رمان مستی برای شراب گران قیمت به قلم راز.س
داستان ما درباره ی یه خانوم وکیله که به خاطر منافعش تصمیم میگیره یه شوهر پولدار تور کنه… ولی بعدا می فهمه که این اقای شوهر هم به خاطر منافع خودش تن به این ازدواج داده و حالا حاضر به جدایی نیست… هیچ کدوم از ادمای این قصه عاشق نیستن… یا نه عاشقن… بی اندازه عاشقن… عاشق خودشون… حالا به نظرتون داستان این دو تا ادم مغرور و خودخواه زیر یه سقف به کجا می رسه…؟
ژانر : عاشقانه، کلکلی، ازدواج اجباری، هیجانی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۴ دقیقه
ژانر: #عاشقانه #كلكلی #اجباری #هیجانی
خلاصه:
داستان ما درباره ی یه خانوم وکیله که به خاطر منافعش تصمیم میگیره یه شوهر پولدار تور کنه…
ولی بعدا می فهمه که این اقای شوهر هم به خاطر منافع خودش تن به این ازدواج داده و حالا حاضر به جدایی نیست…
هیچ کدوم از ادمای این قصه عاشق نیستن… یا نه عاشقن… بی اندازه عاشقن… عاشق خودشون…
حالا به نظرتون داستان این دو تا ادم مغرور و خودخواه زیر یه سقف به کجا می رسه…؟
با عصبانيتي که سعي مي کردم کنترلش کنم گفتم : اقاي سلطاني من فقط دوماه مي خوام.
اقاي سلطاني بدون اينکه سر بلند کنه خودش و با کاغذاي روي ميزش سر گرم کرد...
اينبار بلند تر گفتم : اقاي سلطاني ؟
سر بلند کرد و با جديت گفت : خانم محترم...من به شما ده روز مهلت دادم.
-:اخه اقاي سلطاني توي ده روز من چطور مي تونم 120 ميليون جور کنم ؟
-:بيشتر از اين کاري ازم بر نمياد...شما همون موقع که چک مي کشيدين بايد فکر اين روزم مي کردين.شما گفتين چکاتون به موقع پاس ميشه...حالا اون زمان تعيين شده رسيده..شما هم بايد تصويه حساب کنين.
کل کل کردن با اين مرد چيزي جز حرص خوردن بيشتر برام نداشت...مرتيکه شکم گنده فقط به فکر شکمشه...
ولي اگه اين مردک چکا رو مي داد دست شرخر... اون وقت... اون وقت من... وکيل پايه يک دادگستري... مرسده سپهري ميفتم پشت ميله هاي زندان...
سي کردم به خودم مسلط باشم.از دفتر سلطاني زدم بيرون...
زير لب داشتم سلطاني رو نفرين مي کردم...به طرف زانتياي مشکيم که اون طرف خيابون پارک شده بود رفتم.
هنوز پام و توي خيابون نذاشته بودم که با صداي بوق ماشيني سر بر گردوندم و احساس کردم يه چيزي به پاهام خورد و به سمت ديگه هلم داد.روي زمين افتادم.اشهدم و خوندم.انگار رفته بودم زير ماشين.خدارو شکر کردم...انگار حرف دلم و شنيده بود و داشت از شر اين بدهي گنده خلاصم مي کرد.
چشم باز کردم ديدم نخير صحيح و سالم روي زمينم.
به سرعت از جا بلند شدم و با خشم به طرف راننده مرسدس بنز مشکي که از پشت شيشه دودي قابل ديدن نبود برگشتم و گفتم : انگار بجاي شيشه ها چشات و دودي کردي...کوري ؟نمي بيني ؟ ريز نيستم که هيکل به اين گندگي رو با اون چشاي دوديت هم مي توني ببيني...
صداي بوق ماشيناي پشتي بلند شد...با خشم به يکي از اين ماشينا که از کنارمون مي گذشت بر گشتم و گفتم : هوي ؟چته ؟ جاده به اين بزرگي بيا برو ديگه ؟ هي دستت و گذاشتي روي اون بوق لعنتي....کرمون کردي...
ماشين که يادم نموند چي بود از کنارم گذشت...اما بنز همونطور ايستاده بود...
بدبختيم کم بود اينم يکي ديگه.داشت زيرم مي گرفت تو اين هيري ويري چلاق ملاقم بشم ... نفس عميقي کشيدم.
به طرفش برگشتم و گفتم : اگه دک و پزتون کم نميشه بياين پايين...ببينين سالمم يا زدين لت و پارم کردين ؟
در عقب باز شد و دوتا پا با کفشاي ورني براق روي زمين قرار گرفت...
شلوار طوسيش هم پيدا شده بود.جوراباي سفيدش برق مي زد.اتوي شلوارش هندونه رو قاچ مي کرد.
پياده شد.سر که بلند کردم هنگ کردم.بابا اين که فوکول کراواتي خودمون بود...
همون لبخند مسخره هميشگي روي لبش هک بود...دلم مي خواست اون چشاي بي ريختش و از کاسه در بيارم تا اونطور نگام نکنه...
در همين حين در سمت راننده هم باز شد و يه مرد سي و پنج وشش ساله پياده شد .
قيافه ي بدي نداشت جز اون موهاي بي ريخت فشنش .
به طرف فوکل کراواتي برگشتم .
نزديکم شد و گفت : حالتون خوبه ؟
حرف زدنشم مثل هميشه سنگين و رنگين بود.انگار مي ترسيد بيش از اندازه حرف بزنه.
لبخندي که بيشتر به فحش شباهت داشت تحويلش دادم و گفتم : بد نيستم. به مردي که راننده ماشين بود اشاره کردم و گفتم : بهتره راننده هاتون و عوض کنين انگار کورن.جايي رو نمي بينن.
لبخندي زد. بابا ما نخوايم شما لبخند بزني کي رو بايد ببينيم.لبخند که مي زنه فکر مي کنم صد تا فش مي خوره تو صورتم...با زنگ گوشيم به خودم اومدم.
گوشي و از کيفم بيرون کشيدم.
صداي مهسا توي گوشي پيچيد :کجايي مرسده ؟ اقاي مرتضوي تشريف اوردن
-:بگو نيم ساعته مي رسم.من که گفته بودم امروز دير بياد...واسه چي نازل شده اونجا ؟ بگو دادگاه بوده...داره مياد...
-:دادگاه داشتي ؟
-:تو بگو...به بقيش چيکار داري ؟
-:خيلي خب عصباني نشو...خداحافظ.
بدون خداحافظي گوشي و قطع کردم.
صداي فوکول کراواتي بلند شد : دادگاه بودين ؟
نيشخندي بهش زدم : اره بودم.با اجازتون الان کلي بدبختي ريخته سرم بايد برم.
بهم نگاه کرد...خدايا راست ميگنا مار از پونه بدش مياد جلوي خونش سبز ميشه...منم از اين يارو هر چي متنفرتر ميشدم بيشتر ميديمش...
داداش تنهامون بزار من اشتباه کردم...کم مونده بود بگم : داداش تقصير اين راننده کور تو نبود من کور بودم خوردم به ماشينت...ماشين نازنازيت چيزيش نشد ؟
گفت : خانم سپهري مي خواين برسونيمتون بيمارستان ؟
-:نه..ممنونم.فعلا اونقدر کار ريخته سرم که ه*و*س بيمارستان رفتن نکنم.با اجازتون اقاي کيان مهر...
اگه همون روز اول اون همه پول براي اينکه وکيلت بشم گيرم نميومد خيلي وقت پيش هر چي توي اين دلم تلنبار شده بود نثارت کرده بودم.هي خدا...پول...پول...از کجا پيدا کنم ؟
نفهميدم چطوري دست به سرش کردم و سوار ماشينم شدم.
ماشين و توي پارکينگ پارک مي کنم و با خستگي از پله ها بالا مي رم.در سفيد ورودي سالن و باز مي کنم و وارد راه رو ميشم.کفشام و توي جا کفشي مي زارم.دمپايي هاي ابي رنگم و به پا مي کنم و از سه تا پله باقي مونده هم بالا مي رم.در اصلي سالن و باز مي کنم.صداي تلويزيون توي خونه پيچيده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به سالن بزرگي که پيش رومه مي اندازم.رو به روم پنجره هاي بلندي که از سقف تا کف زمين کشيده شدن قرار دارن.جلوشون يه ميز بزرگ غذاخوري قرار داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت چپم اشپزخونه بزرگ مامان قرار داره که براي وارد شدن بايد از هفت خوان رستم بگذري...منم براي همين ترجيح ميدم پا توي اون منطقه نزارم.سمت راستم يه سرويس کاملا کرم و قهوه اي روشن کنارشم يه سرويس مبل که جلوي تي وي قرار دارن و بابا طبق معمول جلوش ولو شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت چپ مي چرخم و از کنار اشپزخونه مي گذرم و به طرف اتاقم که ته اين راهرو قرار داره ميرم.روي در اتاقم يه دسته گل صورتي اويزونه.کادوي يکي از دوستاي دانشگاهم بود از همون موقع هم اونجا اويزون مونده.بهش دست نزدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر و باز مي کنم و خودم و توي اتاقم رها مي کنم.تنها جايي که گاهي توش يه ارامش نسبي نصيبم ميشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به روي در ورودي سيستم کامپيوترم قرار داره...کنارشم کتابخونه و ميز تحريرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت راستم پنجره هست و تختم جلوي پنجره چسبيده به ديوار...رنگ رو تختيم سبزه.کلا اتاقم سبز و سفيده...ترجيح ميدم به جاي رنگاي صورتي و بنفش و اين حرفا از زنگايي مثل سبز و ابي استفاده کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتوي شکلاتيم که تنم بوده رو در ميارم و روي تخت مي اندازم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه روي تخت مي شينم.بايد چيکار کنم ؟ فقط ده روز مي تونم اين مدت کوتاه همچين پولي فراهم کنم ؟ خدايا خودت بخير کن...به هر چيزي فکر مي کنم از خودکشي تا دزدي اما اونقدر احمق نيستم برم سراغ بابا و ازش بخوام اين پول و بهم قرض بده...يعني بابا اگه مي خواست اينکار و بکنه همون وقتي که مي خواستم دفتر بگيرم اين کار و مي کرد منم الان توي هچل به اين بزرگي نمي افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ضربه هايي که به در خورد به خودم اومدم.مامان وارد اتاق شد و گفت : سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام کرد و گفتم : خوبي مامان ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خسته نباشي.ممنون مادر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:مرسي.سلامت باشي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:شام مي خوري ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:شما خوردين ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اره پدرت گشنه بود خورديم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:شما برو استراحت کن.خودم ميرم يه چيزي مي خورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي دونستم مامان نمي زاره پا توي اشپزخونش بزارم.همونطور که پيش بيني مي کردم مامان گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان اماده مي کنم.اينجا مي خوري يا مياي بيرون ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:دارم ميام مامان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:زود لباسات و عوض کن بيا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه اي گفتم و مامان از اتاقم بيرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به روي اينه ايستادم.نگاهي به صورتم انداختم.امروز اونقدر حرص و جوش خورده بودم پوستم چروک شده بود. دستي به صورتم کشيدم.شال کرمي که سرم بود و باز کردم و روي ميز جلوي اينه انداختم.دستم و بين موهاي پر پشت و ل*خ*ت مشکيم فرو کردم و تکون دادم.بلندي موهام تا کمرم مي رسيد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهام همرنگ چشمام و موهام بودن...بيني خوش فرمي داشتم اما به نظر خودم اصلا به صورتم نميومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما لبام خيلي شيک بود .خودمم عاشق لبام بودم.به قول بچه ها جذاب بودن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام و بالاي سرم جمع کردم و با زدن يه گل سر مشکي به پايينشون همرو مهار کردم و از اتاق زدم بيرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اينکه سر ميز بشينم.دست و صورتم و شستم و به طرف ميز غذاخوري وسط سالن رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي بلند سلام کردم تا بابا متوجه حضورم بشه.بدون اينکه نگاهش و از صفحه تي وي که فوتبال پخش مي کرد برداره گفت :سلام دختر بابا.چطور متوري ؟مثل موتوري ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه.عين ماشين پنچر شده ام.اما انگار شما بهتري...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان بشقاب زرشک پلو رو جلوم گذاشت و گفت : من و بابات هشت روز ديگه مي ريم پيش ساميار...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار با يه تبر کوبيدن فرق سرم.با تعجب به مامان چشم دوختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:يعني چي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:سه چهار سالي هست وقت نکرديم بريم پيش ساميار حالا من و پدرت تصميم گرفتيم بريم شيش ماهي پيش ساميار بمونيم.اونم خيلي دلتنگي مي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:پس من اينجا چيکار کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان روي يکي از مبلا نشست و گفت : سروش که هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غر غر گفتم : بله.اون وقت اين اقا سروش کجا تشريف دارن ؟ يا دنبال ولگردين يا رفيق بازي...مادر من شما مي خواي دختر جوونت و توي خونه به اين بزرگي تنها بزاري ؟اونم شيش ماه.؟چطور دلت مياد ؟ بابا به فکر منم باشين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاي خدا...من چه غلطي بکنم ؟ همين و کم داشتم...داره از همه جاي دنيا برام مي باره...اونم چه بارشي ...اون از بدهي به اون بزرگي ...اينم از پدر و مادرمون...خدا سوميش و بخير کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:سروش قول داده اين مدت سر به راه باشه.بچم جوونه داره تفريح مي کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبله.فقط پسراتون بچه هاي شمان.منم اينجا نخودم...ديده نميشم.مگه تقصير منه دخترم ؟ منم بچتونم يا نه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما بازم مثل همه ي اين بيست و پنج سالي که از خدا عمر گرفتم.خفه خون گرفتم و مهر سکوت بر لب زدم...يعني اين غرور لعنتي اجازه نمي داد بگم بابا منم هستم.يه نگاهي هم به من بندازين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما به جاي همه اينا گفتم : باشه...خوش بگذره.به اقا سروشم بگين لازم نيست از کار و زندگيشون بزنن.من خودم مي تونم از پس خودم بر بيام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان از خدا خواسته لبخندي زد و گفت : افرين دخترم.بچه که نيستي...خودت وکيلي بايد بتوني مواظب خودت باشي.ديگه نبايد کسي حواسش به تو باشه.مواظب سروشم باش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببين تو رو خدا از صبح من و به سروش مي سپردن حالا بر عکس شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم و به معناي فهميدن تکون دادم تا مامان زودتر اين بازي مسخره رو تموم کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم و روي مبل رها کردم و نگاهم و به بابا دوختم.يه چيزي بدجور قلقلکم مي داد از بابا بخوام اين پول و بهم بده.نخير اون چيکار براي من انجام داده ؟ هميشه همه چيز براي پسراش بوده.نه براي من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا نگاهي بهم انداخت و گفت : چيزي شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:هان ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چرا اونطوري زل زدي به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اخه مي خوام براي اين شيش ماه صورتتون يادم باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با تعجب بهم نگاه کرد...حتما فکر مي کنه اين حرف و من زدم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي زنگ گوشيم بلندشد.نگاهي به در بسته اتاقم که صداش از اونجا ميومد انداختم...الان بايد پاشم برم اونجا ؟ نگاهي به مسيري که بايد طي مي کردم انداختم.نزديک ده قدم مي شد...صداي مامان در اومد : مرسده نمي خواي اين گوشيت و جواب بدي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه.لعنتي...حالا که من تازه داشتم توي جاي نرم و راحتم ارامش پيدا مي کردم صدات در مياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم بلند شدم.از بين مبل و ميز که مي گذشتم پام به ميز خورد.اخ بلندي گفتم و چشمام و بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپام و بلند کردم و توي دستم گرفتم.لنگان لنگان به طرف اتاقم به راه افتادم.مامان با تاسف سري تکون داد و گفت : چيزيت که نشد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشي همچنان زنگ مي خورد اين کدوم خري بود ؟ نگاهي به ساعت انداختم.10 گذشته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اتاقم شدم نرسيده به تخت خودم و روش ولو کردم.با افتادنم روي تخت احساس کردم قفسه سينم گرفت اما بيخيال گوشيم و از روي پاتختي برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اينکه نگاهي به شماره بندازم جواب دادم : بله ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:سلام خانم سپهري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين که فکول کراواتي بود...چه عجب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي تخت نشستم و پاهام و اويزون کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:حالتون چطوره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم شاخ در ميارم ؟ دستم و روي سرم کشيدم . اين مرتيکه چش شده ؟ زده به سرش ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خانم سپهري ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله .بله . ممنون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نگرانتون شدم . اخه بعد از ظهر انگار حالتون خوب نبود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه ... يعني ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا تو رو سنه نه ؟ اين پسره زده به سرش ؟ اين که هميشه هر وقت کارم داشته باشه بهم زنگ مي زنه . اخه تا حالا چند بار زيرت گرفته زنگ نزده که حالا تعجب کردي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اگه کمکي از دست من بر مياد بگين...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين پسره جدي خل و چل شده...اخه من از توئه بي ريخت چه انتظاري مي تونم داشته باشم ؟ انگار اون دماغ گندش الان جلوي چشم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:شما لطف مي کنين اقاي کيان مهر... خودم مي تونم از پس مشکلاتم بر بيام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:هر جور راحتين . امري نيست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي خواستم بگم نخير جز اين که شما کمتر فضولي کنيد بهتره اما خفه خون گرفتم و گفتم : ممنونم.شبتون بخير
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم با گفتن شب بخير گوشي و قطع کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگي من و تو رو خدا...يکي الان من و با اين حال و روز ببينه بهم مي خنده... اين همه روز خدا من بايد امروز با اين تصادف کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچطور بود برم دنبال يه نزول خوار ؟ خوب بعد از دو سه ماه بر مي گردوندم.اگه نتونم بر گردونم ؟اون از اين يارو سلطاني هم بدتر خواهد شد...کلافه به طرف ميز رفتم.دفتر چه حساب بانکيم و بيرون کشيدم . حدود 54 تايي توش بود اما بقيش ؟ خدايا خودت کمکم کن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسام و عوض کردم و يه بلوز شلوار گل گلي که گلاي سبز و صورتي داشت و موقع خواب مي پوشيدم و به تن کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سراغ تلويزيون الان سريال مورد علاقم پخش مي شد.بابا جلوي تلويزيون خواب رفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند شيطنت اميزي زدم.کنترل و از دستش اروم بيرون کشيدم و به طرف مبل رفتم.روش ولو شدم و کانال عوض کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا چشم باز کرد و گفت : داشتم فوتبال مي ديدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به قيافه خواب الود بابا انداختم : تموم شد شما برو بخواب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا تلو خوران بلند شد و گفت : هنوز نيمه اول تازه تموم شده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدم و چشم به صفحه تي وي دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط فيلم پيام هاي بازرگاني پخش شد.کانال و عوض کردم...يه صحنه فيلم بود که دزدي مي رفتن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبد فکري نبودا...برم از يه طلا فروشي دزدي کنم...اما تنهايي که نمي شد بايد يه شريک جرم پيدا مي کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما بعد اون طلاها رو نمي تونستم اب کنم...بجاش مي تونستم از بانک دزدي کنم...سريک جرمم لازم نبود...پول نقدم ميومد دستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا باز شدن در سر بلند کردم و به اونجا چشم دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش با يه تيپ جديد با موهاي فشن شدش و اون شلوار لي که منتظر بودم از تنش بيفته ... با اون تي شرت مشکي مسخرش که روش عکس نمي دونم چي چي بود...من هر طور نگام مي کردم نمي تونستم کشف کنم چه عکسي روي تيشرت سروشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تاسف سري تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش با ديدنم به طرفم اومد و گفت : احوال مرسده خانم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خسته شدي از الواتي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:پيش دوستام بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله مي دونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش به طرفم اومد.کنارم نشست و در حالي که سعي مي کرد در اغوشم بکشه گفت : حرص نخور ابجي چي شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش تنها کسي بود که مي تونستم باهاش راحت باشم.يا بهتر بگم تنها کسي بود که بهم توجه مي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم و روي شونش گذاشتم و گفتم : دير اومدي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اره...ببخشيد...يادم نبود تو امروز زود مياي خونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگاهش کردم-:يعني بخاطر من زود مياي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:پس چيکار کنم ؟ توقع نداري که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش و پايين تر اورد و طوري که فقط من بشنوم گفت : با اين پدر و مادر پيرم گپ بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشش و گرفتم و در حالي که مي کشيدم گفتم : هوي جوجه اونا پدر و مادرتن...در ضمن خيلي هم دوست دارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ابجي خانم اينجا دهات نيستا...هي هوي مي کني...من تا بيام اين و به تو بفهمونم پير شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکانال و عوض کردم و گفتم : فعلا خفه شو ميي خوام فيلم ببينم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت ميز بلند شدم و به طرف پنجره قدي رفتم.به شيشه تکيه دادم و به دفترم خيره شدم.دفتري که براي به دست اوردنش اين بدهي کلون به بار اومد.اتاقم بزرگ و به شکل مربع بود...در ورودي به شکل چرمي که دکمه هاي بزرگي روش بود تزئين شده بود و وسط اتاق هم يه سرويس به رنگ در چيده بودم.روي ميز يه گلدون کرمي بزرگ بود پر از گلهاي رز قرمز...سمت چپ در ورودي يه کتابخونه گذاشته بودم که تمام کتاباي دانشگاهي و حقوقيم و توي اون جا داده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو سه تا کمدم از کنار هم رو به روي همون گذاشته بوديم که توش پرونده هاي موکلام و توش جمع مي کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کل عاشق دفترم بوودم.شيک و مدرن...به نظر خودمم بخاطر همين دفتر شيک موکلاي خوبي نصيبم مي شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف پنجره برگشتم و به خيابون زير پام چشم دوختم...يه خيابون بزرگ و پر رفت وامد يکي از بهترين خيابوناي تهران...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه مرسدس بنز اون طرف خيابون توقف کرد.دقيق تر شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون پسر راننده از ماشين پياده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همين زمان در عقب هم باز شد و فوکول کراواتي با کت و شلوار براق و گرون قيمتش پياده شد...کت و شلوار مشکيش از همين جا هم برق مي زد...چه برسه از نزديک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر راننده دوباره توي ماشين نشست و اون به طرف دفترم به راه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي تلخ بر لب اوردم.نگاهم همينطور روي راننده ي اون ثابت مونده بود.همين ماشين اقاي کيان مهر بزرگ براي بدهي بزگ من کافي بود فقط لازم بود اين و بده به من ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيان مهر ؟ چرا همچين فکري کردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ تلفن روي ميز به صدا در اومد.روي صندلي نشستم و تلفن و برداشتم.صداي مهسا بلند شد : خانم سپهري اقاي کيان مهر تشريف اوردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله.راهنماييشون کنين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن و گذاشتم و دستي به شال زرشکيم کشيدم.بلند شدم و مانتوم و مرتب کردم ... صاف روي صندلي نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ضربه به در خورد با گفتن بفرماييد در باز شد.جناب کيان مهر خيلي اروم و مرتب قدم توي اتاقم گذاشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکت و شلوارش مشکي نبود بلکه سرمه اي بود.عجب اشتباهي کرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام کرد.بلند شدم و بعد از احوالپرسي دعوت به نشستن کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف يکي از مبلا رفت و خيلي شيک روي اون نشست.به طرفش رفتم و رو به روش نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش و بهم دوخت...موهاي سياهش و به سمت عقب شونه زده بود...قيافه اش به نظرم اصلا قابل تحمل نبود...نمي دونم اين دختره براي چي اين همه چسبيده بود بهش و دست از سرش بر نمي داشت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که فکر مي کردم يه بچه سوسول مامانيه...نگاهي به کراوات سرمه ايش انداختم.مثل هميشه...صاف و بدون کوچکترين چين...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کنم هر روز صبح مامانش اين کراواتش و گره مي زنه و اين از ترس اينکه يه وقت ان گره يکم شلتر بشه و نتونه درست ببنده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز افکار خودم خندم گرفت.زبونم و به دندون گرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : حالتون چطوره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ممنونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اومدم اينجا تا بدونم اوضاع پرونده چطور پيش ميره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:دادگاه بعدي اخرين دادگاه خواهد بود ... من خيلي تلاش کردم اين ماجراها پخش نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله.من همچنان سپاسگذار اين لطف شما خواهم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ضربه به در خورد و اقا صادق با دو فنجان قهوه وارد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفنجان قهوه رو روي ميز گذاشت...عادت داشت هميشه قهوه تلخ بخوره ... اولين باري که اومد اين و از اقا صادق خواست و از اون پس هر وقت مياد اينجا اقا صادق براش قهوه مخصوص اماده مي کنه.نمي دونم چيکار کرده اقا صادق اين همه بهش محبت مي کنه...پيرمردي که با هر کسي راه نمياد...لبخندي به روي اقاصادق پاشيد و گفت : دستتون درد نکنه.من هميشه مزاحمتون ميشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه.اختيار داري پسرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااجازه اي گفت و از اتاق بيرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسربلند کردم تا نگاهش کنم که نگاهمون در هم گره خورد با اون چشاي گندش خيره شده بود بهم.دلم مي خواست زبونم و در بيارم واسش اما مطابق اصول يه دختر با ادب ايراني نگاهم و دزديدم و فنجان و از روي ميز برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره عوضي ، کاش مي تونستم اون چشاش و از کاسه در بيارم.من اين چند روزه چرا اينقدر ه*و*س اينکار به سرم مي زنه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : واسه جلسه بعد دادگاه چي اماده کردين ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفنجان و روي ميز گذاشتم در حالي که سعي مي کردم نگاهم به صورتش نيفته گفتم : من تحقيقات وسيعي انجام دادم.نتايج ازمايش دستکاري شده اگه ما بتونيم کسي که باهاش همکاري کرده رو پيدا کنيم يا بتونيم دوباره ازش ازمايش بگيريم مي تونيم ثابت کنيم شما بي گ*ن*ا*هين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفنجانش و به دست گرفت و گفت : اميدوارم اين پرونده زودتر تموم بشه.هيچ دلم نمي خواد بيشتر از اين ادامه پيدا کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم مي خواست بگم پسره ي عوضي وقتي داشتي کيف و حالت و مي کردي بايد فکر اين روزم مي کردي اما بازم به خاطر شرايط خفه خون گرفتم و گفتم : من تمام تلاشم و مي کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست توي جيب کتش برد و يه پاکت سفيد با گلهاي سبز ببيرون اورد و روي ميز گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:شما خيلي به من لطف مي کنين خانم سپهري.با اجازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گفتن اين حرف بلند شد و بعد از کمي تشکر تا دم در خروجي بد رقش کردم.از اتاق که بيرون رفت در و بستم و به طرف ميز هجوم بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاکت و برداشتم.نگاهي به موجوديه داخل پاکت انداختم.اخه پسر خوب کار من با يکي دو ميليون که راه نمي افته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه روي مبل ولو شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط 6روز ديگه مونده بود.بايد مي نشستم و منتظر زندان رفتن مي شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا ليوان ابي پر از چايش رو ميان دستهاش گرفت و گفت : تنها راه حلي که مي مونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت از جا پريدم : چي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا سرفه اي کرد و خيلي اروم به طرف ميزش به راه افتاد.چپ چپ نگاهش مي کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ميز که رسيد خود رو بالا کشيد و روي ميز نشست و در همان حال گفت : شوهر کني...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه خودم و روي مبل انداختم : مهسا خوبي ؟ تو اين هيري ويري شوهر مي خوام چيکار...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خره منظورم شوهر پولداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:شوهر پولدار ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اره..ببين تو الان جز اينکه با يه مردي ازدواج کني که پولش از پارو بالا ميره راه حل ديگه اي نداري...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:تو شيش روز شوهر پولدار از کجا گير بيارم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:گشتن لازم نيست.همينجا دم دستته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:کو ؟ ميشه اين ادم پولدار و به منم معرفي کني !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چشات و بيشتر باز کن مي بيني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشام و در حالي که سعي مي کردم بيش از اندازه باز کنم گفتم : کو ؟ من نمي بينم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خله.منظورم پولدارترين ادميه که توي اين دفتر قدم مي زاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:منظورت کيه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اقاي کيان مهر کبير
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين حرف مهسا از جا پريدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:مگه زده به سرم ؟ من نمي تونم اين پسره ي فوکول کراواتي سوسول و دو مين تحمل کنم حالا بيام زنش بشم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اوه.اوه.بايد افتخار کني زنش بشي...نمي بيني اين دختره هنوز هيچي نشده چه جار و جنجالي راه انداخته تا زنش بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:من مثل اون دختره نيستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله.شما بهتر از اوني براي همينم ميگم به دردت مي خوره.اين يارو پولش از پارو بالا ميره.بدهي تو هم براش مثل اب خوردنه.پس برو سراغش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه.نمي تونم من حتي نمي تونم تو صورتش نگاه کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:واسه چي مي خواي توي صورتش نگاه کني ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:وا...حرفا مي زنيا مهسا اگه شوهرم بشه بايد نگاش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نخير لازم نيست نگاش کني...تو زنش شدي اون و کجا مي خواي پيدا کني ؟ اون هر روز صبح زود ميره سر کار.اينطور که معلومه سرشم خيلي شلوغه...توهم که بيشتر وقتت بيرون از خونه اي شبا يه نيم ساعت مي خواين هم و ببينين که مي توني زود بپري توي توي تخت و بگيري بخوابي...اينطوري ريخت و قيافشم نمي بيني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه نميشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:باز گفت نميشه.من از صبح اينجا دارم قصه ليلي مجنون مي گم ؟ ميشه اگه تو بخواي ميشه.يا بايد بري سراغ بابات و اين غرور چندين سالت و بشکني و بگي پول لازم داري.يا اينکه بشيني منتظر باشي بيفتي پشت ميله هاي زندان...يا از همه بهتر يکم براي اين پسره ناز و عشوه بياي و بشي زنش که از همه بهتره و علاوه بر ايمکه بدهيات صاف ميشه.صاحب يه ثروت کلونم ميشي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا تا شب اونقدر گفت و گفت که خودمم باورم شد اين بهترين راه حليه که مي تونم پيدا کنم.اما چيزي که خيلي عذابم مي داد ناز و عشوه اومدن براي اين پسره بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون احمق من از اون احمق تر که به حرفاش گوش کردم...غافل از اينکه همين تصميم قراره مسير زندگيم و عوض کنه...و من چه اسون قدم توي اين راه گذاشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشماره فوکول کراواتي رو روي گوشي نگه داشته بودم.دستم به طرف دکمه تماس مي رفت و برمي گشت.براي بار چندم نگاهي به دفترچه حسابم انداختم.اين تنها راه حلم بود...بايد اينکار و مي کردم...من بايد با اون تماس مي گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره دکمه تماس و فشردم.تا اومدم قطع کنم گوشي رو برداشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:سلام خانم سپهري...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا کي وقت کردي اسمم و روي گوشيت ببيني...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:سلام .حالتون چطوره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ممنونم.شما خوبين ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:تشکر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:امري داشتين خانم سپهري ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:مي خواستم بدونم شما مي تونين با اين خانم يه ارتباطي بر قرار کنين تا به يه طريقي ازشون دوباره ازمايش بگيريم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:راستش خانم سپهري من دوست ندارم اين خانم و دوباره ملاقات کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدي ؟ پس چرا قبلا با کله رفتي پيشش الان نمي توني اين خرابکاريت و جمع کني ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اوه...پس بايد به دنبال راه حل ديگه اي باشيم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوالي پرسيدما اما گفت : پس اگه راه حلي پيدا کردين منم در جريان بزارين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اقاي کيان مهر بهتر بود خودتون مي رفتين سراغش تا با يه دوز و کلک بکشينشون توي ازمايشگاه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:من وقت اينکار و ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم اومدم من مثلا قرار بود مخ اين و بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله.کاملا درکتون مي کنم بالاخره سرشتون خيلي شلوغه.اما اين مي تونست باعث بشه سريع تر از دست اين دختر بي ريخت خلاص بشين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش در و باز کرد و وارد اتاق شد..باز اين پسره اين گاو سرش و انداخته اومده تو انگار اينجا در طويله هست... به طرفم اومد و روي صندلي ميز ارايشم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:من نمي خوام اون و بازم ببينم.ازارم ميدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله.کاملا درکون مي کنم.اصلا همچين دختري چطور تونسته به خودش اجازه بده به شخصيت شما توهين کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين حرفم سروش که مشغول ارزيابي رژ هاي روي ميزم بود سر بلند کرد و بهم چشم دوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز همين جا هم مي تونستم تشخيص بدم چشاش قد يه کاسه گرد شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ازتون سپاسگذارم که درکم مي کنين...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله...در کل من نمي تونم درک کنم ايشون چطور همچين جسارتي کردن...من تمام سعيم و مي کنم تا بيگ*ن*ا*هي شما رو اثبات کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:شما لطف مي کنين مرسده خانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجان ؟ بابا اين عجب عجوبه ايه.خوبه بهت بيشتر از اينا رو ندادم.چه زودم پسر خاله ميشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:با اجازتون من ديگه مزاحمتون نشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:شما مراحميد خانم...خيلي خوشحال شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:شما لطف دارين با اجازه.شبتون بخير
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خوباي خوبي ببينيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ممنونم.همچين.خدانگهدار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اينکه چيزي بگه گوشي و قطع کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش بلند شد و به طرفم اومد.دستش و روي پيشونيم گذاشت و گفت : خوبي ؟ تب مب که نداري ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش و با دست چپم پس زدم و گفتم : برو بابا خوبم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش اينابار دستمو گرفت و در حالي که نبضم و کنتترل مي کرد گفت : نيضتم منظمه...مرسده سرت امروز به جايي نخورده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خوبم سروش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اين کي بود ؟ اينطور باهاش حرف مي زدي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:يکي از موکلامه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:پسره ؟ ازش خوشت مياد ؟ مرسده اين حرفا از تو بعيد بودا...بگو ببينم چه نقشه اي کشيدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:برو بابا . هيچ نقشه اي...نقشم کجا بود ؟ اصلا به تو چه ؟ مگه هزار بار نگفتم مي خواي بياي تو در بزن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه اينجا طويله هست سرت و مي ندازي پايين مياي تو ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش رژ صورتيم و برداشت و گفت : شايد.راستي اين و کي خريدي ؟ نديده بودم.خيلي باحاله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اره منم رنگش و دوست دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه بابا رنگش و نمي گم....به نظر خوردني مياد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خاک تو سرت کنم...بزار سر جاش الان گند مي زني بهش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش با همون رژ روي اينه نوشت : دوست دارم ابجي خانم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و با فرياد گفتم : چيکار کردي سروش ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زد و گفت : خوب يکي ديگه مي خري ... فداي سرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپريدم تا از دستش در بيارم که رژ و روي ميز انداخت و از اتاق بيرون زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيادم نيست براي بار خفتم يا هشتم بود که به فوکول کراواتي زنگ مي زدم...مهسا پيشنهاد داد براي يه چيزي بکشونمش دفتر...منم از صبح دنبال بهونه بودم اين يارو رو بيارم دفترم...هر چي بيشتر فکر مي کردم بيشتر توي غلطي که مي خواستم بکنم فرو مي رفتم...مي خواستم دو دستي خودم و تقديم اين يارو کنم ؟ تصميم اين بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي صندلي چرخونم نشستم و با پام به حرکتش در اوردم فقط پنج روز ... پنج روز ؟ تو اين پنج روز چيکار مي تونستم بکنم ؟ راه ديگه اي نداشتم ... چي ميشد منم مثل اين فوکول کراواتي پولدار بودم ؟ اون وقت ديگه مجبور نبودم غرورم و واسه اين مرتيکه زير پا بزارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهري بزرگ دختري که هرگز به کسي اجازه نمي داد پاشو از گليمش دراز تر کنه حالا به خاطر يه چشم و هم چشمي ساده، داشت مي رفت زندان و تنها راهشم اين بود با يه پسر تيتيش ماماني احمق ازدواج کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاب عکس خانوادگي مون و که دسته جمعي تو حياط خونه انداخته بوديم و از روي ميز برداشتم و به انعکاس خودم توش نگاه کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا اين من بودم... من... من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواي خدا ديگه داشت اعصابم خورد مي شد... حساب کارا از دستم در رفته بود... من داشتم چي کار مي کردم... ازدواج به خاطر پول... اين اصلا چيزي نبود که انتظارش و مي کشيدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمينطور به تصوير خودم تو قاب نگاه مي کردم. با گوشه ي چشم نگاهي به عکسم که کنار مامان و سروش نشسته بودم انداختم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز قيافه زياد تغيير نکرده بودم... عکس قديمي نبود... دو-سه سالي از اون موقع مي گذشت... پس چرا من احساس مي کردم تغيير کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه لحظه از خودم متنفر شدم... قلبم مي گفت: بيخيال! يه راه ديگه پيدا کن... ولي عقلم پيش دستي مي کرد و ميگفت: چي ميگي واسه خودت... پنج روز مونده... مگه راه ديگه اي هم هست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمينطور با خودم توي جدال بودم که با زنگ موبايلم از جا پريدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روي ميز قاپيدمش و به شماره ي روي صفحه خيره شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپژمان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه هويي دلم يه جوري شد! پژمان...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه اون چرا بايد به من زنگ بزنه... يه مدتي بود نديده بودمش... ديگه داشتم اون عشق مسخره ي يکطرفه رو فراموش مي کردم... اونقدر احمق بودم که حتي هنوزم شمارشو حفظ بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه معطلش نکردم و جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله... بفرماييد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش تو گوشي پيچيد: سلام خانم وکيل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم و به اون راه زدم و گفتم: شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:به جا نياوردين... پژمانم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعلومه که به جا ميارم... مگه ميشه تو رو به جا نياورد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اِ... سلام اقاي مظفر ... اتفاقي افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه! چطور مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اخه بهم زنگ زدين گفتم شايد مشکلي براتون پيش اومده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نا سلامتي منم وکيلم اگه مشکلي باشه مي تونم حلش کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره خودخواه عوضي... فکر کرده يادم رفته وکيله...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:پس مي تونم بپرسم چرا تماس گرفتين...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:راستش خانم سپهري! مي خواستم ببينمتون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببينتم! واسه چي...؟ بعد دو سال زنگ زده ميگه مي خوام ببينم تون! صد سال سياه نمي خوام ببينيم... ولي... ته دلم داشت قند اب مي شد... دلم کلي واسش تنگ شده بود... حتي اگه خودخواه و مغرور و عوضي و ... باشه... خب چه ميشه کرد... دله ديگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداش به خودم اومدم: خانم سپهري؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:فکر کردم قطع شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه مي شنوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:مي خواستم ببينم امشب مي تونين دعوت منو به يه شام قبول کنين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايول اقا اين چش شده بود. حتما سرش به جايي خورده بود... ولي خوب چه اهميتي داشت من که سه سال تموم همينو مي خواستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنخواستم خودم و مشتاق نشون بدم. با بي ميلي گفتم: بزارين ببينم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالکي کاغذا رو اين ور اون ور کردم. چند دقيقه معطلش کردم . بعد گفتم: فکر کنم واسه شام امشب وقت دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدايي که شادي ازش مي باريد گفت: هشت رستوران ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمي دونم واقعا اينطور بود يا من اين فکر و کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله... فهميدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همين حين چند ضربه به در خورد و مهسا با خوشحالي تقريبا خودش و تو اتاق انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سرعت خداحافظي و قطع کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چي شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هيجان گفت: کيان مهر... کيان مهر اومده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشام چهار تا شد. کيان مهر... يادم نمياد امروز باهاش قرار داشته باشم... شايد تو اين هيري ويري يادم رفته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز مهسا پرسيدم: مگه امروز باهاش قرار داشتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هاشو بالا انداخت و گفت: جالبش همين جاست که براي اولين بار بدون وقت قبلي تشريف فرما شدن...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا پريدم.دستي به مانتو و شالم کشيدم و گفتم : برو پنج مين ديگه بفرست بياد تو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بيرون رفتن مهسا نگاهي به ميز اشفتم انداختم.سريع مشغول مرتب کردن شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينه کوچيکم و از توي کيف بيرون اوردم...نگاهي به صورتم انداختم...موهام توي صورتم ريخته بود...همش و زير شال فرستادم و يکم به سمت چپ کشيدمشون تا شيک تر باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ضربه هايي که به در خورد به سرعت ايينه رو توي کشوي ميز انداختم و گفتم : بفرماييد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ضربه به در خورد و فوکول کراواتي وارد شد...بلند شدم و يه لبخند به اصطلاح پسر کش بهش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم بهم لبخند زد و سلام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نيش باز بهش سلام کردم و دعوت کردم بشينه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره روي همون مبل نشست و گفت : مزاحمتون شدم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه.مشکلي نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:تصميم گرفتم اخر وقت بيام تا مزاحم بقيه موکلاتون نشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله...شما کاملا به همه چيز فکر مي کنين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم چرت و پرت مي گفتم.اي خدا لعنتت کنه مهسا تو رو اين فکر چي بود انداختي تو کله من ؟ اخه من و چه به مخ زني ؟ من تو عمرم به يه پسر لبخندم نزده بودم چه برسه به مخ زدنش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي کيان مهر به خودم اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : مي خوام بي پرده برم سراغ مسئله اي که بخاطرش امروز اومدم اينجا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف نشستم و گفتم : بله بفرماييد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشمام خيره شد و گفت : به نظرتون اگه من ازدواج کنم اين دختره دست از سرم بر مي داره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجان ؟انگار يه سطل اب داغ ريختن رو سرم ؟ اي بمري مهسا اين يارو داره ازدواج مي کنه اون موقع من نشستم اينجا مخش و بزنم...مگه خل و چل شدم..خوب معلومه خل و چل نبودم که به حرفاي مهسا گوش نمي دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبايد به اين يارو يه جواب درست و حسابي مي دادم.نمي تونستم روي چيزي که بهش فکر مي کنم و شغلم ريسک کنم.ديگه همه چي تموم شد...من بايد برم زندان.بايد طمع اون ميله ها رو بچشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس بهتره تا اخرين لحظه به وظيفه ي شغليم عمل کنم...لااقل قبل از رفتن اين يارو رو نجات بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : حالتون خوبه خانم سپهري ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدم و در حالي که به همون حالت هميشگي خودم بر گشته بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف تو چشماش خيره شدم و گفتم : بله.يکم درگيري ذهني دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر مورد سوالاتون بايد بگم از لحاظ قانوني نمي تونم تضمين کنم اما از لحاظ عاطفي تا جايي که من از هم جنساي خودم شناخت دارم بايد بگم به احتمال نود درصد بله با اين کار مي تونين از شرش راحت بشين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالي گفت : خيلي خوبه.اين فکر خوبيه...بايد هر چه زودتر عملي شه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد و گفت : من ديگه بايد برم...از لطفتون بسيار ممنونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف در به راه افتاد.دنبالش رفتم...چند قدم مونده به در به طرفم برگشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاصله زيادي با هم نداشتيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترديد گفت : راستي خانم ...سپهري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرسشگرانه بهش خيره شدم.به طرفم اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاصله مون رفته رفته کمتر ميشد.هي مي خواستم ببينم اين نمي خواد بايسته...اما ديدم نخير همينطور جلو مياد و خيال ايستادن نداره...چند قدمي عقب رفتم...اونم با هرقدم من به عقب يه قدم جلو ميومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بدون اينکه نگاهم و از قدماش بردارم پرسيدم : امري داشتين ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که جلو ميومد گفت : مي خواستم بگم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که داشتم عقب مي رفتم خوردم به يه چيزي...يه نگاه به پشت سرم انداختم.ميز مانع عقب رفتنم شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سرعت به طرفش برگشتم.اونقدر سريع اين کار و کردم که صداي شکستن مهره هاي گردنم بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمينطور بي توجه به طرفم ميومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين زده بود به سرش ؟ چرا داشت ميومد طرف من ؟ کاملا بهم نزديک شد...روي ميز به عقب خم شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست راستش و روي ميز گذاشت و کمي به جلو خم شد.منم عقبتر کشيدم.توي اون لحظه هزار بار خودم و لعنت کردم که همچين ميز سنگيني خريدم.اين مردک بي ريخت...داشت چه غلطي مي کرد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر نمي کردم اينقدر پرو باشه...تو چشام خيره شد و گفت : ببين خانم سپهري من مي دونم که لطفاي شما در حقم بي دليل نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم واسه خودم هزار تا لعنت مي فرستادم که توي اين مدت جوري بر خورد کردم که اين به خودش جرات بده همچين کاري کنه...پسره ي ابله به چه جراتي اينطور به من نزديک شده بود. ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنه بي پدر و مادر داشتم چه غلطي مي کردم...الان بايد يه سيلي بخوابونم تو گوشش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همين افکار بودم که به حرف اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : من قبول مي کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنگيدم.چي رو قبول مي کنه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم : چي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:من پيشنهادتون و قبول مي کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيشنهاد ؟ چه پيشنهادي ؟ اين يارو عقلش سر جاش نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تته پته گفتم : چه...پيش...نها...د ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديد و گفت : من قبول مي کنم با شما ازدواج کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبله ؟ تا حالا اينقدر ضايع نشده بودم...اين يارو چي فکر کرده ؟ من کي همچين چيزي خواستم ؟ اين ديوونه هست...مخش تاب داره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خواستم دهان باز کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : شما مي خواين بدهيتون پاس بشه... منم شرايط خودم و دارم و با کمک شما مي تونم از شر اين دختره خلاص بشم....چي از اين بهتر ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين يارو دلش يه کتک حسابي مي خوادا...اين از کجا فهميد من بدهکارم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف ايستاد.با اين کارش نفس حبس شدم و بيرون فرستادم.اما همچنان روي ميز خم شده بودم...دستش کنارم بود...و مي تونستم احساسش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : ما شب ميايم خواستگاري!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاب دهانم و قورت دادم و گفتم : خواستگاري ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهاش و بالا داد و گفت : شما که نمي خواين به پدر و مادرتون همه چيز و بگين ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر جواب منفي دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : پس شب ساعت 8 با پدر و مادرم ميايم خونتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازم فاصله گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرراست ايستادم و بهش چشم دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيخيال دست توي جيب شلوار مشکيش کرد...اونقدر با خودم در گير شده بودم که اصلا توي اون لحظه بوي عطرشم که هميشه ازش بيزار بودم و نفهميدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف در به راه افتاد و در همون حال گفت : شب مي بينمتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عميقي کشيدم...اين ديگه چي بود.؟ موجود فضايي ؟ يه لحظه فکر کردم دارم خواب مي بينم.من چم شده بود مگه همين و نمي خواستم ؟ پس حالا چم شده بود...اما من ازش بدم ميومد...من پژمان و دوست داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپژمان ؟ اره شب ، پژمان..،.قرار...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اينکه از در بيرون بره گفتم : من شب قرار دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفم برگشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ديدن اون صورت بي ريخت و زشتش حرص مي خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونهاش و بالا انداخت و گفت : اين مشکل شماست.مي تونيد قرار و به بعد موکول کنين...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به روي مامان نشستم و گفتم : مامان يادته بهم گفتي اگه من ازدواج کنم شما خيالت راحت ميشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان سرش و از مجله بالا اورد و گفت : نه يادم نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنبايدم يادت باشه.کي همچين حرفي زده بودي ؟ مامان زود ازدواج کرده بود تو 16سالگي...خيلي هم اوايل ازدواجش عذاب کشيده بود . براي همين هميشه مخالف ازدواج قبل از سي سالگي بود...هميشه هم بدون در نظر گرفتن نظرم خواستگارا رو رد مي کرد.منم خيالم راحت و برام مهم نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز گفتم : مامان ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان بازم نگام کرد و گفت : بله ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه لحظه از چيزي که مي خواستم بگم پشيمون شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما گفتم : اقاي کيان مهر و مي شناسين ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان يه ابروش و بالا داد و گفت : کيه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:يکي از موکلامه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خوب ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ديگه هيچي ادم خيلي خوبيه.پولداره...اصل و نسب داره...خيلي پولداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با تعجب نگاهم کرد و گفت : که چي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir