زندگی اربابی همش درد داره ! همش ناراحتیه ! کاش یه آدم ساده بودم… کاش اختیارم دست خودم بود، نه اجبار… من به این زندگی پر درد محکومم! از زندگی پر آرامش محرومم…! من مجبورم اختیار کنم کسی را برای خودم و اختیار دارم مجبور کنم خودم رو به زندگی با او…پایان خوش

ژانر : عاشقانه، همخونه ای، اربابی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۵۵ دقیقه

مطالعه آنلاین اجبار اختیاری، اختیار اجباری
نویسنده : الناز Poaro_812

ژانر : #عاشقانه #همخونه_ای #اربابی

خلاصه :

زندگی اربابی همش درد داره ! همش ناراحتیه ! کاش یه آدم ساده بودم…

کاش اختیارم دست خودم بود، نه اجبار…

من به این زندگی پر درد محکومم! از زندگی پر آرامش محرومم…!

من مجبورم اختیار کنم کسی را برای خودم و اختیار دارم مجبور کنم خودم رو به زندگی با او…پایان خوش

مقدمه:

کاش می شد جای من باشی

تا بدانی که

چه حسی دارد

وقتی آدمی مثل تو را

این همه دوست دارم

*****

با بهت به بابا نگاه می کردم.فکر هر چیزی رو می کردم جز...جز چی؟ خودمم نمی دونم چه خبره؟انگار خودش متوجه شده بود که حرفی نمی زد و اجازه داد فکر کنم،تجزیه و تحلیل کنم.یه کم به خودم اومدم و گفتم:

-من؟!ارباب ده بالا؟!ازدواج؟! اما...

دیگه هیچی نگفتم ،مغزم کلمه نمی داد بهم؛انگار زبونم قیچی شده.فکرشم شکنجه بود برام!نمی دونم چرا، ولی ازش می ترسیدم.دل باخته و عاشق کس دیگه ای نبودم، اما...نمی دونم اما چی؟اینجور ازدواجارو قبول نداشتم!هنگ کرده بودم!توحال خودم بودم که یه لیوان آب جلوم ظاهر شد ،بدون معطلی سرکشیدم.عاشق سرما بودم و این آب سرد کل وجودمو آروم کرده بوده؛فکرم، جسمم آروم شد. چشم به بابا دوختم که با نگرانی بهم چشم دوخته بود.اون چیزی که تو ذهنم بود رو سریع گفتم،طبق عادت!

-بابایی دارین سرکارم می ذارین؟آخه...آخه اونکه یه بچه داره،تازه ازم متنفره!خاطرات گذشته که یادتون هست؟ اون اصن چرا باید بخواد باهام ازدواج کنه؟اونم با این عجله؟آخه...

با دستی که دستمو گرفت حرفمو قطع کردم و به چهره ی مهربون بابا نگاه کردم.دستمو اروم فشرد و گفت:

-اگه اجازه بدی توضیح می دم دخترم.

ناخودآگاه لبخندی زدم؛انقدر لحن و تن صدای بابا آروم و دلنشین بود که در بدترین لحظات زندگی هم فقط می تونستی لبخند بزنی.نفسشو پرصدا بیرون داد.

-تا حرفم تموم نشده هیچی نگو؛رشته کلام از دستم میره!

با باز و بسته کردن چشام جوابشو دادم.لبخندی زد و ادامه داد:

-می دونم شوکه شدی.حق هم داری.خودمم شوکه شدم وقتی بهم گفتن!

با مکث کوتاهی ادامه داد:

- تو دختر عاقلی هستی؛همیشه و همه جا اینو گفتم و میگم.من انتخاب رو به تو می سپرم و اختیار همه چی دست خودته؛درس ودانشگاهم نمونش!پرهام خان مرد بدی نیست،درسته یه کم عصبی مزاجه اما فکر نمی کنم از تو بدش بیاد یا حالا هرچی؛اما به هرحال تو الان خواستگاری شدی از من توسط اون و مردمش!

با بهت گفتم:مردمش؟!

چشم غره ای نثار روح پر فتوحم کردم و گفت:

- این صد بار،وسط حرفم نپر!خب چی می گفتم؟

کمی فکر کرد و گفت:

_آهان اره مردمش؛و البته مردم ما!مردم دوتا ده یه جلسه باهم داشتن و نماینده ای فرستادن که بگه این دوتا روستا باید یکی بشن،یا این وسط یکی از اربابا باید خودشو قربانی کنه یا بچه ی دو ارباب بزرگ باهم ازدواج کنن.اول پرهام خان مخالفت کرد و طبق معمول با عصبانیت خواست درستش کنه اما...

وقتی حرفشو نصفه گذاشت سریع گفتم: اما چی؟

نگاهم کرد و با دلخوری گفت:

-اما اونا گفتن یا اینکارو می کنین یا از دو خانواده قربانی می دین از سمت اونا پسرش پویان از سمت ما هم... من!

با این حرفش دیگه شوکه بودن که سهله ،برق بی نهایت وات بهم وارد شد.

-چی می گی بابا؟ این چه جور مردمین که به خودشون اجازه دادن همچین حرفی بزنن؟شما اربابین یا اونا؟تهدید جون بابای منو می کنن؟ای...

حرفمو قطع کرد و گفت:

-آروم باش باهات حرف دارم.

با اخم نشستم جلوش که ادامه داد:

-مردمن،حق انتخاب دارن،اونا هم از این وضعیت خسته شدن؛بچه هاشون عاشق هم می شن اما بخاطر پرچینا از هم دور می مونن. می دونی چند نفر از این ده رفتن چند نفر خودشونو از دره پرت کردن؟ما باید سر و سامون بدیم به این وضعیت.آره پرهام خان بد اخلاقه،شما به هم هیچ حسی ندارین،یه پسر 5 ساله داره؛ همه اینا درست!منم واس تو آرزوهایی داشتم،نمی خوام بدو ورودت به یه خونه مادری کنی؛اما بذار حرفامو بزنم بعد تصمیم بگیر.جون من فدای یه تار موت!

نفس عمیقی کشید و گفت:

-من پسری ندارم،تو تنها دخترمی،تاج سرمی!مردم به شوهر آینده تو چشم دوختن؛کسی که قراره خان این ده بشه.پس باید لیاقت داشته باشه تجربه داشته باشه.بذار رک بهت بگم اگه جوابت مثبت باشه،رو جفت چشام جا داری این دوتا ده یکی می شن پرچینا برداشته می شه و من و پرهام خان باهم اینجا رو زیر نظر می گیریم؛اگه جوابت منفی باشه بازم رو چشام جا داری،می فرستمت بری،زمینا رو میزنم به نام پرهام خان و خودمو می سپرم دست این مردم.هر چه بادا باد!اما من فقط دلم می خواد تو از زندگیت راضی باشی.

نفسم بند بند شد. نمی دونم کی به گریه افتادم! فکر اینکه یه خراش رو تن بابا بیفته داغونم می کرد، چه برسه به...با حالت زاری گفتم:

- بابا...

نگاه اطمینان بخشی بهم و کرد و گفت:

-من پام لب گوره، دیگه طبیعی برم یا اینجوری که فرقی نداره تو جوونی باید زندگی کنی!

از این حرفش دلم ریش شد باید فکر می کردم باید تصمیم می گرفتم.آروم پرسیدم:

_تا کی وقت دارم فکر کنم؟

با لبخند نگاهی بهم کرد و گفت:

- تا هفته دیگه؛بستگی به فکر کردن تو داره.

