فاطمه و صدرا ، دانشجوی باستان شناسی هردو شیطون و زبون دراز با این تفاوت که فاطمه یه دختر چادری و محجبس و شیطون اما .... صدرا یه پسر ازاد و با هردختری گرم میگیره و شیطون.. از طرف دانشگاه راهی سفر فرهنگی و تحقیقی میشن که .... این دوتا از قطار جا میمونن و ....

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۶ دقیقه

مطالعه آنلاین دربست تا عاشقی
نویسنده : marii72

تعداد صفحات : 247

ژانر : طنز و عاشقانه

نسخه کامل و ویرایش شدهخلاصه رمان :

فاطمه و صدرا ، دانشجوی باستان شناسی

هردو شیطون و زبون دراز

با این تفاوت که فاطمه یه دختر چادری و محجبس و شیطون

اما ....

صدرا یه پسر ازاد و با هردختری گرم میگیره و شیطون..

از طرف دانشگاه راهی سفر فرهنگی و تحقیقی میشن که ....

این دوتا از قطار جا میمونن و ....

درحالی که برای خودم اواز میخوندم و از خجالت اعتماد به نفسم درمیومدم از اتاق زدم بیرون

من : ننم دختری که شاههه ندااارهههه .... صورتی داره که ماااه ندااارههه ... به کس کسونش نمیییدههههه .... به همه کسونش نمیدهههههه ...

با دیدن بابا دستامو بالا بردم و بلند و پرانرژی گفتم : سلام بر پدر گراااامممم

بابا : علیکم سلام دختر خلممممممم

با اخم گفتم : من خلم ؟؟؟

بابا : اوممم .... الان که فکر میکنم میبینم چل هم هستی

با دلخولی و لب و لوچه اویزون گفتم : دو ساعته دارم به خودم اعتماد به نفس میدم بعد شما میای میزنی به حالم

دماغمو کشید و گفت : د همین میگم خلی دیگه

من : چه خل باشم ,چه چل باشم , دختر شمام

گوشمو کشید و گفت : الان یعنی من خل و چلم ؟؟؟؟ ..

همونطور که با گوشم کشیده میشدم بالا گفتم : ااای ای ... من کی اینو گفتم اخه ؟ .... ااایییی گوشمممممم .... مامانننننن

تا مامان رو صدا کردم ولم کرد و گفت : خب دخترم دیگه چه خبر ؟

ای من فدای بابای زن ذلیلم که عین موش از فیل میترسه

+ موش از فیل میترسه یا فیل از موش ؟ :||

اصل نیت وجدان عزیزم

لپ تپلی بابا رو ب*و*سیدم که ...

مامان : باز تو از شوهر من اویزون شدی ؟ ... چی از جونش میخوای اخه ؟

از بابا جدا شدم و گفتم : ووویییی صاحابش اومد

دستمو گذاشتم تو جیب شلوارم و سوت زنان از کنار مامان رد شدم و انگار نه انگاز من شوهر عزیزتر از دخترشو میب*و*سیدم ...

سه تایی دور میز نشستیم و مشغول صبحونه شدیم .

تند تند صبحانمو خوردم و بلند شدم و درحالی لقمه اخرمو با ته مونده چایی شیرینم قورت میدادم گفتم : من برم که امروز روز اول دانشگاه

مامان : حالا اروم صبحونتو بخور ... اینطوری که خفه میشی جنازتو باید ببریم

کشته مرده این مادر با احساسم بودم :((

تندی لباسامو پوشیدم و چادر خوشگل اتو کشیدمو هم سرم کردم و کیفمم برداشتم و .. بابای اتاقممممم

درحالی که جلو در کفشمو میپوشیدم بلند گفتم : من دارم میرم , شلوغی نکنید , درم رو کسی باز نکنیدهاااا ... گرگ میاد میخوردتون

بابا : تو مارو نخوری گرگ نمیخوره

من : نترس گرگ میدونه چه گوه...

هیییععععععععع خاااااککککک تووو سرممممممممم

سرمو بلند کردم دیدم بابا دست به سینه وایستاده و نگاهم میکنه

بلند شدم و گفتم : چیزه ... میدونی بابا ... منظورم این بود که ...

