رمان کژال منی به قلم Mahsa g.i
داستان روایتگر زندگی یک مدیومه، دختری با قدرت شجاعت از دو طرف مورد آزار روحی و جسمی قرار می گیره.در یک طرف نفرین خانوادگی که از نسل گذشته به دختر داستان رسیده و برای جنگیدن با این نفرین باره و بارها اعتقادت دختر نصبت به خدای که خالق جهانه سنجیده می شه تا صاحب سه موکل رحمانی و یک فرشته بشه...در طرف دیگر، دختر داستان به زیبایی و شجاعت زبان زد تمام خاص و عامه، شجاعتش به قدری زیاد که دو خان برای تصاحبش وارد جدال عاشقی می شن!یک خان برای انتقام و دیگری برای عشقی جوانه زده در کودکی...حالا از دختر داستان فقط مادری شجاع و غباره زده باقی مونده تا به جهان ثابت کنه دنیای سحر و جادو نفرین شده و هر کسی بهش پا بزاره در منجلابش غرق می شه.
ژانر : عاشقانه، رازآلود، اربابی، هیجانی، ترسناک
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۲۰ دقیقه
ژانر: #ترسناک #ارباب_رعیتی #عاشقانه #هیجانی #رازآلود
خلاصه:
داستان روایتگر زندگی یک مدیومه، دختری با قدرت شجاعت از دو طرف مورد آزار روحی و جسمی قرار می گیره.در یک طرف نفرین خانوادگی که از نسل گذشته به دختر داستان رسیده و برای جنگیدن با این نفرین باره و بارها اعتقادت دختر نصبت به خدای که خالق جهانه سنجیده می شه تا صاحب سه موکل رحمانی و یک فرشته بشه...در طرف دیگر، دختر داستان به زیبایی و شجاعت زبان زد تمام خاص و عامه، شجاعتش به قدری زیاد که دو خان برای تصاحبش وارد جدال عاشقی می شن!یک خان برای انتقام و دیگری برای عشقی جوانه زده در کودکی...حالا از دختر داستان فقط مادری شجاع و غباره زده باقی مونده تا به جهان ثابت کنه دنیای سحر و جادو نفرین شده و هر کسی بهش پا بزاره در منجلابش غرق می شه.
"مقدمه"
زن بودنم را با کنیزی اشتباه می گیرند؛ به من لقب ضعیفه را می دهند.
زور بازویشان را به رخ بدن نحیفم می کشند.
هزار نقش را بر بدنم حک می کنند؛ از آن با نام غیرت و مردانگیشان یاد می کنند؛ هزاران قانون برای زن بودنم می گویند؛ اما قانونی برایشان نیست جز بی عدالتی!
بدون رضایتم به جسمم تعرض می کنند؛ نام خود را "مرد" می گذارند!
وقتی دستان حمایتگر خانواده ام را نیازمندم؛ به من انگِ هرزگی می زنند؛ من را به گناه نکرده ام محکوم می کنند و شکنجه را لایقم می دانند.
چشمان معصومم بی گناهیم را فریاد می زنند اما از کلمه با نام "آبرو" یاد می کنند!
تجاوز گرم را جاهل می دانند و تمام بخشش ها را نصیبش می کنند؛ آن وقت نام "زن" به میان میآید، لقب های شایسته خود را به من می دهند.
دستم را در دست متجاوزگرم می گذارند و رَخت عروس بر تنم می کنند و برای شکنجه ام آرزوی خوشبختی می کنند!
مرا فدای عقاید و افکار غلطشان می کنند و دست منت بر سرم می گذارند.
مرا خدمتکار منزلشان می دانند در حالی که خود بر مبل ها می نشینند و شاهی می کنند.
حرفی بزنی، جای انگشت هایشان بر روی گونه ات خودنمایی می کند.
اعتراضی کنی می گویند پایت را از گلیمت درازتر کرده ای.
ناله کنی و اشک بریزی، صدایت را خفه می کنند.
از آزادی می گویند؛ اما آزادی جز زجر و شکنجه را نمی بینم!
با کمال احترام نویسنده:
" Mahsa g.i "
"کژال"
دستی به لباسم طلایم کشیدم و لَچِکَم رو بالای سرم بستم.
کاملا آماده بودم، باید به بابا کمک میکردم تا اَنارهای داخل باغ خان رو بچینه.
از اتاق خارج شدم و وارد حیاط شدم سمت اُفق رفتم صورتش رو نوازش کردم.
دست روی نشون وسط پیشونیش کشیدم و بوسه به پیشونی اُفق زدم و جلوش علف ریختم.
سمت بیبی رفتم، بنده خدا کنار تنور مشغول پخت نون شیری خوشمزه بود.
بیبی با اون دستهای پینه بستهاش با عشق نونها رو به داخل تنور می زد.
بعد مرگ مادر بیبی ازم نگهداری کرد، پسرش زیر دستهای خان ده جون داد.
اما هنوز سرپاست! همین نیرویی بیبی من رو به اینجا رسوند.
سمت بیبی رفتم میخواست نون رو به داخل تنور بزنه که دستش رو گرفتم که ترسیده سرش رو بلند کرد و هینی کشید گفت:
- دختر گیس بریده ترسیدم، این چه کاری بود که تو کردی؟
در جواب حرف بیبی خنده ریزی کردم که لبخند شیرین و دلنشینی زد دلم ضعف رفت، سریع گونش رو بوسیدم.
به چین و چروک های روی صورت بیبی نگاه کردم که با هر خنده صورتش بیشتر چین میخورد.
چینهایی که از هزاران درد حرف میزدن با مهربونی ذاتیم گفتم:
- کژال به فدای بیبی بشه، خودت رو خسته نکن من انجامش می دم.
بی بی با دل نگرونی گفت:
- دردت به جونم فقط این کار نیست تو با بابات باید برین داخل باغ خان تا اَنارها رو بچینین برو مادر خودت رو خسته نکن.
اخمی ظریف روی پی شونیم نشست آروم لب زدم:
- بیبی نشنوم، خسته برای چی؟! من یک دختر لرم بیبی با این چیزها از پا در نمیام، شما برو سر وقت نمازت، من رو هم دعا کن.
بی بی با مهربونی لب زد:
- دخترم ایشالله عاقبت به خیر بشی.
با سرخوشی گفتم:
- التماس دعا بیبی جان.
بعد رفتن بیبی، سریع شروع به پختن نونها کردم و داخل تنور میزدم.
بعد از پخت نونها سرپوش روشون گذاشتم تا داغ بمونه!
سمت گاوها رفتم شروع به دوشیدن شیر کردم. همزمان با دوشیدن شیر، لالایی معروفی که مادر برام میخوند و موهام رو میبافید رو میخوندم، حس آرامش بخشی بهم دست میداد.
با خوندن آوازم شیر گاوها هم بیشتر میشد تا نصفه سطل شیر دوشیدم بقیهاش هم برای گوسالهها که از مادرش جدا کردم گذاشتم.
سطل رو بلند کردم و سمت آتشکده رفتم چند تکه چوب داخل آتیش گذاشتم شیر که سطحش پر از مو بود رو تمیز کردم و روی آتیش گذاشتم وقتی به جوش اومد داخل مشک ریختم که کره جا بیفته.
تنهایی واقعا تکون دادن مشک کار سختی بود با تمام تلاشم مشک رو تکون میدادم ولی هنوز تا طلوع خورشید وقت داشتم، اصلا متوجه گذر زمان نبودم وقتی نور خورشید به صورتم برخورد کرد.
دست از کار کردن برداشتم و دوغ رو از مشک داخل یک قابله مسی ریختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرهایی که داخل مشک بود رو جمع کردم و داخل کاسه روحی ریختم روشون رو پوشوندم که چیزی داخلشون نره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل سطل آب رو نگاه کردم اما دریغ از یک قطره آب از روی ناراحتی پوفی کشیدم با اینکه عرق از صورتم میریخت با دستمالم صورتم رو پاک کردم و سطل رو برداشتم سمت چشمه رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که وارد جنگل شدم همه جا سر سبز بود، فصل بهار و تمام زیباییهاش با خلوص نیت شامل حالمون کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصمیم گرفتم روی یک تنه درخت بشینم نگاهم به گلی که گوشهایی از تنه درخت رشد کرده بود افتاد، برداشتمش و روی موهای سرم گذاشتم و آروم چشمهام رو بستم به صدای پرندهها گوش میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسنگینی نگاه شخصی رو حس کردم وقتی سرم رو بلند کردم هیچکسی نبود بیخیال شونهای بالا انداختم و دوباره چشمهام رو بستم و به صدای جنگل گوش میکردم بعد از بیست دقیقه بلند شدم و به راهم ادامه دادم که به چشمه برسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بین درختها رد میشدم که احساس کردم چیزی از بین درختها با سرعت عبور کرد! ایستادم و با دقت همه جای جنگل رو از نظر گذروندم ولی بعد با خودم فکر کردم توهم زدم، صدای شر شر آب رو شنیدم خوشحال بودم که به نزدیکی چشمه رسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار یکی از تخته سنگهای چشمه نشستم و دستم رو داخل آب کردم سرمایی آب به قدری لذت بخش بود که دلم نمیخواست دستم رو از آب بیرون بکشم با دستمالی سفیدی که همراهم بود رو وارد آب کردم و کاملا خیسش کردم، روی صورتم کشیدم سرمایی آب حس خوبی به بندبند وجودم میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم از آب چشمه رو خوردم که چشمم به یک شخص لاغر اندام افتاد که با چشمهای کاملا سیاه بهم زل زده بود، از نگاهش حس بدی بهم دست داد نگاهش درست مثل یک شکارچی به طعمهاش بود، فقط خدا میدونست کیه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون توجه به جوانکی که اونطرف چشمه بود سطل پر از آب کردم و براشتم و سمت خونه به راه افتادم، سطل رو زمین گذاشتم که بابا با لباسایی کارگری سمتم اومد و با صدای نسبتا بلندی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر معلوم هست کجایی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شرمساری نگاهش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید بابا، رفتم آب بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلچکم رو درست کردم که موهای بلند خرمایی رنگ رو پوشوند، همراه بابا سمت باغ خان راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه اهل ده با پسراشون اومده بودن پدر من تنها کسی بود که پسر نداشت ولی این رو یک نقطه ضعف نمیدید با این حال همه سرزنشش میکردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه میگفت؛ "تن بچه باید سالم باشه دختر و پسر بودن اهمیتی نداره."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از افراد ده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگاه کنید ببینید کی اومد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا دستش رو بلند کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام به اهل ده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون مرد جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام به پسر غلام حسین خوش آمدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای یکی از اهالی ده هر دو سمتش برگشتیم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دلیر این دختر رو برای چی همراه خودت آوردی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با اون سادگی همیشگیش جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میخواد کار کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد با کوته فکری گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون یک دختره دلیر، دختر که نباید بیرون از خونه دیده بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرف آقا رضا خوشم نیومد پُر از تمسخر بود سمتش برگشتم، سعی کردم از حدم فراتر نرم که باعث دل آزردگی بشه و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا رضا درسته من یک دخترم ولی دست کمی از یک پسر ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشهی خدا این مرد با من پدرکشتگی داشت، برای همین اخمی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مراقب زبونت باش و گرنه خودم کوتاهش میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمهام رو توهم کردم اصلا این جماعت عادت دارن مرد سالاری رو نشون بدن ولی عمرا بزارم روی من همچین چیزی رو پیاده کنن، برای اینکه حرصیش کنم پوزخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کسی از مادر زاده نشده که به من دست بزنه من فقط از خدا میترسم نه بندهایی که ادعای انسان بودن میکنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا رضا که از اعصبانیت دندانهاش رو روی هم میسایید، بهش پوزخندی زدم که اخمهایی پسرش تو هم رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم بابا رو گرفتم و با قدمهایی محکم و استوار وارد باغ خان شدیم برای اولین بار وارد باغ خان شده بودم خدای من مگه ممکنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجا چقدر بزرگه واقعا راست گفتن؛ خانی و پادشاهی، فقر و بدبختی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز هر درختی که انسان میتونست فکرش رو بکنه داخل باغ بود، کلمه بهشت برای توصیفش کم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرخت های بلند سر به فلک کشیده، آلاچیقهای که ثروت رو به رخ میکشین، بینهایت از خانها بیزار بودم خودشون با آرامش با کنیزاشون مینشستن اونوقت ما باید کار میکردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر کارگر سمتمون اومد و با اون چشمایی هیزش به من نگاه کرد که اخمهام رو توهم کردم سعی کردم از بابا زیاد دور نشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمَشغول جدا کردن اَنارها از درخت بودیم که سرکارگر با اون سیبیلهای کلفتش و شکم گندش نزدیکمون شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دلیر تو دختری به این زیبایی داشتی و رو نمیکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا دل نگرون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا کاری به کژال نداشته باشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد اسمم رو زمزمه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کژال، پس دختر چشم آهویی ده که دلربایی همهیی پسرایی ده شده تویی؟! لیاقت دخترت ملکه بودنه اگه به من بدیش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا غمگین نگاهم کرد باز هم مثل همیشه زور اینجا حرف اول رو میزد خدا میدونست چقدر از این زورگوییها نفرت داشتم ولی با اینکه ترس تو وجودم لونه کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام جسارتم رو جمع کردم و سیلی محکم به سر کارگر زدم، که سر آدمهایی که نزدیکمون بودن سمتمون چرخید با صدای بلندی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من تو رو سگ در خونه بابام هم حساب نمیکنم، چطور جرئت میکنی؟ من همسن دخترت هستم که بهم چشم داری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فریادهایی که سر سرکارگر میزدم همه دورمون جمع شدن، خواستم دومین سیلی رو بهش بزنم که کسی دستم رو گرفت با خشم سمت کسی برگشتم که دستم رو گرفته بود با برگشتم لچکم از سرم افتاد و باد موهایی بلندم و خرمایی رنگم رو وادار به رقصیدن کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم پایین بود که چشمم به دو جفت کفش براق مشکی افتاد آروم آروم سرم رو بلند کردم و با تمام جسارتم به مرد خشن و جدی رو به روم نگاه کردم چشمهای سبزش ترس به وجودم رخنه میکرد، نمیدونستم کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی این رو خوب میدونستم که صد در صد اینم یکی از همونایی که در ظلم کردن به دیگران نقش داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم دستم رو از دست اون مرد جدا کنم، ولی تلاشم برای آزادی بینتیجه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجا چه خبره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه بخاطر اعصبانیتم بدنم میلرزید به چشمهایی اون مرد نگاه کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این مردک به من چشم داره، چشم های کسی که با هیز بودن بهم نگاه کنه از کاسه در میآرم و کف دستش میزارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد رو به روم نگاهی به اون یکی مرد انداخت و لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اردشیر این دختر راست می گه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاردشیر به دروغ گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خان، برای چی حرف توی دهنم میزاری دختره گیس بریده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش فریاد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گیس بریده مادر و خواهرته من مثل بقیه دخترای ده نیستم که بزنید توی دهنم سکوت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کژال دخترم بسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم بابا جان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون مرد رو به بابا کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیرمرد اسمت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا سرش رو پایین انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان، دلیر هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس خان بود! محکم لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دلیر دخترت حقی نداره اینطور صداش رو بندازه روی سرش و جیغ بکشه این رو میدونستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با شرمندگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان شرمندتونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخان نگاهی بهم انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شرمندگی تو آرامش من رو بر نمیگردونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچطور اینقدر این خانها ظالم بودن به جایی اینکه اون مَردک رو سرزنش کنن پدر من رو سرزنش میکنه! واقعا دیگه سکوت جایز نبود، داشتم از درون آتیش میگرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس خان ده این مرد بود! اصلا اهمیتی نداشت باید جوابش رو میدادم وگرنه تا فردا خودخوری میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من جیغی نکشیدم خان فقط از حقم دفاع کردم کاری که هیچکدوم از مردها و زنهایی این ده در برابر ظلمها شما انجام نمیدن، مثل غلامهایی حلقه بگوش فقط دستور میگیرن و سرشون رو میندازن پایین و انجام میدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخان چند قدم سمتم اومد و با خشم بهم نگاه کرد اونقدر ترسناک شده بود که همه سکوت کردن اونقدرام شجاع نبودم ولی خوب اگه میترسیدم مطمئنن پدرم احساس سرشکستگی میکرد، خان با یک دستش دستم رو گرفت و با دست دیگش فکم رو توی دست قویش گرفت و فشار داد و کنار گوشم با صدای نسبتا بلندی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر جسوری هستی ولی مراقب زبونت باش همین زبونه که سر انسان رو به باد میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخاطر فشاری که به فکم وارد شد صورتم از درد جمع شد، با درد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هستم، شما نگران خودتون باشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخان نیشخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر کوچولو دهنت رو ببند وگرنه به فلک میکشمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با وحشت به خان نگاه کرد خان حرفش رو ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دلیر با دخترت برو دفعه بعد با خودت گرگ نیار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا رسیدن به خونه دیگه حرفی بین من و بابا رد و بدل نشد با بابا وارد خونه شدیم و سمت پذیرایی رفتیم که کژین با صورت خوابالو سمتمون اومد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام بابا و آجی، ظهر بخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مهربونی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیز آجی ظهر توهم بخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت بابا کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا من برای این اتفاق متاسفم نتونستم این بی احترامی رو تحمل کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا سری تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فدای سرت، دخترم که یک شیر زنه! من پسر ندارم ولی یک دختر دارم که ارزشش از صدتا پسر بالاتره میدونم که اگه یه روزی نباشم کژین درست تربیت میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دلخوری گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا لطفا اینطوری نگو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا آرومی دستش رو روی گونم کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همه یه روزی می میریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی نه امروز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا لبخندی زد که کنار چشمم چین افتاد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت بابا رفتم و خودم رو داخل آغوشش انداختم حس امنیت و آرامش رو بهم میداد با تمام وجود عطر تنش رو بو کشیدم دلم برای بابا خیلی میسوخت چند ساله بدون مامان زندگی میکنه، چطور این همه سال غم دوریش رو تحمل کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسم سمت کژین پرت شد که اشک داخل چشمهاش حلقه زده بود دستم رو دراز کردم و اون رو هم به جمعمون اضافه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر کژین روی پای راست و من روی پای چپ بابا بود بابا نوازشگرانه دستش روی موهامون حرکت میداد با همون حس آرامش به خواب رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی بیدار شدم شب شده بود که بیبی سفره رو انداخت کژین هنوز خواب بود به صورت مهتابیش نگاه کردم، دو چشم قهویی، موهای خرمایی رنگش مثل ابریشم نرم بودن طوری که آدم دلش میخواست انگشت داخلشون فرو کنه و صورت سفیدش با اون دستهای تپلش باعث می شد دلم براش ضعف بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت آشپزخونه رفتم که به بیبی کمک کنم که نگاهم به پنجره افتاد دیگه جایی برای گرد شدن چشمهام نبود سمت بیبی برگشتم جیغ زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای بیبی من چقدر زیاد خوابیدم چرا بیدارم نکردی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبام رو برچیدم که بیبی آروم روی لپم زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مادر خیلی معصوم خوابیده بودین دلم نیومد بیدارتون کنم دوتا طفل معصومین بخدا، خدا با همون بزرگیش عاقبت بخیرتون کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون بیبی، برو بشین بیبی بقیش رو خودم انجام می دم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی بی خواست مخالفت کنه برای همین گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط حرفش پریدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیبی آخه نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول درست کردن غذا شدم، سبزیها رو داخل بشقاب گذاشتم و دیزی هم داخل قابلمه درست شده بود با اسم خدا از پلهها بالا رفتم و سفره رو انداختم با زیبایی سفره چیدم سمت کژین رفتم بیدارش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آجی پاش و با شکم گرسنه نخواب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکژین با صدای خوابالو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آجی خوابم میاد تو روخدا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکژین پشت بند این حرفش پتو رو روی سرش کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتش رفتم و پتو رو کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پاشو غذا بخور بعد بخواب زود باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکژین حرصی پوفی کشید و لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آجی... باشه، پوست آدم رو میکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده آروم کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوابالو خانوم، بدو ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت اتاق بابا رفتم که بابا با پیراهنی که تنش بود و داشت دکمههاش رو میبست از اتاق خارج شد، آروم لب زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا شام آماده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا سری تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم دخترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با دلگرمی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیز بابا بیبلا باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بابا سمت سفره رفتیم که یک سایه دیدم بابا صدام زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا جان نمیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو بهش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما برید من میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه دخترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم آروم سمت در اتاق حرکت کردم و با جارویی که کنار دیوار بود رو به دست گرفتم وارد اتاق شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق به قدری تاریک بود که نمیدونستم کی به کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدمایی اتاق به قدری سرد و استخوان سوز بود که ترس کمکم داشت بهم غلبه میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا احساس اینکه کسی ناخونش رو داخل کمرم فرو کرد، به پشتم برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت فانوس گوشه دیوار رفتم، سعی کردم روشنش کنم، چند بار انجام دادم انگار کسی فوتش میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق با شدت بسته شد هین بلندی کشیدم و سمت در رفتم تا بازش کنم ولی انگار قفل شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه در میزدم و کمک میخواستم ولی کسی نمیاومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع سمت فانوس رفتم زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اَه... تو رو خدا روشن شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کلی کلنجار رفتن موفق شدم فانوس رو روشن کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به پشتم برگشتم که یک زن با لباس کهنه در حال گریه کردن کنار اتاق بود سمتش آروم حرکت کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانوم حالتون خوبه؟! من خیلی ترسیدم این کار شما بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه زن تبدیل به خنده شد صداش شبیه صدای یک مرد و زن بود، دورگه و ترسناک سمتم برگشت که فانوس از دستم افتاد و گلیم فرش آتیش گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به چیزی که رو به روم بود نگاه کردم، یک موجود درست مثل انسان با دستهای دراز و ناخونهای بلند، دو چشم کهربایی که خط اُفقی بزرگی وسط چشمهاش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو دور گردنم انداخت و فشار داد، داشتم خفه میشدم و اون قهقه میزد، باورم نمیشد اون یک جن باشه مگه جن وجود داره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهام داشت سیاهی میرفت که صدای مردی در ذهنم پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دخترم اون از نام خدا فراریه، اسم اللّه رو به زبونت بیار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صدای ذهنم توجه کردم اصلا نمیدونستم صدای کی بود؟ ولی با زور اسم اللّه رو به زبون آوردم که جن رو به روم جیغ بلندی کشید و شروع به بهم ریختن اتاق کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی ولم کرد شروع به سرفه کردن، کردم و گردنم رو ماساژ دادم بهش نگاه کردم که با اون صورت زشتش که نصفش از بین رفته بود به سمتم هجوم آورد، غیر ارادی بسم اللّه گفتم؛ که برای بار دوم صدای جیغش در اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجن رو به روم با صورت کزایش با نفرت بهم زل زده بود و میخواست بکشتم این رو به خوبی در چشمهاش می دیدم ولی انگار نیرویی اجازه آسیب زدن رو بهش نمیداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بابا رو از پشت در میشنیدم که با نگرانی اسمم رو صدا میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم فقط زمزمه میکردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدایا از شر هر موجودی به درگاه تو پناه میبرم، خدایا کمکم کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجای دست اون جن درد میکرد! دودی که از آتیش بلند شده بود نمیزاشت نفس بکشم، مدام سرفه میکردم آتیش کل اتاق رو فرا گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهام تار شد و همونجا بین اتاق و شعلههای آتش بیهوش شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"دو ساعت قبل از ماجرای آتش سوزی"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"سالار خان"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیاراده حواسم سمت عشق کودکیم معطوف شد چشمهای آبیش چقدر دلنشین بود، جسارتی که داشت باعث دلخوشیم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم باز اردشیر کاری کرده که اون دختر وحشی شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکژالم قسم میخورم یک روز از زندگیم سهم من میشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی دنیای خودم غرق بودم که با صدای فریبا سمتش برگشتم که اسم رو صدا زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این زن بیزار بودم اگه به خواست مادرم نبود هرگز باهاش ازدواج نمیکردم، هیچ زنی آهوی من نمیشد، همون آهوی که با چشم های آبیش من رو مجذوب خودش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(کژال در زبان کردی، به معنای چشمان آهو هستش، دخترانی که در زمان کودکی با چشمها درشت متولد میشدن کژال نامیده میشدن.)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بگو، چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریبا سرش پایین بود و من من میکردم عصبی غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فریبا بنال اعصاب ندارم اگه اومدی اینجا مِنمِن کنی گمشو داخل اتاقت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریبا با ناراحتی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان من همسرتونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به زبون آره اما در واقعیت نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریبا ناراحت سرش رو پایین انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله این بحث رو نداشتم ولی منم یک مرد بودم باید رفع نیاز میکردم، هر چند کششی سمتش نداشتم ولی برای یک شب رفع نیاز کافیه بود بقیه روزها زنهایی دیگهای هستن تا باهاشون تفریح کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریبا داخل اون لباس خواب سفید خیلی خوشگل بود ولی به چشمم نمی اومد، به فریبا نزدیک شدم و شروع به بوسیدن لباش کردم زیاد وارد نبود ولی بدکم نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو زیر پاهاش انداختم و از روی زمین بلندش کردم و وارد عمارت شدم، فریبا دستهاش رو روی شونه و گردنم گذاشته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به داخل اتاق رسیدیم روی تخت گذاشتمش و شروع به در آوردن لباسهای هم کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول کارم بودم که صدای بحث پشت اتاقم کفری شدم از فریبا جدا شدم که دستم رو گرفت و با عجز گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سریع لباسات رو بپوش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهام رو داخل گودیش چرخوندم و شروع به پوشیدن لباسام کردم، سمت در رفتم و رو به خدمتکارها کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چتونه نصف شبی؟ جمشید چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمشید لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان خونه یکی از مردم ده آتیش گرفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به جهنم، چیکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمشید شوکه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطوری گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمشید سمتم اومد و جلوی گوشم تمام جزئیات رو گفت؛ با اومدن اسم "کژال" اصلا نفهمیدم چطور سوار اسبم شدم و خودم رو به اون خونه فلاکت بار رسوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانواده دلیر بیرون بودن دختر کوچیکش و مادر زنش با صورت سیاه شده بیرون بودن ولی هر چی گشتم خبری از کژال نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآشفته بودم انگار قرار بود اتفاق بدی بیفته، سمت دلیر رفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دلیر چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیر با درد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان کمکم کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیر جلوی پام افتاده بود و التماس میکرد، اعصاب شیون زاری نداشتم یقهاش رو گرفتم و بلندش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دخترت کجاست؟ نمیبینمش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین رو گفتم؛ دلیر بیشتر ناله کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی فریاد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دلیر بنال ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که اشک می ریخت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان کژالم، اون داخله... شعله آتیش زیاده نزاشتن داخل برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیر میگفت؛ و من بیشتر عصبی میشدم کژال من بین شعله های آتیش بود و من بیخیال این بیرون ایستاده بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیر رو یک طرف انداختم و سمت خونه دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشعلههای آتیش زبانه میکشیدن داخل حال رفتم ولی هیچکسی نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت اتاقها رفتم کسی داخلشون نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدای من مگه ممکنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریاد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کژال کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ صدای نمیاومد خونه داشت میریخت از خونه سریع خارج شدم، مردم با وحشت سمتم اومدن رو به دلیر کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کژال داخل خونه نبود! دلیر من رو دست انداختی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیر شوکه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه به همون خدای که قبولش دارید کژال داخل اتاق بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت دلیر رفتم و یقه اش رو گرفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مردک می گم؛ داخل خونه نبود کل خونت رو زیر و رو کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیر با نگرانی و تعجب نگاهم میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولش کردم که روی زمین افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار بهتین (بهتین یعنی آتشین) شدم و کلافه سمت عمارت رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی کژال کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندهاست یا مرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم مشروب میخواست، کلافه بودم یک زن میخواستم که کاملا از پا درش بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتن به عمارت جایز نبود حتما فریبا سلیطه بازی در میآورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت عمارت رفتم و اسب رو داخل استبل گذاشتم، سوار اتومبیل شدم و سمت کاباره رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت مردی رفتم که مشروبات رو داخل داخل جامهای شراب میریخت، اشاره کردم بهش که همون همیشگی رو برام بیاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی جلوم گذاشت تا کمر خم شد پوزخندی زدم و با دست اشاره کردم که بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسم سمت دختر چشم زمردی افتاد با هیکل تپلش مشغول رقصیدن بود، برای امشب خوب بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسری که داخل کابره کار می کرد اشاره کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گارسون بیا اینجا کارت دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسری قد کوتاه و نحیف سمتم دوید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم آقا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپول رو در آوردم و بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این پول رو بگیر پیش اون زن برو بگو خان سالار امشب تو رو نظر کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر با تعجب نگاهم کرد که فریاد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- احمق چرا خشکت زده! بگو اینجا بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر ترسیده لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم آقا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر سمت دختر رفت و بهش گفت؛ دختره با رقص سمتم میاومد کلی عشوه توی حرکاتش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش رو به بدنم میمالوند و میرقصید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو گرفتم و سمت اتاق بالا بردم روی تخت انداختمش و شروع باز کردن دکمه های لباسم کردم که دختر رو به روم شروع به بوسیدن لبام کرد، خیلی کار بلد بود معلوم بود زیر خواب بقیه بوده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو سمت تنش بردم و شروع به لمس کردنش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباش رو میبوسیدم حالم از خودم بهم میخورد احساس می کردم داخل باتلاقی از گناه غوطه ورم و هر کاریم میکردم خارج نمیشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواستم رابطه رو ادامه بدم که چشمهای لعنتیش نمیزاشت، کلافه بودم نبودش عصبیم میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر رو از روی تخت به پایین هل دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از این اتاق برو نمی خوام ببینمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریاد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختره هرزه اما نداره، اگه از اتاق خارج نشی کاری میکنم از کاباره بیرون بندازنت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره ترسیده کلا از اتاق خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"زمان آتش سوزی"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"کژال"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار خواب بود خدای من این مرد چقدر زیبا بود، پسری قد بلند چشمهای آبی براقش چشم هر بینندهایی رو به خودش مجذوب میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد متین و باوقار سمتم اومد و صداش انگار ملودی یک رویا بود، پسر لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یا بنت کژال بلند شو، الان زمان پذیرش مرگ نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو کی هستی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد لبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسم من ایمانه، مامور و نگهبان شما هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا درد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیتونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد سمتم قدمی برداشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توکل بر خدا بکنید و بلند بشید اگه امروز کم بیارید اونها نسلتون رو از بین میبرن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به مرد رو به رو نگاه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظورت کیه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد لبخندی زد که جذابیتش چند برابر شد ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند روز دیگه شما با مردی با نام قیام آشنا میشید ایشون درجهای از ما بالاتر دارن و کاملا برای شما از گذشته میگن؛ ولی الان بخاطر اون دختر بلند بشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد رو به روم سرش رو به نشانه احترام پایین آورد، کلی سوال توی ذهنم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین مرد کی بود؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن رو از کجا میشناخت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر مورد کدوم دختر حرف میزد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو هزار تا سوال دیگه که جوابی براشون نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به خودم اومدم هنوزم بین شعلههای آتیش بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت در رفتم، بوی دود به قدری زیاد بود که داشتم خفه میشدم خونه داشت کاملا میسوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزور میزدم که در باز بشه دستم با برخورد به در شروع به سوختن کرد، دستم رو عقب کشیدم خیلی میسوخت نصف کف دستم سوخته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم ولی با تمام زورم به در زدم که باز شد با باز شدن در من وسط خونه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت خروجی خونه رفتم که لچکم به یکی از چوب ها گیر کرد، لچکم رو در آوردم و خودم و به بیرون خونه انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خفگی مدام سرفه میکردم که صدای شیهه ی اسبم رو شنیدم، این صدای اُفق بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدای من یعنی اون هنوز بین شعلههای آتیش بود؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنای تکون خوردن نداشتم ولی با زور و زحمت بلند شدم و سمت استبل رفتم که اُفق وحشت زده مدام شیهه میکشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت اتاقکی که اُفق داخلش بود دویدم و درش رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاُفق ترسیده از اونجا فرار کرد منم سمت خروجی دویدم، تشنه بودم دلم آب میخواست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار اُفق شدم و از در پشتی خونه خارج شدم و سمت چشمه رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی اُفق دراز کشیده بودم و اون مسیر جنگل رو در پیش گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا تاریک بود مطمئنن الان رفتن به جنگل جایز نبود ولی تشنگی بهم فشار میآورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاُفق لرزون وارد جنگل شد و با دقت به صداها گوش میداد، یک دسته کلاغ درست از کنارش پرواز کردن که اُفق ترسیده رم کرد و من رو روی زمین انداخت و فرار کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقا وسط جنگل بودم، به قدری جنگل تاریک بود که هیچی نمیدیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت چشمه حرکت کردم وقتی بهش رسیدم شروع به شستن دست و صورتم کردم و آب خوردم وقتی سرم رو بلند کردم که چند چشم براق از اونطرف رودخونه بهم زل زده بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط دعا میکردم گرگ نباشن، چون هیچ وسیلهای برای دفاع نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواضحتر نگاشون کردم درست اندازه جسه ی یک سگ سیاه بودن و پاهاشون برعکس، موهاشون بلند و مشکی بود و کل صورتشون رو پر کرده بود و از همه مهمتر چشمهای براقشون پشت انبوهی از مو میدرخشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینا اصلا شباهتی به گرگ هم نداشتن، پس چی بودن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونهای به معنی "ندونستن" بالا انداختم وقتی از کنار چشمه بلند شدم اون ها نزدیکتر اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدروغ چرا ترسیده بودم و اون ها هم به خوبی این رو حس کرده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن یک قدم عقب میرفتم و اون ها دو قدم جلو می اومدن ولی کنجکاوی بهم غلبه کرد و سمتشون رفتم که صدای یکی داخل ذهنم پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دخترم جلوتر نرو، پشت کن و مستقیم فقط بدو اصلا به پشت سرت نگاه نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط لب زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدا رو بازم شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون ها میخوان بکشنت، فرار کن و مسیر مستقیم جنگل رو طی کن به یک مکان میرسی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنجکاو پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما کی هستید؟! هی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اینکه واقعا دیگه جواب نمیداد، سگها یا شایدم گرگها زوزه میکشیدن لامصبا صداشونم اصلا شباهتی به سگ و گرگ نداشت! نمیدونم چرا حرفهای اون مرد اونقدر برام ارزش داشت؟ که کاری که گفت؛ رو کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع به دویدن کردم که صدای دویدن پشت سرم می اومد سعی میکردم بر نگردم، همینجوری داشتم میدویدم که پام به یکی از شاخههای داخل جنگل گیر کرد و روی زمین افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از سگها روم پرید و با پوزه ی سیاهش و دندونهای تیزش برام خودنمایی میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب لزج مانندی از دهنش روی صورتم ریخت پوزش رو باز کرد تا برای همیشه به زندگیم خاتمه بده چشمهام رو بستم و منتظر مردنم بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقیقه گذشت هیچی نشد آروم لای پلکم رو باز کردم که سه تا مرد یکی از یکی جذابتر داشتن با گرگها میجنگیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از مردها سمتم برگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا چرا ناخون هاش اونقدر بلند و تیز بود؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم فریاد زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای چی خشکت زده؟ همین حالا از جنگل خارج شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی دید جوابی نمی دم بلند تر فریاد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خشکت نزنه اسبت بیرون جنگله از اینجا برو زود باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد وقتی دید گنگ نگاهش میکنم با وحشتناکترین ظاهری که میتونست باشه نگاهم کرد و با صدای دورگه فریاد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از جنگل خارج شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم اومدم لب زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم با آخرین نیروم فقط بدوم سمت مردها برگشتم که هیچکسی پشتم نبود فقط صدای زوزه و ناله میاومد واقعا دیگه باورم شده بود که اون ها هم "جن" بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم سمت خروجی جنگل میدویدم که به چیزی محکم خوردم و روی زمین افتادم همینطور که سرم رو ماساژ میدادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"یک ساعت قبل از نجات کژال"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"سالار"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس هام رو عوض کردم و سمت در رفتم، رئیس کاباره جلوی در اتاق رژه میرفت و اون دختر رو موخذه میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ظاهر بی روح نگاشون کردم سرم رو به معنی چیه؟ تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرئیس کاباره که نیشش باز شده بود شروع به حرف زدن کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان قربونتون برم، نازگل کاری کرده که شما عصبی شدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاملا خنثی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید بهت جواب پس بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد با ترس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خان من کی باشم که شما و بازخواست کنم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عالیه پس از سر راهم کنار برو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرئیس کاباره انگار حرفم به مزاجش خوش نیومد ولی سعی میکرد آروم باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتش برگشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عروسکت قشنگه ولی من زیر خواب دیگران رو نمیخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرئیس کاباره لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان دختره باکره است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irژانرش که عاشقانه نیس
۰۰ ساله 00ژانرش عاشقانه نیست که
۴ ماه پیشدختر کورد
۴۰ ساله 00عاشقنه که نبود هیچ.توهینی به زنان ایران و غرب نشینان هم بود
۱ هفته پیشدختر کورد
۴۰ ساله 10دور از جون هرچی بانوی ایرانی مخصوصا .لر و کورد.فقط هرزگی و خیانت زن رو نشون دادین.و مدام از کلمه زیرخوابگی استفاده کردین.این واقعا در شاَن یک نویسنده نیست.چون نجابت و غیرت زن کورد و لر زبانزده ایرانیا
۱ هفته پیشدختر کورد
۴۰ ساله 10سلام خدمت نویسنده.من کتاب رو تا نصفه خوندم.ولی اینقدر حرص خوردم که نگو.شما واقعا ایرانی هستین؟اگر بودین که میفهمیدین زن کرد و لر به نجابت معروفه.ولی شما با اینکه ژانر داستانتون ترسناکه ولی فقط......
۱ هفته پیشملیکا
11عالی بوده حرف نداره واقعن متفاوته
۲ هفته پیشaynaz
10اولاش خیلی خوب بود و هیجانی ولی انگار که رمان اصن عاشقانه نبود
۴ هفته پیشفاطمه
31واقعا میگم عالییییییییی
۱ ماه پیشزاهدی
۳۲ ساله 11خیلی خوب بود امیدوارم بتونی بهتر از این هم بنویسی
۲ ماه پیشسیمین
11سلام عزیزم عالی بود خسته نباشید
۳ ماه پیشپریا
11از نویسنده داستان به خاطر رمان زیبا و آموزنده و قلم زیبایشان متشکرم
۳ ماه پیشبنین
01رمان زیبایی بود ظرافت رمان رو دوست داشتم و همراهش ناراحت . خوشحال و عمیقا درکش کردم
۴ ماه پیشسارا
11از نویسنده رمان تشکر میکنم واقعا عالی بود مرسی
۴ ماه پیشمرجان
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
مرجان
00خیلی ضعیفی بودداستان در زمان قدیم بود ولی متن همخوانی نداشت غلط املایی و نوشتاری فراوان داشت معلوم نشدزری مادرکژاله یاکژال زری دستش رو که قطع میکنن سیاهی کل بدن رو می گیره و میمیره و....
۶ ماه پیشفرزان
۳۲ ساله 04خیلی مزخرف بود اصلا اهل تسنن به همچین مزخرفاتی اعتقاد ندارن
۱ سال پیشنازنین
00خب نخون
۸ ماه پیشحسنا
۱۸ ساله 00رمان بسیار خوبی بود و واقعا وقتی می خوندم همه غم و ناراحتی ها رو یا بند بند تنم حس میکردم
۸ ماه پیش
نورا
۱۸ ساله 15اصلا عاشقانه نبود!