زن عجیب است. زن از همان بدو ورودش به جهانِ مادر باردارش، عشق می مکد و به دنبالش تا ابد روانه است؛ حتی در آغـ*ـوش قبری که سال هاست تن ظریفش را دربرگرفته. زن عجیب است. مانند گم شده ای در صحرا به دنبال ذره ای (عشق) می دود و نوحه سرایی می کند. افسوس که سراب های پیش رویش، بسیار شبیه حقیقت اند و امان از روزی که او در دامشان فرو رود. گوتِن، روایت زنی است رنج کشیده و ناکام که چندباری در دام سراب های عاشقانه فرو رفته و همچنان با آخرین توان سعی در رسیدن به حقیقت دارد، چرا که تنها امیدش؛ آب حیات زندگانی؛ یعنی همان عشق حقیقی است.

ژانر : پلیسی، عاشقانه، اجتماعی، جنایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۶ دقیقه

مطالعه آنلاین گوتن
نویسنده : حدیث عیدانی

ژانر:#پلیسی #اجتماعی #عاشقانه #جنایی

خلاصه:

زن عجیب است. زن از همان بدو ورودش به جهانِ مادر باردارش، عشق می مکد و به دنبالش تا ابد روانه است؛ حتی در آغـ*ـوش قبری که سال هاست تن ظریفش را دربرگرفته.

زن عجیب است. مانند گم شده ای در صحرا به دنبال ذره ای (عشق) می دود و نوحه سرایی می کند. افسوس که سراب های پیش رویش، بسیار شبیه حقیقت اند و امان از روزی که او در دامشان فرو رود.

گوتِن، روایت زنی است رنج کشیده و ناکام که چندباری در دام سراب های عاشقانه فرو رفته و همچنان با آخرین توان سعی در رسیدن به حقیقت دارد، چرا که تنها امیدش؛ آب حیات زندگانی؛ یعنی همان عشق حقیقی است.

*سخن نویسنده:

این رمان علاوه بر دارا بودن ژانر عاشقانه و اجتماعی که سعی دارد مشکلات زنان را نمایش دهد، دارای صحنه های بسیار پرهیجان پلیسی و جنایی می باشد.

به نام او

گوتن

مقدمه: چشمان بسته‌ام غرق شده در آن خاطرات کهنه‌ی تلخ‌و‌شیرین.

غصه‌هایی که قصه شدند و شادی هایی که جاودانه.

سازی که آوازی برای دوباره بودن بود، جهان را در آغـ*ـوش آوایش فشرد و

من پریناز پرنیان، آغاز کرده‌ام، حس خوب دوباره ی حیات را.

با مردی که اخم‌های عمیقش از بین رفتنی نیست.

زمرد چشمانش، می‌زند چشمانم را.

و خود‌خواهیش لطافت روح زنانه‌ام را قلقلک می‌دهد.

من با او ( پر باز کرده‌ام، پرواز کرده‌ام )

پریناز پرنیان

حال

لباس سفید رنگ و بلندم توی تاریکی شب برق می‌زنه. اونقدر اشک ریختم که دیگه نمی‌تونم گریه کنم. توی این هوای بهاری، از شدت سرما بدنم داره می‌لرزه و هیچ‌چیزی نیست که بتونه گرمم کنه. دیگه هیچ‌چیزی نمی‌تونه تن نحیف و بی‌جونم رو گرم کنه. دیگه هیچ چیزی توی این دنیای بزرگ نمی‌تونه دل کوچیک و پرغصه‌م رو به خودش امیدوار کنه. چشمای سوزانم رو روی هم می‌ذارم و دستمو روی فرمون، تکیه‌گاه سر سنگین شده از دردم می‌کنم.

آخ خدا! پس چرا دیگه قرار نیست رنگ آرامش رو توی این زندگی لعنتی ببینم؟ چرا نمی تونم یه روز بی‌دغدغه و با آرامش نفس عمیق بکشم و از ته‌دل شکر‌گزارت باشم؟

طپش زیاد قلبم، اعصابم رو متشنج‌تر می‌کنه. دوست ندارم طلوع آفتاب رو ببینم. دیگه دوست ندارم چیزی رو ببینم. کاش بشه همین الآن بمیرم!

***

گذشته

همراه با دو دوست گرمابه و گلستانم کنار دکه‌ی سر خیابون بودیم، صدای جیغ‌ودادمون از شدت خوش‌حالی گوش فلک رو کر کرده بود. نیلوفر دانشگاه ارومیه، سپیده دانشگاه تهران و من شیراز قبول شده بودم. اگه بگم داشتیم بال درمی‌اوردیم اغراق نکردم، هر چند سپیده حال خوبش از ما صد چندان بیشتر بود و دیگه نیازی نداشت که دوری از خانواده رو تحمل کنه. روی پاهام بند نبودم، فقط می‌خواستم هر‌چه زودتر مادر همیشه حمایت‌گر و مهربونم رو توی اون حال قشنگ و خوب سهیم کنم. بعد از کلی بغـ*ـل و ماچ و بـ..وسـ..ـه، عجله‌کنان از بچه‌ها جدا شدم و دویدم سمت خونه. نگاه متعجب عابرین باعث نشد که ثانیه ای توی دویدنم تعلل ایجاد بشه، مثل دختر بچه‌ای شده‌بودم که بعد از کلی گریه و خواهش و تمنا به اون خرس پشمالو و نرم سفید رنگش رسیده و من چقدر شکرگزار این حال و هوا بودم.

با شدت در خونه رو باز کردم و وارد شدم. با هجوم بوی دل‌انگیز قرمه‌سبزی به مشامم و شنیدن صدای روح‌نواز همایون شجریان که توی خونه پخش می‌شد، حال خوبم عجیب تکمیل شد.

نفس عمیقی کشیدم و با لـ*ـذت چشمام رو بستم.

- پریناز جان، مادر؟ خوبی؟ نتیجه‌ی کنکورت چی شد؟

چشمام رو باز کردم و خیره نگاهش کردم. آرامش و متانت صداش، ظاهر همیشه آراسته و مهربونش و در کل، همه ی وجود ملکوتیش هر ثانیه باعث می‌شد که مهرش توی قلبم زیادتر بشه.

از اون همه هیجان پر سروصدا فقط یک لبخند عمیق مونده بود روی لبم و آرامشی که از وصفش عاجزم.

رفتم سمتش و به آرومی توی آغوشش خزیدم، زیر گوشش زمزمه کردم:

-قبول شدم. معماری!

از آغوشش بیرونم کشید و با خوش‌حالی نگاهم کرد، صورتم رو میون دستای نرمش گرفت و گفت:

-تبریک می‌گم دخترم، چه دانشگاهی؟

لبخند روی لبم ماسید. آخ که چقدر دل‌کندن از این خونه و آدم‌هاش برام سخت بود. دستم رو گذاشتم روی دستش و با ناراحتی لب زدم:

-شیراز!

برعکس انتظارم نه تنها غمگین نشد؛ بلکه لبخندش عمیق‌ترهم شد، دوباره بغلم کرد، بـ..وسـ..ـه‌ای روی موهای از مقنعه بیرون زده‌م زد و گفت:

- چه دانشگاه خوبی و چه شهر قشنگی. چقدر خوش‌حالم برات.

بغضم گرفته بود، دائما توی سرم تکرار می‌شد که چجوری می‌خوام ترک کنم این خونه رو؛ این محیط گرم و صمیمی رو؛ این مادر عزیز و نمونه رو.

-دوری ازت سخته برام. نمی‌دونم می‌تونم تحملش کنم یا نه!

نفس عمیقی کشید و شروع کرد به حرف زدن و با هر کلمه‌ای که از دهانش خارج می‌شد؛ آرامش هم به درونم سرازیر می‌شد.

-هیچ‌وقت دوست نداشتم و دوست ندارم که جلوی استقلال و خوشبختیت رو بگیرم. تو دیگه داری برای خودت خانومی می‌شی و کم‌کم باید طعم استقلال رو بچشی. اینو بدون که من همیشه حمایتت می‌کنم و دوستت دارم؛ ولی بیشتر از اون اینو می‌خوام که تو بتونی روی پای خودت بایستی و موفقیت‌هات گوش عالم رو کر کنه. سربلندم کن دختر! مثل همیشه!

***

افسرده‌تر از همیشه به سمت سازم رفتم، صدای گریه‌ی ساز توی خونه بلند شد. اون شب باد شدیدی می‌وزید. چشمامو بستم، از این دنیا کنده شدم و انگار روی ابراها راه می‌رفتم، هر پنجه‌ای که به ساز می‌زدم انگار غم و غصه‌ی کل دنیا رو توی دلم می‌ریخت.

مامان در زد و وارد اتاقم شد.

- پری مادر چرا اینقدر ناراحتی؟ صدای غمگین سازت خونه رو پر کرده!

دست به ساز با ناراحتی روی تختم نشستم، به نقطه‌ی نامعلومی زل زدم و گفتم:

- مامان خیلی گیج شدم، شاید دارم ناشکری می‌کنم ولی...

حرفمو نیمه‌کاره رها کردم، مامان دروبست و اومد پیشم نشست، دستشو گذاشت روی کمرمو به آرومی نوازشم کرد.

-ولی چی خوشگل مادر؟ حرفتو کامل بزن و نذار توی دلت سنگینی کنه. راحت باش و بگو چی توی دلته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای پر از اشکم نگاهش کردم، با صدای گرفته‌ای پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامانم کجاست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان با گفتن این حرفم چشمای اونم پر از اشک شد، سرمو گرفت توی بغلش، اشک‌هام روون شد روی صورتم. سرمو تکیه دادم به شونه‌ش و با همون صدای گرفته زجه زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه شما نبودید سرنوشت من چی می شد مامان؟! چرا مثل بقیه‌ی آدما کنار خونواده‌ی اصلیم بزرگ نشدم؟ آخه چرا مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی نمی‌گفت و پا به پام اشک می‌ریخت. همیشه ممنونش بودم، ممنون صبوریاش، ممنون مهربونیاش، ممنون وجودش و ممنون آرامشی که همیشه سخاوتمندانه تقدیم روح و روان رنجورم می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان سوگند خواهرمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آغوشش جدا شدم و نگاهش کردم، با ناراحتی لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخدا نمی‌دونم پریناز، هر بار این سوال رو ازم می‌پرسی تن و بدنم می‌لرزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک‌هام رو از گونه‌هام کنار زدم و ماتم‌زده، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه چرا هر وقت این سوالو از هرکسی می‌پرسم می‌خواد از جواب‌دادن فرار کنه؟ چرا هیچ‌کس به فکر این داستان نیست؟ چرا منو سوگند اینقدر به‌هم شبیهیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم و با زاری گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان تو رو خدا بهم بگو! بگو دارم اشتباه می‌کنم. بگو که شبیه هم نیستیم. بگو تا منم بتونم مثل همه بی‌خیال این داستان بشم. تو رو خدا بهم بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز هم همچنان جوابم سکوت بود. اشک می‌ریخت و هیچی نمی‌گفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به آغوشش پناه بردم و این بار منم بدون اینکه دیگه چیزی بگم فقط اشک ریختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده با لحن شاعرانه و شوریده‌ای شروع به خوندن کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آری آغاز دوست‌داشتن است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرچه پایان راه ناپیداست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به پایان دگر نیندیشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که همین دوست‌داشتن زیباست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سیاهی چرا حذر کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب پر از قطره‌های الماس است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و نیلوفر نگاه معنی‌داری با هم ردوبدل کردیم که از چشمای سپیده دور نموند و لبخند خبیثانه‌ش عمیق‌تر شد. نیلوفر به تقلید از سپیده در حالی که فنجون چایش رو سر می‌کشید با لحن فیلسوفانه‌ای،گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به نظر من بهترین و شیرین‌ترین روز، روزی نیست که همه‌ی اتفاق‌هایش باشکوه، شگفت‌انگیز یا هیجان‌آور باشد! بلکه روزی‌است پر از شادی‌های کوچک و ساده ... که یکی پس از دیگری مثل دانه‌های مروارید از گردن‌بند پایین می‌ریزند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم با لحن مسخره و مزحکی اضافه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آن شرلی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنمو کج کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرتون به جایی خورده که اینقدر شاعرمسلک شدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده مثل همیشه خونسرد و متین فنجون چاییش رو گذاشت روی میز و بی توجه به حرف من، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– بچه ها من سه‌تا بلیط گرفتم واسه‌ی امشب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر یه تای ابروی نازکش رو انداخت بالا و پرتعجب پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلیط چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند موزیانه‌ای روی لب‌های نازک و خوش‌حالتش نقش بست و مرموزانه جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سنفونی‌های جدید کوروش تهرانی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجور که داشتم چاییم رو می‌نوشیدم با شنیدن چیزی که سپیده گفت چایی توی گلوم پرید! در عین اینکه سرفه می‌کردم به سختی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطور تونستی بلیط گیر بیاری؟! من هر چقدر توی سر و کله‌م زدم نشد یه بلیط برای ته سالن گیر بیارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرومی چند بار زد پشتم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهت می‌گم. فعلا تو آروم باش و خودتو به کشتن نده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر پرتعجب در سکوت فقط نظاره‌گر بود و اغراق نیست که بگم دهن منم اندازه‌ی غارعلیصدر باز بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده از جاش بلند شد و در همون‌حال که داشت کیفشو روی شونه‌ش می‌ذاشت، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساعت هشت میام دنبالتون، حاضر باشید لطفا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفهمیدم چجوری ازش خداحافظی کردیم، این سپیده، سپیده‌ی هر روز نبود! فقط یادمه که با بهت برگشتم سمت نیلوفر که حالش از من بدتر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نفهمیدی این سپیده چه مرگش بود امروز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه اوه چه تیپی زدی سپیده جون! خبریه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خبیثانه خندید و با شیطنت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دارید از فضولی می‌ترکیدا! قشنگ تابلوئه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنمو کج کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا که می‌دونی چقدر مشتاقیم بدونیم چه مرگت شده، لطف می‌کنی زودتر توضیح بدی چی شده و ما رو خلاص کنی تا بتونیم یه نفس راحت بکشیم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچ کشداری گفت و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گر صبر کنی ز قوره حلوا سازی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم و از شیشه ی ماشین به بیرون خیره شدم، می شناختمش؛ تا دلش نمی‌خواست چیزی نمی‌گفت؛ برای همینم باید دندون روی جیـ*ـگر می‌ذاشتیم تا خودش بیاد تعریف کنه هر اتفاقی رو که افتاده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جایگاهی که سپیده خانوم بلیطاشو خریده بود جایگاه وی آی پی بود و رسما همون‌جا من و نیلوفر سکته رو زدیم. کنسرت کوروش تهرانی باشه و تو بتونی بلیطای وی آی رو بخری؟! جزو محالات ممکن بود! حداقل برای ما سه تا جوجه‌ی تازه کنکور داده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم. تا نشستیم بازوشو محکم نیشگون گرفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- د بنال دیگه! چجوری این بلیطای گرونو خریدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به نیلوفر انداخت که با دهن باز داشت به دور و اطرافیانومون که اکثرا آدمای شناخته شده‌ای بودن نگاه می‌کرد و کلا قدرت تکلم رو از دست داده بود. همه‌ی آدمایی که توی ردیف ما نشسته بودن معلوم بود چقدر پولدار و باکلاسن. فقط ما سه تا اونجا خیلی معمولی بودیم و قشنگ مثل رنگ قرمز توی چشم می‌زدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده این دفعه با آرامش دستشو گذاشت روی دستم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه‌خرده دیگه بیشتر صبر کن، سورپرایز دارم براتون، نمی‌خوام سورپرایزمو رو کنم پس خواهشا اینقدر گیر نده و از برنامه لـ*ـذت ببر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده وقتی اینجوری با طمانینه حرف می‌زد مطمئنم هیچ‌کس نمی‌تونست حرفی روی حرفش بیاره؛ برای همین سری تکون دادم و سکوت کردم، نیلوفر بعد از اینکه کلی ندید بدید بازی دراورد و این ور اون ورو نگاه کرد رو به سپیده با لحن خنده داری گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از امشب تا آخر عمرم فقط برای تو و خونواده‌ت و تمام مرده و زنده‌تون دعا می‌کنم. ایشالله حاجت روا بشید که دل دختر جوونی مثل منو اینقدر شاد می‌کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شنیدن این حرفا از زبون دختر بی‌قیدی مثل نیلوفر خیلی بعید بود و باعث شد منو سپیده با صدای بلندی بزنیم زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی اولین برنامه توسط مجری اعلام شد، تمام نورافکن‌های سالن خاموش شدن، به غیر از صحنه، همه‌ی نوازنده‌ها به ترتیب اومدن و روی صندلی‌هاشون نشستن، سکوت همه جا رو فرا گرفته بود، بعد از چند لحظه صدای قدم‌های محکم و منظم کوروش سکوت رو شکست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای ناظرین تعظیم کوتاهی کرد و نگاهی به جمعیت انداخت؛ تا چشمش به ما خورد، لبخند عمیقی زد و این حرکتش باعث شد که به شدت تعجب کنیم. به سمت ارکستر برگشت و رهبری رو شروع کرد، صدای کوبنده و پر قدرت سازهای زهی درهم آمیخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه مشتاق به صحنه چشم دوخته بودیم، واقعا سنفونی بی‌نظیری بود. منو یاد سنفونی نه بتهوون می‌انداخت یا رقـ*ـص‌مجار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک به سه ساعت برنامه طول کشید، همه داشتن سالن رو ترک می‌کردن اما سپیده هنوز نشسته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دختر واقعا امروز سرش به یه جایی خورده بود، پوفی کشیدم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر خانوم برنامه تموم شد، بلند شو دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی خواد! فعلا بشینید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و نیلوفر همزمان با هم گفتیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروش رو داد بالا و پای چپش رو انداخت روی پای راستش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودتون می‌فهمید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناچار سکوت کردیم. بعد از گذشت چند دقیقه سالن تقریبا خالی شد، داشتم به این فکر می‌کردم که سپیده چه خوابی برامون دیده و چه مرگش شده که چشمم به کوروش خورد که داره میاد سمتمون، یه لحظه فکر کردم دارم اشتباه می‌بینم! سپیده از جاش برخاست و با لحن گرمی رو به کوروش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل همیشه عالی و بی‌نظیر، خسته نباشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش لبخند جذابی به روی صورت سپیده پاشید و با همون صدای بم و مردونه‌ش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی خوش‌حالم کردی که اومدی، بخاطر حضور و دلگرمی تو بود که امشب اجرامون بی‌نظیر شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا انتظار این نوع برخورد و مکالمه رو بین سپیده و کوروش تهرانی نداشتم. این قضیه اون قدر برام سنگین بود که اصلا نمی‌تونستم واقعی بودنش رو باور کنم! سریع یه نیشگون ریز از دستم گرفتم که ببینم بیدارم یا نه! بیدار بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده با لبخند به‌سمت ما برگشت که همچنان داشتیم با بهت نگاهشون می‌کردیم. نه جیک من در میومد نه نیلوفر. هضم همچین برخوردی اصلا برامون آسون نبود. سپیده با همون لحن همیشه متینش رو به کوروش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قطعا دو تا قل منو می‌شناسی؛ چون زیاد ازشون تعریف کردم! بذار معرفیشون کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش با لبخند حرف سپیده رو قطع کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اجازه می‌دی خودم حدس بزنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده سکوت کرد و رضایت خودش رو اینجوری اعلام کرد. کوروش اول یه نگاهی به نیلوفر و یه نگاهی به من انداخت، نگاهش نافذ و استوار بود همراه با یه متانت مردونه و چقدر شبیه سپیده بود این متین بودن اما در غالب مردونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پریناز! درسته؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در این حد با هم صمیمی بودن که تونست اینجوری دوستای سپیده رو بشناسه! وای خدا داستان چیه واقعا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم از حالت بهت خارج شم. چون اصلا دوست نداشتم آبروی سپیده رو ببرم و خودمو بی‌دست و پا جلوه بدم. بس بود هرچقدر سکوت کرده بودم و حالا باید خودی نشون می‌دادم. سرفه‌ای مصلحتی کردم و لبخند ملایمی روی لبام نقش بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله جناب، من پرینازم. اجراتون مثل همیشه بی‌نهایت عالی بود. واقعا دست‌مریزاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردونه به معنای تشکر سری برام تکون داد و با نیلوفر هم احوال‌پرسی مختصری کرد، گرچه نیلوفر مثل من نتونست خیلی خونسرد برخورد کنه و کاملا مشخص بود که جاخورده. البته حق هم داشت، مطمئنا سپیده و کوروش این حق رو بهمون می‌دادن که تعجب کنیم بخاطر این صمیمیت بیش از حد و غیرمترقبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از سلام و علیکی که کردیم، رومو کردم به سپیده که فقط با همون لبخند آرومش داشت نگاهمون می‌کرد و پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی‌خوای توضیحی در این رابـ ـطه بهمون بدی سپیده جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده‌ی خجل زده‌ای کردم و طره‌ای از موهای مشکی رنگم رو که از شالم بیرون ریخته بود، هل دادم توی روسری و رو به کوروش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش ما خیلی غافلگیر شدیم و اصلا انتظارِ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده حرفم رو قطع کرد و همون‌جور که دستش رو دور بازوی کوروش حلقه می‌کرد، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی دلم می‌خواست زودتر شما رو در جریان بذارم؛ ولی چون می‌دونستم چقدر به کوروش علاقه دارید خواستم سورپرایزتون کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکث کوتاهی کرد و زل زد به چشمای کوروش، لبخند محجوبش، عمیق‌تر و خواستنی‌تر شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ما می‌خوایم ازدواج کنیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای هق‌هق بی‌امان و غمگینم، کل اتاقک ماشین رو پر می‌کنه. ای‌کاش اون روزها می‌تونستن برگردن. ای‌کاش می‌تونستم پرواز کنم برم پیش هجده سالگیم، کنار سپیده و نیلوفر. کنار اون خوشی‌های ساده و بی‌آلایش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو از روی فرمون برمی‌دارم و توی آینه‌ی ماشین به چشمای قرمز و پف کرده‌م خیره می‌شم. اونقدر خیره می‌شم، اونقدر توی غم نگاهم غرق می‌شم که یه اشک درشت و شفاف از گوشه‌ی پلکم سُر می‌خوره و رقصون خودشو به پایین چونه‌ی لرزونم می‌رسونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا همه‌ی وسایلی رو که نیاز داشتم خریده بودم. در حالی که چند تا نایلون بزرگ و سنگین دستم بود، به سختی داشتم توی راهرو راه می‌رفتم. پیشونیم از شدت گرما عرق کرده بود و چقدر دلم یه حموم آب سرد می‌خواست. تازه مستقل شده بودم و خیلی از کارها انجام دادنشون برام به شدت سخت و نفس‌گیر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی حال‌وهوای خودم غرق بودم و هلک‌هلک داشتم عرض راهرو رو طی می‌کردم که همون‌موقع، از پشت سرم فردی با شدت زیادی بهم برخورد کرد و نزدیک بود که پخش زمین شم. به سختی خودمو کنترل کردم و دست راستمو به دیوار گرفتم. اون‌قدر محکم بهم خورده بود که هنگام برخورد، کمرم تیر کشید. همزمان با این اتفاق، گوشیش هم روی زمین افتاد و من فقط قاب سیلیکونی نسکافه‌ای رنگش رو دیدم و نفسم گرفت! نفسم گرفت و همه‌ی خشم و عصبانیتم به یک‌باره فروکش کرد. قاب سیلیکونی نسکافه‌ای رنگش، توانم رو ازم گرفت و نخواستم که دیگه برگردم؛ که دیگه اعتراض کنم؛ که دیگه ببینمش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای‌کاش می‌شد گوشیشو برداره و فقط بره، بدون اینکه نگاهی بهم بندازه یا بخواد حرفی بزنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم! حالتون خوبه؟ من واقعا عذر می‌خوام. سرم توی گوشی بود و عجله داشتم. خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش بود! قبلم تیر کشید و برای یه‌لحظه چشمام رو که پر از اشک شده بود روی هم فشردم. بالاخره اتفاق افتاد. بالاخره اتفاق افتاد و از اون چیزی که این مدت کابوس شبونه‌م شده بود، نتونستم فرار کنم. نفس عمیقی کشیدم و به آرومی به‌سمتش برگشتم. لبخند کمرنگی روی لبام نشوندم. با دیدن چهره‌م، نگاهش از حالت نگرانی دراومد و رنگ آشنایی به خودش گرفت. لبای نازک مردونه‌ش به خنده باز شد و صمیمانه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پریناز! تویی دختر؟ کی اومدی شیراز؟ چرا بهم خبر ندادی بیام استقبالت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده‌هاش، آخ! خنده‌هاش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض بدی گلوم رو فشرد و با این حال مجبور به حفظ اون لبخند احمقانه بودم. می‌ترسیدم حرکت دیوونه وار قلبم از روی مانتو به چشمش بیاد و رسوای عالم بشم. با خجالت سرمو پایین انداختم و با صدای آرومی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقا سینا.راستش دو روزی می‌شه که اومدم و نخواستم مزاحمتون بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام می‌لرزید و به این همه سستی و بی‌ارادگی لعنت فرستادم. در برابرش همیشه یه موش ترسو و بی‌خاصیت بودم. دیگه سنگینی بار توی دستام برام اهمیت نداشت. اصلا دیگه سنگین نبودن. تنها سنگینی‌ای که روی کل وجودم حس می‌کردم، نگاه تیره‌ی این مرد بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه این چه حرفیه تو می‌زنی؟! داداشت کلی سفارشتو پیش من کرده، منم بهش قول دادم حواسم بهت باشه و نذارم آب توی دلت تکون بخوره. اون وقت تو دو روزه اینجایی و نمیای به من بگی؟! پویان بفهمه نمیاد حسابمو برسه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دونستم در جواب حرفاش چی بگم. فقط دوست داشتم هرچه زودتر اون مکالمه‌ی عذاب آورو تموم کنم. بوی تام‌فوردش، دنیای دخترونه و حساسم رو زیر و رو می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا اوردم و بدون اینکه به چشماش زل بزنم، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم. از این به بعد بیشتر مزاحمتون می‌شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بلافاصله اشاره‌ای به موبایلش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گوشیتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم، نگاهش رفت سمت اون سیلیکونی نسکافه‌ای. به‌سمتش خم شد و از روی زمین برداشتش، در همون‌عین جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از بچگی همیشه همین‌طور بودی. خجالتی و تعارفی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف ایستاد و نگاهی به گوشیش انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابت تصادف الآنم معذرت می‌خوام. اون‌قدر درگیر این ماس‌ماسک بودم نفهمیدم چجوری بهت خوردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم باز رفت پایین و در جوابش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اشکالی نداره. یه اتفاق بود دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی مکث کردم و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بااجازه من برم. کمی بارم سنگینه داره اذیتم می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاه کردن به دست‌های پرم به وضوح لرزششون رو دید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو برو. ببخشید به حرف گرفتمت. اصلا حواسم به اینا نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و ای‌کاش این‌قدر مهربون نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دگر از درد تنهایی به جانم یار می‌باید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دگر تلخ است کامم شربت دیدار می‌باید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که داشتم لقمه‌ی پرملات پنیر و سبزیم رو می‌خوردم، توی این آهنگ بی‌نظیر غرق شده بودم. درد توی صدای خواننده و موسیقی، قلب جوون و پر از حسم رو از اندوه لبریز می‌کرد. رفته‌رفته پرحرص‌تر اون لقمه‌ی درشت رو به دندون می‌گرفتم و حال‌واحوالم اصلا دست خودم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ز جام عشق او مستم دگر پندم مده ناصح

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مصرع آخر که رسید؛ اون بغض سنگین مهاجم رو با نون و پنیر و سبزی سنگین‌تری قورت دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرا امید بهبودی نمانده‌ست ای‌خوش آن روزی، خوش آن روزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که می‌گفتم علاج این دل بیمار می‌باید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای‌کاش پام رو توی این شهر شور و عشق لعنتی نمی‌ذاشتم. ای‌کاش دستم می‌شکست و این شهر پررنگ و لعاب رو انتخاب نمی‌کردم. توی این‌مدت، مثل قاتلی شده‌بودم که چهره‌ش اعلامیه شده، روی در و دیوارهای شهر چسبیده و دائما در حال فراره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل من بارها لرزید عشق اما جنونش را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌بایست زنجیری ولی این بار می‌باید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نتونستم تحمل کنم. لقمه رو روی میز پرت کردم و محکم روی گوشی کوبیدم. صدا خفه شد. ولی توی سرم فقط یه جمله می‌چرخید: ولی این بار می‌باید! ولی این بار می‌باید. ولی این بار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو میون دستام گرفتم و لعنت فرستادم به کل وجود کثیف و پر از شرارتم. حالم از این پریناز وقیح به شدت به‌هم‌می‌خورد و روی نگاه کردن به چشمای هیچ‌کسی رو نداشتم. خودم حتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای زنگ در، از اون حال ناخوش جدا شدم و برای یه لحظه قلبم از تپیدن ایستاد. به ساعت مچیم نگاهی انداختم، ساعت هفت‌وپونزده دقیقه‌ی صبح توی چشم می‌زد و عجیب بود که توی این ساعت باید زنگ در خونه‌ی من به صدا در بیاد. دوباره و دوباره زنگ فشرده شد و صدای تیزش، روی اعصاب حساس اون روزهای تلخم، پنجول تیزی کشید؛ ولی نمی‌خواستم اون در لعنتی رو باز کنم. نمی‌خواستم باز اون مرد و سیلیکونی نسکافه‌ای رنگش رو ببینم و ای کاش دست برمی‌داشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به‌سختی از جام بلند شدم و سمت در رفتم. دست سرد و یخ زده‌م رو روی دستگیره‌ی در گذاشتم و با کمی مکث بازش کردم. با هجوم تام‌فورد تندش به مشامم، حال‌واحوال پریشونم، پریشون‌تر شد و آخ که چقدر از پریناز پرنیان متنفر بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای همیشه شاد و پرانرژیش، قلب بی جنبه‌م رو به تلاطم بیشتری دراورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روز بخیر پرنیان کوچک! می‌بینم که آماده‌ای. اگه کاری نداری زود بپر پایین با هم بریم دانشگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله‌ی آخرش دوران‌بار توی سرم چندین‌بار چرخید و چشمای گردشده از تعجبم به زمین چسبید. ناشیانه گلوم رو صاف کردم و با صدای همیشه آرومم مقابل این مرد، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبحتون بخیر، بهتره شما خودتون برید دانشگاه. من یه‌خرده کار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای مردونه‌ش، حرفم رو قطع کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببینم، مگه تو امروز ساعت هشت صبح کلاس نداری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرلحظه تعجبم زیادتر می‌شد و نمی‌دونستم که برنامه‌ی کلاسیم رو از کجا پیدا کرده و می‌دونه؟ به‌سختی نگاهم رو از زمین سرامیکی کندم و بهش دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما از کجا برنامه‌ی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز هم حرفمو قطع کرد، چقدر در مقابلش منفعل بودم! شاید اگه هرکس دیگه‌ای مرتبا این‌کار رو انجام می‌داد، واکنش بدی نشون می‌دادم ولی این مرد... امان از این مرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برنامه‌تو از پویان گرفتم. دیدم هیچ خبری ازت نیست و اگه به حال خودت ولت کنم سال تا سال نمی‌تونم ببینمت، برای‌همین خودم دست‌به‌کار شدم و زنگ زدم به داداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو باز انداختم پایین و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما بفرمایید. من یه‌خرده کار دارم و باید انجام بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دونم چرا هر چقدر سعی می‌کردم ازش فاصله بگیرم، بهم نزدیک‌تر می‌شد و من نمی‌خواستم این صمیمیت بی‌جا رو. این صمیمیت حق پرینازِ گناهکار نبود. این صمیمیت حقِ این دختر ناپاک به هیچ‌وجه نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پریناز! اینقدر خجالتی نباش دختر! تو با من حدود یه سال قراره همسایه باشی. توی این شهر غریب می‌تونیم دوستای خوبی برای‌ هم باشیم. هم تو منو می‌شناسی هم من تو رو. نمی‌دونم چرا اینقدر با من غریبه‌ای؟ با منی که از بچگی باهات بزرگ شدم، با منی که هم‌بازیت بودم. آخه چرا این‌قدر کناره‌گیری می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه تو چه می‌دونستی از حال‌واحوال این دلِ بی‌صاحب و بدون افسارِ سرکش من؟ اگه می‌دونستی این دختر آروم و سربه‌زیرِ کم‌حرف، چه شیطون پلیدیه، هیچ‌وقت خواهان دوستی و رفاقت باهاش نبودی، هیچ‌وقت سعی نمی‌کردی بهش نزدیک بشی و بیشتر و بیشتر ازش فاصله می‌گرفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونستم سروکله زدن با سینایی که همیشه مرغش یه پا داره، نتیجه نمی‌ده. برای همین بدون اینکه جواب حرف‌ها و سوالاتش رو بدم. با همون لحن آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس حداقل صبر کنید کیفمو بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بدون اینکه منتظر جوابش باشم، منتظر گذاشتمش دم در و رفتم که کیفمو بردارم. می‌دونستم که به این رفتارام عادت داره. قطعا واوبه واو مدل رفتاری من رو از حفظ بود و تعجب نمی‌کرد که چرا نرمال رفتار نمی کنم! حتما اون زمان پیش خودش خوش‌حال بود که تونسته پرینازِ خجالتی رو همراه خودش از خونه دربیاره و نظر خودش رو غالب کنه. می‌شناختمش. برعکس خودش که هیچی از من نمی‌دونست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی پارکینگ مثل جوجه‌اردکی که به‌دنبال مادرش روونه، پشتش در حال حرکت بودم که با تعجب به‌سمتم برگشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو چرا داری دنبال من میای؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهام محکم روی زمین چفت شد. متوجه‌ی منظورش نشدم. طبق گفته‌ی خودش می‌خواستیم با هم بریم دانشگاه. اومدم لب باز کنم و جوابش رو بدم که نذاشت و به ماشینم اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند شیطنت‌وار روی لبش، تپش قلبم رو بیشتر و بیشتر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه پری خانوم! شما باید با ماشین خودت بیای! می‌خوام ببینم دست فرمون کی لاتی تره! از پویان و بچه‌ها شنیدم کسی توی این مورد حریفت نمی‌شه. می‌خوام ببینم همش قپی بوده یا واقعا یه چیزایی بارته؟ بپر پشت ماشین خودت و نشونم بده که چند مرده حلاجی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ که اصلا حال کوری خوندن برای این یه مورد رو نداشتم. نمی‌خواستم جلوش خودی نشون بدم. اصلا نمی‌خواستم منو ببینه. ای‌کاش جلوش یه موجود نامرئی بودم و این‌قدر باهام خوب نبود. شاید همین خوب بودنش بود که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم و این‌جوری به افکارم تشر محکمی زدم. نباید توی ذهنم به ممنوعه ها فکر می‌کردم. به اندازه‌ی کافی روحم آلوده شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو به سیب گلوش دوختم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قطعا بچه ها زیادی اغراق کردن. من چندان توی رانندگی ماهر نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه‌ای بالا انداخت و درحالی که داشت می‌رفت به‌سمت ماشینش، جوابم رو داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من کاری به حرف کسی ندارم. دلم می‌خواد دست فرمونتو ببینم. زود باش نشونم بده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به قامت بلند و کشیده‌ی لاغرش انداختم. وقتی‌که امر می‌کرد مگه می‌تونستم مخالفت کنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدم و به‌سمت ماشینم رفتم. حتم داشتم که اون روز بخاطر شرایط سخت روحی‌وروانیم، مردنم قطعیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار دویست‌شیش گوجه‌ای رنگم شدم و نگاهی به ماشینش انداختم. داشت از پارکینگ خارج می‌شد. از منفعل بودن همیشگیم در مقابلش بیزار بودم و جنگ بدی درونم راه افتاده بود. با حرص کمربندم رو بستم و ماشینو روشن کردم. نفسمو عصبی فوت کردم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز! بسه دیگه. حداقل یه امروز رو خودت باش. یه امروز رو آدم باش. اینقدر وا نده جلوش. نذار بفهمه و آبروت همه جا بره. پریناز به خودت بیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم کوبیدم روی دکمه ی ضبط و یکی از سنفونی‌های بتهوون با صدای بلندی پخش شد. زیر لب یاعلی گفتم و روندم. هیچ‌چیزی توی سرم نبود. فقط صدای موسیقی داشت پرده‌های گوشمو پاره می‌کرد. سازهای زهی دسته جمعی، محکم توی سرم کوبیده می‌شدن و هیچی نمی‌فهمیدم از دنیای اطرافم؛ از افکار کثیف توی سرم؛ از اینکه کجام و دارم چی‌کار می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط می‌روندم و می‌روندم. فقط نت‌ها میومدن جلوی چشمام. فقط من بودم و بتهوون و فرمون‌ماشینی که انگار توی رویا داشتم کنترلش می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و معجزه بود که اون‌روز، هیچ بلایی سرم نیومد و زنده رسیدم دانشگاه. نمی‌دونستم رسیده یا نه! نمی‌خواستمم بدونم. فقط می‌خواستم خودمو به خودم ثابت کنم و کمی از اون حالت احمقانه فاصله بگیرم. گوشی و کیفم رو از روی صندلی برداشتم و پیاده شدم. ماشینش رو دیدم که از دور داره میاد سمتم و برام چراغ می‌زنه. منتظرش نایستادم. دستمو به علامت خداحافظی تکون دادم و سریع وارد دانشگاه شدم. حتی شنیدن تعریف از دهنش برام خوشایند نبود. هر چند که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو محکم یه بار باز و بسته کردم. پریناز بس کن! بس کن احمق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از چشمای درشت و مشکیش، دونه‌های اشک تندتند پایین می چکیدن و صورتش رو خیس می‌کردن. نامتعادل راه می‌رفت و با وزش هر نسیمی، جسم نحیفش می‌لرزید. دوقلوی نوزادش شیونشون به افلاک می‌رسید و صدای گریه و جیغشون کل جهان رو تکون می‌داد. اون‌قدر صداشون بلند بود که دیگه هیچ‌صدایی به گوشش نمی‌رسید. حتی صدای غرش خدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکیشون توی کیف ویولن بود و یکی دیگه توی جعبه ی چنگ. دیگه راهی براش نمونده بود. ویولن رو پرت کرد دم یه خونه و بعدش چنگ رو یه جای دیگه. هم‌زمان صدای چنگ و ویولن بلند شد. آرشه تندتند روی ویولن کشیده می‌شد و پنجه‌ای سیم‌های چنگ رو می‌کشید. صداها همشون فالش بودن. کلاغ‌ها دسته‌جمعی از بالای درخت پرواز کردن به طرف اون آسمون ابری سیاه‌رنگ. رعدوبرق مهیبی یه دفعه کل دنیا رو سفید کرد و هم‌زمان با این اتفاق دوید. دوید. تا ناکجا آباد دوید. سر تا پاش از عرق خیس شده بود؛ ولی می‌دوید. هرازگاهی پاهای بی‌جونش به جایی گیر می‌کردن و می‌افتاد. اما باز بلند می‌شد و ادامه می‌داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز صدای دوقلوها و ویولن و چنگ می‌یومد. صداها فالش بود. دستاشو محکم چسبوند به گوشاش. صداها فالش‌تر شد. سرشو برد بالا و از اعماق وجودش فریاد زد. فریاد بلندش زمین زیر پاهاشو لرزوند. دو‌قلوها توی آسمون با چشمای اشکی و لبای خندون نگاهش می‌کردن. کلاغ ها دسته‌جمعی از آسمون به‌سمتش هجوم اوردن. صدای بوق ماشین از روبه‌روش می‌یومد. قبل‌از رسیدن کلاغ‌ها ماشین با سرعت زیادی بهش برخورد کرد. برای یه لحظه همه‌ی صداها قطع شد. پرواز کرد ‌به‌سمت آسمون. آسمون سفید شده بود. لبخندش، زیباترین لبخندی بود که دنیا تا اون موقع به‌خودش دیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ بلندی کشیدم و نشستم سرجام. نفسام به زور بالا می‌یومد. قفسه‌ی سـ*ـینه‌م سنگین، بالا و پایین می‌شد و قلبم بدجوری تیر می‌کشید. باز هم کابوس. باز هم همون کابوس! دستمو روی قلبم گذاشتم و همون‌جور نشسته، به دیوار پشت‌سرم تکیه دادم. صورتم پر از دونه‌های عرق شده بود و اشکام... آخ که ریزش اشکام هیچ‌وقت تمومی نداشتن. ماه از پشت پنجره پیدا بود و ستاره‌ها توی آسمون صاف و تمیز خودنمایی می‌کردن و منِ پریناز چرا نمی‌تونستم دلمو به این قشنگیا خوش کنم و بی‌خیال بشم؟ ای‌کاش این کابوس تکراری و ترسناک تعبیر داشت. ای‌کاش براش درمونی وجود داشت و از عذابش رها می‌شدم. نفس عمیق پردردی کشیدم و با دستم صورت خیسمو خشک کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در بلند شد و پشت بندش صدای نگرانِ اون مردِ همیشه حمایت‌گر و دلواپس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پری...پری بیا درو باز کن! پریناز کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو روی هم فشردم و نفسمو دادم بیرون. چرا ول نمی‌کنه؟ چرا دست از سرِ منِ لعنتی بر‌نمی‌داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-د باز کن این بی‌صاحابو! پریناز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در داشت تکون می‌خورد و اگه یه در معمولی بود شاید از شدت ضربه‌های سینا شکسته می‌شد. به سختی از جام بلند شدم و به‌سمت در رفتم. با‌کراهت بازش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا که تا اون موقع بی‌قراری می‌کرد و سر‌و‌صداش همه‌جا رو برداشته‌بود با باز شدن در و دیدنم، یه‌آن ساکت شد و با نگرانی سر‌تا‌پام رو کاوید. فقط می‌خواستم هر‌چه سریع‌تر از دستش خلاص بشم. هر‌چقدر دوری می‌کردم بهتر بود. برای این قلبِ ناآروم و سرکش بهتر بود. قبل‌از‌اینکه چیزی بگه سریع گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید که بی‌خوابتون کردم. خواب بد دیدم. مشکل خاصی پیش نیومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای گرفته و خش‌دارم تعجب کرد و تعجب کردم. اون‌قدر جیغ زده‌بودم که صدای همیشه ظریف و نازکم، این‌جوری نخراشیده شده‌بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار حالش عوض شده بود. اینو از سـ*ـینه‌ی پر‌تلاطمش که به شدت بالا و پایین می‌شد فهمیدم. اینو از چشمای به زمین چسبیده‌ش فهمیدم و این سینا، سینای همیشه و سینای همین‌چند‌ثانیه‌ی پیش نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه... خوبه... با شنیدن صدای جیغت فکر‌کردم کسی مزاحمت شده یا خدای‌نکرده اتفاق بدی افتاده. مشکلی داشتی حتما بهم بگو. بهتره من برم. شبت‌بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک‌تک کلماتش با هول‌زدگی گفته می‌شد و انگار که می‌خواست هر‌چه زودتر فرار کنه. حتی نایستاد که جوابشو بدم. سریع رفت توی واحد رو‌به‌رویی خودش و در و با شدت بست. جوری‌که با شنیدن صداش توی جام پریدم. حتی کابوس مزخرفم رو هم یادم رفت. متعجب شدم از این تغیر ناگهانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه‌م شدم و رفتم توی دستشویی. شیر آب رو باز کردم و چند مشت آب توی صورتم ریختم و سرمو اوردم بالا و وای بر من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن موهای پریشون و مواج مشکی‌رنگ و شونه‌های برهنه‌م، عاجزانه چشمامو بستم و محکم روی روشویی کوبیدم. لعنتی به حواس‌پرتیم فرستادم و نخواستم فکر کنم به فکرهایی که ممکنه راجع‌بهم بکنه. نخواستم فکر کنم به رسوایی جدیدم. نخواستم، نخواستم، نخواستم به این فکر کنم که چقدر شبیه سوگند شدم و اون سوگندشو امشب دید. پرینازِ شیطان رو در قالب سوگندِ فرشته‌ش دید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص‌و‌خشم مشتی آب پاشیدم روی آینه و صورتمو محو کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلوم از شدت خشکی به سوزش افتاده و زبونم انگار به سقف دهنم چسبیده. باد شدیدی شروع به وزیدن کرده و امواج‌دریا نا‌آروم‌تر از همیشه بی‌قراری می‌کنن و رفته‌رفته وحشی‌تر می‌شن. انگار اونا هم دارن به قصه‌ی زندگی من فکر می‌کنن که این‌طوری به‌هم‌ریختن. انگار اونا هم دارن درد می‌کشن. مثل من. مثل این قلب شکسته و ناامید من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخواسته لبخند کم‌رنگی روی لب بی‌رنگم میاد و هم‌زمان یه قطره اشک از گونه‌م به‌پایین می‌چکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هنوز چیزی از زندگی من نمی‌دونید و این‌جوری به‌هم‌ریختید! وای‌به‌حال زمانی که بشینم و همه‌شو براتون تعریف کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه عمیقی می‌کشم و نگاهی به ویولنم که روی صندلی کناریم جاخوش‌کرده می‌اندازم. همراهی که هیچ‌وقت ولم نکرد. همیشه باهام بود. از بدو تولد تا همین‌لحظه، لحظه‌ی مرگ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سازمو برمی‌دارم و از ماشین خارج می‌شم. باد شدید، موهای بلند و افشونم رو پریشون‌تر می‌کنه. انگار همراه باد دارن می‌رقصن. دامن لباسم به شدت تکون می‌خوره و چقدر خوبه که هیشکی اینجا نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعادل ندارم. دست آزادمو به در ماشین می‌گیرم و به آسمون نگاه می‌کنم. سیاهیش چشممو می‌زنه و صدای غرش امواج، غمزده‌ترم می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین کَنده می‌شم. باید بیشتر برم سمت این دریای‌ناآروم. باید بهش نزدیک‌تر بشم. دوست‌دارم توی آغوشش فشرده‌شم و منو توی وجودش حل کنه. حال همو خوب می‌فهمیم! مطمئنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنباله‌ی لباسم از پشت روی شن‌وماسه‌ها کشیده می‌شه و پاهای برهنه‌م نرمیشونو لمس می‌کنه. فقط مواظبم ویولنم به زمین گرفته نشه و خش برنداره. بی‌معرفتیه اگه بخوام خم به ابروی حامیم بیاد. خم به ابروی همه‌ی وجودم بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پای کثیف شده‌م رو می‌ذارم روی اسکله و قلبم تند‌تر می‌زنه. راه می‌رم، می‌رم جلوتر. هرچقدر برم جلوتر بهتره. جلوتر شاید همه چی قشنگ‌تر باشه. جلوتر شاید دیگه این دنیا نباشه. می‌خوام برم پشت دریاها. همون‌جایی که سهراب می‌گـه یه شهره. می‌خوام دور بشم از این خاک غریب. اون‌جایی که توی بیشه‌ی عشق کسی نمی‌تونه قهرمان‌ها رو اعدام کنه. به آخر‌اسکله می‌رسم. دریا توی شب خیلی ترسناکه ولی نه ترسناک‌تر از آدمای این دنیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر‌تا‌پام رو لرز برداشته. هنوزم وحشت رو حس می‌کنم. هنوزم می‌ترسم از یه سری چیزا؛ ولی می‌خوام با ترسام رو‌به‌رو بشم. بسه صبوری؛ بسه بزدلی؛ بسه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سازم نگاه می‌کنم. میارمش بالا، بالا‌و‌بالا‌تر. بینیمو می‌چسبونم بهش و چشمام بسته می‌شه. از‌ته‌دل نفس می‌کشم. عطرش کل‌وجودمو پر‌می‌کنه. بـ..وسـ..ـه‌ای به گوشه‌ش می‌زنم و می‌ذارمش بین سرشونه و زیر‌چونه‌م. آرشه رو میارم بالا و با همون چشمای بسته شروع می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش با صدای موج‌ها ترکیب می‌شه. نمی‌دونم دارم چه آهنگیو می‌زنم؟ بی‌فکر انگشتام روی دسته‌ی ساز می‌رقصه و آرشه، پر‌سوز روی سیم‌ها کشیده‌می‌شه. باد موهام رو پخش صورتم می‌کنه؛ ولی من همچنان ادامه‌می‌دم. جنون‌وار ادامه می‌دم. آخرین‌باره، آخرین آهنگه. باید همه‌ی جونمو به پاش بریزم. هرچی مانع، سر‌راهم وجود داره باید بردارم؛ تا بتونم برای همین آخرین‌بار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره چشمه‌ی اشکم می‌جوشه و اشک‌ها فوران می کنن. شوریشون لبای خشکمو می‌سوزونه و با هر آرشه‌ای که به ساز می‌زنم شدتشون بیشتر می‌شه. انگار امواج دارن کمکم می کنن. داریم با‌هم سنفونی اجرا می‌کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و ویولن و دریا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل دراز کشیدم و جزوه رو محکم پرت کردم روی میز. نمی‌فهمیدم چی‌به‌چیه؟ انگار دیگه توان نداشتم. انگار برای این رشته ساخته‌نشده‌بودم. شاید اگه اصرار خونواده نبود؛ هیچ‌وقت وارد رشته‌ی‌ریاضی نمی‌شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدم و مستاصل به سقف خیره شدم. امتحانم فردا بود و تقریبا هیچی بارم نبود. به ساعت‌مچی توی دستم نگاهی کردم و با دیدن نه شب چشمام گرد‌شد. با‌تعجب دوباره روی مبل نشستم و زدم توی‌سرم. چقدر طول کشیده بود و چقدر هیچی نفهمیده‌بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها کسی که توی اون موقعیت بُغرنج واقعا می‌تونست کمکم‌کنه سینای ترم‌بالاییِ همین رشته بود. دستامو به صورتم محکم کشیدم و به خودم نهیب زدم که بهش فکر نکنم. محال بود برم پیشش؛ محال بود ازش خواهش‌کنم که کمکم‌کنه؛ محال و غیر‌ممکن بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره جزوه رو از روی میز برداشتم و نگاهی بهش انداختم. مثل بچه‌ها بغض بدی گلومو فشرد. هیچی بلد نبودم و نمی‌دونستم چی‌کار کنم. این‌بار محکم‌تر پرتش کردم روی زمین و از جام بلند شدم. اون‌قدر ذهنم درگیر بود که دیگه شکمم می‌ترسید از گرسنگی غر بزنه و اعتراض کنه. اگه امتحان فردا رو میفتادم معدلم خیلی میومد پایین و اصلا همچین چیزی رو نمی‌خواستم. علاقه نداشتم به رشته‌م؛ ولی همیشه عجیب تمایل داشتم که اول باشم و به‌شدت اعصابم به‌هم می‌ریخت؛ وقتی این اتفاق نمیفتاد. واقعا نمی‌تونستم بی‌تفاوت از کنارش رد بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به‌سمت گوشیم رفتم و شماره‌ی مریم، تنها کسی که تونسته بودم توی دانشگاه باهاش ارتباط برقرار کنم رو گرفتم. شاید اون می‌تونست کمکم کنه. حاضر بودم برم دم‌خونشون دنبالش که بیاد و بهم درس بده. جواب نداد. دوباره گرفتمش و دوباره جواب نداد و چقدر اون‌موقع به بخت مزخرفم لعنت فرستادم. دوباره و دوباره و دوباره... جواب نداد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای‌کاش می‌شد گوشی بدبختمو مثل همون جزوه پخش زمین می‌کردم و کلی داد‌و‌فریاد به‌راه‌می‌انداختم؛ ولی خب مجبور بودم این همه عصبانیتمو سرکوب کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرتب توی پذیرایی راه می‌رفتم و نفس‌عمیق می‌کشیدم. مثل خر توی گل گیر کرده بودم و نمی‌دونستم چی‌کار کنم. بی‌خیال اون امتحان لعنتی بشم یا بی‌خیال حس بی‌منطق و سرکشم نسبت به سینا و برم پیشش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لیوان آب‌خنک رو یه‌نفس سر‌کشیدم و لیوان خالی شده رو محکم روی اپن کوبیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سگ خور! نمی‌تونم از افتادن و نمره‌ی‌کم گرفتن بگذرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند‌تا نفس‌عمیق پشت‌سر‌هم کشیدم و سریع به‌سمت جزوه رفتم. از روی زمین برداشتمش. به گوشیمم چنگ‌زدم و به‌سمت در رفتم. نمی‌خواستم دقیقه‌ای، ثانیه‌ای، تعلل کنم و پشیمون بشم. نمی‌خواستم با مکث بی‌جا تصمیمم عوض شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه‌ی موهای سرکش و مواجم رو کامل دادم زیر روسری، زیر لب بسم اللهی گفتم. با دست لرزونم زنگ واحدشو فشار دادم و خیلی نگذشت که در باز شد و صدای همیشه بشاشش کل راهرو رو پر‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به‌به! ببین کی اینجاست. شوفر پری! نابغه‌ی رانندگی. چی‌شده یادی از ما کردی دختر‌خجالتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم می‌خواست همون‌جا خودمو حلق‌آویز‌کنم و از شر این همه احساسات متناقض که با دیدنش به‌سمتم هجوم میارن، خلاص بشم. سعی کردم لبخند کمرنگی بزنم و باز به چشماش نگاه نکنم. زل‌زدم به یقه‌ی تی‌شرت نارنجی‌رنگش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شبتون‌بخیر. ببخشید بد‌موقع مزاحم شدم. راستش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکث کردم. یه‌لحظه یادم رفت چی می‌خواستم بگم. عرق‌سرد روی کمرم رژه‌می‌رفت و قلبم محکم به سـ*ـینه‌م می‌کوبید. آخ‌که چقدر حال بدی در مقابلش داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار اونم فهمید که مثل همیشه هول کردم و نمی‌دونم چی بگم چون سریع گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه تو چه مزاحمتی برای من داری خواهرِپویان؟ بیا تو... بیا تو ببینم مشکلت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب‌دهنمو قورت دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بد‌موقع نیومدم؟ خودتون کاری ندارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در و باز گذاشت و خودشو عقب کشید. در‌همون‌حینم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیر پرنیان کوچولو. از شدت بیکاری نشستم آشپزی کردم. خوب موقع اومدی. بیا تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جزوه‌مو بیشتر توی بغلم فشردم. صندل‌هامو از پام دراوردم و به‌داخل رفتم. هم‌زمان با وارد شدنم، بوی خوش دمپختک مشامم رو نوازش کرد و برای یه‌لحظه شکم بیچاره‌م به پیچ‌و‌تاب افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خجالتم یاد رفتم و با‌هیجان گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه بویی راه انداختید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده‌ی قشنگش بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیکاری بهم فشار اورده‌بود. همیشه این‌قدر کدبانو نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه‌ش از تمیزی برق می‌زد. سینا همیشه بین دوست‌و‌آشنا به تمیزومرتب بودن معروف بود و با دیدن خونه‌ش زیاد تعجب نکردم. همون‌جور که گفتم از خودش بیشتر می‌شناختمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به‌سمت مبل هدایتم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشین دختر‌جون. چی میل‌داری؟ نوشیدنی‌خنک یا چایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شرم سرمو بالا اوردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لازم نیست به‌زحمت بیفتید. من فقط اومدم چندتا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشید و به‌سمت آشپزخونه رفت. در‌همون‌حینم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ که برعکس اون داداش پرروت تو چقدر خجالتی و آرومی. هردوتونم به روش خودتون روی مخ من رژه می‌رید! الآن برات یه شربت‌زعفرون میارم جیگرت حال بیاد و شاید کمی هم از این تعارفی بودن فاصله بگیری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من نمی‌دونستم کی می‌خواد یاد بگیره که وسط حرفام نپره؟ در جوابش هیچی نگفتم و به پیانوی سفید‌رنگش خیره شدم. سینا درحدخودش نوازندگیش خوب بود و همیشه مهمونیامون با پیانو‌نواختنش قشنگ‌تر می‌شد. دلم تنگ شده بود. تنگ اون استایل مردونه و باوقار پشت اون ساز پر ابهت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید. گوارای وجودتون شوماخر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به‌خودم اومدم و سریع اون لیوان خوش‌رنگ و خوش‌بو رو از سینی برداشتم و با همون صدای آرومم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل تک‌نفره‌ی روبه‌روم نشست و دستاشو باز گذاشت روی لبه‌ش. پاهای بلندش رو هم روی‌هم گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بگو ببینم داستان چیه که پریِ همیشه در حال فرار این‌دفعه خودش اومده پیشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جرعه‌ای از شربتم نوشیدم و خنکاش تا عمق وجودم رو برای لحظه‌ای پر‌ از آرامش کرد. در جوابش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فردا امتحان دارم و از صبح تا حالا درگیر خوندنشم؛ ولی هرچقدر بیشتر تمرین می‌کنم می‌بینم که هیچی بلد نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شد. از روی میز جزوه‌م رو برداشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با کی امتحان داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دکتر صادقی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش توی‌هم فرو‌رفت و همون‌جوری که داشت جزوه‌م رو نگاه می‌کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس کارت دراومده دختر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر صادقی توی کل دانشکده معروف بود به سخت گیریاش و همیشه نصف کلاسش پاس نمی‌شدن. همه‌ی دانشجوها ازش فراری بودن. چهره و لحنم نگران‌تر شد و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی نمی‌تونید کمکم کنید؟ من واقعا هیچی نمی‌فهمم از این جزوه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای پر از اضطرابم سرشو اورد بالا و لبخند عمیقی جای اخمای چند‌لحظه پیشش رو گرفت. چقدر لبخنداش قشنگ بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نترس! پیش خوب کسی اومدی. دو‌ساعته همچین فولت می‌کنم که بی‌برو‌برگرد بیستو از صادقی بگیری؛ ولی قبلش باید انرژی داشته باشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه الان نداریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به شکمش کشید و با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو رو نمی‌دونم؛ ولی این شکم من دلش داره برای اون دمپختک توی آشپزخونه پر‌می‌زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا خجالت کشیدم. خیلی خیلی موقع بدی مزاحمش شده بودم. سریع از جام بلند شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب شما شامتونو بخورید من یه ساعت دیگه دوباره مزاحمتون می‌شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده از لباش پر کشید و اخماش توی هم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای پری پری پری! اینقدر منو عصبی نکن! منظورم این بود بیا با هم شام بخوریم. اندازه یه ایل غذا درست کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شرمندگی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه اینجوری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره حرفمو قطع کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حرف اضافه نباشه! از الآن تا دو سه ساعت دیگه من استادتم و از اون استادای به شدت بداخلاقم هستم. هرچی می‌گم باید چَشم بشنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلآفاصله بعد از زدن این حرف از جاش بلند شد و بدون اینکه بذاره باز چیز دیگه‌ای بگم، ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا هم بفرمایید بریم توی آشپزخونه و دلی از عزا در ییاریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و شاید همین محبت‌های بی‌حد‌و‌مرزش بود که این‌قدر عذابم می داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در سکوت مشغول خوردن غذای ساده؛ ولی در عین‌حال خوش‌رنگ و لعابش بودیم که گوشیم زنگ خورد. با نگاه کردن به شماره‌ی اون پسرک مزاحمِ هم‌کلاسی پوفی کشیدم و صدای گوشی رو خفه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ندیده هم ابروهای بالا رفته‌ش رو می‌تونستم تشخیص بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا جواب ندادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر شخص دیگه‌ای این سوال رو ازم می‌پرسید؛ قطعا جوابش یه به تو ربطی نداره‌ی محکم بود ولی خب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم بی تفاوت باشم و زیاد مسئله رو بزرگ نکنم. یه لیوان دوغ برای خودم ریختم و در همون‌حین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مزاحم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود جبهه گرفت و این زود جبهه گرفتنش رو از قبل از زدن این حرفم پیش‌بینی می‌کردم. سینا بود و رگ‌غیرتش! اونم برای همه‌ی دوستان و بستگانش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی چی مزاحم بود؟ تو مزاحم داری و به من نمی‌گی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست نداشتم این بحث مزخرف بیشتر کش بیاد. به چشمای جدی و تیره‌ش نگاه کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مزاحمِ مزاحمم نیست. یکی از بچه‌های دانشگاهه. می‌خواد فقط باهام صحبت کنه؛ ولی من بهش راه نمی‌دم چون فعلا حوصله‌ی این چیزا رو ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاشق و چنگالش رو توی بشقابش پرت کرد و جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نمی‌فهمم چی می‌گی! حوصله‌ی چی رو نداری؟ این مردک به تو نظر داره و من الان باید بفهمم؟ پری خونواده‌ی شما مثل خونواده‌ی ما ناموس براشون مهمه؛ پس لطفا جلوی من اینقدر عادی حرف نزن؛ که روی سگم داره بالا میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم به تبعیت از خودش اخم کردم. لیوانو رو میز گذاشتم. جدی ولی آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودم می‌تونم حلش کنم. لازم نیست شما نگران باشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به حرفم گوشیمو از روی میز برداشت. گرفتش مقابل چشمای بهت‌زده‌م و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بازش کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو از موبایل گرفتم و با تعجب بیشتری بهش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهت گفتم بازش کن پری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخواسته دستمو بالا بردم و رمز گوشی رو وارد کردم. زیر لب آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیکار می‌خوای بکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو دیگه به اونش کاری نداشته باش. شامتو بخور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد از اون شب دیگه اون پسرک جلوم آفتابی نشد و شماره‌ش روی صفحه‌ی گوشیم نیفتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از سال‌ها می‌خواستم ببینمش. بعد از سال‌ها اومده بود ایران و به سوگلیش زنگ زده و خواسته که ببینتش. هیچ لذتی برام بالاتر از این نبود که همه می‌دونستن پریناز پرنیان نورچشمی استاد امیده. با فکر کردن به این موضوع دلم لرزید و رژ کم‌رنگم رو آروم روی لبای نازکم کشیدم. نگاهی به تیپ ساده و سنتیم انداختم و با لبخند از اتاقم خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی پذیرایی فقط پویان نشسته بود و مطابق معمول سرش توی گوشیش بود. با شیطنت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جناب برادر پس کی براتون آستین بالا بزنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم کرد و با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه با کدومشون خواهر گرامی؟ ماشالله هرکدوم نقطه‌ی قوت مخصوص به خودش رو داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌دونستم به طور جدی با کسی نیست و حرفاش فقط شوخیه؛ وگرنه به همین راحتی نمی‌خندیدم و رگ فمنیستیم باد می‌کرد. جلوش چرخی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چطورم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند عمیقی سر‌تا‌پام رو از نظر گذروند و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل همیشه خوش‌تیپ و با‌وقار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد از زدن این حرف، شیطنت چشماش رو پر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگو ببینم این استاد امیدِ عزیزِ تو همه‌ی هنرجوهاش رو به این‌ور‌اون‌ور دعوت می‌کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشت آرومی به شونه‌ش زدم و تصنعی اخم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منظورت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-والا خیلی عجیبه بعد از دو سه سال بیای ایران و یه روز از اومدنت نگذشته باشه، به شاگردت زنگ بزنی و دعوتش کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه رابـ ـطه‌ی عمیق من و استاد همه رو متعجب‌زده می‌کرد. لبخندی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینو هیچ‌وقت یادت نره که من بخاطر استعداد زیادم خیلی زود توی دل استاد جا باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا جمله‌م به نقطه رسید صدای زنگ گوشیم بلند شد و فهمیدم که استاد رسیده دم در. هول‌هولکی از پویان خداحافظی کردم و از خونه خارج شدم. ماشین خاکستری رنگش توی تاریکی شب برق می‌زد. با دیدن من سریع پیاده شد و من تازه اون موقع بود که فهمیدم چقدر این استاد جنتلمن و مهربون رو دوست دارم. از شدت خوش‌حالی اشک توی چشمام حلقه زد. مثل همیشه مرتب و خوش‌تیپ بود. با لبخند به‌سمتش رفتم و قبل از اینکه بذارم حرفی بزنه، با شوق گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی‌دونید چقدر دل‌تنگتون بودم. خیلی خیلی خوش‌حالم که بازم می‌بینمتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند جذاب کنج‌لبش، عمیق‌تر شد و با همون صدای همیشه بمش ازم پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط می‌خوام ببینم حال دلت خوبه یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای سیاه و سوزانش بهترین حس دنیا رو بهم القا می‌کرد. لبخند منم عمیق‌تر و پر‌مهرتر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با وجود شما مگه می‌شه خوب نباشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به در ماشین اشاره کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشین خانوم خوش‌زبون. باید سروقت گالری باشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده‌ی کوتاهی کردم و هم‌زمان با خودش توی ماشین نشستم. اتاقک ماشین بوی ادکلن مردونه‌ش رو می‌داد و یکی از ویژگی‌های استاد همیشه همین بود. هر‌جا می‌رفت بوی ادکلنش غالب می‌شد و همه‌ی اطرافیانش به این بوی خوب عادت داشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و یاد اون روزای با هم بودنمون افتادم. چقدر روزای خوب و پرنشاطی بود. بعضی‌وقتا اون‌قدر خنگ‌بازی درمیاوردم که استاد امیدِ همیشه مهربون و آروم، حسابی عصبی و بداخلاق می‌شد. بعضی‌وقتا با خوب نواختنم اون‌قدر غافلگیرش می‌کردم؛ که تا یه کادویی چیزی بهم نمی‌داد، ولم نمی‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی حس‌و‌حال خودم غرق بودم که یه دسته‌گل متوسط و شیک که پر بود از رزهای‌سفید روی پاهام قرار گرفت. با بهت بهش چشم دوختم؛ که بی‌تفاوت ماشینو راه انداخت و حرکت کرد. دوباره یه نگاه به دسته‌گل انداختم و توی دستم گرفتمش. عادت داشتم به سورپرایزهاش. دسته‌گلو اوردم بالاتر و با تموم وجودم بو کشیدمش. رایحه‌ی خوشش تا عمق وجودم فرو رفت. آرامشِ‌دلم بیشتر شد. سپاس‌گزارانه نگاهش کردم و با لحن خیلی آرومی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا شرمنده می‌کنید آخه؟ این گلا خیلی قشنگن. ممنونم ازتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم‌نگاه جذابی بهم انداخت و بی‌ربط با‌حرفم، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این گالری پیانو که می‌خوایم بریم مال یکی از دوستای صمیمی و خیلی عزیزمه. نمی‌دونه برگشتم ایران.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به کسی محبتی می‌کرد، بی منت بود. نه دلش می‌خواست تشکر بشنوه نه بحثش رو ادامه بده. در یک کلام جنتلمن واقعی بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لحن نرمم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس حتما خیلی خوش‌حال می‌شه شما رو ببینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز هم لبخند کجش، کنج‌لبش نشست و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حتما همین‌طوره... خب بگو ببینم دانشگاه خوبه؟ از رشته‌ت راضی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن سوالش داغ دلم تازه شد و لحن آرومم از این‌رو‌به‌اون رو شد. با ناراحتی و قیافه‌ای کش‌اومده، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ دست رو دلم نذارید که خونه! من هیچ‌وقت نتونستم از درس خوندن لـ*ـذت ببرم؛ ولی همیشه خودمو مجبور کردم که بشینم و حسابی خرخونی کنم؛ ولی دیگه حس می‌کنم توان ندارم. واقعا هیچ علاقه‌ای به رشته‌م ندارم. هدفم از درس خوندن فقط راضی نگه داشتن خونوادمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که داشتم حرف می‌زدم؛ با‌دقت بهم گوش می‌داد و وقتی‌که حرفام تموم شد، خیلی جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه بخوای انصراف بدی، به نظرت خونواده‌ت خیلی ناراحت می‌شن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا نمی‌تونستم به این قضیه فکر کنم. با ناراحتی به خیابون خیره شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Faty

    ۲۸ ساله 10

    به جز جزئیات و برخی حوادث تقریبا میشه گفت ۶۰ درصد رمان با اتفاقی که سالها پیش تو جمعی از اشناهام رخ داد و لحظه به لحظه شاهدش بودم مشابه بود بجز پایانش لحظه به لحظه حالم رو دگرگون کردبازم نتونستم نخونم

    ۳ هفته پیش
  • عطیه

    ۳۰ ساله 00

    فقط چون قلم خیلی خوب داشت خوندم وگرنه موضوع زیادی تخیلی بود شخصیت مرد خیلی اغراق گونه بود

    ۳ هفته پیش
  • یسنا

    ۳۰ ساله 00

    عالی بود

    ۳ ماه پیش
  • مریم

    ۳۲ ساله 00

    خیلی قشنگ بود فقط علی خیلی غیرطبیعیه نسبت به عشقی که تو داشت نباید آنقدر خشن باشه که حتی یه لبخند رو از عشقش دریغ کنه .

    ۳ ماه پیش
  • ملیکا

    ۲۰ ساله 00

    خوب بود ولی اگ اخرش بچه دار میشدن من خوشحال میشدم 😂❤

    ۵ ماه پیش
  • M.a

    ۲۴ ساله 10

    قسمت های اول گیج کننده و حوصله بر اما رفته رفته خیلی قشنگ شد ارزش خواندن داره

    ۵ ماه پیش
  • 11

    پارت اول نوشته موهای مشکیم که از شال بیرون اومده بود رو وارد روسری کردم.. لطفا حواستون به اینجور چیز های ریزی باشه اد با همینا هم پشیمون میشه از خوندن🤍

    ۹ ماه پیش
  • کیانا

    01

    رمان خوبی بود هرچند اوایلش بخاطر مبهم بودنش یکم گیج کننده و حوصله سر بر بود ولی بعدش جالب بود

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه

    ۵۲ ساله 00

    خوب بود ولی کشتن هاشون خیلی غیر طبیعی بود

    ۱۱ ماه پیش
  • الیتا

    11

    عالیی بود دوسش داشتم واقعا😍😍😍

    ۱۱ ماه پیش
  • F

    ۳۸ ساله 20

    عالی بود خسته نباشی نویسنده عزیز قلم قوی ،متن عالی پیشنهاد میکنم حتما بخونید

    ۱ سال پیش
  • Mira

    00

    نویسندگان عزیز چرا اینقدر کتک زدن وکتک زن رو عادی میخواید نشون بدید یه فکری به حال خودتون بکنید واسه خلاصی از این مرد سالاری

    ۱ سال پیش
  • 00

    رمان رو نخوندم اما تو بعضی از مناطق یا خانواده های همین ایران ،این چیزا عادیه .درواقع هیچکس سعی نکرده این زنجیره رو بشکنه یا اگر سعی کرده سرکوبش کردن🤷🏻 ♀️ برای مثال مادرم .خودم گرچه من یکم فرق میکنم

    ۱ سال پیش
  • یک زن

    10

    فقط بهم بگین چرا زن ها کتک میخورند دختران از تحصیل محروم می شوند افکارتان رو عوض کنید واقعاً برای کسانی که همچین رمان های که باید زن توش کتک بخور رَ رو دوست دارن متاسفم 😔😔

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    00

    چرارمان های دونویسنده کامل حذف شدن هیچ رمان ازخانم قائمی فردیگه توبرنامه نسیت

    ۱ سال پیش
  • راضیه

    20

    عالی بودن

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.