رمان عشق به سبک من به قلم فاطمه علیدوستی
تعداد صفحات : 226
ژانر : پلیسی , عاشقانه , کلکلی
خلاصه رمان :
یه پسر مغرور اخلاقش و یه دختر شیطون کنجکاو
حالا اگه اون پسر مغرور جناب سروان باشه و اون دختر شیطون جناب ستوان با هم ماموریت برن. تو ماموریت چه اتفاقاتی میوفته............
ریما :سوزان من میترسم بیخیال شو بیا برگردیم!؟
شمیم :سوزان خواهش میکنم بیا برگردیم هنوز دیر نشده؟ ☹️?
__بچهها خواهشا تمومش کنید من باید برم
شمیم :لجباز ی دنده ??
__اصلا نمیخوام بیاید خودم میرم
ریما :حالا چه سریع بهش بر میخوره! بریم
به ساعت ماشین نگاه کردم 12 شب بود
شمیم :اگه فقط ی درصد احتمال بدیم تو اون کلبه.... تو.. اون کلبه عباس جنی باشه میدونی چه بلای سرمون میاد؟؟ میفهمی؟؟؟؟
ریما :واااااای خدا من آرزو دارم با ترس رو به من گفت :سوزان نکنه.. نکنه ما هم مثل اون چند نفر که اومدن اینجا ناپدید بشیم ??
__ن بچهها اینطوریا نیست اروم تر گفتم جناب سرهنگ که گفت تو این کلبه به اسم جن کلی خلاف میکنن من باید برم به هر قیمتی که شده
شمیم :ما که اومدیم پس بریم
از داشبرد شوکرم و چاقو ضامن دارم با کلتم رو برداشتم چاقو رو گذاشتم تو جورابم کلتم گذاشتم تو پشت شلوارم شوکرم گذاشتم تو جیبم رو به بچهها گفتم :آماده؟ دوتاشون با تکون دادن سر اعلام آمادگی کردن چراغ قوه رو برداشتم با بچهها از ماشین پیاده شدیم نفسم فوت کردم سوز شدیدی میومد باسر به بچهها گفتم که پشت سرم بیان خودمم خیلی استرس داشتم اما ترسی نداشتم انقدر ماموریت رفته بودم که عادت کرده بودم اما خب این یکی ریسکش بالا هس انقدر نقشه این اطراف این کلبه رو دیده بودم حفظ بودم در کلبه قفل بود پس رفتم سمت پنجره پشتی بچهها هم پشت سرم میومدن ضربان قلبم بالا بود با ی ضربه به پنجره باز شد با دست به بچهها اشاره کردم که بیان. خودم زودتر رفتم همه جا تاریک بود تاریک تاریک ?
چراغ قوه رو روشن کردم
ی کلبه دوبلکس بود همه وسایل چوبی بود
شمیم :وای چقدر تاریکه!!
ریما :من میترسم بیا برگردیم ?
__بچهها ??میگم هیچی نیس اصلا مگه من گفتم بیاید خودتون خواستید پس حرف اظافه نزنید. ی نگاه کلی به خونه کردم صدای زوزه گرگ با صدای جیرجیرک قاطی شده بود با کمک بچهها طبقه پایین رو گشتیم حتی ی ذره خاک روی وسایل نبود پس کسی اینجا زندگی میکنه
شمیم :بیا دیدی چیزی نیست حالا بیا برگردیم
__اما هنوز بالا رو نگشتم
ریما شمیم کلافه با هم گفتن :سوزان ????
ای بابا بچهها من نمیتونم دست خالی از این کلبه برم من باید بفهمم حرفای مردم درسته که این کلبه جن داره یا تحقیقات ما که این جا قاچاق میشه؟؟؟
بدون توجه به بچهها اروم به سمت پلههای چوبی رفتم با اجبار بچهها هم دنبالم اومدن از پلهها رفتیم بالا استرس داشتم یا شایدم ترس وای خدا خودت کمکم کن به ی راهروی تنگ تاریک رسیدیم که فقط ی در توش بود اروم رفتم سمت در. در با صدای قیژی باز شد چراغ قوه رو گذاشتم لبه کلاهم شوکرم برای احتیاط دستم گرفتم به اتاق نگاه کردم ی تخت چوبی ی نفره ی میز کوچیک چوبی کنارش بود ی کمد چوبی اینطرف اتاق بود به بچهها نگاه کردم طفلی ها از ترس میلرزیدن بی توجه به اونا اول رفتم سمت میز کشوش رو بیرون کشیدم چیزی نبود دریغ از ی کاغذ بیخیال میز شدم رفتم سمت کمد درشو باز کردم چیزی نبود ناامید داشتم درشو می بستم که دستم خورد به لبه کمد و پشتش باز شد ی تای ابروم رو بالا دادم ی لبخند فاتح زدم ی گاوصندوق قدیمی بود که باز کردنش خوراکمه با یکم اینور اونور کردن گاوصندوق با صدای تیکی باز شد
__ریما اون کوله رو بده من
ریما سریع کوله رو بهم داد منم هرچی تو گاوصندوق بود توی کوله خالی کردم بعد در گاوصندوق رو بستم در مخفیش هم بستم و در آخر در کمد هم بستم کوله رو دادم دست ریما خودم دوباره به اتاق نگاه کلی کردم خوشحال بودم که دست خالی بر نمیگردم سریع با بچهها از پلهها اومدیم پایین
__دیدید عباس جنی در کار نبود ؟؟??
شمیم :باشه بیا بریم
-_ی لحظه صبر کن بعد صدام رو صاف کردم بلند گفتم :آهای آقای عباس جنی کجا هستید ؟؟بیاید دیگه
ریما ؛چی کار میکنی مگه دیونه شدی چرا صداش میکنی ؟؟
__؛نخیر من باید ثابت کنم اینجا جن نداره دوباره گفتم هویییییییییی عباس جون کجایی بیا دیگه همون موقع ی چیزی از رو پام رد شد پایین نگاه کردم سوسک بود من از سوسک بدم میاد برای همین جیغ زدم ریما شمیم که فکر کردن عباس جنی رو دیدم اونا هم جیغ زدن بالا پایین میپریدم که ی وقت به پام سوسک نباشه تو اون شرایط صدای پاشنیدم با سایه ی نفر روی دیوار ترسیده بودم برای همین به سمت پنجره دویدم بچهها هم به تبعید از من هم میدویدن هم جیغ میزدن هم اشک میریختن بچهها رو جلوتر سریع فرستادم بیرون منم داشتم میرفتم که یهو یکی از پشت سر کتفم رو کشید
داشتم سکته میکردم نمیدونستم چی کار کنم که یهو مغزم فعال شد شوکرم رو روی دستش گذاشتم با گفت آخ دستشو برداشت منم از فرصت استفاده کردم رفتم بیرون میدویدیم سمت ماشین قفل ماشین رو زدم سوار شدیم استارت زدم روشن نشد دوباره زدم روشن نشد از آینه بغل نگاه کردم یکی داشت به سمتمون میدوید ریما با گریه گفت :روشن کن دیگه الان میاد دوباره استارت زدم وای داشت میرسید با داد گفتم
د روشن شو لعنتی که یهو ماشین روشن شد گاز رو گرفتم رفتم وقتی رسیدیم به جاده خیالم راحت شده بود اما شمیم ریما همش پشت سرشون نگاه میکردن که ی وقت کسی دنبالمون نباشه اما خدایی چه ترسناک بود تو اون سرمای زمستون عرق کرده بودم به سمت خونه ی که کرایه کرده بودیم رفتیم
__فردا اول وقت برمیگردیم تهران
شمیم ریما حرفم رو تایید کردن بعد یکم رانندگی رسیدیم ماشین رو پارک کردم سریع پیاده شدیم شمیم در خونه رو باز کرد رفتیم تو همه ی طرف افتادن کوله رو از ریما گرفتم درشو باز کردم روی زمین خالیش کردم ی عالمه پاکت بود یکیشون باز کردن قرارداد ی 500 کیلو کرارک از ترکیه به ایران ??
وای خدای من اون یکی باز کردم قرار دادتحویل 100 نفرآدم به فرانسه وای خدا جون اینا چه جور ادمایی هستند به پایین قراردادها نگاه کردم پای هر قرار دادی ارسلان شایان بود پوفی کشیدم همه کاغذا رو گذاشتم تو کوله زیپشو کشیدم به بچهها نگاه کردم روی مبل همین جوری خوابشون برده بود رده های اشک روی صورتاشون بود من چقدر ظالمم اگه ی بلای سرشون میومد من هیچ وقت خودمو نمی بخشید. رفتم از اتاق دوتا پتو اوردم انداختم روشون الهی چه ناز خوابیدن به ساعت نگاه کردم واااااای ساعت 3بود سریع رفتم لباسم رو با ی بلیز شلوار عوض کردم بعد رفتم مسواک زدم بعد بدون انجام دادن هیچ کاری رفتم خوابیدم
با صدای قوقول قوقول خروس همسایه از خواب بیدار شدم
__عهه مردم یکم درک ندارن با این خروساشون بی حوصله بلند شدم رفتم دست صورتم شستم بچهها هنوز خواب بودن سماور زدم بالا همونجور که رختخوابم رو جمع میکردم بچهها رو صدا کردم
__ریماااا شمیم بلند شید انگار نه انگار رختخوابم گذاشتم اونطرف موهای بلندم رو بالا سرم بستم دوباره صداشون کردم ن اینا انگار نمیخوان بلند بشن رفتم بالا سرشون __ریمااااا بلند شید دیگه
شمیم :بذار بخوابیم عهه
__باشه بخوابید، رفتم تو اشپزخونه دوتا دیوان آب خنک اوردم بالا سرشون
___بلند نمیشید؟؟؟؟
دوتای گفتن :نوچ
__پس خودتون خواستید بعد ی لیوان روی صورت ریما ی لیوان رو صورت شمیم خالی کردم که یهو دوتای مثل فنر از جا پریدن سردرگوم منو نگاه میکردن منم ریسه میرفتم از خنده تازه مغزشون فعال شد دوتای هجوم اوردن سمتم شروع کردن به قلقلک دادن داشتم میترکیدم از خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواای...ول..ولم.. کنی..کنید.. از خنده نمیتونستم درست حرف بزنم شمیم رو به ریما گفت :ولش کنیم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :ولش کنیم که علافا رو میخوره!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم رو به من گفت :راست میگه علفا رو میخوری؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__وای ترو.. خدا.. بچهها.. ن نمیخورم.. ولم کنید ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :قول دادی هاا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__باشه.. قول قول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست از قلقلک دادنم برداشتن منم سریع فرار کردم وای دلم درد گرفته بود با حرص رو بهشون گفتم من علفا رو نمیخورم میذارم برای شما ?که دوتای میخواستن دوباره بیان طرفم سریع گفتم هوییی یهویی رم میکنید برید حاضر بشید که باید بریم با چشم خط نشون کشیدن که دستم بهت نرسه از کاراشون خندم گرفته بود سرم تکون دادم سفره پهن کردم سه تا چای شیرین ریختم پنیر کره هم اوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir___ریمااااا شمیم بیاید صبحانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتای همزمان اومدن نشستن بدون حرف صبحونه رو خوردیم شمیم سفره رو جمع کرد ما هم رفتیم حاضر بشیم ی شلوار جین مشکی با مانتوی جذب آبی نفتی هم پوشیدم ی شال آبی مشکی هم سرم کردم کوله اسناد رو برداشتم اون دوتا هم آماده بودن رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__بچهها ی لحظه صبر کنید من کلید خونه رو بدم به این املاکیه بعدش پیاده شدم رفتم سمت املاکیه کلید رو دادم اومدم بیرون سوار ماشین شدم خوشحال بودم این ماموریت هم با موفقیت به اتمام رسوندم ی آهنگ شاد از تتلو گذاشتم بچهها هم از خوشحالی من خوشحال بودن سه تای با آهنگ میخوندیم جاده خلوت بود گازشو گرفتم رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از 4ساعت به تهران رسیدیم بچهها که خوابشون رفته بود اینا هم هی بخوابن نمیدونم چرا اینارو برای چی با خودم اوردم دایی(جناب سرهنگ )اجازه نمیداد خودم بیام به چه بدبختی راضیش کردم ی فکر خبیثانه به سرم زد یهو ضبط ماشین رو زیااااد کردم دوتای از خواب پریدن وای چه خندهدار بودن شمیم که تازه فهمیده بود چی شد با حرص انگشت اشارش رو تکون داد گفت ::سوزان خانم امروز دوبار مارو اذیت کردی منتظر تلافی باش ??
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که فقط میخندیدم ریما فقط با حرص منو نگاه میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__خب دیگه رسیدیم بپرید پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما ::خواهش میکنم کاری نکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__راست میگی دیگه کاری نکردی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :عجب روی داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__باشه حالا مرسی زحمت کشید حالا برید کار دارم دوتای پیاده شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :بای ماموریت خوبی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :بای برو بذار باد بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بای عشقم بعد بدون این که اجازه بدم حرف بزنن گازشو گرفتم رفتم سمت خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مبایلم از داشبرد میومد برداشتم ا دایه سریع تماس رو برقرار کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir___سلااااام دایی جونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی خیلی رسمی جوری که انگار کسی کنارشه گفت :سلام ستوان کجاید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم مثل خودش گفتم :من دارم میرم خونه از اونجا میام اداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی :پس سریع تر خودتو برسون اداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__چشم جناب سرهنگ امر دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامری ندارم کارت تموم شد خودتو برسون. بعد قطع کرد مردم دایی دارن ما هم دایی داریم ی حالی ازمون نپرسید مثلا ماموریت بودم بیخیال شونه بالا انداختم سرعتمون بیشتر کردم رسیدم جلوی آپارتمانمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد ی دوش کوتاه لباسم رو با لباس فرم عوض کردم چادری نبودم اما شغلم ایجاد میکرد که تو محل کار سرم کنم برای همین چادرم سرم کردم کیف مشکی برداشتم اسناد رو گذاشتم داخلش رفتم بیرون سوار ماشین شدم رفتم سمت اداره بعد 20 دقیقه رسیدم با ی شوقی وصف نشدنی رفتم تو اداره سربازا بهم احترام نظامی میزاشتن با ی ذوقی رفتم اتاق دایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir___سلااااام دایی جوونم چی طوری ی حالی ی احوالی نپرسی از ما هاا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهی با چشم بهم اشاره میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__وای دایی چشمت درد میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی :نه... اومدم وسط حرفش گفتم ::اها چشمت میپره پول دستت میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه یهو از پشت سرم صدای سرفه اومد با تعجب به پشت سرم نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__هیععع ووویی این کی اومد از نشونه های روی شونه هاش فهمیدم سروان، نمیدونستم چی کار کنم که دایی مثل همیشه نجاتم داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی (جناب سرهنگ) رو به من گفت :ایشون سروان آراد ریاحی هستن و بعد رو به جناب سروان گفت ایشونم ستوان سوزان فرجام هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__س..سلام. وای احترام هم نذاشتم مثلاً ی درجه از من بالا تره خب چی کار کنم قایم شده بود اما چه جناب سروانی چقدر نازه الهی زنت برات بمیره خاک تو سرت از کجا میدونی زن داره خب باشه نامزدت بمیره شاید اصلا نامزد هم نداشته باشه خیلی خب دوست دخترش بمیره اصلا چرا کشدار راه انداختی؟؟ میام میزنمت وجدان خان هاا. باشه اصلا من خستم میرم میخوابم. یالا برو بخواب وجدان جونم شب بخیر. اما خدایی چه جیگره پوستی گندمی چشمای توسی ابرو مو مشکی چهارشونه تو لباس فرم هم خیلی جیگر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای دایی از جام دو متر پریدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی:ستوااان؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__بع...بعله.. بعله دای..یعنی جناب سرهنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی نفسشو فوت کردو گفت نمیشینی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه رو به روم نگاه کردم ا این سروانه کجا رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی :اینجا نشستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا گند زدم سرم انداختم پایین رفتم رو صندلی پشت میز بزرگی که وسط سالن بود نشستم درست روبه روی این سروانه تا حالا تو اداره ندیده بودمش حتما جدید اومده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی :ستوان چی اوردی برامون؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیف دستی رو به دایی دادم دایی درشو باز کرد پاکتا رو باز کرد یکی یکی خوند اخماش تو هم رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب ما دیشب به کمک سروان تونستیم دستگیرشون کنیم اما متاسفانه یکیشون ارسلان شایان مونده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__جدی؟؟ دیشب؟؟ همشون؟؟ چه جوری؟ مگه اصلا اومدن؟؟ ????
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین سروانه چی بود اسمش اها آراد دستاشو رو میز قفل کردو گفت :بعله دیشب حوالی ساعت 1نیم من رفتم اون کلبه پنهان شدم سر صدای از بالا میومد میخواستم برم بالا دیدم س نفر اومدن پایین (با تعنه گفت) یکیشون میخواست شجاعتشو به دوستاش نشون بده شروع کرد صدا کردن عباس جنی نمیدونم چی شد جیغ زدن اومدم ببینم چرا جیغ میزنن که تا منو دیدن فرار کردن نفر آخری رو گرفتم اما با شوکر دستنو سوزند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواااااای این.. این که میگه من.. به دستش نگاه کردم جای شوکر رو دستش مونده بود با دهن باز نگاش میکردم یعنی این بود ما از این ترسیده بودیم وای خدای من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__شما.. یعنی.. تو بودی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد گفت بعله من بودم خب میدوی هاا ی سوال منو اون موقع شبیه چی دیدی که اونجوری فرار میکردی؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__من.. من..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال ادامشو گوش کن بعد رفتن شما چنددقیقه بعد چندتا ماشین اومد چند نفر پیاده شدن رفتن تو منم برام جالب شد یعنی فهمیدم همون خلافکارا هستن به سرهنگ خبر دادم نیرو فرستاد همشون رو دستگیر کردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی ادامه داد ::البته با این مدارک دیگه نمیتونن در برن حاشا کنن اما متاسفانه یکیشون قصر در رفت ارسلان شایان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__حالا باید چیکار کنیم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتون میگم حالا میتونید برید موفقیتتون هم بهتون تبریک میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروان :ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__مرسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتیم میرفتیم که دایی صدام کرد::ستوان تو بمون کارت دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروانه به دایی احترام نظامی گذاشت رفت بیرون منم دوباره رفتم رو صندلی نشستم منتظر شدم دایی شروع کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی :من چند بار بهت گفتم تو اداره محل کار منو دایی صدا نکن ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__ا دایی.... یعنی اذیت نکن دیگه.. باشه سعی خودمو میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی ن نباید دیگه تکرار شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم :چشم جناب سرهنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآفرین حالا بگو ببینم آراد چی میگفت؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آراد؟؟؟ آراد کیه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورم سروان آراد ریاحی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__اهاا اینو میگی خب چی میگفت؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن دارم از تو میپرسم چی میگفت؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب میگفت همشونو دستگیر کردن........ اومد وسط حرفم گفت :ن اینو نمیگم قضیه شوکر اینا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__اهاا اونو میگی هیچی بابا من با بچهها رفتیم اسناد رو برداشتیم موقع برگشت میخواستم به خودمو. بچهها ثابت کنم جنی در کار نیست منم.. صداش کردم همون موقع از رو پام سوسک رد شد میدونی که من از سوسک نمیترسم اما بدم میاد برای همین.... برای همین جیغ زدم بچهها فکر کردن من جن دیدم اونا هم جیغ زدن همون لحظه ی سایه رو دیوار دیدم.. فکر کردم.. جنه اما حالا نگو این سروانه بوده هیچی دیگه ما فرار کردیم موقع فرار کتفمو کشید خو منم ترسیدمو شوکرو گذاشتم رو دستش بعد فرار کردم دیگه ??
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دایی نگاه کردم که یهو زد زیر خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__وا دایی چرا میخندی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی اما واقعا تو اون موقع آراد رو شبیه چی دیدی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__نمیدونم دایی اما هرچی بود ترسناک بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی خندش تموم شد گفت :خب پس پسر مردمو ناقص کردی!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__ناقص چیه دایی جون ی شوکر خورد پشت دستش دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعله خب بگذریم اتفاقی براتون که نیوفتاده زخمی نشدید؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ن دایی همون سالمیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوبه مثل همیشه خوب بودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب میدونی که ی کی از اون خلافکارا رو نگرفتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بعله میدونم ارسلان شایان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوزان میدونی.... یعنی.. ارسلان شایان پسر.. پسر همایون شایانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر همایون پسر همون نامرد واااااای خدای من یعنی ارسلان شایان پسره... ن ن وای خدای من هیچی نمیشنیدم (7سال پیش مثل فیلم از جلوی چشمام رد شد 7سال پیش همین همایون زندگیمون رو به گند کشید پدرمو توسط مواد مشروب کشت مامانم...به مامانم ت*ج*ا*و*ز کرد مامانم سکته کرد مورد و من موندم بی پدری بی مادری من اون سال افسردگی گرفتم دایی منو برد پیش خودش بزرگم کرد دایم پلیس بود منم تصمیم گرفتم پلیس بشم انتقام مامان بابام رو بگیر.) حالا بعد 7سال موقعش رسیده موقع انتقام هنوز صدای گریه های مامان تو گوشمه و این شعله انتقام. رو بیشتر میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنکی آب بهل*ب*م از فکر یادآوری گذشته بیرون اومدم به دایی که به خاطر من ازدواج نکرد دایی که الان نگران رو به روی من زانو زده نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی جان یکم از این آب بخور حالت جا بیاد چرا اشک می ریزی فدات شم. آب رو از دست دایی گرفتم یکمیشو خوردم لیوان رو گذاشتم رو میز من برای انتقام نباید ضعیف باشم اره نباید برای همین بغضم رو قورت دادم رو به دایی گفتم :خب باید چیکار کنم هر کاری باشه انجام میدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی که دید حالم بهتره کنارم نشست گفت :اگه کسی بهتر از تو رو سراغ داشتم عمرا میذاشتم به این ماموریت بری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__ن دایی من به این ماموریت میرم به خاطر خودم به خاطر اشکای مامانم من میرم حالا بگید من باید چی کار کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی سرشو تکون داد رفت پشت میزش نشست خیلی جدی بهم نگاه کردو گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمایون کلی خلاف کرده اما مدرکی ازش نداریم اون همه جا اسم ارسلان پسرش رو آورده ما میتونیم ارسلان رو دستگیر کنیم اما اصل خلاف رو همایون انجام میده ما نمیخوایم این دفعه هم همایون از دستمون فرار کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__من باید چی کار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو باید بهشون نزدیک بشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چجوری؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان فرداشب از آمریکا میاد همایون براش مهمونی گرفته تو میری به اون مهمونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__به چه عنوانی؟ یعنی.. بگم من کی هستم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمایون عموی ناتنی آراد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__چییی؟؟ عموی آراد یعنی عموی جناب سروان؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره عموی ناتنی مادر آراد با داداش همایون ازدواج کرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یعنی مامان آراد دوبار ازدواج کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره آراد از شوهر اولش بوده الان پدر مادر آراد مردن باباش که تصادف کرد مامانش هم خودکشی کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__هیععع برای چی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسائل شخصی، اینا مهم نیست تو با آراد میری به این مهمونی به عنوان همراه آراد فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوبه وقتی رفتی باید کاری بکنی که ارسلان ازت خوشش بیاد باید کاری کنی که بهت اعتماد پیدا کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دایی من.. دقیقا باید چیکار کنم دایی اصلا میدونی چی میگی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره میدونم فکر میکنی برای من آسونه گفتن این حرفا ن ن به ولا ن اسون نیس که ناموست رو بفرستی تو دهن شیر اما ما مجبوریم ببین دایی جان میدونم سخته اما راه دیگه نداریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__بعله دایی میدونم بفرمایید میگفتید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم دیگه.... .. باید خودتو به ارسلان نزدیک کنی یادت باشه ارسلان برای تو پله برای رسیدن به همایون. ی مدارکی قطعاً هست که دست خود همایون تو باید اون مدارک رو به دست بیاری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__خب چرا از اول به همایون نزدیک نشم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردی همایون بچه هس ن دایی جون اونجوری میفهمه ی نقشه ای داری نگران نباش من مواظبتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه دایی.. یعنی.... چشم جناب سرهنگ. دایی خنده ریزی کردو گفت اگه بخوای میتونی بری خونه استراحت کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__باشه اگه خواستم میرم با من کاری ندارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irن برو مواظب خودت باش خودتو برای فردا شب آماده کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__چشم پس من رفتم خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق اومدم بیرون فردا شب چه شبی بشه یعنی میتونم اعتماد ارسلان رو جلب کنم؟؟ حالا تا فردا شب خیلی مونده اوخ تازه باید با این پسره آراد برم همایون خان منتظرم باش که میخوام کله پات کنم. خسته بودم از خودم از این زندگی حال حوصله اداره رو نداشتم باید یکمی استراحت کنم برای همین تصمیم گرفتم برم خونه قفل ماشینم رو زدم سوار شدم استارت زدم روشن نشد بازم زدم روشن نشد عهه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__نکبت اگه من تورو نفروختم اون از دیشبت اینم از الان کلافم کردی.. صدای ضربه زدن به شیشه پرید وسط گفت وگو منو ماشینم کلافه شیشه رو دادم پایین ا این که آراد (چه پسر خاله شدم) خو چی کار کنم من که جلوش اسمشو نمیگم که پیش خودم که میتونم اسمشو بگم راستی این زن داشت یا نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم فرجام؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداش از فکر خیال اومدم بیرون (اما جدیدا خیلی میرم هپروت)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__ب..بعله؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن شاخ دارم یا این که خیلی خوشگلم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام از سوالش اندازه توپ پینگپنگ شده بود یعنی چی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حالتم فهمید که نفهمیدم پوزخندی زدو گفت :اخه هر وقت منو میبینی دیگه متوجه چیزی نمیشید ??
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره پروووو من فکر کردم چی میخواد بگه نکبت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم :اتفاقا خوشگل که تا دلت بخواد دیدم اما خوشگل خودشیفته ندیده بودم که به لطف شما دیدم. ?حالا نوبت اون بود که حرصش دربیاد ?ی پوزخند تحویلش دادم گفتم حالا امرتون؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irی نگاه به ماشین کردو گفت میخواستم ببینم اگه روشن نمیشه تا ی جای برسونمتون اما حالا میبینم به ی آدم خودشیفته نیازی نداری پس روز خوش ی لبخند مسخره زد رفت.پسره پرو خودشیفته عهه اصلا من نیازی به تو ندارم نکبت دوباره استارت زدم روشن نشد میخواستم برم ماشین دایی رو بگیرم میدونستم نمیده چون رو ماشینش در حد مرگ حساسه پس بیخیال شدم از ماشین پیاده شدم ی لگد به ماشین زدم __بزار ماموریتم تموم شه میفروشمت بعد رفتم کنار خیابون وایسادم تا تاکسی گیرم بیاد که ی ماکسیما مشکی جلو پام ترمز زد گفت روز خوش خانم فرجام ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irا این که آراد نکبت منو میرسوندی دیگه اما بر خلاف میلم لبخند مسخره زدم گفتم روز شما هم خووش آقای ریاحی ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو تکون داد بعد گازشو گرفت رفت ا ا پسره بیشعور خب ی تعارف میکردی هوا زیاد سرد نبود بعد 5-6 دقیق ی دربست گرفتم رانندش ی پیر مرد بود ماشینش هم سرد سرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پدر جان میشه بخاری روشن کنید؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترم بخاری خرابه پول ندارم درست کنم خرج زندگی بالاه کمرم زیر بار زندگی خورد شده...... تا خود خونه این از مشکلاتش گفت منم تو سرما هی جمع تر میشدم 200 بار خودمو لعنت کردم که به اون پسره پریدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترم رسیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع کریه رو حساب کردم پیاده شدم اوووف سرم رفت چقدر حرف زد همه مشکلاتم اومد جلو چشمم یه سوال کردما همین جوری که با خودم حرف میزدم در خونه رو باز کردم لباسمو عوض کردم جلوی TV نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو صدای گریه بچه بلند شد خخخ صدای زنگ گوشیمه ی مدت خنده بچه بود حالا گریشو گذاشتم تو کیفم بود برداشتم. ا شمیمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__سلااااام شمیم خانم خوبی خواهر گرامی خوبن (ریما خواهر شمیمه نگو که نمیدونستی!!!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :سلام سوزان جونم همه خوبن ما که صبح هم دیگه رو ندیدیم ??
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__کوفت حالا کارتو بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایه هستی امشب بریم بیرون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__اووووم.. اره بریم رستوران همیشگی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره دیگه ما خودمون میایم تو برو ساعت 7نیم اینجورا اونجا باشی هااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-_باشه پس شب میبینمت کاری نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irن برو شرت کم بای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عوضی سلام به اون خواهرت برسون بای و قطع کردم خوب شد شبم میریم تفریح به ساعت گوشیم نگاه کردم 12نیم بود دایی که نمیاد رفتم تو اشپزخونه خب چی داریم در یخچالو باز کردم اوووووو باقالی پلو. باقالی پلو کجا بوده؟؟؟؟ یادم باشه از دایی بپرسم اما الان مهم نبوده مهم اینه که این خندق بلا (شکم) پر بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irی قاشق خوردم اوووم چه خوشمزس تند تند خوردم و در آخر ی لیوان دوغ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__هر کی درست کرده دستش درد نکنه ظرف غدا رو شستم رفتم اتاقم روی تختم ولو شدم نمیدونم چقدر گذشت که خوابم رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا احساس کردن برخورد چیز نرمی با گوشم بیدار شدم یکمی از چشمم باز کردم ا دایه که!! ریز میخندید پر سفیدی تو دستش بود تو گوشم میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو بلند شدم دایی دیگه کنترلش دست خودش نبود میخندید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__دااااااایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت :جو..جون دایی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمم خندم گرفته بود که یهو یاد ی چیزی افتادم مثل قرقی بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی :چی شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__ساعت چنده دایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir6نیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیععع دایی دیرم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجا می خواستی بری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شمیم اینا میخواستم برم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه دایی جان دیر نشده حاضر شو برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__دایی جونم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی میخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__من؟؟ هیچی میگم دایی جونم.. ماشینت رو.. ماشینت رو میدی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__دایی جونم بده دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسالم برام میاری ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگونشو ماچ کردمو گفتم نوکرتم دایی جونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجای ماچم رو پاک کردو گفت خوبه خوبه بیا برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدمو رفتم حاضر بشم موهام رو شونه کردمو بالا سرم بستم پوستی سفیدی داشتم برای همین سفید کننده پنکک نزدم ی رژگونه گلبهی زدم ی رژلب صورتی زدم ریمل هم زدم خب اینم از آرایشم خب چی بپوشم ی شلوار مانتوی مشکل جذب پوشیدم ی سویشرت صورتی تنم کردمو ی شال صورتی مشکی هم سرم کردم اووم عالی شدم کتونی مشکیم هم پوشیدم کوله ام هم برداشتم اسپری مخصوص خودمو زدمو رفتم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__دایی سوئیچ کجاست؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو کتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوئیچ رو از جیب دایی برداشتم __دایی من رفتم خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمواظب خودت باش خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم بیرون سوار ماشین شدم رفتم سمت رستوران همیشگی سر ی ربع رسیدم بدو بدو ماشینو پارک کردمو رفتم تو با چشم دنبالشون گشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوزااان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت صدا چرخیدم ریما بود از اون سمت داد زد دختره دیونه ابرو برا آدم نمیزاره چند نفری بهم نگاه کردن با یه لبخند مسخره عذرخواهی کردم رفتم سمتشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :معلوم هست کجایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :کدوم گوری بودی چرا دیر کردی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_-علیک سلام خوبم ممنون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم اومد وسط حرفمو گفت :گیریم که علیک چرا دیر کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو صندلی نشستم گفتم :خواب بودم شرمنده چیزی سفارش دادید؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :اره برای تو هم سفارش دادیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :کنارت رو نگاه کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو نگاه کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارم رو نگاه کردمو گفتم :خب؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :خره منظورمون اوناست بعد به میز کناریست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه میز کناری نگاه کردم سه تا پسر بودن چه نازن یکیشون پوستی گندمی چشمای آبی در کل خوشگل بود اون یکی پوستی تقریبا سفید با چشمای سبز مو ابرو قهوهای اون یکی هم.... دستش جلوی صورتش بود نمیتونستم قیافش رو ببینم برگشتم سمت بچهها گفتم :خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتای گفتن :خبو زهرمار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه دربارشون بحث نکردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :میاید بازی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :چی بازی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم ؛جرات یا حقیقت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما من که هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منم هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم از کیفش ماژیکی درآورد گفت :این طرفش سمت هر کی بیافته باید سوال کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماژیک روی میز چرخوند شانسی گندم افتاد به منو شمیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :خب سوزان جونم جرات یا حقیقت؟ معلومه دیگه انقدر ترسوی که حقیقت رو انتخاب میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نخیر کی گفته جرات انتخاب میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :جدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اهوم جدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب برو با اونا سلام علیک کن بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با کیا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اون پسرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شمیمممممم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودت گفتی جرات پس برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه ی گفتم بلند شدمو رفتم سمت میزشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای اخه من برم ی کاره چی بگم اما دیگه برای برگشت دیر بود رسیدم سر میزشون اون دونفر با تعجب نگام میکردن اما اون یکی اصلا به درک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__ا.اووم.. چیزه... یعنی.. سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دوتا :سلام بفرمایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند پهنی زدم گفتم :-خوبی.....همون لحظه همون پسره که سرش پایین بود بهم نگاه کرد هیعععععع این... این که این پسره خودشیفته هس آراد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irورور با چشمای گشاد شده نگاش میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو جلو صورتم تکون داد گفت :من میگم زیادی خوشگلم تو میگی خودشیفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir___چ..چی میگی.. منظ... عهه نفسمو فوت کردمو درست گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_در خودشیفتگی شما که شکی نیست اما خب فکر نمیکردم شما باشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدوزیر لب گفت ستوان مملکت رو باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم :منظور؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم نگاهی کردو گفت منظوری نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون پسر چشم ابیه گفت :آراد معرفی نمیکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد :راست میگی ی لحظه صبر کن اسمت چی بود... سو..سوز..سو..سوزن؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدندون قورچه رفتم پسره پروووو اسم منو مسخره میکنه با ی لبخند پهن رو به من گفت :درست گفتم دیگه سوزن؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی اهمیت به سوالش رو به اون پسره چشم ابیه گفتم :سوزان.. سوزان فرجام هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره ریز خندیدو گفت خوشبختم منم امیرم امیر مجد به روش لبخند مصنوعی زدم. اون پسره چشم سبزه گفت :خو منم فرهادم آریا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اونم ی لبخند مسخره زدم بعد رو به آراد گفتم مزاحم نمیشم آقای آرد ببخشید آقا آراد ?اونم با حرص گفت راستی ماشینتون درست شد ?یاد پیرمرده سرما.... افتادم گفتم بعلهههههه. ریز خندید میخواستم بیام که فرهاد گفت :حالا چی کار داشتید؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیچی میخواستم حال جناب سروان رو بپرسم ی لبخند پهن زدم رومو کردم اونور که برم هنوز قدم اول رو برنداشتم بووووووم خوردم زمین ای خدا جون دیگه پامو حس نمیکردم ای واااااااااااااااااای جلو این پسره خوردم زمین زیر چشمی نگاه کردم داشتن میخندیدن شمیم ریما سریع اومدن کمکم اوی دردم گرفته بود شدید ای ای ??
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد :اخه میخوای کمکت کنم ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم حرص نمیدونم هر چی بود خندشو قورت داد با کمک شمیم ریما رفتم نشستم سر میز خودمون همین اومدم بهشون فش بدم گارسون غذاهارو اورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارسون غذاهارو چید روز میزو رفت منم از فرصت استفاده کردمو گفتم :_بیشعورا نکبتا خوب شد؟ ن میخوام بدونم خوب شد خوردم زمین؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم با خنده گفت :وای سوزی خیلییییییی خنده دار بود وای میشه ی بار دیگه بخوری زمین ??
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__شمیمممممم ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم خندشو خودرو گفت غلط کردم حالا ی ساعت چی میگفتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :شماره داد ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__نخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتاشون پنچر شدنو گفتن پس چی میگفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم همه رو تعریف کردم از کلبه تا اینجا که خوردم زمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تموم شد دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :یعنی اون موقع این بود ما اینجوری ترسیدیم اگه من میدونستم همچین هلووویی دنبالمونه من خودم میرفتم پیشش ??
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واقعا که.. همونجور که حرف میزدیم غذامون هم خوردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_-راستی بچهها من فردا میرم ماموریت ی مدت نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :ماهم میایم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__نخیر مگه قراره همه جا شما هم ببرم تازه با این شازده باید برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما شمیم گنگ نگام کردن گفتن :کی ??
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر به آراد اشاره کردم بهم نگاه کردن دوباره گنگ گفتن :خب کی؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__ای بابا این پسرو میگم دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتای با هم گفتن :جدی ???
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اهوم جدی خب دیگه بسه پاشید بریم ماشین اوردید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :نوچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس با چی اومدید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :با بابا کار داشت اینطرفا ما هم رسوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرض حالا بیا برسونمتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتیم میرفتیم سمت ماشین که یکی گفت :ا ماشین جناب سرهنگ رو اوردید ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت صدا که همون آراد بود برگشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره میدونی چیه همش با ی ماشین باشم برام سخته عادت دارم هر دفعه با ی ماشین باشم هه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدندون قورچه ای رفت گفت :جدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعله جدی ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: سوزان خانم معرفی نمیکنید بعد به ریما شمیم اشاره کرد اومدم بگم که ریما سریع تر گفت :من که ریمام اینم ابجیمه شمیم ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوفت این پسر دید دست و پاشو گم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر :خوشبختم منم..... ریما پرید وسط حرفشو گفت میدونم شما آقا امیری ایشونم آقا فرهاد اوشونم آقا آراد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرهاد با تعجب گفت :از کجا میدونی؟؟ این دفعه شمیم گفت :سوزان گفت دیگه. تند شمیم رو نگاه کردم گند زد الان اینا پیش خودشون چی فکر میکنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرهاد زد زیر خنده گفت :اها بگو پس سوزان خانم گفتن ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__خب دیگه بچهها بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :حالا داریم حرف میزنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شمیمممممم ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرهاد :راست میگن دیگه عجله دارید؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__ن اما دایی نگران میشه باید برم بعد رو به شمیم ریما گفتم :شما بمونید حرف بزنید من رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :ن دیگه خو ما هم میایم دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدافظ جناب سرواان بعد با بقیه هم خداحافظی کردم منتظر خدافظی اونا نشدم سوار ماشین شدم شمیم ریما هم سوار شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :چقدر نازبودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :دیدی گرفتم سوزی خانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی گرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارتی رو جلوم تکون داد و گفت :شماره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__چی؟؟ کدوماشون داد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :فرهاد بعد صداشو عوض کردو گفت :لطفاً اینو بگیرید برای آشنایی بیشتر لازم میشه بعد دوتایی خندیدن واقعا هم خنده دار بود ماشین رو روشن کردمو رفتم سمت خونه شمیم اینا بعد 10 دقیقه رسیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب دیگه برید شرتون کم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :باشه دیوث خودم بای?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :خدافظ عشقم خوش گذشت مواظب خودت باش ماموریت این آقا ارادی که من دیدم ی کاری میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خفه مثلا میخواد چی کار کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم :شاید رفتی وقتی برگشتی خدا خواستو ما خاله شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__ن بابا خاله جون برو گمشو انگار من چلاقم که تو خاله شی ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتای خندیدن پیاده شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریما :از ما گفتن بود بای عجقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیالتون تخت خواب هیچی نمیشه برید بای. بعد گازشو گرفتم رفتم راست میگن ی وقتی...... ن بابا مثلا سروانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه سروانا دل ندارن ن جرات نداره داییم سرهنگه اما وقتی... عهه این خل وچلا باز ی چیزی گفتن منو برد تو فکر در پارکینگ رو با ریموت باز کردمو ماشین رو پارک کردمو رفتم سوار آسانسور شدم دکمه 8رو فشار دادم بعد چند ثانیه آسانسور رسید اومدم پایین در خونه رو با کلید باز کردمو رفتم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__کسی نیست؟ دایی جون؟؟ یهوووو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجام دایی. جلو TV نشسته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام عرض شد دایی جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام چه دیر اومدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه ساعت چنده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir11
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واقعا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_انقدر گرم حرف زدن شدیم زمان از دستم در رفت خب دایی من خستم میرم بخوابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه برو فقط فردا باید بری خرید برای ماموریت بعد از اونطرف میری خونه آراد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__واا دایی جون چرا اونجا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثلا خدمت کار آرادی از اونجا میری مهمونی درضمن اونا نمیدونن آراد پلیسه فکر میکنن شرکت داره نباید سوتی بدی آراد چند ساله که داره سعی میکنه همایون بهش اعتماد کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__چشم دایی هواسم هست من رفتم شب بخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب بخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت اتاقم لباسم رو با ی تاپ شرتک عروسکی زرد که عکس باب اسفنجی روش بود عوض کردم موهام رو باز کردمو روی تختم ولو شدم به ماموریتم فکر کردم نفهمیدم کی خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آیفون از خواب پریدم عهه کیه این وقت صبح بی حوصله بلند شدم چشمام رو باز نکردم که خواب از سرم نپره اروم رفتم سمت آیفون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهان چیه؟ درو بزن سوئیچ یادم رفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایی بود بیشتر اوقات ی چیزی جا میزاره درو زدم دوباره رفتم اتاقم خوابیدم نمیدونم چقدر گذشت که دوباره صدای آیفون بلند شد عهههههه دایی ما هم عاشقه هااا همش ی چیزی یادش میره مثل قبل با چشمای بسته رفتم سمت آیفون گفتم دایه برای همین این. دفعه نپرسیدم کیه درو زدم در آپارتمان رو باز گذاشتم داشتم میرفتم دوباره بخوابم که تلفن خونه زنگ خورد صداش از زیر مبل میومد خم شدم دنبال تلفن بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوزان خانم خانم فرجام کسی نیست؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آراد دو متر پریدم که سرم خورد به میز همونجور که سرمو ماساژ میدادم بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__تو اینجا چی کار میکنی؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر تا پامو نگاهی کردو بعد سرشو انداخت پایین واه چرا اینجوری کرد به خودم نگاه کردم هیععععع خاک برسرم با تاپ شرتک جلوی این مردکم زدم تو سرم سریع رفتم تو اتاقم جلوی آیینه وایسادم به خودم نگاه کردم چشما پف کرده موهام شولیده پولیده و از همه مهمتر با تاپ شرتک باب اسفنجی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع لباسم رو با ی شلوار تنیک عوض کردم موهامو شونه کردمو صورتمو ی آب زدمو ی شال انداختم رو سرم رفتم بیرون وای روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشتش به من بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__نگفتی اینجا چیکار میکنی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتم برگشت دوباره سرتاپامو برانداز کرد که سرفه الکی کردم به چشمام نگاه کرد به از چند ثانیه به خودش اومدو گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجناب سرهنگ گفتن بیام.. یعنی گفتن بیام دنبالتون بریم خرید برای ماموریت این حرفا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ راست میگه دایی دیشب گفت من یادم رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه شما برید من حاضر میشم میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیرون سرده همین جا میمونم تا بیای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا خب برو تو ماشینت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irن همین جا هستم تا بیاید نگاش کردم انگار چشماش میخندیدن وای یاد حرف شمیم اینا افتادم اگه جدی جدی خاله بشن چی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__غلط میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت گفت :کی؟ من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوخ انگار بلند گفتم ی لبخند مسخره زدمو گفتم :ن با خودم بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب گفت :خدا شفا بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرص گرفته بود در حد لالیگا با حرص رفتم سمت اتاقم ی مانتو آبی تیره با ی شلوار مشکی پوشیدم ی شال مشکی هم سرم کردم مثل همیشه ریمل رژگونه رژلب اسپری همیشگی رو زدم کیف کفش آبی رنگ مانتوم هم برداشتم رفتم بیرون اوا کجاست؟؟ با چشم دنبالش گشتم جلوی اپن اشپزخونه وایساده بود عکس منو مامانو بابا که سه تایی گرفته بودیم نگاه میکرد رفتم پشت سرش یهو گفتم :من آمادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع سمتم برگشت دوباره سرتاپامو نگاه کرد شیطون گفتم :خیلی خوشگلم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگنگ نگام کرد دوباره گفتم :اخه هر بار منو میبینی میری هپروت ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه هه حرفای خودشو به خودش گفتم مرموز نگام کردو گفت :مثل اینکه جامون عوض شده خانم خودشیفته ??
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره پروووو با حرص گفتم :نمیخوای بری؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته سوزن خانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سوزن درد ?س..و..ز..ا... ن. تکرار کن سوزان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریز خندیدو بی اهمیت به حرفم رفت بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص پامو کوبیدم به زمین زیر لب هرچی فش بود نثارش کردمو رفتم بیرون درو بستم پسره پرو صبر نکرد منم سوار آسانسور بشم همینجوری رفت نکبت منتظر شدم آسانسور بیاد اما انگار قصد اومدن نداشت فکر کنم کسی درشو باز گذاشته کلافه از پلهها رفتم پایین وقتی رسیدم پایین به آسانسور نگاه کردم ی کیسه زباله جلوش بود. حتما کار این پسره احمق خودشیفته رفتم از آپارتمان بیرون اطرافم نگاه کردم حالا کجا هس یهو با بوق ماشینی سه متر از جام پریدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__هووی یارو چه خ....... با پیاده شدن آراد ازماشین حرف تو دهنم ماسید نکبت این که اون روز ی چیز دیگه سوار بود با پوزخند گفت :سوار نمیشی؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرومو ازش گرفتم سوار شدم اونم سوار شد گازشو گرفت منم در حد مرگ از سرعت میترسم کمربندم رو بستم رفته بودم تو در از ترس نگاهی بهم کردو یکم سرعتشو کم کرد اما بازم زیاد بود چشمام رو هم فشار میدادم خداخدا میکردم که سریع تر برسیم همه آیه های کوچیک قرآن که حفظ بودم خوندم. نمیدونم چقدر گذشت که ماشین ایستاد اروم چشمام رو باز کردم اطرافم نگاه کردم این جا که پاساژ نیست سریع رو به آراد گفتم :اینجا کجاست؟؟؟؟ ?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعلوم نیست؟؟؟ بعد به ی تابلوی اشاره کرد رو تابلو رو خوندم (چهره سازان)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__واا آرایشگاه چرا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشما میری بالا اونا خودشون میدونن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__من نمیرم ☹️?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__لجبازانه گفتم ؛:ن..م..ی...ر... م
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای بابا برای ماموریتت باید بری باید یکمی تغییر قیافه بدی برو دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا چه مهربون گفت تو کف مهربونیش بودم که دوباره گفت::برو دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چی شد به حرفش گوش کردمو اومدم پایین همین که اومدم گازشو گرفتو رفت بچه پرو نذاشت خدافظی کنم اصلا به درک خیلی خانم وار رفتم سمت آرایشگاه زنگ رو فشردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__وقت داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر با صدای تیکی باز شد رفتم بالا در اتاق هم باز شد ی زن فوقالعاده جذاب اومد استقبالم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این همه صمیمیت جا خوردم :س.. سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیا داخل گلم بعد به داخل اشاره کرد منم رفتم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir