دختری از جنس شیشه به اسم یلدا و مشکلاتش که اونو سخت هم نه داره کم کم سنگش میکنه دختری که میخواد دیگه بیخیال باشه اما نمیشه رمان ما در مورد ماموریت دوتا مامور پلیس نیست بلکه اینجا عشق به یه خلافکاره خلافکاری که برای اهداف خودش به دختر قصه ی ما نزدیک میشه و پدری که همه ی سعیشو میکنه تا تکیه گاه دخترش باشه ولی اخرش ....

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۷ دقیقه

مطالعه آنلاین به عشق اعتقاد ندارم
لاتش که اونو سخت هم نه داره کم کم سنگش میکنه

دختری که میخواد دیگه بیخیال باشه اما نمیشه

رمان ما در مورد ماموریت دوتا مامور پلیس نیست

بلکه اینجا عشق به یه خلافکاره

خلافکاری که برای اهداف خودش به دختر قصه ی ما نزدیک میشه

و پدری که همه ی سعیشو میکنه تا تکیه گاه دخترش باشه ولی اخرش ....

اوففففففففف من خوابم مياد چرا دانشگاه به وجود اومد؟چرا اختراع شد؟ چرا من از دانشگاه بدم مياد؟ چرا آسمون آبيه؟ خاک بر سرم ديوانه شدم رفت. آلارام گوشي رو خاموش کردم و به زور از رخت خواب گرم ونرمم دل مي کنم وبا حسرت به تخت نگاه مي کنم چي ميشد فقط يک ساعت ديگه بخوابم اي خدا من بدبختم،بيچاره‌ام، با اکراه نگاهمو از تخت گرفتم و پريدم تو دستشويي کارهاي مربوطه که اصلا به شما مربوط نيست چي کار رو انجام دادم واز دستشويي اومدم بيرون رفتم سر کمد لباس ها حالا چي بپوشم مانتو سبز لجني که جلوش بانخ طلايي دوتا لوزي گلدوزي شده شلوار دمپا مشکي مغنعه مشکي و کفش عروسکي مشکي کلا شد مشکي چون امروز چهارشنبه هستش وتا ساعت 12 ظهر کلاس دارم مي خوام بادوستام برم بيرون پس يه شال پسته اي برداشتم وگذاشتم تو کيفم چون ميونه خوبي با مغنعه ندارم. رفتم طرف آينه آرايش که هيچ وللش فقط يه ضد آفتاب همين هم زياده والاااا نگاهي به چهره خودم تو آينه کردم خوب خودم رو معرفي کنم بنده...

من رها احمدي22ساله تک فرزند احسان احمدي بهترين پدر دنيا من وقتي 20 سالم بود بابا ورشکسته شد و تموم دارو ندارشو فروخت تا پول طلبکارهارو بده آقاي تهراني دوست صميمي بابا خيلي بهش اصرار کرد تا پول بهش بده تا کارخونه رو سرپا کنه حتي به عنوان قرض ولي بابا قبول نکرد همون موقع پسر دوست بابا يک معاون براي يکي از شرکتاش مي خواست که مورد اعتماد باشه وبابا الان معاون يکي از شرکتاي اين آقا پسره. کلا آقاي تهراني وپسرش خيلي پول دارن يعني از اون پول داراهاااا بابا تنها چيزي از داراييمون رو نفروخت ماشين من بود وخونه ويلايي آقا جون خدابيامرز که بهش ارث رسيده بود تا چند ماه پيش توي خونه ي آپارتماني زندگي مي کرديم ولي حالا تو خونه ويلايي که به به بابا ارث رسيده غمناک ترين داستان گذشته من مرگ مامانم بود توي 15سالگي مامانم تموم دنيام بود سميرا جون (همسر آقاي تهراني)خيلي مهربونه منو ياد مامان مي ندازه عمو مازيار (آقاي تهراني)که گله خيلي دوستش دارم فقط من پسر اينا رو نديدم بابا بس که ازش تعريف ميکنه منو کشته چپ ميره راست ميره همش از اين تعريف ميکنه اسمشم درست يادم نيست فقط ميدونم اولش يه"آ"داره

وجي جون(همون وجدان خودمون):به پا غرق نشي

-نميشم تاچشات دراد من خودم رو هنوز آناليز نکردم شما هم خفه لطفا

وجي-بي ادب من رفتم

خوب بنده صورتي گرد وسفيد دارم با موهاي مشکي تا زير باسن چشمايي خاکستري مژه هاي مشکي پر ابرو هاي مشکي و بيني قلمي که به صورتم مياد ولباي قرمز غنچه اي که نياز به رژ لب نداره همه از قيافم تعريف ميکنن وميگن زيباييم قابل تحسينه البته خودم هم ميدونم زيباييم چشم گيره خخخخخخخ ا"عتماد به لوستر" قدي دارم که متوسطه يعني کوتوله نيستم و نردبوم هم نيستم. اندامم که عاليه حسابي رو فرمم. اي واي من دانشگاه دير شد سريع سوئيچ رو بر داشتم ودويدم تو حياط سوار206سفيدم شدم وپيش به سوي دانشگاه

*****

ماشين رو توي پارکينگ پارک کردم و رفتم داخل محوطه‌ي دانشگاه با چشم دنبال ليلا و سوگل ميگشتم که ديدم رو نيمکت زير درخت نشستن خدايا الان اسفند ارديبهشت اين دانشگاه تموم ميشه من راحت ميشم رفتم طرف اين خل چلا روبه روشون وايستادم -درود بر شما خل وچل هاي عزيز

سوگل:سلام بر تو ديوانه

ليلا:سلام بر تو خرفت

-ديگ به ديگ پايه ميگه روت سياه اگه من ديوونه وخرفتم شما چي هستين؟هر دوتاشون دستشون رو زدن زير چونه هاشون و به مسخره حالت متفکر به خوشون گرفتن

ليلا لباش رو کج و کوله کرد و گفت:نميدونم والا

سوگل بايه ذوق خاصي گفت:گودزيلا

بعد دستشو کوبوند رو دهنش ليلا يه پس گردني زدش وگفت:خاک تو سرت علاوه بر اين که به خودت توهين کردي به منم توهين ميکني؟؟؟؟؟

سوگل:توبه درک خودم رو بچسب

-بس کنيد شما هم،بچه‌ها يعني کي ميشه دانشگاه تموم شه من ديگه تحمل ندارم همه دختر ها باهام لجن انگار ارث باباشونو گرفتم آخه چرا؟؟؟؟

ليلا:چشم همه‌ي پسراي دانشگاه گرفتت

سوگل:ليلا راست ميگه زدي شوهريابي دخترا رو مختل کردي ميخواي باهات لج نباشن؟

-خيله خوب اعتماد به نفسم بالا رفت بريم کلاس راستي من نقشه کشي مي خونم ليلا و سوگل هم همين‌طور، هر دوشون دوستاي خيلي خوبي هستن عالييييييي، پوست هر دوشون سفيده چشماي ليلا قهوه اي روشنه وچشماي سوگل قهوه اي تيره بيني ولب‌ها و بيني‌شون هم به صورتشون مياد هيکلشون هم عاليه خيلي خوشکلا کثافتا.

رفتيم داخل کلاس رديف سوم نشستيم داشتيم حرف مي زديم که استاد اومد

استاد:سلام خسته نباشيد

وا!ما که کاري نکرديم خسته باشيم استاد هم قات زده امروز.استاد چند قدم راه رفت بعد به چهره‌ي تک‌تکمون نگاه کرد و گفت: خوب کي درس امروز رو کنفرانس ميده؟ واااااا کي گفت بايد کنفرانس بديم!؟ چند تا از بچه ها حرف منو زدن که استاد گفت :مي خوام ببينم درس رو که اين جلسه مي خوام بدم نگاهي انداختين يا نه؟ يکدفعه يکي از دختر هاي لوس کلاس گفت :استاد فکر کنم خانم احمدي بتونن استاد نگاهي به من کرد وگفت :خانم احمدي بفرماييد منم جوابي نداشتم بدم مثل هميشه سرد رفتم وايستادم سوگل و ليلا با چشماي نگران نگام ميکردن اين درس رو ديشب خونده بودم آخه ازش خوشم اومده بود گلوم رو صاف کردم وشروع کردم توضيح دادن به جرات مي تونم بگم دهن همه وا موند کلاس با توضيح دادن من تموم شد

استاد رو به من گفت:عالي بود خسته نباشيد

فقط سرم رو تکون دادم همه اومدن بيرون سوگي و ليلا با ذوق پريدن طرفم

سوگل :عالي بود دختر

ليلا:چه کردي ايول

-ما اينيم ديگه. خوب بريم رستوران

ليلا:بريم به حساب تو

-سگ خورا باشه. رفتيم توي پارکينگ سوار ماشين شديم هيچکس تو پارکينگ نبود سريع مغنعه رو در آوردم و شالم رو سريع سر کردم

-خوب بريم

*****

واااااي بچه ها بابا گوشيش خاموشه

ليلا: اي واي زنگ بزن شرکت

-شماره شرکت رو ندارم

سوگل:خاکککک توسرت برو شرکت حرکت کردم به طرف شرکت جلوي شرکت وايستادم

ليلا و سوگل از پنجره خم شدن و زل زدن به شرکت چند طبقه

ليلا:اولالا چه شرکت بزرگي معلومه پسر دوست بابات خيلييييي پول داره‌ها

سوگل:ايول راست ميگه

-تازه اين يکي از شرکتاشه

ليلا و سوگل هر دو با هم گفتن:دروووووووغ

ابرو بالا انداختم و از ماشين پياده شدم رفتم داخل واقعا خيلي مجهزه اينجا رفتم کنار ميز منشي عجب منشي جلفي موها رنگ شرابي مانتو تنگ و کوتاه قرمز جيغ شال و شلوار مشکي شال رو سرش نمي کرد بهتر بود

-خانم آقاي احمدي داخل اتاقن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشي با اون صداي لوسش گفت:بله شما ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دخترشون هستم وبدون توجه بهش رفتم داخل اتاق بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا پشت ميز نشسته بود و سرش توي کلي پرونده بود با شنيدن صداي من با تعجب از جاش بلند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به سلام بابا خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:سلام عزيزم تو؟؟؟اين جا!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومدم بگم مي خوام با دوستام برم بيرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:چرا اومدي بگي خوب مي رفتي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زنگ زدم گوشيتون خاموش بود شرکت هم کسي جواب نميداد گفتم بيام خبر بدم مثل اون موقع نگران نشين،خب من برم بچه‌ها منتظرن خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:خدانگهدار عزيز دلم از اتاق اومدم بيرون پس منشي ک؟و حتما آرايشش رو رفته تجديد کنه همون موقع گوشيم زنگ خورد سرم تو کيف بود دنبال گوشيم مي گشتم که يکدفعه خوردم به يه چيز سخت و وسايلم پخش و پلا شد آخ سرم وايييي سرم رو گرفتم بالا اوه اين کيه؟از پايين شروع کردم به آناليز کفشاي گرون مشکي،شلوار جين مشکي مارک و پيراهن سفيد مارک اوه هيکل رو نگاه چه خوشکله چه خوشتيپه بالاتر رفتم چشماش رو نگاه کن لامصب سگ داره يکدفعه به خودم اومدم اصلا من چرا همچين شدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشتيپه که خوشتيپه خوشکله که خوشکله جذابه که جذابه به من چه پسرا همشون يکين پاشدم و پرو پرو بدون اينکه بروي خودم بيارم داشتم ديدش ميزدم گفتم :آقا مگه کوري کسي رو نميبيني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:شماسرتون تو کيفتون بود به من مي گيد مثل اين که يه چيزي بدهکار شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بدهکار بودين بعدم سريع وسايلم رو از رو زمين جمع کردم وپريدم بيرون چه پسر خوشکلي بود يه پسر28_29ساله قد بلند چهار شونه هيکل رو فرم پوست سفيد چشماي مشکي موهاي براق مشکي بيني خوش فرم وايييييي عجب صدايي داشت ديدين؟ صبر کن ببينم چرا قيافش آشنا بود اصلا من چرا دارم به اين فکر مي کنم ايششششش رفتم رسيدم به ماشين سوار شدم و رو به بچه‌ها گفتم-خوب بچه ها حالا چه رستوراني بريم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:يه رستوران همين نزديکي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنده رو جا زدم و گفتم:بابا رستوران هاي اينجا گرونه گرون مي فهمي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:با اين که راست مي گي ولي خيلي خسيسي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من خسيسم اي چشتون رو بگيره حالا چي کار کنم که خراب رفاقتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسيديم در يه رستورا ن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اين خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:اوه چه شيکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بريزين پايين ببينم سريع همه پياده شديم وماشين رو قفل کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****************************************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پشت سرم نگاه کردم اين ديگه چقدر گستاخ بود تا حالا کسي باهام اين طور برخورد نکرده بود همه واسم سر و دست شکستن چه قبل از مشهور شدنم چه بعد از اون حالا اين دختر ...رفتم جلو از منشي مثل هميشه سرد پرسيدم :خانم صالحي اون خانم که الان اين جا بودن کي بود؟ با حرص و البته کلي ناز و عشوه گفت:دختر آقاي احمدي سرم رو تکون دادم و رفتم طرف دراتاقم، کت و کيفم رو برداشتم و از شرکت زدم بيرون همون موقع گوشيم زنگ خورد واي به کلي قرار ناهارم رو با سپهر و امير رو فراموش کردم رد تماس دادم خوبيش اينه که رستوران همين نزديکيه امير و سپهر يه شرکت قطعات کامپيوتر باهم دارن وتو کارشون موفقن تيپ وچهره عالي هم دارن که همين باعث عشوه خرکي دخترا و کيف کردن اون دوتا ميشه.خوب برم رستوران سوار ماشين شدم وبه طرف رستوران روندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشين فراري مشکي رو پارک کردم وعينک دوديم رو زدم اصلا حال وحوصله امضا رو ندارم رفتم داخل، سپهر و امير هم فهميدن چه ميزي رو انتخاب کنن نزديک به ديوار رسيدم سر ميز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بچه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپر:به سلام آقا آرتام چطوري پسر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير:سلام پسر داشتيم از اومدنت نااميد مي شديم بايد پول غذا رو حساب کني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بزارين من غذا بخورم بعد پول حساب کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپر:در هر شرايط دست خودت رو مي بوسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم و نگاهي به دور بر انداختم خدارو شکر کسي نشناختم روبه رو ديوار هم که نشستم فکر نکنم کسي چهرم رو ببينه. همين‌طور داشتم اطراف رو ديد ميزدم که... وايييييي اين دختر زبون درازه اين جا...مثل اينکه هر جا مي رم بايد ببينمش آقاي احمدي اينقدر آروم وباشخصيت اون وقت دخترش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:يعني بي شخصيته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره مطمئنم من رو نشناخته اگه بشناسه به دست و پام ميوفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:من که اين طور فکر نمي کنم خوب شد اون طور بهت پريد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما خفه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***************************************************** رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بچه ها پشت ميز نشستيم وسفارش داديم ليلا همش درباره بهزاد حرف مي زد (پسر عموش)به نظر من ليلا دوستش نداره وابستش شده پسره الکي گفته دوست دارم اخه من که مي دونم از اون هفت خطاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ليلا ابجي اين پسره رو بيخيال شو توقع داشتم بپره بهم ولي چيزي نگفت من و سوگل يه نگاه پر تعجب به هم انداختيم ولي چيزي نگفتيم. تا اومدن غذا چرت و پرت گفتيم و کلي خنديديم غذا رو که خورديم من رفتم حساب کنم اون دوتا هم رفتن بيرون کلا به سنگ پا قزوين گفتن زکي. يه نوشابه هم گرفتم همين طور تکون مي دادم اومدم بيرون و ديدم بله خيابون که خلوت عابر هم که نيست ليلا ساکت بود مي خواستم از اين حال و هوا درش بيارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واي بچه ها نمي تونم نوشابه رو باز کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:بده من دادم به ليلا هر کار کرد نتونست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:شما که زور ندارين ليلا نوشابه رو دادش و گفت:تو که زور داري بيا وروبه روش وايستاد ومن دو،سه قدم عقب تر رفتم صبر کن ببينم من پشت سر ليلا وسوگل چي مي بينم همون پسره که خوردم بهش با دوتا پسر ديگه داشتن از رستوران بيرون ميومدن همون موقع سوگل در نوشابه رو باز کرد حواسم رو دادم بهشون نوشابه پاشيد رو هر دوتاشون خيلي خنده دار بود اول هنگ کردن ولي بعد تازه فهميدن چي شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلاباصداي بلند:مي کشمت رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:انتر ببين چي کار کردي پا گذاشتم به فرار ودويدم سمت ماشين وسوارش شدم قفل مرکزي هم زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****************************************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين دختره چرا همچين کرد؟ ديوونه يکي از دوستاش گفت رها پس اسمش رهاست سوار ماشين شد دوستاشم باکلي بد و بيراه و التماس سوار شدن. اين الان چي کار کرد؟ باچه سرعتي ماشين رو روند سپرو امير که با دهن باز داشتن نگاشون مي کردن با اين کار کلا فکشون چسبيد به آسفالت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:دختر بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير:نه بابا دخترا هم بلدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جمع کنيد فکتون رو بعد سوار ماشين شدم اون دوتا هم پشت سرم اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير:اين دخترا خيلي شيطون بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:دست فرمون رو داشتي؟؟؟ديگه اعصابم داشت خورد مي شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببنديد فکاتون رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر :باشه داداش جوش نيار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير:راستي کنسرتت کي هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فردا شب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:ايول ما بيليط داريم اونم رديف اول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس مياين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير:مگه ميشه کنسرت تو رو از دست داد به زور بيليط پيدا کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:راست ميگه تو هم بيليط به کسي نمي دي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خيله خوب بابا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****************************************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:در ماشين رو باز کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:باز کن نفله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمرا نفله هم خودتي بچه پرو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا :باز کن کاريت نداريم يه نگاه به چهرشون کردم در باز کردم پريدن داخل و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا زد توي سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بيشعور چرا ميزني ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:تاما رو اذيت نکني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پام رو گذاشتم رو گاز و حرکت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل :راستي ليلا بهش نگفتيم رها بيليط کنسرت آرتام تهراني دارم براي فردا شب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون ديگه کيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:همون که عکسش از اينترنت گرفتم نشونت دادم خاک تو سرت بس آهنگ بدون کلام گوش دادي خواننده نمي شناسي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:حالا ميايي؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نميام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:چيبييييييييييييييي چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون نميام ديگه من که خواننده نمي شناسم فقط شما عکس چند تاشون رو نشونم دادين اونم محض اطلاعات عمومي حالا نمي دونم کدوم رو ميگين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل چشماش برق زد و گفت:همون که از همه خوشکل تر بود جذاب تر بود خوشتيپ تر بود هي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اااااا بسته ديگه اين طور بود اون طور بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:همه آرزوشونه برن کنسرتش دخترا واسش سر دست ميشکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشين رو جلوي ساختمونشون نگه داشتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دخترا خلن حالا هم رسيديم خونتون بريزين پايين خونه هر دوشون تويه ساختمون بود کلي هم حال ميکردن خاک بر سرا.هر دوشون پياده شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:واقعا که لياقت نداري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:ما رو باش واسه توهم بيليط گرفتيم با صداي بلند گفتم :خدا نگهدار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد گاز ماشين رو گرفتم و رفتم رسيدم درخونه ماشين رو پارک کردم توحياط ورفتم داخل، حياط اين خونه نه ميشه بهش گفت حياط نه ميشه گفت باغ يه چيزي وسط ايناست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه رو با ضرب باز کردم و صدام رو انداختم پس سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باباااااااااا بابااااااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش از آشپزخونه اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:چته دختر کر شدم اينجا ام.رفتم توي آشپزخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اااا تو آشپز خونه ايد راستي سلام خدمت سرورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:سلام عزيزم خوش گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله عالي بابا من ميرم تو اتاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:برو دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاق لباس هام رو عوض کردم وخوابيدم با آلارام گوشي بيداو شدم ساعت هفت ونيم شب بود اوووو چقدر خوابيدم برم غذا درست کنم با کرختي از جام بلند شدم از اتاق زدم بيرون و از پله‌ها سرازير شدم رفتم توي آشپزخونه، مايه کتلت رو درست کردم و سرخ کردم وبا سبزي و نون و خيارشور و گوجه سفره رو چيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باباااااااااا بياين غذا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خيلي سريع اومد داخل آشپزخونه بويي کشيد و گفت:به‌به چه بويي را انداختي و اومد نشت غذا رو خورديم بابا رفت سريال ببينه منم ظرف هارو شستم ساعت نه و نيم بود کارم تموم شد ديدم بابا رو مبل خوابش برده رفتم وپتو دادم روش خودم هم رفتم تو اتاقم با اين که خوابيده بودن ولي هنوز خوابم بود.ديدين يه وقتايي زياد ميخوابيد بعد بلند ميشين کسلين بازم ميخواين بخوابين؟من الان دقيقا همين حال رو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با جيغ و داد يه نفر بيدار شدم چشمام رو باز کردم، با ضرب بلند شدم وااااااا ليلا و سوگل اينجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما اين جا چي کار مي کنين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا دست به کمر گفت:جاي سلامته پاشو ساعت دهِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جواب سئوال منو بده چطور اومدين داخل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:درمورد سئوال اول براي اين که تا شب بيخ ريشتيم بايد ببريمت کنسرت ودوم اينکه بابات داشت مي رفت ما اومديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به عادت هميشگيم چشمام رو با دوتا دستام ماساژ دادم و تخس گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نميام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:بيخود کردي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت بيخود کردي من نميااااااااااااام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رو تخت پريدم پايين ديدم اين دوتا زل زدن به من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها چه؟چرا اين جوري نگاه ميکنين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا سوتي زد و گفت:ايول هيکل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:جووون خوش به حال شوهرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اي هيزا گمشين بيرون دست هرچي پسره از پشت بستين بعد با بالشت اونقدر زدمشون که رفتن بيرون نگاهي به خودم کردم براي خواب يه نيم تنه پوشيده بودم با شرتک البته گفته باشم من جلو بابام اصلا اين طور لباس نمي پوشم. آخه راحت نيستم لباسم با يه بلوز وشلوار سفيد مشکي عوض کردم موهام شونه زدم و آبي به دست وصورتم زدم رفتم از پله ها پايين اين دوتا خل و چل رو مبلا ولو شده بودن داشتن از خودشون پذيرايي ميکردن کلا چيزي به اسم تعارف نميشناسن اينا.رفتم توي آشپزخونه صبحونه که ولللش ساعت ده و نيمه پس غذادرست کنم که واسه ناهار هم بابا مياد هم اين خل و چل ها خونه ان خوب قرمه سبزي چطوره؟ واييييي هيچي بيشتر از قرمه سبزي بهتر نيست وسايلش رو آوردم بيرون مشغول درست کردن شدم ليلاباصداي کلفت شده اومدداخل و گفت:ضعيفه غذا چي داريم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:اين طوري نبايد بگي بايد بگي صدلش رو کلفت کرد خانومي عشقم غذا چي داريم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شير آب رو بستم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زهر مار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:عزيزم ظرفا با من بگو غذا چيه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:نه مثل اين که بايد کمر بند دربيارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلابا حالت گريه گفت :اذيت نکن غذا چي داريم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قرمه بابام اومد غذا ميکشم همون موقع صداي در خونه اومد و چند ثانيه بعدش بابا توي درگاه آشپزخونه ظاهر شد -سلام بابا ليلا و سوگل هم سلام دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:سلام دخترم سلام ليلا جان خوبي؟ سوگل جان تو چطوري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا و سوگل :عالييييي ايم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا تا شما بياين ما ميز رو چيديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:باشه پس من الان ميام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا رفت لباس عوض کنه ما هم ميز رو چيديم همين که آخرين بشقاب رو گذاشتم بابا اومد سر ميز نشست غذا ريختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا نگاهي به غذا کرد و گفت:به به چه غذايي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگي:غذا رو ول کن عمو دخترت رو نگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا ابروش رو انداخت بالا و گفت:چرا مگه چي شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا: نگاش کن نمياد کنسرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:هيچ خواننده اي رو نمشناسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:واقعا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خو چيکار کنم من فقط آهنگ بي کلام گوش مي دم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا ليوان نوشابه رو برداشت و گفت:حالا کنسرت کي هست ؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:آرتام تهراني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يکدفعه نوشابه تو گلو بابا پريد،همين‌طور که مي‌ زدم پشتش نگران گفتم: -خوبين بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابادستش رو آورد بالا به علامت بسه دست نگه داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با تعجب رو به من گفت:تو خواننده به اين معروفي هم نميشناسي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:ولي ما مي بريمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:منم کمکتون مي کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعتراض گفتم:باباااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا،ليلا و سوگل دست وپام رو گرفتن و بردن تو حموم سريع پاشدم و کوبيدم به در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-در رو باز کنين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:تا ساعت 7آماده باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ااااي بابا چرا اينکار ميکنين در رو باز کنين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:ساعتتتتتتت 7

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا چرا اينکار ميکنه ديگه اي خدا کمکم کن ديوونه نشم از دست اينا حموم کردم و اومدم بيرون رفتم سمت در اتاقم واااا چرا قفله دستگيره رو چند بار بالا پايين کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-در اتاق رو چرا قفل کردين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:آماده شوووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ايششششش آخه چرا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم موهام رو سشوار کردم يه مانتو سفيد پوشيدم که کلوش بود کمر بند زنجيري طلايي داشت پايينش مانتو پارچه طلايي براق داشت سر آستيناش هم همين طور.شلوار طلايي پوشيدم و کفش سفيد عروسکي که روش نگين داشت . و شال سفيد طلايي آرايش هم بيخي. رفتم طرف در و محکم کوبيدم بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بياين در رو باز کنين آماده ام.سوگل در رو باز کرد از بالا تا پايين اسکنم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:چه جيگر شدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا هم اومد و گفت:ايول ببين چه ناز شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نمي دونم بزور مي خواين منو کجا ببرين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:بدون تو حال نمي ده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پوفففففف بابام کو پس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:رفت بيرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:بدوين بريم دير شد از خونه زديم بيرون و سوار ماشين من شديم و حرکت کرديم طرف برج ميلاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واييييييي چقدر شلوغه اينجا معلومه از اون خواننده معروفاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به بچه‌ها گفتم:حالا ماشين کجا پارک کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا با دستش يه جا رو نشون داد و گفت:اِااااا اون جا جا پارک هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشين رو پارک کردم پياده شديم رفتيم داخل عجب جمعيتي با توجه به بيليطمون تقريبا رديفاي آخر نشستيم. داشتم با دوتا خل و چل حرف مي زدم که صداي جيغ و سوت همه بلند شد روم رو کردم طرف سن يه پسر با پيراهن سفيد کت اسپرت مشکي شلوار مشکي جين سرش رو بالا کرد اينکه واااااا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جانننننننننننن اين..اينکه اون پسره هست بهش خوردم، مگه ميشه مگه داريم؟ مي گم چه صدايي داشتا اصلا چرا بايد اين آرتام تهراني باشه؟ پسره‌ي مغرور سنگي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجي:نکه خودت نيستي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه اين بيشتره شرط ميبندم تا حالا لبخندم نزده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجي:خودتم اگه اون دوتا خل و چل نبودن نمي خنديدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجي:باشه رفتم باي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومم قشنگ ميخونه يعني خيييلي قشنگ ميخونه اين مردم هم دارن گلو خودشون رو جر ميدن مخصوصا دخترا ولي از اونجا که من از دستش زيادي حرصي‌ام گوش نميدم، کو اين گوشيه من هنرفري کوش آهان يافتم رو يکي از آهنگاي بيکلام کليک کردم و اومدم هنزفري بزارم تو گوشم که بلهههه ليلا خانم دستم رو گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:به زور کنسرت نياوردمت که هنزفري بزاري تو گوشت ما هم حرف گوش کن بيخيال شديم آهنگ تموم شد وصداي دست و جيغ بود که ميرفت هوا خواننده هم رفت آخيش تموم شد از حق نگذريم عالي خوند دهنش سرويس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وايستاديم تاسالن خلوت شه بعد بريم بيرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:چطور بود به اين ميگن خواننده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:بي ذوق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سالن بيرون اومديم يه نگاه به اطراف انداختم که چشمم خورد بهش اوه اوه همه ريختن سرش ازش امضا مي خوان تا يه هفته بايد امضا بده بدبخت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشين شديم و دِ بدو که رفتيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت بالا رانندگي ميکردم خل وچل هارو رسوندم خودم هم رفتم خونه ساعت ده بودماشين رو پارک کردم رفتم تو بابا نشسته بود فيلم نگاه مي کرد همچين تو عالم فيلم محو شده بود که متوجه من نشد پاورچين پاورچين رفتم پشتش وپخخخخخخخخخخ واييييييييييي بابام سکته کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا از جا پريد و گفت:وا دختر سکته کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شوخي بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:اِااا!خوبه منم از اين شوخي ها کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مناسب سنه شما نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا دوباره روي مبل لم داد و گفت:اي پدر سوخته کنسرت چطور بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا دوباره از جا پريد و گفت:چيييييي فقط خوب بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا داد ميزنين بله فقط خوب بود من ميرم بخوابم بعد از پله ها رفتم بالا لباسام رو عوض کردم و پريدم رو تخت بشمر سه خوابم برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اي بابا خوابم مياد آخه چرا چرااااا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجي جون:چرا چي ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمي دونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجي:بگير بخوام جمه هستش امروز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجي:جون خودت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره خوابيدم ساعت 10بود بيدار شدم اونم با زنگ گوشي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:کوفت پاشو ببينم بيا پاساژ (....)باي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يا خدا اين چرا همچين کرد؟ اصلا نزاشت بحرفم خدا نکشتش اه بي‌حوصله پاشدم يه تيپ صورتي و خاکستري زدم البته قبلش صورتم رو شستم رفتم پايين بابا روي مبل نشسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلااااام بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:سلام عزيزم پس بالاخره ليلا بيدارت کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما از کجا مي دونيد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:اول زنگ زد خونه حالا چرا انقدر بي‌حوصله‌اي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه من نخوام برم پاساژ گردي کي رو بايد ببينم؟يک‌کاره بلند شده به من زنگ زده بيا فلان پاساژ اه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به طرف در سال رفتم و گفتم:من رفتم خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي بابا وايستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:صبر کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چيزي شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:خونه آقاي تهراني مهمونيه ساعت 8ميريم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي اينکه حوصله نداشتم سرسري گفتم:باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشين شدم و گاز رو تا ته گرفتم و به سوي پاساژ رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره يه نگاه به مغازه‌ها و اطراف کردم پس کجا هستن آخه گوشي رو بر داشتم و زنگ زدم به ليلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو کجايين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:بيا طبقه دوم عشقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عشقمو درد اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع رفتم طبقه دوم کنار هم روبه روي ويترين يه مغازه وايستاده بودن و داشتن ميحرفيدن رفتم پشت سرشون داشتن درباره يه لباس نظر مي دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:واسه عروسي پسر خالم مي خوام سبزه خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:قرمزه هم عاليه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بردم بينشون و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-طلايه هم بعد نيست يکدفعه از ترس پريدن بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا دستش رو گذاشت رو قلبش و گفت:واي خدا نکشتت دختر ترسيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل :سکته کردم ديوونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بيخي به ادامه بپردازين همين طور داشتيم حرف مي زديم و راه مي رفتيم که ليلا وايستاد به يه جا خيره شده بود مسير نگاش رو ديدم وايييييييي اين که بهزاد پسر عمو ليلا هستش بايه دختره.نگاهي به ليلا انداختم بي تفاوت بود چه طور ممکنه آخه چقدر گفتم پسره آدم نيست ليلا رفت وماهم پشت سرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:ليلا مي دونستي؟؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا بي‌تفاوت گفت:آره چند هفته پيش يادتونه چند روز تو خودم بودم اون موقع بايه دختر ديدمش بعدم که کات کردم باهاش بعد با خودم فکر کردم من فقط بهش وابسته شده بودم اصلا دوستش نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه يعني عاليه خيلي وقت منتظر اين لحظه بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:اشتباه کردم به حرفت گوش ندادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بيخي تو لباسات رو پيدا کن همين طور واسه خودمون ول معطل بوديم که يه لباس چشمم رو گرفت چه لباس قشنگي بود به ليلا نشونش دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ليلا اين چه طوره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:عالييييه بريم داخل رفتيم داخل ااااي تف به اين شانس فروشنده دوتا پسره بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:ببخشيد اون لباس مشکي سفيد روبياريد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:چشششششششششششم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اي لوس پسره ي چندش ليلا رفت اتاق پرو منو سوگي هم خودمون رو با ديدن لباس سرگرم کرديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:وقتي دوتا پسر خوشتيپ اين جا هستن چرا لباس نگاه مي کني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين با منه ؟؟؟؟؟؟يه نگاه از بهش انداختم بعد گفتم:من اينچا پسر نمي بينم چه برسه خوشتيپ بيشتر دوتا پسر دخترنما مي بينم بعد عصبي رفتم اتاق پرو لباس ليلا عالي بود -همين خوبه حساب کن بيا بيرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل بچه‌ها پام رو کوبيدم زمين و گفتم:باباااا من نميام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:توکه گفتي ميايي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره الکي گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا اخم کرد و گفت:بايد بيايي همين که گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نچ اين پدر من مرغش يه پاداره آقا نميام اه مثل اينکه مجبورم از پله‌ها رفتم بالا و خودم رو پرت کردم تو اتاقم خوب چي بپوشم؟ يه کت اسپرت که آستين سه ربع بود شلوار مشکي با شال سفيد حرير موهام بالا سرم بستم يه کم کرم پودر و خط چشم نازک بارژ صورتي عالي شد کفشاي ورني مشکي هم پا زدم بابام افکار آزادي داره و من هر طور دوست دارم مي تونم لباس بپوشم ولي خودم دوست ندارم اصلا چه معني ميده لباس باز بپوشم جلو چندتا مرد هيز؟ والاااااا رفتم پايين اوووووو بابا چه خوشتيپ کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم روبه‌روش وايستادم و گفتم:بابا فکر نکن باهات آشتيم ها.بابا فقط خنديد رفتيم تو پژو پارس بابا نشستيم بابا هم حرکت کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهموني کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:تو باغشون ديگه چيزي نپرسيدم من تا به حال به باغ‌هاي آقاي تهراني نرفتم فقط خونشون رفتم که دست‌کمي از باغ نداره رسيديم به باغ بابا داخل ماشينو پارک کرد و پياده شديم اوههههه چه قدر بزرگه اينجا سعي کردم زياد ضايع بازي در نيارم، رفتيم تو سالن آقاي تهراني و سميرا جون رو يه دست مبل نشسته بودن رفتيم کنارشون آقاي تهراني هم افکاراروپايي داشت آخه ايشون و بابا چند سال خارج بودن ولي سميرا جون هميشه شال يا روسري روي سرش بود مثل الان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو و سميرا‌جون به احترام ما پاشدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عمو مازيار (آقاي تهراني)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:سلام عزيزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام سيما جون خوبين؟ اومد جلو و بغلم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيما جون:سلام خوشکله مرسي عزيزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستيم کنار هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سميراجون يه نگاهي به اطراف انداخت و گفت:پس اين پسره کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو يه نگاه به پشت سر من انداخت و گفت:داره مياد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه سايه بالا سرم حس کردم عممون بلند شديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيما:خوب پسرم آقاي احمدي که معاون شرکتت هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ااااا پس تک پسر خانواده تهراني رو مي خوايم ببينيم سرم رو گرفتم بالا و...نه اين غير ممکنه اين که واي نه محاله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واي خداجون اين ديگه چه مصيبتي بود اين...محاله پسره پرو داره با پوزخند منو نگاه ميکنه شيطونه ميگه پاشم برم دهنش رو جر بدم ولي خودم رو جمع و جور کردم پسره ي مغرور از خودراضي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سميراجون منو نشون داد و گفت:پسرم ايشونم دختر آقاي احمدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همين‌طور داشتيم همو نگاه ميکرديم چرا نميگه خوشبختم؟ نکنه توقع داره من بگم؟ عمراااااااااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرو فقط بهم نگاه ميکرديم چه چشماي مشکي نافذي دمت جيز،وا به من چه چشماش مشکيه؟ بالاخره سميرا جون به حرف اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سميرا:خوب بشينيد بچه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو هول شده گفت:آره آره بشينيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستيم بابا و عمو و سميرا جون با هم حرف ميزدن آرتام (چه پسر خاله شدم)هم گاهي تو بحثشون شرکت ميکرد البته اگه ازش سئوال مي‌پرسيدن بيشتر درگير امضا دادن بود منم که به جمع رقصنده‌ها نگاه ميکردم تو رو خدا نگاه کن دخترا چقدر لباساشون بازبود واقعا که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتام که از جمع جدا شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سميراجون رو به من گفت:رها جون برو از خودت پذيرايي کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه نمي خواد همه چيز هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سميرا:پاشو برو من معذبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اجبار پاشدم رفتم سر ميز خوب چي بخورم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******************************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از زبان راوي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر سه توي سکوت فرو رفته بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازيار:پوفففففف يعني ميشه اينا از هم خوششون بياد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام:بابا اينا کين، بيتفاوت و مغرور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سميرا:مطمئنا از هم خششون مياد ما که نمي خوايم بزور باهم ازدواج کنن فقط ميدون ميديم بهشون بدون اين که بفهمن، تا ازهم خوششون بباد باهم حرف بزنن من مطمئن هستم عاشق هم ميشن سميرا و مازيار از خداشون بود رها عروسشون بشه و حسام هم دوست داشت دخترشو دست آدم مطمئن بسپره و چه کسي بهتر از آرتام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احسان:راستي ميدونيد رها ديروز فهميد خواننده اي به اسم آرتام تهراني هستش؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازيار با تعجب گفت:واقعاااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احسان:آره تازه نميرفت به زور فرستادمش با دوستاش بره بعد اومد بدون ذوق گفت خوب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سميرا:پس بايد کاري کنيم بيشتر باهم روبه رو شن مسافرتي جايي ببريمشون چه طوره؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازيار و احسان:عاليه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار ميز که خوراکي‌ها بطور سلف روش چيده شده بود وايستادم و توي بشقاب دستم چيپس پنيري ريختم که صداي دو نفر بغل دستم توجه‌ام رو جلب کرد نيم نگاهي بهشون انداختم يه پسر و دختر فوق جلف بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره:ميخواي چيکار کني فرهاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:نظرت درباره‌ي مشروب هشتاد درصد چيه؟ سريع گوشيم رو برداشتم و رفتم توي ضبط صدا و کنار ميز گذاشتم کلا يه پا کاراگاهم من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره:عاليه اينطوري هم آرتام مال من ميشه هم تو به هدفت ميرسي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:هدف من و رئيسم فقط ممنوع‌الخوندن آرتامه ديگه بقيش به خودت مربوطه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره:نشونت ميدم آرتام تهراني منو پس ميزني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهاد من ميرم توي اتاق هر وقت مشروب رو به خوردش دادي بيارش اتاق بالا بالاخره مال خودم ميشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با نگاراني که تو صداش بود گفت:فقط چطوري ميخواي به خوردش بدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:کنار دوستاشه حواسش نيست فکر ميکنه شربته تا بياد به خودش بجنبه همش رو خورده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هر چيزي که ميشنيدم چشمام گرد و گرد تر ميشد يعني منظور اينا همين آرتام خودمونه؟همين آرتام سنگي ديگه؟اصلا به من چه بزار هر بلايي ميخوان سرش بيارن پسره‌ي مغرور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روم رو کردم طرف ديگه که آرتام رو با دوتا پسر که زيادي آشنا ميزدن مشغول حرف زدن ديدم فکر کنم همون پسرايي باشن که توي رستوران ديدم دوباره نگام دوخته شد به آرتام صحبت‌هاي دختره دوباره توي گوشم پيچيد"بالاخره مال خودم ميشه"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عميقي کشيدم و نگام رو به بغل دستم دوختم که دختره و پسره نبودن بايد کمکش ميکردم هر چي نبود پسر عمو مازيار و سميرا جون بود و رئيس شرکت بابام گوشيم رو برداشتم و دوباره نگام به آرتام خورد که پسره داشت بهش نزديک ميشد،با قدم‌هاي تند بهشون نزديک شدم ليوان توي دستاي آرتام جا گرفت و بدون توجه به پسره مشغول حرف زدن بود که با سرعت از کنارش رد شدم و با آرنج زدم زير دستش که ليوان روي پيراهن سرمه‌ايش ريخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو بالا گرفت و با اخم نگام کرد ابروهام رو واسش بالا انداختم و گفتم:عمدي نبود بعد از کنارش رد شدم خخخخخ يعني قيافه همه خنده‌دار شده بود مخصوصا اون پسر سوسول جلفه، فکر کرده خيلي زرنگه هاهاها. داشتم به طرف بابا اينا ميرفتم که با برخورد خدمتکار بهم و ريختن شربت روي شلوارم آه از نهادم بلند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدمتکار با هول جلوم وايستاد و گفت:خانوم تو رو خدا ببخشيد حواسم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده‌اي کردم و گفتم:مهم نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رام رو طرف سرويس‌ها تغيير دادم بيا من اگه شانس داشتم که اسمم شمسي بود همون بلايي که سر آرتام آوردم سر خودم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل سرويس‌ها شدم در رو بستم همين که برگشتم که با آرتام چشم تو چشم شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتام پوزخندي زد و سرش رو برگردوند منم رفتم سمت اون يکي روشويي و مشغول تميز شدن شلوار شدم.سرم رو بالا گرفتم که از توي آينه چشم تو چشم شديم دوباره همون پوزخند مزخرفش رو زد و گفت:روش خوبي براي جلب توجه نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندونام رو روي هم سابيدم بچه پروو ما رو بگو به چه کسي کمک کرديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي خونسرد گفتم:زيادي ريز ميبينمتون آقاي تهراني بعد سريع از کنارش رو شدم ببينا خوبي به مردم نيومده از سرويس اومدم بيرون که اونم پشت سرم اومد و راه افتاد طرف پله‌ها دوباره صداي دختره توي گوشم پيچيد"من ميرم توي اتاق"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع گفتم:کجا ميرين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم برگشت سمتم که سريع گفتم:نرين من بايد يه چيزي به شما بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سينه وايستاد که گفتم:اينجا نميشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره حرکت کرد طرف پله‌ها که گفتم:لطفا گوش کنيد نفس عميقي کشيد اومد طرفم دستم رو کشيد و برد پشت پله‌ها و با پوزخند گفت:اميدوارم ارزش گوش کردن رو داشته باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غيض دستم رو پس کشيدم و گفتم:علاقه‌اي به ديدنتون و هم کلام شدن باهاتون رو ندارم ولي مجبورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشي رو در آوردم و صدا‌هاي ظبط شده رو براش پخش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه به لحظه اخماش بيشتر ميشد نگام کرد و خونسرد گفت:نشونم بدشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ايييش پسره‌ي بيشعور پرو خوب يه تشکر کن اين همه کمکت کردم بي ادددب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت پله‌ها خارج شديم و من نگام رو روي مهمونا گردوندم که نگام روي اون پسره و دختره که يه گوشه وايستاده بودن ثابت موند به اونا چشم دوختم که رد نگام رو گرفت و به اونا دوخت دوباره پوزخندي زد و ازم جدا شد و رفت طرف دوستاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخر شب برگشتيم اووووف عجب پليس بازي شدا اصلا من بايد کاراگاه شم.آره پس چي؟ديدين ديدين؟اييييش پسره مغرورو حتي يه تشکرم نکرد همين طور توي افکار خودم بودم که چشمام روي هم رفت و به خواب رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تابش نور خورشيد از خواب بيدار شدم ساعت رو نگاه کردم چيييييييي 11؟چي ميگي ؟ يعني اين قدر خوابيدم؟کش و قوسي به بدنم دادم و از تخت اومدم پايين رفتم توي دست شويي وپس از کار هاي مربوطه که به شما هم مربوط نيست چيه اومدم بيرون،بي ادب هم خودتي همين طور از پله ها ميرفتم پايين بابا هم صدا ميزدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باباااااااااا کجايي باباااااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي بابا اومد:کرررر شدم توي اتاقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توي اتاق همين که در رو باز کردم چشمام شش تا شد جانم پلي سي شن؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا از سنت خجالت بکش آخه پلي سي شن؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا همون‌طور که دسته‌ي پلي‌سي‌شن رو توي دستش جابه‌جا ميکرد گفت:من تازه اول جووني ام من مي دونم تو داري از اونجا ميسوزي که منتظر تو نموندم تا باهم بازي کنيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشماي گرد شده گفتم:من کي از اين بازي ها ميکن من واليبال ومهارت هاي رزمي کار ميکنم اونم به طور پيشرفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا دسته‌ رو انداخت روي ميز و با حرص گفت:پاشو برو بيرون خوب شد باختم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ريزبينانه به بابا نگاه کردم اين بابا مشکوک ميزد حالا که از مهموني اومديم بيشتر مشکوک ميزنه چميدوم والااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ااااي بابا من حوصله ندارم عجب غلطي کردم با اين دوتا خل و چل قرار گذاشتم جمعه ها بريم بيرون بي‌حوصله رفتم توي اتاقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب يه مانتو مشکي آستين سه ربع پوف؟پايينش هم پوف موهام هم فرق کج که خيلي بلنده ادامش رو پشت گوشم ريختم که جلو شالم نريزه جلف شم، با شلوار سفيد و شال سفيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو ساختمون خل و چلا وايستادم،خل و چلا پايين بودن پريدن تو ماشين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بچه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:سلام عجقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:سلام جوجو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عق چه وضع حرف زدنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل:اشکالي نيست عادت ميکني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب کجا بريم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا و سوگل باذوق گفتن :شهر بازي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قيافه‌اي سکته‌اي گفتم:شوخي ميکنين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خجالت بکشين مرداي گنده من اونجا بيام که همش بايد امضا بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:تو بيا من قول ميدم شناخته نشي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير:آره بابا مردم همه هيجان شهر بازي رو دارن به اطراف توجهي نميکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا من نميام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير با چشماي شيطون گفت:ميايي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمرا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******************************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين ديوونه ها به زور آوردنم آخه من دوست ندارم با اينا بيام شهربازي بس که آبرو برن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگل با دستش يه جا رو نشون داد و گفت:اااا اونجا پارک کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرمون ماشين رو چرخوندم و با حرص گفتم:چشم منتظر اجازه تو بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليلا:عصباني نباش عجقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اي عشقمو درد تو يه بار ديگه اين طور بحرف من مي دونم و تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشين پياده شديم اوه چقدر شلوغه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • SHIRIN

    ۲۵ ساله 00

    عالی بود عزیزم🩶😍

    ۴ ماه پیش
  • آرام

    00

    از نظر من یکم غیر واقعی بود

    ۵ ماه پیش
  • الهه.

    00

    خوب بود .

    ۱ سال پیش
  • نگار

    ۱۶ ساله 00

    چی بگم تکراری بود با اینکه من نزدیک ۱۷ سالمه ولی بعضی جاها واقعا خجالت می کشیدم بعد ای کاش اسم های شخصیت های داستان بهتر بود رها همچین معنی کاملی نداره

    ۱ سال پیش
  • رها

    01

    سلام دوستان اسمم رها مث شخصیت داستان و اصالتن شمالیم رمان عالی بود پیشنهاد میکنم حتما بخونید

    ۱ سال پیش
  • رها

    01

    سلام دوستان اسم من رها هستش مثل شخصیت داستان البته اصالتن برای شمالم رمان عالی بود پیشنهاد میکنم بخونید

    ۱ سال پیش
  • سوگند

    ۱۶ ساله 00

    رمان میتونست خیلی بهتر باشه خلاصش اصلا ربطی به رمان نداشت و خیلی جاها رمان مسخره نویسنده بود که هرجا سه نفرشون میرفتن اون سه تا پیداشون میشد خیلی مسخره ست، موضوعش خوب بود اما خیلی مشکل داشت و ابکی بود

    ۲ سال پیش
  • مهدیه

    21

    خلاصه رمان اصلا ربطی به خود رمان نداشت رمان موضوع تکراری و قلم ضعیف بود

    ۲ سال پیش
  • T.t

    130

    از دنیای دخرونگیم خدافظی کردم و پا به دنیای جدیدی گزاشتم: پایان تمامی رمان ها

    ۲ سال پیش
  • مهدیه

    22

    رمان خیلی ابکی بود معلوم بود نویسندش یک دختر 13سالس ارزش خوندن نداره

    ۲ سال پیش
  • رها

    ۱۷ ساله 22

    عااااااااا لی بود 👍🏼😜

    ۲ سال پیش
  • فاطی

    ۱۴ ساله 11

    عععععاااااااللللللیییی

    ۲ سال پیش
  • fatemeh

    ۱۷ ساله 21

    رمان باحالی بود

    ۲ سال پیش
  • تربچه

    40

    عالی نبود اما ارزش یه بار خوندنو داشت فقط اینکه اتفاقی همه جا همو میدیدن خیلی مسخره بود

    ۲ سال پیش
  • نسترن

    804

    اقا اصلا فراری تو ایم رمانا نباشه رمان نوشته نمییشع😑😂😁

    ۴ سال پیش
  • افسون

    936

    خداییش اینو خوب اومدی همه فراری ها هم از دم قرمزززززز ما که تا حالا سایه ی فراری یا بوگاتیو تو ایران ندیدم چه برسه به خودشون

    ۴ سال پیش
  • دایانا

    ۱۹ ساله 703

    دقیقاافسون جان من رمان زیتدمیخونم توبیشتررماناهمه یافراری دارن یابوگاتی اگه اینطوری بودکه الان مااینهمه پرایدکپیکان نمیدیم حتمااینامنظورشون هموت پرایددرسخون خودمونه اسمشوگذاشتن فراری

    ۴ سال پیش
  • ?دیش دیری دیرین?

    343

    لامبورگینی هم هست😁

    ۴ سال پیش
  • نیکا

    170

    ایییییی ترکیدم از خندههههه واقعا حرفت درسته😂😂😂😂😂

    ۴ سال پیش
  • مهدیه

    ۱۸ ساله 340

    حالا این هیچی تو بعضی رمانا همه غلطی میکنن بعدم اسمشو میزارن عشق پااااک والا من دور برم شاید دوست داشتن دیده باشم ک خیلییییی کمه و بیشتر یه وابستگیه ولی عشق اونم از نوع پاکشو تو هیچ جای دنیا پیدانمیک

    ۴ سال پیش
  • مهسا

    ۱۸ ساله 50

    ایول حرفت درسته منم رمان خیلی خوندم تو همه رمان ها یا پسره خیلی پولداره یا دختره با هم کل کل میکنن بعد عاشق میشن بعدم دوستای دختره با دوستای پسره ازدواج میکنن پسره و دختره هم هردو مغرورم😑دیگ تکراری ش

    ۲ سال پیش
  • abtenis

    251

    چرا اتفاقا من خودم یزدی هستم یه بار رفتیم شمال توجاده بوگاتی دیدیم ولی خیلی کم هستن نه اینکه حرف شما اشتباه باشه نه ولی این هم نیست که کم باشه

    ۴ سال پیش
  • parmis

    161

    من خودم دیدم توی تهران بالا شهریا دارن

    ۴ سال پیش
  • ...

    61

    تو ندیدی شاید یکی دیگ دیده باشع

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.