می خواستم بلند شم که دستمو گرفت و با اطمینان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به تو و نظرت اعتماد دارم و بِدون،هر نظری که داشته باشی، خودم مثل کوه پشتتم.با آرامش فکر کن و مثل همیشه درست فکر کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و دستشو ب*و*سیدم .خواستم برم بیرون که یهو یه چیزی یادم اومد، سریع برگشتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بابا؟حسام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفمو قطع کرد و در حالی که سرشو با خنده تکون می داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جون به جونتون کنن دست از سر هم برنمی دارین.حسام خبر داره بابا جان،داره راه میافته بیاد،گفت فردا غروب می رسه ؛دیگه راست و دروغشم که خودت حسامو می شناسی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا یه جوری حرف می زد انگار هیچی نشده ،با لبخند کم جونی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- انقدر این حسام دروغگوئه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اتاق اومدم بیرون.چند تا نفس عمیق کشیدم که آروم شم،واقعا نیاز داشتم به هوا به اکسیژن.نگاهی به ساعت انداختم، دقیقا دو و سی سه دقیقه ی بامداد؛چقدر شیک!بابا واسه اینکه مامان نباشه که احساسی بشه، این موقع شب تصمیم گرفته بود حرف بزنه. لبخندی زدم؛با اینکه مامان رعیت بود و اون ارباب ولی همیشه هواشو داشت هیچوقت نمی ذاشت اشک به چشاش بیاد.اگه می فهمید ماجرا از چه قراره حتما سکته می کرد.با یاد مامان آه سردی کشیدم،خوش به حالش بابا با عشق رفت سراغش اما این ازدواج...با نگاه دوباره به ساعت سرمو به شدت تکون دادم و زمزمه وار گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیاز؟لطفا آروم باش! الان وقت فکر کردن نیست، الان نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو گذاشتم رو شقیقم و آروم از پله ها بالا رفتم.در اتاقمو باز کردم یه اتاق به رنگ آبی ملایم،همه چی آبی سفید بود فقط قالی کوچیک وسط اتاق خاکستری بود.رو تختم پریدم و به سقف چشم دوختم.وقتی نمی خواستم فکر کنم ،فکر نمی کردم ؛اما ضمیر ناخودآگاهم سمج تر از این حرفا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به یه دوش نیاز دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف پریدم حوله رو گرفتم و رفتم زیر اب سرد؛سرده سرد بود،طوری که نفسم داشت بند می اومد.از زیرش اومدم بیرون و با چندتا نفس محکم هوا رو به ریه هام دادم و زدم زیر خنده.از بچگی عادت داشتم می رفتم زیر آب سرد ،تا وقتی نفسم بند بیاد بعد می اومدم بیرون ؛حس نجات غریق بهم دست می داد و می خندیدم!خندم که تموم شد،نگاهی تو آینه به خودم انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیاز ببین پیرشدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا پیر شدم ؟به این خوشگلی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو تو موهای کوتاهم فروکردم و دو تا تار موی سفیدی رو که تازه کشف کرده بودم رو بیرون آوردم و رو به آینه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرما موهات سفید شد؛پیر شدی رفت خره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهم دله که باید جوون باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بابا داره خودشو پشت دلش قایم میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو دوشت رو بگیر!همین کارا رو می کنی همه می گن دخترا شیش ساعت حمومن دیگه.خجالت بکش برو انقد خوددرگیری نداشته باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای واس خودم رفتم که لبخندی رو لبم نشست.زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه تو خودت هنوز بچه ای! چه ازدواجی؟دیوونه ای تو! می خوای بری به بچش بگی میای بریم خاله بازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فکرم خندم گرفت واقعا مردم این ده چه حسابی رو من باز کرده بودن که دارن پرهام خان و پسرش رو بدبخت می کنن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو به خودم اومدم دیدم از حموم اومدم بیرون.مثلا به خودم گفتم نباید فکرکنیا!به ساعت نگاهی انداختم، تازه سه و ربع بود.اه چیکار کنم تا چهار ونیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا فکری که به سرم زد بشکنی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نقاشی و طراحی!فکرمم آزاد می شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سراغ دفترم.خیلی بزرگ و سنگین بود ولی دوسش داشتم.زیاد ماهر نبودم ولی خب علاقست دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم تصویری از مخفی گاهم رو به ذهن بیارم،یکم که به ذهنم فشار آوردم لبخندی به لبم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم شروع کردم به ر*ق*صوندن مداد بی6 رو کاغذ.مشغول طراحی شدم و همه چی یادم رفت ،حتی زمان!هنوز تموم نشده بود، کمی خودمو راست کردم تا کمرمو آروم کنم که با دیدن ساعت مثل جت همه چی رو پرت کردم کنار و سراسیمه رفتم آماده شدم؛چون تازه حموم بودم لباس گرم زیاد پوشیدم.صبحای اینجا خیلی سرده!نگاه دوباره ای به ساعت انداختم،اوه 5 شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم ولی تند دویدم سمت اسطبل و رخشمو برداشتم.سوارش شدم و دِ برو که رفیتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام سرعت می رفتم سمت مکانی که از همه چی خالی می شدم؛مخفی گاه دوست داشتنی من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم رخش رو بستم به درخت و با چراغی که دستم بود رفتم سمت سنگا.پشت سنگا از پرچین پریدم اونور،دستی به روی پرچین کشیدم ،آهی کشیدم و با احتیاط رفتم سمت تخته سنگی که نشونم بود.آروم از راه مخفی ای که درست کرده بودم رفتم پایین؛وای بهشت من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب رودخونه مثل آبشار پایین می اومد و می ریخت تو یه حوض بزرگ مثل وان و دوش حموم عمل می کرد.از روی سنگا پریدم و خودمو رسوندم پشت آبا؛اینجوری کسی منو نمی دید!دیوارا رو سرخس و خزه پر کرده بو،یه سنگ تخت هم اونجا بود که محل نشیمن گاه من و استراحتم بود.اینجا واقعا بهشت بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول یه سر به باغچه گلام زدم که خودم درستشون کرده بودم؛گلای خیلی قشنگی بودن،اسمشونو نمی دونم ولی عاشقشون شده بودم از حیاط دزدیدمشون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خیال راحت و آرامش تمام رفتم رو سنگ دراز کشیدم که رو به آبشار بود،البته از پشت!حالا باید فکر می کردم به همه چی.اوقات پر استرش و پر فکرم رو اینجا می گذروندم؛پر از اکسیژن زنده بود.به آب ها نگاه کردم و حرف زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خدا!خوبی؟من که خوبم اما درگیرم..می بینی خداجونم؟باید انتخاب کنم!نمی دونم درست و غلطش چیه،نمی دونم چیکار کنم؛اونا خیلی زود می خوان همه چی رو تموم کنن، مشخصه راضی نیستن!حتی تاریخ رو مشخص کردن، یه ماه دیگه،پس من الان دارم به چی فکر می کنم؟آهان! به اینکه بابا گفت تصمیم با منه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه سردی کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا یهو تصمیم گرفتن ده هارو یکی کنن؟چرا به این روش؟وای خدا چقد سوال!نمی دونم اصن بیا یه کاری کنیم بدی و خوبی هارو جدا کنیم؛خوبی ها که: 1.مردم یکی می شن، زندگیشون بهتر میشه ، 2.جون بابا و پویا در امانه، 3.یه ملتی شاد می شن، 4.من از مجردی درمیام.حالا بدی ها: 1. هیچکدوم به این ازدواج راضی نیستیم، 2. بابا رو از دست میدم، مامان رو هم پشتش ، 3. سومی وجود نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون دو نفر واست مهمه یا اینکه وایسی آدم مورد علاقت بیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم تو سر خودمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب معلومه جون دو نفر آدم مهمه!تازه پرچینام برمی دارن.باید احترام و شان خونوادمو بر گردونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم به سالهای قبل؛اولین دیدار؛همش 8 سالم بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حسام؟ حسام؟ اون پسر اخموئه کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون پسر ارباب نادره. باید بهش بگی پرهام خان!اون پسره چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو پایین انداختم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب نمی شناختمش دیگه دعوام نکن!چرا همش سیاه می پوشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زد تو سرمو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چند بار بهت بگم سیاه نه،مشکی.نمی دونم لابد دوست داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو ماساژ دادم و پرسیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس تو چرا رنگی رنگی می پوشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون دوست دارم! اصن به تو چه هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با خنده موهامو کشید و دعواهای همیشگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یادآوری این خاطره لبخندی رو لبم نشست ؛خب اولین دیدار بد نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفعه بعدی وقتی 15 ساله بودم و کنجکاو!برای اولین بار رفته بودم اون ور پرچین، از پشت همون تخته سنگا ،هنوز اینجا رو کشف نکرده بودم ولی با خودم می گفتم این طرف همه چیزش خوشگل تره.با لذت به درختایی که دستاشون تو دست هم بود نگاه می کردم که یه دفعه دستم کشیده شد و صورت عصبی پرهام خان که اون موقع 21 سالش بود جلوم ظاهر شد. فریاد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو دیگه هستی؟تو جنگل تک و تنها چیکار می کنی؟بهت نمیاد از ده بالا باشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم بی خبر از همه جا با غرور گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من دختر ارباب بهادرم؛نیاز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول تعجب کرد، بعد انگار آتیشش زده باشی چنان منو رو زمین کشید که تمام پام زخم شده بود.هنوز یادم نرفته که منو برد تو ده پایین و جلو همه و بابا چه قشقرقی که به پا نکرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه سردی کشیدم. مثل اینکه دیدار دوم جالب نبوده زیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرین بار هم همین سه سال پیش بود که با هم دانشگاهیم اردلان اومده بودیم ده و داشتیم تو جنگلا قدم می زدیم.طبق عادت دوستانمون دست همو گرفته بودیم و می گفتیم و می خندیدیم که از شانس گندمون آقا مارو دید و چه چیزها که نگفت !یه دست گرفتن ساده رو انقد بزرگ کرده بود که به گوش همه ده رسیده بود و همه چپ چپ نگام می کردن.یه عالمه حرف خورد بابای بیچارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفایی از قبیل:بهادر خان کلاشو بندازه بالاتر،باید دخترشو جمع کنه،هزاربار گفتیم دختر جاش دانشگاه نیست،دخترش بی جنبه است و از این چرت و پرت ها.بابا هم مردونگی کرد هیچی بهم نگفت.خودش از دل من خبر داشت که پاکه پاکه؛مثل مغزم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یادآوری این خاطره اخمی به پیشونیم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل بچه ها پامو کوبوندم زمین و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه چه جوری من با کسی که یه عمر آبرومو برده زندگی کنم؟اه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد آروم نشستم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما فکر کن اگه با کسی که آبروتو برده زندگی نکنی ،کسی که همیشه آبروتو خریده رو از دست می دی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین نیاز، با خودت روراست باش!تو می تونی هرجور شده خودتو خوشبخت کنی اما اگه بابات نباشه کل زندگیت سیاهه.پس تصمیم بگیر و خودت زندگیتو خوب بساز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این فکر لبخند رضایتی رولبم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجوری می تونم تمام زحمتای بابا رو جبران کنم.اما نظر حسام چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به اون چه ربطی داره اصن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-والا، پس نتیجه گرفته شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نوری که به چشمم خورد سرمو بالا آوردم.خدایی اینجا بهشت بود!آفتاب همیشه صبحا از روبروی این آبشار طلوع می کرد و از لای این آب می گذشت و یه عالمه حاله ی خوشگله نور و رنگین کمونای کوچیک و بزرگ درست میک رد.محو این زیبایی شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی خلق کردی خدا؟ قربون خالقیتت برم.دست و پنجت درد نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم دستمو گذاشتم رو لبم، ب*و*سیدمو بردم بالا و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ب*و*س برای تو خدا جونم!خیلی مخلصم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله راه افتادم سمت پرچین ،پریدم اونور که دیدم رخش داره ورجه وورجه میکنه.مث دیوونه ها باهاش حرف زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخی مادر به قربونت! چی شدی؟ببخشید حرفام زیادی بود،مخمم که میدونی هرروز خدا جمعه است،دیگه خودت نجیبی کن ببخش مارو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیهه ای کرد و سرشو رو دستم اینور اونورکرد.لبخند ارومی زدم و سوارش شدم و با سرعت برگشتم خونه.صبح کله سحری همه بیدارن.این چه وضعشه؟کلا بابا برای نماز که بیدار می شد دیگه کل خونه بیدار باش بود.همه زیر آلاچیق نشسته بودن و مشغول صبحانه.همونطور که رو اسب بودم برای مامان و بابا دست تکون دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام صبح بخیر بر جیگرای خونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان لبشو به دندون گرفت که هم خندشو کنترل کنه هم بگه جلو کارگرا بده ولی بابا با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بر جغد خونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این حرف بابا خندم گرفت؛اونم میدونست من شب زندارم وروز مرده دار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده رخش خوشگلمو بردم تو اسطبل؛یه اسب یه دست قهوه ای، پسر بود واس همین بهش می گفتم رخش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من رفتنی شم تو رو هم ببرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو اصن نمی خوای زن بگیری؟ بس نیست مجردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها؟ آره مجردی خوبه اما داری پیر می شی عزیزم . انقد مادرو حرص نده ،زن بگیر دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا دیگه جواب مادرتو نمی دی؟ مث اسب وایساده نگام می کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره رخش فقط آروم نگام می کرد که یهو سرشو انداخت پایین و پای جلوشو در واقع دستشو رو زمین کشید ،مثل کسایی که خجالت می کشن.بلند خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آی مادر قربون شرم و حیا و نجابتت!گل پسرم اصالت از سر و روش می باره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده دستی براش تکون دادم و از اسطبل زدم بیرون،که چشمم خورد به شیر آب گوشه حیاط ؛رفتم سمتش و کلاهمو در آوردم .شیر آب رو باز کردم و سرمو بردم زیرش .وای آبِ سرد خون رو تو رگام منجمد می کرد؛عاشقشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه نشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای حسام دست پاچه شدم و خواستم سریع بلند شم که سرم محکم خورد به شیر.با آخ بلندی که گفتم همه نگران برگشتن طرفم و حسام با دو اومد سمتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبی؟بابا مگه صدام چقد ترس داشت؟ نکنه از دلتنگیم هیجان زده شدی؟ خیلی خوب حالا نمی خواد واس این پسر جذاب و خوش هیکل خودکشی کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست چپم رو سرم بود با دست راستم که آزاد بود هولش دادم اونور و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بابا اعتماد به سقف!بذار اونایی که خودکشی کردن از بیمارستان مرخص شن تخت خالی گیرم بیاد، اونموقع!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه این جنسش فلزی بود خوب کار نکرد ،بذار برم سنگ بیارم؛ تو که سرت به سنگ نمی خوره آدم شی لااقل من بزرگی کنم سنگ رو بزنم به سرت آدمت کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه! نه !ممنونم!آدم بودن شمارو هم دیدیم.ترجیه میدم فرشته بمونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب اگه فرشته ای زود تند سریع بهم سجده کن ،وگرنه از درگاه خدا اخراج می شی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا می دونه تو خودت استاد شیطانی، کاری به کار من نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام خواست چیزی بگه که با صدای بابا دوتایی به سمتش برگشتیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه دیگه!بیاین صبحانه بخورین بعدش بپرین به جون هم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابایی مثل سگ و گربشو جا انداختی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا اخم مصنوعی به پیشونیش داد و با لبای خندون گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لا اله الا الله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام دستشو دور گردنم حلقه کرد و منو برد سمت میز صبحونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب خانوم خانوما!حال ؟ احوال؟مرده ؟ زنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت!من سالم و تندرستم.تو خوبی؟منتظر بودم خبر بیارن ازت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- نیاز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا خبر سلامتیشو میگم.هر خبری که خبر مرگ نیست مگه نه حسامی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوفت و حسامی!حالا خوبی عروس بعد از این؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش شوکه نگاش کردم ،انتظار نداشتم انقدر صریح و یهویی حرفشو وسط بکشه؛هم خجالت زده شدم ،هم پر استرس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب...چیزه...آره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام قهقه ای سر داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به جان تام و جری که اگه اونا نباشن میخوام دنیا نباشه، اصن بهت خجالت نمیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی فهمیدم از قصد گفته، نونی که جلو دستم بود رو پرت کردم سمتش که رو هوا گرفتش و با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تشکرات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه حرفی نزدم باید حرفامو جمع و جور می کردم.دوتا لقمه نون و پنیر خوردم و به حسام که هم چنان می خندید و مامان که مشغول خوردن چاییش بود و بابا که صبحونش تموم شده بود و با چشمای بسته لبخند می زد که این نشانه اینه که داره از هوای صبح لذت می بره نگاه کردم.الان باید میگفتم؛با دوتا سرفه مصلحتی همه رو متوجه خودم کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من تصمیم خودمو گرفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه چهار چشم شدن و چهار گوش که ببینن چه تصمیمیه؟چشمامو بستم نفس عمیقی کشیدم و آروم اما رسا گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من جوابم مثبته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای داد "چی" حسام چشامو باز کردم که با قیافه عصبی حسام و شوکه مامان و پر آرامش بابا نگاه کردم.بابا با آرامش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب فکر کردی؟بعدا پشیمون نشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گرفت، لبخند آرامش بخشی بهش زدم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مطمئنم!خوب فکر کردم.به مرگ خودم قسم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب پس مبارکه!به حرفت اعتماد دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام با عصبانیت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی چیو اعتماد دارم؟ نیاز مسخره کردی ما رو؟ مگه که از رو جسدم رد شی، افتاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با اعتراض گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حسام انتخاب خودشه به تو ربطی نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام بی توجه به حرف بابا دستشو محکم رو میز کوبید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو دیوونه شدی مشخصه؛کاملا مشخصه!تو اصن می دونی اون کیه؟همون پرهام خانی که سه ساله وقتی می بینیش راهتو کج می کنی،همونی که دوبار آبروتو جلو مردم برد.احمق شدی نیاز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو با تحکم بالا گرفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من صلاح خودمو بهتر می دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند عصبی زد و گفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صلاحت اینه هنوز هیچی نشده بشی مادر یه بچه؟ صلاحت اینه بشی زن دوم؟ صلاحت اینه با یه آدمه بی اعصاب زندگی کنی؟صلاحت اینه بدبخت شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون تحکم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من بلدم خودمو خوشبخت کنم نیازی به پند و اندرز ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با قدمای بلند رفتم سمت در و هنوز صدای حسام می اومد که میگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو غلط می کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه روز از اون اتفاق گذشت؛با کم محلی های حسام و سکوت مامان!بابا همش بهم لبخند می زد.تنها کسی که بهم اعتماد داشت.دیروز از طرف پرهام خان زنگ زدن و جواب رو خواستن که بابا بهشون گفت مثبته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اتاقم خواب بودم که با احساس خیسی ،سریع از خواب پریدم.به خودم که اومدم دیدم حسام با عصبانیت بالا سرم وایساده و پارچ آب هم دستشه.عصبی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه مرض داری؟مثل آدم بیدارم کن دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آدمی نمی بینم که باهاش مثل آدم رفتار کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش هم ناراحت شدم هم بهم برخورد.داشت از اتاق میرفت بیرون که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلم نمی خواد باهات حرف بزنم اما لازم به گفتنه شوهر آیندت با فامیلاش پایینن تحفه آوردن برات تحفه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"شوهر آیندت" رو چنان با حرص گفت که ابروهام رفت تو موهام.این چش شده؟حسام پسر خالمه از بچگی با هم بزرگ شدیم مثل خواهر وبرادر،همیشه هم هوای همدیگه رو داشتیم اما الان...می دونم حسام بخاطر خودم نگرانه،بهش حق میدم اما نه دیگه این بی محلی سه روزه؛زیادی کشش میده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم زدم رو پیشونیم که یه عالمه آب پاشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه حالم بد شد.دستت بشکنه حسام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره که یادم اومد هول شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا چی بپوشم؟ کوفته حالا چی بپوشم!یه کمد لباس داری، یه چی بپوش دیگه.حالا اگه داماد خوش اخلاق بود، چقد می خواستی به خودت برسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کمد رو باز کردم،یه تونیک پارچه ای سفید که تا چهار انگشت زیر ب*ا*س*نم بود رو در آوردمو شلوار مشکی چسبانم که با هم خیلی خوشگل می شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی درسته اینو بپوشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هامو با بی قیدی بالا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلاخره باید منو همونجوری که هستم ببینن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از پوشیدن لباس آستینای تونیک رو بالا زدم که تا آرنجم اومد و به دکمه بستمش.کلاه مشکیمو سرم کردم و یه نگاه تو آینه؛از وقتی موهامو کوتاه کردم همش کلاه میذارم ،الحق والنصاف هم خیلی بهم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم و با وقار پله هارو پایین رفتم و با رسیدن به پذیرایی با دیدن 6 جفت چشم شوکه، وایسادم.نگاه کردم سه تا طرف ما، سه تا طرف اونا ؛چه یِر به یِر!شرمنده الان میشم 4 -3 به نفع ما.با این فکرم تو دلم قهقهه زدم اما با لبخندی خندمو خوردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خیلی خوش آمدین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم پیری که با وجود کهولت سن هنوز هیکل خوب و قیافه اسکتی داشت خیلی سرد جواب سلامم رو داد.بعد پرستو خواهر پرهام خان که قبلا تو دانشگاه باهاش آشنا بودم با لبخندی بلند شد و به گرمی دستمو فشرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عزیزم ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در آخر پرهام خان که با قیافه اخموش فقط سری تکون داد و بی هیچ روحی گفت سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم رفتم وکنار حسام نشستم.تو عمل انجام شده قرار دادنش خیلی باحال بود.فکر می کردم الان ازم فاصله بگیره اما خودشو چسبوند بهم و زیر گوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انگار داداشمون غیرتیه.می خوام یکم با غیرتش بازی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم غره ای که بهش رفتم پوزخندی زد و مثل قبل در گوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیخیال بازی،لباس جالبی پوشیدی!همه اخمشون با دیدن لباست رفت توهم.مرسی انتخاب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه چشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم و بیخیال گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مناسب یه دختر نیست تو مراسم تقریبا خواستگاریش لباس کوتاه با آستینای بالا زده و شلوار تنگ بپوشه؛درضمن کلاه قشنگی سرته،امیدوارم کلاه قشنگی سرت نذارن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه فهمیدم چی گفت داشتم خودمو لعن و نفرین می کردم بخاطر این لباسا که با حرف اون خانوم پیر آب شدم رفتم تو زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر می کردم انقدر تربیت بهادرخان درست باشه که دخترش احترام جمع رو نگه داره؛اون از طرز لباس،اینم از طرز برخورد!در گوشی هاتون تموم نشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به حسام نگاه کردم.لبخند پیروزمندانه ای روی لبش بود.ای نامرد همش نقش بود؟ سرمو پایین انداختم و از حسام فاصله گرفتم.بدجور خورده بود تو پرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا میانجی گری کرد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمه خانوم حالا شما ببخشیدشون به هرحال جوونن دیگه،شما بزرگی کن به دل نگیر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بار اول و آخری بود که بخشیدم!امروز اومدیم که هم تحفه ای بیاریم،هم مهریه و تاریخ عقد وعروسی رو مشخص کنیم.اگه اجازه بدید من تاریخ ها رو پیشنهاد میدم شما هم مهریه رو معین کنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و پرهام خان هم که نقش دکور!اصن ما نباید چهار کلمه حرف باهم بزنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار بابا صدای ذهنمو شنید که رو به عمه خانوم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب تا ما راجب این مسائل حرف می زنیم، این دوتا جوون هم برن با هم دو کلمه حرف بزنن که بلاخره اشنا شن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابایی درست ذهنمو نخوندی؛ من گفتم 4 کلمه ،نه دوکلمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه خانوم:باشه مشکلی نیست!حق با شماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان همچنان سکوت پیشه کرده بود؛هی بهش می گم حالا که داره پیشه می کنی، لااقل تقوا پیشه کن،گوش نمی ده که،هم چنان سکوت پیشه می کنه!بابا رو به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دخترم برید تو اتاق مطالعه کمی باهم حرف بزنین.پرهام خان رو راهنمایی کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن "چشم و با اجازه ای" بلند شدم و رفتم سمت اتاق مطالعه پرهام خان هم دنبالم راه افتاد.آخه من که دیگه جواب مثبت رو دادم، این مسخره بازیا چیه؟حرف زدن قبل از جواب دادنه.خاک بر سرت نیاز که انقدر هولی زود جواب دادی.هول چیه؟بحث مرگ و زندگی بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بی روح و پر تحکم پرهام خان به خودم اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب رو یه جوری گفت می خواستم به گ*ن*ا*های نکرده اعتراف کنم والله!به آرومی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون تعارف من نشست رو مبل و بدون اینکه نگام کنه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حرفی داری می شنوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرسی احترام! هنوز هیچی نشده دوم شخص مفرد؟دِکی!از حرصش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما حرفی ندارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو شما تاکید کردم.نیم نگاه سردی بهم انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من حرف ندارم ،امر دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای پررو!دستمو مشت کردم و با حرص لبخندی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه عرضی هست، می شنوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند بی روحی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی زبون داری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو این دوره زمونه یه دختر پیدا کنید زبون نداشته باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از استثناهاته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از استثناهات می شی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من هیچوقت تغییر نمی کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تغییرت می دم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی نگفتم جوابم خشک شده بود ولی بخاطر اینکه کم نیارم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببینیم و تعریف کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هم می بینیم، هم تعریف می کنیم.انگار خیلی از خدات بود زنم شی ،زود جواب دادی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصی شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شمام انگار خیلی دلتون میخواست همسرتون شم، خیلی عجله داشتید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من دلیل خودمو داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم دلیل خودمو داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکت شدیم که یهو باهم گفتیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلیل شما چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلیل تو چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش نگاه کردم نگاهش یخی بود، اما به من بود؛ پس یعنی اونم تعجب کرده.با خودم گفتم بهتره جوابشو بدم اما باز هم هم زمان شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بخاطربابام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بخاطر پسرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرفه مصلحتی کردم که جلو خندم رو بگیرم؛همیشه وقتی حرفام با یکی دیگه هم زمان می شد خندم می گرفت! نمی دونم چرا؟با صداش به خودم اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-در هرصورت ما هردو دلیلی داشتیم که باعث می شد قبول کنیم؛ اما ،من دلیل دیگه ای هم داشتم!لازم نمی بینم بهت بگم ولی بدونِ اینکه خبرداشته باشی باعث نجاتم شدی ؛واس همین طرز لباس پوشیدن امروزتو نادیده می گیرم!این از معدود دفعاتیه که گذشت می کنم.کسی که اسمش تو شناسنامه من می ره باید سنگین و با وقار باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همینی که هست ،می خوای بخواه!نمی خوای هم مجبوری بخوای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حرفتو نشنیده می گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاش کردم.یعنی شنید چی گفتم؟ من که خیلی آروم حرف زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو خونه من قوانینی هست که با ورودت متوجه می شی.نقض قوانین مساوی با تنبیه به سن و سال هم ربطی نداره،این قوانین حتی برای پسرمم هست.دیگه امری نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی پیشونیمو گرفت.مغرور و از خود راضی و زورگو،م*س*تبدِ خود برتربین.تو دلم واسش زبون درآوردم! حالا باش تا من به قوانینت عمل کنم؛فقط بی زحمت ی ماشین چمن زنی هم بخر کنار دستت باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و بدون اینکه بهش تعارف کنم بلند شدم و رفتم سمت در، ولی دستش مانعم شد و زیر گوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اول بزرگتر، خانوم کوچولو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوما مقدم ترن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما احترام بزرگتر واجبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه داشت خونمو به جوش می آورد.دستمو گرفتم سمت در و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید بابابزرگ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی نگفت و با همون غرور همیشگی رفت بیرون.سرمو پایین انداختم و کنار بابا نشستم.ارزششو داشت حرف بخوری؟بابا ارزش هر چیزی رو داره؛ یه عمر بخاطر من حرف خورد .الان وقته جبرانه!عمه خانوم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب نتیجه ی حرفا چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول برگشت سمت پرهام خان و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پرهام خان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او مای گاد!عمه خانوم هم پرهام خان صداش میکنه؟همینه انقد مغروره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من مشکلی ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه خانوم رو به من کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیاز خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوووه چه مودب!تو عمرم هیچکی اینجوری صدام نزده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مشکلی نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-خب به سلامتی !مهریه و تاریخ ها هم مشخص شده.عمه خانوم اگه اجازه بدین من بهشون بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه خانوم-بله صاحب اختیارید بهادر خان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب جوونا! مهریه رو که به توافق دو طرف شد 1000 تا سکه،تاریخ عقد خصوصی هم آخر همین هفته که یعنی 3 روز دیگه،وتاریخ عروسی هم باشه 20 مهر؛یعنی تقریبا یه ماه دیگه.مشکلی نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی فکر گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا 20 مهر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا چشم غره ای بهم رفت اما عمه خانوم مث قبل خشک گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تولد پرهام خان 20 مهره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه!پس میخوان منو کادو پیچ کنن واسه ایشون؟خیلی بی ادبی نیاز.بی ادب چیه؟دارن همین کارو می کنن دیگه.ای من تو گلوت گیر کنم پرهام.!پرهام؟کی شد پرهام؟همین الان.اصن به تو چه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- مشکلی نست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام خان- نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-پس مبارکه! دهنتون رو شیرین کنین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد خوردن شیرینی و دیدن تحفه هایی که بیشتر شامل پارچه و این چیزا می شد، خانواده ی آقا داماد رفتن و قرار بر این شد فردا من و پرهام بریم بیمارستان ده برای آزمایش خون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اتاقم خواب بودم که با حس نوازش صورتم از خواب پریدم.با دیدن چهره ی مامان که کنارم دراز کشیده بود، اول شوکه شدم ولی بعد خوشحال! محکم بغلش کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قربون مامان مسکوتم برم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای ناله مامان سرمو بلند کردم و به چشای نگرانش چشم دوختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیاز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جان دلم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان زد زیر گریه.ترسیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان چی شده؟چیزی شده؟کسی طوریش شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به معنای آره بالا و پایین تکون داد و آروم اشکاشو پاک کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اتفاق مهمتر از این که داری تلف می شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی می گی مامان؟کدوم تلف شدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم و دزدکی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین مادر!هنوزم دیر نشده ها،بیا وسایلتو جمع کن شبونه برو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان چی می گی؟ حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه امروز رو ندیدی؟بدبخت می شیا.سالی که نکوست از بهارش پیداست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان؟من جوابمو دادم همه مردم هم خبردار شدن.بذارم برم که چی؟قضیه مرگ و زندگیه؛الکی نیست که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرگ و زندگی چیه مادر؟یه خواستگاریه دیگه،بزرگش نکن.تو اگه الان بری خیالم راحت تره.درسته شاید من و بابات طرد شیم از این ده، اما خوشبختی تو مهمتره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشام از حدقه زد بیرون.یعنی مامان نمی دونست؟چجوری باید بهش می گفتم؟وای خدایا منو بکش کل دنیا رو خلاص کن دیگه.سعی کردم آروم باشم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان؟به من اعتماد کن !وقتی گفتم جوابم مثبته ،لابد دلیلی داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان نگاه نگرانی بهم انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو سرکشی، من می دونم تو اون خونه دووم نمیاری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاشو گرفتم و با لبخند به آرامش دعوتش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان؟من اصلا هم سرکش نیستم.فقط یکم حرف زور تو کلم نمی ره،یه کوچولو هم حاضر جوابم،بعدشم به اندازه ی خیلی کمی هم شیطونم،فقط همین!کجام سرکشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهم رفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماشالله هزار ماشالله!کل وجودت سرکشه بچه،من مادرتم بزرگت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دستمو محکم فشرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دخترم تو دیگه بزرگ شدی،هرطور خودت می دونی اما ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر نگاش کردم.نگاشو ازم گرفت و سرشو انداخت پایین و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از تو مطمئنم هیچکی تو قلبت نیست ،اما از پرهام خان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو بالا گرفت و نگاهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا که تصمیمت اینه که ازدواج کنی باهاش،حواست باشه!خطبه که خونده می شه یه مهری از طرف مقابل تو دلت می شینه مبادا سرکوبش کنیا،تو خونه ای که داری می ری بزرگتری هست احترامشو حفظ کن،برای اون خونواده مثل هم خون باش نه ی آدم غریبه،برای پسرش مادری کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برای خودش هم مادر باش،هم خواهر، هم همسر!نبینم رو حرفش حرفی بزنیا.اوقاتشو تلخ نکنیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بیخیالی شونه بالا انداختم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوقاتش همیشه تلخه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهم رفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جلوش حاضر جوابی هم نکن؛مرد خوش نداره زنش جلوش حاضر جوابی کنه،تا می تونی باهاش بساز!مبادا حتی غیر عمد سرش داد بزنی یا بزنیشا که اونموقع خدا ازت راضی نیست.دل کسی رو نرنجونیا مادر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه سردی کشید و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دل کسی اگه برنجه یا بشکنه، دیگه درست نمی شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به هم که محرم شدین دیگه محرم اسرارت هیچکس نیست جز شوهرت؛غمات و شادیات باید با اون باشه.محبت خرجش کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعتراض گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفمو قطع کرد و پیشونیم رو ب*و*سید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قربون دختر کله شق خودم برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپشو ماچ آبدار کردم که با چندش منو از خودش دور کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه گمشو اونور !می دونه بَدم میادا.اه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو محکم رو لپش می کشید که مثلا پاکش کنه.با خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله بایدم بدت بیاد،من که نباید ب*و*ست کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان پاشد رفت سمت در و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون حسامه مادر مرده راست می گفت؛تو آدم نمی شی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اسم حسام ناراحتی اومد تو دلم.با ناراحتی پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی ازم ناراحته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت در صدای حسام اومد که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره خیلی ناراحتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب برگشتم سمت در که مامان سریع در رو باز کرد.حسام به حالت خمیده گوشش رو چسبونده بود به در.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان گوشش رو گرفت، پیچوند و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چندبار بهت بگم وقتی دوتا خانوم دارن حرف می زنن پشت در گوش واینسا، شاید یه حرفایی خواستیم بزنیم که جلو تو درست نباشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاله جون فعلا که حرفای مثبت 18 نزدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان لبشو گاز گرفت و پس گردنی نثار حسام کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بی حیا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سریع از اتاق زد بیرون.از خجالتش که شبیه دخترای 15 ساله بود بلند بلند خندیدم.با صدای حسام خندمو قورت دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت! خنده داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشست رو تختم، چشم غره ای بهم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمائید!دم در بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین جا راحت ترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو ساکت شدیم که حسام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منتظرم از دلم دربیاری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیو از دلت در بیارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت خوب می دونی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم رفتم جلو و گونش رو ب*و*سیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با اینکه نمی دونم چیو از دلت در بیارم ولی ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو کشید سمت خودش و موهای کوتاهمو بهم ریخت.خودش موهامو کوتاه کرده؛یادش بخیر رفت از صد نفر پرسید چطوری این مدلی کنه موهامو.عقده ایه دیگه!بعد از اینکه حسابی شپشای سرمو ریخت یه پس گردنی نثارم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-که نمی دونی هان؟ بی اجازه من فکر می کنی؟بی اجازه من می گی بله؟بزنم با کمربند سیاه و کبودت کنم؟هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بذار اونایی که زدی خوب شه!هنوز از دردشون خواب و خوراک ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو پس زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الحق که آدم نمی شی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دستش آویزون شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب معلومه که من فرشته ام حسامی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو از دستم کشید بیرون و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گمشو باز حسامی حسامیش شروع شد.هنوز حاضر جوابی که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیخ نشستم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همش سه روز قهر بودی، باید تغییری می کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با اون آقاتون من فکر می کردم الان حرف زدن یادتون بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوکه گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگاهم کرد و زد زیر خنده میون خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونی که؛از اتاق مطالعه که اومدین بیرون قیافت دیدنی شده بود قشنگ معلوم بود سوکست کرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مشت محکم زدم تو کمرش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچم اینطور نیست من اونو سوسک کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که سعی می کرد جلو خندشو بگیره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله بله اونکه صد در صد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آرام

    ۴۵ ساله 00

    بدنبود

    ۳ روز پیش
  • نازنین مریم

    ۱۴ ساله 00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • ساحل

    ۲۹ ساله 00

    چرا برای من نشون نمی ده میگه نیست رمان

    ۲ ماه پیش
  • سیما

    ۱۵ ساله 10

    عالی بود خیلی خوووب بود اصلا هرچی بگم کمه براش بهترین بود دست نویسندش دردنکنه

    ۲ ماه پیش
  • ...

    10

    عالیی بودد پیشنهاد میکنم حتما بخونیید

    ۲ ماه پیش
  • حمیده

    00

    عالی بود ، خیلی حرص خوردم اما عالی بود👏👏👏👏👏

    ۳ ماه پیش
  • Mahsa

    00

    عالی بود

    ۳ ماه پیش
  • سارا

    00

    خیلی رمان جالبی بود

    ۳ ماه پیش
  • زگولی

    ۳۰ ساله 00

    خوب بود

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه

    ۱۴ ساله 00

    من فقط تا الان پارت یک رو خوندم و نمیتونم نطر قاطع و محکمی بدم اما میتونم بگم تا اینجایی که خوندم رمان بسیار دلشنین و جذابیه

    ۴ ماه پیش
  • _

    11

    رمان واقعاً عالی بود می تونم بگم عمقِ زندگی رو میشد توی اتفاقاتش دید من نه با اتفاقاش زندگی کردم بلکه درسای بزرگی هم بهم داد واقعاً باید آفرین گفت به این قلم خلاق و توانا و ضمن تشکر از برنامه و عواملش

    ۴ ماه پیش
  • رویا

    ۱۵ ساله 00

    خیی خوب بود ولی اخرش بی معنی تموم میشه ولی در خوب بود

    ۴ ماه پیش
  • محیا

    00

    یغمای بهار

    ۴ ماه پیش
  • Saghar

    00

    دمت گرم تو خماری مونده بودم تهش چی میشه

    ۴ ماه پیش
  • Saghar

    20

    بچه ها من یه رمان قبلا خوندم ولی اسمش یادم نیست. اسم اربابم آرش بود. و یه دختری از دست یه پسر دیگه فرار کرده بود اومده بود تو روستا و بعد به یه دلیلی زن ارباب شد ولی مادر ارباب مخالف بود.اسمش بلدین؟

    ۴ ماه پیش
  • نیا

    ۱۶ ساله 00

    بالاخره بعد مدت ها یه رمان قشنگ خوندم... عالی بود عالیییییی اصلا کیف کردم

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.