رمان جنگل اسرار به قلم محیا.م
آگرین، گرگینهای قوی و آلفا، سالها درانتظار جفتش زندگی کرده.... جفتی که برای حفاظت ازش مجبورشده به مدت ۲۰سال ازخودش جداش کنه و از دور شاهد رشد کردن و بزرگ شدنش باشه. امابعداز بیست سال یک اتفاق به ظاهرساده باعث رویارویی دوبارهی اونها میشه!!!! دیداری پر از شور عشق و خواستن.... و پر از ماجراجویی برای دو تا عاشق ابدی ما.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۳۳ دقیقه
ژانر: #عاشقانه #فانتزی #تخیلی
خلاصه:
آگرین، گرگینهای قوی و آلفا، سالها درانتظار جفتش زندگی کرده.... جفتی که برای حفاظت ازش مجبورشده به مدت ۲۰سال ازخودش جداش کنه و از دور شاهد رشد کردن و بزرگ شدنش باشه. امابعداز بیست سال یک اتفاق به ظاهرساده باعث رویارویی دوبارهی اونها میشه!!!! دیداری پر از شور عشق و خواستن.... و پر از ماجراجویی برای دو تا عاشق ابدی ما.
*******************
مقدمه:
همه میگن انسان ازخاک آفریده شده اما پیکرمن از آب.... آب... مایه ی حیات ... چیزی که به من زندگی میده
وبهم اجازه میده زندگیه دشمنانموازشون بگیرم...
اما ذات من مثل آب ارام نیست..بلکه وحشیه....
درنده است...من یه دورگه ام امانه دورگه ی انسان...
من ازیک دنیای دیگه ام من باید به کسی ارامش بدم
که به خاطرمن زاده شده ومنم به خاطراون....
*******************
فصل اول: رفتارغیرعادی
دراتاقو پشت سرم بستم ودستموروی قلبم گذاشتم که انگارمیخواست قفسه ی سینمو پاره کنه وخودشو به بیرون پرتاب کنه...
تکیموبه در دادم واروم سرخوردم پایین وپای درچمبره زدم..
چشمهاموبستم وچیزی روکه دیدم مرورکردم....
من تقریبامطمئم که اون یک گرگ بود....
امااخه یه گرگ اونم توی این منطقه؟؟!!
اصلا ازاینها گذشته یه حیوون وحشی چرا باید اینقدرنزدیک انسانها باشه..!!!
یکم درک این موضوع سخته ولی منم ادمی نیستم که خودمو باحرفهایی مثل اینکه خیالاتی شدم وشاید اشتباه دیدم گول بزنم
من مطمعنم اون یه گرگ بود نه سگ یاهرحیوان دیگه ای.. خوب بایدبه اینم فکرکنم که اینجایه منطقه ی جنگلیه...
وتوی جنگل هم وجودحیوانات وحشی چیزعجیبی نیست.
نفسموبه شکل آه بیرون دادم واروم از جایی که نشسته بودم بلندشدم بایدبرم ماماریتاروپیداکنم ودرباره ی چیزی که دیدم ازش سؤال بپرسم ...
اون تمام عمرشو اینجازندگی کرده ومطمئنن بیشتردرباره ی حیوانات این منطقه میدونه.
اماقبل ازاینکه ازاتاق خارج بشم یه لیوان آب ازروی میز کنار تخت برای خودم ریختم و خوردم...
مثل همیشه آب بهم شجاعت وارامش میده....
ازاتاق که خارج شدم بااولین نگاه ماماریتاروکنارپنجره روی صندلی گهواره ای موردعلاقش پیداکردم
روبروش نشستم ونگاهمو به چین وچروک های دوست داشتنی روی صورت مهربونش دادم ..
—ماماریتا
وقتی نگاهشو به من داد ومطمئن شدم که حواسش به منه ادامه دادم..
—ماما من امروزتوی حاشیه ی منطقه ی جنگلی یه چیزعجیب دیدم ...یه گرگ قهوای خیلی بزرگ که بین درخت ها در حرکت بود...این منطقه گرگ داره؟البته وجودگرگ خودش به تنهایی عجیب نیست امااین نزدیک بودن زیادیشون به انسان ها عجیبه...اخه تاجایی که من میدونم گرگ ها ازانسان هافاصله میگیرن امااون گرگ خیلی به دهکده نزدیک بود.
—بودن اونا اینجاعجیب نیست بودن ماهاست که عجیبه...مابودیم که قوانینشونو شکستیم وبه منطقه ی اونا پاگذاشتیم..
تاوانشم به بدترین صورت ممکن پس دادیم...هنوزهم داریم پس میدیم!!!...به مالطف کردن که اجازه دادن اینجا بمونیم وزندگی کنیم.!!!
بعدازگفتن این حرف هایک دفعه ساکت شد وخودشوسرگرم میل بافتنیش نشون داد...امامن که ازحرف هاش بیشتراز پیش سردرگم شده بودم نتونستم ساکت بمونم وبازم ازش پرسیدم که..
—ماما منظورتون از حرفی که زدیدچی بود؟!؟شماچه قانونی روشکستید؟یعنی چی که داریدتاوان پس میدید؟؟؟
—داری میری برای منم ازتوی اشپزخونه یه استکان چای بیار یک تیکه کیک هم کنارش بزار نمیدونم چرااحساس ضعف میکنم.
اروم چشماموازسرکلافگی توی حدقه چرخوندم این تغییربحث خیلی ضایع یعنی بیشتراز این چیزی نپرس که جوابی نمیگیری...
ازوقتی که یادم میاد ماماریتا همینجوری عجیب وغریب بود و عادت داشت حرف های عحیب بزنه ویهو نصفه ولش کنه...
البته نه تنها ماماریتا بلکه همه ی ادم های این منطقه عجیبن..!!
بعدازاینکه چیزهایی که ماما خواسته بود رو براش از اشپزخونه اوردم ترجیح دادم به جای یک جا موندن توی خونه وفکروخیال کردن یکم توی دهکده قدم بزنم
هنوزتازه یک هفته هم از تابستون نگذشته بود که من اینجوری کسل وبی حوصله شدم واقعاموندم که چطورمیتونم تااخر تابستون دوام بیارم وتحمل کنم..
اینجاجاهای دیدنی وطبیعت های بکر خیلی زیبایی داره ولی همه ی اون هارو توی این چندوقت چندین باردیدم و حالا واقعا خسته شدم...
کل جمعیت این روستارو چندتا پیرزن وپیرمردتشکیل میده که از اول توی این دهکده زندگی میکردم ودرکمال تعجب وشگفتی هیچکدومشون فرزندی ندارن وبه نظرمیرسه اخرین نسل هایی باشن که توی این دهکده زندگی میکنن...
