داستان ما درباره ی یه خانوم وکیله که به خاطر منافعش تصمیم میگیره یه شوهر پولدار تور کنه… ولی بعدا می فهمه که این اقای شوهر هم به خاطر منافع خودش تن به این ازدواج داده و حالا حاضر به جدایی نیست… هیچ کدوم از ادمای این قصه عاشق نیستن… یا نه عاشقن… بی اندازه عاشقن… عاشق خودشون… حالا به نظرتون داستان این دو تا ادم مغرور و خودخواه زیر یه سقف به کجا می رسه…؟

ژانر : عاشقانه، کلکلی، ازدواج اجباری، هیجانی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۴ دقیقه

مطالعه آنلاین مستی برای شراب گران قیمت
نویسنده : راز.س

ژانر: #عاشقانه #كلكلی #اجباری #هیجانی

خلاصه:

داستان ما درباره ی یه خانوم وکیله که به خاطر منافعش تصمیم میگیره یه شوهر پولدار تور کنه…

ولی بعدا می فهمه که این اقای شوهر هم به خاطر منافع خودش تن به این ازدواج داده و حالا حاضر به جدایی نیست…

هیچ کدوم از ادمای این قصه عاشق نیستن… یا نه عاشقن… بی اندازه عاشقن… عاشق خودشون…

حالا به نظرتون داستان این دو تا ادم مغرور و خودخواه زیر یه سقف به کجا می رسه…؟

با عصبانيتي که سعي مي کردم کنترلش کنم گفتم : اقاي سلطاني من فقط دوماه مي خوام.

اقاي سلطاني بدون اينکه سر بلند کنه خودش و با کاغذاي روي ميزش سر گرم کرد...

اينبار بلند تر گفتم : اقاي سلطاني ؟

سر بلند کرد و با جديت گفت : خانم محترم...من به شما ده روز مهلت دادم.

-:اخه اقاي سلطاني توي ده روز من چطور مي تونم 120 ميليون جور کنم ؟

-:بيشتر از اين کاري ازم بر نمياد...شما همون موقع که چک مي کشيدين بايد فکر اين روزم مي کردين.شما گفتين چکاتون به موقع پاس ميشه...حالا اون زمان تعيين شده رسيده..شما هم بايد تصويه حساب کنين.

کل کل کردن با اين مرد چيزي جز حرص خوردن بيشتر برام نداشت...مرتيکه شکم گنده فقط به فکر شکمشه...

ولي اگه اين مردک چکا رو مي داد دست شرخر... اون وقت... اون وقت من... وکيل پايه يک دادگستري... مرسده سپهري ميفتم پشت ميله هاي زندان...

سي کردم به خودم مسلط باشم.از دفتر سلطاني زدم بيرون...

زير لب داشتم سلطاني رو نفرين مي کردم...به طرف زانتياي مشکيم که اون طرف خيابون پارک شده بود رفتم.

هنوز پام و توي خيابون نذاشته بودم که با صداي بوق ماشيني سر بر گردوندم و احساس کردم يه چيزي به پاهام خورد و به سمت ديگه هلم داد.روي زمين افتادم.اشهدم و خوندم.انگار رفته بودم زير ماشين.خدارو شکر کردم...انگار حرف دلم و شنيده بود و داشت از شر اين بدهي گنده خلاصم مي کرد.

چشم باز کردم ديدم نخير صحيح و سالم روي زمينم.

به سرعت از جا بلند شدم و با خشم به طرف راننده مرسدس بنز مشکي که از پشت شيشه دودي قابل ديدن نبود برگشتم و گفتم : انگار بجاي شيشه ها چشات و دودي کردي...کوري ؟نمي بيني ؟ ريز نيستم که هيکل به اين گندگي رو با اون چشاي دوديت هم مي توني ببيني...

صداي بوق ماشيناي پشتي بلند شد...با خشم به يکي از اين ماشينا که از کنارمون مي گذشت بر گشتم و گفتم : هوي ؟چته ؟ جاده به اين بزرگي بيا برو ديگه ؟ هي دستت و گذاشتي روي اون بوق لعنتي....کرمون کردي...

ماشين که يادم نموند چي بود از کنارم گذشت...اما بنز همونطور ايستاده بود...

بدبختيم کم بود اينم يکي ديگه.داشت زيرم مي گرفت تو اين هيري ويري چلاق ملاقم بشم ... نفس عميقي کشيدم.

به طرفش برگشتم و گفتم : اگه دک و پزتون کم نميشه بياين پايين...ببينين سالمم يا زدين لت و پارم کردين ؟

در عقب باز شد و دوتا پا با کفشاي ورني براق روي زمين قرار گرفت...

شلوار طوسيش هم پيدا شده بود.جوراباي سفيدش برق مي زد.اتوي شلوارش هندونه رو قاچ مي کرد.

پياده شد.سر که بلند کردم هنگ کردم.بابا اين که فوکول کراواتي خودمون بود...

همون لبخند مسخره هميشگي روي لبش هک بود...دلم مي خواست اون چشاي بي ريختش و از کاسه در بيارم تا اونطور نگام نکنه...

در همين حين در سمت راننده هم باز شد و يه مرد سي و پنج وشش ساله پياده شد .

قيافه ي بدي نداشت جز اون موهاي بي ريخت فشنش .

به طرف فوکل کراواتي برگشتم .

نزديکم شد و گفت : حالتون خوبه ؟

حرف زدنشم مثل هميشه سنگين و رنگين بود.انگار مي ترسيد بيش از اندازه حرف بزنه.

لبخندي که بيشتر به فحش شباهت داشت تحويلش دادم و گفتم : بد نيستم. به مردي که راننده ماشين بود اشاره کردم و گفتم : بهتره راننده هاتون و عوض کنين انگار کورن.جايي رو نمي بينن.

لبخندي زد. بابا ما نخوايم شما لبخند بزني کي رو بايد ببينيم.لبخند که مي زنه فکر مي کنم صد تا فش مي خوره تو صورتم...با زنگ گوشيم به خودم اومدم.

گوشي و از کيفم بيرون کشيدم.

صداي مهسا توي گوشي پيچيد :کجايي مرسده ؟ اقاي مرتضوي تشريف اوردن

-:بگو نيم ساعته مي رسم.من که گفته بودم امروز دير بياد...واسه چي نازل شده اونجا ؟ بگو دادگاه بوده...داره مياد...

-:دادگاه داشتي ؟

-:تو بگو...به بقيش چيکار داري ؟

-:خيلي خب عصباني نشو...خداحافظ.

بدون خداحافظي گوشي و قطع کردم.

صداي فوکول کراواتي بلند شد : دادگاه بودين ؟

نيشخندي بهش زدم : اره بودم.با اجازتون الان کلي بدبختي ريخته سرم بايد برم.

بهم نگاه کرد...خدايا راست ميگنا مار از پونه بدش مياد جلوي خونش سبز ميشه...منم از اين يارو هر چي متنفرتر ميشدم بيشتر ميديمش...

داداش تنهامون بزار من اشتباه کردم...کم مونده بود بگم : داداش تقصير اين راننده کور تو نبود من کور بودم خوردم به ماشينت...ماشين نازنازيت چيزيش نشد ؟

گفت : خانم سپهري مي خواين برسونيمتون بيمارستان ؟

-:نه..ممنونم.فعلا اونقدر کار ريخته سرم که ه*و*س بيمارستان رفتن نکنم.با اجازتون اقاي کيان مهر...

اگه همون روز اول اون همه پول براي اينکه وکيلت بشم گيرم نميومد خيلي وقت پيش هر چي توي اين دلم تلنبار شده بود نثارت کرده بودم.هي خدا...پول...پول...از کجا پيدا کنم ؟

نفهميدم چطوري دست به سرش کردم و سوار ماشينم شدم.

ماشين و توي پارکينگ پارک مي کنم و با خستگي از پله ها بالا مي رم.در سفيد ورودي سالن و باز مي کنم و وارد راه رو ميشم.کفشام و توي جا کفشي مي زارم.دمپايي هاي ابي رنگم و به پا مي کنم و از سه تا پله باقي مونده هم بالا مي رم.در اصلي سالن و باز مي کنم.صداي تلويزيون توي خونه پيچيده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به سالن بزرگي که پيش رومه مي اندازم.رو به روم پنجره هاي بلندي که از سقف تا کف زمين کشيده شدن قرار دارن.جلوشون يه ميز بزرگ غذاخوري قرار داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت چپم اشپزخونه بزرگ مامان قرار داره که براي وارد شدن بايد از هفت خوان رستم بگذري...منم براي همين ترجيح ميدم پا توي اون منطقه نزارم.سمت راستم يه سرويس کاملا کرم و قهوه اي روشن کنارشم يه سرويس مبل که جلوي تي وي قرار دارن و بابا طبق معمول جلوش ولو شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت چپ مي چرخم و از کنار اشپزخونه مي گذرم و به طرف اتاقم که ته اين راهرو قرار داره ميرم.روي در اتاقم يه دسته گل صورتي اويزونه.کادوي يکي از دوستاي دانشگاهم بود از همون موقع هم اونجا اويزون مونده.بهش دست نزدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در و باز مي کنم و خودم و توي اتاقم رها مي کنم.تنها جايي که گاهي توش يه ارامش نسبي نصيبم ميشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روي در ورودي سيستم کامپيوترم قرار داره...کنارشم کتابخونه و ميز تحريرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت راستم پنجره هست و تختم جلوي پنجره چسبيده به ديوار...رنگ رو تختيم سبزه.کلا اتاقم سبز و سفيده...ترجيح ميدم به جاي رنگاي صورتي و بنفش و اين حرفا از زنگايي مثل سبز و ابي استفاده کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتوي شکلاتيم که تنم بوده رو در ميارم و روي تخت مي اندازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه روي تخت مي شينم.بايد چيکار کنم ؟ فقط ده روز مي تونم اين مدت کوتاه همچين پولي فراهم کنم ؟ خدايا خودت بخير کن...به هر چيزي فکر مي کنم از خودکشي تا دزدي اما اونقدر احمق نيستم برم سراغ بابا و ازش بخوام اين پول و بهم قرض بده...يعني بابا اگه مي خواست اينکار و بکنه همون وقتي که مي خواستم دفتر بگيرم اين کار و مي کرد منم الان توي هچل به اين بزرگي نمي افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ضربه هايي که به در خورد به خودم اومدم.مامان وارد اتاق شد و گفت : سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام کرد و گفتم : خوبي مامان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:خسته نباشي.ممنون مادر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:مرسي.سلامت باشي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:شام مي خوري ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:شما خوردين ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اره پدرت گشنه بود خورديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:شما برو استراحت کن.خودم ميرم يه چيزي مي خورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي دونستم مامان نمي زاره پا توي اشپزخونش بزارم.همونطور که پيش بيني مي کردم مامان گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان اماده مي کنم.اينجا مي خوري يا مياي بيرون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:دارم ميام مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:زود لباسات و عوض کن بيا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه اي گفتم و مامان از اتاقم بيرون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روي اينه ايستادم.نگاهي به صورتم انداختم.امروز اونقدر حرص و جوش خورده بودم پوستم چروک شده بود. دستي به صورتم کشيدم.شال کرمي که سرم بود و باز کردم و روي ميز جلوي اينه انداختم.دستم و بين موهاي پر پشت و ل*خ*ت مشکيم فرو کردم و تکون دادم.بلندي موهام تا کمرم مي رسيد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام همرنگ چشمام و موهام بودن...بيني خوش فرمي داشتم اما به نظر خودم اصلا به صورتم نميومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما لبام خيلي شيک بود .خودمم عاشق لبام بودم.به قول بچه ها جذاب بودن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام و بالاي سرم جمع کردم و با زدن يه گل سر مشکي به پايينشون همرو مهار کردم و از اتاق زدم بيرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اينکه سر ميز بشينم.دست و صورتم و شستم و به طرف ميز غذاخوري وسط سالن رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي بلند سلام کردم تا بابا متوجه حضورم بشه.بدون اينکه نگاهش و از صفحه تي وي که فوتبال پخش مي کرد برداره گفت :سلام دختر بابا.چطور متوري ؟مثل موتوري ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نه.عين ماشين پنچر شده ام.اما انگار شما بهتري...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بشقاب زرشک پلو رو جلوم گذاشت و گفت : من و بابات هشت روز ديگه مي ريم پيش ساميار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار با يه تبر کوبيدن فرق سرم.با تعجب به مامان چشم دوختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:يعني چي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:سه چهار سالي هست وقت نکرديم بريم پيش ساميار حالا من و پدرت تصميم گرفتيم بريم شيش ماهي پيش ساميار بمونيم.اونم خيلي دلتنگي مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:پس من اينجا چيکار کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان روي يکي از مبلا نشست و گفت : سروش که هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غر غر گفتم : بله.اون وقت اين اقا سروش کجا تشريف دارن ؟ يا دنبال ولگردين يا رفيق بازي...مادر من شما مي خواي دختر جوونت و توي خونه به اين بزرگي تنها بزاري ؟اونم شيش ماه.؟چطور دلت مياد ؟ بابا به فکر منم باشين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اي خدا...من چه غلطي بکنم ؟ همين و کم داشتم...داره از همه جاي دنيا برام مي باره...اونم چه بارشي ...اون از بدهي به اون بزرگي ...اينم از پدر و مادرمون...خدا سوميش و بخير کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:سروش قول داده اين مدت سر به راه باشه.بچم جوونه داره تفريح مي کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله.فقط پسراتون بچه هاي شمان.منم اينجا نخودم...ديده نميشم.مگه تقصير منه دخترم ؟ منم بچتونم يا نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما بازم مثل همه ي اين بيست و پنج سالي که از خدا عمر گرفتم.خفه خون گرفتم و مهر سکوت بر لب زدم...يعني اين غرور لعنتي اجازه نمي داد بگم بابا منم هستم.يه نگاهي هم به من بندازين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما به جاي همه اينا گفتم : باشه...خوش بگذره.به اقا سروشم بگين لازم نيست از کار و زندگيشون بزنن.من خودم مي تونم از پس خودم بر بيام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان از خدا خواسته لبخندي زد و گفت : افرين دخترم.بچه که نيستي...خودت وکيلي بايد بتوني مواظب خودت باشي.ديگه نبايد کسي حواسش به تو باشه.مواظب سروشم باش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببين تو رو خدا از صبح من و به سروش مي سپردن حالا بر عکس شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم و به معناي فهميدن تکون دادم تا مامان زودتر اين بازي مسخره رو تموم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم و روي مبل رها کردم و نگاهم و به بابا دوختم.يه چيزي بدجور قلقلکم مي داد از بابا بخوام اين پول و بهم بده.نخير اون چيکار براي من انجام داده ؟ هميشه همه چيز براي پسراش بوده.نه براي من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا نگاهي بهم انداخت و گفت : چيزي شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:هان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:چرا اونطوري زل زدي به من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اخه مي خوام براي اين شيش ماه صورتتون يادم باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با تعجب بهم نگاه کرد...حتما فکر مي کنه اين حرف و من زدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي زنگ گوشيم بلندشد.نگاهي به در بسته اتاقم که صداش از اونجا ميومد انداختم...الان بايد پاشم برم اونجا ؟ نگاهي به مسيري که بايد طي مي کردم انداختم.نزديک ده قدم مي شد...صداي مامان در اومد : مرسده نمي خواي اين گوشيت و جواب بدي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه.لعنتي...حالا که من تازه داشتم توي جاي نرم و راحتم ارامش پيدا مي کردم صدات در مياد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم بلند شدم.از بين مبل و ميز که مي گذشتم پام به ميز خورد.اخ بلندي گفتم و چشمام و بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پام و بلند کردم و توي دستم گرفتم.لنگان لنگان به طرف اتاقم به راه افتادم.مامان با تاسف سري تکون داد و گفت : چيزيت که نشد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشي همچنان زنگ مي خورد اين کدوم خري بود ؟ نگاهي به ساعت انداختم.10 گذشته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاقم شدم نرسيده به تخت خودم و روش ولو کردم.با افتادنم روي تخت احساس کردم قفسه سينم گرفت اما بيخيال گوشيم و از روي پاتختي برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اينکه نگاهي به شماره بندازم جواب دادم : بله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:سلام خانم سپهري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين که فکول کراواتي بود...چه عجب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي تخت نشستم و پاهام و اويزون کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:حالتون چطوره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دارم شاخ در ميارم ؟ دستم و روي سرم کشيدم . اين مرتيکه چش شده ؟ زده به سرش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:خانم سپهري ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله .بله . ممنون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نگرانتون شدم . اخه بعد از ظهر انگار حالتون خوب نبود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نه ... يعني ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا تو رو سنه نه ؟ اين پسره زده به سرش ؟ اين که هميشه هر وقت کارم داشته باشه بهم زنگ مي زنه . اخه تا حالا چند بار زيرت گرفته زنگ نزده که حالا تعجب کردي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اگه کمکي از دست من بر مياد بگين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين پسره جدي خل و چل شده...اخه من از توئه بي ريخت چه انتظاري مي تونم داشته باشم ؟ انگار اون دماغ گندش الان جلوي چشم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:شما لطف مي کنين اقاي کيان مهر... خودم مي تونم از پس مشکلاتم بر بيام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:هر جور راحتين . امري نيست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي خواستم بگم نخير جز اين که شما کمتر فضولي کنيد بهتره اما خفه خون گرفتم و گفتم : ممنونم.شبتون بخير

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم با گفتن شب بخير گوشي و قطع کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگي من و تو رو خدا...يکي الان من و با اين حال و روز ببينه بهم مي خنده... اين همه روز خدا من بايد امروز با اين تصادف کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطور بود برم دنبال يه نزول خوار ؟ خوب بعد از دو سه ماه بر مي گردوندم.اگه نتونم بر گردونم ؟اون از اين يارو سلطاني هم بدتر خواهد شد...کلافه به طرف ميز رفتم.دفتر چه حساب بانکيم و بيرون کشيدم . حدود 54 تايي توش بود اما بقيش ؟ خدايا خودت کمکم کن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسام و عوض کردم و يه بلوز شلوار گل گلي که گلاي سبز و صورتي داشت و موقع خواب مي پوشيدم و به تن کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سراغ تلويزيون الان سريال مورد علاقم پخش مي شد.بابا جلوي تلويزيون خواب رفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند شيطنت اميزي زدم.کنترل و از دستش اروم بيرون کشيدم و به طرف مبل رفتم.روش ولو شدم و کانال عوض کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا چشم باز کرد و گفت : داشتم فوتبال مي ديدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به قيافه خواب الود بابا انداختم : تموم شد شما برو بخواب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا تلو خوران بلند شد و گفت : هنوز نيمه اول تازه تموم شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي زدم و چشم به صفحه تي وي دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط فيلم پيام هاي بازرگاني پخش شد.کانال و عوض کردم...يه صحنه فيلم بود که دزدي مي رفتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بد فکري نبودا...برم از يه طلا فروشي دزدي کنم...اما تنهايي که نمي شد بايد يه شريک جرم پيدا مي کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما بعد اون طلاها رو نمي تونستم اب کنم...بجاش مي تونستم از بانک دزدي کنم...سريک جرمم لازم نبود...پول نقدم ميومد دستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با باز شدن در سر بلند کردم و به اونجا چشم دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش با يه تيپ جديد با موهاي فشن شدش و اون شلوار لي که منتظر بودم از تنش بيفته ... با اون تي شرت مشکي مسخرش که روش عکس نمي دونم چي چي بود...من هر طور نگام مي کردم نمي تونستم کشف کنم چه عکسي روي تيشرت سروشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تاسف سري تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش با ديدنم به طرفم اومد و گفت : احوال مرسده خانم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:خسته شدي از الواتي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:پيش دوستام بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله مي دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش به طرفم اومد.کنارم نشست و در حالي که سعي مي کرد در اغوشم بکشه گفت : حرص نخور ابجي چي شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش تنها کسي بود که مي تونستم باهاش راحت باشم.يا بهتر بگم تنها کسي بود که بهم توجه مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم و روي شونش گذاشتم و گفتم : دير اومدي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اره...ببخشيد...يادم نبود تو امروز زود مياي خونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگاهش کردم-:يعني بخاطر من زود مياي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:پس چيکار کنم ؟ توقع نداري که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش و پايين تر اورد و طوري که فقط من بشنوم گفت : با اين پدر و مادر پيرم گپ بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشش و گرفتم و در حالي که مي کشيدم گفتم : هوي جوجه اونا پدر و مادرتن...در ضمن خيلي هم دوست دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:ابجي خانم اينجا دهات نيستا...هي هوي مي کني...من تا بيام اين و به تو بفهمونم پير شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کانال و عوض کردم و گفتم : فعلا خفه شو ميي خوام فيلم ببينم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت ميز بلند شدم و به طرف پنجره قدي رفتم.به شيشه تکيه دادم و به دفترم خيره شدم.دفتري که براي به دست اوردنش اين بدهي کلون به بار اومد.اتاقم بزرگ و به شکل مربع بود...در ورودي به شکل چرمي که دکمه هاي بزرگي روش بود تزئين شده بود و وسط اتاق هم يه سرويس به رنگ در چيده بودم.روي ميز يه گلدون کرمي بزرگ بود پر از گلهاي رز قرمز...سمت چپ در ورودي يه کتابخونه گذاشته بودم که تمام کتاباي دانشگاهي و حقوقيم و توي اون جا داده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو سه تا کمدم از کنار هم رو به روي همون گذاشته بوديم که توش پرونده هاي موکلام و توش جمع مي کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کل عاشق دفترم بوودم.شيک و مدرن...به نظر خودمم بخاطر همين دفتر شيک موکلاي خوبي نصيبم مي شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف پنجره برگشتم و به خيابون زير پام چشم دوختم...يه خيابون بزرگ و پر رفت وامد يکي از بهترين خيابوناي تهران...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه مرسدس بنز اون طرف خيابون توقف کرد.دقيق تر شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون پسر راننده از ماشين پياده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همين زمان در عقب هم باز شد و فوکول کراواتي با کت و شلوار براق و گرون قيمتش پياده شد...کت و شلوار مشکيش از همين جا هم برق مي زد...چه برسه از نزديک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر راننده دوباره توي ماشين نشست و اون به طرف دفترم به راه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي تلخ بر لب اوردم.نگاهم همينطور روي راننده ي اون ثابت مونده بود.همين ماشين اقاي کيان مهر بزرگ براي بدهي بزگ من کافي بود فقط لازم بود اين و بده به من ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کيان مهر ؟ چرا همچين فکري کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ تلفن روي ميز به صدا در اومد.روي صندلي نشستم و تلفن و برداشتم.صداي مهسا بلند شد : خانم سپهري اقاي کيان مهر تشريف اوردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله.راهنماييشون کنين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن و گذاشتم و دستي به شال زرشکيم کشيدم.بلند شدم و مانتوم و مرتب کردم ... صاف روي صندلي نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ضربه به در خورد با گفتن بفرماييد در باز شد.جناب کيان مهر خيلي اروم و مرتب قدم توي اتاقم گذاشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کت و شلوارش مشکي نبود بلکه سرمه اي بود.عجب اشتباهي کرده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام کرد.بلند شدم و بعد از احوالپرسي دعوت به نشستن کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف يکي از مبلا رفت و خيلي شيک روي اون نشست.به طرفش رفتم و رو به روش نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش و بهم دوخت...موهاي سياهش و به سمت عقب شونه زده بود...قيافه اش به نظرم اصلا قابل تحمل نبود...نمي دونم اين دختره براي چي اين همه چسبيده بود بهش و دست از سرش بر نمي داشت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که فکر مي کردم يه بچه سوسول مامانيه...نگاهي به کراوات سرمه ايش انداختم.مثل هميشه...صاف و بدون کوچکترين چين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم هر روز صبح مامانش اين کراواتش و گره مي زنه و اين از ترس اينکه يه وقت ان گره يکم شلتر بشه و نتونه درست ببنده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از افکار خودم خندم گرفت.زبونم و به دندون گرفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : حالتون چطوره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اومدم اينجا تا بدونم اوضاع پرونده چطور پيش ميره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:دادگاه بعدي اخرين دادگاه خواهد بود ... من خيلي تلاش کردم اين ماجراها پخش نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله.من همچنان سپاسگذار اين لطف شما خواهم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ضربه به در خورد و اقا صادق با دو فنجان قهوه وارد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فنجان قهوه رو روي ميز گذاشت...عادت داشت هميشه قهوه تلخ بخوره ... اولين باري که اومد اين و از اقا صادق خواست و از اون پس هر وقت مياد اينجا اقا صادق براش قهوه مخصوص اماده مي کنه.نمي دونم چيکار کرده اقا صادق اين همه بهش محبت مي کنه...پيرمردي که با هر کسي راه نمياد...لبخندي به روي اقاصادق پاشيد و گفت : دستتون درد نکنه.من هميشه مزاحمتون ميشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نه.اختيار داري پسرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااجازه اي گفت و از اتاق بيرون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سربلند کردم تا نگاهش کنم که نگاهمون در هم گره خورد با اون چشاي گندش خيره شده بود بهم.دلم مي خواست زبونم و در بيارم واسش اما مطابق اصول يه دختر با ادب ايراني نگاهم و دزديدم و فنجان و از روي ميز برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره عوضي ، کاش مي تونستم اون چشاش و از کاسه در بيارم.من اين چند روزه چرا اينقدر ه*و*س اينکار به سرم مي زنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : واسه جلسه بعد دادگاه چي اماده کردين ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فنجان و روي ميز گذاشتم در حالي که سعي مي کردم نگاهم به صورتش نيفته گفتم : من تحقيقات وسيعي انجام دادم.نتايج ازمايش دستکاري شده اگه ما بتونيم کسي که باهاش همکاري کرده رو پيدا کنيم يا بتونيم دوباره ازش ازمايش بگيريم مي تونيم ثابت کنيم شما بي گ*ن*ا*هين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فنجانش و به دست گرفت و گفت : اميدوارم اين پرونده زودتر تموم بشه.هيچ دلم نمي خواد بيشتر از اين ادامه پيدا کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم مي خواست بگم پسره ي عوضي وقتي داشتي کيف و حالت و مي کردي بايد فکر اين روزم مي کردي اما بازم به خاطر شرايط خفه خون گرفتم و گفتم : من تمام تلاشم و مي کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست توي جيب کتش برد و يه پاکت سفيد با گلهاي سبز ببيرون اورد و روي ميز گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:شما خيلي به من لطف مي کنين خانم سپهري.با اجازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن اين حرف بلند شد و بعد از کمي تشکر تا دم در خروجي بد رقش کردم.از اتاق که بيرون رفت در و بستم و به طرف ميز هجوم بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاکت و برداشتم.نگاهي به موجوديه داخل پاکت انداختم.اخه پسر خوب کار من با يکي دو ميليون که راه نمي افته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه روي مبل ولو شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط 6روز ديگه مونده بود.بايد مي نشستم و منتظر زندان رفتن مي شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا ليوان ابي پر از چايش رو ميان دستهاش گرفت و گفت : تنها راه حلي که مي مونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت از جا پريدم : چي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا سرفه اي کرد و خيلي اروم به طرف ميزش به راه افتاد.چپ چپ نگاهش مي کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ميز که رسيد خود رو بالا کشيد و روي ميز نشست و در همان حال گفت : شوهر کني...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه خودم و روي مبل انداختم : مهسا خوبي ؟ تو اين هيري ويري شوهر مي خوام چيکار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:خره منظورم شوهر پولداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:شوهر پولدار ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اره..ببين تو الان جز اينکه با يه مردي ازدواج کني که پولش از پارو بالا ميره راه حل ديگه اي نداري...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:تو شيش روز شوهر پولدار از کجا گير بيارم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:گشتن لازم نيست.همينجا دم دستته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:کو ؟ ميشه اين ادم پولدار و به منم معرفي کني !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:چشات و بيشتر باز کن مي بيني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشام و در حالي که سعي مي کردم بيش از اندازه باز کنم گفتم : کو ؟ من نمي بينم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:خله.منظورم پولدارترين ادميه که توي اين دفتر قدم مي زاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:منظورت کيه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اقاي کيان مهر کبير

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين حرف مهسا از جا پريدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:مگه زده به سرم ؟ من نمي تونم اين پسره ي فوکول کراواتي سوسول و دو مين تحمل کنم حالا بيام زنش بشم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اوه.اوه.بايد افتخار کني زنش بشي...نمي بيني اين دختره هنوز هيچي نشده چه جار و جنجالي راه انداخته تا زنش بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:من مثل اون دختره نيستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله.شما بهتر از اوني براي همينم ميگم به دردت مي خوره.اين يارو پولش از پارو بالا ميره.بدهي تو هم براش مثل اب خوردنه.پس برو سراغش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نه.نمي تونم من حتي نمي تونم تو صورتش نگاه کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:واسه چي مي خواي توي صورتش نگاه کني ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:وا...حرفا مي زنيا مهسا اگه شوهرم بشه بايد نگاش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نخير لازم نيست نگاش کني...تو زنش شدي اون و کجا مي خواي پيدا کني ؟ اون هر روز صبح زود ميره سر کار.اينطور که معلومه سرشم خيلي شلوغه...توهم که بيشتر وقتت بيرون از خونه اي شبا يه نيم ساعت مي خواين هم و ببينين که مي توني زود بپري توي توي تخت و بگيري بخوابي...اينطوري ريخت و قيافشم نمي بيني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نه نميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:باز گفت نميشه.من از صبح اينجا دارم قصه ليلي مجنون مي گم ؟ ميشه اگه تو بخواي ميشه.يا بايد بري سراغ بابات و اين غرور چندين سالت و بشکني و بگي پول لازم داري.يا اينکه بشيني منتظر باشي بيفتي پشت ميله هاي زندان...يا از همه بهتر يکم براي اين پسره ناز و عشوه بياي و بشي زنش که از همه بهتره و علاوه بر ايمکه بدهيات صاف ميشه.صاحب يه ثروت کلونم ميشي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا تا شب اونقدر گفت و گفت که خودمم باورم شد اين بهترين راه حليه که مي تونم پيدا کنم.اما چيزي که خيلي عذابم مي داد ناز و عشوه اومدن براي اين پسره بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون احمق من از اون احمق تر که به حرفاش گوش کردم...غافل از اينکه همين تصميم قراره مسير زندگيم و عوض کنه...و من چه اسون قدم توي اين راه گذاشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شماره فوکول کراواتي رو روي گوشي نگه داشته بودم.دستم به طرف دکمه تماس مي رفت و برمي گشت.براي بار چندم نگاهي به دفترچه حسابم انداختم.اين تنها راه حلم بود...بايد اينکار و مي کردم...من بايد با اون تماس مي گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره دکمه تماس و فشردم.تا اومدم قطع کنم گوشي رو برداشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:سلام خانم سپهري...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا کي وقت کردي اسمم و روي گوشيت ببيني...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:سلام .حالتون چطوره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:ممنونم.شما خوبين ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:تشکر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:امري داشتين خانم سپهري ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:مي خواستم بدونم شما مي تونين با اين خانم يه ارتباطي بر قرار کنين تا به يه طريقي ازشون دوباره ازمايش بگيريم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:راستش خانم سپهري من دوست ندارم اين خانم و دوباره ملاقات کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدي ؟ پس چرا قبلا با کله رفتي پيشش الان نمي توني اين خرابکاريت و جمع کني ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اوه...پس بايد به دنبال راه حل ديگه اي باشيم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالي پرسيدما اما گفت : پس اگه راه حلي پيدا کردين منم در جريان بزارين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اقاي کيان مهر بهتر بود خودتون مي رفتين سراغش تا با يه دوز و کلک بکشينشون توي ازمايشگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:من وقت اينکار و ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم اومدم من مثلا قرار بود مخ اين و بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله.کاملا درکتون مي کنم بالاخره سرشتون خيلي شلوغه.اما اين مي تونست باعث بشه سريع تر از دست اين دختر بي ريخت خلاص بشين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش در و باز کرد و وارد اتاق شد..باز اين پسره اين گاو سرش و انداخته اومده تو انگار اينجا در طويله هست... به طرفم اومد و روي صندلي ميز ارايشم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:من نمي خوام اون و بازم ببينم.ازارم ميدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله.کاملا درکون مي کنم.اصلا همچين دختري چطور تونسته به خودش اجازه بده به شخصيت شما توهين کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين حرفم سروش که مشغول ارزيابي رژ هاي روي ميزم بود سر بلند کرد و بهم چشم دوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همين جا هم مي تونستم تشخيص بدم چشاش قد يه کاسه گرد شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:ازتون سپاسگذارم که درکم مي کنين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله...در کل من نمي تونم درک کنم ايشون چطور همچين جسارتي کردن...من تمام سعيم و مي کنم تا بيگ*ن*ا*هي شما رو اثبات کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:شما لطف مي کنين مرسده خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جان ؟ بابا اين عجب عجوبه ايه.خوبه بهت بيشتر از اينا رو ندادم.چه زودم پسر خاله ميشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:با اجازتون من ديگه مزاحمتون نشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:شما مراحميد خانم...خيلي خوشحال شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:شما لطف دارين با اجازه.شبتون بخير

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:خوباي خوبي ببينيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:ممنونم.همچين.خدانگهدار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اينکه چيزي بگه گوشي و قطع کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش بلند شد و به طرفم اومد.دستش و روي پيشونيم گذاشت و گفت : خوبي ؟ تب مب که نداري ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش و با دست چپم پس زدم و گفتم : برو بابا خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش اينابار دستمو گرفت و در حالي که نبضم و کنتترل مي کرد گفت : نيضتم منظمه...مرسده سرت امروز به جايي نخورده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:خوبم سروش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اين کي بود ؟ اينطور باهاش حرف مي زدي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:يکي از موکلامه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:پسره ؟ ازش خوشت مياد ؟ مرسده اين حرفا از تو بعيد بودا...بگو ببينم چه نقشه اي کشيدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:برو بابا . هيچ نقشه اي...نقشم کجا بود ؟ اصلا به تو چه ؟ مگه هزار بار نگفتم مي خواي بياي تو در بزن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه اينجا طويله هست سرت و مي ندازي پايين مياي تو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش رژ صورتيم و برداشت و گفت : شايد.راستي اين و کي خريدي ؟ نديده بودم.خيلي باحاله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اره منم رنگش و دوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نه بابا رنگش و نمي گم....به نظر خوردني مياد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:خاک تو سرت کنم...بزار سر جاش الان گند مي زني بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش با همون رژ روي اينه نوشت : دوست دارم ابجي خانم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و با فرياد گفتم : چيکار کردي سروش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي زد و گفت : خوب يکي ديگه مي خري ... فداي سرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پريدم تا از دستش در بيارم که رژ و روي ميز انداخت و از اتاق بيرون زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يادم نيست براي بار خفتم يا هشتم بود که به فوکول کراواتي زنگ مي زدم...مهسا پيشنهاد داد براي يه چيزي بکشونمش دفتر...منم از صبح دنبال بهونه بودم اين يارو رو بيارم دفترم...هر چي بيشتر فکر مي کردم بيشتر توي غلطي که مي خواستم بکنم فرو مي رفتم...مي خواستم دو دستي خودم و تقديم اين يارو کنم ؟ تصميم اين بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي صندلي چرخونم نشستم و با پام به حرکتش در اوردم فقط پنج روز ... پنج روز ؟ تو اين پنج روز چيکار مي تونستم بکنم ؟ راه ديگه اي نداشتم ... چي ميشد منم مثل اين فوکول کراواتي پولدار بودم ؟ اون وقت ديگه مجبور نبودم غرورم و واسه اين مرتيکه زير پا بزارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهري بزرگ دختري که هرگز به کسي اجازه نمي داد پاشو از گليمش دراز تر کنه حالا به خاطر يه چشم و هم چشمي ساده، داشت مي رفت زندان و تنها راهشم اين بود با يه پسر تيتيش ماماني احمق ازدواج کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاب عکس خانوادگي مون و که دسته جمعي تو حياط خونه انداخته بوديم و از روي ميز برداشتم و به انعکاس خودم توش نگاه کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا اين من بودم... من... من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واي خدا ديگه داشت اعصابم خورد مي شد... حساب کارا از دستم در رفته بود... من داشتم چي کار مي کردم... ازدواج به خاطر پول... اين اصلا چيزي نبود که انتظارش و مي کشيدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همينطور به تصوير خودم تو قاب نگاه مي کردم. با گوشه ي چشم نگاهي به عکسم که کنار مامان و سروش نشسته بودم انداختم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از قيافه زياد تغيير نکرده بودم... عکس قديمي نبود... دو-سه سالي از اون موقع مي گذشت... پس چرا من احساس مي کردم تغيير کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه لحظه از خودم متنفر شدم... قلبم مي گفت: بيخيال! يه راه ديگه پيدا کن... ولي عقلم پيش دستي مي کرد و ميگفت: چي ميگي واسه خودت... پنج روز مونده... مگه راه ديگه اي هم هست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همينطور با خودم توي جدال بودم که با زنگ موبايلم از جا پريدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روي ميز قاپيدمش و به شماره ي روي صفحه خيره شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پژمان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه هويي دلم يه جوري شد! پژمان...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخه اون چرا بايد به من زنگ بزنه... يه مدتي بود نديده بودمش... ديگه داشتم اون عشق مسخره ي يکطرفه رو فراموش مي کردم... اونقدر احمق بودم که حتي هنوزم شمارشو حفظ بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه معطلش نکردم و جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله... بفرماييد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش تو گوشي پيچيد: سلام خانم وکيل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم و به اون راه زدم و گفتم: شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:به جا نياوردين... پژمانم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلومه که به جا ميارم... مگه ميشه تو رو به جا نياورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اِ... سلام اقاي مظفر ... اتفاقي افتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نه! چطور مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:اخه بهم زنگ زدين گفتم شايد مشکلي براتون پيش اومده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نا سلامتي منم وکيلم اگه مشکلي باشه مي تونم حلش کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره خودخواه عوضي... فکر کرده يادم رفته وکيله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:پس مي تونم بپرسم چرا تماس گرفتين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:راستش خانم سپهري! مي خواستم ببينمتون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببينتم! واسه چي...؟ بعد دو سال زنگ زده ميگه مي خوام ببينم تون! صد سال سياه نمي خوام ببينيم... ولي... ته دلم داشت قند اب مي شد... دلم کلي واسش تنگ شده بود... حتي اگه خودخواه و مغرور و عوضي و ... باشه... خب چه ميشه کرد... دله ديگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداش به خودم اومدم: خانم سپهري؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:فکر کردم قطع شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نه مي شنوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:مي خواستم ببينم امشب مي تونين دعوت منو به يه شام قبول کنين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ايول اقا اين چش شده بود. حتما سرش به جايي خورده بود... ولي خوب چه اهميتي داشت من که سه سال تموم همينو مي خواستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نخواستم خودم و مشتاق نشون بدم. با بي ميلي گفتم: بزارين ببينم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکي کاغذا رو اين ور اون ور کردم. چند دقيقه معطلش کردم . بعد گفتم: فکر کنم واسه شام امشب وقت دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدايي که شادي ازش مي باريد گفت: هشت رستوران ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمي دونم واقعا اينطور بود يا من اين فکر و کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله... فهميدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همين حين چند ضربه به در خورد و مهسا با خوشحالي تقريبا خودش و تو اتاق انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت خداحافظي و قطع کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:چي شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هيجان گفت: کيان مهر... کيان مهر اومده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشام چهار تا شد. کيان مهر... يادم نمياد امروز باهاش قرار داشته باشم... شايد تو اين هيري ويري يادم رفته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مهسا پرسيدم: مگه امروز باهاش قرار داشتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو هاشو بالا انداخت و گفت: جالبش همين جاست که براي اولين بار بدون وقت قبلي تشريف فرما شدن...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا پريدم.دستي به مانتو و شالم کشيدم و گفتم : برو پنج مين ديگه بفرست بياد تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بيرون رفتن مهسا نگاهي به ميز اشفتم انداختم.سريع مشغول مرتب کردن شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينه کوچيکم و از توي کيف بيرون اوردم...نگاهي به صورتم انداختم...موهام توي صورتم ريخته بود...همش و زير شال فرستادم و يکم به سمت چپ کشيدمشون تا شيک تر باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ضربه هايي که به در خورد به سرعت ايينه رو توي کشوي ميز انداختم و گفتم : بفرماييد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ضربه به در خورد و فوکول کراواتي وارد شد...بلند شدم و يه لبخند به اصطلاح پسر کش بهش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم بهم لبخند زد و سلام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نيش باز بهش سلام کردم و دعوت کردم بشينه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره روي همون مبل نشست و گفت : مزاحمتون شدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:نه.مشکلي نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:تصميم گرفتم اخر وقت بيام تا مزاحم بقيه موکلاتون نشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:بله...شما کاملا به همه چيز فکر مي کنين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم چرت و پرت مي گفتم.اي خدا لعنتت کنه مهسا تو رو اين فکر چي بود انداختي تو کله من ؟ اخه من و چه به مخ زني ؟ من تو عمرم به يه پسر لبخندم نزده بودم چه برسه به مخ زدنش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي کيان مهر به خودم اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : مي خوام بي پرده برم سراغ مسئله اي که بخاطرش امروز اومدم اينجا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف نشستم و گفتم : بله بفرماييد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چشمام خيره شد و گفت : به نظرتون اگه من ازدواج کنم اين دختره دست از سرم بر مي داره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جان ؟انگار يه سطل اب داغ ريختن رو سرم ؟ اي بمري مهسا اين يارو داره ازدواج مي کنه اون موقع من نشستم اينجا مخش و بزنم...مگه خل و چل شدم..خوب معلومه خل و چل نبودم که به حرفاي مهسا گوش نمي دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بايد به اين يارو يه جواب درست و حسابي مي دادم.نمي تونستم روي چيزي که بهش فکر مي کنم و شغلم ريسک کنم.ديگه همه چي تموم شد...من بايد برم زندان.بايد طمع اون ميله ها رو بچشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس بهتره تا اخرين لحظه به وظيفه ي شغليم عمل کنم...لااقل قبل از رفتن اين يارو رو نجات بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : حالتون خوبه خانم سپهري ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي زدم و در حالي که به همون حالت هميشگي خودم بر گشته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف تو چشماش خيره شدم و گفتم : بله.يکم درگيري ذهني دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در مورد سوالاتون بايد بگم از لحاظ قانوني نمي تونم تضمين کنم اما از لحاظ عاطفي تا جايي که من از هم جنساي خودم شناخت دارم بايد بگم به احتمال نود درصد بله با اين کار مي تونين از شرش راحت بشين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوشحالي گفت : خيلي خوبه.اين فکر خوبيه...بايد هر چه زودتر عملي شه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و گفت : من ديگه بايد برم...از لطفتون بسيار ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف در به راه افتاد.دنبالش رفتم...چند قدم مونده به در به طرفم برگشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاصله زيادي با هم نداشتيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترديد گفت : راستي خانم ...سپهري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرسشگرانه بهش خيره شدم.به طرفم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاصله مون رفته رفته کمتر ميشد.هي مي خواستم ببينم اين نمي خواد بايسته...اما ديدم نخير همينطور جلو مياد و خيال ايستادن نداره...چند قدمي عقب رفتم...اونم با هرقدم من به عقب يه قدم جلو ميومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بدون اينکه نگاهم و از قدماش بردارم پرسيدم : امري داشتين ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که جلو ميومد گفت : مي خواستم بگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور که داشتم عقب مي رفتم خوردم به يه چيزي...يه نگاه به پشت سرم انداختم.ميز مانع عقب رفتنم شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت به طرفش برگشتم.اونقدر سريع اين کار و کردم که صداي شکستن مهره هاي گردنم بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همينطور بي توجه به طرفم ميومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين زده بود به سرش ؟ چرا داشت ميومد طرف من ؟ کاملا بهم نزديک شد...روي ميز به عقب خم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست راستش و روي ميز گذاشت و کمي به جلو خم شد.منم عقبتر کشيدم.توي اون لحظه هزار بار خودم و لعنت کردم که همچين ميز سنگيني خريدم.اين مردک بي ريخت...داشت چه غلطي مي کرد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر نمي کردم اينقدر پرو باشه...تو چشام خيره شد و گفت : ببين خانم سپهري من مي دونم که لطفاي شما در حقم بي دليل نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم واسه خودم هزار تا لعنت مي فرستادم که توي اين مدت جوري بر خورد کردم که اين به خودش جرات بده همچين کاري کنه...پسره ي ابله به چه جراتي اينطور به من نزديک شده بود. ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منه بي پدر و مادر داشتم چه غلطي مي کردم...الان بايد يه سيلي بخوابونم تو گوشش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو همين افکار بودم که به حرف اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : من قبول مي کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگيدم.چي رو قبول مي کنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم : چي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:من پيشنهادتون و قبول مي کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پيشنهاد ؟ چه پيشنهادي ؟ اين يارو عقلش سر جاش نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تته پته گفتم : چه...پيش...نها...د ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديد و گفت : من قبول مي کنم با شما ازدواج کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله ؟ تا حالا اينقدر ضايع نشده بودم...اين يارو چي فکر کرده ؟ من کي همچين چيزي خواستم ؟ اين ديوونه هست...مخش تاب داره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواستم دهان باز کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : شما مي خواين بدهيتون پاس بشه... منم شرايط خودم و دارم و با کمک شما مي تونم از شر اين دختره خلاص بشم....چي از اين بهتر ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين يارو دلش يه کتک حسابي مي خوادا...اين از کجا فهميد من بدهکارم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف ايستاد.با اين کارش نفس حبس شدم و بيرون فرستادم.اما همچنان روي ميز خم شده بودم...دستش کنارم بود...و مي تونستم احساسش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : ما شب ميايم خواستگاري!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اب دهانم و قورت دادم و گفتم : خواستگاري ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاش و بالا داد و گفت : شما که نمي خواين به پدر و مادرتون همه چيز و بگين ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر جواب منفي دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : پس شب ساعت 8 با پدر و مادرم ميايم خونتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازم فاصله گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رراست ايستادم و بهش چشم دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيخيال دست توي جيب شلوار مشکيش کرد...اونقدر با خودم در گير شده بودم که اصلا توي اون لحظه بوي عطرشم که هميشه ازش بيزار بودم و نفهميدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف در به راه افتاد و در همون حال گفت : شب مي بينمتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عميقي کشيدم...اين ديگه چي بود.؟ موجود فضايي ؟ يه لحظه فکر کردم دارم خواب مي بينم.من چم شده بود مگه همين و نمي خواستم ؟ پس حالا چم شده بود...اما من ازش بدم ميومد...من پژمان و دوست داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پژمان ؟ اره شب ، پژمان..،.قرار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اينکه از در بيرون بره گفتم : من شب قرار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفم برگشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ديدن اون صورت بي ريخت و زشتش حرص مي خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونهاش و بالا انداخت و گفت : اين مشکل شماست.مي تونيد قرار و به بعد موکول کنين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روي مامان نشستم و گفتم : مامان يادته بهم گفتي اگه من ازدواج کنم شما خيالت راحت ميشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان سرش و از مجله بالا اورد و گفت : نه يادم نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبايدم يادت باشه.کي همچين حرفي زده بودي ؟ مامان زود ازدواج کرده بود تو 16سالگي...خيلي هم اوايل ازدواجش عذاب کشيده بود . براي همين هميشه مخالف ازدواج قبل از سي سالگي بود...هميشه هم بدون در نظر گرفتن نظرم خواستگارا رو رد مي کرد.منم خيالم راحت و برام مهم نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز گفتم : مامان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بازم نگام کرد و گفت : بله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه لحظه از چيزي که مي خواستم بگم پشيمون شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما گفتم : اقاي کيان مهر و مي شناسين ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان يه ابروش و بالا داد و گفت : کيه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:يکي از موکلامه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:خوب ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:ديگه هيچي ادم خيلي خوبيه.پولداره...اصل و نسب داره...خيلي پولداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با تعجب نگاهم کرد و گفت : که چي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • محدثه

    ۱۵ ساله 00

    رمان قشنگی بود اما پایان باز بود

    ۴ روز پیش
  • ،،،

    ۰ ساله 00

    به نظرم نویسنده می تونست آخرش و خیلی قشنگ تر تموم کنه خیلی بی معنی تموم شدش اصلا انگار داستان ته نداشت

    ۲ ماه پیش
  • سارا

    10

    این همه وقت گذاشتیم،اخرش رمان بد تمام شد نویسنده قلم خوبی داشت اما اخرش رو بی حوصله تمام کرد

    ۳ ماه پیش
  • لیا

    ۱۷ ساله 10

    لطفاً فصل دوم این رمان را بنویسین

    ۳ ماه پیش
  • منیره

    ۳۲ ساله 00

    بد نبود ولی آخرش خوب جمع نشد

    ۴ ماه پیش
  • Aniya

    11

    منکه خوشم نیومدخیلی ضعیف بود😕

    ۴ ماه پیش
  • عارفه صفری تبار

    ۱۳ ساله 00

    بدک نبود

    ۵ ماه پیش
  • Sana

    20

    رمان خوبی بود آخرشم خودمون باید حدس میزدیم ک واضحه بازم ب هم برگشتن😂🙏🏻

    ۵ ماه پیش
  • دختری منتظر عشقش

    ۱۳ ساله 10

    عالی بود ولی اخرش ادمو سر در گم میکرد

    ۵ ماه پیش
  • نگار

    ۱۷ ساله 00

    آخرش اصن معنی نداشت

    ۵ ماه پیش
  • نازنین

    00

    بعضی جا هاش ایراد داشت وقتی رز بدنیا امد ایلیا باید ده سالش بود ولی گفت ۲ یا۳ سالش بود به این نکات دقت کنین رمان با همین نکات ریز و درشت قشنگ میشه ولی رمان بدی نبود خوب بودش

    ۶ ماه پیش
  • لیلی

    ۴۲ ساله 00

    بد نبود آخرش خیلیبد تموم شد انگار نصف رمان نبود

    ۷ ماه پیش
  • ZaHRA

    ۲۲ ساله 00

    خوب بودش ولی خیلی آخراش خلاصه تمام شدش

    ۷ ماه پیش
  • ازیتا

    ۵۵ ساله 00

    خوب بود

    ۷ ماه پیش
  • ارام

    00

    خوب بود اما ضعف داست مثلا اخرش بد تمام شد در صورتی میتونست نویسنده اش بهتر تمامش کنه

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.