دلپذیر دختر مهــربون و شیطون و البته لجبازیه که سرش به خانواده و دوستاش گــرمه.با شنــیدن خبــــر غیـــر منتظــره ی بازگشـــت رادمهـــر به ایــــران بهـم میریزه . کســی که پونــزده سال اونو فــراموش کــرده و هـــمه چی دست به دســـت هم داده تا حوادث اون جــــور که دلپذیــــر می خواد پبــــش نــــره… رادمهـــر کیـــه…؟؟ چرا زندگی دلپذیر بهـــم می ریزه؟..

ژانر : عاشقانه، همخونه ای

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۲ ساعت و ۲۱ دقیقه

مطالعه آنلاین حالم عوض میشه
نویسنده : Delpazir-98ia

ژانر : #عاشقانه #همخونه_ای

خلاصه :

دلپذیر دختر مهــربون و شیطون و البته لجبازیه که سرش به خانواده و دوستاش گــرمه.با شنــیدن خبــــر غیـــر منتظــره ی بازگشـــت رادمهـــر به ایــــران بهـم میریزه . کســی که پونــزده سال اونو فــراموش کــرده و هـــمه چی دست به دســـت هم داده تا حوادث اون جــــور که دلپذیــــر می خواد پبــــش نــــره…

رادمهـــر کیـــه…؟؟

چرا زندگی دلپذیر بهـــم می ریزه؟..

با زنگ خوردن چیزی تو گوشم از جا پریدم ،یه نگاهی به تختم انداختم .....کنا ر بالش..لابلای

پتو..... خدایا این دفعه کجا افتاده....اه ...با این زنگ مسخره اش ...اها...با کله یه نگاهی به زیر تخت کردم....تنها جایی که نگشتم....با هزار مشقت از بین پوست موز و اشغال های چیپس و پفک پیداش گردم...و با حرص شادی رو که برای پونزدهمین بار زنگ زده بود ریجکت کردم....

دختره ی بیشعور....میگم بش وقتی خوابم زنگ نزنا....حالیش نمیشه...یه خمیــــازه ی پدر مادر دار...که دهنمو به اندازه ی اسب آبی باز می کرد کشیدم و به سمت دستشویی راه افتادم....

داشتم صورتمو خشک میکرد م که نگاهم به موهای سیخ سیخیم.....که هرکدوم به یه سمت رفته بود افتاد....جای دلناز خالی که بگه....تو با این قیافت کافیه بری تو عروسیــا...تا مردم بفهمن چهر ه ی واقعیت چجوریه....

با آرامش و سلانه سلانه ..رفتم به سمت آشپز خونه...مریم خانوم تا دیدم لباش به لبخند باز شد.

_سلام خانوم،صبح بخیر

_سلام مریم بانو ی خودم،بخدا این دفعه بگی خانوم....جواب سلامتم نمی دما...چهل و هفت بار گفتم...من از کلمه ی خانوم خوشم نمیــــاد....مگه تو نوکر مایی جیگـــر...؟بعد لپ تپو لو شو محکم ب*و*سیدم.

_خانوم آخه نمیشه...این از شما و دلناز خانوم...این از مامانتون...بالاخره کارگری گفتــــ

تو حرفش پریدم:

_مریمی،این جا اینقد بهت بد میگذره که خودتو کارگر می بینی....؟

_نه بخدا این چه حرفیه ...اینجا هرچقدر کار میکنم خسته نمیشم..ولی جای قبلی که منو حسین آقا کار میکردیم همش قربان...آقا و خانوم میگفتیم...اینه که دیگه ورد زبونمون شده...

_عادت میکنی...هر چند از اسم مسخره ام خوشم نمیادا ولی از ...خانـــوم بهتره...

_نه خا...ببخشید ..دلپذیر جان ....اتفاقا اسمتون خیلی قشنگه مادر...

در حالی که صبحانه می خوردم با دهن پر که یکی از عادتا همیشگیم بود...گفتم:

_کجا قشنگه...هر کی میشنوه فقط پنج دقیقه می خنده...همه یادسس دلپذیر می افتن...

مریم خانوم که خنده اش گرفته بود گفت:

_چقدر باحالین شما خانوم....

_ اَ...باز گفتی خانوم ...

_ببخشید...آخه تو زبونم نمی چرخه...

_بچر خوشنش مریم بانو....بچرخونش...

لیوان چایی رو سر کشیدم :

_دستت درد نکنه مریم بانو...خیلی چسبید...راستی مامان کجاست ؟...میگم صداب جبغ جیغش نمیـــادا...

مریم با خنده زبونشو گاز گرفت:

_این چه حرفیه ....گیتی خانوم به این خوبی....با دریا خانوم رفتن خرید ...به منم گفتن بیدارتون کنم....دانشگاه دارین...خیلی صداتون کردم...بیدار نشدین....دلناز خانومم که صبح گفتن...خودتو خسته نکن مثل همیشه ...به ساعت اولش نمیرشه....دوستتون هم چند

بار زنگ زدن..گفتم بیدار نمی شین....این شد که دیگه سراغتون نیومدم...

_باشه مریم بانو ،من رفتم آماده بشم...تا این شادی نفله کلمو نکنده...

***

با خجالت ساختگی سرمو پایین انداختم....:

_ببخشید ...دیگه تکرار نمیشه....

یهو منفجر شد:

_تکرار نمیشه؟....تکرار نمیشه؟....به خدا دوست داشتم سر مو بکوبم به دیوار.....هزار بار زنگ زدم گوشیت....خانوم بر نمیداره....زنگ زدم خونه....مریم خانوم میگه خوابی...هرچب صدات میکنه بیدار نمیشی....امروز هیچی.....روزای قبل چی....

_ببخشید دیگه شادی جون.....حالا تو حرکت کن به کلاس دوم حداقل برسیم....حرصم نخور دیگه.....نمی گی شیرت خسک میشه؟....حالا کی باید به این بچه شیر بده...؟

شادی که کم کم داشت به خنده می افتاد گفت:

_تو نمی خواد به فکر من باشی....خیلی از دستت شکارم.....بعدا حساب رسی میکنم بهت...

بعد ماشین و روشن کرد و به سمت دانشگاه راه افتادیم...

___

ا صدای خسته نباشید استاد نفس بلندی کشیدم با لگدی که شادی به پام زد فهمیدم"بد بخت شدیم" کتا بامو جمع کردم ،یه نگا به شادی انداختم که داشت با استرس نا خوناشو میجویید یه تشر بهش زدم :

_چیـــه انگار میخوان زنده به گورش کنن..!!!جمع کن این بساطو فوقش یکم تهدید می کنن دیگه...

یهو جن گرفتش:

_فوقش یکم تهدید میکنن....؟آره...؟ برای بار چندمه که بخه خاطر شما...خانوم خرسه خوشخواب ...داریم غیبت می خوریم ؟...اونم درس به این مهمی...دلپذیر داری اعصابمو خورد میکنی ها... هرچی گفتم تو خوابت سنگینه بیا بعد از ظهر کلاس بگییریم...خانوم برنامه شون بهم می خوره...دیگه نمی تونن به باشگاهشون برسن...

_دختر یکم نفس بکش..آره خودمم پشیمونم...ولی ..کار از کار گذشته..حالا بیا بریم ببینیم حراست چه خوابی برامون دیده...

_خوابای رنـــــگی دیده ،رنگــــی

مغنه م و مرتب کردم و تو گوش شادی گفتم:

_بس کن دیگه ...خودم درستش میکنم...

با شادی به اتاق بزرگی که سر درش زده بود ...حراست....وارد شدیم. دکتر غفوری با دیدنمون اخماش تو هم رفت.گلومو صاف کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام دکتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی هم با اضطراب سلام کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_س...سلام استاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر غفوری_سلام خانوم ها.....الان هم نمی اومدید...شما مثه اینکه فراموش کردین که ایـــنجا دانشگـــاهه...و قوانیـــنی داره ...اونهم دانشگاه ما ....که جزو پنج دانشگاه اوله....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به حرف اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دکتر درسته ما غیبت کردیم...ولی عمدی نبوده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر غفوری_عمدی نبوده...؟......میشه بفرمایید شیش بار غیبت...اونهم توی ساعت اول..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چجوری می تونه اتفاقی باشه...؟...خانوم ها ...ما تحمل دانشجو های بی انظباط رو نداریم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شش بار غیبت چه معنیــی می تونه داشته باشـــه...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی با تته پته:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید دکتر دیگه تکرار ...ن....نمی..شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر غفوری_این دفعه بخششی وجود نداره....با وجود شما اعتبار دانشگاه علوم پزشکی پایین میاد...ما به دانشجو های بی انظبا ط نیاز نداریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای تک زنگ گوشیم اومد فهمیدم الهامه...باید یکم دیگه طولش میدادیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_ولی دکتر ما فق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با باز شدن در به وسیله ی استاد صالحی حرفم نصفه موند هیچ وقت از دیدن استاد صالحی اینقدر خوشحال نشده بودم....حیف که کارم گیرته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد که با دیدن ما گل از گلش شکفته بود ...حالت دستپاچه ای به خودش گرفت رو به دکتر غفوری گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید دکتر نمی دونستم کار دارید بعدا مزاحم میشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر غفوری_بیا تو صالحی جان...تو که غریبه نیستی ...دانشجو های خودتن...دارن راجع به غیبت های مکررشون باز خواست میشن...آخه دانشجوام اینقدر بی توجه...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد صالحی در حالی که روی یکی از صندلی ها مینشست رو به دکتر غفوری گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله دکتر ...اطلاع دارم ...ولی خانوم آریـــا فر و یــوسفی از بهترین دانشجو های من هستن...بعد با نگاه مشتاقی رو به من ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وما نمی خوایم که ...اونا رو از دست بدیم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم حرفش دو پهلو بود!!یهو شادی نیشگون ریزی از بازوم گرفت یعنی"مفهومو بگیر"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر غفوری _بله،..ولی انظباط و نظم بحثش جداست..راجع به شیطنت های خانوم ها به خصوص آریـــــا فر شنیدم که جزو موارد انظباطی هستش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که میدونم تو از کی راپورت میگیری !!!با یه نگاه عصبی که مخلوطی از خواهش داشت به صالحی نگاه کردم."جون مادرت این پیر مردو راضی کن"صالحی که متعجب شده بود شایدم با خودش میگفت اشتباه دیدم رو به دکتر غفوری گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دکتر جان اگه من بخوایم ایندفعه گذشت کنین...و چشم پوشی کنید روی منو زمین می اندازید..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر غفوری که مجاب شده بود رو به استاد صالحی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط به خاطر شما دکتر...!!!بعد نگاه خصمانه ای به ما کرد که شادی خانوم که درد نیشگون گرفته بود دوباره نیشگون گرفت ایندفعه به این معنی"اگه دوباره خوابیدی برای خودت فاتحه ختم کن"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا که عملیات با موفقیت انجام شد رو به دکتر غفوری با لحن نه چندان جالبی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون دکتر که اجازه دادین ...ما اینجا بمونیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر غفوری که کاملا پرت بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش میکنم ...فقط این بار آخرتون بود..بعد ضربه به پشت صالحی زد :_به خاطر صالحی عزیز...و لبخندی به دکتر صالحی زد و دکتر صالحی جواب داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تشکر شادی از دکتر غوری و صالحی بیرون اومدیم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی نفس عمیقی کشید بعد انگار که از بند آزاد شده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخیــــش ،فکرشم نمی کردم...جون سالم به در ببریم...دست استا د صالحی درد نکنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن اسمش صورتمو جمع کردم...خدایا که می خواد اینو تحمل کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه بعد استاد صالحی هم از اتاق بیرون اومد و با دیدن ما لبخندی زد...شادی رو به استاد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_استاد ممنون که کمکمون کردین...واقعا نمی دونم چجوری تشکر کنم... استاد نگاه مشتاقی به من کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش میکنم...وظیفه ام بود...هر موقع ....هرجایی کارتون گیر کرد ...دریغ نکنین..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه هه فکر کن من کارم به تو گیر بیفته...این یه بارو از دستم در رفت...شادی لگدی زد یعنی تو هم یه چیزی بگو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_ممنون استاد...دریغ نمی کنیم..."حتما"...شمارو مطلع میکنیم...با اجازه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دست شادی رو کشیدم..و راه افتادیم..به سمت بیرون از دانشگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی_وای خدا چه به موقع رسید....دلپذیر ...اصلا فکر نمیکردم این خاطر خواه شما ..یه جای به درد بخوره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_می خوام صد سال سیاه خاطر خواه نباشه...بزنم همیچین فکشو بیارم پایینا..حرصمو در آورده بود...شما هم که بلد نیستی مثه آدمیزاد حرف بزنی فقط جفتک می پرونی..در ضمن اینکه صالحی بفهمه کار خودم بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی که هیجان زده شده بود پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واقعا...؟..چجوری؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا بشینیم الان الهام میاد بهت میگم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همین حال الهامو دیدم که داشت دنبال ما میگشت...شادی براش دست تکون داد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به به سلام به دوزتان عزیزم....دستمو ماچ کنین که کارتون ...رو راه انداختم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی که گیج شده بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو ...ولی استاد صالحی که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام پرید تو حرف شادی و با هیجان تعریف کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آمار استاد رو از بچه های ترم بالایی گرفته بودم...وقتی دلپذیر گفت احضار شدین گفتم باید دست به دامن کسی بشیم که حرفش...خریدار داره...کی بهتر از استاد صالحی که هم استاد...وبا شیطنت ادامه داد:_وهم واله وشیدای..دلپذیر..بعد با دلپذیر هماهنگ کردیم که وقتی شما رفتین حراست ..من هم برم با استاد حرف بزنم ...تا شما اخراج نشین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی پرید تو حرف الهام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب بعدش چیکار کردی ...به استاد چی گفتی...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام با لحن شیطونی روبه من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی آخرای کلاس خودمون ..اومدم بیرون و به حالت دو رفتم کلاس استاد..استاد که بدبخت شوکه شده بود گفت چی شده خانم شایگان اتفاقی برای "کسی "افتاده ...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم مثلا خیلی ناراحتم گفتم استاد بیان بیرون از کلاس تا براتون بگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم شایگان بگین چی شده....دارم کم کم ...می ترسما..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_استاد ..دلپذیر و شادی ..اتاق حراست هستن..به خاطر غیب های مکرر قرار ه اخراج بشن..تو رو خدا شما یه کاری کنین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد استاد حرف من تموم نشده بی توجه به کلاس دوید سمت اتاق حراست..حالا من نمی دونم یا بخندم...گفتم استاد صالحی هم از دست رفت..من پشت سرش دویدم همین جوری زیر لبی می گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کسی همچین حقی نداره.. بعدشم که شما میدونین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی با لحن احساساتی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای خدایا...چقدر رومانتیک ..چقدر رویایی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم گرفت همین جوری برای خودشون چرت و پرت بلغور می کردن...یه نیشگون محکم از شادی و یه پس گردنی مهمون الهام کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی_آیی..دختره ی بیشعور...نگا بازومو کبود کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام هم داشت گردنشو ماسا ژ میداد گفـت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای خدا...بشکنه این دست...بشکنه که نمک نداره...بیا و خوبی کن دو رو زمونه ی بدی شده...دلپذیر حالا یکی هم پیدا شده ضربه تو سرش خورد و عاشق توی بی ریخت شد...می خوای دکش کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی_راست میگه..استاد به این خوبی...هم خوش تیپه ...هم مهربون..و بالحن رویایی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وهم عاشــــق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا !!!منو گیر چه کسایی انداختی...یهو بلند شدم و جیغ زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوتا تون خـــفــــه شـــین...!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که خدارو شکر زبون بستن میدونن وقتی اخلاقم سگی شد باید هیــــچی نگن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا بلند شین بریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثه جوجه اردکای زشت پشت سرم راه افتادن...یه نگاهی به اطراف انداختم تا ماشین شادی روپیدا کردم با لحن طلبکارانه ای گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ســـویـــچ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی بی هیچ حرفی سویچ ماشینو داد شنیدم که الهام زیر لبی گفـت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باز هاپــــو شد....!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی هم تایید کرد.هر سه سوار شدیم و بس حرف حرکت کردم ..وقتی به خونه رسیدم..پیاده شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به الهام گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کیفمو بده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام کیفمو داد بعد باشادی همزمان گفتن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشیـــــــد دلی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاه به چهر ه ی غمگینشون خندم گرفت...گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیگه تکرار نشه...حرفی از صالحی جلوی من نمیزنین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو با کله تایید کردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

¬¬-من دیگه رفتم...خدا حافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی و الهام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا حافظ ها پـــــو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غش غش خندیدم...بی چاره ها حق داشتن...زنگو زدم که در با صدای تیکی باز شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

______

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام علیکم....اهل منزل ...؟....خانه نیستین...کجایید..یکی بیاید به استقبال پرنسس....که دارد از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خستگی غش میکنــــد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده ی بابا رو از توی حال شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا_چه دورو زمانه ی بدی شده...که باید پادشاه به ...استقبال پرنسس برود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم آروم به طرف بابا رفتم....روی یکی از مبلای راحتی نشسته بود و اخبار سراسری نگاه میکرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی بابا ایستادم و تعظیمی کردم...:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیر ...پادشاه منظورمان به ان دلناز گور به گور شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد محکم گونه ی بابا رو ب*و*سیدم...بابا که لباش به لبخند دلنشینی باز شده بود ...دست انداخت دور گردنم و پیشونیم رو ب*و*سید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق این محبت هاش بودم که بی دریغ نثارمــون می کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا_خـــانوم دکــــتر من...امروز دانشگاه چطو ر بود....؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بدک نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا که از قیافه ی پـــکرم فهمیده بود یه چیزی شده گفـــت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیزی شده دخـــترم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیزی که نه..ولی امروز نزدیک بود .....نزدیک بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا که نگران شده بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نز دیک بود چی دخترم..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نزدیک بود من ....و ....شادی ...از دانشگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسمو محکم فوت کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخــــــــــــراج بشــــیم... به خاطر غیبت توی ساعت های اول....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو آروم آوردم بالا ....منتظر بودم که بابا هم ...منو باز خواست کنه...ولی در کمال تعجب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا چهره اش از هم باز شد و شروع کرد به خندیدن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه نگاه به قیافه ی کلافه ام میکرد ....دوباره شروع میکرد به خندیدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام رفت تو هم....می دونم الانم بابا خاطر این خوش خوابی داره تو دلش منو مسخره می کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن اعتراض امیزی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بــــابــــــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که یهو خندش قطع شد....منم به حالت قهر رومو به طرف تلویزیون برگردوندم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وزیر امور خارجه ی ایران...با همراهان خود ایران را به مقصد ژنو ترک کردند...این سفر کاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که قرار است از صبح پس فردا با گروه 5+1 آغاز شود ... کشور هایی نظیر...آلمان..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه حرص خوردنم به نقطه ی اوجش رسیده بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آه ...خسته شدیم دیگه ...صبح5+1....شب 5+1....کله سحر 5+1...خدایا ما چه گ*ن*ا*هی به در گاهت مرتکب شدیم آخه...از صبح میرن با چهار تا آدم حرف میزنن ...چرت و پرت بلغور میکنن...ذوباره بر میگردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه کمــــبود اخبار دارین...؟....بخدا فردا میام صدا و سیما خودم اخبار می گم براتون....چهار تا آهنگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی بخش کنین...ببینید چقدر بازده هی تون میره بالا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد نفس بلندی کشیدم....یه نگاه زیر چشمی به بابا انداختم ...که نگاهش به تلویزیون بود...ولی قرمز شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ضربه زددم رو پاش..:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابا جان ...بخند..بخند ...کبود شدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا این دفعه منفجر شد از خنده در هین خنده بریده بریده می گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حر...ص ن...خور...دخ...تر خواب......ا...لو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد محکم زد رو پام....فکر کنم تا دو ماه جاش کبود بشـــــــه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همین حین....مامان خانوم وارد شد...خریدارو روی اپن گذاشت ...میخواست بره بالا که نگاهش به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما افتاد...برگشت به سمت پایین به بابا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی شده احسان...چرا قرمز شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلپذیر ..چرا قیافت اینجوریه...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با خنده اشاره به مبل وسطمون کرد و روبه مامان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا گیتی....بیـــــا اینجا بشین....دخترمون یاد ایـــام مدرسه کرده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما مان که گیج شده بود اومد روی مبل نشست...و بابا هم شروع کرد به تعریف کردن.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم مامان هم به خنده افتاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_یادش بخیر...وقتی دلپذیر دبستان بود یه ساعت بالای سر مینشستم ...نازو و نوازشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می کرد...بیدارنمی شد...آخرش مجبورمی شدم در حین خواب بلندش کنم ....صبحونشو بدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و آماده اش...کنم.....تازه توی راه هم میخوابید....بزرگتر که شد گفتم...بزار خودش یاد بگیره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت رو زنگ میذاشت بعد بیدار که میشد می دید ساعت 9 شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا هم در ادامه ی حرف بابا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعد منم بارها و بارها می رفتم مدرسه ....تاخانوم خوابا آلوی مارو اخراج نکنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_بر عکس دلپذیر دلناز خیلی خوابش سبک بود...با یه تقه از خواپ پا میشد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخی.....مامان و بابامون ...یاد بچگی های ما افتادن...از روی مبل بلند شدم...کیفمو برداشتم و به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت بالا راه افتادم .از بالای نرده ها دیدم که مامان یه نگاه معنی داری بهم انداخت و چیزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در گوش بابا گفت....بابا هم با لبخند سر تکون داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدا ته و توش رو در می آرم ...روی تخت یاسی رنگم دراز کشیدم ...و طولی نکشید که از فرط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خستگی خوابم برد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_______________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلـــــــی...زود باش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه هول هولکی به خودم انداختم...بد نشده بود م....ولی چشمام به خاطر..خواب بعدازظهر یکم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پف داشت...شلوار لی مشکی با بلوز سفید ومشکی که روش طرح Love داشت ساده و لی شیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود...یه آرایش خیلی ملایم...ساعت سفیدمو برداشتم و تند تند از نرده ها ســـــر خوردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همین حین که کفشمو می پوشیدم ...دلناز با عجله از اتاقش بیرون اومد...و مثه من از نرده ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ســـر خورد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز_به ....دلپذیر خانوم...چه خوش تیپ شدین...چشمم کف پاتون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به پای شما که نمی رسیم...قربوت تیپت ننه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدرم همو تحویل می گرفتیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای جیغ مامان بلند شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دختــــــرا زود باشـــــین....دیــــــر شــــــــد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به دلناز گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بدو که جیغش در اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند تند از سالن بیرون اومدیم...و سوار ماشین بابا شدیم...مامان با اعتراض گفت:»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یکم دیر تر می اومدین....وقت داشتینا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو دلناز زیر زیرکی خندیدیم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با نگاه جذابی رو به مامان گفت....:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودتو ناراحت نکن خانوم....دخترن دیگه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان اخماش باز شد و لبخند زیبایی تحویل بابا داد....همیشه دوست داشتم مثه مامان و بابا...با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشق ازدواج کنم...هنوز که هنوزه بعد از چندین سال زندگی عشقشون نه تنها کمرنگ نشده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلکه به قول بابا با هر نگاهی که به مامان می کرد"عاشق تر"هم می شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی میشه منم عشق زندگیمو پیدا کنـــــم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بشین درستو بخون بچه ...این چیزا برات زوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز با لحن شاکـــی ای گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اِ ...مثلاً تو چند سالتــه مامان بزرگ؟! ...همش چهار سال ازم بزرگتریا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپشو محکم کشیدم ...آبجـــی کوچولوی من...تازگیا متوجه نگاه های رادین به دلناز شده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی میدونستم که رادین انقدر با شعور هست که هنوز چیزی رو نگه...چون دلناز ام امسال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت کنکوری بود و هنوز برای عشق و عاشقی وقت داشت...و باید خودش برای زندگیش تصمیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می گرفت..و اِلا ...کی بهتر از رادیـــــــن..؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان دوباره شاکی شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باز شما دوتا به هم پریدیــــن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا در حالی که ماشین و پارک می کـرد با شیطنت گفـت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانوم عصبانی ..و ...دخترای شیطون من ..پیاده بشید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو دلناز با حرص:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بـــا بـــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان مشتی به شونه ی بابا زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ما امشب بر میگـــردیم خونه دیگه...؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا زنگو زد و روبه هر سه تای ما گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ گردن من از مو باریکتـــره...همین جا تسلیم میشـم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدم و رفتیم داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه عمو حسام با خونه ی ما فاصله ی زیادی نداشت...حدود دو سه خیابون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در که وارد میشدی باید حدود هزار متر راه میرفتی تا به در ورودی برسی...هرچند خونه ی ما هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تفاوت زیادی نداشت و دلیلش علاقه ی بابا و عمو...به خونه ی بزرگ بود و هر دو خونه دسترنج این دو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادر بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور تار دور خونه فضای سبز زیبایی کارشده بود که در بین اونا درخت های انار و گردو و انگور می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درخشید ....فواره ی خوشگلی هم وسط قرار داده شده بود که ماهی آبی رنگی وسط اون آب رو به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطراف می پاشید...قسمت پشت ساختمون هم مثل خونه ی ما جای استخر بود ....جایی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشقش بودم...ولی نه بیشتر از والیــــبال..البته سالن دیگه ای هم برای ورزش های دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود...عمو هم که از علاقه ی من به والــــیبال با خبر بود دستور داد که سالنی رو برای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والیبال خط کشی کنن..تا به قول خودش "وقتی دلپذیر عزیزم میاد اینجا از تمرین های روازانه اش عقب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمونه...(آخه تحویل گرفتن تا چه حد..؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخـــره بعد از کیلومتری راه رفتن به در ورودی رسیدیم...عمو و زن عمو و رادین به استقبال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو با لبخند ب*غ*لم کرد و عمو با محبت پیشونیمو ب*و*سید...بعد دستشو انداخت دور شونه ی منو و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز و با هم به داخل رفتیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای رادین از پشت سرمون اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بابا ...بازم برادر زاده هاتو دیدی منو فراموش کردی...؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو حسام منو دلناز رو بیشتر به خودش فشار داد و گفــت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مـــرد گنده به دخترای من حسودی می کنی..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین با شیطنت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بابا شما کی دختر دار شدین من نفمیدم...؟؟ای کلک ها دور از چشــ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده امو به زور کنترل کردم ....عمو با تشر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رادیــــــن...!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده ی بابا اومد و در حالی که پیش عمو می نشست گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ امان از دست شما جوونـــــا...حسام این پسر رو هر جا ببری کل زندگیتو ریخته رو داریه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو هم خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جوون هم جوونا ی قدیـــم..اون زمونا ما جرات نمیکردیم پامون رو جلوی بابا مون دراز کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا م*س*تقیم تو چشمش نگاه کنیم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین با شیطنت تو حرف عمو پرید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اِ ..بابا...شما که خودتون گفتین شما و عمو احسان خیلی اهل شیطنت بودین ...و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو دلناز داشتیم زیر زیرکی می خندیم که صدای داد زن عمو بلند شد...:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رادیــــن...بیا این سینی چایی رو ببر بعدشم بیا پیش من که یه سیلی امانت داری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرف زن عمو همه بلند خندیدم...رادین با سینی چایی برگشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دخترم دختـــرای قدیم..زمون ما مرد به سیاه و سفید دست نمی زد ..حالا زمونه بر عکس شده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو خواست دوباره بگه "رادین"که رادین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا ما غلط کردیم ....نوکر این دخترا هم هستیم...اصلن هر کاری بود از بشور و بساب و آشپزی و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شستو و شوی دستشویی و تمیزی فاضلاب..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اَه...حالمونو بهم زدی...مثلا داریم چایی می خوریما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین دیگه چیزی نگفت و چند ثانیه ای به دلناز خیره شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم بحث کار پیش اومد که ترجیح دادم بلند شم تا خوابم نبرده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به زن عمو دریا و مامان انداختم که غرق صبحت بودن... به طرفشون رفتم که زن عمو بادیدنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش برقی زد و با لبخند بهم خیره شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکمی مشکوک شده بودم..میدیدم که مامان و بابا هم آروم با هم حرف میزنن.. حالا هم زن عمو و مامان ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم نیست چی تو سرشونه...و چه فکرایی دارن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی خالی کنار مامان نشستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عزیـزم از دانشگاه چه خبر..؟...همه چی خوب پیش میره..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون..همه چی خوبه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امروز نزدیک بود ..ازدانشگاه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو تو حرف مامان پریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان چشمکی به نگاه منتظر زن عمو انداخت به این معنی که"بعدا همه چیو برات تعریف میکنم"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو هم لبخندی در جواب مامان داد و سرشو تکون داد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا...منو نجات بده..فقط این اوبامای بیچاره نمیدونه که من چقدر خواب آلو ام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بدونه کافیه دیگه...اونقدر بازن عمو مچ هست...که تمام اوضاع و احوال زندگی من تو دستشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه..یعنی هرچی پیش می اد اولین نفر زن عمو دریاس که با خبره ...البته زن عمو دریا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم همینطور کمی هم بیشتر از مامان ...کلا این دو تا جاری از زیر و بم زندگی هم باخبراند...!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادمه وقتی اتفاقات جالب توی مدرسه رو برای مامان و بابا تعریف میکردم..فرداش عمو و ز عمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ریزترین جزئیات اون اتفاق باخبر بودن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثلا وقتی که سرکلاس دبیر زبان انگلیسی مون که به شدت از سوسک وحشت داشت یه پلاستیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پر از سوسک رو توی کلاس پخش کردم که جیغ بنفش کشیدن دبیر همانا...فرار کردنش از کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همانا...و کنسل شدن امتحان میـــآن ترم...همـــــانا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جالبش این جاس که روز بعد عمو وقتی اومدن خونه ی ما...منو محکم ب*غ*ل کردو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دختر شیطـــــون مـــن....حالا این همه سوسک رو از کجا گیــــر آوردی.....؟؟؟!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که تا نیم ساعت گیج بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته قابل ذکر هست که از وقتی دانشگاه رفتم شیطنت هام خیلی کمتر شده ولی هنوز وجود داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه بعد به رادین و دلناز پیوستم که داشتن سر چیزی بحث می کردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین_ اصلن رشته ی حقوق به درد تو نمی خوره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز_ولی من که عاشق حقوقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین_همش با ماده و قانون سرو کارداری...حوصله ات سر میره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز_ نه اصلا هم اینجوری نیست ..چون تو خودت بدت میاد اینجوری فکر میکنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین_بدم نمیاد..ولی رشته ی زمختی یه..به درد روحیه ی تو نمی خوره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ی بلندی از این کل کل دونفر سر دادم و رو به رادین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حقوق به این خوبی..بازار کارهم داره...مشکلش کجاست..؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین پوفی کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونم که رشته ی خوبیه...ولی به درد دخترا نمی خوره...روحیه اشون رو مردونه می کنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهــــــــان!!!فهمیدم که چرا اینقدر رادین داره اصرار می کنه ...نگو آقا سنگ خودشو به سینه میزنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی خواد دلناز احساسات لطیف و دخترو نشو ازدست بده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو توی جلد شیطنت ام فرو رفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینجوری خیلی بهتره...زمونه ی بدی شده ...بهتر که آدم احساساتشو خیلی کم کنه...تا ازش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوء استفاده نکنن..خودت که میدونی (با لحن اغراق آمیزی):

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جامعه پراز گرگه...دلناز ..یا ..دخترا کلا احساسانی اند...و این خوب نیست..پس رشته ی حقوق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علاه بر تحصیلات و بازار کار می تونه ....میتونه روی روحیه هم تا ثیر بذاره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو رادین دستاش مشت شد وبا لحن عصبانی.. گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_غلط کرده اونی که بخواد پاشو...فقط یه قدم...از گلیمـــش فراتـــر بذاره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم باز موند..همیشه رادین رو شوخ دیده بودم...والان از این رگ غیرتش که با یه جمله ی من بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد خیــــلی تعجب کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز بیچاره ام که گیج شده بود ...ونمی دونست جریان چیه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به رادین نگاه کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو انداخته بود پایین و ابرو هــاشو در هم کشیــده بود...از این حالتش جا خوردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حالت خیلی برام آشنا بود...و منو یاد کسی نمی انداخت جز برادرش " رادمهـــــر"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چند که خیلی برام گنگ بود و زیاد یادم نمی اومد ولی این اخم کردن رو خوب یادمه..خیلی خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از یاد آوری موضوعی همیشه سعی کرده بودم از توی حافظه ام بیرونش کنم...واصلا فکر هم بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکم ذهنم آشفته شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نفس عمیق کشیدم و سعی کردم مثل همیشه ذهنمو خالی از این موضوع کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز سعی کرد اوضاع رو جمع و جور کنه...هر چند مطمئن بودم دلیل عصبانیت رادین رو نمیدونست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز_ خیلی خوب بابا ...حالا انگار فردا می خوام برم دانشگاه...تا اون موقع اصلا شاید قبول نشدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین زیر لبی چیزی گفت که من به خاطر گوشای تیزم فهمیدم."ترسم از اینه..که مطمئن ام ...قبول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشی"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخـــــی !!!عزیــــزم!!! دیگه نتونستم جلوی این همه احساسو بگیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید خودم دست به کار شم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به دلناز گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو به زن عمو کمک کن میوه هارو تعارف کن...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز بی هیچ حرفی بلند شد...آبجی کوچیکه من..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به رادین انداختم که هنوز تو هم بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه ای به شونش زدم که بیچاره چون تو فکر بود از جاش پریــد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_می دونم دردت چیه پسر عمــو..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین که متعجب شده بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دردَم..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیطنت شعری رو بلند رو زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دَردم از یــار اســـت و درمــــان نیــــــز هَم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دِل فدای او شــد و جــــان نیـــــز هَـــــم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین یهو قیافش نگران شد خواستم مجابش کنم که صدای با شیطنت عمو حسام رو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلپذیر جان...شاعـــر شدی عمو؟؟...شعری ام در وصف این زن عمو دریات بگو ما بخونیم دلشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدست بیاریم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اِ...حسام جان...من همون سی سال پیش ..دلمو از دست دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو با نگاهی که عشق در اون موج میزد به زن عمو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ما چاکر دل شمام هستیم...دریا خانوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو دریا لبشو گزید و به ما سه تا اشاره کرد یعنی "مجردن،هوایی شون نکـــن"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه عشقولی شده جو....اون از مامان و بابا...این از زن عموو عمو...اینم از رادین... فقط منم که عذب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موندم...نه دلپذیر به منطقه ی ممنوعه وارد نشـو!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه...از بحث اصلی دور شدیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به رادین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داشتیم چی می گفتیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین خواست چیزی بگه که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آهــــــــا!!!دردم از یار استـــــــ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای رادین دست از شیطنت برداشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلپذیر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلومو صاف کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ می دونم که ...دلناز رو...دوست داری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به قیافه ی نگرانش انداختم و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_و...خوشت نمیاد حقوق بخونه...ولی تو باید به نظراتش احترام بذاری...امــا...رو کمک من حســاب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کن..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین که قیافش از نگرانی در اومده بود و دوباره رنگ شیطنت به خودش گرفته بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مرسی..خواهـر زن عزیزم...دوست داشتم زود تر از اینا بهت بگم...حالا که من پسر خوبیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه یه کاری کنــــی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_که دلناز...حقوق قبول نشـه.؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای سوءاستفاده گـــر...نه خیـــرم نمیشه...اون به حقوق علاقه داره..تازشم کی گفته ...من خواهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن توام..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین دوباره قیافش پکر شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلـپذیر اذیتم نکن...علاقه ی من...به دلناز ...علاقه ی یه روز دو روز نیست...ریشه تو بچگـی داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نمی خوام دلناز و از دست بدم...ولی الاغم نیستم که ندونم هنوز ...زوده.. شبا از نگرانی خوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی بره و سخت تر اینه که نمی تونم به کسی از این علاقه بگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا که تو می دونی...میشه کمکم کنی..تـــا از دستـــش ندم..؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد نگاه شیفته ای به دلناز که داشت میوه میخورد انداخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسته که رادین دلناز رو دوست داره...ولی خوب دلنازم حق انتخاب داره...و ممکنه خواستگارای زیادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشته باشه...پس باید نه سیخ بسوزه...نه کباب..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از یه حلاجی توی ذهنم به رادین گفتم..:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین پسر خوب...چاره ی تو فقط صبر کردنه...تو باید بذاری اون با فکر باز تصمیم بگیره...خوب میدونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که اگه علاقه دو طرفه نباشه...این تویی که ضربه میخوری..می دونم برات سخته که کسی رو غیراز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودت کنارش تصور کنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • طاهره

    ۳۶ ساله 00

    خخخخخ عالی بود🙏🙏🙏

    ۳ روز پیش
  • تارا

    00

    مرخررررررف

    ۳ هفته پیش
  • هانی

    10

    عالی بود خیلی دوسش داشتم کاش ادامه دار بود🌷🌷🌷

    ۱ ماه پیش
  • فری

    00

    اگه بخوام از 10 بهش نمره بدم ۸ رو میدم چطور ممکنه ۱۰ تا آدم که آشنایی زیادی با هم ندارن بیان قالی بشورن؟و اینکه همه چهره ها اروپایی باشه؟!یا بعد از ۱۵ سال اومدن به ایران کلکسیونی از ماشین هارو داره

    ۳ ماه پیش
  • سمیرا

    ۲۹ ساله 00

    رمان خیلی قشنگی بود.فقط کاش کامل توضیح میدادین.مثلا یه قسمت کثمیگه رفتم حمام بعدپاراگراف بعدی نوشته رسیدیم شیراز.ادم قاطی میکنه.ولی درکل جذاب بودرادمهر.خداقوت

    ۴ ماه پیش
  • نگار

    01

    زیاد جالب نبود تکراری بود و خیلی جاهاشم حال به هم زن نویسنده پیش خودش چی فکر کرده ده تا***با هم اومدن قالی بشورن

    ۴ ماه پیش
  • فاطی

    ۲۴ ساله 10

    وااقعا عالی بود.. هم طنز قوی ای داشت هم درامش.. خیلی لذت بردم.. واسه من که رمان های زیادی خوندم یکی از خوبا بود🤌🏻💙

    ۵ ماه پیش
  • نفس

    ۱۵ ساله 00

    واقعا رمان عالییییب بود ممنونم از نویسنده

    ۵ ماه پیش
  • نفس

    ۱۷ ساله 00

    وای رمان به این خوبی ندیدم ولی ای کاش وقتی رادمهر درباره عکاس ها دلپذیر ملامت می کرد دلپذیر برای عکسهای در لندن گرفته شدم بود صحبت می کرد باز هم رمان فوق العاده بود مرسی🙂🙂

    ۶ ماه پیش
  • آسو

    ۲۵ ساله 00

    خیلی رمان جالبی بود یکی از بهترین رمان هایی بوده که تا حالا خونده بودم و از نویسنده درخواست می کنم رمان بیشتری از این موضوع بنویسه

    ۶ ماه پیش
  • مرجان

    00

    لذت بردم .داستان شیرین و خوبی بود ممنون از نویسنده

    ۶ ماه پیش
  • (:

    ۱۸ ساله 00

    به نظرم رمان خوبی بود ولی ای کاش یکم بیشتر توضیح میداد و خلاصه نمیکرد

    ۷ ماه پیش
  • آنیتا

    ۱۲ ساله 00

    واقعا رمان قسنگه بود

    ۸ ماه پیش
  • یگانه

    ۱۶ ساله 00

    عالی بود من دوسش داشتم

    ۹ ماه پیش
  • زهرا

    ۱۸ ساله 00

    خوشمان نیامد:/👋🏻

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.