بابا : نه همون که خودت داشتی میگفتی ...

سرشو با تاسف تکون داد و گفت : منو باش میخواستم ماشینمو بدم بهت ... نوچ نوچ

ذوق زده گفتم : جوووون مننننننننن

بابا : نه دیگه ... ما رو گرگ هم نمیخوره ... برو خداحافظ

خودمو مظلوم کردم و گفتم : بهبهشید دیه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا : قیافتو اونجور نکن , خر اقا خدا بیامرزم یادم میفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:||

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : راستشو بگو بابا ... از کدوم جوب پیدام کردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا کمی فکر کرد و گفت : یادم جوب نبود ... تو یه پاکت زباله بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : باااابااااااااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جیغم خندید و گفت : ها , تا تو باشی دیگه از اون حرفا نزنی ... حالام اینو بگیر و برو که دیرت شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوییچ رو از دستش قاپیدم و یه ماچ خوشگلم از لپش گرفتم و زدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا دانشگاه راه زیادی نبود و سر بیست دقیقه رسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانشجوی ترم چهار باستان شناسی بودم و عاااااشق رشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نظر خودم هیجان داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر حال میده وقتی بری اردو و تحقیق و اینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترم پیش یعنی ترم سه رو پاس کردم ررفتتتتتت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی فقط پاس کردما , نمره و معدل و اینا ... بیخیخی ( دانشجوی نمونه :) )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو پارکینگ پارک کردم و پیاده شدم ,تو شیشه ماشین چادرمو مرتب کردم و رفتم سمت ساختمون اصلی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین کلاس بود , اونم با استاد صالحی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه استاد ...لاا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدی تو خیابون یکی بد رانندگی کنه میگن هوووی کی بهت گواهی نامه داد ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به این استاد صالحی هم باید میگفتی هووووییی کی بهت مدرک داده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باور کنید ... بو جون شوما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا تو محوطه نبود و مطمنن عین ننه مرده ها تو کلاس کپیده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچم خستس همیشه ... اخه ماموریت داره شبا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماموریت چرت و پرت گویی شبانه تو تلگرام ... :|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که وارد کلاس شدم دیدمش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین اهوی گوسفندنما تو خودش مچاله شده بود و خوابیده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندتایی از بچه ها تو کلاس بودن , دوتا غریبه داشتیم که اونم حالا بعد اشنا میشدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای اشناها چشم و ابرو اومدم و سمت رویا رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم زدم پس کلش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر اروم که با صندلی و مخش کم مونده بود بره تو زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه زدن زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاه قاه قاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا با چشمای به خون نشسته ( اونم بخاطر بی خوابی وگرنه عصبانیت این در حد پشت چشم نازک کردن ) نگاهم کرد و گفت : خیلی خری فاطمه ... خیلیییییی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند جیغ زد : کثافط زانوم شکست .... بمیرررررری فاطییی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ الفاتحه مع صلوات ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه صدا برگشتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پسر جلو در وایستاده بود و تا دید نگاهش میکنیم گفت : جنازه کو ؟ ... اومدم ببرمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نعش کش نداشتیم که حمدا... پیدا شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل کلاس ترکید از خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نعش تورو میبرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : باهم ایشالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم نگاهم کرد و خواست چیزی بگه که چندتایی از بچه ها با سر و صدا اومدن تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم : سلامممممم چطورید برو بکس ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول حرف با دخترها شدیم و متوجه اون پسره نشدم که کجا رفت و چی شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اومدن استاد صالحی کلاس ساکت شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد : سلام به همگی ,خوبید ؟ ... خوشحالم که این ترم هم با شما دوستان هستم و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و چندتا هندونه دیگه زیر بغلمون داد و برای تازه واردا از روش تدریس و این چیزا گفت که برای ما قدیمی ها چرت و پرت حساب میشد چون اصلا به چیزایی که میگفت عمل نمیکرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قول خومون , قومپوز بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روز با بچه های جدید هم اشنا شدیم ... اکثرا ترم سه و چهار بودیم و رده سنی هامون یکی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون پسره هم فهمیدم اسمش صدرا ملکی ... مشنگی بود واسه خودش که نگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخر کلاس که همه خودشونو معرفی میکردن و نوبت اون شد گفت صدرا ملکی , اروم طوری که فقط خودم و رویا بشنویم گفتم صدرا خجسته دل بیشتر بهش میاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والا ... بس که میخندید و خوش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اونجایی که خوش شانسم استاد شنید و حرفمو بلند و اینطوری ماجرای کل انداختن و بحث ما شروووع شدددد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رسوندن رویا رفتم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا که نبود,و مامانم یاداشت گذاشته بود که رفته خونه ملیحه خانم که حالش بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملیحه خانم میشد دوست بچگی مامان که خیلی باهم صمیمی بودن ,منتهی بنده خدا از همون بچگی مشکل تنفسی داشته و این مدت هم مریضش به لطف هوای تهران بدتر شده بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از عوض کردن لباسم و نمازم , ناهاری که رو گاز بود خوردم و گرفتم خوابیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#4

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه هفته از شروع ترم جدید میگذشت و تو این یه هفته دوتا کلاس با استاد صالحی داشتم و هر دو جلسه این پسر سعی داشت با مثلا منو ضایع کنه و تیکه بندازه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی خب کیه که اهمیت بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی میگفت جواب درشتتر میگرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسته دختر چادری و محجبه بودم اما محدودیت نداشتم ,ازاد بودم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در عین خانم بودن زبون تند و تیزی داشتم و جانماز اب نمیکشیدم ... راحت بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هفته دوم شروع شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رویا مشغول حرف تو محوطه نشسته بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : هی رویا ... چته ؟ دمغی چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا : نه خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم به شونش و گفتم : هی هی .... خر خودتی , بگو ببدنم چی شده وگرنه خودم مغور میامااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت : خل و چل اونی که باید مغور بیاد منم نه تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلمو خاروندم و گفتم : خو حالا .. همون ... حالا بیا بالا ببینم چته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غمگین شد و گفت : هیچی بابا ... بازم مامانم حالش بد شد نصف شبی بردم بیمارستان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : عزیزم ... نگران نباش انشالله خوب میشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهی کشید و گفت :میخواست خوب شه تو این سالها خوب میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره اشکی رو گونش چکید که دلم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا بهترین دوستم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید ظاهرهامون بهم نمیخورد اما دلامون یکی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا برعکس من که تک فرزندبودم , تو یه خانواده پر جمعیت بود ... سه تا داداش و یه خواهر ... خواهرش ازدواج کرده بود و شهر دیگه زندگی میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و برادر بزرگش هم تو عسلویه کار میکرد و دوتای دیگه هم درس میخوندن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وضع مالی متوسطی داشتن اما مریضی مادرش اذیتشون میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا : پاشو بریم کلاس ... الان صالحی خله میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و گفتم : خل پیش این فیثاغورث

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم رویا پوکید از خنده و تا خود کلاس خنده کنان رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که وارد کلاس شدیم اون پسره خجسته دل با نیش باز و ادا گفت : خواهر بسیجی اومد ... از جلو نظامم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش سلام نظامی داد که همه زدن زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشم نازک کردم و گفتم : جلبک دریایی هم نیستیا ,موندم این نمکا رو از کجا میاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا : جلبک بودن بهتر از اینکه الکی خودمو مومن و خدا پرست نشون بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اول مشکلش با چادر من بود و تمام تیکه هاش برمیگشت به حجابم و من چقدر متنفر بودم از این کار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : شعورت در همین حد و بیشتر از این ازت انتظار نمیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروشو بالا داد و گفت : شعورمو تو میسنجی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : ایمان منو تو میسنجی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزاشتم حرفی بزنه و بی تفاوت بهش رفتم سمت نسیم و تو جای همیشگیم که ردیف دوم و سمت دیوار بود , نشستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم : به دل نگیر چرت و پرت زیاد میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : به دل نمیگیرم چون مهم نیست ولی میدونی که جواب میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم ریز خندید و گفت : عاشق همین جواب دادناتم دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه داد : اولش که دیدمت ازت بدم میومد , دختر چادری کلاس فقط تو بودی و میگفتم از اون اب کشایی اما وقتی بیشتر شناختمت دیدم نه بابا از خودمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم : ما اینیم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی گفتم : میدونی مشکل خیلیا همین ... هرکی چادری باشه یا ابکش یا بچه امام ... ولی نه من ابکشم و نه معصوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم : میدونم خواهری ... تو فقط خودتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا : وووشوووو بسه دیگه ... هندونه هی قاچ میکنی واسه این میمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتش برگشتم و گفتم : میمونی از شوهرت عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواست حرفی بزنه استاد اومد تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا : خدایا مخمو به تو سپردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اهههه ایول تو مخم دارییی .... جلل خالق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم نسیم زد زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد : به مام بگید بخندیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا که مثلا میخواست مارو بچزونه گفت : خلن دیگه , نمیشه کاریشون کرد واسه خودشون میخندن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نه استاد , راستش خانم احمدی ( رویا ) مسئله ای رو که من خیلی دنبالش بودم برام روشن کرد مام از خوشحالی خندیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد : چه جالب .... چه مسئله ای ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملا با اعتماد به نفس و جدی گفتم: اینکه دلفین ها هم پرواز میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم که خبر از ماجرا داشت پقی زد زیر خنده و رویا هم عین زودپز فقط نفسشو فوت میکرد بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد : متوجه نمیشم و بهتر بیخیال بشیم و به درسمون برسیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم : تو کی و چی رو متوجه میشی اونو بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صالحی شروع کرد به تدریس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تدریسی که خیلی پر بار بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طوری که خودکارامون نمینوشت و به احترام بار علمی صالحی , سکوت کرده بودن ...بعلللهههه :|||

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط کلاس ان ترکی داد و رفتم بیرون تا اب بخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اونجایی که دانشگاه ما خیلی مجهز بود تا کمر رو شیر اب سرد کنی خم شدم بلکه خدا قبول کنه و یه قطره اب بره تو دهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلی جانفشانی یه قلوپ اب خوردم و یه پارچ اب رفت تو استینم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداوکیلی موندم اون شهریه هایی که ما میریزیم کجا میره که دوتا دونه لیوان نمیزارن بلکه مثل ادم اب بخوریم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون مقنعه و چادر خیس رفتم سر کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صالحی تا منو دید گفت : خانم محمدی شنا رفته بودید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم جواب بدم که اون پسره گفت : نه استاد فکر کنم دهنش پارس و هرچی اب میخورده ریخته رو لباسش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتش برگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پیروزی نگاهم میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه ... بدبخت خاک برسر عقده ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشم نازک کردم و رفتم نشستم سرجام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا : چی شدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : میگم یهت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهل دقیقه اخر کلاس هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مسخره بازی های این پسره تموم شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا یه چی نمیگفت دخترا قاه قاه میخندیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نمیدونم چی چی این گو نوید شیرین و بامزه بود که اینا واسش روده میبریدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والا به خدا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جزوه خوشگلمو تو کیفم گذاشتم و تو دلم گفتم نشونت میدم دهن پاره کیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نسیم و رویا رفتیم سلف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلف دانشگاهمون طوری بود که از وسط پارتیشن میخورد و دخترها و پسره ها رو از هم جدا میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اونجایی که خودشون زده بودن خواهران برادران ...ما عشقی مینشستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خو ادم که از برادرش فرار نمیکنه ... میکنه ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم و رویا نشستن و من رفتم خوراکی بخرم بخوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینم بگما , من هیچ وقت خوراکی نمیخریدم و اون دوتا میرفتن و الانم برای عملیات قبول کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا کنار دخترا وایستاده بود و میخندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره چندش حال بهم زن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی خدایی دروغ نگم , سرش به تنش می ارزید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بد نبود چهرش و نصف دخترا واسه قیافه و زبونش دورش بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهارتا لیوان ابمیوه و کیک خریدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذاشتم رو میز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشبختانه اونجا کسی نبود و میتونستم راحت کارمو بکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به خودکار خوشگلم کردم و بعد از وداع جانسوز , سرشو کندم و جوهرشو فوت کردم تو ابمیوه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خودکار بعدی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اخر برای خوش بو شدن معجونم , شیظه عطر نازنینمو خالی کردم توش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشیشه خودکار به طور یکنواخت همش زدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومممم ... به به , چه رنگی , چه عطری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت میز خودمون رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا خواست اون معجون رو برداره که گفتم : این مال یکی دیگس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معجون رو برداشتم و سمت صدرا رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش زدم و گفتم بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خداحافظی با اون دخترا سمتم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا : هان چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هان و مرض پسره بی تربیت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه تا اون لحظه عذاب وجدان داشتم دیگه از بین رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چهره ای بسی مغموم گفتم : راستش ... میدونید اقای ملکی میخواستم بابت همه چی عذرخواهی کنم ... اگه حرفی زدم یا کاری کردم ازتون معذرت میخوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قیافه مغرور و حق به جانب گفت : مشکلی نیست ... امیدوارم تکرار نشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : امیدوارم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مکث کوتاه گفتم : برای دوستام ابمیوه خریدم , اینم برای شما گرفتم ... به عنوان شیرینی اتش بس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت : اوه مرسی ... لطف کردید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان رو ازم گرفت و خواست بخوره که گفت : خودتون چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به میز دخترا که با دهن باز نگاهم میکردن اشاره کردم و گفتم : برای من اونجاست شما بخورید ... با اجازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد و برگشتم پیش دخترا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا : چی میگفتی بهش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم : واسه اون چرا ابمیوه خریدی ؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : الان میفهمید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای اوق زدن هایی که تو سلف پیچید همه برگشتن سمت صدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا هرچی ابمیوه خورده بود روی میز کناریش بالا اورده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده و پیروزی گفتم : دهن خودت پارس اق صدرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا : نهههههههع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم : چیکارش کردی ؟؟؟؟ الان که کلتو بکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت صدرا برگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای به خون نشسته نگاهم میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای دده ... الان میاد نیست و نابودم میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تندی بلند شدم و د برو که رفتیممممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر تند تند راه میرفتم که کم مونده بود چادرم بپیچه به پام و با مخ برم زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین سرویس که اومد پریدم توش و رویا و نسیم هم پشت سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمونو روی صندلی ول کردیم و یهو هرسه زدیم زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم : وای خدا ... دمت گرم فاطی ... دک و پزش رو ریختی بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : هرکی بخواد با فاطی کماندو دربیفته ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دوتا همزمان گفتن : ور میفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : آ باریکلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا : ولی فاطی اینکارتو بد تلافی میکنه حالا ببین کی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : چیکار میخواد بکنه ؟ ...مثل این رمانا تو دستشویی زندانیم میکنه یا سوسک مینداره تو کیفم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم : نه ولی رویا راست میگه , جلو دوست دختراش خرابش کردی , بد خرابت میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داش مشتی گفتم : من که خراب رفاقتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا زد پس کلمو گفت : خاک بر سرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم : الکی زبون نریزا .. خراب رفاقتم و اینا ... ما رو قاطی نکن تو خراب کاریات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خاک تو وجود بی وجودت ... تو چس فیل هم نیستی موندم چرا اسمتو نسیم گذاشتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم : هیییععععع بی ادب به من میگی چس فیل ؟؟؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اره مگه چیه ... اینقده خوشمزستتتتتت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشم نازک کرد و گفتم : وقتی اون صدرای بزینه حالتو گرفت ای بهت بخندم ... صبر کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رسیدن به خونه فقط تو سر و کله هم زدیم و هرکدوم به پیشبینی میکردیم که حرکت صدرا چی میتونه باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکت ... جوووونممممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار پشت میز شطرنجیم :)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هفته به خیر و خوشی تموم شد و خجسته دل به طور کاملا عجیبی هیچ کاری نکرد :||

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه هه ... فکر کرده من خنگم و نمیدونم داره توطئه میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید ظاهرا خنگ باشما ,اما باطنا کاملا دختر باهوش و زیرکی هستم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باور کنید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما مو میبینید و من تابشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ منظورت پیچش مو دیگه اره ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خخخخ یه وقت فکر نکنید نمیدونستما .. نه فقط خواستم از هوشیاری وجدانم اگاه بشم ... بعلللهههه :)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اتتقم مشغول چت با بچه ها دانشگاه بودم , همه دختر بودیم و صمیمی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهو مهسا اومد و نوشت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واااااییییییی صدرا جوابمو داااااادددد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها جوابی که میتونستم بدم یه استیکر قورباغه بود که خودشو با تفنگ خلاص کرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدبختی اینه حالا باقی دخترا چنان باحسرت مینوشتن خوشبحالت و وای چه خوب , که یه لحظه شک کردم نکنه پسر الن دلون به مهسا جواب داده ... والا بوخودا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان : فااطمممهههه ... فاطمه مادر بیا که خونه خراب شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای گریه مامان گوشی رو گرت کردم روی تخت و دویدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن مامان که پای تلفن نشسته بود و گریه میکرد قلبم اومد زیر زبونم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دو خودمو بهش رسوندم و گفتم : چی شده مامان ؟؟ چرا گریه میکنی ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گریه گفت : بابا ... فاطمه بابام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : بابابزرگ چی مامان؟؟؟ جون به لبم کردی خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان : بردنش بیمارستان .. قلبش گرفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو بلند شد و گفت : باید برم بیمارستان ... باید برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : ای بابا مامان , صبر کن بزار زنگ بزنم بابا بیاد دنبالمون ... این وقت ظهر کجا میخوای بری اخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشوندمش روی مبل و به بابا زنگ زدم و گفتم که زود بیاد خونه و خودمم رفتم تا حاضر شم و تو گروع فقط گفتم بابابزرگم و چندتا استیکر گریه هم فرستادم تا براش دعا کنن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اومدن بابا رفتیم بیرون و تا رسیدن به بیمارستان مامان یه بند فین فین و هع هع :||

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره بابا کلافه شده بود اخه بدجور رو بینی کشیدن حساس .... بدجووووررررر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا : ثریا جان خانمم میشه اینقدر گریه نکنی و بینیتو نکشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره چنان با مظلومیت و ملتمسانه گفت که اشک تو چشمم جمع شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی ماماننننننن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان : چی رو گریه نکنم ؟ بابام رو تخت بیمارستان میفهمی ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و برای نشون دادن عمق دردش بینیش رو چنان کشید که خیلی خوب پیچ رفتن معده بابا رو حس کردم :[

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا شب تو بیمارستان بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حال بابابزرگ اصلا خوب نبود,و همون اول کاری بردنش عمل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکترا میگفتن چهارتا از رگ های قبلش گرفتن و عملش اورژانسی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادمه پارسال هم اینطور شده بود اما عمل نمیخواست ولی حالا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی ناراحت بودم اخه بابابزرگ خیلی خوب بود ... یه مرد واقعی و با ایمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی داشتم از اون بود و همیشه قدرشناسش بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا : فاطمه بابا بیا دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنار مامان و زندایی بلند شدم و رفتم پیشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : جانم بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا : شما مامان و زندایی رو ببر خونه من و داییت هستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوییچ رو داد دستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : باشه ولی خودتون راضیشون کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد و رفت سمت مامان اینا و با کلی کلنجار رفتن های بابا و دایی بالاخره تصمیم به برگشتن به خونه گرفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو راه هی مامان گریه , زندایی گریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : توروخدا بسه سرم رفت ... برای چی اینقدر گریه میکنید اخه , بابابزرگ که عمل کرد و خدارو شکر الان حالش خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم شدت گریه مامان بیشتر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندایی با هق هق گفت : اره خوب شد اما فقط تا یه ماه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج پرسیدم: یعنی چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان : فاطمه ... دکترا بابا رو جواب کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش چنان زدم رو ترمز که مامان پرت شد جلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : چچچچییییییی؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندایی : اروم باش مادر ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : بابابزرگ گفتید چی شده ؟ دکترا چی گفتن ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان که از گریه دیگه نفسش بالا نمیومد واسه همین رو به زندایی کردم تا اون توضیح بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکش رو با گوشه چادرش پاک کرد و گفت : قلب اقاجون دیگه توان نداره فاطمه جان ... این عمل هم بیخود بود و فقط تا یه ماه میتونه اقاجون رو سر پا نگه داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسما مردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینا چی میگفتن ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابابزرگ من فقط تا یه ماه دیگه پیشم میموند ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محال بود .. محال بابابزرگم بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون قوی ... خودم ورزش کردنشو دیدم , خودم دیدم سرحال همیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محال بمیره ... محااااللللل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه اینا رو بلند بلند میگفتم و گریه میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون شب مامان و زندایی به زور قرص خوابیدن اما من تا صبح فقط گریه کردم و دعا خوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طوری که کار چشام از کاسه رد شده بود,و شده بود دیگ خون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح کلاس داشتم اما اصلا حالش رو نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اصرار مامان که خونه موندن بدترت میکنه , راهی دانشگاه شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اون چشم ها واقعا ضایع بود رفتنم ولی خب خونه میموندم بدتر میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد سالن که شدم عینک افتابیم رو دراوردم و سر به زیر رفتم تا کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که مبادا کسی چشممو ببینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پامو که تو کلاس گذاشتم همه سلام سلام کردن و منم مجبور شدم سرمو بلند کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه سوال پیچم کنن نشستم سرجام و سرمو روی دسته صندلیم گذاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پس گردنی که بهم خورد سرمو بلند کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا : چطو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مات نگاهم کرد و گفت : هییییی چرا این ریختی شدی تو ؟؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو بغضم شکست و زدم زیر گریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا : ببینمت فاطمه ... چت شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : رویا ... بابا بزرگممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا : ها .. دیشب تو گپ گفتی و رفتی بعدشم که نیومدی بپرسم ازت... ,بگو ببینم چی شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براش گفتم که اونم ناراحت شد و گریش گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا : اینجا کلاس یا مغازه ابغوره گیری ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله جواب دادن نداشتم واسه همین بهش توجه نکردم و سر به زیر نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم رفت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم که گذشت صداشو از پشت سرم شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا : چیه زبونتو موش خورده ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم چیزی نگفتم که پر حرص گفت : منو خراب میکنی اره ؟؟؟ ... دمار از روزگارت درمیارم حالا ببین کی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونستم دیگه طاقت بیارم و برگشتم سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : هیچ غلطی نمیتونی بکنی پس خفه شوووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای گرد شده به چشمام نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم و متعجب گفت : گریه کردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : به تو یکی مربوط,نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف تو جام نشستم , اونقدر حالم بد بود و عصبی بودم که حتی رویا هم باهام حرف نمیزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم و استاد باهم وارد کلاس شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم سمنمون اومد و تا چشمش به من افتاد جیغ سرخابی زد و گفت : فاااطییی چشاااااتتتتتت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنان گفت چشات یه لحظه فکر کردم چشام سفید شده یا کج شده ... والا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بند,اون همه برگشتن سمتم .. حتی استاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صالحی : خانم ریاحی مشکلی پیش اومده ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعصابم دیگه خورد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرکی از راه میرسید چشات چشات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفمو برداشتم و با حرص بلند شدم و گفتم : بسه هی چشات چشات میکنید ... حق ندارم گریه کنم و چشم قرمز بشه ؟؟؟ ... بسه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدم های بلند از کلاس زدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به نگاه های بقیه رفتم پارکینگ تا گورمو گم کنم که ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای تف به این شانس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنچر شده بود... :((

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لگد بهش زدم که هم صدای اون بلند شد و هم اخ من :||

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لنگون لنگون سمت خروجی حرکت کردم که ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم ریاحی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اع ... اینکه خجسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم و بی توجه بهش خواستم راهمو برم که جلومو گرفت و نفس زنان گفت : صب..ر کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم گفتم : بله ؟ ... چی میخوایید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید و گفت : میرسونمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : هننننننننن ... چی چی ؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش داد زدم : تو کی باشی منو برسرنی ؟ ها ها ؟؟؟؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشم نازک کردم وگفتم : هه ... چه رویی هم داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرد و گفت : حرف نزن ... دیدم ماشینت پنچرت گفتم کمکت کنم که اونم لیاقت نداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این مگه تو کلاس نبود ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس چه جور فهمید ماشینم پنچر ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا یه چی مشکوک ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکوک پرسیدم : صبر کن ببینم ... تو از کجا فهمیدی ماشینم پنچر ؟؟؟ تو که تو کلاس بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هول شد و گفت : من ... خب داشتم میومدم کلاس دیدم پنچر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکوک و با اخم نگاهش کردم که یهو نفسشو فوت کرد بیرون و گفت : خیل خب ... اعتراف میکنم من پنچر کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ها ... اها دیدید باهوشممممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه حرفش فهمیدم یه نیم کاسه زیر کاسش ... هاهاها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ خانم باهوش اون کاسه زیر نیم کاست ... بعدشم , الان به جای لبخند ژکوند بزن تو سرش ... پنچرت کررررردهههه -_-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هااا ... ارهههههه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم و یه قدم سمتش رفتم که بیچاره ترسید و رفت عقب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : به چه حقی ماشینمو پنچر کردی ؟؟؟ بزنم همین جا شیش و هشت بخونی ؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای گرد شده نگاهم کرد و یهو پقی زد زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگم این خجسته دل کسی باور نمیکنه ... بیا ایناها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دارم سرش داد میزنم این میخنده ... واقعا براش متاسفم :|| ... بیچاره ... نوچ نوچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا : وای خدا ... خدایی خیلی دختر باحالی هستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غرور گفتم : بله که دختر باحالیم ... چی فکر کردی ... هه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده بلندی کرد که ردیف دندونای سفیدش که هیچچچچ ... تا ته معده و شام دیشبشم دیدم :|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا : خله ... منظورم از باحال یعنی خیلی خلللییی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشم نازک کردم و گفتم : جواب ابلهان خاموشیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنارش رد شدم و به راهم ادامه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا سر خیابون تقریبا یه پنج دقیقه ای راه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر خیابون منتظر تاکسی وایستاده بود ولی دریغ از یه دونه تاکسی یا اتوب*و*س :(

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا شانس دادنی من کجا بودم نمیدونم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ درحال چرت و پرت گویی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من :||

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند دقیقه ای گذشت که یه ماشین سفید خوشگل جلو پام زد رو ترمز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کردم مزاحم واسه همین رفتم جلوتر , ولی اون بیخیال نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره جامو عوض کردم و زیر لب هی فحش بارش میکردم که راهشو نمیکشه بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا : هی منم ... بیا سوار شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای صدرا سر برگردوندم که دیدم از سقف ماشین بیرون اومده و عینکشم با دستش گرفته بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهههه یعنی این تیتیش یه همچین ماشینی داشتت؟؟؟؟ اهووووللللللل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا : بیا دیگه به چی نگاه میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی دوست داشتم سوار اون عروسک بشم ولی خو اولا غرورم نمیزاشت چون صاحب این عروسک ماشین خوشگل بابایم رو پنچر کرده بود و از طرف دیگه بمیرمم سوار ماشین غریبه نمیشم... اونم این خجسته ... کافیه یکی من و با این ببینه خروار خروار حرف درمیارن واسم ... والا شانس که ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا : نترس هیچ کس اینجا نیست ببینتت ... پس سوار شو که یخ بستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این از کجا فهمید من به چی فکر میکنم ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.