تنها ماماریتاست که فرزندی داره....البته اونم فرزند خونده... یعنی مادرمن که اونم میدونم بچه ی واقعی خودش نیست واون جوری که مامان وبابام برام تعریف کردن وقتی اونها عاشق هم شدن خانواده هاشون اونهارو از ازدواج منع کردن امااز ونجا که خیلی عاشق هم بودن نتونستن این موضوع رو تحمل کنن وازدواج کردن ولی بعدازاون از طرف خانواده هاشون طردشدن...
ومجبورشدن که از پیش خانواده هاشون برن
وازاونجایی که هیچ جایی برای رفتن نداشتن برای مدت طولانی پیش ماماریتا زندگی کردن...
وقتی هم که تونستن خودشونو جمع وجورکنن از این دهکده به شهررفتن وزندگی جدیدشونوشروع کردن.بعدازاون صانحه ی اتش سوزی آپارتمان محل زندگیمون که پدرومادرموتوش ازدست دادم تنهاکسی که برام باقی مونده ماماریتاست که دراین دهکده ی دورافتاده درشمال غرب ایالت واشینگتن زندگی میکنه و نزدیک ترین شهریامکانی که انسان هادراون زندگی میکنن به اون دهکده 200مایل (تقریبا۳۰۰کیلومتر) فاصله داره...
دهکده ی گِموندِن...یه جای محشرباچشم اندازهای بکرو وحشی...
جایی که من قراره کل تابستونمواونجابگذرونم...دفعات قبل بیشترین تایمی که اینجاوپیش ماماریتامیگذروندم به یک هفته هم نمیرسید.
امااینباربه دلیل مشکلاتی که برای اپارتمانم توی شهرفینیکس پیش اومدمجبورشدم اینجابیام وتابستونواینجابگذرونم وبعدهم بایدبرگردم ودوران کالجموبگذرونم.هرچندکه اصلاازراشته ی تحصیلیم راضی نیستم واز کالج رفتن هم خوشم نمیاد اماتنهاسرگرمیه که دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوهمینطورهم من دراینده به یک شغل برای گذران زندگیم احتیاج دارم چون هزینه ی بیمه ی عمرپدرومادرم ازپس هزینه های زندگیم درشهرپرجمعیت وبزرگی مثل فینیکس برنمیاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوفعلاتاوقتی که مشکلات اپارتمانم رفع بشه و وقت رفتن به کالجم برسه اینجاو پیش مادربزرگم میمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irhttps://t.me/translationnovel
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچ معلوم هست چیکارمیکنی؟ این چه طرزکشیدن برس روی بدن این زبون است ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه یال اهنین دردستشو کنارگذاشت وبه ستم اومد..برس قشوروازم گرفت وبه صورت دورانی وبایک فشارملایم بربدن اسب کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب نگاه کن...باید به صورت دایره ای وملایم بدن اسب وباهاش ماساژبدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین برس خاک های سفت وگلوله شده وچسبیده به پوست وموی اسب رو نرم وخردمیکنه وبه سطح موی اسب میاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه همین خاطر بعداز برس کشیدن اسب خاک آلودوکثیف به نطرمیرسه متوجه شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله فهمیدم این کارسخت تراز چیزیه که به نظرمیرسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-درسته چون اسب ها موجودات خیلی حساسی هستن وبایدبدونی که چطورباهاشون رفتارکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسب ها ازقشوشدن بابرس خیلی لذت میبرن امادرمورد اسب های حساس وهمینطور قلقلکی بایدمراقب نشانه هایی که از طرف اسب دریافت میکنی باشی...مثلاتکان دادن ناگهانی دم ویااگراسب گوشهاشو به عقب خوابوند ویاسر وپوزه ی خودشوبه محل برس کشیدن نزدیک کرد داره بهمون میگه که برسکاری خیلی شدیدودردآوره ویازخمی وجراحتی درمحل برسکاری وجودداره که بایدبه اون توجه کنیم اروم ساکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوش میدادم و سعی میکردم همه ی نکته هایی که ازآقای جرموند یادمیگرفتم رو توی ذهنم ثبت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازرفتن ازپیش آقای جرموندتصمیم گرفتم به خونه برم ویه دوش کوتاه بگیرم تا خستگی حاصل از تیمارکردن اسب ازتنم خارج بشه...امابازم مثل همیشه قصدم برای گرفتن یک دوش کوتاه ناکام موند...حوله ی حموم رو تنم کردم وبایه حوله ی کوچیک ترمشغل گرفتن نم آب از موهام شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقابل آینه ی قدی اتاق ایستادمو به چشم های براقم زل زدم بازم مثل همیشه بعداز حموم انرژی زیادی رو توی بدنم حس میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دست هام نگاه کردم که بعداز یک ساعت زیردوش موندن حتی یک ذره هم چروکیده نشدن چه بسااحساس میکردم نرم ترهم شدن!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازخشک کردن موهام وپوشیدن لباس هام تصمیم کردم که قدمی توی دهکده بزنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم برای خورشیدوگرمای سوزان فینیکس تنگ شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پوشش دائمی ابرها توی آسمان خسته شدم ودلم درازکشیدن زیرگرمای سوزان خورشیدونوازش شدن صورتم باحرارت دوست داشتنیش رومیخواست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم که توی دهکده قدم زدم تصمیم گرفتم که به خونه برگردم که حرکت چیزی توی جنگل نظرموجلب کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم که دقت کردم یه گرگ قهوه ای رو دیدم که داشت اون اطراف پرسه میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدرنگاهش کردم که تودل جنگل محوشدواز تیررأس نگاهم خارج شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبافکری مشغول به خونه برگشتم واولین کاری که بعدازبرگشتم انجام دادم سرچ توی گوگل درباره ی گرگ ها ورفتارهاشون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازیکم گشتن خسته شدم چون هیچ چیزخاص یاعجیبی ندیدم حتی نمیدونم که دنبال چی میگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنهاچیزهایی که درباره ی گرگ ها تونستم پیداکنم نوشته هایی درباره ی خوی وحشی ودرندگی گرگ ها وشیوه ی زندگی گله ایشون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتااینکه توجهم به اطلاعاتی درباره ی گرگینه ها وگرگ نماهاجلب شد...وشروع کردم به خوندن اطلاعاتی درباره ی چگونگی تبدیل شدن به یک گرگینه..نطرات مختلفی برای چگونگی تبدیل شدن وجودداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماجالب ترینهاشون تبدیل شدن به وسیله ی گازگرفته شدن توسط یه گرگینه بودیا نوشیدن آب از چاله ای که توسط ردپاهای اون ها به وجودمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-افساراسبو نبایداینقدرمحکم بکشی اینجوری حیوون زبون بسته رو اذیت میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-درحالی که سعی میکردم اروم تروباملایمت بیشتری افساراسب رو بکشم تامتوقف شه جواب اقای جرموندرودادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه باشه ببخشیدیکدفعه هل شدم نفهمیدم که اینقدرمحکم کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم از اسب پایین پریدم ویال هاشونوازش کردم وتوگوشش زمزمه کردم از آقای جرموندشنیده بودم که اسب هاباکسایی که باهاشون مهربونن بهترارتباط میگیرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینطورکه به نظرمیرسه درس هاتو خوب یادگرفتی فکرمیکنم حالاخودت میتونی به تنهایی سواری کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهتره تنهایی باآکار بری ویه دوری این اطراف بزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشنیدن این حرف نتونستم خودمو کنترل کنم ویه جیغ از سرخوشحالی کشیدم که اقای جرمونددرجواب سری به تاسف برام تکون داد وگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی حواست جمع باشه زیاددورنشی مواظب هم باش که به جنگل خیلی نزدیک نشی اصلا دلم نمیخواد خوراک یکی از حیوانات درنده ی جنگل بشی چون اصلاتحمل جواب پس دادن به اون مادربزرگ دیوونتوندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتندتندسرموبه معنای فهمیدن تکون دادم وبایه حرکت روی اسب نشستم افسارشو کشیدم تا راه بیفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم که توی دهکده گشت زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصمیم گرفتم سری به محلی که برای باردوم اون گرگ قهوه ای رو دیدم بزنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک مرزمنطقه ی جنگلی داشتم حرکت میکردم که آکاربادیدن یک مارجلوی پاش رم کرد واگه خودمو محکم نگه نداشته بودم مطمئنن تاالان به روی زمین افتاده بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل دوم: شانس دوباره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی اکاربه تاخت درون جنگل میرفت تنهاکاری که از دستم برمیومدمحکم نگه داشتن خودم روی اسب بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چه مدت به رفتن درون جنگل ادامه دادیم تااینکه وقتی اروم ترشدم وتونستم خونسردی خودموتاحدودی به دست بیارم افساراسبوکشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که اکارمتوقف شدباسردرگمی به اطرافم نگاه کردم...