رمان مسیر عشق به قلم مونا ابراهیمی
تعداد صفحات : 284
ژانر : عاشقانه_هیجانی
دانلود رمان مسیر عشق
خلاصه رمان :
دختری که از بچگی پدری خشک و سرد داشته و میخواسته ازاد زندگی کنه و پسری که به اصرار های زیاد مادر و پدرش مجبور به ازدواج با دختر قصه ما میشه. و بهش پیشنهاد میده بعد 1 سال توافقی جدا شن اما........
ادامه رمان
تو راهه برگشت به خونه بودم ک تلفنم زنگ خورد.
_الو جانم پری؟
_سلام ترشیده خانوم خوبی؟
_وای پری تروخدا حوصله شوخی ندارم کاری داشتی؟
_خیله خب بابا ترش نکن اره میخواسم بگم هستی فردا شب یه دورهمی سه نفره؟
_خب نمیتونی اینو فردا تو دانشگاه بهم بگی؟
_ن الان کیفش بیشتره
_دیوونه،باشه بت خبر میدم فعلا کاری نداری؟
_نه بای
_خدافظ
رسیدم خونه درو با کلید بازم کردم.طبق معمول بابا شرکت بودم. رفتم تو اتاق لباسمو با یه تیشرت سفید و شلوار مشکی عوض کردم و رفتم اشپزخونه تا بابا بیاد یه چیزی درست کنم. بعد نیم ساعت ک داشتم. میزو میچیدم بابا اومد خونه.
بهش سلام کردم فقط سر تکون داد و رفت تو اتاق بعد چند دیقه اومد شروع کردیم به ناهار خوردن هیچ حرفی نزدیم. بعد ناهار بابا رفت اتاق کارش منم وسایلارو جمع کردم رفتم تو اتاق جلو ایننه وایسادمو موهامو شونه میکردم.قیافم خوب بود پوست گندمی و موهای قهوه ای روشن تا کمر چشای عسلیم ک همرنگ چشای مامانم بود بینی و لب کوچیک و قلوه ای قدم متوسط و اندامم لاغر بود.دست از شونه کردن برداشتم ساعت بود وقت داشتم بخوابم رفتم تو رختخواب اما به جای خواب فکرای همیشگی اومد سراغم.
از بچگی نتونستم محبتی از طرف پدرم نسب به خودمو احساس کنم همیشه حسرت اینو داشتم بابا بهم محبت کننه حتی یه دخترم خالی بگه گاهیی وقتا انقد بد رفتار میکرد ک شک میکردم دخترشم.عمم میگف بابا بعد مرگ مادرم ک موقع زایمان من مرد اینطور شد،بابام هم چون خیلی عاشق مامان بود میگف من باعث مرگشم.....تو همین فکرا بودم ک چشام گرم شد و خوابم برد.با صدای زنگ گوشی پاشدم رفتم صورتمو اب زدم از دسشویی اومدم بیرون بابا خونه نبود منم کاری نداشتم تا شب خودمو سر گرم کردم تا بابا بیاد.وسط شام ازش اجازه گرفتم ک فردا یکسره از دانشگاه برم خونه پریسا اینا ک با خونمون یه کوچه فاصله داشت.
ساعت چند بر میگردی؟
_ساعت
_باشه برو
شاممونو ک خوردیم وسایلارو ک جمع کردم رفتم خوابیدم.صب با صدای زنگ گوشی پاشدم ساعت بود منم کلاس داشتم رفتم یه دوش گرفتم و لباس پوشیدم واز خونه زدم بیرون یه تاکسی گرفتم.به دانشگاه ک رسیدم کرایه تاکسی و دادم مهناز و پریسا عین خر دودیدن اومدن تو ب*غ*لم وقتی کلا لهم کردن اومدن بیرون.
پریسا_خوبی عشقم؟
من_باز چی میخوای اینطوری خوب میحرفی؟
پریسا_هیچی بخدا لیاقت حرف زدن خوب منو نداری اصن مهناز نفسم بریم؟
مهناز_ اره بریم
من اه اه حالمو بهم زدین وایسین ببینم
سه نفری رفتیم داخل کلاس.کلاس اولم ک تا بود استاد نیومد و کلی خر کیف شدیم.کلاس دومم ک ساعت تموم شد.
مهناز_بچه ها بریم یه چیزی بخوریم بعد بریم خونه؟
من و پریسا هردو سر تکون دادیم و رفتیم یه کافی شاپ بعد این ک سفارش دادیم پریسا یه چیزی گفت باعث شد شاخ در بیارم:
پریسا_بچه ها دیشب کیوان اومد خواستگاری با عمه اینا؟
من_ چی؟کیوان؟خواستگاری تو؟ن
پریسا_اره بخدا منم اول مث تو کپ کردم
مهناز حرفی نزد سرشو انداخت پایین میدونستم کیوان و دوس داره اینو از اون اون سه باری ک کیوان مارو از دانشگاه رسوند خونه و نگاهای یواشکی مهناز به کیوان فهمیدم کیوانم دست کمی از مهناز نداشت فک میکردم اونم دوسش داره حتی پریسا هم اینو میدونست.به پریسا اشاره کردم ک یعنی خاک تو سرت چرا گفتی،پریسا ک تازه فهمیده بود چیکار کرداه اومد ماسمالی کنه:
پریسا_ معلوم بود ک کیوان زیاد مایل نیست عمه بیشتر ذوق داشت منم ک عمرا قبول کنم کیوان جای داداشمه.
مهناز که انگار با این حرف پریسا یکم ارومتر شده بود پیشنهاد داد ک بریم ماهم بعد حساب کردن راه افتادیم سمت خونه پریسا و تا شب اونجا بودیم.
از پریسا خداحافظی کردم از خونشون اومدم بیرون داشتم همینطور مسیر و میرفتم یهو یکی منو کشید و چسبوند به دیوار تو اون تاریکی قیافش و دیدم اصن بهش نمیخورد خلافکار باشه اما بوی الکل میداد جلو دهنمو گرفته بود خیلی ترسیده بودم اما نشون ندادم.
_هیسسسس کاریت ندارم فقط یکم پول میخوام از خونه زدم بیرون پول ندارم
تعجب کردم با چشای گرد نگاش کردم فک میکردم میخواد بلایی سرم بیاره تومن همراهم بود نصفشو بهش دادم. با همون حالت مستی گفت:
_پس میدم این پولو بهت
من_ادم باش پس دادن لازم نیست
وضع بابا خوب بود اون پول واسم چیزی نبود همینطور تند تند میرفتم سمت خونه درگیر اون چشای طوسی بودم تو اون تاریکی برق میزد.رسیدم خونه وارد خونه ک شدم بابا رو مبل نشسته بود سلام کردم جواب داد رفتم تو اتاق انقد فکرم درگیر بود ک بدون شام بخورم خوابیدم.
صبح ساعت پاشدم کلاس نداشتم بابا هم رفته بود شرکت چون ترم تابستونی ور داشته بودم فقط هفته ای دوبار کلاس داشتم زنگ زدم به مهناز:
من_الو سلام مهی خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_مرسی نازی تو خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_خوبم مهناز با پریسا هماهنگ کن امروز بریم خرید حوصلم سر رفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_اره من بیشتر دلم میخواد باش هماهنگ میکنم میام دنبالت بعدم بریم دنبال پریسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_باش عزیزم فعلن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز _فعلن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبحونه خوردم و یکم خونه رو تمیز کردم ساعت نگا کردم و نیم بود رفتم یه دوش بگیرم. از حموم ک اومدم بعد خشک کردن موهام ساعت و رب بود مانتو مشکی جلو باز با شلوار لی ابی و شال مشکیمو پوشیدم جلو اینه وایسادم به رژ قرمز کمرنگ با ریمل زدم ساعت و نگا کردم دیقه به بود یه برکه ور داشتم و واسه بابا نوشتم ک میرم بیرون ناهارشم تو یخچاله و بر میگردم چسبوندم به در یخچال رفتم بیرون منتظر مهناز بعد دیقه با ماشین باباش اومد دنبالم بعد احوال پرسی و فقط اهنگی ک پخش میشد شنیده میشد بازم اون چشای طوسی اومد جلو چشم نمیخواسم فعلن در این باره به مهناز و پریسا چیزی بگم میدونم بعدا ازم دلخور بشن راستش از اون چشا و صاحبش هنوز میترسیدم اره کاریم نداشت اما ترسناک بود. اصن متوجه نشدم ک پریسا کی سوار شد فقط وقتی از پشت زد تو سرم فهمیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_هووووی چرا میزنی الاغ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_خو چیکا کنم دیدم تو رویایی گفتم بیارمت از رویا بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_چیز نخور بابا خوبی چه خبر از....اومدم ادامه بدم ک یادم افتاد دارم چه زری میزنم اما مهناز فهمید میخوام چی بگم ادامه ی حرفمو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_ چه خبر از کیوان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_فعلن هیچی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدگ هیچکدوممون حرفی نزدیم به بازار ک رفتیم مهناز یکمی بهتر شد پریست اول از همه واسه مسخره بازی میرفت داخل بوتیکایی ک پسرای خوشگل و جوون توش بودن و خل بازی در میاورد اخر سر من دم یه مغازه ک تاپای خوشگلی داشت هر نفر رفتیم داخل یه پسر دختر جوون توش بودن انگا خواهر برادرن خیلی شبیه هم بودن به دختره گفتم ک واسم یکی از تاپا ک یقش بسته بود و روش نگین کار شده بود سایز من بیاره همینطور مشغول نگاه کردن بودم ک یه صدای اشنا اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام اقا پیمان گل خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعین جت برگشتم طرف صاحب صدا من ک برگشتم اونم نگام کرد جوری نگا میکرد ک میخواس مطمعن شه من همونم ک دیشب منو گرفته بود یا ن. هردو همدیگرو با تعجب نگا میکردیم یهو فروشنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داداش؟کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم ک یهو به خودش اومد گفت جانم اینجام خدارو شکر پریسا بیرون داشت با تلفن میحرفید مهنازم محو لباسا بود تاپ و ک گرفتم پول پرداخت کردم سریع اومدم بیرون دوباره حس ترس اومد سراغم. خوشتیپ بود یعنی در حدی ک دخترا واسش میمیردن هیکل ورزشکاری اما نه زیاد گنده ک من خوشم نمیاد چشای طوسی بینی متوسط موهای مشکی پوست گندمی و و لبای قلوه قدشم بلند تر از مهناز بود پریسا و مهناز منو مشکوک نگام میکردن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_چته دختر چرا رنگت پریده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_راس میگه نازنین چته دختر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن با لکنت_هی..هیچی خوبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_ما هم ک خر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز اومد چیزی بگه ک گوشیش زنگ خورد و رفت بحرفه پریسا هم ک باز یه لباس دید من و فراموش کرد من اون وسط موندم رفتم طرف دشویی داخلش شدم صورتمو اب زدم و خودمو داخل ایینه نگا کردم وای خدا من چمه؟نترس دختر ترس نداره ک یکم ک اروم شدم اومدم بیرون ک با یه چیز سفت بر خورد کردم سرمو ک بالا گرفتم دیدمش.خودش بود سریع به خودم اومدم خواستم از ب*غ*لش رد شم ک دستمو گرفت و کشوند پشت دستشویی دگ واقعا داشتم سکته میزدم از جیبش همون مقدار ک بهش داده بودمو در اورده داد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیخوامش مال خودت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره_مرسی ممنون شما خوبید؟اسم من پرهامه شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعوضی داشت مسخرم میکرد چشاش شیطون شده بود خندم گرفت فهمید دارم میخندم کلشو پایین اورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_من با شما شوخی ندارم جدی گفتم نمیخوامش تازه شما ک انقد مست بودین فک نمیکردم منو بشناسین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_اره ما اینیم دگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو جدی شد و مغرور تعجب کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_من هیچوقت دوس ندارم به کسی بدهکار باشم بگیرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذاشت دستم و داشت میرفت پیرهنشو گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_ببین اقا پرهام این پول واسم ارزشی نداره اونیم ک بت دادم ندادم ک برگردونی دادم ادم شی شاید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوه اوه کارد میزدی خونش در نمیومد فقط میخواست پاچه بگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_ببین کوچولو قرار نی چون من مست بودم. ادم نباشم ک هنو به اون سنی نرسیدی جلو من زبون درازی کنی اون چشاتم سعی کن بگیری ازم چون ترسی ک داری رو خیلی خوب نشون میده نترس خانومی کارتش و بم داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_ببین بابابزرگ من از تو چی بترسم اخه تو چیت ترسناک هس یه بار گفتم این پول واسم ارزشی نداری من پسش نمیگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپول و گذاشتم تو جیبش و رفتم پریسا و مهناز و با قیافع های نگران دیدم با خنده رفتم طرفشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_ای جون جوجه های من خوبن؟چرا قیافتون همچینه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_اخه احمق کجا بودی من و مهناز سکته زدیم خل و چل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_نازی دیوونه ای دو دیقه نمیشه تنهات گذاشت این از اوندفعه ک تو تولد رفتی اخر دیدیم داری گریه میکنی این از الان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد تولد افتادم تولد یکی از بچه های دانشگاه بود همه دختر بودن سر کادو باز کردن همه عین بچه ها گفتن بگو مامان بابات واست چی خریدن کادو تولدش ک پدرش بهش داده بود و باز کرد اما قبلش نامه پدرش و بلند خوند بغض کردم دگ نتونستم تحمل کنم دویدم رفتم تو یکی از اتاقای بالا هیشکی متوجه نشد صدا ظبط بلند بود و کسی صدا گریه کردنمو نمیشنید به تمام بدبختیام فک کردم به این ک از بچگی ن محبت پدرانه ای دیده بودم ن محبت مادرانه ای اما عقده ای نشدم اخلاقم جوری بود ک هنه فک میکردن تو ناز و نعمت بزرگ شدم بعد چند دیقه مهناز و پریسا اومدن تو اتاق و......تو این فکرا بودم ک پریسا یه نیشگون از بازوم گرفت ک جیغم رف هوا میدونست تو بازار زشته بدوعه پشت مهناز قایم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:پریسا میکشمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا لحنشو بچگونه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_عع من گ*ن*ا*ه دالم بخوتا فقط دیدم تو فکری گفتم از فکر بیالمت بیلون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه تامون به لحنش خندیدیم دگ بیخیال زدن شدم بعد کلی گشت و گذار رفتن به رستوران رفتم خونه باید با بابا حرف میزدم بهش سلام کردم رفتم پیشش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میتونم بشینم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:بابا من میخوام دگ تنها زندگی کنم میشه واسم یه خونه جداگانه نزدیک خونه خودتون بگیرین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:نه حق نداری مگ اینجا چیت کمه بری مستقل باشی و تنها زندگی کنی تا وقت ازدواجت تو همین خونه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:اخه بابا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا پرید وسط حرفم تو چشام نگاه کرد اما حرفشو خورد فهمیدم یاد چشمای مامان افتاده یه لحضه حس پدرانه رو تو چشاش دیدم اما سریع رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:گمشو برو اتاقت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف رفتم سمت اتاقم بازم بغض مث یه سنگ گنده راه گلمو بست رفتم تو اتاق لباسمو کندم و بی صدا گریه کردم و همینطور گریه میکردم خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با سردرد شدید پاشدم ساعت بود امروزم ک پنجشنبه بود قرار بود عمه اینا بیان بعد شستن صورتمو رفتم بیرون بابا خونه بود نگام کرد سلام نکردم رفتم صبحونه خوردم خونه رو تمیز کردم رفتم تو اتاق تازه ساعت بود نیم ساعت با پریسا چت کردم بعد پاشدم ناهار درس کردم بابا خودش اومد بیرون و غذا خدرد میدیدم زیر چشمی نگام میکنه ناهار ک تموم شد دیدم سر میز نشسته انگا میخواس یه چی بگه اما نتونست منم رفتم اتاق دگ ساعت بود عمه اینا میومدن فردا هم اینجا بودن خدارو شکر ملیکا هس وگرنه از بیکاری میمردم ملیکا دختر عمم بود سالش بود بردارشم ماهان سالشه. به خودم اومدم دیدم ساعت سریع یه تونیک صورتی سفید با شلوار مشکی پوشیدم یه رژ لب صورتی هم زدم یکمم عطر رفتم پایین تلویزیون نگا کردم بابا هم چند دیقه بعد رفت تو اشپز خونه یه لیوان اب خورد اومد رو مبل ب*غ*لی من نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه سنگین بابارو حس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:بابا ا صب چیزی میخوای بگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:ن چیزی نمیخوام بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم دگ چیزی نگفتم عمه اینا نیم ساعت زودتر اومدن با عمه و شوهرش سلام و احوالپرسی کردم نوبت ملیکا شد پریدم ب*غ*لش هردومون خر ذوق بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان:اهم اهم منم ک نقش هویچم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:ملیکا راس میگه ها خیلی شبیه هویچه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر خندیدیم خونمون اتاق خوابه بود اما اتاق اخری خیلی نقلی بود و ماهان عاشق اونجا بود وسایلاشم اونجا بود ماهان رفت اتاق خودشو منو ملیکا هم رفتیم سمت اتاقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلی حرف زدیم دوروزی ک عمه اینا بودن خیلی خوب بود شنبه و یکشنبه هم یه جوری سر کردم تا اینکه اون روز اومد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح بود. با بچه ها تو دانشگاه بودیم پریسا امروز یه جوری بود انگار ک میخواد یه چیزی بهم بگه اما نشون میداد ک چیزی نیس منم دگ بیخیال شدم ساعت کلاس تموم شد هر سه تامون خسته بودیم رفتیم خونه،طبق معمول ک رفتم خونه ناهارو درست کردم وبا بابا خوردم و رفتم بخوابم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواب بودم ک گوشیم زنگ زد با عصبانیت جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_اه پریسا چته مگه میذاری دو دیقه ادم بخوابه خروس بی محل چیه چرا زنگ زدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اروم باشی دختر نفس بگیر بیچاره دوستت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو برق از سرم پرید نشستم رو تخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_بیخشید شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_پرهامم بابا میخواسم بگم کارت دارم امروز وقت داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_تو چه کاری میتونی با من داشته باشی اصن شمارمو از کجا اوردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_اوففف بابا از دوستت گرفتم کارم مهمه ساعت کافی شاپ.....میبینمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا عجب عوضی هستا گرفت قطع کرد پسره ی خر خیلی دوس داشتم بدونم چیکارم داره یه حسی قلقلکم میداد ک نرم و سرکارش بزارم اما اون حس اولی پیروز شد و ساعت بود مانتو قرمز با شلوار و شال مشکی و پوشیدم و به یه دونه رژ قرمز اکتفا کردم بابا خونه نبود چون میدونستم زود میام واسش یاد داشت نزاشتم،رفنم بیردن ماشین بابا تو پارکینگ بود درو باز کردم و سوار شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد ده دیقه رسیدم به مکان مورد نظر از ماشین پیاده شدم رفتم داخل دور و برمو نگا کردم ک دیدمش نشسته و با گوشیش کار میکنه رفتم طرفش بدون هیچ حرفی نشستم رو به روش سرشو اورد بالا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_سلااااام نازی خانم خوب هستین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:هوی زود پسر خاله نشو اصن کدوم دوستم به تو شمارمو داد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_همونی ک چشاش عسلیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای پریسا واس همین بود امروز صب اینطوری بودی اصن تو کی شمارمو بهش دادی اخه پوسستو میکنم واسا نخواستم کش بدم واسه همین گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب کارتونو بگین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_ببین من هیچوقت حاشیه نمیرم یهو میرم سر اصل مطلب.من تو یه خانواده پولدار بزرگ شدم از بچگی هم تو رفاه بودم اما ساله ک مادرم زورم کرده ک باید با دختر خالم ازدواج کنم منم هیچ حسی بهش ندارم اتفاقا ازش بدم میاد از مامانم بخاطر بیماریش وقت خواستم تا فکر کنم اونم گفت یا فرشته(دختر خاله پرهام)یا این ک خودت یه نفرو پیدا کن منم دختر دور و برم زیاده اما همشون جلفن تحمل این ک یه سال باهاشون زندگی کنم و ندارم میخوام ک تو تا یه سال زن عقدیم بشی همه شرایطی ک داری هم قبول میکنم بعد اون یه سال ازادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفاش شوکه بودم همینطور خیره بودم و فک میکردم منم نیاز داشتم تنها زندگی کنم یه زندگی مستقل میخواستم بابا هم گفته بود تا موقعه ی ازدواجم نمیزاره این فرصت برای منم خوب بود اما،بعد ازدواج من میشم یه زن مطلقه پس خودم چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال من ک همیشه میگفتم از ازدواج بدم میاد پس. چ بهتر کسی ک منو بخواد با همین وضع هم قبول میکنه میدونستم بابا بعد طلاقم خیلی ناراحت میشه اما زیاد مهم نبود تقصیر خودش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_چیزه من...من باید فکر کنم.ولی یه سوال دارم چرا من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_این به خودم مربوطه اما مطمعن باش تو این یه سال ازادی ک هر جا خواستی بری ن من تو کارت دخالت میکنم ن تو حتی اگه من با دختری هم بودم حق دخالت نداری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای این پسر چه پروعه عوضی بزا حالشو بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_ببین من کشته مردت نیستم هنوزم تصمیمی نگرفتم میخوای با هرکی باشی باش کارت همین بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_معلومه کشته مردم نیسی ن کاری ندارم بهت زنگ میزنم فعلن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگاش کردم و بدون خداحافظی رفتم ذهنم خیلی درگیر بود اما اول از همه باید حساب پریسارو برسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو باز کلید کردم. و وارد خونه شدم ک دیدم یکی از دوستای هم محله ایم دستشو گذاشته رو شونه بابا تا منو دید دستشو ور داشت بابا استرس شدیدی گرفته بود این و از حالت چهرش میشد فهمید اما دلیل این استرسو نمیدونستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_سلام صبا جان خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا_سلام عزیزم قربونت تو خوبی؟ از ب*غ*ل خونتون رد میشدم گفتم بیام ببینمت اما دگ کم کم باید برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:کجا اخه تازه اومدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا_ ن دگ عزیزم خونه کار دارم باید زود برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا ازم سالی بزرگتر بود و سالش بود و تنها زندگی میکرد زیاد صمیمی نبودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:باشه عزیزم بازم بیا اینجا خوش حال شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا ک رفت بابا هم زودی رفت تو اتاقش منم ک خسته بودم رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم. ذهنم خیلی مشغول بود از اون ور حرفای پرهام و از اون ور دستای صبا ک رو شونه بابا بود و استرسی ک بابام داشت بابام. مرد خوشتیپ و جوونی بود سال داشت اما نشون نمیداد میخورد و خورده ای داشته باشه داشتم فکرای ناجور میکردم ک ب خودم اومدم از اون فکرا اومدم بیرونو گرفتم خوابیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصب ک پاشدم دیرم شده بود سریع حاضر شدم رفتم دانشگاه میخواستم یکم پریسا رو اذیت کنم و باهاش حرف نزنم دم دانشگاه ک رسیدم پریسا و ایناز منتظرم بودن با ایناز سلام و روب*و*سی کردم و رامو کشیدم ک برم تو کلاس پریسا دوید اومد دنبالم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_خواهری نازنین جونم بخدا از قصد ندادم خیلی اصرار کرد از دستم ناراحت نباش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدگ داشت بغضش میگرفت خیلی دلش نازک بود دلم نیومد بیشتر از این اذیتش کنم ب*غ*لش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_باشه بابا دیونه ولی دگ از من نپرسیده کاری انجام نده لطفا حالا هم بیاین بریم تو کلاس هنوز دیقه ای مونده بود تا کلاس شروع شده بود نشسته بودیم رو صندلی ک مهناز پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_پسره چیکارت داشت حالا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه همه چیزو ب مهناز و پریسا میگفتم اونا هم همینطور واس همین تمام ماجرا رو واسشون تعریف کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا:نازی؟فکر بدی نیستا مگه تو نمیخوای مستقل باشی ساله دگ تو هم بعد اون ازادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_اما بازم فکر کن بحث زندگیته شوخی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_اهوم دو دلم ازش وقت خواستم نمیدونم چی جواب بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلاس ک تموم شد رفتم خونه ناهار درست کردم و با بابا خوردم و تا شب ک داشتم از ب*غ*ل اتاق بابا رد میشدم ک شنیدم بابا داره تلفنی با یکی بحث میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:اه چی میخوای از جون من تمومش کن دگ بخدا چیزی ب نازنین بگی روزگارتو سیاه میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدگ دوس نداشتم حرفای بابارو بشنوم رفتم تو اتاقم و ذهنم بدتر از قبل مشغول شد انقد فکر کردم ک خوابم برد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند روز از اون ماجرا ها گذشت پرهام زنگ زد خواست بدونه تصمیمم چیه بازم ازش وقت خواستم گفت ک زودتر فکرامو بکنم میخواستم فردا جوابشو بدم اما باید امروز بابارو تعقیب میکردم ک کجا میره چون دیشب داشت ب یکی تلفنی ادرس یه کافی شاپو میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو اتاق بودم حاضر شده بودم تا ساعت بشه صدای در اتاق بابارو شنیدم بعدم صدای در خونه رو سریع راه افتادم از قبل تا کسی گرفته بودم اما گفته بودم عقب تر از خونه وایسه بابا ک راه افتاد سوار تاکسی شدم و ب راننده گفتم ماشینو دنبال کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند دیقه رسیدیم ب یه کافی شاپ بابا ک رفت داخل منم یواشکی رفتم اونجا و نزدیک یکی از میزای اونجا نشستم بعد چند دیقه دیدم یه قیافه اشنا داره میره نزدیک میز بابا.....باورم نمیشد صبا دوستم بود چرا من نفهمیدم یه چیزی هس بین بابامو صبا چون میز نزیک اونا بود راحت میتونستم بشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا: ببین معین اگه ازدواج نکنی همه چیو به نازنین میگم میگم ک تو مادرش و دوست نداشتی عاشق خالش بودی و ب عشق نیلوفر با نسترن(مادرم)ازدواج کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدگ نمیتونستم گوش کنم دنیا دور سرم میچرخید عینکمو ور داشتم چشامو با دستام فشار دادم وقتی دستامو بر داشتم دیدم بابام منو دیده و داره با ترس نگام میکنه از اونجا زدم بیرون و تا سوار تاکسی شد بابام داشت میومد دنبالم ک تاکسی راه افتاد. رفتم خونه تو اتاق در اتاق و قفل کردم و یه دل سیر گریه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه اروم شده بودم ک بابا اومد پشت در.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_ نازنین میتونم همه چیو بهت توضیح بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابشو ندادم بابامم چون ادم مغروری بود بعد دیقه رفت تو اتاقش منم انقد بغض داشتم ک دگ با همون لباسا گرفتم خوابیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصب ساعت با صدای زنگ گوشی پاشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_الو،جانم پریسا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_نازی ساعت خونه ما باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:باش اتفاقا خیلی نیاز دارم بهتون مهنازم هس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_اره هست عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_باش عزیزم فعلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا:فعلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت شد اماده بودم بابا خونه نبود واسش یه یاد داشت گذاشتم ک میرم خونه پریسا اینا تا شب....ماشینو واسم گذاشته بود سوییچ. رو ور داشتم و ماشین و روشن کردم و راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیقه بعد دم خونه پریسا اینا بودم.ماشین و قفل کردم و زنگ زدم.مهناز اومد پایین در و باز کرد با هم رفتیم بالا با مامان پریسا روب*و*سی کردم و رفتم تو اتاق پریسا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_سلام عشقم خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_بد نیستم بچه ها من تصمیمم و گرفتم جوابم مثبته اماده این بهش زنگ بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_اخه....نازی مطمعنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضم ترکید رو تخت نشستم مهناز و پریسا دو طرفم نشستن و ب*غ*لم کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_خوشگل من چی شده اخه چرا گریه میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام ماجرای بابارو واسشون تعریف کردم اونا هم فقط دلداریم میدادن با قبول کردن این مسعله انگار میخواستم از بابا انتقام بگیرم دگ نمیخواستم با بابا زندگی کنم بزار با صبا جونش خوش باشه اون ک واسم پدری نکرد هیچوقت طعم یه پدر واقعی و رو نچشیدم تو این سال...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد یه ساعت ب پرهام زنگ زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_الو سلام اقا پرهام من جوابم مثبته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام:باشه من فردا شب با خانوادم میام خواستگاری تا فردا خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطع کرد پسره ی خر ادمت میکنم تا شب خونه پریسا اینا بودم شب هم برگشتم خونه و بدون. اینکه با بابا حرفی بزنم خوابیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرداییش از استرس زود پاشدم خونه رو تمیز کردم بابا چون پنجشنبه بود شرکت نمیرفت ساعت پاشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_چه خبره خونه رو تمیز کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع تلفن زنگ خورد. بابا هم تلفنو ور داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_بله بله تشریف بیارین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف بابا ک تموم شد ب من نگا کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_خبر داشتی ک امشب واست خواستگار میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا دگ چیزی نگفت و رفت تو اتاق ساعت بود ک پرهام اس داد ساعت با خانوادش اینا میان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم زود یه دوش گرفتم و موهام و خشک کردم ک ساعت شد کت و دامن صورتی کمرنگ و در اوردم با یه رژ صورتی و یکم ریمل دگ همه چی حاضر بود دیقه به بود استرس داشتم با پریسا و مهناز تو گپ میحرفیدم ک صدای زنگ در اومد بابا اشاره زد ک برم درو باز کنم با استرس رفتم طرف درو باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول باباش وارد شد با خجالت سلام کردم بعدش مامانش ک با تحسین نگام میکرد بعدم خودش با یه دست گل اومد طرفم یه نیشخند زد و دست گله و داد بم پسره مشکل روان داره واسه خودش نیشخند میزنه وقتی همه نشستن بابای من با بابای پرهام مشغول صبحت در مورد کار شدن ک مامان پرهام خدا خیرش بده موضوع اصلی رو اورد وسط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا(مادر پرهام)_دختر گلم قبل این ک موضوع رو شروع کنیم یه چایی به ما میدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_بله حتما چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم داخل اشپز خونه و چایی ها رو ریختم تو لیوان بعدم با سینی بردم به همشون تعارف کردم نوبت پرهام ک رسید از قصد یکم پاشو گذاشت رو پام ک تعادلم و از دست بدم اما من زرنگ تر بودم چایی و یکم خم کردم ک ریخت روش دادش در اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا_وای پسرم چی شد سوختی مادر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_وای تروخدا ببخشید اقا پرهام بزارین خشکش کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_ن لازم نیست زیاد مهم نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم جوری بهم نگا کرد ک ک دگ کم مونده بود خودمو خیس کنم اما ب روی خودم نیاوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعید(بابای پرهام)_خب اقای سمیعی اگه اجازه بدین این دوتا جوون برن صحبتاشونو باهم بکنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابام_البته دخترم اقا پرهام و راهنمایی کن برین تو اتاق مطالعه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پرهام رفتم تو اتاق مطالعه درو بستم پرهام ب میز تکیه داد و منم رو صندلی نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_ببین کوچولو فک نکن خیلی زرنگی این کارت و تلافی میکنم ادمت میکنم حالا ببین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_ادمش نتونست من و ادم کنه چ برسه ب تو تازه نیومدیم اینجا این حرفارو بزنیم من یه بار دگ شرایط خودمو میگم تو هم یه بار دگ شرایط خودتو. _تو کارای من دخالت نمیکنی رفت و امد من به تو ربطی نداره _تو اتاقای جداگانه میخوابیم _قول میدی ک بعد سال توافقی جدا میشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام__اصن واسم مهم نیستی ک تو کارات دخالت کنم تو هم همینطور دخالتی نمیکنی _ خیلی حالا تحفه ای با تو تو یه اتاق بخوابم _کشته مردت نیستم ک ازت جدا نشم حتما میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم خیلی خونسرد سرمو تکون دادم و گفتم باشه بریم. از خونسردی من لجش گرفته بود با هم رفتیم تو پذیرایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا_خب جوونا چیشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام یه لبخند زد ک مامان باباشو بابام همه تبریک گفتن اما بابام انگار ته دلش یه چیزی بود ک حدس میزد واسه ی چی دارم ب این زودی ازدواج میکنم بعد تعیین مهریه و تاریخ عقد و عروسی قرار شد عقد و عروسی سه هفته ی دگ باشه پرهامم پس فردا میومد دنبالم ک بریم ازمایش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد این ک خانواده پرهام اینا رفتن درو بستم و داستم میرفتم تو اتاق ک بابا صدام زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_نازنین بیا اینجا کارت دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم رو مبل رو به روش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:بله بفرمایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا از سردیم جا خورد اما شروع کرد به حرف زدن:ببین نازی میدونم ک مث مادرت خیلی چیزا رو تو خودت میری و میدونم ک حرفای اون روز صبا رو شنیدی میخوام واست توضیح بدم چون حدس میزنم ک از لج من داری ب این زودی ازدواج میکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_بابا زندگی شماست ب من مربوط نی من حق دخالت تو زندگی پدری و ندارم ک واسم پدری نکرد حالا هم اگه اجازه بدین خستم میرم بخوابم شب خوش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی داشتم میرفتم داخل دیدم ک بابام داره با چشای اشکی نگام میکنی خودمم بغض داشتم خودم این راه و انتخاب کرده بودم و اخر عاقبتشم با خودم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسامو کندم تو تخت دراز کشیدم یکم تو گروه با پریسا مهناز درباره امشب حرف زدمو بعدم خوابیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت از خواب پاشدم امروز جمعه بود طبق معمول بابا جمعه ها میرفت با دوستاش بیرون و منم خونه تنها بودم ب مهناز و پریسا زنگ زدم ک ساعت بیان اینجا خودم دوش گرفتم و غذا درس کردم ساعت شد هنوز نیومده بودن مشغول اهنگ گوش دادن بودم ک صدای زنگ در اومد درو باز کردم و خودم رفتم تو اشپزخونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_سلام خانومیی خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_جیگر من چطوره؟رفتی قاطی مرغا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_گمشین باو باز ک خل شدین بیاین بشینین اب میوه بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاب میوه رو ک خوردیم مهناز گفت ک میخواد موضوع مهمی رو بهمون بگه همینطور هم پریسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_اول من شروع میکنم خب بچه ها فک کنم شما دوتا فهمیدین ک من کیوان و دوس دارم راستش وقتی شنیدم رفته خواستگاری پریسا دگ نا امید شدم اما فرداییش بم زنگ زد ک میخوام ببینمت...خب خلاصه کنم ما هم و دیدیم و اونم گفت ک دوسم داره و اخر این هفته ک داره میاد میخواد بیاد خواستگاریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و پری هردو جیغ کشیدیم و ب*غ*لش کردیم خیلی واسش خوش حال بودیم بعد اونم نوبت پریسا بود ک بگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_خب نازی خانم این اقا پرهام شما شماره ی منو داده. بود ب یکی از دوستای صمیمیش اونم بهم زنگ زد و ازم خواست ک باهاش قرار بزارم منم چون نمیشناختمش ترسیدم واس همین یه جای شلوغ گذاشتم ک نتونه کاری کنه خلاصه خب منم دیدمش و گفت ک ازم خوشش اومده حالا چطوریشو نمیدونم اما خب منم یکم خوشم اومده ازش یعنی منم دگ دارم گث شماها میرم قاطی مرغا فک کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دفعه من و مهناز پریدیم ب*غ*ل پریسا و کلی ذوق کردیم اما من یهو سکوت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:بچه ها باورم نمیشه دارم اینجوری ازدواج میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_ نازی هنوز هم واسه بهم زدن این عروسی وقت هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم اون شبم گذشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین سه هفته مثل برق و باد گذشت پرهام همونطور مثل قبل خشک و شیطون بود ناگفته نماند ک منم دست کمی از اون نداشتم گاهیی وقتا سزد بودم گاهیی وقتا شیطون.بلاخره سه هفته گذشت و روز عروسیم رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز صب تو ارایشگاه بودم دگ اخراش بود یه بغضی تو دلم بود نمیدونستم در اینده چی در انتظارمه فقط میدونستم اگه امید داشته باشم همه چی خوب میگذره.بلاخره کارم تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_وای....وای نازی خیلی ناز شدی اصن باورم نمیشه خودتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز_وای راس میگه بخدا عروسک شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند کوچیک زدم و خودمو تو ایینه نگاه کردم راس میگفتن خیلی عوض شده بودم همینطور مشغول نگاه کردن به خودم بودم ک ارایشگر گفت اقا داماد اومده منم ب کمک پریسا و مهناز شنلمو پوشیدم و رفتیم پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام سرش پایین بود تا صدای پامو شنیده سرشو اورد بالا...یه لحضه چشاش برق زد کپ کرده بود اما بعد چند دیقه کوتاه سریع ب خودش اومد و در و باز کرد و تو ماشین نشستم خودشم نشست و راه افتادیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو طول راه هیچ حرفی نزدیم حتی اگه اونم میزد من نمیتونستم چون با هر حرفی ممکن بود بغضم بشکنه بلاخره بعد یه رب رسیدیم دم تالار وارد ک شدیم همه دست زدن تو جایگاه عروس دوماد نشستیم چشم بهم زدم بله رو گفته بودم دگ نمیتونستم بغضم و کنترل کنم چشام قرمز شده بود پرهام یکم نگام کرد انگار ک میخواست بدونه چمه برا اینکه حال و هوام عوض شه موقع عسل خوردن انگشتمو گاز گرفت منم نامردی نکردم قشنگ گازی گرفتم ک اگه میتونست همون وسط میومد منو خفه میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخرای عروسی بود همه داشتن میرفتن بعد چند دیقه سالن خالی شد. به غیر خانواده ما هم سوار ماشین شدیم و خانواده هامونم پشت سرمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند دیقه رسیدم به خونه جدیدم خونه ای ک میتونستم توش با ارامش زندگی کنم یعنی میشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا اومد سمتم پیشونیمو ب*و*سید اونم بغض داشت اما من باهاش سرد بودم دست پرهام و گرفت و گفت مواظب دخترم باش یه تار مو ازش کم بشه...پرهام حرفشو برید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_چشم از جونم بیشتر مواظبشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه اره جون خودت بعد چند دیقه هم دگ خانواده ها رفتن ما هم رفتیم داخل انقد خسته بودم ک سریع رفتم تو اتاق حتی به دکوراسیون خونه هم نگا ننداختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسمو در اوردم و کشوی لباس خوابارو باز کردم. اوه اوه همه کوتاه یه وجب پارچه هم نمیبرد یکی ک حد اقل بهتر از بقیه بود و ور داشتم و پوشیدم همون موقع پرهام اومد تو اتاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_در زدن بلد نیستی ن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_اومدم لباس ور دارم بعدم رفت سمت کمد چون نگا نکرده بود بم هنوز ندیده بود با چ وضعی جلوشم منم تا اومدم برم سمت تخت برم زیر پتو سرشو برگردوند. چشاش شد تا اب دهنشو قورت داد من بدتر بودم در کمد و نصفه ول کرد سریع رفت از اتاق بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نفس راحت کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوففف خوب شد از اتاق اومدم بیرون وگرنه نمیدونم قرار بود چه اتفاقی بیوفته کنترل کردن خودم خیلی سخت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترخوشگلی بود اما خب من عاشق هیچ دختری تا الان نشدم و نخواهم شد حتی این دختر شیطون و خوشگل و مغرور هم نمیتونه دلمو ب دست بیاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این فکرا اومدم بیرون و رفتم تو اتاق تا بخوابم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماه خیلی سرد سپری شد اون میرفت سر کار شب بر میگشت منم دانشگاه و بعدم خونه بعضی روزا هم با پریسا اینا بیرون اما این چند شبای اخیر مشکوک میزد ساعت شب میومد خونه و وقتی هم میومد حالش بهم ریخته و عصبی بود امشبم از اون شبا بود.سر شام بود ک بلاخره یکم حرف زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_فردا عمم از خارج میاد میخواد چند روزی اینجا بمونه خیلی هم تیزه نمیخوام بفهمه ک ما جدا میخوابیم باید این یه هفترو تو یه اتاق و رو یه تخت بخوابیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_چیییی خب حد اقل تو رو زمین بخواب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_همین ک گفتم حوصله ی نق نق هم ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشامشو ول کرد رفت خیلی عصبی بودم سفره رو ک جمع کردم و ظرفا رو شستم رفتم تو اتاقم امادگی اینو نداشتم ک باهاش تو یه تخت بخوابم اما مجبور بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم کی چشام گرم شد و خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصب ساعت پاشدم پرهام نبود خونه تمیز بود فقط یه جمع جور کردن میخواست کارم ساعت تموم شد رفتم یه دوش گرفتم و یه بلوز شلوار کرم پوشیدم و موهامو باز گذاشتم و منتظر موندم تا عمه پرهام با خود پرهام بیان بعد چند دیقه صدای در اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام با عمش ک زن خوشپوش و پیری بود وارد خونه شدن اسمشو میدونستم پرهام ازش گفته بود واسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:خوش اومدین زهرا خانم خوب هستین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا:مرسی دختر گلم.پرهام عجب زنی گرفتی نگرفتی نگرفتی دست گذاشتی رو خوشگلشون بوهای خوبم میاد معلومه کد بانویی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_نظر لطفتونه بفرمایین بشینین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم رفتیم سمت میز ناهار خوری ب پرهام اشاره کردم وسایلاشو تو کدوم اتاق بزاره خودمم میز و چیدم سر غذا عمه خانوم کلی از دستپختم تعریف کردم منم کلی خر کیف شدم و دماغ پرهام سوخت چون همیشه با اینکه دستپختمو دوس داشت اما ازش ایراد میگرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه خانم زن مهربونی بود اما پرهام راست میگفت خیلی هم تیز بود پرهام بعد ناهار رفت سر کار عمه خانوم هم چون خسته بود تا شب تو اتاقش بود و بعد شام هم رفت تو اتاقش ک بخوابه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظرفارو ک شستم با استرس وارد اتاق شدم پرهام اشفته بود دستش رو صورتش بود ب*غ*لش نشستم با صدای ارومی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_پرهام خوبی؟ میتونی با من حرف بزنی اگه دوس داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهویی منو کشید تو ب*غ*لش اولش کپ کردم اما بعدش منم اروم دستمو گذاشتم پشتش بعد چند دیقه اومد بیرون یکم نگام کرد و بعدم از در اتاق رفت بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چم شد فقط میدونم وقتی اون صدای اروم و قشنگشو شنیدم نتونستم طاقت بیارم تا حالا هیچ دختری انقد منو جذب خودش نکرده بود اما ن نباید عاشقش بشم اصلن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم ساعت تو حیاط قدم زدم بعدم اروم رفتم تو اتاق مثل فرشته ها خوابیده بود فک نمیکردم انقد زود خوابش ببره اروم رفتم رو تخت تا بیدار نشه بعدم با کلی فکر و خیال خوابیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصب با صدای در پاشدم پرهام داشت میرفت بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_کجا میری امروز ک جمعس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام تا اومد حرف بزنه ک گوشیم زنگ خورد پرهام فاصله ای باهاش نداشت گوشیمو ور داشت تا بهم بده اما تا به صفحش نگا کرد اخماش رفت تو هم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_امیر کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_همکلاسم تو یه کار گروهیی استاد مارو با هم انداخته حتما کارم داره گوشیو بم بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم گوشیو بم داد اما وایستاد تا ببینه چی میگم. بعد این ک حرفم تموم شد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_امروز کجا تشریف میبرین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_وا به تو چه مگه قرار نبود تو کار هم دخالتی نکنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام با چشای خونی اومد طرفم منم عقب عقب رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_گفتم کجا میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_میرم با امیر جونم در مورد کار گروهیی صحبت کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدگ داشت منفجر میشد دستمو گرفت کشید طرف خودش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_ببین وقتی ازت سوال میپرسم عین دختر خوب جواب میدی فهمیدی یا ن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی سرد نگاش کردم ک کپ کرد همیشه اینطوری بودم یکی بم زور میگفت همینطور سرد نگاش میکردم کم کم دستش شل شد و دستمو ول کرد منم اروم گفتم اره فهمیدم و رفتم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد این ک ناهار و با عمه خانم خوردم ساعت لباس پوشیدم ک با امیر برم در مورد کار گروهیمون صحبت کنم نیم ساعتی طول کشید و بعدم اومدم خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم پرهام روز تعطیل کجا رفته بود واس خودش تو اتاق رو تخت بودم ک پرهام اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_لباس بپوش بریم رستوران
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_من نمیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام _ دیقه دگ پایین باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_گفتم ک نمیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام _ به جهنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنارش رد شدم و از اتاق رفتم بیرون زهرا خانم صدام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا_دختر گلم پرهام چشه چرا یکم دگرگونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_والا نمیدونم ب منم نمیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدگ حرفی نزدیم و یکم ک با زهرا خانم در مورد چیزای متفرقه حرف زدیم دیدم ساعت گوشیم تو اتاق بود رفتم ورش دارم اما با شنیدن یه چیزایی پشت در خشکم زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_مهتاب دست از سرم بر دار برو پی زندگیت خسته نشدی ن ساله بس کن دگ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش ک تموم شد در و با شدت باز کرد منو ک پشت در دید خشکش زد و موند با این ک حسی بهش نداشتم اما حسودیم شد یکمی بغض کردم باهاش سرد تر شدم تو چشاس التماسی بود ک میخواست ب حرفاش گوش بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_اومدم گوشیمو ور دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم بهش تنه زدم رفتم داخل اتاق و اونم رفت تو حیاط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهتاب همه چیزو بهم زد میدونم نازنین همه چیو شنیده. دوست ندارم اینطوری کنه باهام وقتی سرد میشه طاقت ندارم خیلی سردبود انقد سرد ک منم یخ کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا انقد نسبت به نازنین حساس شدم یعنی...... از این فکرا و اومدم بیرون و بعد چند ماه یه نخ سیگار کشیدم تا اروم شم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاعصابم خیلی خورد بود یکم با مهناز وپریسا چت کردم تا اروم شم اما بازم نشد ساعت بود ک دیدم صدای در خونه میاد فهمیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره اومده داخل خودمو زدم ب خواب اومد داخل و اروم اومد رو تخت سنگینی نگاهش روم معلوم بود انگار ک داشت میومد نزدیک تر یهو گرمی دستشو رو گونه هام حس کردم یکم نوازش داد اما زود ور داشت و پشت بهم دراز کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیل این رفتاراشو نمیفهمیدم اون از غیرتی شدنش اینم از نوازشش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقد تو این فکرا بودم ک نفهمیدم کی خوابم برد صبح زود پرهام عمه خانومو برده بود خونه باباش و من دگ از امشب جدا از اون میخوابیدم حس خیلی بدی داشتم دوس نداشتم بره فک میکردم به یک هفته بکشه اما نشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه تمیز بود و غذای دیشب واسه ناهار امروز مونده بود حوصلم سر رفته بود و نمیدونستم چیکار کنم دانشگاه هم تموم شده بود تصمیم گرفتم بودم تو خونه کلاس بزارم تا حوصلم سر نره چون نقاشیم عالی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم ک با گوشی سر گرم شدم صدای در اومد پرهام بود بهش خیلی خشک سلام کردم و و غذاشو گرم کردم و رفتم تو اتاق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاملا معلوم بود از رفتارم جا خورده خب بلاخره منم غرور داشتم وقتی اون سر یه چیز کوچیک غیرتی میشد منم ناراحت میشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازی چقد زود فراموش کردی ک این یه ازواج الکی و تو یه سال دگ طلاق میگیری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز مزخرفی بود بعد چند دیقه ک اومدم بیرون دیدم فقط یکم از غذاشو و خورده و تو فکره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_نمیخوری جمع کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_ن نمیخورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_امروز میرم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_با کی؟ کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_فک کنم شرطمون یادت رفته ن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفت و تا اخرین لحضه ک داشتم سفره رو جمع میکردم نگام کرد اومدم از ب*غ*لش رد شم ک دستمو و گرفت و افتادم ب*غ*لش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_تو هم یادت رفته ک گفتم وقتی ازت میپرسم فقط جواب میدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_اره یادم رفته به تو هیچ ربطی نداره ک من کجا میرم و با کی میرم حالا هم ولم کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت ولم کرد و رفت. بازم بغض اومد سراغم قورتش دادم و ب پریسا زنگ زدم ک بریم برای مراسم نامزدی مهناز لباس بگیریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت وقت داشتم تا پریسا بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتو مشکی جلو باز با شال مشکی و شلوار ابی و کفش اسپورتمو پوشیدم یکم ارایشم کردم ک همون موقع صدای بوق ماشین پریسا اومد رفتم پایین و سوار شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_سلام عزیزم خوبی؟دختر تو چرا انقد پژمرده ای؟ تو یه هفته چی انقد داغونت کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_چیزی نیس پریسا راه بیوفت دگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_بم نگی شوتت میکنم بیرونا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم این راضی نمیشه همه ای ماجرا پرهام و تعریف کردم واسش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_نازی یه چی بگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_ن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_اصلن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_حتما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_امکان نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_اخه چرا دیوونه تو و اون دارین تازه بهم علاقه پیدا میکنین از رفتاراتون زایس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_اخه نمیشه پریسا اوففف تروخدا دگ نمیخوام راجبش صحبت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا دگ چیزی نگفت و راه افتادیم بعد این ک من یه لباس یاسی رنگ دکلته همراه با کتش گرفتم پریسا هم یه لباس سبز حلقه ای رفتیم یه رستوران و رو یکی از میزاش نشستیم بعد چند دیقه پریسا کم کم داشت چشاش گرد میشد و به پشت سرم نگا میکرد از چیزی ک دیدم هم شوکه شدم هم بغضم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام با یه دختره پشت میز ما نشست اما اصلن هواسش ب ما نبود منم اصن به روی خودم نیاوردم اما پریسا فهمید داغونم و تا اخر غذامون هیچ حرفی نزدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذا ک تموم شد و حساب کردیم از ب*غ*ل میز پرهام و اون دختره رد شدیم میدونستم. از پشت تشخیص میده منم. یکم ک جلو رفتم شنیدم زیر لب گفت نازنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدگ نتونستم طاقت بیارم قدمامو تند کردم و سوار ماشین پریسا شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_ ایناز خوبی؟تروخدا اصن بش فک نکن ولشون کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_مهم نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا فهمید حالم بدهدچیزی نگفت و رفت خونه ک رسیدم یه خدافظی سر سری با پریسا کردمو رفتم داخل مانتو و شالمو پرت کردم کف اتاق رو تخت نشستم و اروم اروم اشک ریختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن تو این دوماه با این ک میتونستم با پسر ارتباط داشته باشم اما نکردم. اما اون چی.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکامو پاک کردم و لباسمو وعوض کردم و شامو و درس کردم و میز و چیدم خودم رفتم رو مبل نشستم سر ساعت اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به روم رو مبل نشست منم خودمو با گوشیم سر گرم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_میزو و چیدم شام بخوری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_نازی میتونم واست....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_پرهام قرار بود تو کارای هم دخالت نکنیم ب من ربطی ندارع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_ چرا چرا ربط داره. نمیخوام در موردم فکر بد کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه پس ب فکر خودش بود. پاشدم و با داد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_من هیچ فکری نمیکنم دربارت زندگی تو ب خودت مربوطه فهمیدی یا با مهتاب جونت یا هرکس دگ ای ک میخوای خوش باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی داشتم اینارو میگفتن چشاش هر لحضه غمگین تر میشد حرفم ک تموم شد رفتم تو اتاق و رو تخت دراز کشیدم و بغضمو قورت دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازی بیخیال ارزش گریه نداره اون پسر یه عوضیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقد اینارو با خودم تو ذهنم تکرار کردم ک چشام گرم شد و خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوروز گذشت روز نامزدی مهناز بود تو این دوروز منو پرهام هیچ حرفی نزدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز صب تو ارایشگاه بودیم منو پریسا،کارمون ک تموم شد پرهام اومد دنبالمون وقتی منو دید جا خورد بازم عوض شده بودم چون همیشه تو خونه معمولی میگشتم انتظار همچین قیافه ای رو نداشت ازم. رسیدیم ب مراسم پرهام رفت قسمت مردا و من و پریسا رفتیم سمت مهناز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا_چه خوشگل شدی شیطون میلاد بدبختو کشتی ک مبارکه عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_مهنازی خیلی ناز شدی مبارک باشه خوشگلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز از هردومون تشکرد کرد اما هردوشون جا خوردن ک خیلی اردم و با محبت و بدون شیطونی تبریک گفتم و سر جام نشستم با این ک نامزدی بهترین دوستم بود اما خیلی بی حوصله بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور مشغول نگا کردن ب مهمونا بودم ک احساس کردم یه پسری کنارم نشست با لبخند هیزی نگام کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره_من ارمینم شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم اخم کنم روش کم سه بره ک دیدم پرهام همونطور ک داره با یه دختر حرف میزنه نگاش ب منه منم واسه این ک حرصشو درارم با لبخند رو ب پسره گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_ منم نازنیم خوشبختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمین_منم همینطور عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو برگردوندم ک دیدم پرهام با عصبانیت و چشای به خون نشسته بالا سرمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_ نازی پاشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمین_شما کی باشین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_نازی پاشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_واسه چی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمین_مزاحم نشو اقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام خیلی دوستانه ارمین و اروم برد حیاط و یه مست زد تو دهنش من یه جیغ خفیف زدمو بازوی پرهام و گرفتم و کشوندم یه جایی ک خلوت بود و زیر درخت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_پرهام تو چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_من چمه یا تو چته چرا داشتی با اون پسره بگو بخند میکردی هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_ اینش به تو هیچ ربطی نداره فهمیدی نترس من مث تو لاشی. نیستم ک ده تا ده تا......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنو حرفم کامل نشده بود ک داغی سیلی ک پرهام زد و رو گونه هام حس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفتم یه قطره اشک ریختم و نگاش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهمونی تموم شد بعد اون سیلی هیچی نگفتم فقط اروم اروم رفتم تو سالن پرهام عوضی حتی غردرش نذاشت یه عذر خواهی کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو ماشین بودیم پرهام داشت رانندگی میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_نازی من....من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_هیسسسسس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدگ هیچی نگفت. رسیدیم خونه رفتم داخل و بعدم تو اتاق. میخواستم زیپ لباسم و در بیارم اما نمیشد خیلی کلنجار رفتم یهو دیدم یه دست از پشت زیپ لباسمو باز کرد دستش که خورد به بدنم داغ کردم برگشتم دیدم چشاش قرمزه خودمم داشتم داغ میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتشو اورد نزدیک و نزدیک تر چشامو بستم و ل*ب*ا*ش خورد ب ل*ب*ا*م اما به یه دیقه نکشید ک هولش دادمو خودم از اتاق رفتم بیرون و رفتم تو دشویی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا با چه رویی میتونست بعد اون کشیده بهم انقدر نزدیک شه. چرا من میخواستم اون حسو تجربه کنم یعنی من......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدیم خونه ناازی زود رفت بالا بعد چند دیقه در اتاقشو نیمه باز کردم. دیدم داره با زیپ پشت لباسش کلنجار میره تا بازش کنه خیلی اروم رفتم سمتشو زیمشو اروم باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نیاز داشتم.نازنین برگشت و تو چشام نگا کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نزدیک تر شدم و ل*ب*ا*مو گذشتم رو ل*ب*ا*ش اما به یه دقیقه نکشید ک هولم داد و از اتاق رفت بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ پرهام تو چیکار کردی خیلی پرویی ک بعد اون کشیده بهش نزدیک شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدگ باید اعتراف میکردم ک به نازنین علاقه دارم نباید به خودم دروغ میگفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما اون با سردیش داغونم میکنه دگ نمیدونم چیکار کنم باید امشب همه چیو بهش توضیح بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت اتاق نمیدونم هنوز اونجا بود یا ن در اتاق و باز کردم نشسته بود رو تخت و سرش و گرفته بود تو دستاش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_پرهام میشه بری بیرون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_نازنین تا امشب ب حرفام گوش ندی من از این اتاق بیرون نمیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم رو صندلی کنار میز ارایشم و با اشاره بهش فهموندم ک شروع کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام_ببین میخوام برات توضیح بدم ک مهتاب کیه و چرا اون روز باهاش تو رستوران بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین موضوع واسه سال قبله زمانی ک .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف پرهام تموم نشده بود ک گوشیش زنگ خورد با شک بهش نگا کرد و بعدشم ب من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_چیه؟مهتابه؟ نترس جواب بده منم میرم بیرون تا راحت باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir