داستان روایتگر زندگی یک مدیومه، دختری با قدرت شجاعت از دو طرف مورد آزار روحی و جسمی قرار می گیره.در یک طرف نفرین خانوادگی که از نسل گذشته به دختر داستان رسیده و برای جنگیدن با این نفرین باره و بارها اعتقادت دختر نصبت به خدای که خالق جهانه سنجیده می شه تا صاحب سه موکل رحمانی و یک فرشته بشه...در طرف دیگر، دختر داستان به زیبایی و شجاعت زبان زد تمام خاص و عامه، شجاعتش به قدری زیاد که دو خان برای تصاحبش وارد جدال عاشقی می شن!یک خان برای انتقام و دیگری برای عشقی جوانه زده در کودکی...حالا از دختر داستان فقط مادری شجاع و غباره زده باقی مونده تا به جهان ثابت کنه دنیای سحر و جادو نفرین شده و هر کسی بهش پا بزاره در منجلابش غرق می شه.

ژانر : عاشقانه، رازآلود، اربابی، هیجانی، ترسناک

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۲۰ دقیقه

مطالعه آنلاین کژال منی
نویسنده:‌ Mahsa g.i

ژانر: #ترسناک #ارباب_رعیتی #عاشقانه #هیجانی #رازآلود

خلاصه:

داستان روایتگر زندگی یک مدیومه، دختری با قدرت شجاعت از دو طرف مورد آزار روحی و جسمی قرار می گیره.در یک طرف نفرین خانوادگی که از نسل گذشته به دختر داستان رسیده و برای جنگیدن با این نفرین باره و بارها اعتقادت دختر نصبت به خدای که خالق جهانه سنجیده می شه تا صاحب سه موکل رحمانی و یک فرشته بشه...در طرف دیگر، دختر داستان به زیبایی و شجاعت زبان زد تمام خاص و عامه، شجاعتش به قدری زیاد که دو خان برای تصاحبش وارد جدال عاشقی می شن!یک خان برای انتقام و دیگری برای عشقی جوانه زده در کودکی...حالا از دختر داستان فقط مادری شجاع و غباره زده باقی مونده تا به جهان ثابت کنه دنیای سحر و جادو نفرین شده و هر کسی بهش پا بزاره در منجلابش غرق می شه.

"مقدمه"

زن بودنم را با کنیزی اشتباه می گیرند؛ به من لقب ضعیفه را می دهند.

زور بازویشان را به رخ بدن نحیفم می کشند.

هزار نقش را بر بدنم حک می کنند؛ از آن با نام غیرت و مردانگیشان یاد می کنند؛ هزاران قانون برای زن بودنم می گویند؛ اما قانونی برایشان نیست جز بی عدالتی!

بدون رضایتم به جسمم تعرض می کنند؛ نام خود را "مرد" می گذارند!

وقتی دستان حمایتگر خانواده ام را نیازمندم؛ به من انگِ هرزگی می زنند؛ من را به گناه نکرده ام محکوم می کنند و شکنجه را لایقم می دانند.

چشمان معصومم بی گناهیم را فریاد می زنند اما از کلمه با نام "آبرو" یاد می کنند!

تجاوز گرم را جاهل می دانند و تمام بخشش ها را نصیبش می کنند؛ آن وقت نام "زن" به میان می‌آید، لقب های شایسته خود را به من می دهند.

دستم را در دست متجاوزگرم می گذارند و رَخت عروس بر تنم می کنند و برای شکنجه ام آرزوی خوشبختی می کنند!

مرا فدای عقاید و افکار غلطشان می کنند و دست منت بر سرم می گذارند.

مرا خدمتکار منزلشان می دانند در حالی که خود بر مبل ها می نشینند و شاهی می کنند.

حرفی بزنی، جای انگشت هایشان بر روی گونه ات خودنمایی می کند.

اعتراضی کنی می گویند پایت را از گلیمت درازتر کرده ای.

ناله کنی و اشک بریزی، صدایت را خفه می کنند.

از آزادی می گویند؛ اما آزادی جز زجر و شکنجه را نمی بینم!

با کمال احترام نویسنده:

" Mahsa g.i "

"کژال"

دستی به لباسم طلایم کشیدم و لَچِکَم رو بالای سرم بستم.

کاملا آماده بودم، باید به بابا کمک می‌کردم تا اَنارهای داخل باغ خان رو بچینه.

از اتاق خارج شدم و وارد حیاط شدم سمت اُفق رفتم صورتش رو نوازش کردم.

دست روی نشون وسط پیشونیش کشیدم و بوسه به پیشونی اُفق زدم و جلوش علف ریختم.

سمت بی‌بی رفتم، بنده خدا ‌کنار تنور مشغول پخت نون‌ شیری خوشمزه بود.

بی‌بی با اون دست‌های پینه بسته‌اش با عشق نون‌ها رو به داخل تنور می‌ زد.

بعد مرگ مادر بی‌بی ازم نگه‌داری کرد، پسرش زیر دست‌های خان ده جون داد.

اما هنوز سرپاست! همین نیرویی بی‌بی من رو به اینجا رسوند.

سمت بی‌بی رفتم می‌خواست نون رو به داخل تنور بزنه که دستش رو گرفتم که ترسیده سرش رو بلند کرد و هینی کشید گفت:

- دختر گیس بریده ترسیدم، این چه کاری بود که تو کردی؟

در جواب حرف بی‌بی خنده ریزی کردم که لبخند شیرین و دلنشینی زد دلم ضعف رفت، سریع گونش رو بوسیدم.

به چین و چروک های روی صورت بی‌بی نگاه کردم که با هر خنده صورتش بیشتر چین می‌خورد.

چین‌هایی که از هزاران درد حرف می‌زدن با مهربونی ذاتیم گفتم:

- کژال به فدای بی‌بی بشه، خودت رو خسته نکن من انجامش می دم.

بی بی با دل نگرونی گفت:

- دردت به جونم فقط این کار نیست تو با بابات باید برین داخل باغ خان تا اَنارها رو بچینین برو مادر خودت رو خسته نکن.

اخمی ظریف روی پی شونیم نشست آروم لب زدم:

- بی‌بی نشنوم، خسته برای چی؟! من یک دختر لرم بی‌بی با این‌ چیزها از پا در نمیام، شما برو سر وقت نمازت، من رو هم دعا کن.

بی بی با مهربونی لب زد:

- دخترم ایشالله عاقبت به خیر بشی.

با سرخوشی گفتم:

- التماس دعا بی‌بی جان.

بعد رفتن بی‌بی، سریع شروع به پختن نون‌ها کردم و داخل تنور می‌زدم.

بعد از پخت نون‌ها سرپوش روشون گذاشتم تا داغ بمونه!

سمت گاوها رفتم شروع به دوشیدن شیر کردم. همزمان با دوشیدن شیر، لالایی معروفی که مادر برام می‌خوند و موهام رو می‌بافید رو می‌خوندم، حس آرامش بخشی بهم دست می‌داد.

با خوندن آوازم شیر گاوها هم بیشتر می‌شد تا نصفه سطل شیر دوشیدم بقیه‌اش ‌هم برای گوساله‌ها که از مادرش جدا کردم گذاشتم.

سطل رو بلند کردم و سمت آتشکده رفتم چند تکه چوب داخل آتیش گذاشتم شیر که سطحش پر از مو بود رو تمیز کردم و روی آتیش گذاشتم وقتی به جوش اومد داخل مشک ریختم که کره جا بیفته.

تنهایی واقعا تکون دادن مشک کار سختی بود با تمام تلاشم مشک رو تکون می‌دادم ولی هنوز تا طلوع خورشید وقت داشتم، اصلا متوجه گذر زمان نبودم وقتی نور خورشید به صورتم برخورد کرد.

دست از کار کردن برداشتم و دوغ رو از مشک داخل یک قابله مسی ریختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرهایی که داخل مشک بود رو جمع کردم و داخل کاسه روحی ریختم روشون رو پوشوندم که چیزی داخلشون نره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل سطل آب رو نگاه کردم اما دریغ از یک قطره آب از روی ناراحتی پوفی کشیدم با اینکه عرق از صورتم می‌ریخت با دستمالم صورتم رو پاک کردم و سطل رو برداشتم سمت چشمه رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که وارد جنگل شدم همه جا سر سبز بود، فصل بهار و تمام زیبایی‌هاش با خلوص نیت شامل حالمون کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیم گرفتم روی یک تنه درخت بشینم نگاهم به گلی که گوشه‌ایی از تنه درخت رشد کرده بود افتاد، برداشتمش و روی موهای سرم گذاشتم و آروم چشم‌هام رو بستم به صدای پرنده‌ها گوش می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگینی نگاه شخصی رو حس کردم وقتی سرم رو بلند کردم هیچکسی نبود بی‌خیال شونه‌ای بالا انداختم و دوباره چشم‌هام رو بستم و به صدای جنگل گوش می‌کردم بعد از بیست دقیقه بلند شدم و به راهم ادامه دادم که به چشمه برسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بین درخت‌ها رد می‌شدم که احساس کردم چیزی از بین درخت‌ها با سرعت عبور کرد! ایستادم و با دقت همه ‌جای جنگل رو از نظر گذروندم ولی بعد با خودم فکر کردم توهم زدم، صدای شر شر آب رو ‌شنیدم خوشحال بودم که به نزدیکی چشمه ‌رسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار یکی از تخته سنگ‌های چشمه نشستم و دستم رو داخل آب کردم سرمایی آب به قدری لذت بخش بود که دلم نمی‌خواست دستم رو از آب بیرون بکشم با دستمالی سفیدی که همراهم بود رو وارد آب کردم و کاملا خیسش کردم، روی صورتم کشیدم سرمایی آب حس خوبی به بند‌بند وجودم می‌داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم از آب چشمه رو خوردم که چشمم به یک شخص لاغر اندام افتاد که با چشم‌های کاملا سیاه بهم زل زده بود، از نگاهش حس بدی بهم دست داد نگاهش درست مثل یک شکارچی به طعمه‌اش بود، فقط خدا می‌دونست کیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه به جوانکی که اونطرف چشمه بود سطل پر از آب کردم و براشتم و سمت خونه به راه افتادم، سطل رو زمین گذاشتم که بابا با لباسایی کارگری سمتم اومد و با صدای نسبتا بلندی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر معلوم هست کجایی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شرمساری نگاهش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید بابا، رفتم آب بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لچکم رو درست کردم که موهای بلند خرمایی رنگ رو پوشوند، همراه بابا سمت باغ خان راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه اهل ده با پسراشون اومده بودن پدر من تنها کسی بود که پسر نداشت ولی این رو یک نقطه ضعف نمی‌دید با این‌ حال همه سرزنشش می‌کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه می‌گفت؛ "تن بچه باید سالم باشه دختر و پسر بودن اهمیتی نداره."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از افراد ده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگاه کنید ببینید کی اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا دستش رو بلند کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام به اهل ده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون مرد جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام به پسر غلام حسین خوش آمدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای یکی از اهالی ده هر دو سمتش برگشتیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلیر این دختر رو برای چی همراه خودت آوردی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با اون سادگی همیشگیش جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خواد کار کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد با کوته فکری گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون یک دختره دلیر، دختر که نباید بیرون از خونه دیده بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرف آقا رضا خوشم نیومد پُر از تمسخر بود سمتش برگشتم، سعی کردم از حدم فراتر نرم که باعث دل آزردگی بشه و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا رضا درسته من یک دخترم ولی دست کمی از یک پسر ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه‌‌‌ی خدا این مرد با من پدرکشتگی داشت، برای همین اخمی کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مراقب زبونت باش و گرنه خودم کوتاهش می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم‌هام رو توهم کردم اصلا این جماعت عادت دارن مرد سالاری رو نشون بدن ولی عمرا بزارم روی من همچین چیزی رو پیاده کنن، برای اینکه حرصیش کنم پوزخندی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کسی از مادر زاده نشده که به من دست بزنه‌ من فقط از خدا می‌ترسم نه بندهایی‌ که ادعای انسان بودن می‌کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا رضا که از اعصبانیت دندان‌هاش رو روی هم می‌سایید، بهش پوزخندی زدم که اخم‌هایی پسرش تو هم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم بابا رو گرفتم و با قدم‌هایی محکم و استوار وارد باغ خان شدیم برای اولین بار وارد باغ خان شده بودم خدای من مگه ممکنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا چقدر بزرگه واقعا راست گفتن؛ خانی و پادشاهی، فقر و بدبختی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از هر درختی که انسان می‌تونست فکرش رو بکنه داخل باغ بود، کلمه بهشت برای توصیفش کم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درخت های بلند سر به فلک کشیده، آلاچیق‌های که ثروت رو به رخ می‌کشین، بی‌نهایت از خان‌ها بیزار بودم خودشون با آرامش با کنیزاشون می‌نشستن اونوقت ما باید کار می‌کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر کارگر سمتمون اومد و با اون چشمایی هیزش به من نگاه کرد که اخم‌هام رو توهم کردم سعی کردم از بابا زیاد دور نشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مَشغول جدا کردن اَ‌نارها از درخت بودیم که سرکارگر با اون سیبیل‌های کلفتش و شکم گندش نزدیکمون شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلیر تو دختری به این زیبایی داشتی و رو نمی‌کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا دل نگرون گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا کاری به کژال نداشته باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد اسمم رو زمزمه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کژال، پس دختر چشم آهویی ده که دلربایی همه‌یی پسرایی ده شده تویی؟! لیاقت دخترت ملکه بودنه اگه به من بدیش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا غمگین نگاهم کرد باز هم مثل همیشه زور اینجا حرف اول رو می‌زد خدا می‌دونست چقدر از این زورگویی‌ها نفرت داشتم ولی با اینکه ترس تو وجودم لونه کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام جسارتم رو جمع کردم و سیلی محکم به سر کارگر زدم، که سر آدم‌هایی که نزدیکمون بودن سمتمون چرخید با صدای بلندی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من تو رو سگ در خونه بابام‌ هم حساب نمی‌کنم، چطور جرئت می‌کنی؟ من همسن دخترت هستم که بهم چشم داری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فریادهایی که سر سرکارگر می‌زدم همه دورمون جمع شدن، خواستم دومین سیلی رو بهش بزنم که کسی دستم رو گرفت با خشم سمت کسی برگشتم که دستم رو گرفته بود با برگشتم لچکم از سرم افتاد و باد موهایی بلندم و خرمایی رنگم رو وادار به رقصیدن کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم پایین بود که چشمم به دو جفت کفش براق مشکی افتاد آروم آروم سرم رو بلند کردم و با تمام جسارتم به مرد خشن و جدی رو به روم نگاه کردم چشم‌های سبزش ترس به وجودم رخنه می‌کرد، نمی‌دونستم کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی این رو خوب می‌دونستم که صد در صد اینم یکی از همونایی که در ظلم کردن به دیگران نقش داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم دستم رو از دست اون مرد جدا کنم، ولی تلاشم برای آزادی بی‌نتیجه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجا چه خبره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه بخاطر اعصبانیتم بدنم می‌لرزید به چشم‌هایی اون مرد نگاه کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این مردک به من چشم داره، چشم های کسی که با هیز بودن بهم نگاه کنه از کاسه در می‌آرم و کف دستش می‌زارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد رو به روم نگاهی به اون یکی مرد انداخت و لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اردشیر این دختر راست می گه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردشیر به دروغ گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه خان، برای چی حرف توی دهنم می‌زاری دختره گیس بریده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش فریاد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گیس بریده مادر و خواهرته من مثل بقیه دخترای ده نیستم که بزنید توی دهنم سکوت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کژال دخترم بسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم بابا جان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون مرد رو به بابا کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پیرمرد اسمت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا سرش رو پایین انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خان، دلیر هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس خان بود! محکم لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلیر دخترت حقی نداره اینطور صداش رو بندازه روی سرش و جیغ بکشه این رو می‌دونستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با شرمندگی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خان شرمندتونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خان نگاهی بهم انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شرمندگی تو آرامش من رو بر نمی‌گردونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطور اینقدر این خان‌ها ظالم بودن به جایی اینکه اون مَردک رو سرزنش کنن پدر من رو سرزنش می‌کنه! واقعا دیگه سکوت جایز نبود، داشتم از درون آتیش می‌گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس خان ده این مرد بود! اصلا اهمیتی نداشت باید جوابش رو می‌دادم وگرنه تا فردا خودخوری می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من جیغی نکشیدم خان فقط از حقم دفاع کردم کاری که هیچکدوم از مردها و زن‌هایی این ده در برابر ظلم‌ها شما انجام نمی‌دن، مثل غلام‌هایی حلقه بگوش فقط دستور می‌گیرن و سرشون رو می‌ندازن پایین و انجام می‌دن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خان چند قدم سمتم اومد و با خشم بهم نگاه کرد اونقدر ترسناک شده بود که همه سکوت کردن اونقدرام شجاع نبودم ولی خوب اگه می‌ترسیدم مطمئنن پدرم احساس سرشکستگی می‌کرد، خان با یک دستش دستم رو گرفت و با دست دیگش فکم رو توی دست قویش گرفت و فشار داد و کنار گوشم با صدای نسبتا بلندی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر جسوری هستی ولی مراقب زبونت باش همین زبونه که سر انسان رو به باد می‌ده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخاطر فشاری که به فکم وارد شد صورتم از درد جمع شد، با درد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هستم، شما نگران خودتون باشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خان نیشخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر کوچولو دهنت رو ببند وگرنه به فلک می‌کشمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با وحشت به خان نگاه کرد خان حرفش رو ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلیر با دخترت برو دفعه بعد با خودت گرگ نیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رسیدن به خونه دیگه حرفی بین من و بابا رد و بدل نشد با بابا وارد خونه شدیم و سمت پذیرایی رفتیم که کژین با صورت خوابالو سمتمون اومد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام بابا و آجی، ظهر بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مهربونی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیز آجی ظهر توهم بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت بابا کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا من برای این اتفاق متاسفم نتونستم این بی احترامی رو تحمل کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا سری تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فدای سرت، دخترم که یک شیر زنه! من پسر ندارم ولی یک دختر دارم که ارزشش از صدتا پسر بالاتره می‌دونم که اگه یه روزی نباشم کژین درست تربیت می‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دلخوری گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا لطفا اینطوری نگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا آرومی دستش رو روی گونم کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه یه روزی می میریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی نه امروز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا لبخندی زد که کنار چشمم چین افتاد،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت بابا رفتم و خودم رو داخل آغوشش انداختم حس امنیت و آرامش رو بهم می‌داد با تمام وجود عطر تنش رو بو کشیدم دلم برای بابا خیلی می‌سوخت چند ساله بدون مامان زندگی‌ می‌کنه، چطور این همه سال غم دوریش رو تحمل کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواسم سمت کژین پرت شد که اشک داخل چشم‌هاش حلقه زده بود دستم رو دراز کردم و اون رو هم به جمعمون اضافه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر کژین روی پای راست و من روی پای چپ بابا بود بابا نوازشگرانه دستش روی موهامون حرکت می‌داد با همون حس آرامش به خواب رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی بیدار شدم شب شده بود که بی‌بی سفره رو انداخت کژین هنوز خواب بود به صورت مهتابیش نگاه کردم، دو چشم قهویی، موهای خرمایی رنگش مثل ابریشم نرم بودن طوری که آدم دلش می‌خواست انگشت داخلشون فرو کنه و صورت سفیدش با اون دست‌های تپلش باعث می شد دلم براش ضعف بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت آشپزخونه رفتم که به بی‌بی کمک کنم که نگاهم به پنجره افتاد دیگه جایی برای گرد شدن چشم‌هام نبود سمت بی‌بی برگشتم جیغ زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای بی‌بی من چقدر زیاد خوابیدم چرا بیدارم نکردی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبام رو برچیدم که بی‌بی آروم روی لپم زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مادر خیلی معصوم خوابیده بودین دلم نیومد بیدارتون کنم دوتا طفل معصومین بخدا، خدا با همون بزرگیش عاقبت بخیرتون کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون بی‌بی، برو بشین بی‌بی بقیش رو خودم انجام می دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی بی خواست مخالفت کنه برای همین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفش پریدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی‌بی آخه نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول درست کردن غذا شدم، سبزی‌ها رو داخل بشقاب گذاشتم و دیزی هم داخل قابلمه درست شده بود با اسم خدا از پله‌ها بالا رفتم و سفره رو انداختم با زیبایی سفره چیدم سمت کژین رفتم بیدارش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آجی پاش و با شکم گرسنه نخواب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کژین با صدای خوابالو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آجی خوابم میاد تو روخدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کژین پشت بند این حرفش پتو رو روی سرش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتش رفتم و پتو رو کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاشو غذا بخور بعد بخواب زود باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کژین حرصی پوفی کشید و لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آجی... باشه، پوست آدم رو می‌کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده آروم کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوابالو خانوم، بدو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت اتاق بابا رفتم که بابا با پیراهنی که تنش بود و داشت دکمه‌هاش رو می‌بست از اتاق خارج شد، آروم لب زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا شام آماده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا سری تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم دخترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با دلگرمی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیز بابا بی‌بلا باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بابا سمت سفره رفتیم که یک سایه دیدم بابا صدام زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا جان نمیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو بهش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما برید من میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه دخترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم آروم سمت در اتاق حرکت کردم و با جارویی که کنار دیوار بود رو به دست گرفتم وارد اتاق شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاق به قدری تاریک بود که نمی‌دونستم کی به کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دمایی اتاق به قدری سرد و استخوان سوز بود که ترس کم‌کم داشت بهم غلبه می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس اینکه کسی ناخونش رو داخل کمرم فرو کرد، به پشتم برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت فانوس گوشه دیوار رفتم، سعی کردم روشنش کنم، چند بار انجام دادم انگار کسی فوتش می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق با شدت بسته شد هین بلندی کشیدم و سمت در رفتم تا بازش کنم ولی انگار قفل شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به در می‌زدم و کمک می‌خواستم ولی کسی نمی‌اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع سمت فانوس رفتم زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اَه... تو رو خدا روشن شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلی کلنجار رفتن موفق شدم فانوس رو روشن کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به پشتم برگشتم که یک زن با لباس کهنه در حال گریه کردن کنار اتاق بود سمتش آروم حرکت کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم حالتون خوبه؟! من خیلی ترسیدم این کار شما بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریه زن تبدیل به خنده شد صداش شبیه صدای یک مرد و زن بود، دورگه و ترسناک سمتم برگشت که فانوس از دستم افتاد و گلیم فرش آتیش گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به چیزی که رو به روم بود نگاه کردم، یک موجود درست مثل انسان با دست‌های دراز و ناخون‌های بلند، دو چشم کهربایی که خط اُفقی بزرگی وسط چشم‌هاش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو دور گردنم انداخت و فشار داد، داشتم خفه می‌شدم و اون قهقه می‌زد، باورم نمی‌شد اون یک جن باشه مگه جن وجود داره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام داشت سیاهی می‌رفت که صدای مردی در ذهنم پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترم اون از نام خدا فراریه، اسم اللّه رو به زبونت بیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صدای ذهنم توجه کردم اصلا نمی‌دونستم صدای کی بود؟ ولی با زور اسم اللّه رو به زبون آوردم که جن رو به روم جیغ بلندی کشید و شروع به بهم ریختن اتاق کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی ولم کرد شروع به سرفه کردن، کردم و گردنم رو ماساژ دادم بهش نگاه کردم که با اون صورت زشتش که نصفش از بین رفته بود به سمتم هجوم آورد، غیر ارادی بسم اللّه گفتم؛ که برای بار دوم صدای جیغش در اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جن رو به روم با صورت کزایش با نفرت بهم زل زده بود و می‌خواست بکشتم این رو به خوبی در چشم‌هاش می دیدم ولی انگار نیرویی اجازه آسیب زدن رو بهش نمی‌داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بابا رو از پشت در می‌شنیدم که با نگرانی اسمم رو صدا می‌زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم فقط زمزمه می‌کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایا از شر هر موجودی به درگاه تو پناه می‌برم، خدایا کمکم کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جای دست اون جن درد می‌کرد! دودی که از آتیش بلند شده بود نمی‌زاشت نفس بکشم، مدام سرفه می‌کردم آتیش کل اتاق رو فرا گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام تار شد و همون‌جا بین اتاق و شعله‌های آتش بیهوش شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"دو ساعت قبل از ماجرای آتش سوزی"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"سالار خان"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌اراده حواسم سمت عشق کودکیم معطوف شد چشم‌های آبیش چقدر دلنشین بود، جسارتی که داشت باعث دلخوشیم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌دونستم باز اردشیر کاری کرده که اون دختر وحشی شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کژالم قسم می‌خورم یک روز از زندگیم سهم من می‌شی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی دنیای خودم غرق بودم که با صدای فریبا سمتش برگشتم که اسم رو صدا زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این زن بیزار بودم اگه به خواست مادرم نبود هرگز باهاش ازدواج نمی‌کردم، هیچ زنی آهوی من نمی‌شد، همون آهوی که با چشم های آبیش من رو مجذوب خودش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(کژال در زبان کردی، به معنای چشمان ‌آهو هستش، دخترانی که در زمان کودکی با چشم‌ها درشت متولد می‌شدن کژال نامیده می‌شدن.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگو، چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریبا سرش پایین بود و من من می‌کردم عصبی غریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فریبا بنال اعصاب ندارم اگه اومدی اینجا مِن‌مِن کنی گمشو داخل اتاقت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریبا با ناراحتی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خان من همسرتونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به زبون آره اما در واقعیت نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریبا ناراحت سرش رو پایین انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله این بحث رو نداشتم ولی منم یک مرد بودم باید رفع نیاز می‌کردم، هر چند کششی سمتش نداشتم ولی برای یک شب رفع نیاز کافیه بود بقیه روزها زن‌هایی دیگه‌ای هستن تا باهاشون تفریح کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریبا داخل اون لباس خواب سفید خیلی خوشگل بود ولی به چشمم نمی اومد، به فریبا نزدیک شدم و شروع به بوسیدن لباش کردم زیاد وارد نبود ولی بدکم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو زیر پاهاش انداختم و از روی زمین بلندش کردم و وارد عمارت شدم، فریبا دست‌هاش رو روی شونه و گردنم گذاشته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به داخل اتاق رسیدیم روی تخت گذاشتمش و شروع به در آوردن لباس‌های هم کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول کارم بودم که صدای بحث پشت اتاقم کفری شدم از فریبا جدا شدم که دستم رو گرفت و با عجز گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سریع لباسات رو بپوش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام رو داخل گودیش چرخوندم و شروع به پوشیدن لباسام کردم، سمت در رفتم و رو به خدمتکارها کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چتونه نصف شبی؟ جمشید چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشید لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خان خونه یکی از مردم ده آتیش گرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به جهنم، چیکار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشید شوکه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطوری گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشید سمتم اومد و جلوی گوشم تمام جزئیات رو گفت؛ با اومدن اسم "کژال" اصلا نفهمیدم چطور سوار اسبم شدم و خودم رو به اون خونه فلاکت بار رسوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانواده دلیر بیرون بودن دختر کوچیکش و مادر زنش با صورت سیاه شده بیرون بودن ولی هر چی گشتم خبری از کژال نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشفته بودم انگار قرار بود اتفاق بدی بیفته، سمت دلیر رفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلیر چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیر با درد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خان کمکم کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیر جلوی پام افتاده بود و التماس می‌کرد، اعصاب شیون زاری نداشتم یقه‌اش رو گرفتم و بلندش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترت کجاست؟ نمی‌بینمش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رو گفتم؛ دلیر بیشتر ناله کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی فریاد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلیر بنال ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که اشک می ریخت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خان کژالم، اون داخله... شعله آتیش زیاده نزاشتن داخل برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیر می‌گفت؛ و من بیشتر عصبی می‌شدم کژال من بین شعله های آتیش بود و من بی‌خیال این بیرون ایستاده بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیر رو یک طرف انداختم و سمت خونه دویدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شعله‌های آتیش زبانه می‌کشیدن داخل حال رفتم ولی هیچکسی نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت اتاق‌ها رفتم کسی داخلشون نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدای من مگه ممکنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریاد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کژال کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ صدای نمی‌اومد خونه داشت می‌ریخت از خونه سریع خارج شدم، مردم با وحشت سمتم اومدن رو به دلیر کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌- کژال داخل خونه نبود! دلیر من رو دست انداختی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیر شوکه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه به همون خدای که قبولش دارید کژال داخل اتاق بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت دلیر رفتم و یقه اش رو گرفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مردک می گم؛ داخل خونه نبود کل خونت رو زیر و رو کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیر با نگرانی و تعجب نگاهم می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولش کردم که روی زمین افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار بهتین (بهتین یعنی آتشین) شدم و کلافه سمت عمارت رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی کژال کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنده‌است یا مرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم مشروب می‌خواست، کلافه بودم یک زن می‌خواستم که کاملا از پا درش بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتن به عمارت جایز نبود حتما فریبا سلیطه بازی در می‌آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت عمارت رفتم و اسب رو داخل استبل گذاشتم، سوار اتومبیل شدم و سمت کاباره رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت مردی رفتم که مشروبات رو داخل داخل جام‌های شراب می‌ریخت، اشاره کردم بهش که همون همیشگی رو برام بیاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی جلوم گذاشت تا کمر خم شد پوزخندی زدم و با دست اشاره کردم که بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواسم سمت دختر چشم زمردی افتاد با هیکل تپلش مشغول رقصیدن بود، برای امشب خوب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسری که داخل کابره کار می کرد اشاره کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گارسون بیا اینجا کارت دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسری قد کوتاه و نحیف سمتم دوید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم آقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پول رو در آوردم و بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این پول رو بگیر پیش اون زن برو بگو خان سالار امشب تو رو نظر کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر با تعجب نگاهم کرد که فریاد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- احمق چرا خشکت زده! بگو اینجا بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر ترسیده لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر سمت دختر رفت و بهش گفت؛ دختره با رقص سمتم می‌اومد کلی عشوه توی حرکاتش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش رو به بدنم می‌مالوند و می‌رقصید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو گرفتم و سمت اتاق بالا بردم روی تخت انداختمش و شروع باز کردن دکمه های لباسم کردم که دختر رو به روم شروع به بوسیدن لبام کرد، خیلی کار بلد بود معلوم بود زیر خواب بقیه بوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو سمت تنش بردم و شروع به لمس کردنش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباش رو می‌بوسیدم حالم از خودم بهم می‌خورد احساس می کردم داخل باتلاقی از گناه غوطه ورم و هر کاریم می‌کردم خارج نمی‌شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خواستم رابطه رو ادامه بدم که چشم‌های لعنتیش نمی‌زاشت، کلافه بودم نبودش عصبیم می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر رو از روی تخت به پایین هل دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از این اتاق برو نمی خوام ببینمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریاد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختره هرزه اما نداره، اگه از اتاق خارج نشی کاری می‌کنم از کاباره بیرون بندازنت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره ترسیده کلا از اتاق خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"زمان آتش سوزی"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"کژال"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار خواب بود خدای من این مرد چقدر زیبا بود، پسری قد بلند چشم‌های آبی براقش چشم هر بیننده‌ایی رو به خودش مجذوب می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد متین و باوقار سمتم اومد و صداش انگار ملودی یک رویا بود، پسر لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یا بنت کژال بلند شو، الان زمان پذیرش مرگ نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو کی هستی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد لبخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسم من ایمانه، مامور و نگهبان شما هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با درد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌تونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد سمتم قدمی برداشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توکل بر خدا بکنید و بلند بشید اگه امروز کم بیارید اون‌ها نسلتون رو از بین می‌برن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به مرد رو به رو نگاه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منظورت کیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد لبخندی زد که جذابیتش چند برابر شد ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند روز دیگه شما با مردی با نام قیام آشنا می‌شید ایشون درجه‌ای از ما بالاتر دارن و کاملا برای شما از گذشته می‌گن؛ ولی الان بخاطر اون دختر بلند بشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد رو به روم سرش رو به نشانه احترام پایین آورد، کلی سوال توی ذهنم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این مرد کی بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من رو از کجا می‌شناخت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در مورد کدوم دختر حرف می‌زد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و هزار تا سوال دیگه که جوابی براشون نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به خودم اومدم هنوزم بین شعله‌های آتیش بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت در رفتم، بوی دود به قدری زیاد بود که داشتم خفه می‌شدم خونه داشت کاملا می‌سوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زور می‌زدم که در باز بشه دستم با برخورد به در شروع به سوختن کرد، دستم رو عقب کشیدم خیلی می‌سوخت نصف کف دستم سوخته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض کردم ولی با تمام زورم به در زدم که باز شد با باز شدن در من وسط خونه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت خروجی خونه رفتم که لچکم به یکی از چوب ها گیر کرد، لچکم رو در آوردم و خودم و به بیرون خونه انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خفگی مدام سرفه می‌کردم که صدای شیهه ی اسبم رو شنیدم، این صدای اُفق بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدای من یعنی اون هنوز بین شعله‌های آتیش بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نای تکون خوردن نداشتم ولی با زور و زحمت بلند شدم و سمت استبل رفتم که اُفق وحشت زده مدام شیهه می‌کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت اتاقکی که اُفق داخلش بود دویدم و درش رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اُفق ترسیده از اونجا فرار کرد منم سمت خروجی دویدم، تشنه بودم دلم آب می‌خواست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار اُفق شدم و از در پشتی خونه خارج شدم و سمت چشمه رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی اُفق دراز کشیده بودم و اون مسیر جنگل رو در پیش گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا تاریک بود مطمئنن الان رفتن به جنگل جایز نبود ولی تشنگی بهم فشار می‌آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اُفق لرزون وارد جنگل شد و با دقت به صدا‌ها گوش می‌داد، یک دسته کلاغ درست از کنارش پرواز کردن که اُفق ترسیده رم کرد و من رو روی زمین انداخت و فرار کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقا وسط جنگل بودم، به قدری جنگل تاریک بود که هیچی نمی‌دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت چشمه حرکت کردم وقتی بهش رسیدم شروع به شستن دست و صورتم کردم و آب خوردم وقتی سرم رو بلند کردم که چند چشم‌‌ براق از اونطرف رودخونه بهم زل زده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط دعا می‌کردم گرگ نباشن، چون هیچ وسیله‌ای برای دفاع نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واضح‌تر نگاشون کردم درست اندازه جسه ی یک سگ سیاه بودن و پاهاشون برعکس، موهاشون بلند و مشکی بود و کل صورتشون رو پر کرده بود و از همه مهمتر چشم‌های براقشون پشت انبوهی از مو می‌درخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینا اصلا شباهتی به گرگ هم نداشتن، پس چی بودن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه‌ای به معنی "ندونستن" بالا انداختم وقتی از کنار چشمه بلند شدم اون ها نزدیک‌تر اومدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دروغ چرا ترسیده بودم و اون ها هم به خوبی این رو حس کرده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من یک قدم عقب می‌رفتم و اون ها دو قدم جلو می‌ اومدن ولی کنجکاوی بهم غلبه کرد و سمتشون رفتم که صدای یکی داخل ذهنم پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترم جلوتر نرو، پشت کن و مستقیم فقط بدو اصلا به پشت سرت نگاه نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط لب زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا رو بازم شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون ها می‌خوان بکشنت، فرار کن و مسیر مستقیم جنگل رو طی کن به یک مکان می‌رسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنجکاو پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما کی هستید؟! هی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل اینکه واقعا دیگه جواب نمی‌داد، سگ‌ها یا شایدم گرگ‌ها زوزه می‌کشیدن لامصبا صداشونم اصلا شباهتی به سگ و گرگ نداشت! نمی‌دونم چرا حرف‌های اون مرد اونقدر برام ارزش داشت؟ که کاری که گفت؛ رو کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع به دویدن کردم که صدای دویدن پشت سرم می اومد سعی می‌کردم بر نگردم، همینجوری داشتم می‌دویدم که پام به یکی از شاخه‌های داخل جنگل گیر کرد و روی زمین افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از سگ‌ها روم پرید و با پوزه ی سیاهش و دندون‌های تیزش برام خودنمایی می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب لزج مانندی از دهنش روی صورتم ریخت‌ پوزش رو باز کرد تا برای همیشه به زندگیم خاتمه بده چشم‌هام رو بستم و منتظر مردنم بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه گذشت هیچی نشد آروم لای پلکم رو باز کردم که سه تا مرد یکی از یکی جذاب‌تر داشتن با گرگ‌ها می‌جنگیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از مردها سمتم برگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وا چرا ناخون هاش اونقدر بلند و تیز بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم فریاد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای چی خشکت زده؟ همین حالا از جنگل خارج شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی دید جوابی نمی دم بلند تر فریاد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خشکت نزنه اسبت بیرون جنگله از اینجا برو‌ زود باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد وقتی دید گنگ نگاهش می‌کنم با وحشتناک‌ترین ظاهری که می‌تونست باشه نگاهم کرد و با صدای دورگه فریاد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از جنگل خارج شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم اومدم لب زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم با آخرین نیروم فقط بدوم سمت مردها برگشتم که هیچکسی پشتم نبود فقط صدای زوزه و ناله می‌اومد واقعا دیگه باورم شده بود که اون ها هم "جن" بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم سمت خروجی جنگل می‌دویدم که به چیزی محکم خوردم و روی زمین افتادم همینطور که سرم رو ماساژ می‌دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"یک ساعت قبل از نجات کژال‌"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"سالار"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس هام رو عوض کردم و سمت در رفتم، رئیس کاباره جلوی در اتاق رژه می‌رفت و اون دختر رو موخذه می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ظاهر بی روح نگاشون کردم سرم رو به معنی چیه؟ تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رئیس کاباره که نیشش باز شده بود شروع به حرف زدن کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خان قربونتون برم، نازگل کاری کرده که شما عصبی شدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملا خنثی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید بهت جواب پس بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد با ترس گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه خان من کی باشم که شما و بازخواست کنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عالیه پس از سر راهم کنار برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رئیس کاباره انگار حرفم به مزاجش خوش نیومد ولی سعی می‌کرد آروم باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتش برگشتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عروسکت قشنگه ولی من زیر خواب دیگران رو نمی‌خوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رئیس کاباره لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خان دختره باکره است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.