خشم ، نفرت و سیاهی یاوران زندگی من هستند چقدر معصوم و پاک بودم وزندگی ساده ای داشتم ولی در پی یک حادثه تلخ همه ی سادگی و مظلومیتم به باد رفت و جای خود را به ظلم ، نفرت و سیاهی داد و قلب معصومم را به رنگ سیاه در اورد دیگر مهربانی برایم معنایی نداشت و دروغی بیش نبودو اگر در درونم جستجو می کردی میدیدی که دیگر نه عشقی وجود داردنه آن خوشحالیه گذشته هاچقدر دردناک است که...

ژانر : عاشقانه، همخونه ای، اربابی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۴۵ دقیقه

مطالعه آنلاین قلب سیاه دختر ارباب
نویسنده : مریم و مهسا

ژانر : #اربابی #عاشقانه #همخونه ایی

خلاصه :

خشم ، نفرت و سیاهی یاوران زندگی من هستند چقدر معصوم و پاک بودم وزندگی ساده ای داشتم ولی در پی یک حادثه تلخ همه ی سادگی و مظلومیتم به باد رفت و جای خود را به ظلم ، نفرت و سیاهی داد و قلب معصومم را به رنگ سیاه در اورد دیگر مهربانی برایم معنایی نداشت و دروغی بیش نبودو اگر در درونم جستجو می کردی میدیدی که دیگر نه عشقی وجود داردنه آن خوشحالیه گذشته هاچقدر دردناک است که...

مقدمه

خشم ، نفرت و سیاهی یاوران زندگی من هستند چقدر معصوم و پاک بودم و زندگی ساده ای داشتم ولی در پی یک حادثه تلخ همه ی سادگی و مظلومیتم به باد رفت و جای خود را به ظلم ، نفرت و سیاهی داد و قلب معصومم را به رنگ سیاه در اورد دیگر مهربانی برایم معنایی نداشت و دروغی بیش نبودو اگر در درونم جستجو می کردی میدیدی که دیگر نه عشقی وجود داردنه آن خوشحالیه گذشته هاچقدر دردناک است که سرنوشت با من چنین کاری کرده استدیگر ان دریای مهربان و دل نازک مرده استو جای او من متولد شدمیک دریای سنگدل و بی محبت که همه از او و کارهایش وحشت دارندولی سرنوشت مرا به بازی می گیرد و در این راه اتفاقاتی برای من رقم میخوردکه باعث بیشتر شدن خشمم می شودوسرنوشت مرا اسیر دستای شیطانی می کند که تنها هدفش ازار و اذیت من است شکنجه دادن دیگران تفریح وسرگرمیه من بود ولی حالا اون شیطان از من هم سنگی تر است سرنوشت من در دست یک شیطان خواهد بود شیطانی به ظاهر انسان که من با تمام وجودم از او متنفر هستم

دریا

با لذت به دختر رو به روم که شلاق تو کمرش میخورد و اون از درد درون خودش میپیچید و نعره میزد خیره شدم ....قشنگ ترین صحنه دنیاست اما یه چیزیش کمه آها فهمیدم با نعره گفتم

+حالا بگو من کیم؟؟؟؟؟

صدای ضعیف دختر بلند شد

دختر _ارباب کوچک...

دوباره داد زدم

+نشنیدم صداتو

متوجه درد زیاد توی صدای دختر شدم و از این دردش لذت بردم

دختر _اربـــــــاب کوچــــک

+حالا کامل شد ، تقصیر خودته از اول هم نباید چنین گستاخی میکردی و پشت سر من حرف میزدی

با صدای بلند خندیدم و به سمت دختر طناب پیچ شده روی صندلی نزدیک شدم و دستم رو روی پشتی صندلی گذاشتم و به سمت عقب هلش دادم

+ولی تو حتی به اون ذهن نخودیت هم نمیرسید که من ممکنه پشت سرت باشم

دوباره خنده بلند و شیطانی سر دادم با خنده ام دخترک بیچاره شروع به لرزیدن کرد آره درستش همینه ترس فقططططط ترس میخواستم به حساب این دختر گستاخ برسم که یکی از نوچه هام با عجله در سیاه رنگ که سیاهیش بخاطر کثیفی زیادش بود رو باز کرد و وارد شد از قیافش فهمیدم کار مهمی داره ولی نمیدونم چرا این بی مصرف ها نمیدونن چه وقت باید کاری رو انجام بدنموقعی که من در حال تفریح و خوش گذرونی هستم مزاحمم میشن

نوچه_ ارباب

+برو بیرون خودم میام

نوچه_ولی ارباب کوچک ....

حرفش با دادی که زدم نصفه موند

+گفتم که برو من خودم میام

با ترس بهم نگاه کرد

نوچه_ چ...چشـــ.....م

و سریع از اتاق بیرون رفت به سمت دخترک برگشتم با ترس بهم نگاه کرد از ترسش یه پوزخند روی لبم نقش بست با لذت به خون جاری کنار لبش و کبودی های زیاد صورتش و در اخر چشمای ترسونش نگاه کردم از جلوش کنار رفتم و به سمت در خروجی رفتم و قبل از اینکه به در برسم بلند رو به دو نگهبان درون اتاق داد زدم

+این دخترو جمع و جور کنین و به خونش ببرید و به پدرش هم بگید که اون چه اشتباه بزرگی کرده و اگر یکبار دیگه چنین اشتباهی رو بکنه دیگه بهشون لطفی نمیکنم و نمی بخشمشون و همه خاندانش رو قتل عام میکنم

سریع از اون اتاق سیاه از کثیفی خارج شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت نوچه ام که به دیوار تکیه داده بود و به زمین زل زده بود رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم بود خیلی تو فکره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+امیدوارم خبرت خیلی مهم باشه که مزاحم تفریح من شدی وگرنه به بدترین شکل مجازات میشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچه ام سرش رو انداخت پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچه_بله ارباب کوچک خبر من خبریه که شما چهار سال گوش هاتون منتظر شنیدنش بوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+امیدوارم همینطور باشه که میگی واگه اینطور باشه پاداش خوبی میگیری )با کنجکاوی پنهانی بهش خیره شدم( خب بگو میشنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خونسردیم یه لحظه جا خورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچه_راستش ارباب کوچک یکی از خبرچین هامون خبر اورده که خواهر معراج خان به تنهایی داره توی چشمه ی بین دو روستا ابتنی میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعصابم بهم ریخت که به معراج ارباب روستای کناری لقب خان رو داده بود اون خیلی بی ارزشه برای لقب خان اون فقط یک قاتله ....فقط یه قاتل اون حق داشتن هیچ چیزو نداره با عصبانیت غریدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+به اون لعنتی پست فطرت لقب خان رو نده اون حتی اسم معراج هم از سرش زیاده )میدونستم الان جوری عصبی شدم که چشمام به رنگ خون شده... (

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچه_ارباب... غـــ......غـــ...غلط کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرص و عصبانیت دندونام رو روی هم میسابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچه_ولی ارباب انگار شما متوجه نشدید من ....من گفتم که اون دختره داره توی چشمه ابتنی میکنه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست میگه من بخاطر عصبانیت زیاد این حرفش رو فراموش کرده بودم یه لبخند شیطانی روی لبم نشست قراره بود خیلی تفریح کنیم آره دشمن قدیمی اماده باش دارم میام سراغت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خب تمام افراد رو حاضر کن میریم اونجا که دختره رو بیاریم ....هیچ چیز نباید کم باشه و همه چیز باید طبق نقشه انجام بشه و یه چیز دیــگه ... خودتون رو اماده هر نوع درگیری هم بکنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچه_چشم ارباب کوچک ...شما به عمارت تشریف میبرید یا که از همینجا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع حرفش رو قطع کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+از همینجا راه میوفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت ماشین رفتم بعد از اینکه در رو باز کردم عقب نشستم چند دقیقه بعد راننده هم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+احمق چرا اینقدر طول دادی این یه موقعیت طلایی برای منه و اگه این موقعیت رو به خاطر گیج بازی های تو از دست بدم میکشمتتتتتتت )بعد از حرفم خواست راه بیوفته( نهههه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده گیج بهم نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده_معذرت می خوام ارباب کوچک خودتون گفتید زودتر میخواید برید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام توی هم رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چرا همیشه یه مشت احمق نوچه من هستند چرا شما یه ذره هم عقل ندارید وقتی میگم نه دقت کن ببین چه چیز مهمی در حال اجراست و من اونو نمیخوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده-بله متوجه شدم ارباب کوچک این نه یعنی شما نمی خواید به چشمه وسط دو روستا برید پس یعنی میخواید به یه جای دیگه برید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی بهش نگاه کردم این نوچه های احمق من فقط باید بزنی توی سرشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته هر چقدرم کتک میخورن ادم نمیشن چرا خدا وقتی داشت به انسانها عقل میدادبه اینا جای عقل یه کله پوک و توخالی داددیگه داشتم از شدت عصبانیت منفجر میشدم اگه نقشم خراب بشه همشونو میکشم بخاطر عصبانیت زیاد بدنم حسابی داغ شده بود با حالتی وحشتناک داد کشیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر عصبانیت زیاد بدنم حسابی داغ شده بود با حالتی وحشتناک داد کشیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+پیاده شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده_ اما ارباب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدم و سمت صندلی جلو حرکت کردم در جلو رو باز کردم یقه لباس راننده رو گرفتم و پرتش کردم زمین بعدم سوار ماشین شدم و حرکت کردم به سمت چشمه اه چقدر این راننده زبون نفم بود بعدا باید حتما ادبش کنم رفتم به سمت چشمه در نزدیکی چشمه ماشینو پارک کردم افرادم هم اونجا حضور داشتند واقعا این دختره خیلی کله شقه و اصلا عقل نداره توی این موقع شب تنهایی اومده چشمه عجب دل و جرعتی خوشم اومد اینجا نزدیک چشمه درخت های انبوه و بلندی داره و صدای اب چشمه هم خیلی فضا رو جالب تر کرده و به خاطر اینکه نور کمه فضا کمی تاریکه و همین باعث ترسناکیه اینجا شده اما در آسمان ماه می درخشه و ماه شاهد خواهد بود که چطور من یه بازیه خوب راه میندازم و حسابی تفریح میکنم آفرین دختر خوب تنهایی اومدی اینجا و کار منو آسون کردی ولی خودت با این کارت گورتو کندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اماده هر نوع درگیری و اتفاقی باشید باید امشب کارو درست انجام بدین وگرنه منتظر بدترین چیزها باشید برای اطمینان کار همراهتون میام آماده باشید حرکت میکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت چشمه رفتیم که دیدیم دختره لخته و داره اب تنی میکنه چشمم از دختره گرفتم و خواستم به افرادم بگم کارشونو شروع کنن که دیدم محو دختره شدن و دارن به هیکلش نگاه میکنن ای احمق های هیز ولی چه لذتی میبرن اخییییی ولی خدایی عجب هیکلی داره ها مثل خودم خوش استایله اه اگه اینا بخوان همینطور دختره رو دید بزنن و به کارشون ادامه بدنتلاش های این همه سال و نقشه من همه به باد میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+آهای با شمام )صداشون زدم اما انگار نشنیدن حرصم گرفتو یکی محکم زدم توی پای یکیش با اخ اون بقیه هم به خودشون اومدن( +چشم سفیدای دست و پا چلفتی یالا برید و بیارینش ولی بی سر و صدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم به دختره نزدیک شدن و برای انجام عملیات کمین کردند و در یه لحظه مناسب که از اب خارج شد چند تا تیر بیهوشی بهش زدن که بیهوش شد و افتاد تو اب بعد اوردنش و گذاشتنش روی زمین پام و گذاشتم رو شکمش و به صورتش نگاه کردم اگه دست من بود همینجا میکشتمش ولی حیف اون نباید یه بار بمیره بلکه باید هر روز بمیره اره باید تقاص کارشو بده بیچاره هنوز چیزی نشده به پام افتاده یعنی تحمل اینده ای رو که براش میسازمو داره چقدر قراره من باهاش خوش بگذرونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+حوله ای دورش بپیچید و بزارینش تو ماشینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچه -اطاعت ارباب امااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+دخترو بزارین تو ماشینم و برین نگران نباشین پاداشتون محفوظه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شدم و به سمت عمارت رفتم اوخییی دختر بیچاره نمیدونه قراره چه اتفاقایی براش بیوفته چقدر خوش بگذره بهمونبه امارت رسیدم از ماشین پیاده شدم و نگاهی به نوچه هام کردمو بعد به ماشین اشاره کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+دختررو بیارینش شکنجه گاه )دختره رو آوردن هنوز هم بهوش نیومده بود( دست و پاشو ببندین و برین بیرون )دستی روی بدنش کشیدم ( واقعا کی فکر میکرد همچین بدنی پر از زخم و پر از خطهای شلاق بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلاقم رو برداشتم و به سمتش رفتم دوبار یا سه بار شلاقش زدم یهو بهوش اومد و از ته دل شروع کرد به جیغ و گریه از گریه هاش کلافه شدم رفتم جلوش و چونش رو گرفتم تو دستم به چشماش خیره شدم چشماش پر از اشک بود چشماش بی نهایت معصوم بود با دیدنش یه لحظه یاد گذشته خودم افتادم منم یه روزی چشمام مثله اون معصوم و مهربون بود کلافه دستی به صورتم و موهام کشیدم و زیر شال فرستادمشون و شلاق رو پرت کردم و رو به یکی از نوچه هاگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+تا جون داری شلاقش میزنی وگرنه دیگه این دنیارو نمیبینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شکنجه گاه خارج شدم نمیدونم چه مرگمه این همه واسه این روز نقشه کشیده بودم ولی چرا نتونستم مجازاتش کنم چرااااااا آخه من نباید ضعیف باشم اون هر چی سرش بیاد حقشه اون باید بارها بمیره و تقاص بده من باید انتقام بگیرم انتقاممممممم باید برم پیش داداش و این خبر خوش رو به داداشم بدم رفتم پیش داداشم و بعد از در زدن بدون اینکه منتظر اجازه ورودش باشم وارد اتاقش شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+مازیار یه خبر خیلی خوش برات دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازیار )ارباب بزرگ و داداش دریا (_دریا دختر تو چیکار کردی ؟ )مات بهم نگاه میکرد ...( +ارزوی ما به حقیقت پیوست ....اون دختر پیش منه و دیگه کسی نمیتونه از دستم نجاتش بده.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داداش_ ولی این ارزوی من نیست من نمیخوام بخاطر مرگ عزیزانم یه بیگناه رو مجازات کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+تو چرا نمیفهمی اون و برادرش هر دو قاتلن .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازیار_چرا الکی خودت رو فریب میدی این طور نیست ....ولی اگه تو اینجوری اروم میگیری من چیزی نمیگم و موافقت میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناراحت و کلافه از اتاقش زدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناراحت و کلافه از اتاقش زدم بیرون چرا مازیار موضوع به این مهمی رو درک نمیکنه چرااااااا چرا کسی به من و حرفام اهمیتی نمیده به سمت اتاقم رفتم در رو باز کردم و بعد با شدت بستمش این جا یه اتاق معمولی نیست یه زندانه یه زندان سیاه که خودم برای خودم ساختم و رنگ این زندان هم مثله قلب من سیاهه و در اون هیچ روشنی وجود نداره سرم داره از درد منفجر میشه قلبم داره اتیش میگیره و زندگی من رو که خیلی وقته نابود شده ویرون تر میکنه معراج باعث نابودیه زندگی من شد باعثشد زندگیم از هم بپاشه و از یه انسان به یه بت تبدیل بشم معصومیتم ، مظلومیتم و خوشحالیم همه نابود شد چرا باید تاوان کار های معراج رو من بدم چرا نباید معراج تاوان کاراشو پس بده نه اینطور نیست همونطور که زندگیه من نابود شدزندگیه اون دختر هم باید تیره و تار بشه من همشونو بخاطر کارهاشون مجازات میکنم اصلا هم کسی یا چیزی برام مهم نیست هیچکس نمیتونه جلوی من رو بگیره من انتقام میگیرم و نتها اون دختر بلکه کل خاندان اون معراج رو قتل عام میکنم باید تاوان کارشونو با جونشون بدن آره کار درست همینه انتقامممممممم بعد از کلی فکر کردن نگاهی به ساعت کردم که دیدم از شب خیلی گذشته دیگه باید بخوابم چون فردا صبح روز مهمیه فردا قراره کلی بهم خوش بگذره صبح با صدای این ساعت مزخرف از خواب ناز بلند شدم میخواستم دوباره بخوابم ولی یادم اومد که کلی کار دارم و به زور بلند شدم و دست و صورتمو شستم و لباسمو عوض کردم و رفتم سر میز صبحانه که دیدم مازیار با غرور همیشگی روی بالاترین صندلی «یعنی صندلی ارباب بزرگ» نشسته و داره صبحونه میخوره بی هیچ حرفی روی صندلیه مخصوصم نشستم و شروع کردم صبحونه خوردن که مازیار سکوت رو شکست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازیار _ دریا معراج متوجه نبود خواهرش شده و برای ما پیام فرستاده که اگه اونو صحیح و سالم بهش تحویل ندیم جنگ و خونریزی میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+مازیار اون فقط جسد خواهرشو میبینه نه خواهرشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازیار- اما دریاااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دادی که زدم مازیار ساکت شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چیه مازیار اما چی اون هیچ غلطی نمیتونه بکنه چرا اینقدر از اون میترسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازیار-دریا به خاطر خدا بفهم معراج هرکاری میتونه بکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+به جهنم هرکاری خواست انجام اون هنوز منو نشناخته تازشم تا وقتی دختره پیش ماست کاری از دستش برنمیاد مازیار نگران نباش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد با عصبانیت به سالن نشیمن رفتم که از شر حرفهای بیخودیه مازیار خلاص بشم اما اون دوباره اومد تو پذیرایی و شروع کرد مزخرف گفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازیار- دریا خواهر من این کارت درست نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+پس چی درسته؟؟؟؟...... دنیای نابود شده من چی؟؟؟......زندگی من مهم نیست که معراج نابودش کرد؟........من انتقام همه چیزو میگیرم کسی هم نمیتونه کاری کنه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد از خونه خارج شدم و رفتم به سمت شکنجه گاه اما مازیار اروم نمیشینه و همیشه کاریو که میخواد انجام میده و هرکاریمیکنه که جنگ نشه و اگه لازم دونست این دخترو به معراج میده ولی نباید اینطور بشه من باید یه کاری بکنم آره باید هر چه زودتر بکشمش هیچکس نباید نقشه های منو خراب کنه حتی مازیار به شکنجه گاه رسیدم و ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در شکنجگاه رو باز کردم و به سلول اون دختر رفتم... خیلی مسخرست ولی من حتی اسمش هم نمیدونم با این فکر یه پوزخند رو لبم نشست... دختره رو صندلی هنونجور که طناب پیچ شده بود نشسته بود از کل بدنش خون میریخت و سرش پایین افتاده بود ... نگاهم جلب موهای خوش رنگش که وحشیانه صورتش رو پوشونده بودن شد موهاش رو دور دستم پیچ دادم و محکم به عقب کشیدم بی جون یه اخ کوچیک از گلوش خارج شد.... به وضعیتش یه پوزخند زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اخی دردت گرفت خانوم کوچولو؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم کوچولو رو با لحن بد و مسخره ای گفتم هیچی نگفت و فقط نگام کرد از سکوتش و اون چشما و صورت معصوم و مظلومش خونم به جوش اومد وحشیانه بهش حمله کردم و با لگد صندلیش رو پرت کردم رو زمین و حالا لگد های پیاپی من بود که روی شکمش فرود می اومد .. نمیدونم چقد گذشت که حس خستگی کردم و ولش کردم پشتم رو بهش کردم و ازش فاصله گرفتم... بی جون فقط گریه میکرد و بعضی وقتا هم ناله میکرد هق هق گریش داشت اعصابم رو خط خطی میکرد ....دوباره به سمتش برگشتم که زیر مشتام لهش کنم که با دیدنش خشکم زد... مات و مبهوت به صحنه رو به روم نگاه میکردم... اون دانیالم بود دانیال عزیزم کسی که بیشتر از جون خودم دوستش داشتم.... حالا اون روی زمین افتاده بود و کل بدنش کبود بود... بی هیچ فکری به سمتش دویدم و سرش رو تو بغلم گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+عزیز دل من کی با دانیال من اینجوری کرده بگو تا بکشمش ...)سرش رو به سمت خودم برگردوندم ( بگو دیگه فدا.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن صورتش خشکم زد این ....این صورت که صورت دانیال من نیست ....این که خواهر قاتل دانیال منه سریع سرش رو به عقب پرت کردم که یه صدای نامفهوم مثله اخ از گلوش خارج شد سریع بلند شدم پشتم رو بهش کردم و ازش فاصله گرفتم این فقط یه توهم بود یعنی دانیال من دیگه نیست اون دیگه نیست... اشکای جاریم شدت گرفت خیلی وقت بود که دیگه گریه نکرده بودم ولی باز بخاطر...صدای باز شدن در اومد و بعدش صدای یکی از نوچه هام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچه_به به چه خوب شد که ارباب کوچیک تو رو اورد اینجا و باعث شد ما هم بتونیم یه حالی کنیم و اینا!!!....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم یه خنده زشت کرد من تو قسمتی بودم که اون نمیتونست منو ببینه و بخاطر سیاه بودن لباسام و تاریک بودن فضا دیگه کاملا از دیدش محو شده بودم این عوضی پست فطرت به همه زندونیای دختر من نظر داشته؟؟؟ سریع پشت دستم رو ، روی صورتم کشیدم و رد اشکام رو پاک کردم و قبل از این که اون عوضی پست بتونه کاری بکنه بالای سر دختره که هنوز روی زمین افتاده بود رفتم با نعره گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+میخواستی چه غلطی کنی حروم زاده ی پست؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدنم رنگش پرید بی هیچ حرفی به سمت بیرون دوید منم پشت سرش دویدم همین که از در سلول رفتیم بیرون داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بگیرید این اشغال رو!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه نگهبانا ریختن رو سرش و گرفتنش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ببریدش به یه سلول و تا حد مرگ بزنیدش و بعدش هم بکشیدش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه به التماس هاش توجهی نکردم و دوباره به سلول اون دختر برگشتم... هنوز با صندلی افتاده بود رو زمین بلندش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+هی اسمت چیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر_مهشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش بی جون... ولی چقد صداش خوش اوا و مظلوم بود... من از شکنجه همچین ادمای مظلومی اصلا لذت نمیبرم و فقط کلافه میشم چون به یاد گذشتم میافتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+میخوام داداشت رو زجر بدم میدونی چرا؟؟ )سرش رو به نشونه نه تکون داد( لازمم نیست که بدونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشماش خیره شدم چقد این چشما واسم اشنا بود... دقیقا چشمای دانیال من بود همون چشمایی که شیطنت و شادی و شور درش موج میزد دقیقا همون چشما بود... من چطور میتونم اونو بکشم ؟؟؟ازش فاصله گرفتم و به سمت در سلولش رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهشید_صبر کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبر کردم ولی به سمتش برنگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهشید_چرا از دست اون مردک پست منو نجات دادی؟؟ تو که خوشت میاد من زجر بکشم!!! ....پس چرا اون کار رو کردی؟؟؟ حرفی نزدم و از سلولش خارج شدم بعد از خارج شدن از اون شکنجگاه اروم زمزمه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چون چشمات مثله چشمای اونه و من هیچ وقت نمیخوام واسه صاحب اون چشما اتفاق وحشتناکی بیافته.... )سرم رو به اسمون گرفتم (خدایا میدونم که از یادت بردم میدونم که توهم منو از یاد بردی ولی خواهش میکنم حداقل بخاطر خوبی هایی که قبلا کردم یه راه جلو پام بزار که این دختر یعنی کسی که چشمایی مثله دانیال من داره رو نکشم ولی.... باز هم برادرش )معراج( همون زجر رو بکشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهی از گلوم خارج شد و همونجور که تو فکر بودم به سمت عمارت حرکت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به ساعت کردم که دیدم خیلی از ظهر گذشته و من هنوز ناهار نخوردم و خیلی گرسنمه وارد عمارت شدم داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+سکینه اهای سکینه کجا هستی«سکینه از بچگیه من اینجا کار میکرده و هنوزم کار میکنه و سرپرست خدمتکاراست»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی صداش زدم چند لحظه بعد چهره کمی پیرش نمایان شد که با خونسردیه تمام به سمت من میومد همیشه و در همه حالا خونسرد بود و من خیلی سکینه رو دوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکینه-بله ارباب کوچک کاری داشتید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ناهار منو بیار تو اتاقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکینه- اطاعت ارباب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این حرفش تعظیمی کرد و رفت و منم به سمت اتاقم رفت بعد مدتی سکینه غذارو اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکینه-امر دیگری ندارید ارباب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+میتونی بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من خیلی خیلی گرسنم بود ولی نتونستم خیلی غذا بخورم چون ذهنم خیلی درگیر بود و همون مقدار کم هم که خوردم به زور خوردم نمیدونستم باید چیکار کنم اخه خدایا چرا یه راهی جلوی پام نمیزاری بلند شدم و رفتم به سمت اشپزخانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+سکینه ، سکینه کجایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکینه-بله ارباب مشکلی پیش اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+برو اتاقمو جمع و جور کن غذامم نخوردم برو برش دار از تو اتاق درضمن میرم به حیاط پشتی برام کمی نوشیدنی بیار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اشپزخانه خارج شدم و به سمت دری که به باغ پشت امارت خطم میشد رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در بلند سفیدی که دستگیره طلایی خوش رنگی داره من همیشه به حیاط پشتی میام و خوب درمورد همه مسائل فکر میکنم و براشون راه حلی پیدا میکنم رفتم و توی آلاچیق نشستم وای اینجا معرکست یه دنیای کاملا جدید یه چشمه کوچیکو جنگلی زیبا که دارای درختان بلند و انبوهی است ولی مازیار درخت های یک قسمت از جنگل رو قطع کرده و مثل یک حیاط درستش کرده درخت های زیاد و فشرده مانند یه حصاره هستن که دور تا دور عمارت کشیده شده یه دکمه کوچیک قرمز روی یکی از ستون های الاچیق هست که با زدنش یه بوق توی اشپز خونه میخوره و اونا متوجه میشن که باید یکیشون بیان اینجا چندبار دکمه رو زدم ولی سکینه نیومد عصبانی شدم و خواستم برم سراغش که دیدم خودش داره با خونسردیه همیشگیش به سمتم میاد نوشیدنی هارو گذاشت کنارم و بعد تعظیمی کرد ورفت خیلی فکر کردم که چیکار کنم که دختره نمیره ولی معراج زجر بکشه ولی چیزی نفهمیدم داشتم فکر میکردم که توجهم به یه خرگوش زیبای سفید تپل جلب شد که از پشت درختای بلند به کنار چشمه اومدبا دیدن اون خرگوش به یاد خاطراتم افتادم و دوباره به یاد دانیالم وقتی کوچیک بودم یه خرگوش داشتم که عاشقش بودم اون خرگوش هدیه ای بود که دانیال به من داده بود روش با رنگ یه شکل کوچیک کشیده بودم که همیشه بتونم پیداش کنم و با بقیه خرگوشهای توی جنگل قاطی نشه یه روز گم شد و من همه جا رو زیر و رو کردم ولی پیداش نکردم خیلی ناراحت بودم و فکر میکردم مرده ولی چند روز بعد که دانیال برای شکار به جنگل رفته بود خرگوشم رو توی جنگل پیدا کرده بود و وقتی اومد خونه خرگوشمو بهم داد خیلی خوشحال بودم که زندست و نمرده خدایا چقدر دانیالم معصوم و پاک بود چقدر دلتنگشم چقدر دلم میخواد ببینمش اما......بغضم گرفت و دوباره همه خاطراتم با دنیال دوباره مرور شد به خودم اومدم از مرور خاطراتم دست کشیدم چون چیزی به غیر از درد نصیبم نمیشه هنوز خرگوشه همونجا کنار چشمه بود خدایا تو که راهی به من نشون ندادی ولی خب دوباره منو به یاد دانیالم انداختی چشمهامو بستم و درباره دختره فکر کردم بعد چند لحظه یه بشکن زدم و چشمهامو باز کردم یه راه حلی پیدا کردم اره فهمیدم باید چیکار کنم بلند شدم و به طرف قابل اعتماد ترین نوچه هام رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچه ها_ بله ارباب کاری داشتید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+این دختره رو «مهشید»میبرید به کلبه درون جنگل و همونجا نگهش میدارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نباید اتفاقی براش بیوفته چهار چشمی حواستون بهش باشه و تا نگفتم از اونجا خارجش نمیکنید هیچکس هم نباید چیزی بفهمه فهمیدید یالا برید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچه ها -اطاعت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت امارت رفتم و رفتم توی اتاقم تقریبا هوا تاریک شده بود ولی برای خوابیدن خیلی زود بود ولی من چون خسته بودم تا رفتم تو تختم خوابم برد صبح حدودا ساعت 01 پاشدم و صورتمو شستم و رفتم به سمت میز صبحونه فکر میکردم مازیار الان دیگه خونه نیست ولی نه دیدم روی صندلی مخصوصش نشسته و روزنامه میخونه اروم رفتم سرجام نشستم و صبحونمو خوردم در تموم این مدت مازیار به خیره شده بود و چیزی نمیگفت و این برای من عجیب بود صبحونمو خوردم و خواستم برم تو اتاقم که مازیار صدام زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازیار- دریاااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش ایستادمو و بهش منتظر نگاه کردم که حرفشو بگه اونم بلند شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازیار- دریا من ارباب بزرگ این خونم و تصمیم گرفتم اون دخترو به معراج بدم تو هم هیچ کاری نمیتونی بکنی پس به نفعته مخالفت نکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوی زدم میدونستم مازیار بلاخره دختره رو به معراج میده که جنگ نشه من داداشمو خوب میشناسم ولی خب من از داداشم زرنگ ترم به سمت مازیار رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+داداش من جلوتو نمیگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این حرفم خیلی تعجب کرد و خواست حرفی بزنه که گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+داداش من جلوتو نمیگیرم اما داداش تو نمیتونی اونو به معراج بدی واقعا نمیتونی چون اون مرده اما تو اگه خواستی تلاشتو بکن من جلوتو نمیگیرم ولی از من گفتن بود الکی تلاش نکن و به نفعه خودته از این مسئله دوری کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به سمت اتاقم رفت چقدر مازیار احمقه اما خب افرین بهش اون کمک بزرگی به من کرد برای اجرای نقشم اما خب اون خودش خبر نداره چه کمک بزرگی به من کرده در اتاق سیاه رنگم که با همه در های عمارت فرق داشت رو باز کردم و وارد اتاقم شدم با دیدن اتاق سیاه رنگم اه از نهادم خارج شد این اتاق همیشه سیاه نبوده این اتاق روزی روشن ترین رنگ عمارت رو داشت ولی حیف که....... داشتم به گذشته فکر میکردم که یهو یه صدای بلندی مثل شکستن شیشه اومد اولش توجهی نکردم ولی بعد بازم اون صدا تکرار شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار مداوم بود و هی تکرار میشد اه یعنی چی اخه یعنی قرار نیست ما یه روز تو این خونه ارامش داشته باشیم؟ به سمت در رفتم و بعد از باز کردنش با راه رو قهوه ای رنگ و طولانی رو به رو شدم اتاق من اخرین اتاق توی این راه رو بود و یه جورایی میشه گفت اتاق من سر این راه رو هست با قدم های تند به سمت جلو رفتم از راه رو که خارج شدم به یه سالن نشینمن کوچک با تم ابی کم رنگ و صورتی کم رنگ که با سبک مدرن درست شده بود رسیدم به سمت نرده های مدرن قهوه ای جلوی نشینمن کوچیک رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اهای اونجا چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به خونه بهم ریخته و وسایل شکسته نگاه کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فریاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+کی اینجا رو بهم ریخته؟😡😡

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازیار با یه قیافه ی وحشتناک ترسناک از یه اتاق اومد بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مازیار_که اون دختر رو کشتی ارهههههههه؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دروغ چرا خیلی ترسیدم ولی اصلا به روی خودم نیوردم بلند و مسخره خندیدم انگار خندم بیشتر باعث عصبانیتش شد مازیار با داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به چی میخندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بهتره اینقد سر من داد نزنی من فقط انتقامم رو گرفتم!!!!!😡😡

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند بلند و صدا دار زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انتقام ؟ انتقاممممم؟ تو جون همه مردم دو روستا رو به خاطر یه انتقام مسخره به خطر انداختی؟؟؟ من هزار بار برای تو گفتم که اشتباه فکر میکنی هیچی اونجور که تو فکر میکنی نیست !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعصابم از حرفش بهم ریخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+تو که تقصیری نداری تو هم فریب اون معراج حقه باز رو خوردی و برای اینکه از جنگ جلو گیری کنی به مردم هم حرف های دروغ معراج رو گفتی و اونا هم ساده باور کردند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه خنده بلند کردم و یهو خندم رو قطع کردم مازیار از عصبانیت سرخ شده بود و کم مونده بود از بینیش و دهنش اتش بیرون بزنه شروع کرد به قدم های بلند برداشتن به سمت راه پله و داشت به سمت من میامد.. اروم و نا محسوس اب دهنم رو قورت دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشارش رو به حالت تهدید وار جلوی صورتم عقب و جلو کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگر بخاطر این کار تو بین دو روستا جنگ بشه اون موقع نسبت خواهر و برادریمون رو فراموش میکنم و تو رو قطعا مجازات میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم تهدیدش جدیه ولی خب من بخاطر انتقامم حاظرم هر مجازاتی رو به جون بخرم تازه اون فکر کرده من از خودش و تهدیداش میترسم هرکاری میخواد بکنه پس شونم رو بالا انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+هر کاری میخوای بکن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش بی اهمیت بهش به سمت اتاقم رفتم واقعا این مازیارم خیلی از معراج میترسه ما همه از خون جنگجویان شجاع هستیم ولی این مازیار معلوم نیست چرا اینجوریه تازه همیشه هم میگه من ارباب بزرگم اخه این دیگه چه مدل اربابیه ارباب بزرگ باید قوی شجاع و نترس باشه بازم من موندم و کلی فکر و این اتاق سیاه رنگ که درست هم رنگ قلبم و زندگیمه نمیدونستم چیکار کنم حوصلم سر رفته بود بر خلاف همیشه حوصله شکنجه افراد داخل شکنجگاه رو هم نداشتم بی حوصله پوفی کشیدم و خودم رو روی تخت تماما سیاه سلطنتی دو نفرم انداختم گوشی ایفن سیاهم رو برداشتم درست اینو سه ماه پیش از شهر گرفته بودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول وب گردی شدم با صدای قار و قور شکمم به خودم اومدم یه نگاه به ساعت کردم 7شب رو نشون میداد واقعا این نت ادم رو از کار و زندگی میاندازه چشمام خیلی میسخوت پس تصمیم گرفتم قبل شام برم حمام حوله لباسیم رو برداشتم و به سمت حمام رفتم دوش اب سرد باعث ارامشم میشد اما ارامش لحظه اییعنی کی میشه که منم زندگیه خوبی داشته باشمکیعنی من حق خوشحالی ندارم یعنی یه ذره شادی هم نباید توی تقدیر من باشه بعد از فکر کردن درمورد زندگیم به یاد مهشید افتادم یعنی تا الان مهشید به اون کلبه رسیده؟؟؟ امیدوارم اون نوچه ها کارشونو خوب انجام بدن و حواسشون به مهشید باشه خیلی دلم میخواد بدونم الان معراج چه حالی داره و از خبر مرگ خواهرش که تنها فرد باقی مانده از خانواده اش بوده چه عکس العملی نشون میده؟؟ قطعا خیلی ناراحت میشه اخه اون پدر و مادرش رو یک سال پیش از دست داد و تنها فرد باقی مانده از خانواده اش یعنی مهشید رو هم فکر میکنه الان از دست داده یه تک خنده زدم حتما اینقد ناراحت میشه که به اینجا حمله میکنه ولی به درک ما هم کم نیرو نداریم میتونیم جلوش بایستیم اون هرچی سرش بیاد حقشه مازیار هم خیلی ترسو البته بیشتر از معراج میترسه تا سلب اسایش مردم روستا احساس کردم یه صدایی از بیرون میاد توجه نکردم حتما یکی از خدمه ها داره اتاقم رو تمیز میکنه حمامم که تموم شد حوله لباسیم رو پوشیدم و از حمام اومدم بیرون جلوی میز ارایشم رفتم و سشوار رو از کشوی اول در اوردم و مشغول خشک کردن موهام شدم بعد از خشک کردن مو هام لباسام رو پوشیدم و از اتاقم زدم بیرون همونجور که داشتم از پله ها پایین میرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+سکینه...... سکینه....... اهای کجایی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکینه با همون خونسردی همیشگیش از اشپزخونه که چند پله پایین تر از سطح عمارت بود بیرون اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکینه_جانم ارباب کوچک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+من که نهار نخوردم حداقل شامم رو بیار سالن نشینمن راحتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم ارباب کوچک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سالن نشیمن راحتی رفتم کاناپه های اینجا نرم و راحت بودن ولی سالن نشیمن سلطنتی همونجور که از اسمش پیداست مبل های سلطنتی داره و واسه مهمانی های مهمه یکی از خدمه ها اومد و شامم رو روی میز جلوم چید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدمه_ بفرمایید ارباب کوچک نوش جانتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+میتونی بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم بدون حرف رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کردم به خوردن شامم خیلی گرسنم بود ناهارم خیلی کم خورده بودم این باعث شد که شامم رو کامل بخورم با بی حوصلگی رفتم تو اتاقم نمیدونم چرا ولی احساس خستگیه زیادی داشتمو گرفتم خوابیدم مگه چه کاری بهتر از خواب هست حدود نصفه شب یه صداهای عجیبی میومد اهمیتی ندادم چون نخواستم خوابم بپره و بد خواب شم ولی دیدم نه این صدا هی تکرار میشه و خیلی مشکوکه اروم خواستم بلند شم که دیدم یه نفر سیاه پوش جلوم ایستاده نمیدونستم باید چیکار کنم یهو به سمتم اومد ولی من سریع از رو تخت بلند شدم سرم خیلی گیج میرفت و نمیتونستم همه چیزو واضح ببینم همه چیزو چندتا میدید خواستم کاری کنم که مرده سمتم نیاد و شروع کردم به یه طرف که مرده رو میدیدم مشت زدن ولی خوردم تو دیوار انگار کسی اونجا نبود یهو صدای خنده اومد به سمت مرده رفتم که بزنمش که مرده دستمو گرفت و پیچ داد هرکاری کردم نتونستم از دستش خلاص شم اصلا جون هیچ کاری نداشتم و اینکه وایساده بودم خیلی هنر کرده بودم تنها راه و اخرین راه این بود که جیغ بزنم تا خواستم جیغ بزنم یه دستمال مرطوب اومد جلوی دهنم فکر میکردم اگه یه مدت نفس نکشم و الکی خودم رو بزنم به بیهوشی مرده ممکنه ولم کنه پس الکی خودم رو سست کردم ولی مرده محکم گرفته بودم و نمیزاشت بیافتم دیگه کاملا خودم رو ول کردم ولی بازم ول کن نبود دیگه طاقت نیوردمو شروع کردم نفس های عمیق کشیدن که بعد چند لحظه سرم گیج رفت و چشمام سنگینی کرد و دیگه چیزی نفهمیدم سرد درد بدی داشتم و احساس میکنم ضربه های مداوم چیزی میخوره تو کمرم یه ناله ی کوچیکی کردم ضربات همینطور تکرار میشد و دردش طاقت فرسا بود چشمهامو یکم بازکردم که همون موقع یه سطل اب روی سرم خالی شد چشم هامو بهت زده کامل باز کردم و یه نفس عمیق کشیدم و با تعجب و بهت به اطرافم نگاه کردم یعنی من کجام؟ چرا اومدم اینجا؟ اخرین چیزی که یادم می اومد یه مرد سیاهپوش بود یعنی اون کی بود؟ با درد و سوزش دستم به بالای سرم نگاه کردم هردو دستم به وسیله طناب کلفتی از سقف اویزون بود سرم رو پایین اوردم و پاهام نگاه کردم که دیدم دوتا پاهام با طناب به دو میخ بزرگ روی زمین بسته شده احساس میکردم الان دستم از شدت درد کنده میشه یهو یه چیزی مثل اب ریختن رو کمرمکه باعث سوزشی وحشت ناک و طاقت فرسا شد درد تا مغز استخونم نفوذ کرد از درد فریاد بلندی کشیدم زمزمه کسی که اب ریخته بود رو کمرم رو شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بایدم درد داشته باشه اب و نمک روی بدن زخمی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مغزم سوت کشید این عوضیا چقد بی رحم بودن حتی دست منم که به بیرحمی توی روستا معروف بودم از پشت بستن دوباره ضربات طاقت فرسای شلاق روی کمرم شروع شداز شدت درد لبم رو گاز میگرفتم ولی داد نمیزدم چون به نظر خودم بیشتر از اینا حقم بود نمیدونم چرا یهو چشمای معصوم اون دختره مهشید اومد جلوی چشمم وقتی که داشتم به ناحق به بدنش شلاق میزدم وقتی که با بیرحمی تمام دستور دادم که تا جون داره شلاقش بزنین تمام شلاق هایی که ناحق به بدن بقیه زده بودم جلوی چشمام رژه میرفت و داشت دیووانم میکرد دیگه درد شلاق روی بدنم رو فراموش کرده بودم و فقط از فکرای خودم درباره شلاق زدن بیگناه ها زجر میکشیدم زجری که دردش ده ها برابر ضربه شلاق روی بدنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چقد گذشت حتی دیگه جون نگه داشتن سرم به بالا رو نداشتم بیحال فقط یه صدایی شبیه به ناله از گلوم خارج میشد تمام سلول های بدنم درد رو فریاد میزنن دیگه جونی برای باز نگه داشتن چشمم رو ندارم چشمام برخلاف میل من بسته شد و به دنیای بیخبری وارد شدم با سطل ابی که روی سرم خالی شد به خودم اومدم و همون لحظه دوباره سطل ابی روم ریخته شد که زخمام درد وحشتناکی کرد از درد فریاد زدم و شروع کردم به نفس نفس زدن عوضیا باز هم اب و نمک روی کمرم ریخته بودن این بار به یه صندلی بسته شده بودم با نفرت به افراد روبه روم نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+عوضیای کثافت مطمئن باشید اگه دستام باز بود الان اینجا رو تبدیل به قبرتون میکردم و زمین اینجا از خون شما تزئین میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف ایستاده بودن حتی بهم نگاه هم نمیکردن درست مثله مجسمه بودن خشمگین بهشون نگاه کردم عصبی شروع کردم داد زدن و فریاد زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+میخوام رئیستون رو ببینم زود باشییییید بگید اون بیاد اینجااااااااا.... زود باشید زووووووود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه در باز شد و یه دستگاه عجیب رو دو نفر اوردن داخل.... با داخل شدن کامل دستگاه متوجه شدم که اون چیه معلومه که باید متوجه بشم این بلا رو خودم سر کلی ادم اوردم پس حالا وقتش رسیده که خودم مزش رو بچشم... سیم های دستگاه شک برقی رو به سر و بدنم وصل کردن چشمام رو بستم و خودم رو اماده هر دردی کردم چند لحظه بعد انگار جریان برق خیلی زیادی به بدنم وصل شد و بدنم شروع کرد به لرزش های وحشتناک همزمان من هم شروع کردم به فریاد کشیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بسههههههههه...... بسههههههههههه..... تمومش کنید.... تمومش کنننننننننن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه گذشت که یه صدا اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بسه تمومش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیحال چشمام رو به اون فرد ناشناس دوختم ولی تار میدیدمش سعی کردم با فشار دادن پلکام به هم این حالت تاری رو از بین ببرم دوباره چشمام رو باز کردم ولی دیدم باز هم همینطوره احساس ضعف شدید میکردم میدونستم نصف ضعفم بخاطر گشنگی زیاد و نصف دیگه بخاطر شک های الکتریکی که بهم وارد شده اروم چشمام روی هم افتاد و بیهوش شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم چشمام رو باز کردم گیج به اطرافم نگاه کردم... روی شکم خوابیده بودم دیگه تو اون اتاق تاریک و سیاه نبودم بلکه توی یه اتاق سفید مثله درمانگاه بودم دستم رو تکون دادم که یه سوزش خفیف توی دستم حس کردم با تعجب به دستم نگاه کردم به دستم سرم وصل بود مگه این ادم های بیرحم جون بقیه براشون مهمه؟؟؟ یه پوزخند رو لبم نشست... نه اینا فقط میخوان من زنده بمونم که روزی هزار بار بکشنم یعنی کی منو گرفته؟؟؟ ما اینقد دشمن داریم که نمیتونم حدس بزنم دزدیده شدنم کار کدومشونه خیلیاشون هم جون منو تهدید کرده بودن یه نگاه به سرمم کردم دیگه تموم شده بود همون لحظه دو مرد نسبتا هیکلی با قیافه های خشک و خشن وارد اتاق شدن یکیشون به سمتم اومد و شروع به باز کردن سرمم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+شما کی هستین؟؟؟ از جون من چی میخواین؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی هیچ حرفی فقط سرمم رو باز کردن و بیرون رفتن میخواستم بلند شم ولی با درد وحشتناک بدنم از کارم منصرف شدم چند لحظه گذشت که دوباره دو مرد خیلی هیکلی وارد اتاق شدن و به سمتم اومدن با چشمای باریک شده بهشون نگاه میکردم +چیه؟؟؟ میخواین چیکار کنین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو هر کدوم یکی از بازو هام رو گرفتن و، وحشیانه بلندم کردن و روی ویلچری که نزدیک تختم بود انداختن که کمرم تیر وحشتناکی کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اخخخخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از درد کمرم نفسم یه لحظه گرفت ولی اونا بی توجه به من کارشون رو میکردن بعد از پیچیدن توی چند راه رو دوباره به همون اتاق سیاه از چرک و کثیفی بردن با دیدن دوباره اتاق اه از نهادم خارج شد با شدت باز بازو هام رو گرفتن و تقریبا پرتم کردن روی صندلی چوبی وسط اتاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اههههههه .....اخخخخ..... وایییی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو محکم گاز گرفتم که دوباره ناله نکنم و کمرم رو سعی کردم از صندلی فاصله بدم که همون لحظه شروع به بستن طناب به دورم کردن دوباره کمرم به صندلی چوبی خشک چسبید و فقط درد بود که نصیبم شد یهو همه ادمای اونجا به غیر از دو نگهبان جلوی در بیرون رفتن با تعجب به این صحنه نگاه کردم چند دقیقه گذشت که یهو که یهو در با شدت باز شد و کلی محافظ هیکلی و کت شلواری ریختن داخل و هر کدوم یه جای اتاق مستقر شد مات و سردرگم بهشون نگاه میکردم و هی سرم رو به سمت های مختلف دور میدادم و با چشمم افراد کت و شلواری و هیکلی که ربات مانند حرکت میکردن رو دنبال میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اینجا چه خبره؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ کس بهم جواب نداد همه افراد تو جاهای مختلف ایستادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+با شما هام اینجا چه خبره؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من بهت میگم که اینجا چه خبره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب سرم رو به سمت در که ازش صدا اومده بود برگردوندم فقط یه سایه بود و خودش توی تاریکی بیرون اتاق ایستاده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چرا تو تاریکی ایستادی ؟؟؟ اگه راست میگی بیا تو روشنایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_معلومه که میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صداش معلوم بود که مرده با چشمایی باریک شده و کنجکاوی اشکار به مرد نگاه میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره کامل توی نور کم چراغ توی اتاق قرار گرفت با دیدنش یه پوزخند روی لبم شکل گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+باید حدس میزدم که پشت این قضایا فقط یه ادم پلیدی مثل تو میتونه باشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معراج_ درسته باید حدس میزدی )و یه پوزخند بلند مثل خودم زد (

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چرا منو گرفتی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم انگار اتیش توی چشماش روشن شد با قدم های بلند و تند به سمتم اومد و شروع به فریاد کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معراج_ نمیییییییدونییییی هاااااااا واقعاااااا نمیدونی چرااااااا؟؟؟؟؟ نمیدووووونی؟؟؟ تو تنها عضو خانوادم که برام باقی بود رو در کمال بیرحمی کشتی.... انوقت میگی چرا منو گرفتی؟؟؟ بلایی به سرت میارم بااااااور کن بلایی به سرت میارم که روزی هزار بار ارزوی مرگ کنی ولی من این ارزوت رو بر اورده نمیکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کرد و با نفرت خیلی عمیق و زیادی بهم خیره شد و بخاطر داد های زیادش نفس نفس میزد از نفرت توی نگاهش ناراحت نشدم بلکه لذت هم بردم چون میدونستم مسبب تمام نفرتش منم خوشحال شدم ولی هر چی هم باشه این بار نوبت منه که داد بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+فکر کردی من این کار رو الکی کردم هاااااا یا فکر کردی واسه ی سرگرمی این کار رو کردم؟؟؟ نهههههه من واسه ی انتقام این کار رو کردم انتقام مرگ برادر کوچک ترم دانیال و پدرم داریوش خان بزرررررگ که تو کشتیشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب و با چشمایی گرد شده بهم نگاه کرد ولی یهو دوباره نفرت بیشتری از قبل توی چشماش شعله ور شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معراج_ تو به خاطر یه نفرت مسخره و غلط خواهر بیگناه منو کشتی هاااااااااا؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی و با خشم بهش نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+تو به مرگ برادر و پدر من میگی مسخره؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی و کلافه بهم خیره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معراج_من برادرتو نکشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خودم دیدم که تو با تفنگ به قلبش تیر زدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو انگار از حرفم شکه شد ی پوزخند زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+نمیدونستی که من اون لحظه اونجام و دارم نگاهتون میکنم اینو میشه از قیافه شکه شدت متوجه شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معراج_چرت نگو...... )صداش رو برد بالا تر (چرت نگوووووووو..... چرت نگو لعنتیییییییی..... انگیزت اصلا برام مهم نیست فقط برام مهم اینه که تو خواهر منو کشتییییی اره خود تووووو توی لعنتی .....مطمئن باش به بدترین شکل مجازاتت میکنم عوضی )فرصت حرف دیگه ای رو بهم نداد و رو به یکی از افرادش کرد (تا جون داره شکنجش کنید) سریع از اتاق رفت (

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس اون ساکت موندن رو قطعا ترجیح میده و از خطر دوری میکنه فقط امیدوارم که کار احمقانه ای نکنه که نقشم خراب شه نمیدونم ساعت چنده الان شب یا روز فقط میدونستم خیلی خوابم میاد انگار دیگه خبری از شلاق زدن هم نبود داشتم فکر میکردم که چرا دیگه شلاق نمی زنند که خوابم برد با ریختن چیز سردی روی سرم از خواب بیدار شدم شک زده و با حالت هنگ کرده به اطرافم نگاه کردم بعد چند لحظه متوجه موقعیت شدم عوضیا برای بیدار کردنم اب سرد ریخته بودن رو سرم به اطافم نگاه کردم تا ببینم کدوم احمقی این کارو کرد که دیدم سطل اب دست معراج و با یه پوزخند جلوم ایستاده و بهم خیره شده اون فکر کردیه کیه یه احمق ، یه روانی و یه قاتل با خشم داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+آی ترسو اگه راست میگی و جرات داری دستمو باز کن تا نشونت بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معراج خندید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معراج- مثلا میخوای چه غلطی کنی هان؟ +کلی کار که تو حتی خوابشم نمیبینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوری به حسابتتتت.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نگین

    00

    کاش اسم رمان رو میزاشتن توهمات دختری ۱۲ساله

    ۲ ماه پیش
  • ....

    00

    😂😂😂😂😂😂

    ۷ روز پیش
  • ملک محبت

    00

    بد نبود

    ۱ ماه پیش
  • بیتا

    ۱۵ ساله 00

    بهترین رمان بود واقعا خیلی خوب بوده

    ۳ ماه پیش
  • خیلی بچه گانه بود

    ۳۷ ساله 00

    خیلی بچه گانه بود

    ۴ ماه پیش
  • قطعا رمان رو یه بچه

    00

    قطعا رمان رو یه بچه پنج ساله نوشته انقدرررررر که سطح پایین و پر از ایراد و بی تکلیف بود

    ۴ ماه پیش
  • سحر

    ۱۴ ساله 00

    وای بددد انگار ی بچه دو ساله نوشته

    ۴ ماه پیش
  • زهرام

    ۲۲ ساله 10

    رمان خوبی بود ولی کلابهم ریخته بود نمدونم مشکل ازکجاشو کی بود🙃اخرشو من اینجور انتظار نداشتم اصن درکل خیلی چیزا باید رعایت میشد ک متاسفانه نشده بود من۸ساله رمان میخونم ولی این زیادی جالب نبود برام

    ۵ ماه پیش
  • نازنین

    ۱۵ ساله 10

    من خودم دارم رمان مینوسم واولین رمانمه پس درکش میکنم چی کشیده فقط میشینید میخونید و انتظار دارید نویسنده هم زحمت میکشه و انتظار داره بهش روحیه بدید نوسنده زمانش رو براتون میزاره دستش درد میگیره اما ام

    ۵ ماه پیش
  • نازنین

    ۱۵ ساله 10

    اگه اولین رمانی بوده که نویسنده نوشته واقعا خوب بود شما خودتون تاحالا سعی کردید رمان بنویسید که هر لحظه اینجوری باشید(نه این سناریو این اتفاق بهتره؟ پس بجای چرت وپرت گفتن خودتون ببینید نویسنده اسونه؟

    ۵ ماه پیش
  • نازی

    ۱۳ ساله 00

    رمان جالبی بود از نظر من عالی بود به حرفای کسی توجه نکن قطعا تو میتونی موفق باشی خواهری

    ۵ ماه پیش
  • Ava

    00

    واقعا بد بود نسبت به بقیه رمان ها و خیلی مضخرف

    ۵ ماه پیش
  • افتضاح بود

    00

    افتضاح بود

    ۵ ماه پیش
  • زهرا

    ۱۷ ساله 00

    رمان خوبی بود اما من خشونت خیلی رو دوس دارم من دلم میخواست که دریا سختی ی زیادی بکشه و مقاومت کنه و همچنان بی رحم باشه

    ۶ ماه پیش
  • هانا

    ۱۴ ساله 00

    خیلی قشنگ بود و مهمتر از همه پیامی بود که رمان میخواست به ما برسونه عالی بود خسته نباشید

    ۷ ماه پیش
  • زهرا

    00

    مزخرف ترین رمانی بود که خوندم

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.