ضربان قلبموتوی دهنمم حس میکردم اینقدرکه محکم میزد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاطراف برام کاملانااشنابودوحتی یادم نمیومدکه ازکدوم طرف به اینجااومدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون لحظه دقیقا برام مجسم بودکه توی جنگل گم شدم وهمینطورهم توی ذهنم مدام تصاویری از تیکه تیکه شدن توسط حیووانات درنده ردمیشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدورتادورمون به وسیله ی درخت های انبوده وپرشاخ وبرگ احاطه شده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنددقیقه همینطوری دورخودم چرخیدم تا اینکه تصمیم گرفتم یه راهی رو برای رفتن انتخاب کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی بدبختانه هرچی که جلوترمیرفتیم اطراف برام نااشناتروپوشش گیاهی بیشترتغییرمیکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای یک ثانیه یه حس خلاء سرتاسروجودموپرکرد واحساس کردم همه چیزاطرافم تغییرکرد ولی بعدکه دورتادورمونگاه کردم تغییرمحسوسی ندیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرلحظه که میگشت بیشترمضطرب میشدم واکارهم این اضطراب روحس میکرد...چراکه سرعت تاختنش نسبت به قبل چندبرابرشده بود ومنم نمیتونستم اروم یاکنترلش کنم چون حال خودمم خیلی بدبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلایادم نیست که از کی اشک هام راه خودشونوروی گونه هام پیداکردن وهق هق کردنم شروع شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدترهمه اینکه اخرین پرتوهای نورخورشیدهم درحال انزال بود...اسمان هم نارنجی رنگ شده بود وحتی فکرتاریکی هوا وشب موندن توی جنگل هم برای چندبرابرکردن ترسم کافی بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاسه ی چشمام مدام از اشک پروخالی میشد وهمین هم دیدمو تارکرده بودوبه زحمت میتونستم جلوموبببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماهرکاری هم میکردم نمیتونستم جلوی این اشک های سرکش روبگیرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنم از ترس و گرسنگی ضعیف شده بود و به زحمت خودموروی اسب حفظ کرده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دستمو از افساراسب جداکردم وخواستم اشک های روی صورتمو پاک کنم که به خاطرسرعت زیاداسب وضعف بدنی که داشتم نتونستم خودموکنترل کنم وتعادلموروی اسب ازدست دادم وبه زمین افتادم سرم به یه تیکه سنگ کوچیک برخوردکرد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدردوحشتناکی توی پاو سرم پیچید....وصدای فریادم توی دل جنگل پیچید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهزاردردورنج نشستم واروم اروم خودموبه سمت تنه ی یکی از درختای اونجا کشیدم وبهش تکیه زدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم از دردتیکه تیکه ازسینم خارج میشد..وهرلحظه انتظارداشتم ازحال برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دستموروی سر دردناکم کشیدم لزجی خون رو روی پیشونیم احساس کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازاین بدترنمیشداگه صدای دادوفریادم حیوونای وحشی روبه سمتم نمیکشیدمطمئنن بوی خونم این کارومیکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزانوهاموتوی شکمم جمع کردموسرمو روی اونهاگذاشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین وضعیتی که من داشتم مطمئنن مرگم حتمی بود... اجازه دادم که صدای هق هق هام فضای اطرافمو پرکنه وباصدای بادی که توی جنگل میپیچیداحساس میکردم که جنگل هم نوایی غم انگیزی رو باگریه هام انجام میده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا دیگه بعیدمیدونم ازاین بدتربشه توی یه جنگل درندشت وغریب وبدون امیدی برای کمک همراه کلی حیوون وحشی ودرنده تک وتنهاگیرافتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوپام توی بهترین وضعیت ضربه ی خیلی بدی خورده البته اگه نشکسته باشه وهمینطوراسبموهم ازدست دادم الان فقط یه حیوون وحشی برای دریدنم کم دارم که لیست بدبختی هام کامل شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشنیدن صدای خرناسی مطمئن شدم که امروزتمام کائنات بامن سرجنگ داره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم سرموازروی زانوهام بلندکردم واول ازهمه نگاهم به اون دندون هاش نیش وپوزه ی چین خورده افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئنن این اخرین نفس های منه ...یک لحظه کل زندگیم وناکامی ها وآرزوهام وتمام لحظات عمرم مثل یک فیلم از جلوی چشمم ردشد اخرین تصویرهم چهره های خندون پدرومادرم بود هیچوقت فکرشونمیکردم اینقدرزودبهشون بپیوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان جون باباجون منتظرم باشید دخترکوچولوتون داره میادپیشتون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه قطره اشک از گوشه ی چشمم به پایین چکید ودیدم که اون گرگ خاکستری اماده ی حمله شد وشایدتنهاشانسی که امروزاوردم اینه که از هوش رفتم واینجوری مجبورنبودم درددریده شدنم توسط این گرگ وتحمل کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادردشدیدی که منشعش پام بوداروم چشماموبازکردم چندبارپلک زدم تاتاری دیدمو ازبین ببرم...که بارایحه ی خوش و تقریبا اشنا و غریبه ای که توی بینیم پیچید دردپاموبه فراموشی سپردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir..اخ...دستموروی گردنم گذاشتم که یه سوزش عجیب والبته خوشایند درست روی رگ تپنده ی گردنم حس کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاطرافمونگاه کردم توی یک جایی مثل یک غاربودم وبه نظرمیرسیدنزدیک سپیده دم باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه اتفاقی برام افتاده؟..من اینجاچیکارمیکنم!!؟؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم گیج میزدم وهنوز حواسم به طورکامل به سرجاش برنگشته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir..اسب سواری...رم کردن اسب وتاختن توی جنگل وبعدهم افتادنم ازروی اسب ...این ها حوادثی بودکه به صورت دسته دسته به ذهنم میومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبایاداوری اخرین صحنه ای که قبل از بیهوش شدنم دیدم چشم هام گشاد وپراز بهت وتعجب شدم ...یعنی چه اتفاقی برام افتاده؟!!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئنن من نمردم وهنوززنده ام...اماچطور؟چه اتفاقی بعدازبیهوش شدنم افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اطرافم نگاه کردم نگاه کردم وسعی کردم کردم بفهمم چه خبره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به سمت چپم نگاه کردم بیشترازقبل شکه شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچطورتاالان متوجهش نشدم؟..