبکی! با خنده گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا اینجوری شدی؟! خب اسم من درساس دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره کم کم تعجبش محو شد و با یه نمه لبخند گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره:ولی خانوم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای خانوم و...!! میگم من درسام دیگه! درسا صدام کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره خندش گرفت و همونجوری تو حالت تعظیم نیمه خم و نیمه راست گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره: ولی آخه خانوم بزرگ دعوا میکنه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم بزرگ چیکار داره بابا!،من میخوام اسممو صدا کنی! اصن اسم تو چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره که از لحن من هم تعجب کرده بود هم خندش گرفته بود گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره:من اسمم مریمه خانو...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش فهمید و جملشو ادامه نداد و بجاش،گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره:درسا جون!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند انگار کل دنیا رو فتح کرده باشم با ذوق گفتم گفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آفرییین!!! آفریییین مریم جوووون!! چه اسم قشنگی داری! از این به بعد من و تو دوستیم! منم که اینجا کسیو ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره:چشم درسا جون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا بگو ببینم این برنامه روزانه چی چی هس؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم یه تابلو بورد گنده رو از کنارش بلند کرد و رو بهم گرفت و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:اینه درسا جون! اینا کارای روزانه ایه که باید انجام بدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اها اوکی عشقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم یه خنده ریزی کرد و منم یه چشمکی بهش زدم... و بعد رفت پایین. اومدم تو اتاق و به تابلوی بورد نگاه کردم که فکم شد مماس با روفرشی اتاق!! شروع کردم به خوندن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ساعت تاصبح صبحانه و ورزش صبحگاهی به همراه خانوم بزرگ! ساعت تاصبح قرص های خانوم بزرگ!! ساعت تاآماده کردن سالن موسیقی و کتابخانه ی خانوم بزرگ!! ساعت ونیم تا ناهارخوری! ساعت تا استخر درخانه به همراه خانوم بزرگ!! ساعت تا استراحت! ساعت تا شام خوری! ساعت خواب!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوندن برنامه حس این سربازایی که اولین روز سربازیشونه و هیچ خبری از قوانین ندارن بهم دست داد!! مگه پادگانه آخه؟! صب،کله سحر،هنوز مرغ وخروسا خوابن ما پاشیم تلک تلک ورزش صبح گاهی بکنیم؟! مردشور هر چی ورزشو ببره! ساعتتاصب!! ینی،ساعت خانوم بزرگ قرص میخوره؟! چن تا قرص هس مگه؟! ساعت وایستم سالن موسیقی و کتابخانه واسش آماده کنم؟!! بیکارم من عایا!! اون تا استخر رو دیگه کجای دلم بزارم؟! لابد هر روز باید تو استخر غریق نجات بشم برم خانوم بزرگو از کف استخر عین سوپرمن نجات بدم!! درحالی که خودم دوزار از شنا سرم نمیشه!!! جمیعا دو تا سطل خاک تو سرتون با این برنامه طراحی کردنتون!! بیخود نبوده پس هر کی میومد اینجا به دوروز نرسیده فراری میشد!! آدمو لای گیوتین بزارن بهتره که! اووووففففف! لعنت به هر چی پایان نامست تو دنیا!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:اینجا هم آخرین سالن،سالن غذاخوریه درساجون...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سالن گنده روبروم نگاه کردم که یه میز اندازه ی کله من اون وسطش بود و یه عالمه صندلی سلطنتی دورش چیده شده بود! روز ونیم از بودنم تو این خونه میگذرشت و الانم ساعت یه ربع به صبح بود که پاشدم با مریم بیام جاهای خونه رو یاد بگیرم!! امروز اولین روز کاریمه خیرسرم!یه صدای زنگی از پایین اومد که مریم دست پاچه گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:بریم درسا جون...بریم پایین وقت صبحانه خانومه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واه؟! همچین داد زد بریم درسا جون گفتم میخوایم اورانیوم غنی کنیم! صبحونه خوردن که انقد زنگ و زونگ نداره!! از اونجایی که مریم مسئول آشپزخونه بود رفت تو آشپزخونه و منم رفتم گوشه حال وایستادم! در اتاق خانوم جون که روبروی پذیرایی بود کم کم داشت باز میشد!! یه جوری استرس داشتمااا!! هر لحظه حس میکردم الان عین این فیلم جناییا چن تا سرباز مشکی پوش با تفنگ بپرن جلوم و بگن: بوووووم!!!(صدای گلوگه بود!!!) شما محاصره اید از جاتون تکون نخورید! دستا بالا... شورتا پایین!!! ببخشید بیت دومش اشتب شد! برخلاف تفکرات مزخرف من خانوم بزرگ در اتاقشو باز کرد و خیلی خرامان خرامان اومد بیرون و پشت میز سرو صبحانه نشست! کنارش نشستم و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خانوم بزرگ.صبحتون بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه مغرور ولی،در عین حال مهربونشو بهم انداخت و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ:سلام دخترم! صبح توهم همینطور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به کره و عسل و بقیه مخلفات میز انداخت و رو به من ادامه داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ:کارد و چنگال رو بده به من دخترم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جانممم؟!! با کارد وچنگال میخواد بخوره؟!! دسره مگه؟!! عایا خانوم بزرگ دست ندارد؟!! عایا زبونم لای دندون جلوییم،معلول است؟!! بدون اینکه یه لحظه به این مخ معیوب خودم فشار بیارم و بفهمم اینجا خونه خراب شده خودمون نیس رو به خانوم جون گفتم...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیخی خانوم جون!! کارد و چنگال چیه!! صبحونس دیگه بابا!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون در عرﺽثانیه سرشو بالا گرفت و چشمای قد هندونه مشهدیشو انداخت تو چشای میشی رنگ دلربای من!!! اه! بازم من این هندونه و خربزه رو باهم قاطی کردم!! وای هندونه رو بیخی خانوم بزرگو بگیر!!! با تعجب و یا همون ابعداد چشمای عسلی رنگش رو بهم گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ:بیخی؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه لبخند مزخرف گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بنی...! چیزه...! منظورم اینه که...! بیاین بخوریم اصن ولش کنین!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بیخیال گندی که زدم!، خعلی ریلکس شروع به خوردن صبحانه کردم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از صبحونه جمیعا مشرف شدیم طرف سالن ورزش!! خانوم بزرگ که جوری دمبل میزد یکی نمیدونست فک میکرد یه مردک سیبیلو جلوشه تا خانوم بزرگ!! راز جوون موندن و زیباییش همینه دیگه! درحالی که روی تردمیل بود گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ:ورزش از مهم ترین غذاهای روحه...! روهام هم بر این اصول بزرگ کردم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جان؟! روهام کیه؟! حس کنجکاوی بدجوری داشت قلقلکم میداد ولی خب هر جور شده کنترلش کردم و گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله حتما همینطوره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دستم رو کمرم بود که انگار با تبر افتادن تو جونش! اون یکی دستمم رو پیشونیم که ازش عین آبشار نیاگارا عرق میریخت!! اوووفففف! خدایاااا!!! من چیز مرغ خوردم!!! پدرم در اومدد!! از صب تاحالا که شبه دارم عین الاغ جفتک میزنم!! کمرم داره به دوتا قسمت مساوی تقسیم میشه! وای مامانننن کجایی که دخترت اسیر شددد!!! خانوم بزرگ درحالی که روی مبل مینشست گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ:باید توی برنامه روزانه یه ساعتی رو به یوگا و تمرینات آرامش بخش اختصاص بدیم!!! اینطور نیس دخترم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترم و دررررد!!! دخترم و زهرمااارررر!!! نمیخوااامممم!!! با ناله گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نهههههه!!! تو رو جون هرکی دوس داری خانوم بزرگ این یه قلمو بیخیال شووو!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ با چشمای گرد شده نگام کرد!!! اه! خاک تو،سرت درسا که یه بار نمیتونی سوتی ندی!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ:بله؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به همه چی! دلو زدم به دریا رفتم نشستم کنار خانوم بزرگ!!! خعلی راحت دستمو انداختم دور گردنش!!!!!!! و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم بزرگ جونم!! شما که انقد خوبی! انقد مهربونی! بیا و بجای کتابخونه و یوگا و دنبل و چه میدونم این چیزا بریم باهم خریدی،پارکی،شهربازی ای، رستورانی،کافی شاپی چیزی!! به جان شما نباشه،به جان خودم با این روالی که شما دارین پیش میرین من دوروز دیگه به جمع مدافعان حرم میپیوندم!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ دیگه علاوه بر چشماش،دهنشم شده بود انذازه ی غار حرا!! یکم همینطوری با بهت نگام کرد یهو... یهو... یهو از خنده منفجررررر شددد!!! دلشو گرفته بود عین این بچه های ساله که قلقلکشون داده باشی میخندید!!! گفتم الان پاره میشه پیرزن بیچاره میمونه رو دستم!!! با نگرانی گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم بزرگ خوبین؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به،سختی خندشو کنترل کرد وگفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ:وای دختر! خدا بگم چیکارت نکنه! خیلی وقت بود اینطوری نخندیده بودم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره پاشید از خنده!!! ای بابا! من دلقکم مگه؟! ساعته داره به من میخنده؟! بیخی بابا همین که اون خانوم بزرگ اخمو و باصلابت نیست و داره غش غش میخنده خودش کلیه!! سعی کردم نهایت التماس تو صدام باشه!! روبه خانوم بزرگ که سعی میکرد خندشو کنترل کنه گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعله! ایشالله همیشه بخندین!! فقط بیاین این برنامه روزانتونو اون طوری که من میگم درست کنین! به جون تا بچم پشیمون نمیشین!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون دوباره حدود نیم ساعت بدون ترمز با دوتا نیم کلاج یه سرههه خندید و بعد از اینکه خندش تموم شد گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ:همین برنامه چه مشکلی داره مگه دخترم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا!!! شما بگو چه مشکلی نداره!! پدر من داره درمیاد ایشون تازه میفرماید چه مشکلی داره؟!!! خو سرتاپاش مشکله دیگه!! با یه حالت التماس آلودی رو به خانوم بزرگ گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم بزرگ جونمممم!!! حالا شما یه بار به حرف من گوش بدین،مطمئن باشین زیانی نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ بعداز چند دقیقه خعلی متفکر گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ:باشه! شاید یکم تغییر یا برداشتن این نوع برنامه به صلاحمون باشه دخترم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ جووننن موافقت کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم بزرگ میشه منو درسا صدا کنین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده ای کرد که لپ هاش چال رفت!! آخ جون خانوم بزرگم مثل میترا جونم لپ هاش چال میره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ:باشه درسا جان! من هیچوقت نتونستم دختری به دنیا بیارم... تا پسر آوردم که بعداز فوت حاج کاظم همسرم از ایران رفتن... بعداز حاجی خیلی تنها شدم... دختریم نداشتم که همدم تنهاییام شه... تو جای دختر نداشتم درسا جان...! امروز بعد سال تو منو دوباره خندوندی...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق درحالی که از احساساتی شدن زیاد چن تا قطره اشک از گونم سرازیر میشد،پریدم ب*غ*ل خانوم بزرگ و چند تا ماچ آبدار از اون لپ های نرم و گوشتیش که منو دلتنگ مامان میترام میکرد،کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الهی قربونتون برم خانوم جون اصن ازاین به بعد من دو تا مامان دارم!! یکی میترا جونم ینی همون مامان میترام! یکیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم بزرگ:به منم بگو خانوم جون!!! رهامم اینطوری صدام میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرش من کشف میکنم این رهام کیه!!با ذوق ادامه دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشمممم! یکیم خانوم جونم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه با خانوم جون کلی گپ زدیم...! خانوم جون از خاطرات دوران جوونیش تعریف کرد،منم از شیطنت هایی که تو دانشگاه میکرد!! بلاخره ساعتشب قرصای خانون جونو بهش دادم و رفت که بخوابه... منم که از خستگی داشتم میمردم... یهو یاد پایان نامم افتادم! باید همین روزا یه موضوع خوب براش پیدا کنم و شروع کنمش... سریع پریدم طبقه بالا تو اتاقم و بقول سپی جیش ب*و*س لالا! آخ گفتم سپی،دلم واسش یه ذره شده یادم باشه فردا یه زنگ بهش بزنم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نصفه شب با یه سر وصدایی از خواب پا شدم...! واااایییی! نکنه دزد اومده؟! اهه! آخه این خونه انقد نگهبان داره چطوری میتونه دزد اومده باشه؟! واااای چه میدونم لابد یه جوری اومده دیگه!! دنبال شالم گشتم... پووففف! تو این جنگل آمازون مگه میتونم شال پیدا کنم؟! بعد از کلی کشمکش بلاخره یه شال پیدا کردم و خواستم بیام بیرون ببینم چه خبره که... گرووووووووپ!!!!! افتادم زمین! ای خاک تو سرم کنم! با این روال پیش برم دزده زودتر پیدام میکنه!!! خلاصه بعد دقیقه جنجال با خودم و درونم بلاخره اومدم از اتاق بیرون!! حس این پلیس مخفیا بهم دست داده بود!!! حالا یکی نیس بهم بگه دقیقا چیم شبیه پلیس مخفیه؟! شلوار خونگی کرم! یه تیشرت تنگ نارنجی!! شال تور توریه قرمز!!! با این وضع زاقارتم میرفتم تالار عروسی قر میدادم بهتر بود!! بیخیال تیپ و این چیزا شدم و خواستم از پله ها بیام طبقه پایین که یه صدایی عین پچ پچ از طبقه بالای سرم شنیدم!! خونه کلا طبقه بود... طبقه اول که خانوم جون بود... طبقه دوم که من بودم... ولی طبقه سوم...! هیچوقت اونجا نرفته بودم... به گمونم صدا از همونجا بود!! راهمو به سمت طبقه سوم کج کردم!! از پله ها رفتم بالا...! قل*ب*م داشت میومد تو حلقم!! یهو یه جنی،چیزی نباشه اون بالا بخورتم!!! بیخیال این فکرای بیخودم شدم و پله های راهرو تموم شد...! یه راهروی بزرگی بود عین طبقه دوم! به صورت زیکزاک اتاق بود...! رفتم جلو تر که کنار یکی از اتاق ها یه سایه ای دیدم!! دلم داشت میترکید!! یه قدم رفتم جلو تر که سایه برگشت طرفم و... من چنان جیغی زدم که ستون های خونه به لرزه دراومدن!!! سایه که حالا تشخیص دادم سایه یه پسر بود سریع دویید و از پشت سر دهن منو گرفت تا صدام بیرون نیاد...! وای دستش چه بوی خوبی میده!!! ای خاک تو سرم که تو این گیرودارم دست از هیزبازیم برنمیدارم!! همچنان تقلا میکرد که دستشو از رو دهنم بردارم... ولی انقدر محکم گرفته بود که یه تکونم نمیخورد!!! ماشالله چقدر زور داره نره غول!! قیافشو نمیدیدم ولی صدام نفسای عصبیشو از پشت سرم میشنیدم... بلاخره صداش دراومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:دهنتو ببند! چرا جیغ میزنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره انتر بی شعور!! نصفه شبی اومده تو خونه مردم دزدی از من میپرسه چرا جیغ میزنی!! پس پاشم برات بندری بر*ق*صم؟! خجالتم نمیکشه پسره دزد زشت!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دو...! اودد..!. ددالد...! دمیدشی؟!!! پدله!! اندر!!! ودم دننننن!!! دسددو بدداللللل!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون جلوی دهنمو گرفته بود نمیتونستم درست و حسابی حرف بزنم!!! دیگه نفسم داشت میگرفت...! از بچگی آسم داشتم... الانم نفس کم آورده بودم... دیگه داشتم خفه میشدم... دستمو از روی دست پسره که دهنمو نگه داشته بود برداشتم و گلوم رو گرفتم... واقعا حالم داشت بد میشد... که دستشو از رو دهنم براشت...! یه نفس عمیق از ته دل کشیدم... خداروشکر اسپره لازم نشدم...نفسم که بالا اومد برگشتم پشت سرم تا ببینم کدوم دزد خری بود که با دیدن پسر روبروم لال شدم!!! این... این بود؟!! تازه تونستم آنالیزش کنم...! پسری جلو روم وایستاده بود که تو خوابم نمیشد تصورش کرد!! اصن یه لحظه باخودم گفتم منو این همه خوشبختی محالهههه!!! محالهههه!!! به پسره نگاه کردم... چشمای عسلی خوشرنگ،بینی کوچیک وقلمی،لبای برجسته خوشرنگ،ته ریش کم و اخمی که رو صورتش بود جذبش رو صدبرابر میکرد...! موهاش مشکی و ل*خ*ت بود...اونقد ل*خ*ت که از همینجا هم میشد تشخیص داد چون یه تکه از موهاش روی پیشونیش ریخته بود...! شلوار جین مشکی پاش بود همراه یه تیشرت تنگ و چسبون مشکی که اندام فوق العادشو بیشتر به نمایش میزاشت...! بازوهای عضله و سینه ستبرش تو تاریکی هم حسابی تو چشم بود...! گردنبندی با پلاکی که انگار شبیه آرم عقاب بود به گردنش آویزون بود و تواون تاریکی برق میزد! دستبند چرم قهوه ایم تو دست راستش تو چشم میزد...! باورم نمیشد!!! بار الهی!!! چه دزد بیبی فیسی؟!! به جان خودم الان ازش خواستگاری میکنم خودم!!! مگه همش مذکر جماعت باید پا پیش بزارن؟!! آخه یه بشر چقدر خوشگل؟! چند ثانیه مات و مبهوت داشتم نگاش میکردم ولی بعدش به خودم اومدم و تو ظاهر مغرور درسا امیریان فرو رفتم! دقیقا عین بابام...! الان من عین غاز با دهن باز نگاش کردم فک میکنه چه خبره! با لحن عصبی رو بهش گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو... توخونه ما چیکار میکنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی تر از من با صدایی بم ومردونه داد زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:اینو من باید بپرسم نه تو!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااین حرفش جاخوردم...! خواستم چیزی بگم که برقا روشن شد و خانوم جون رو دیدم که با صدایی نگران گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:اینجا چه خبره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص خواستم ماجرا رو واسه خانوم جون توضیح بدم که پسره با دیدن خانوم جون گره اخمای واموندشو یکم باز کرد و آروم گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:خانوم جون...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جونم چند تا قطره اشک از چشماش پایین ریخت و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:رهام جان...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و محکم پرید و پسره رو ب*غ*ل کرد!!! جانممممم؟!!! رهام جان؟!!! این دزد نیس مگه؟!!! ینی... ینی این روهامه؟!! این همونیه که خانوم جون گفت رهام صدام میزنه خانوم جون؟!!! همونی که خانوم جون میگفت با اصول ورزش و غذای روح و اینا بزرگش کردم؟!!!! همونی که من داشتم از فوضولی میمردم تا بفهمم کیه؟!!! ینی این جیگر روهامه؟! اصن این روهام کیه خانوم جونه؟! دست از فکرهام کشیدم و به فیلم هندی روبروم نگاه کردم!!! خانوم جون با گریه درحالی که تو ب*غ*ل روهام بود گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:کی میخوای این بازیو تموم کنی روهام؟ کی این بقول خودتون عملیاتتون تموم میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله؟!!! بازی چیه؟! عملیات کجاس؟! روهام خانوم جونو محکم تر ب*غ*ل کرد و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:تازه یه سرنخ پیدا کردیم خانوم جون... دعا کن موفق شیم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره خانوم جون گریه هاش سر گرفت...! منم که اون وسط نقش هویجو ایفا میکردم!!! با لحن اعتراﺽ آمیزی گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم جون میشه به منم بگین اینجا چه خبره و ایشون کیه؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و انگشت اشارمو گرفتم سمت روهام!! از ب*غ*ل هم جدا شدن! چه عجب بابا! قشنگ گزاشتین من احساس شلغم بودن بهم دست بده بعدش تازه بفهمین منم اینجام!!! اخمای روهام دوباره رفت توهم! به درک!! پسره بیتربیت،انتر،خودخواه،دزد!!!! خانوم جون اشکاشو از روی گونش پاک کرد و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:آره عزیز دلم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روهام اشاره کرد و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:این پسر روهام منه! نوه من و فرزند آخرین پسرم...! برات تعریف کردم که بعد از فوت حاجی همه رفتن خارج... اون موقع روهام سالش بود...! وقتی سال بعدش واسه تعطیلات عید اومد پیشم خواست پیشم بمونه...منم خیلی دوسش داشتم...روهام از وقتی بعد از سالگی پیش من بزرگ شده... انقدر بزرگ شد که الان سالشه...! انقدر بزرگ شد که الان جزو پلیس اینترپل ایرانه...! حدود یک سالم هست که درگیر یه پروژه ایه... دوماه پیشم رفت سر همون عملیات بقول خودش فوق سریشون و الان برگشته... خیلی دلتنگش بودم... به کل زمان و مکانو فراموش کردم درسا جان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیییییییی؟!!! از بس هنگ کرده بودم بدون حرف زل زده بودم به دهن خانوم جون!!! ینی این روهام جزو پلیس اینترپل ایرانه؟!! پلیس بین المللی؟!! یا خود خدا!!! خانوم جون با دیدن قیافه من خندش گرفت ولی روهام اخمش غلیظ تر شد!!! خانوم جون برگشت سمت روهام و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:روهام جان... اینم درسا گل دختر منه...! این دختر اندازه ی خودت واسم عزیزه... به عنوان پرستار اومد ولی شد همدم دل من... بعد از سال من دوباره صدای قهقهم خونه رو برداشت... از همون خنده هایی که بعد حاجی دیگه اثری ازشون نبود... درسا فقط پرستار من نیس،دختر گل منه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و روهام همزمان با هم طوری که خودمونم فک نکنم صدای همو شنیده باشیم گفتیم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوشبختم!!_

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته من تمایل زیادی داشتم به اینکه بگم بدبختم!!! ولی متاسفانه ترسیدم با اون هیکل دو تنیش بزنه کتلتم کنه!!! خانوم جون با لبخند گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:خب دیگه برین بخوابین ساعت صبحه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شب بخیر خانوم جون...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:شب بخیر درسا جان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اومدم پایین که دیدم روهامم داره دنبالم میاد!! یا امام هیجدهم!!! نیاد یه گوشه بگیرتم خفتم کنه،بعد بهم ت*ج*ا*و*ز کنه؟!! منم خل میزنم! خب روهام واسه چی میخواد بیاد به من ت*ج*ا*و*ز کنه آخه؟!!! نه دقیقا چه دلیلی داری پلیس مملکت بیاد به من ت*ج*ا*و*ز کنه؟!! ولی خب اگرم بخواد همچین کاری کنه بنده دیگه با هیکل این غول فردا زنده نیستم!!!! هیییییی!!! من دیگه واقعا امشب شیش میزنم!! خب پس آخه چرا داره میاد دنبال من؟! پیچیدم سمت اتاق خودم و رفتم تو اتاقم و وقتی خواستم درو ببندم از لای در دیدم که روهام رفت تو اتاق روبرویی!!! اوه اوه!! همون اتاقی که درش قفل بود!! پس مال این اخوی گرام بودش!! خلاصه برگشتم و با فکر جذبه این جناب روهام خان خوابم برد...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهههه! یه بار نمیشه درست و حسابی من بخوابم...! بدون هیچ خرمگس مزاحمی!!! این روهامم اومده دیگه تکمیل شدن خرمگس ها!!! با غرغر پا شدم و یه بلوز شلوار آستین بلند پوشیدم و یه شالم انداختم رو سرم! پوووففف! فقط حجابو کم داشتیم که به لطف حضور روهام خان اوکی شد!! خواستم از در بیام بیرون و یکم فحش بدم به این روهام(البته تو دلم!!!) که چرا انقدر بلند،بلند حرف میزنه که از اونجایی که رگ فوضولیِ مخصوص به درسام بالا زده بود گفتم پشت در اتاقش فال گوش وایستم!! رفتم پشت در اتاقش و سرمو چسبوندم به در اتاق!! صدای مکالمش انقدر بلند بود که راحت میشد از فرسخیم میشد شنید! چه برسه به اینکه من کلمو چسبوندم به در!! انگار داشت با تلفن حرف میزد... بادقت گوش دادم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:این دیگه چه صیغه ایه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:آره،آره. من گفتم مسئولیت این پرونده رو خودم برعهده میگیرم ولی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:کدوم دختری حاضر میشه ماه بیاد با من عقدکنه به واسطه نزدیک شدن به اون شروین وکتی احمق و دار و دستشون؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:خودت یه کاری بکنش عرشیا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:پووووفففف! سرهنگم وقت گیر آورده ها... من کیو پیدا کنم بهش بگم دختر خوب تو بیا با بنده ماه عقد کن تا با کمک تو به اونا نزدیک شیم!! به نظرت کدوم دختری همچین کاری میکنه؟! مگه عقلشو خورده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:من نمیدونم زنگ زدم تو یه کاری کنی...! بعد تو از من میپرسی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:خیله خب. ببینم چیکار میتونم بکنم... فعلا خداخافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واااااایییی!!! از چیزایی که شنیدم هیچکدومش باورم نمیشد...! ینی واقعا عملیاتشون انقدر مهمه که روهام باید با یه دختر ازدواج کنه که به واسطه اون به هدفشون نزدیک تر بشن؟! صدای روهام دیگه نمیومد! از در فاصله گرفتم و جلوی در اتاقش به حالت متفکر وایستادم...! همینطوری داشتم به چیزایی که شنیده بودم فکر میکردم و اصلا به این توجه نداشتم که من چرا عین درخت چنار پشت در اتاق روهام وایستادم؟!!! تو همین گیر ودار بودم که یهو... در اتاق روهام باز شد...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو تا چشم عسلی مقابلم قرار گرفت!! إإإ؟! تازه کشف کردم،چشمای عسلی این بشر به خانوم جون رفته!! همینطوری عین بز زل زده بودم به رهام که با اخم هایی درهم بهم نگاه میکرد! با صدایی عصبی و یکم متمسخر گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام: پشت در اتاق من چیکار میکنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااین حرفش از حالت کما(همون قضیه بز و زل زدن و این حرفا!!!) بیرون اومدم و رو به روهام با یکم من و من گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من...!! من...!!! داشتم از اینجا رد میشدم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارواح عمم!! و خعــلـــــی شیک و مجلسی از کنارش رد شدم و مستقیم اومدم اتاق خودم تا به ادامه فک کردنم برسم...! البته بدون گند زدن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اتاقم نشسته بودم و داشتم به موضوع پایان نامم فک میکردم...! پووووفففف! روزه دارم بهش فک میکنم ولی فقط به یه نتیجه کوفتی میرسم!! نتیجه ای که نمیدونم واقعا نفعش واسم بیشتره یا ضررش...! همونجوری عین این جوونای شکست عشقی خورده که دقیقه به خودکشیشون مونده زل زدم به ترک سقف اتاقم!!! که هیچ نتیجه ایم حاصل نشد!! یه بار دیگه فکرامو با خودم مرور کردم... من واسه این اومدم اینجا که علاوه بر نگه داشتن خانوم جون، پایان ناممم درباره سالمندان و نگهداری از اونا بنویسم. اما...! الان یه موضوع جالب تر پیدا کردم...!! میتونم از روهام بخوام که این عملیات فوق سریشونو واسه ی منم توضیح بده! اگه پایان نامم موضوعش قاچاقچی،دزد،مامورهای مواد مخدر و یا هرچیزی مثل اینا باشه قطعا چیز باحالی از آب درمیاد...! اما خب... مسلماً یه پلیس بین المللی نمیاد از عملیات مخفیانشون واسه من تعریف کنه...! مگر اینکه... منم واسشون یه کاری انجام بدم...! و اون کار چیزی نیست جز... عقدماهه یه دختر!! ولی آخه ارزششو داره؟! من غرورمو بزارم کنار پاشم برم بگم:جناب روهام خان من میتونم واسهماه عقد تو بشم؟!! فقط واسه اینکه عملیاتتون بتونه موضوع خوبی واسه پایان نامم باشه...! ارزششو داره؟!! فقط واسه یه پایان نامه کوفتی؟! مسخره تر از این دلیل وحود نداشت!! اووووفففف! انقدر این روز فکر کردم قیافم شبیه علامت سوال شده!! والا! تصمیم گرفتم یکم برم پایین پیش خانوم جون... از پله ها سر خوردم پایین که دیدم خانوم جون یه لباس پوشیده مال دوره شاه اسماعیل سیبیلو!!! لباسه فک کنم از خانوم جون سنگین تر بود!! یه پیراهن بلند قهوه ای که روش پر از سنگدوزی با سنگ و الماس بود!! ماشالله آدم خانوم جونو نگاه میکرد انگار داره به طلافروشی نگاه میکنه!!! بس که این لباسه بهش جینگیل،بینگیل آویزون بود!! رو به خانوم جون گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم جون؟!!! این چیه پوشیدین؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خعلی شیک عصای خوشگلشو یه تاب کوچیک داد و گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:لباس جد اشرافیت شاکری!! این لباس نسل به نسل به من رسیده!!! امروز میخوام برم بیرون گفتم اینو بپوشم تا اصالت حفظ بشه!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمنه؟!! جان من با این میخواد بره کف تهرون؟!! نه فقط یکی به من بگه!!! رو به خانوم جون گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم جون،جونمممم!!! بیاین بریم امروز خرید یه لباس قشنگ و مدروز بگیریم...! اینا که مال عهد کریم خان باقالیه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون ریسه رفت از خنده!! وقتی میخندید دیگه قیافش میشد کپی برابر اصل روهام!!! این بشر از زیبایی به مامان بزرگش رفته!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم:از دست تو درسا!!! کریم خان باقالی چیه دختر!! ولی خب فکر کنم سلیقت خوب باشه بریم بیرون که امروز میخوام به نظر تو لباس بگیرم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدمو و گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بپر بریم خانوم جون حرف گوش کن خودم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نیش باز زل زدم به خانوم جون که داشت خودشو تو آینه اتاق پرو ورانداز میکرد! اینم ترشی نخوره یه چیزی میشه هااا!!! خانوم جون گونه تپلشو آروم چنگ انداخت و گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:این لباسا دیگه از سن من گذشته دختر!! اینا واسه شما جووناست نه منِ پیرزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره بهش نگاه کردم...! مانتو قرمز تا سرزانو با گیپورهایی که جذاب ترش میکرد...!! شلوار مشکی تنگ! شال مشکی،قرمز حریر! انقده ناز شده بود دلم میخواست بچلونمش!! آخه مگه داریم یه پیرزن انقد مامانی؟! رو به خانوم جون گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به این قشنگی خانوم جون! تازه شما از منم جوون ترین!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه هی از من اصرار و از خانوم جون انکار!! که دست آخر من پیروز شدم و لباسا رو خریدیم! دیگه تقریبا خریدامون تموم شده بود که خانوم جون گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:با این همه خرید که نمیتونیم پیاده بریم خونه...؟! الان زنگ میزنم روهام بیاد دنبالمون!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جانمممم؟!!! شصتم به کار افتاد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نهههه!!! ینی چیزه...! آژانس میگیریم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:نه مادرجان! تا روهام هست غریبه چرا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و شروع کرد شماره گرفتن!!! پووووفففف!! الان اون پسره نچسب میاد!! فقط خدابهش قیافه داده!! جز قیافه دیگه هیچی نداره...! حالا یه نمه هیکلم داره هااا...!!!! ولی خب مهم اینه اخلاق زیر خط!! اصن صفحه قبل!!! با ترمز کردن یه ماشین جلو پامون دو متر پریدم عقب!! به به!! پورشه!!! یه پورشه مشکی جیگر که از تمیزی برق میزد!!! خدا پدر صاحب کارواش ها رو بیامرزه!!! خب! الان سوال اینجاست که این پورشه چرا جلوی پای ما ترمز کرده؟!!! تازه گرفتم چی شد! حتما مزاحمه!!! سرمو آوردم بالا که یه فحش همچین آبدارِ تقریبا + بدم که دیدم...! خانوم جون رفت در جلو رو زرت باز کرد، نشست تو ماشین،زرتم درو بست!!!!! خانوم جونم بعله؟!!! خاک برسرم به هیشکی نمیشه اعتماد کرد! تو همین گیر و دار بودم که شیشه سمت راننده اومد پایین و دیدم بهههه!!! آق روهام خودمونه که!! با اخم هایی درهم طبق معمول فتوکپی برابر اصل میرغضب خدابیامرز گفت...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:پیاده میخوای بری؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم جواب بدم که خانوم جونم شیششو کشید پایین و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:سوار شو درساجان!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم دیدم که طبق معمول سه کردم!! رفتم عقب نشستم!! با نشستن من روهام برگشت سمت خانوم جون و خواست چیزی بگه که تا دهنشو باز کرد دومرتبه دهنش اتوماتیک بسته شد!!! چشماش مدام از بالا تا پایین تیپ خانوم جونو آنالیز میکرد! إإإ پس تا حالا ندیده بود تیپ توپ خانوم جونو!! برق تحسین رو میشد تو چشماش خوند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:سلیقتون عالیه خانوم جون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه عجب باو!! ما از شوما یه تعریف شنیدیم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون: همش سلیقه درساجانِ من کاری نکردم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار روهام یکم اخماش رفت توهم!! دردِ بی درماااان!!! پسره زشت،خودخواه،نچسب!!! تا حالا که چشات ستاره پرت میکرد،تا فهمیدی سلیقه منه شدی برج زهرمار؟!! بیشعور!! تا خونه هیچ حرفی زده نشد... دیگه داشت به کلم میزد تصمیممو قطعی کنم...! حداقل واسه کم کردن روی این بشر!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سپی به نظرت کار درستیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده با نگرانی وعصبانیت گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی:تو که تصمیمتو گرفتی دیگه نظر منو میخوای چیکار؟! خاک تو سرت بریزم درسا! میخوای گمشی بری بدون اجازه پدر ومادر به عقد موقت یه پسر دربیای؟!! میفهمی چی داری میگی؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای سپی یه دقیقه دندون رو جیگر بزار ببین من چی میگم بعد وروره جادو شو!! من اگه بخاطر پایان نامم مجبور نبودم که مغز خر نخوردم برم عقد یه نفربشم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی:بخاطر یه پایان نامه میخوای همچین ریسکیو بکنی؟! درسا میدونی اگه بابات بفهمه...مامانت بفهمه چی میشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اونا هیچی نمیفهمن سپیده...! ماه که چیزی نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو اون درسایی که من میشناختم نیستی! تو دوست ساله من نیستی! حداقل یکم فکر کن با خودت.... پس فردا که همچین غلطی کردی.... رسماً و شرعاً میشی زنش دیوانه! اگه باهات کاری کرد چی؟! میفهمی درسا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون هیچ کاری حق نداره بکنه! اگه توام دوست منی بهم کمک کن،دلداری بده تا برم جلو! اینطوری مشکل پایان ناممم حل میشه سپیده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی:سپیده و درد! سپیده و زهرمار!! هنوز دهنش بوی شیر میده میخواد شوهر کنه واسه من!! هیچ به فکر داداش بیچاره من هستی؟ بفهمه دق میکنه که!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بابا! تواین هیری ویری یکی مونده به فکر سپنتا خان شماام باشم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم دیگه با سپیده فک زدم و بلاخره موافقش کردم! ولی استرس داشتم...! چطوری به روهام بگم؟!! داشتم روی زندگیم معامله میکردم... ولی از نظر خودم ارزششو داشت...! یه پایان نامه عالی میشد تحویل بدم!... پوووفففف! انقد با این سپیده پرچونه حرف زدم فکم درد میکنه! یکمی بخوابم بلکه دریچه های آکبند مغزم باز بشه،ببینم چه غلطی باید بکنم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای زنگ گوشیم که پلنگ صورتی بود از خواب پا شدم!! این دیگه کدوم خریه نمیزاره یکم بکپیم...! که با دیدن اسم "میتراجونم" حرفمو کلا از بیخ پس گرفتم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلااااامممم میترا جونممممم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگرانی ودلخوری تو صداشو تشخیص دادم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میتراجون:سلام مامان جان... حالت چطوره؟خوبی درسایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم واسه درسایی گفتنش یه ذره شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره مامانی جونم... همه چی خوبه! شما خوبین؟ بابا چطوره؟ دلم واستون شده قد سوراخ کوچیکه جوراب مورچه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید وگفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میتراجون:قربون دلت برم من...! ماهم خوبیم...از اونجا چه خبر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خلاصه حدود ساعت کامل با مامان گرام حرفیدم!!! ساعت دوروبر شب بود... یکم برم پایین به شکمم صفا بدم،بعدم برم ببینم مریم کجائه باهاش بحرفم!!! رفتم پایین... یه سروصداهایی میومد...! مریمو دیدم که تو آشپزخونه داره شربت درست میکنه... آروم رفتم تو آشپزخونه و صداش زدم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مریم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقا عین جن دیده ها متر پرید بالا!!! دستشو گزاشت رو قل*ب*شو گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:وای درساجون سکته کردم! یه اهمی،اوهومی،بوقی،چراغی،راهنمایی چیزی!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطوری که از پرده آشپزخونه نامحسوس توی سالن پذیرایی رو نگاه میکردم گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینا رو بیخیال مریمی! مهمون داریم؟! صدای کیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:آره... سرگرد پارسا اومده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سرگرد پارسا کیه دیگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:دوست آقای شاکری!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقای شاکری؟!! روهامو میگی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:آره دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه فکری زد به کلم!!! یه شال از مریم گرفتم سرم کردم...! تیپمم که مشکلی نداشت!! رفتم کنار یخچال که بتونم صداشونو بشنوم...! صداشون ضعیف بود ولی واسه من که که تو فال گوش وایستادن استاد بودم چیزی نبود!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای روهامو راحت شنیدم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:الان روزه دست رو دست گزاشتیم عرشیا...! واسه این پیشنهاد مسخره سرهنگ!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشمو تیز کردم! ینی منظورش همون عقدماهست؟!! سرگرد پارسا که فک کنم اسمش عرشیا بود گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرشیا:میگی چیکار کنیم داداش؟! به خدا جز همین راه حل بقول خودت مسخره،هیچ راه دیگه ای واسه ی نزدیک شدن به باندشون نداریم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیممو یبار دیگه تو ذهنم بالا وپایین کردم...! ریسک بزرگی بود...اونم سرزندگیم! ولی به نظرم بخاطر پایان ناممم شده ارزششو داره...! یه نفس عمیق کشیدم! درسا قوی باش! تو میتونی...! پرده کنار در آشپزخونه رو کنار زدم و رفتم تو سالن!! روهام رو کاناپه نشسته بود وسرش پایین بود...با پاهاش رو زمین ضرب گرفته بود وهردوتا دستش رو سرش بود! پس نتیجه میگیریم که متوجه حضور من نشد!! اما عرشیا... وسط حال ایستاده بود و دست به سینه و مشکافانه منو نگاه میکرد!! هان؟!چیه؟! انگار دزد گرفته!! با تکون دادن سرم بهش سلام کردم که بازم عین مترسک منو نگاه میکرد!! بیخیال عرشیا شدم و بلند گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقا روهام؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قسم میخورم هنوز نیم صدم ثانیه نگذشته بود که سرشو بلند کرد!! باباسرعت!! همراه با تعجب یه اخم وحشتناکیم رو چهرش بود!!! اوووففف! من غلط کردم عاقا!! این به من یه نگاه بکنه من یه سک سک کردم اون دنیا برگشتم!!! روهام سرد گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:بله؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه چند لحظه همراه من بیاید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:من وقت زیادی ندارم که واسه جنابعالی تلف کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره...!!!منم عین خودش با تندی جواب دادم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه مجبور نبودم مطمئن باش همچین چیزی نمیخواستم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه نگام کرد... یه نگاه به عرشیا که عین درخت چنار اون وسط وایستاده بود کرد و اومد دنبالم...! اومدم کنار راه پله و برگشتم...دست به سینه بااخم نگام میکرد! درد! یه جوری آدمو نگاه میکنه آدم شلوارشو خیس میکنه!! با همون چهره جدیم رو بهش گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من هستم!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهرش متعجب تر شد!! عصبی گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:این همه راه منو آوردی بگی من هستم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتمسخر اضافه کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:منم هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خواست بره که عصبی داد زدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منظورم عملیاتتونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه و عصبی برگشت و با صدایی که سعی میکرد بالا نره گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:عملیات من چه ربطی به تو داره؟! وقت منو تلف کردی که این چرندیاتو تحویل من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفشو قطع کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه شما یه دختری رو نمیخواید که حاضرباشه ماه عقد جنابعالی بشه تا به هدفتون نزدیک تر بشین؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشکش زد! سرجاش وایستاد! حتی پلکم نمیزد!!هووووفففف!!! بلاخره گفتم!! بعدچندثانیه گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:تو...؟! در قبال این کارت چی میخوای؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آها! خوشم میاد بچه تیزیه!! خواستم زبون باز کنم که با پوزخند گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:پول؟! ماشین؟!خونه؟! کدومش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون...اون با خودش چی فک میکنه؟! با پوزخند عصبی جواب دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پدر ومادرم انقدری برام گزاشتن که منت امثال تورو نکشم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:درست صحبت کن! بفهم چی میگی تا احترامتو نگه دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من واسه کلکل اینجا نیومدم! واسه انجام اینکار فقط یه شرط دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرسش گرانه نگام کرد...الان خوبه بگم عشقمممم!!! بیا امشب یه حالی بکنییم!!! ینی قیافش دیدنی میشه!! برخلاف فکرای منحرفانم گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط اینکه بعد از به ثمر رسیدن عملیاتتون تموم عملیات رو مو به مو برام شرح بدی تا پایان نامم رو از روش بنویسم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش گرد شد!! معلوم بود جاخورده! هه! فک میکرد چی میخوام بگم!! باجدیت گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فک نمیکنم چیز زیادی باشه... اگه شرطمو قبول میکنی...! من... من حاضرم... ماه عقدت...بشم...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بدنم گُر گرفته بود! مطمئن بودم لپامم گل انداخته! چقدر گفتن کلمه عقد سخته هاا!! کلمو آوردم بالا... اخمش باز شده بود ولی قیافش حتی بدون اخمم جذبه زیادی داشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:من با شرطت مشکلی ندارم... اما...! فقط ماه عقد نیست...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قل*ب*م شروع کرد به تالاپ وتولوپ!! بجز عقد چی هس مگه؟! پیشنهادای + نده یه وقت!! با نگرانی نگاهش کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:توی این ماه ما کلی کار داریم... اول اینکه کل این ماه رو توی خونه من باید بمونیم...!!! بعدش اینکه تو تمام عملیات تو باید با ما بیای... هرجا که بریم... خطرهای زیادی داره...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و منتظر بهم نگاه کرد! ماه تو خونه یه پسرتنها؟! که اگه قبول کنم شرعاً میشه شوهرم؟!!! و بهم محرم؟!! با من و من جواب دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من... من مشکلی ندارم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمیق نگام کرد! انگار میخواست تصمیممو از چشمام بفهمه...! شایدم میخواست بدونه که چقدر سر حرفم هستم...! باهمون اخمش گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:اوکی... ما وقت زیادی نداریم... فردا باید بریم عقدکنیم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیییییی؟!! انقدر زود؟! نمیدونم قیافم چطوری شده بود که گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:من گفتم که... خیلی سخت تر از چیزیه که فکرشو میکنی...! اگه پشیمون شدی بگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه! من تا اینجاش اومدم! بقیشم میرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه پشیمون نشدم! فقط من پرستار خانوم جونم هستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهام:من با خانوم جون حرف میزنم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ حرفی رفت تو سالن پیش عرشیا! انقده گیج بودم که فک کنم حدود ده دقیقه ای عین تیره برق کنار راه پله وایستاده بودم!! دلم داشت عین سیر وسرکه میجوشید...! یه تکون به کلم دادم تا فکرای جورواجور ازم دور شن!! و رفتم سمت اتاقم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه! عصبی خرس کنار تختمو پرت کردم پایین تا یکم از حرصم کم شه!! ساعت شبه ولی من هنوز نخوابیدم! پووووفففف!! کلافه از رو تخت پا شدم... تا صبح که نمیتونم اینجا بشینم گوسفند بشمرم!! یکم برم حیاط دلم باز شه...! لباس خوابمو با یه تیشرت وشلوار عوﺽ کردم،یه شالم واسه احتیاط گزاشتم رو سرم! یه وقت دیدی نگهبانی چیزی عین منِ جغد بیخوابی زده باشه به کلش ه*و*س کرده باشه یه دوری تو حیاط بزنه!!! که البته میدونم هیچ خلی غیر از من ساعت نصفه شب بیدار نیست!! حالا چه برسه ه*و*س بیرون اومدنم به کلش زده باشه!! بدون سروصدا از خونه اومدم بیرون توحیاط...! هوا مهتابی بود توووپ!!! رفتم رو تاپ دونفره گنده ای که تو حیاط بود،نشستم! از بچگی عشق تاپ بودم وهستم! اصن یه حالی داره عجیب!! آروم آروم شروع کردم به تکون دادن تاپ... سرمو بردم رو به آسمون... ماه درست بالاسرم بود...! خدایا...ینی فردا قراره چه اتفاقی واسه زندگیم بیفته؟! نمیدونم تصمیمم درسته یا غلط...! ولی هرچی هس میخوام تا تهش وایستم... تاآخرِآخرش! یه نفس عمیق کشیدم... با اینکه اوایل مرداد ماهه ولی هوا خیلی خنک وتابستونیه...! همینطوری که تاپ میخوردم چشمم خورد به عمارت...! درست روبروم بود... پنجره های بزرگ وسنتی عمارت تو چشم میزد...برق همه اتاقا خاموش بود بجز اتاق من!! ولی...! چی؟! برق اتاق ب*غ*لی منم روشن بود!! اون اتاق کیه...؟! خانوم جون و مریم که طبقه پایینن! خدمتکارا هم که هم کف زیر عمارت...! طبقه سوم که کسی نیس...! میمونه طبقه وسط که منم و...!!! ای خاک تو گور نداشتم!! خب اون اتاق روهامه دیگه!!! من برم پرفسور بشم بااین معلومات زیادم!!! اما... ینی روهامم تا این موقع نصفه شب ببداره؟! خود خانوم جون گفته بود ما خونوادگی شبا زود میخوابیم...! خب روهامم جزٕ خانوادشونه دیگه!! پس چرا بیداره تا الان؟!! عجیبه!! به پنجره اتاق روهام نگاه کردم!! یه لحظه حس کردم سایه ی یکی پشت پرده بود...!! ولی با برگشتن من سایه از ببن رفت!! ینی آدمه رفت...! خب مسلماً اون آدمه کسی نمیتونه باشه جز روهام!!! ولی آخه روهام مغز خر خورده نصفه شبی بیاد کنار پنجره کشیک منو بده؟؟!!! دوباره به پنحره نگاه کردم! روهام...! چه اسم قشنگیم داره!! البته خیلی مغروره و خودخواه و نچسب!! ولی همین آدم قراره فردا بشه شوهرم!!! چه واژه ناشناخته و ترسناکی!! نمیدونم چطوری قراره بااین اخلاق گندش اونم تو یه خونه،زیر یه سقف کنار بیام!! البته با همین اخلاق گندشم یه نمه رو مخمه!!! دیگه وای به حال اینکه خوش اخلاقم بشه!! اهههه! من چرا امشب شیش میزنم؟! برم همون گوسفندامو بشمرم نتیجه بهتری میگیرم تا اینجا بمونم!! و بااین تصمیم آخرین نگاهو به پنجره اتاق روهام انداختم و اومدم تو خونه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درسا...درساجان...درسااا..._

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اههههه!!! درسا ودرد! درسا و بی درمان!! درسا و زهرمار!! درسا مرد!! پاشین برین سنگ قبرشو بشورین!!!! اون از دیشب که بعد ساعت توهمات کاذب ساعتنصفه شب خوابم برد!! اینم از امروز که نمیزارن آدم یکم بکپه!! انگار الان نمایندگان مجلس بیرون اتاق منتظرن من پاشم برم مزاکرات + ژنو رو امضاء کنم بلکه به توافق برسه!!! خب بزارین بکپم دیگه! دوباره صدا بلند شد...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درسا جان_

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم یه فحشی،چیزی بدم دیدم که إإإ این که صدای خانوم جونه!! وای لابد کار مهمیه که خودش اومده بالا صدام میکنع!! یاقرآن!! بااین فکر عین فنر از جا پریدم!!! سریع رفتم درو باز کردم و با رخ زیبا ونورانی خانوم جون روبرو شدم!!! درحالی که سعی میکردم دهن درمو تو خودم خفه کنم گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سل...! لا...! م...!! خانو...! م!! جون!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهن درم که تموم شد خعلی قشنگ جملمو اصلاح کردم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خانوم جون!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون یه لبخند زد ولی هنوز یه ثانیه ام نگذشته بود که چهرش آشفته و نگران شد!! منم که تو کف تغییر چهره به این سرررعت!! باهمون چهرش گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:سلام درساجان! روهام چی میگه؟ ماجرا جدیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله؟! منم که از همه جا بی خبر عین لحن خانوم جون سوالی گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_روهام؟!! روهام چی میگه؟!! ماجرا جدیه؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون عین بزمنو نگاه کرد!! واه خب من مگه علم غیب دارم بدونم روهام چی میگه؟!!! والا!! چه انتظارا دارن از آدم!! خانوم جون وقتی دید منم عین بز زل زدم بهش با کلافگی گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:درسا جان قضیه ازدواج موقت و عملیات و اینا...!! روهام راست میگه؟! بعدازظهر قراره عقد کنین؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جان؟!!! یا ابرفض مظلوم!!! تازه دوزاریم جا افتاد! خاک تو گورت روهام!! یه دو روز مهلت میدادی! الان خانوم جون فک میکنه من از اون دخترام! واسه نَوَش تور پهن کردم!! باخجالت سرمو انداختم پایین که خانوم جون خعلی محترمانه و مجلسی چونمو با دست آورد بالا و گفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:راس میگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارالهی!! خودمو به تو سپردم!! خانوم جون از خونه پرتم نکنه بیرون!! اونجوری کلا از عملیات و اینا که هیچی از یه پایان نامه مزخرفم که موضوعش اصول نگهداری ورفتار با سالمندانم باشه میفتم!!! با ترس گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله! راس میگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ینی هرآن منتظر ازاین سیلی های آبدار که تو فیلما به ملت میزنن عین اعلامیه میچسبن به دیوار، از طرف خانوم جون بودم!!! که درکماااااااال تعجب خانوم جون با خوشحالی یه چشمک بهم زد،گونمو ب*و*سید وباذوق گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:پس جدیه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم مونده بود یکی از همون سیلی تو فیلما به خودم بزنم ببینم خوابم یا بیدار؟!!! الان چرا پرتم نکرد بیرون؟!! تازه گرفته ماچمم میکنه؟!! جان من نکنه بازم توهم زدم؟!! همینطوری تو افکار خودم بودم که خانوم جون گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون:قربونت برم من!! خجالت نداره که! من میرم آماده شم توام یه پیراهن قشنگ اگه باخودت داری بپوش، اگه نیاوردی هم بریم بخریم!! روهام گفت یه ساعت دیگه عاقد میاد واسه عقد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و زرت یدونه دیگه ماچم کرد ورفت پایین!! برم یه پیراهن قشنگ بپوشم؟!! خدایا من اگه از دست این نوه و مادربزرگ دیوانه نشم خیلی شانس آوردم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو آینه به خودم نگاه کردم...! Wooow!!! لباس شب بلند سفید که تا زیر سینه تنگ بود و سنگدوزی شده... از زیر سینه یکمی فون داشت و حریر سفیدرنگ دنباله دارش تا پایین لباسو پوشونده بود... با دکلته بودن لباس شونه های سفید واستخونیم حسابی خودنمایی میکرد...! به موهام که فرهای درشتِ مشکی بود و تقریبا تا ب*ا*س*نم میرسید نگاه کردم! با آرایش لایت و رژ زرشکی رنگم دیگه واقعا فوق العاده شده بودم...! الهی قربون خودم برم که انقده نازم! ینی روهام الهی تو گلوت گیر کنم که بدجور زیادتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:دل بکن از خودت عروس خانوم!! بزار یکم واسه آقاتون بمونه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود!! اینم چه دل خجسته ای داره!! الان دقیقا روهام ینی آقامون؟!! بالشت رو تختو پرت کردم سمتشو گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کم چرت وپرت بگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مربم:واه چرت وپرت کجا بود،تا چند دقیقه دیگه شویت میشه دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ینی خاک تو سر من با این رفیق خل وچلم!! آخه مگه تو نمیدونی این عقد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای زنگ گوشیم نزاشت به حرفم ادامه بدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هان؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی:هان ودرد بیا در این کاخ رو باز کن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوکی هانی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی:هانی وزهرمار!! بزار من دستم بهت برسه الان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و قطع کردم! ینی از وقتی سپی فهمید ماجرا جدیه و قراره واقعا عقدش بشم داره یک سره حرص میخوره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:اومد دوستت؟! من برم درو باز کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره دستت درد نکنه، اینم از شاهد دوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکی زد و رفت بیرون! ده دقیقه نشد سپیده اومد بالا... تا منو دید پقی زد زیر گریه...! محکم ب*غ*لم کرد وبا بغض گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی:خبلی بیشعوری درسا! خیلی،خیلی،خیلی!! فقط واسه یه پایان نامه کوفتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الهی من قربونت برم آجی خوشگلم! این همه واسه رشتم زحمت کشیدم،این یکیم روش. به خدا فقط ماهه چشم برهم بزنی گذشته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپی:قول میدی مراقب خودت باشی؟ قول میدی همینطوری که داری میری،همین طوری برگردی؟! قول میدی درسایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره به جون درسا... همینطوری برمیگردم عزیزم. نگران نباش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساری

    ۲۲ ساله 10

    خیلی مسخره و بی محتوا بود. به نظرم ذره ای ارزش خوندن نداره! از اون رمان های بی سر و ته و ماجرایی آبکی

    ۳ هفته پیش
  • گلی

    ۳۸ ساله 00

    باعرض سلام وخسته نباشی خدمت نویسنده ی این رمان رمان فوقالعاده خوب ولی تو رمان نه زمان مشخص بود نه سن اشخاص

    ۳ هفته پیش
  • نسرین

    ۱۶ ساله 00

    قشنگ بود رمانش🥰🥰🥰

    ۴ هفته پیش
  • Nazi

    00

    چیشد؟!😑😂

    ۳ ماه پیش
  • یاسی

    10

    خیلی خیلی مزخرف و بچگانه و تکراری بود عدداشم بالا نمیاورد

    ۳ ماه پیش
  • ندا

    ۳۰ ساله 00

    رمان قشنگی بود ولی مثل اکثر رمان بیشتر رو عاشقانه ها تمرکز داشت تا پلیسی بودنش رمان پلیسی باید صحنه های پلیسی و جنایی هم داشته باشه در کل قشنگ بود

    ۴ ماه پیش
  • Zahra

    ۲۲ ساله 00

    عالی بود ولی اخرش ابکی تموم شد

    ۳ ماه پیش
  • زهرا

    ۳۰ ساله 00

    عالی بود

    ۳ ماه پیش
  • مارال

    ۲۳ ساله 00

    رمان خیلی قشنگی بود خسته نباشی نویسنده عزیز

    ۳ ماه پیش
  • Kosar

    00

    رمان خیلی خوبی بود ولی باید بگم که آخراش یکم آبکی شد و اوایلش خوب بود ولی دختره آخرش لوس شد ولی درکل عالی بود

    ۵ ماه پیش
  • آریا منش

    7297

    در عجبم از این حجم آبکی و مضخرف بودن... من خودم پلیسم و اصلا نتونستم درک بکنم نویسنده رو

    ۴ سال پیش
  • Jarrah

    5610

    وا این رمانه خوب چ ربطی ب ملیس بودن واقعی داره ؟

    ۴ سال پیش
  • هستی

    10427

    خب پلیس جون توکه میگی سر در نمیاری سر کارت بمون رمان نخونی سنگین تری تا بخاب بگی رمان به این خوبی آبکیه

    ۴ سال پیش
  • فاطمه رنجبر

    ۱۶ ساله 3712

    دقیقااااااا🤣👌

    ۴ سال پیش
  • ملکه اردیبهشت

    ۲۰ ساله 30

    😐😐

    ۳ سال پیش
  • ستی

    ۱۶ ساله 2212

    بد نبود ولی خیلی از پسره تعریف شده بود ب جای اینکه برم تو رویا اوقم گرف😑

    ۴ سال پیش
  • ریحانه

    ۱۸ ساله 9719

    پلیس😐 مامانم میگه رمان نخون خوب نی حالا چطو شده پلیسااا رمان میخونن😑😑😑😑

    ۴ سال پیش
  • ؟

    1439

    ببخشید مگه پلیسا آدم نیستن ک رمان نخونن

    ۴ سال پیش
  • Fz

    7114

    چرا آدم که هستن ! ولی فکر نکنم پلیسا اونقدر بیکار باشن و وقت اضافی داشته باشند که بتونن رمان بخونن . اکثراً بیشتر سر کار و مأموریتن . دیگه نمی دونم

    ۴ سال پیش
  • ن

    21

    وقتی نمیدونی حرف مفت نزن پلیسا مگه وقت دارن په نه په

    ۱ سال پیش
  • مامن منمممم?

    ۱۶ ساله 292

    مامان منممم

    ۴ سال پیش
  • ?

    222

    دقیقا سوال منم همینع😂😂😂

    ۴ سال پیش
  • اترین

    2523

    پ چرا مامان من میگه بخون خوبه 😐😐

    ۴ سال پیش
  • ^_^

    ۱۶ ساله 131

    بخون رمان عالیهههه 😉😎

    ۳ سال پیش
  • سومیا

    ۱۸ ساله 30

    این مورد همون موضوع دنیای موازی خودمونه🫡😂

    ۳ سال پیش
  • Fati

    ۱۹ ساله 90

    لطفا فهمیدی ب منم بگو 😐👌

    ۴ سال پیش
  • ساغر

    00

    ای گفتی

    ۷ ماه پیش
  • زری

    667

    ماشالا همه وقتی رمان پلیسی میخونن میان میگن من خودم پلیسم عجبببببب

    ۴ سال پیش
  • مبیشم

    80

    😂😂اگه اینجوری ک همه تن ماهی میخورن فاز کوسع میگرن منم معلم چینم تو انگلستان تدریس میکنم خونمم تو امریکاس بچه هام پاریسن شامم تو رستوران ایران میخورمم اهععع اصن فیلم هندی شد

    ۲ سال پیش
  • نگار

    ۱۷ ساله 323

    عه آفرین آقای پلیس

    ۴ سال پیش
  • بیتا

    331

    حالا از کجا فهمیدی مرده 😂😁

    ۴ سال پیش
  • Sana

    234

    خیلی از رمانها بدون اگاهی و تحقیق وصرفل جهت سرگرمی شاید نوشته میشن بدون اینکه نویسنده ذهن خلاق یا قلم پر قدرت داشته باشه

    ۴ سال پیش
  • Melina

    41

    جدی؟

    ۳ سال پیش
  • ...

    146

    زارت! تو پلیسی؟ ن تو پلیسی؟ ت پلیسی نشستی رمان میخونی/:

    ۳ سال پیش
  • سوشیا

    ۱۷ ساله 31

    عرررررررر خوب اومدی

    ۳ سال پیش
  • ...

    155

    پلیسا مگه وقت هم برای رمان خوندن دارن؟؟؟ والا هرچی رمان پلیسی خوندم وقت سر خاروندن هم نداشتم یا ۱۰ روز نمیخوابیدن

    ۳ سال پیش
  • مریکاترین

    ۲۷ ساله 131

    سلام کسایی که میگن مگه پلیسا وقت ندارن رمان بخونن پس من که ۶ ساله پلیسم و بیشتر رمان هارو خوندم چی ما هم شب ها خوابمون نمیبره رمان می خونیم دقیقا منم پلیس اینترپلم سرتیپ دوم هستم چون زیاد معموریت رفتم

    ۲ سال پیش
  • پارمیدا

    ۱۵ ساله 00

    الان قش میکنم***اینترپل!!!!!

    ۵ ماه پیش
  • الی

    20

    حداقلش باید بدونی که معموریت نیست و ماموریت😶

    ۵ ماه پیش
  • سونیا

    ۱۹ ساله 102

    اونوقت اینجا یه سوال پیش میاد آیا پلیسام رمان میخونن؟ تو الان باید وسط ماموریت ب شیش دوازده باشی در حال پر کردن تیرای اسلحت برادر من اونوقت داری رمان مرد خودخواه منو میخونی؟ عجبا

    ۳ سال پیش
  • دخی‌عشق‌نظام

    ۱۳ ساله 61

    جزززززز😑آقا اگه اینجوریع منم سرلشکرم برا چی هرکی ازراه میرسه میگه من پلیس سرگردم .سرهنگم .سر دارم.سرلشکرم.سرتیپم. چراچرت میگین خودتونم حرف خودتونوباور ندارین

    ۳ سال پیش
  • نسرین

    ۲۵ ساله 10

    خیلی مضخرف

    ۷ ماه پیش
  • مریم

    ۱۹ ساله 30

    به به جناب پلیس خب رمانن دیگ واقعی نیستن چرا بشون میگن داستان خب منم دلم خیلی میخاد پلیس شم ولی نمیدونم چیکار کنم

    ۳ سال پیش
  • رعنا

    ۱۸ ساله 00

    😂😂😂😂

    ۳ سال پیش
  • نفس

    ۲۰ ساله 00

    موافقم 👌

    ۲ سال پیش
  • زهرا

    ۲۰ ساله 00

    خخخخخخ

    ۲ سال پیش
  • الی ژونتون

    00

    داداش حالا کا بحثلیسی شد من آدم کشتم مشکلی نداره؟پلیس ها که دارن رمان میخونن

    ۱ سال پیش
  • پارمیدا

    ۱۵ ساله 00

    واقعا پلیسید وای خدا من عاشق پلیس شدنم و پدر و مادرم مخالفن 😥😥😥

    ۵ ماه پیش
  • ملیسا

    01

    رمان قشنگی بود اما یه جاهاش کپی رمان قرارنبود بود

    ۶ ماه پیش
  • بیتا

    ۱۴ ساله 01

    عالی به نظرم داستانش خیلی متفاوت بود ممنون از نویسنده

    ۷ ماه پیش
  • کیان

    20

    بعدنقش دختر ه تو عملیات چی بود مثلااینک عاشق بشه و حامله بشه

    ۷ ماه پیش
  • کیان

    10

    تا به حال رمان به مسخره***و ابکیاین نخونده بودم ،بعدا ایشون کجا زندگی میکرده که بدون اجازه پدر عقد کرده و فرزند تک دختر خانواده تا ۶ماه خونه پدرنرفته جز یکی دوبار نوسینده فیلم ترکی کره ای زیاد میبی

    ۷ ماه پیش
  • مهسا

    ۲۵ ساله 31

    رمان نسبتاً خوبی بود با تلاش و اطلاعات بیشتر نویسنده بهتری میشی نویسنده جان نمی فهمم چرا توی همه ی رمانا پسره سر یک قضیه عصبانی میشع و می ره دختره را سر اون قضیه باردار می کند کاری نکنید عادی بشه بسه

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.