یه مردکناریه اتش کوچیک روی یک تیکه سنگ نشسته بودوبه اتش زل زده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوری که اون نشسته بودنیم رخش به طرف من بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم چهرشوببینم اماچیززیادی توی دیدم نبود به جز اخم های درهمش وچهره ی غیرقابل انعطافش که از نیم رخش هم قابل تشخیص بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جرات میتونم بگم که یکی از خشک ترین وخشن ترین چهره هاییه که تابه حال توی زندگیم دیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هیکلش نگاه کردم که حسابی درشت وعضلانی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقریباسه برابرمن که جسه ی ریزوکوچیکی داشتم هیکل داشت...به نوعی که حتی نگاه کردن بهش ترس ووحشت روتوی ادم زنده میکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبدترازهمه گرمایی بودکه توی بدن من ایجادکردطوری که واقعاباعث تعجب خودمم بودکه چطوراین همه کشش به کسی که هنوز حتی کامل هم ندیدمش وجودداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم اروم از حالت درازکش خارج بشم وبشینم که باشنیدن صداش حرارت بدنم بیشترازقبل شد.صدای خیلی گیراوخشداری که سریع فکرمنوبه سمت شنیدن کلمات ممنوعه بااین اهنگ ولحن صدابرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهتره زیادحرکت نکنی ...توکه نمیخوای وضعیت پات از چیزی که هست بدتربشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباچشمای گشادشده به اون اهنربای لعنتی که این حرفهارو بدون حتی یک نیم نگاه کردن بهم گفت زل زدم....اصلامتوجه نمیشدم اینجاچه خبره ...اماخوب یه حدث هایی میزدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اینکه این مردکه حتی نگاهشوهم ازم دریغ میکنه تبدیل به شوالیه شجاعی شده که منواز دست اون گرگ نجات داده...وهمین فکرهم قلبموگرم میکردواونوپرازیه حس خوب وناشناخته میکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن تاحالاتوی زندگیم ناجی نداشتم که وقت هایی که توی دردسرمیفتم بیادونجاتم بده....حالااین مردغریبه تبدیل شده به یه ناجی که زندگیموبهش مدیونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوهمین افکارهم باعث میشد علارغم هیبت ترسناک وبزرگش یه حس امنیت ازکنارش بودن بهم دست بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوازش ترسی نداشته باشم که نکنه یه وقت قصدازاردادنمو داشته باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوازهمه ی ایناگذشته این مردبوی خیلی خوبی از خودش منعکس میکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی الان که دقت میکنم به محض بیدارشدنم هم این بوی خوب رو استشمام کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحالاهم خوب میدونم که منشع این بوی حیرت انگیزکجاست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه بوی محشر ومخلوط از چندتارایحه ی خاص ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل بویی که از یک جنگل بعدازبارون وبوی دریا به مشام میرسه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه کسی ازم بپرسه که ازکجابوی جنگل بارون خورده ودریارومیدونم میگم نمیدونم فقط یه حسه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...حسی که باعث میشه بااستشمام این بو تصویر دریاوجنگل توی ذهنم تداعی بشه...یه عطرخاص که مجبورت میکنه چشماتوببندی وچندتانفس عمیق بکشی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهرتنفس سعی میکردم حجم بیشتری روازاین رایحه واردسینم کنم ومدت بیشتری اونوتوی ریه هام حبس کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نشکسته...امابدجوری ضربه دیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازجادررفته بودکه وقتی بیهوش یودی جاش انداختم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدتی طول میکشه که بتونی باهاش راه بری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تیکه از موهاموکه توی صورتم ریخته بود وپشت گوشم انداختم وجوابشودادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوم ..ممنون...به خاطرهمه چیز..هم به خاطرنجات جونم و هم به خاطرپام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم سرشوتکون دادوگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مسئله ای نیست ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین؟فقط مسئله ای نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچی نباشه یه چیزی به اسم ادب ونزاکت هم وجودداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من اهل اونجانیستم.توهم دیگه اطراف اون دهکده نیستی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشتراز چیزی که فکرشو میکنی از دهکدت دورشدی دخترخانوم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتره دیگه راه بیفتیم بایدقبل از ظهربه خونه برسیم دیشب مسافت زیادی رو طی کردیم ولی بازهم راه طولانی رو پیش رو داریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیفهمیدم منظورش چیه ...یعنی واقعااینقدراز دهکده دورشدم که واردیه منطقه ی دیگه شدم؟!...تمام دیروز وبه تاخت توی جنگل میرفتم وحتما کلی مسافت طی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی براش اینقدرعادیه که توی جنگل راه بیفته وجون مردموازدست گرگ نجات بده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من تاحالاشماروتوی دهکده یااطراف اون ندیدم..!!!شماکی هستید؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ازکدوم دهکده حرف میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم اینکه سوالموباسوال جواب داد رو نادیده بگیرم وباارامش جوابشوبدم اماواقعااین کارش خیلی ازاردهنده است...خوب اول من سوال پرسیدم یعنی متوجه نشده که اول باید سوالموجواب بده بعددنبال جواب های خودش باشه سعی کردم نفسمو بیشترحبس کنم تابیشتراون حس سرخوشی روکه عطرش بهم میده نگه دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم خودموبالاکشیدم وبه دیواره ی سنگی غار تکیه دادم..وسعی کردم توجهی به دردپام نشون ندم چراکه یه پای زخمی درمقابل زنده موندنم چیزی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پام نگاه کردم که بادوتیکه چوب سرجاش ثابت شده بود وبا یه چیزی مثل گیاه پیچک یایک همچین چیزی بسته شده بود..نمیدونم چطوربدون نگاه کردن بهم متوجه شد که به پام نگاه میکنم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب معلومه دهکده ی گِموندِن...اینجابه غیراز این دهکده که دهکده ی دیگه ای وجود نداره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه شدم که اخمش به طرزکاملامحسوسی بیشترشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامااصلا نمیدونستم چراونمیخواستمم بفهمم ...کم کم داشتم عصبانی میشدم این واقعاخیلی بی ادبانه است که وقتی داری بایک نفرصحبت میکنی نگاهش نکنی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینکه زندگیمونجات داده و بوی خیلی خوبی هم میده وباعث میشه که کل وجودم توی اتش خواستنش بسوزه هم باعث نمیشه که بخواداینطورگستاخانه رفتار کنه ..هرچی نباشه یه چیزی به اسم ادب و نزاکت هم وجودداره...واای خداماماریتارو بگو حتماتاحالاکلی نگرانم شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ناجیم نگاه کردم که پشتش بهم بودوداشت اتش کوچیکی که برپاکرده بودروخاموش میکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازخاموش کردن اتش به سمتم برگشت وتونستم برای اولین بارصورتشوکامل ببینم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمات چهره ی خشک وجدیش شدم ...چهرش خشن ترازچیزی بود که از نیم رخش تونسته بودم ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباقدی بیشتراز 190وهیکل وعضلاتی کاملاقابل تحسین انگارکل فضای غار رو احاطه کرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواز اینچ به اینچ بدنش تستوسترون (هورمون جنسی مردانه)منعکس میکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادیدن این مردمن تازه تونستم فرق بین مردهای خوش قیافه ومردهای سکسی رو تشخیص بدم ...ومیتونم بااطمینان بگم که هرچنداین ادم چهره ی زیباوافسانه ای نداره امامطمئنن سکسی بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irومن نمیتونم منکرجاذبه ای که نسبت به اون توی بدنم ایجاد شده بشم ...ونوعی که بدنم نسبت به اون عکس العمل نشون میده کاملاجدیدوتازه است برام...احساس میکردم باچشم هاش تا عمق وجودمو میخونه ومیتونه درون منوببینه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوهمینطورحس میکردم این چشم های نقره فام توانایی اینودارن که منو بدرن و نیست ونابودم کنن...ومیتونه زندگیموزیرو رو کنه وتمام علایق وسلیقه های منو تغیبربده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبانزدیک شدنش بهم باهرسختی وزحمتی که بود نگاهموازچشماش گرفتم وبه دستام که توی هم قفلشون کرده بودم دادم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش انگارآهنربادارن که دل کندن ازشون اینقدر سخته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامااین چیزی نبودکه نبودکه منومات ومبهوت کرد..بلکه این چشم هاش بودن که نگاهمواسیرخودشون کردن...چشم هایی که زیرکی وباهوش بودن ازشون میباره ..وبانگاهی موشکافانه وسخت ...خیلی سخت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irونوعی که اون گرسنه نگاهم میکرد باعث میشد از حسی ناشناخته به خودم بلرزم..اگه بخوام چشم هاونگاهشوتوی یک کلمه توصیف کنم اون کلمه.. وحشیه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباکاری که کردسریع نگاهموبه چهرش دوختم ...یک دستشوزیرزانوهام واون یکی دستشوپشت کمرم گذاشت وبایک حرکت توی اغوشش بلندم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین کارش ناخوداگاه سریع دست هامودورگردنش حلقه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوعی که اون منودراغوش گرفته بودمیتونستم ضربان های محکم ومنظم قلبشو زیرگوشم بشنوم...ای کاش میتونستم بگم قلب منم مثل قلب اون اروم ومنظم میزد...امادرحقیقت اصلااینطورنبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس میکردم هرلحظه قلبم ازقفسه ی سینم به بیرون پرتاب میشه اینقدرکه تندمیزد...ضربانشوتاتوی گلوم احساس میکردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(نویسنده محیا.م)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچندکه وقتی که گفت باید راه بیفتیم فهمیدم که اون قراره منوحمل کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون من بااین وضعیت پام فکرنکنم حتی یک قدم هم بتونم بدون کمک بردارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی بازهم وقتی دراغوشش فرورفتم دلم لرزید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرمای آغوشش حس فوق العاده ای داشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنش خیلی گرم بود...خیلی گرم ترازدمای بدن من یاهرکس دیگه ای که میشناسم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونستم این عادیه یانه ولی هرچی که بودبرای من خیلی خوشایندبود..بدنش خیلی گرم بود...خیلی گرم ترازدمای بدن من یاهرکس دیگه ای که میشناسم...نمیدونستم این عادیه یانه ولی هرچی که بودبرای من خیلی خوشایندبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجاداریم میریم؟!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خونه ی من ....پیاده تااینجا پنج شیش ساعت فاصله داره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امامن بایدبرگردم خونمون...مامان بزرگم مطمئنن تاحالاکلی نگرانم شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیتونی ...همینجوریشم حسابی ازخونه دورشدی...دیشب هم که بیهوش بودی به همین شکل مسافت بیشتری روازخونه دورشدی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکراینکه دیشب هم وقتی که بیهوش بودم اینجوری توی اغوشش حمل شدم حسابی باعث داغ شدنم شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم این چه قدرتیه که باعث میشه من الان به جای خجالت کشیدن ازاینکه توی اغوششم حس آرامش وامنیت بهم دست بده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس میکنم اصلاخودمونمیشناسم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعاچی باعث شده که اینقدرکنارش ارامش داشته باشم وسعی کنم خودموبیشترتوی آغوشش فروکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو دورگردنش محکم ترکردم وسرمو روی سینش گذاشتم وبه ضربان اروم اماپرقدرت قلبش گوش دادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوریه هامو پراز عطردلنشین تنش کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امامن نمیتونم بیام خونه ی شما...من اصلاشمارونمیشناسم ...حتی اسمتونوهم نمیدونم ...ازاین گذشته مطمئنن مادربزرگم کلی نگرانم شده.!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آگرین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی؟!؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتی اسممو نمیدونی ...خوب اسمم اگرینه حالادیگه میدونی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآگرین.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآگرین....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسمشو چندبارزیرلب زمزمه کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتنش حس خوبی داره باهربارزمزمه ی اسمش قلبم محکم ترمیزد...وانگارخون بیشتری رو به سرتاسربدنم میفرستاد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین مردواقعاهمه چیزش خاصه و به من نیرومیده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ازاشنایی باهات خوشبختم اگرین....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش شیرین ترین لبخندی رو که میتونستم زدم و ادامه دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منم دالیام ...البته همه لیاصدام میزنن...لیاسوان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن همیشه فکرمیکردم هیچی از ناز وعشوه های دخترونه بلدنیستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماانگار این ادم قراره خیلی چیزهادرباره ی خودمو به خودم بفهمونه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالانم باورم نمیشد اون کسی که اینجوری باصدایی پراز ناز ونیاز دخترونه بااین مردحرف میزد من بودم ولبخندهایی دعوت کننده بهش میزدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرجواب حرف هام فقط سری تکون دادو به دویدن ادامه داد...امانتونست اون برق پرازخواستنی وکه موقع نگاه کوتاهش شکارکردموپنهان کنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب ...خوب ...پس به نظرمیرسه ناجی جذابمم حس هایی مثل حس های من داره...این فکرناخودآگاه باعث لبخندم شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خوبه که بدونی خواستنت دوطرفه است...خوب به نطرمیرسه اینم یه تجربه ی اولیه ی دوباره است...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون تاجایی که یادمه من هیچوقت کسی رو نخواستم که بعدش از اینکه اونم منو بخوادخوشحال بشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماالان انگارتمام زنانگی هام مقابل این مرد میخوان خودی نشون بدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی کالج ورستورانی که به صورت پاره وقت به عنوان گارسون کارمیکردم بودن اشخاصی که بخوان بهم نزدیک بشن یا رابطه ای باهاشون داشته باشم اما من هیچوقت هیچکدومشونو نخواستم و کششی هم بهوش نداشتم در حقیقت من هنوز ویرجن ام (باکره)و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی کالج ورستورانی که به صورت پاره وقت به عنوان گارسون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارمیکردم بودن اشخاصی که بخوان بهم نزدیک بشن یا رابطه ای باهام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشته باشن اما من هیچوقت هیچکدومشونو نخواستم و هیچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکششی هم بهشون نداشتم در حقیقت من هنوز ویرجن ام (باکره)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir....درحقیقت من هیچوقت قبل از این تحریک نشده بودم وهمیشه نگران بودم که نکنه مشکلی دارم اماالان حداقل خیالم دراین موردراحت شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبه همین دلیله که جذب شدنم به این مردتااین حدبرام عجیبه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس میکنم که این اون کسیه که تمام عمرم منتظربودم ببینمش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساساتم درونم شورش به پاکرده بودن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصمیم گرفتم چندتا سوالی که بیشترازهمه ذهنمو درگیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش کرده بود ازش بپرسم سوال هایی مثل اینکه اون توی این جنگل بدون هیچ اسبی چیکارمیکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچطورتونست منوازدست اون گرگ نجات بده بدون اینکه حتی یه خراش کوچیک برداره چون من هیچ جای زخمی روی صورت ودست هاش ویاهیچ خونی روی لباس هاش ندیدم واین نشون میده که اون صدمه ای ندیده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون من هیچ اسلحه یاوسیله ی دفاعی همراهش ندیدم اون خودشه وخودش ..والبته همراه لباس هاش که یه صدایی از عمق وجودم مدام تکرارمیکنه که ای کاش اون هاروهم همراه نداشت...!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئنم که اون بدون لباس خیلی تحسین برانگیزتر میشه...صحنه هایی ازخودمودیدم که درحال بازکردن دونه دونه ی دکمه های پیراهنش ام و.....اوه خدایاداشتم توی اتیش خواستنش میسوختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن تا قبل ازامروز نمیدونستم قسمتی از وجودم تااین حدبی حیا و سرکشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجبورشدم بایک اخطارفکرهای درون سرمو ساکت کنم وروی پرسیدن سؤالاتم تمرکزکنم...هرچندکه دورکردن اون صحنه ها واقعا سخت بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما یهونمیدونم چه اتفاقی افتادکه احساس کردم هیچ سؤالی توی ذهنم نیست.....هیچی ...هرچقدرفکرکردم نمیتونستم به یادبیارم که میخواستم چه سوالی بپرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی یک سوال هم توی ذهنم نبود... ذهنم از هرسوالی که قصدپرسیدنشو داشتم خالی شده بود...وهرچقدرهم که فکرکردم به یاد نیاوردم که نیاوردم ...برای همین تصمیم گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال همه چیزبشم و ازگرمای اغوشش لذت ببرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون هم بدون هیچ حرفی به راه رفتنش ادامه داد وبعدازمدتی حرکت کردنش به دویدن تبدیل شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم دست هامو دورگردنش محکم کردم وچشمامو بستم واجازه دادم که باگرمای اغوشش به خواب عمیقی فروبرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتکون های ملایمی که میخوردم ازخواب بیدارشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اولین باربودکه به محض بازکردن چشم هام موقعیت خودمو به یاداوردم انگارحتی مغزمم نمیتونست مدت بیشتری رو دست از فکرکردن به ناجیم برداره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاغوشش خیلی گرم وشیرین بود....باوجوداینکه درحال حرکت ودویدن بودولی خیلی توی اغوشش راحت بودم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازهم اون بوی محشر...بوی جنگل بارون خورده ودریا...خدایااین چه حسیه که اینطورداره زندگیمو تغییرمیده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبین حس شهوت وحس امنیت وارامشی که پیش این مرد داشتم یه همبستگی و تعادل عجیبی توی وجودم حس میکردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگارکه بادیدنش تمام افکارو احساسات افسارگسیخته ام ارامش گرفتن وبه ساحل امن خودشون رسیدن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبایک نگاه به آسمان وموقعیت خورشیدفهمیدم که نزدیک ظهریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوناجی مرموزمن هم از سپیده دم تابه الان دون توقف درحال دویدنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم درحالی که من دراغوششم....هرچندکه هیکل ریزه مبزه وکوچیکی دارم امابازهم مطمئنن چندساعت حمل کردنم سخت و خسته کننده است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین فکرهم باعث شرمساری و ناراحتی زیادی برام شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماچیزی که باعث تعجب وحیرتم بوداین بودکه باوجوداین همه فعالیت ودویدن وحمل کردن من نه ضربان قلبش که زیرگوشم درحال زدنه تندشده بود نه نفس نفس میزد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنش هم هیچ عرقی نکرده بود حتی یه قطره عرق هم روی صورتش نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیفهمم چطورهمچین چیزی ممکنه....یعنی دونده ای چیزیه؟یایک ورزشکار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماخوب حتی اگه دونده ی ماراتون هم باشه بازهم بایدحداقل یکم ضربان قلبش تندمیشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامااون به نوعی که انگارکه این مسافت یه مسافت چندمتریه داشت به راه خودش ادامه میداد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم تصمیم گرفتم به جای فکروخیال های الکی وازاردهنده ازاین اغوشی که به خاطر وضعیتم نصیبم شده لذت ببرم چون میدونم که قراره به زودی بارسیدن به خونه ی اون از دستش بدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواین سخت ترین قسمتشه....اینکه این وضعیت همیشگی نیست ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئنن به محض رسیدن به خونه باماماریتاتماس میگیرم و ازش میخوام که کسی رو به دنبالم بفرسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط اگه گوشی موبایلمو همراهم داشتم میتونستم حتی همون دیشب هم راه خونه روپیداکنم ولی حیف که از روزی که به گموندن اومدم موبایلووخاموش کردم چون درحقیقت کسی رو نداشتم که نگرانم بشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازازدست دادن پدر ومادرم کاملا تنهاموندم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن به جز اونا وماماریتا کسی رو توی این دنیا نداشتم که نگرانم بشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط چندتا دوست هم توی کالج ومحل کارم داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه باهیچکدومشون اونقدرصمیمی نبودم فقط الیزابت روداشتم که گاهی اوقات باهام تماس میگرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه اونم شماره ی خونه ی ماماریتارو داشت وازاین بابت نگرانی نداشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالیزابت دوست خیلی خوبی برامه وهمینطوردخترخیلی شیطون ودوست داشتنیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته رفتارهای عجیب وغریب هم زیادداره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوایل دوران کالجم خیلی باکسی صحبت نمیکردم وبه نوعی سرم توی کارخودم بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه پد ومادرموازدست داده بودم وناراحتی از دست دادنشون اجازه نمیدادکه بتونم عادی وشادرفتارکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامااون به زور خودشوبه من میچسبوندوهرجامیرفتم دنبالم میومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irومنم درمقابل بیشترازش فاصله میگرفتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون یادگرفته بودم از ادم های مشکوک وعجیب دوری کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چیزیه که پدرومادرم همیشه میگفتن...ومنم سعی درانجامش داشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زندگی یکنواختم خو گرفته بودم ونمیخواستم تغییرکنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامااون از من سمج تر ویه دنده تربود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچی من بیشترفاصله میگرفتم اون خودشوبیشتربهم نزدیک میکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتااینکه کلاتصمیم گرفتم بیخیال همه چیزبشم ودوستی باهاشو بپذیرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوزهم که هنوزه نمیدونم چرااینقدربرای نزدیک شدن به من اصرارداشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون میتونست باهرشخص دیگه ای توی کالج بدون دردسردوست بشه اما منو انتخاب کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماازصمیم قلبم برای اون همه اصراروپافشاری ازش ممنون بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون باعث شد از پیله ی تنهایی که دورخودم کشیده بودم خارج شم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوازاون وقت به بعد اون تبدیل شدبه بهترین دوست من...دوستی که میتونم روش برای هرکمکی حساب بازکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامااگه واقعاکسی رو داشتم که منتظرتماسش میموندم شایدالان موبایلم همراهم بود واین همه دردسرنمیکشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامایه چیزی از عمق وجودم میگفت خیلی بهترشدکه موبایل همراهم نبود ودرکل این اتفاقات افتاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی هم بدنشدکه توی جنگل گم شدم ویه گرگ قصد دریدنمو داشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه این اتفاقات نمیفتاد ممکن بودمن هیچوقت این مرد و نبینم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواین ملاقات به همه ی اون دردسرها می ارزید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو که روی سینش بود یکم جابه جاکردم تا قشنگ صدای قلبشو بشنوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواجازه دادم صدای کوبش پرقدرت قلبش مثل لالایی برام عمل کنه و خواب مثل پتویی نرم احاطه ام کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*********************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل سوم: معجزه ی من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir★★اگرین★★
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه فرشته ی کوچیک توی اغوشم نگاه کردم که ساکت واروم توی بغل جمع شده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی احساس کردم که آماده ی سؤال پرسیدنه مجبورشدم ذهنشوآروم کنم تا به چیزی فکرنکنه..!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون درحال حاضرهیچ جوابی برای سؤالاتش نداشتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی جلوی خودموگرفتم که افکارشو نخونم وبه حریم شخصیش احترام بزارم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما دلم بدجوری میخواست افکارشو بخونم تابفهمم داره به چی فکرمیکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه ضربان قلبش به این شدت درحال تغییرکردنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازبرق نگاهش وحرکات بدنش کاملامشخصه که دخترکوچولوم هم منو میخواد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته بایدهم بخواداگه غیرازاین بود جای تعجب داشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازاین همه سال جسم وروحمون میتونن به هم بپیوندن وتکمیل بشن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازمدت هابالاخره میتونم به آرامش برسم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیتونم بدون ترس ونگرانی برای امنیت اون به خواب برم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچندکه اگه خودش باپای خودش نمیومدتصمیم داشتم که به زودی به دنبالش برم و پیش خودم بیارمش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون دیگه نه خودم و نه گرگم طاقت وتحمل دوربودن ازاونو نداشتیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای خوندن افکارش هم با وجود تمایل شدیدم به این کار اماحقیقتش اینه که میترسم افکارشو بخونم وببینم که واقعاداره درباره ی بامن بودن و خواستن من فکرمیکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواون موقع این یک ذره کنترلی که روی خودم برام باقی مونده روازدست میدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوواقعاهم میخواستم بیخیال کنترل کردن خودم بشم واجازه بدم خوی گرگم کنترل وبه دست بگیره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست دارم بیخیال کنترل کردن خودم بشم وهمینجااونو مال خودم کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماچیزی که بیشتراز این رابطه میخوام اینه که اون در امنیت باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی که همه ی این سال ها براش تلاش کردم واین همه سختی رو به جون خریدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی که که خودمو به خاطرش از داشتن فرشته کوچولوم محروم کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواینجا مطمئن نیستم که بتونم اونجورکه لازمه ازاون مراقبت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی باوجوداینکه اینجا منطقه ی منه اماحتی به خاطر اون یک درصد احتمالی که وجود داره ومیگه که ممکنه اون اینجا اسیب ببینه هم که شده جلوی خودم و گرگمو میگیرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از هرچیزی باید اونو به خونه ببرم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجایی که بتونم اونو از هرخطری درامان نگه دارم...وقتی روزقبل برای اروم کردن ناارومی گرگم به دویدن رو اوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم منوبه جایی که اون بود هدایت کرد...بعدازچندساعت دویدن اول بوی تنش به وسیله ی بادبه مشامم رسید وبعدهم صدای گریه هاشوشنیدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه هایی که نفسموبندمیاورد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی پیداش کردم که درحال سقوط ازاسبش بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیفهمیدم چطوراین همه از دهکده دورشده وبه اینجااومده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشنیدن صدای هق هق گریش مچاله شدن قلبمو احساس کردم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیتونستم تحمل کنم که اینجوری گریه کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن برای همیشه وتاابداونوشاد ودرارامش میخواستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چیزیه که قدرت وتحمل این همه دوری رو توی تمام این سال هابهم میداد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی اون گرگ احمق ودیدم که قصددریدن جواهرمنو داره خون خودم وگرگم به جوش اومد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواجازه دادم که گرگم حساب اونو برسه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجزای کسی که قصد آسیب رسوندن ودست درازی به اموال منو داره فقط وفقط مرگه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه برسه به اینکه قصددریدن جواهرارزشمند ودراصل همه چیزمنو داشته باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامااون گرگ بادیدن من و خشمم پابه فرارگذاشت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیتونستم درعرض چندثانیه بگیرمشوبدنشو بدرم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماوقتی فرشته ی کوچیکمودیدم که ازترس بیهوش شده، تصمیم گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی یک ثانیه روهم برای کاری که بعدأهم میتونم انجام بدم تلف نکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبه فرشته ی زیبام برسم...اون گرگ رو میشناختم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از اعضای گروه خودم نه یک گرگ معمولی..!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبه وقتش حساب کارشو پس میده اماالان رسیدگی به لیاتوی اولویته برام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتره اون گرگ اینقدراحمق نباشه که بخواد درباره ی اتفاقات اینجا چیزی به کسی بگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونم که مدت زیادی نمیتونم ورودیه غریبه رو به قلمرومخفی کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماحداقل تاوقتی که بتونم یه بهونه ودلیل قانع کننده برای اینجابودنش پیداکنم میتونم یکم زمان به دست بیارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونم که بایدهمین الان اونوبه دهکده برگردونم وذهنشوازهمه ی اتفاقات اینجاپاک کنم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماحالاکه باپای خودش به اینجااومده نمیتونم ازش دست بکشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نمیتونم دوربودنش ازخودموتحمل کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان بیست سالی هم میشه که خودم وگرگم دیگه بارابطه بازنهای دیگه اروم نمیشیم و همه رو پس میزنیم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن فقط جفت خودمومیخوام...کسی که برای من خلق شده و منم برای اون....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهم نیست ازچه نژادیه....مهم نیست دورگه است....تنهاچیزی که برام اهمیت داره اینه که اون از روز اول تولدش مال من بوده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی قبل از متولدشدنش هم مال من بود...!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازروزی که نطفه اش بسته شده سرنوشت ماروبه بهم پیوندزده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیوندی که حتی بامرگ هم شکسته نمیشه...پیوندی ابدی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن ازروز اولی که وجودشو احساس کردم براش جنگیدم...چه باافراد نژادخودم و چه با بقیه ی نژادها....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی هارو دریدم و خیلی هاروهم ازسرراه برداشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسخت ترین جنگ ومجادله ی من هم جنگ باخودم درتمام این بیست سال بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجنگ درونی که درمن وجودداشت برای رفتن واوردن اون پیش خودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی به هرطریقی بود اونو جایی که میتونست زنده بمونه نگه داشتم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماالان همه چیزفرق کرده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون اماده است که جفت رسمی من بشه...من قدرت روحشوحس میکنم که اماده ی مبارزه است....مبارزه برای باهم بودنمون...!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدا اون همه سختی وخستگی دیدن اون که اینجوری دراغوشم باارامش به خواب رفته همه ی اون سختی هاروجبران میکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازحالابه بعد تنهاجایی که اون حق داره باشه اینجانزدیک من ودراغوش منه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجایی که بتونم امنیتشو تأمین و وجودشو حس کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم که کلی سوال توی سرش داره و منتظرفرصت برای پرسیدنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامانمیتونم فعلاجوابی بهش بدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما به زودی زود همه چیزوبراش تعریف میکنم...وانتظاردارم اون موقع بتونه این همه پنهان کاری رو درک کنه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامافعلاتنهاکاری که میخوام انجام بدم اینه که از دراغوش کشیدنش لذت ببرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون چیزی تاخونه نمونده و اونجامجبورم ازخودم دورش کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی اگه برای مدت کوتاهی هم باشه ولی بازهم برای من درحد مرگ سخته..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبافکرکردن به خونه و داشتن اون روی تختم نیشم بازشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجایی که هرشب رویای اونو میبینم و باخیال بودن تنش دراغوشم به خواب میرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویاهاخیلی قدرتمند وخطرناک اند....اونا خواسته ها وناکامی های انسانو بهش نشون میدن و من درتمام این سال ها فقط وفقط رویای اونو داشتم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویای درکنارش بودن ...بوسیدنش ...دیدن آبی بی کران چشم هاش...وبیشتراز همه رویای خنده های عمیق و از ته دلش رو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی گاهی اوقات رویاهام رو دربیداری هم میدیم ....گاهی درحال دویدن درجنگل اونو میدیدم که تکیه زده به یک درخت باخنده ای عمیق و زیبا درحال تماشای منه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی بعضی مواقع این سراب اینقدرواقعی بود که میتونستم برق شادی درون چشم هاشو هم ببینم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irووقتی به سمتش میرفتم قبل ازاینکه بتونم لمسش کنم غیب میشد و من بازهم تنهامیموندم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواون مواقع سخت ترین دوران برای من بود....چندساله که رویاهایی که دربیداری میبینم بیشترشدن ومیدونستم که بیشترازاین نمیتونم طاقت بیارم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبافکربه روزهای سختی که گذراندم ونداشتن اون بازهم اون حس دلتنگی وخلاء عمیق رو درون قلبم احساس کردم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی دیروزعصراونو درجنگل دیدم و صدای هق هق هاشو شنیدم اول فکرکردم اینم واقعی نیست و ازتصورات من به خاطرنگران بودنم برای اونه ....اما عطرتنشوکه بادبه مشامم میرسوندثابت میکردکه این یکی دیگه رویانیست وواقعیه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک باردیگه اونومحکم تردراغوش کشیدم وریه هامو از عطرتنش پرکردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوزهم باورداشتنش دراغوشم برام سخته وبه این اطمینان دادن هابه خودم احتیاج دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخوادهرچه زودترشرایط صحبت کردن باهاش برام پیش بیادتابتونم همه چیز رو درباره خودم وپیوند بینمون بهش بگم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای بارصدهزارم از لحظه ای که راه افتادیم به صورت نازش نگاه کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوخدایا حتی نمیتونم بگم که چقدر دلم میخواد بازهم اون انگشت های کوچیکشو توی دست هام بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواون رشته های نقره ای روکه دور دست هامون تنیده میشن رو ببینم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواد زودتراین طلسم لعنتی رو ازبین ببرم تااون همه بتونه این پیوند و ببینه واونم مثل من ازاین حس فوق العاده لذت ببره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرگم مدام ازکلافگی توی وجودم رژه میره وزوزه میکشه .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی ناارومه و به سختی کنترلش میکنم ....خیلی وقته که همه ی دخترهای دورو برمو پس میزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوهروقت که سعی میکردم به رابطه باشخص دیگه ای فکرکنم ناخوداگاه این دخترک مومشکی رو درازکشیده وبرهنه توی تختم تصورمیکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو باعث میشد بیشتر اذیت بشم چون فعلا نمیتونستم اونوداشته باشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرگم زوزه ی دیگه ای کشید ...دلش میخواست تبدیل شه و زودتربه خونه برسه واین دخترروروی تختش داشته باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبیشتروجودشوکشف کنه...حتی دلم میخواست همینجابایک رابطه ی داغ خودم وگرگمو آروم کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماحیف که نمیخواستیم معجزه ی کوچیکمونو بترسونیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irودلم میخواداولین رابطمون باهم روی یک تخت باشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir