رمان آبی برنگ احساس من (جلد دوم عشق احساس من) به قلم فرشته تات شهدوست
در جلد اول همه چیز رو درمورد بهار خونید و با مشکلات و احساسش اشنا شدید.. و اما .. در جلد دوم میخوانید که : بهار همون شبی که می خواد صندوق رو باز کنه و بفهمه منظور مادرش از بیان اون حرف ها چی بوده..ناگهان برق ها قطع میشه..رعد برق شدیدی می زنه..شدت باران زیاد بوده..بهار می ترسه..برای اولین بار از وقتی تنها شده می ترسه..میره بیرون که از همسایه شون کمک بگیره..از صدای رعد وبرق وحشت داشته..ولی همین که قدم به داخل کوچه میذاره و جلوی خونه ی همسایه می ایسته..ناگهان دستی جلوی دهانش رو می گیره و توی این رمان قراره اتفاقات زیادی بیافته..اتفاقاتی که سرنوشت بهار رو تغییر میده..یکی از همون اتفاقات فرستاده شدن بهار به دبی هست..و اتفاق دیگری که می تونه برای بهار سرنوشت ساز باشه اسراریه که در اون صندوقچه نهفته..ولی ایا دستش به اون صندوقچه می رسه؟..یا اینکه ناخواسته مسیر زندگیش تغییر می کنه و اون هم طبق همون چیزی که در اون صندوق هست؟..اریا کمکش می کنه؟..بر می گرده؟..سرنوشت این دو " چی میشه؟ پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۴۷ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #پلیسی #هیجانی
خلاصه :
در جلد اول همه چیز رو درمورد بهار خونید و با مشکلات و احساسش اشنا شدید..
و اما .. در جلد دوم میخوانید که :
بهار همون شبی که می خواد صندوق رو باز کنه و بفهمه منظور مادرش از بیان اون حرف ها چی بوده..ناگهان برق ها قطع میشه..رعد برق شدیدی می زنه..شدت باران زیاد بوده..بهار می ترسه..برای اولین بار از وقتی تنها شده می ترسه..میره بیرون که از همسایه شون کمک بگیره..از صدای رعد وبرق وحشت داشته..ولی همین که قدم به داخل کوچه میذاره و جلوی خونه ی همسایه می ایسته..ناگهان دستی جلوی دهانش رو می گیره و توی این رمان قراره اتفاقات زیادی بیافته..اتفاقاتی که سرنوشت بهار رو تغییر میده..یکی از همون اتفاقات فرستاده شدن بهار به دبی هست..و اتفاق دیگری که می تونه برای بهار سرنوشت ساز باشه اسراریه که در اون صندوقچه نهفته..ولی ایا دستش به اون صندوقچه می رسه؟..یا اینکه ناخواسته مسیر زندگیش تغییر می کنه و اون هم طبق همون چیزی که در اون صندوق هست؟..اریا کمکش می کنه؟..بر می گرده؟..سرنوشت این دو " چی میشه؟
پایان خوش
( فصل 1 )
تنها و ماتم زده..با دلي پر از درد و غم..توي اتاقم نشسته بودم و زل زده بودم به ديوار..
حوصله ي اشپزي نداشتم..يه کم نون وپنير خورده بودم که سر دلمو بگيره و ضعف نکنم..اشتهام کور شده بود..
با شنيدن صداي رعد وبرق سرمو چرخوندم و نگاهمو به پنجره دوختم..
اسمون مي غريد..بارون به شدت مي باريد..
اسمون هم دلش گرفته..مثل من..
بي کس و تنهاتر از من هم روي اين کره ي خاکي پيدا ميشه؟....
توي اين 40 روز کوچکترين خبري از اريا نداشتم..مطمئنا نمي دونه مامان فوت کرده..
به طور حتم الان پيش خودش فکر مي کنه مامانم رو در کنارم دارم وتنها نيستم..
ولي کجاست؟..کجاست تا ببينه که از هميشه تنهاترم؟..کجاست تا تنهايي هام رو پر کنه؟..
مرگ مادرم و دوري از اريا..باعث شده بود مثل ادماي افسرده بشينم يه گوشه وزانوي غم بغل بگيرم..
شايد هم واقعا افسرده شدم..نمي دونم..ولي اينو مي دونستم که حس وحال هيچ کاري رو ندارم..هيچ کاري..
اسمون بلندتر از قبل غريد..از جام بلند شدم..رفتم کنار پنجره..گوشه ي پرده رو زدم کنار وبه اسمون گرفته و باروني نگاه کردم..
زير لب زمزمه کردم :اريا..الان کجايي؟..داري چکار مي کني؟..هيچ به ياد من هستي؟..مي دوني اينجا..يه دختر تنها به اسم بهار منتظر و چشم به راهته؟..انتظار خيلي سخته..خيلي..
گاهي احساس مي کنم ديگه تحملم تموم شده..ولي باز هم مثل هميشه به خودم اميد ميدم که بالاخره انتظار به سر ميرسه..
اين دوري و جدايي تموم ميشه..ولي ..کي؟..چطوري؟..
از توي کشوي ميزم کليدي که مامان بهم داده بود رو برداشتم..کليد کف دستم بود..نگاهش کردم..
کليد صندوقچه..همون صندوقي که مامان مي گفت هويت اون وبابا در اون پنهانه..
چرا مامان قبل از مرگش گفت که داره تقاص پس ميده؟..مگه مامان چکار کرده بود که مرگ رو حق خودش مي دونست؟..
توي اين مدت انقدر حالم بد بود که اصلا به اين کليد وصندوقچه فکر هم نمي کردم..
ولي امشب..يه حالي داشتم..يه حسي بهم مي گفت بايد برم سراغش..
به قول مامان الان وقتش بود..بايد سر در مي اوردم که چه رازي توي اون صندوقچه ست که مامان تاکيد کرده بود حتما بعد از مرگش برم سراغش..
تصميمم رو گرفته بودم..بايد مي فهميدم..
کليد رو توي دستم فشردم و رفتم تو حياط..
صندوق توي زير زمين بود..
برق زيرزمين رو روشن کردم..
صندوق کنار ديوار پشت کمد وسايل بود..
به طرفش رفتم..جلوش نشستم..نگاهي به کليد انداختم..نمي دونم چرا..ولي هيجان داشتم..
همين که کليد رو به طرف صندوق بردم برقا قطع شد..چشمم هيچ جا رو نميديد..تاريکه تاريک بود..
همون موقع اسمون به شدت غريد..با ترس از جام بلند شدم..کليد از دستم افتاد..خم شدم..توي تاريکي دستمو مي کشيدم به زمين که پيداش کنم..ولي نبود..
صداي رعد برق لرزه به تنم انداخت..از همون بچگي از صداي رعد وبرق وحشت داشتم..بيشتر از همه از تاريکي مي ترسيدم..
از بس تاريک بود چشمم جايي رو نمي ديد..
دستمو جلوم گرفته بودم و راه مي رفتم..مي خواستم برم بيرون..همه ش ميخوردم به وسايل توي زيرزمين..
نمي دونم خوردم به چي ..ولي با افتادنش وبرخوردش با زمين صداي بلند و وحشتناکي توي زيرزمين پيچيد..
جيغ بلندي کشيدم و دستمو گرفتم جلوم و دويدم..بالاخره در رو پيدا کردم..
بيرون يه کم روشن تر بود..خواستم برم تو خونه که ترسيدم..تو خونه هم تاريکه..خدايا چکار کنم؟..
بارون به شدت مي باريد..باد شديدي مي وزيد..در خونه ي يکي از همسايه ها محکم به هم کوبيده شد..وحشت کرده بودم..تنها فکري که به ذهنم رسيد اين بود که برم خونه ي همسايه مون..
همسايه ي ديوار به ديوارمون خانم رستمي زن مهربوني بود..وقتي بيهوش بودم و اون وشوهرش همه ي کارهاي مربوط به خاکسپاري وختم مادرم رو انجام داده بودن..
بارون سرتاپامو خيس کرده بود..به طرف در دويدم..خداروشکر سر و وضعم بد نبود..يه شال مشکي انداخته بودم رو سرم و براي اينکه هوا سرد بود يه مانتوي کاموا که مامان پارسال برام بافته بود هم تنم کرده بودم.. در رو باز کردم..کليده در تو جيب مانتوم بود..باهاش در رو قفل کردم..
نگاهي به کوچه انداختم..بارون همچنان مي باريد..رعد وبرق زد..با ترس به اسمون نگاه کردم..
بازوهام رو چنگ زدم وبه طرف خونه ي خانم رستمي رفتم..
چون برقا قطع بود زنگ هم کار نمي کرد..دست لرزونمو اوردم بالا و همين که خواستم در بزنم يکي از پشت محکم جلوي دهانم رو گرفت..کليد خونه از دستم افتاد..
وحشتم دوبرابر شد..خدايا..
تقلا مي کردم ولي اون محکم منو گرفته بود..کم کم چشمام تار شد و ديگه چيزي نفهميدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي چشمامو باز کردم ..همه چيز برام گنگ بود..چند لحظه طول کشيد تا متوجه اطرافم بشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چيز رو به ياد اوردم..با ترس دور و برمو نگاه کردم..اتاق خاليه خالي بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه ستون وسط اتاق بود که منو بسته بودن به اون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو تکون دادم ولي بي فايده بود..محکم بسته بودنش به ستون..خداروشکر دهانمو نبسته بودن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند جيغ کشيدم و داد زدم :کي منو اورده اينجا؟..چرا دستامو بستين؟..کسي صدامو مي شنوه؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر جيغ و داد کردم که حنجره م درد گرفته بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي پيچيدن کليد توي قفل در رو شنيدم..سريع نگاهمو دوختم به در..قلبم تندتند مي زد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق باز شد..نور داخل کم بود..فقط يه ديوار کوب به ديوار وصل بود که نور همون اتاق رو روشن مي کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي کفشش توي اتاق پيچيد..يه مرد بود..قد بلند و چهارشونه..چقدر اشناست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسايه افتاده بود روي صورتش و نمي تونستم تشخيص بدم که کيه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--سلام خانم کوچولو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنيدن صداش چهار ستون بدنم لرزيد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام توانم رو جمع کردم و من من کنان صداش زدم :ک..کي..کيارش..!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوتر اومد..حالا صورتش رو مي ديدم..خودش بود..نامرد عوضي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به روم وايساده بود وبا لبخند مسخره اي نگاهم مي کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم:براي چي منو اوردي اينجا؟..چي از جونم مي خواي لعنتي؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفم اومد..رفت پشتم..نفس تو سينه م حبس شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير گوشم گفت :جوش نزن خانمي..دليلش رو بهت ميگم..اروم باش عزيزم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من عزيزم تو نيستم..نامرد..تو يه اشغالي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد جلوم ايستاد..ديگه لبخند رو لباش نبود..حالم ازش بهم مي خورد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-- خودت رو خسته نکن..خودم بهتر از هر کسي مي دونم که نامردم..پستم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفم خيز برداشت ..جيغ کشيدم..چونه م رو محکم گرفت تو دستاش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچين فشارش مي داد که امکان مي دادم هر ان بشکنه..دردم گرفته بود ولي هيچي نمي گفتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد :خودم همه ي اينا رو مي دونم..لازم نيست بهم بگي کيم و چکارم..امشب خيلي چيزا رو برات روشن مي کنم..مي خوام همه چيزو بدوني بعد ردت کنم بري..پس خوب گوش کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچونمو ول کرد..رفت عقب..سرشو چرخوند..کلافه تو موهاش دست کشيد..يه سيگار از تو جيبش در اورد وبا فندک طلاييش روشن کرد..چقدر اين فندک برام اشناست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيگار رو گذاشت لاي لباش..دودش رو با ژست خاصي داد بيرون ..نگاهم کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زد وگفت :نه..مي بينم که زرنگ تر از اين حرفايي..چطور تونستي مغز اريا رو شست وشو بدي؟..معلومه کارتو خوب بلدي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام از زور تعجب گرد شد..قضيه ي من و اريا رواز کجا مي دونه؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت کرده بودم..فقط زل زده بودم بهش..تموم حرکاتشو زير نظر داشتم..از سرتاپاش کلافگي مي باريد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کرد به قدم زدن..با قدم هاي کوتاه و شمرده طول وعرض اتاق رو طي مي کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-- وقتي براي اولين بار ديدمت..با خودم گفتم اين دختر اينجا چکار مي کنه؟..گفتي به پول نياز داري وهم اينکه سنت خيلي کم بود..اين دو براي ما يه مزيت بود..اينکه يه منشي استخدام کنيم که به خاطر پول زيپ دهنشو بکشه و چيزي حاليش نشه..من و پدرم روي تو اينجوري حساب مي کرديم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون 2 ,3 روز اول متوجه شدم دختر زبر و زرنگي هستي..سرت تو کار خودت بود..همه ي کاراتو زير نظر داشتم..دوست داشتم باهات باشم..خيلي از دخترا ارزوشون بود بهشون توجه کنم..ولي تو پا نمي دادي..ازم فرار مي کردي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي ديدم سفت وسخت جلوم وايسادي تصميم گرفتم وانمود کنم که ميخوام باهات ازدواج کنم..مي دونستم تو دوران نامزدي نميذاري حتي دستتو بگيرم..با توجه به رفتارهايي که ازت ديده بودم برداشتم همين بود..که واقعا هم درست از اب در اومد..براي همين اون شب اصرار کردم بينمون صيغه خونده بشه..پدرم تماما در جريان بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي بهت نزديک مي شدم ازم فرار مي کردي..حتي نميذاشتي دستتو بگيرم..گاهي پيش خودم مي گفتم شايد دستمو خوندي وفهميدي من تورو فقط براي لذت مي خوام نه ازدواج..ولي وقتي ميديدم هيچي نميگي و رفتارت همونيه که بود باورم مي شد که تو چيزي نمي دوني..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب مست بودم ولي من تو عالم مستي هم از اطرافم غافل نميشم..برام عادت شده..ديدم که داري باهام همکاري مي کني..مي خواي بهت نزديک بشم..تو عالم مستي سرخوش بودم..ولي نمي دونم چي شد که بيهوش شدم..از مستي و سرخوشيه زياد ..از حال رفتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرداش که بهوش اومدم وقتي به سر و وضعم نگاه کردم همه ي اتفاقات ديشب رو به ياد اوردم..من توي اون اتاق يه در مخفي کار گذاشته بودم پشت اون پرده..جلوش کارتون چيده بودم که متوجه نشي..اونجا حمام واشپزخونه و يه سري امکانات ديگه داشتم..براي مواقع خاص ساخته بودمش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا زدن اين حرف لبخند شيطاني نشست روي لباش..منظورشو متوجه شده بودم..مرتيکه ي هوس بازه پست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ديوار تکيه داد و گفت :حتم داشتم که اون کارتون ها رو ديدي..نمي دونستم توشون رو هم ديدي يا نه..ولي فرداش که ديدمت رفتارت چيزي رو نشون نمي داد..فقط تموم عصبانيتت سر اتفاق شب قبل بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه 3 ماه گذشت و توي اين مدت هيچ جوري نتونستم بهت نزديک بشم..تا اينکه ترتيب اون مهموني رو دادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند زد زير خنده و گفت :تعجب کردي درسته؟..اره..اون مهموني تمومش کار خودم بود..ولي اونطور که مي خواستم پيش نرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرم گفت :تو که مي خواي با اين دختر فقير و بدبخت باشي..پس چرا مي خواي خودتو بدبخت کني؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم :چطور؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت :صيغه رو باطل کن..بعد اگر اتفاقي بينتون بيافته دختره ميشه وبال گردنت..چون تو نامزدشي..بايد بگيريش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم چشمک زد..از زور خشم سرخ شده بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ي بلندي کرد وگفت :اون پدرم بود..منم پسرش..زير دست خودش تعليم ديده بودم..درست مثل خودش بار اومدم..ديدم پر بيراه نميگه..دوست نداشتم واسه م دردسر بشي..اينکه بهت نزديک بشم و بعد هم رو حساب محرميت بذاريش وخودتو بندازي به من..ولي يه دختري که باهاش هيچ نسبتي ندارم رو راحت تر مي تونستم ردش کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي مهموني دوست دختر سابقم رو ديدم..حواسم به تو هم بود..ولي اونم ول کن نبود..انقدر مشروب به خوردم داد تا اينکه مسته مست شدم..ازت غافل شدم..اون دخترهم بدجور مست کرده بود..نقشه ي اون شربت رو من ريخته بودم..اينکه توش دارو بريزن و بدن بخوري..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دختر تو عالم مستي گفت که اون مرتيکه ي لندهور تورو برده تو اتاق..از بس مست بودم نفهميدم اون از کجا خبر داره.. سرم داغ کرده بود..تک تک اتاقا رو کوبيدم وباز کردم..ولي تو توي هيچ کدوم از اتاقا نبودي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخرين در رو زدم..همون مرتيکه تنها تو اتاق بود..باهاش گلاويز شدم..مي خواستم بکشمش..من بايد بهت نزديک مي شدم..خودم..براي اولين بار..فقط من مي تونستم باهات باشم ..نه اون لاشخور عوضي..ولي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاريا نذاشت..اون عوضي نذاشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد :ازش متنفرم..باعث و باني همه ي بدبختياي من اونه..اريـا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز زرو خشم مي لرزيدم..خدايا چقدر اين ادم شيطان صفته..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه خواب هايي براي من ديده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر بدبخت بودم که فکر مي کردم کيارش داره بهم کمک مي کنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس همه ش نقشه بود ..که بتونه بهم نزديک بشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب فرار کردم..از يه راهي که هيچ کس ازش خبر نداشت..راه مخفي که زير زمين بود..روشو با بوته و گل پوشونده بودم..هيچ کسي شک نمي کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون خونه..اون باغ..طراحيش از من بود..براي کسايي مثل من و امثال من که هميشه بايد يه راه فرار داشته باشن يه همچين امکاناتي لازمه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب پليسا توسط اريا ريختن تو باغ و اونجارو محاصره کردن..همه رو گرفتن ولي من فرار کردم..ديگه نمي خواستم سمتت بيام..ولي کنجکاو بودم ببينم تورو هم گرفتن يا نه؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاريا نمي تونست منو دستگير کنه چون مدرکي نداشت که بر عليه من ازش استفاده کنه..تصميم گرفتم يه بار ديگه شانسمو امتحان کنم..هيچ وقت وسط راه کنار نمي کشيدم..تا تهش رو مي رفتم..هر چي هم که انتظارمو بکشه برام مهم نيست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز توي ماشين بهم بي توجهي کردي..گفتي که ديگه دختر نيستي..از اينکه اينجوري حرص مي خوردي خوشحال بودم..اينکه بهم پا نمي دادي ولي حالا بدبخت و ناچيز شده بودي..يه دست خورده..يه جنس بنجل و دست دوم..ديگه به کارم نمي اومدي..پس تصميم گرفتم خوردت کنم..کاري کنم بشکني..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي با کيف زدي تو دهنم تا سر حد مرگ ازت متنفر شدم..تو اولين دختري بودي که روي من دست بلند کردي..خيلي جسارت داشتي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دستور من تو کيفت مواد انداختن..بهشون گفته بودم هر طور شده تو جيب يا کيفت اون مواد رو بندازن..وقتي از تاکسي پياده شدي فهميدم مي خواي کجا بري..يکي از افرادم به پليس زنگ زد وادرس داد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخود اريا تو رو دستگير کرد..تمامش رو با چشماي خودم ديدم..اينکه چطور رنگت پريده بود و مي ترسيدي..سرخوش بودم..از اينکه بالاخره خوردت کرده بودم..کسي که جلوي کيارش صداقت ايستاده بود..نابود شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمي دونم با اريا چکار کردي که پي گير کارات شده بود..داشت بهت کمک مي کرد..تو جاي موادا رو لو دادي..من کارتون ها رو توي زيرزمين جاساز کرده بودم..هيچ کس از وجودشون باخبر نبود ولي تو لو دادي..اون مدرک معتبري بود که اريا منو دستگير کنه ولي نکرد..اين منو به شک انداخت..مطمئن بودم يه نقشه اي داره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اينکه ازاد شدي..من يه فرد نفوذي بينتون داشتم..کسي که همه چيزو به من گزارش مي کرد..پليس نبود..يه فرد شناخته شده هم نبود..ولي مي تونست به راحتي تو کارهاي شما نفوذ کنه وبراي من اطلاعات جمع کنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي دونستم اون زن اعتراف کرده و براي همين تورو ازاد کردن..تهديدش کرده بودم دخترشو مي کشم ولي اون زرنگ تر از اين حرفا بود..نمي دونم چطور و توسط کي بچه ش رو مخفي کرده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام مهم نبود..اينکه الان ازادي ازارم مي داد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديدم با اريا از دادگاه زدي بيرون..سوار ماشينش شدي..تعجب کرده بودم..اريا يه مامور بود وداشت تورو با خودش مي برد..تا حالا همچين چيزي نديده بودم..برخوردش با تو يه جور خاص بود..منو به شک مينداخت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهترين موقعيت بود که از شر هر دوي شما راحت بشم..دو نفر رو مامور کرده بودم تا سر به نيستتون کنن..من هم پشت سرتون مي اومدم و شاهد همه چيز بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتون شليک کردن..اريا مسير رو منحرف کرد..از شهر خارج شد..سر پيچ بود..اينبار گلوله به اريا اصابت کرد و اون هم کنترل ماشين از دستش در رفت و هر دوتاتون پرت شدين تو دره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع از ماشين پياده شدم..ماشين پرت شده بود پايين..چون عمقش زياد نبود وشيبش هم تند نبود..احتمال مي دادم زنده باشين..از اونجا نمي شد پايين رفت..دو نفر رو فرستادم سروقتتون و خودم تو ماشين منتظر موندم..وقتي برگشتن يکيشون زخمي شده بود..بي عرضه ها نتونستن از پس شما دوتا بربيان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينبار خودم دست به کار شدم..ديگه شب شده بود تصميم گرفتم فردا صبح زود بيام سروقتتون..ولي وقتي اومدم اثري ازتون پيدا نکردم..اطراف رو گشتيم ولي نتونستيم پيداتون کنيم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شناختي که روي اريا داشتم مي دونستم نجات پيدا مي کنيد..اون مرد سخت و محکمي بود..از پس هر مشکلي بر مي اومد..درسته پنج 5 سال از من بزرگتره..ولي مي شناسمش..ازخودش هم بهتر مي شناسمش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زد و اومد جلوم وايساد..زل زد توي چشمامو با حرص گفت : برگشتم سرکار خودم..بي خيالت نشده بودم..ولي همه چيزو سپرده بودم به زمان تا به موقعش نابودت کنم..اينکه هر بار از دستم فرار مي کردي بيشتر منو ترقيب مي کرد براي نابوديت تلاش کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اينکه يکي از عرب هاي پولدار باهام وارد معامله شد..گفت اگر بتونم چند تا دختر خوشگل و دست نخورده تحويلش بدم پول خوبي بهم ميده..انقدر که نمي توني فکرشو بکني..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهقه زد..و در همون حال گفت :همون فرد نفوذي که براي من کار مي کرد تونست با اون لندهور حرف بزنه..مي خواستم مطمئن بشم که تو دختر هستي يا نه..ولي اون گفت که بهت دست هم نزده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندتر زد زير خنده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-- بهتر از اين نمي شد..مي دونستم مادرت مرده و تنهايي..خوشگل و دست نخورده هم که هستي..همه چيز محيا بود که تورو بفرستم پيش اون مرد عرب..البته 4 تا دختر ديگه هم هستن که با اونا مي فرستمت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمک زد وگفت تو از همه شون سرتري..مطمئنم خواهان زياد پيدا مي کني..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنم يخ بسته بود..سرتا پام مي لرزيد..خدايا اين چي داره ميگه؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفم اومد..نگاه خاصي بهم انداخت وگفت :حيف که اون مرد عرب دختره باکره مي خواد..وگرنه حالا که به چنگت اوردم خودم کار رو تموم مي کردم..بعد هم نصف همين قيمت ردت مي کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتشو اورد نزديک..زير گوشم گفت :ولي يه روز که گذرم به دبي افتاد..حتما يه شب رو با تو مي گذرونم..اون موقع براشون بي ارزش شدي..ولي براي من ارزش يه شب لذت بردن رو داري..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتشو کشيد عقب..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اينکه مي لرزيدم ولي با خشم داد زدم :خفه شو عوضي..واقعا شيطان صفتي..بويي از انسانيت نبردي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاشو باز کرد وبا لبخند يه دور چرخيد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irژست خاصي گرفت و گفت :اره عزيزم..من خوده شيطانم..پس بذار يه چيز ديگه هم بگم که قشنگ روشن بشي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو تو هوا تکون داد وگفت :فکر نکنم ديگه بتوني جناب سرگردت رو ببيني..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم از حرکت ايستاد..منظورش چي بود؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چي داري ميگي؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند شيطاني زد وگفت :اره عزيزم..داشت با اون پسرخاله ش ..سروان نويد محبي..بر مي گشتن شمال..انقدر ازش کينه داشتم که براي کشتنش هر کاري بکنم..اينبار بايد مطمئن مي شدم که مرده..براي همين با يه تير خلاصش کردم..درست توي قلبش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سينه ش اشاره کرد وگفت :همينجا..پسر خاله ش هم تير خورد..ولي زنده موند..براي جناب سرگردت مجلس ختم گرفتن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو بلند کرد وسرخوش خنديد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم از حال مي رفتم..بدنم سست شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--اعلاميه ي فوتش رو ديدم..جذاب بود..ولي لايق خاک بود وبس..کلي براي من دردسر درست کرده بود..بايد مي مرد..کشتمش..خودم کشتمش وشاهد مرگ وخاکسپاريش هم بودم..الان پسر خاله ش در به در دنبالمه..مي دونم که مي خواد انتقام بگيره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زد وگفت :هه..ولي کور خونده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک صورتمو پوشونده بود..خدايا چي مي شنوم؟!..ارياي من مرده؟!..اون مرده؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم :خيلي پستي..داري دروغ ميگي..اريا نمرده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغريد :خانم کوچولو خودم بهش شليک کردم..3 تا ماشين بوديم..جلوشو گرفتم..قبل از اينکه کاري بکنه خلاصش کردم..چون برام دردسر بود..چون تورو از چنگم در اورده بود..تو مي خواستيش..نمي دونم چکار کرده بودي که خامت شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت اشاره ش رو جلوم تکون داد و گفت :اون رو کشتم..تورو هم نابود مي کنم..اريا حقش بود که بميره..اون بهترين دوستم بود ولي از پشت بهم خنجر زد..من و اريا يه زماني از برادر به هم نزديک تر بوديم ولي اون با من همکاري نکرد..نمي دونست تو کار خلافم..ازش خواستم بهم کمک کنه تا راحت تر بتونم کارمو انجام بدم ولي نکرد..اون عوضي کمکم که نکرد هيچ..همه ي نقشه هامو نقشه براب کرد..يه مزاحم بود که بايد مي مرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند زدم زير گريه..خدايا ارياي من مرده؟!..براي همين اين مدت ازش خبري نبود؟!..چون مرده..چرا؟!..خدايا چرا انقدر من بدبختم؟..چرا سرنوشتم اين شد؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف در رفت ولي بين راه ايستاد وگفت :خودتو اماده کن خانمي..فرداشب راهي ميشي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند بدي نگاهم مي کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي من هق هق مي کردم و به اريا فکر مي کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه هيچي برام مهم نبود..هيچي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق رفت بيرون و درو قفل کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشين پياده شديم..با چشماي پر از اشکم به عمارتي که رو به روم بود نگاه کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينجا دبي بود..يه سرزمين بيگانه..براي من غريب بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون 4 تا دخترهم پياده شدن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوسط کشتي ردمون کردن اينور ..بعد هم از توي همون کشتي چشمامون رو بستن و ما رو سوار ماشين کردن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتموم مدت سکوت کرده بودم..يه کلمه هم حرف نزدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف هاي کيارش..فکر اريا..ثانيه اي از ذهنم بيرون نمي رفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا يادش بغض مي کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ياد بوسه ش..اغوش گرمش..اين ها ديوونه م مي کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگردنبندش هنوز به گردنم بود..اسم الله به زيبايي خودنمايي مي کرد..اريا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون 4 تا دختر وقتي باهاشون توي کشتي بودم 2تاشون زار مي زدن و خدا رو صدا مي زدن..کمک مي خواستن..از خونه فرار کرده بودن..عاقبتشون هم شده بود اين..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم سن وسال بودن..درست هم سن خودم..ولي اون 2تاي ديگه بهشون مي خورد 3 يا 4 سالي از ما بزرگتر باشن..عين خيالشون هم نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي خودشون و اينده شون هزار جور نقشه مي ريختن..اينکه ميرن اونجا و براي عرب ها کار مي کنن ومي تونن پول به جيب بزنن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودفروشي..اره..براي خودفروشي ودرامدش دندون تيز کرده بودن..تنها شغل منفوري که سراغ داشتم همين بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر اينکه ديگه دختر نباشن..اينکه به قول کيارش بشن يه بنجل و دست دوم..اينها براشون مهم نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دوتا رو نمي دونم ولي خودم تا پاي جونم مي ايستم ولي نميذارم پاکيمو ازم بگيرن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه بار خدا نجاتم داد و چشمامو باز کرد..ديگه نميذارم تکرار بشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اونجايي که بتونم وتوانشو داشته باشم جلوشون مي ايستم..وگرنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط مرگ..تنها راه فرارم بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا زن که لباس عربي به تن داشتند با سرعت به طرفمون اومدن..3 نفر مرد قوي هيکل همراهمون بودند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکي از اون زن هاي عرب با يکي از مرد ها شروع کردن به عربي حرف زدن..چيزي از حرفاشون نفهميدم..ولي هر چي مرد مي گفت زن تند تند همراه جواب سرشو هم تکون مي داد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون مرد رو به ما با غيض گفت :بريد تو..شيخ منتظرتونه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نفرت نگاهشون مي کردم..الان بايد با ديدنشون بترسم و از حال برم..ولي اينطور نبود..نمي خواستم ضعيف جلوه کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبايد مي فهميدن که من بهارم..نميذارم به اين زودي به خزان تبديلم کنند..من بهارم..بهار هم باقي مي مونم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مادرم قول دادم محکم باشم..قسم خوردم قوي باشم..پس نميذارم به همين راحتي نابودم کنند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دوتا زن افتادن جلو و 2 تا مرد هم از پشت سر هوامونو داشتن..ما 5 نفر هم دنبال اون زن ها مي رفتيم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم مي خواست از همونجا فرار کنم..بدوم..انقدرکه محو بشم..ولي چطوري؟!..راهي براي فرار وجود داشت؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اطرافم نگاه کردم..يه عمارت با نماي سنگي که تماما از سنگ مرمر سفيد ساخته شده بود..فضاي اطرافش و نور چراغ ها و همين طور اب نماي بزرگي که درست روبه روي عمارت قرار داشت..يه مجسمه ي فرشته به رنگ سفيد بود که از توي دستش اب به طرف پايين سرازير مي شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه و همه مي تونستند جذاب باشند ولي نه از ديد من..از نظر من اينجا بهشت نبود..از جهنم هم بدتر بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي شک اينجا و و يا شايد ادم هاي اينجا مي تونستند ظاهري زيبا و خيره کننده داشته باشند ولي در اصل باطني شيطاني و خون خوار دارند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينجا بهشت نبود..برزخ بود..برزخي که من توش دست وپا مي زدم..نمي دونستم چي در انتظارمه..تنها بودم..حالا از هميشه تنهاترم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد عمارت شديم..داخلش هزار برابر از بيرونش جذاب تر بود..شبيه به قصر بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي ذره اي به چشمم نمي اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزرگ بود ولي براي من درست مثل يه قفس بود..يه قفس با ميله هاي اهني کلفت که دور تا دورم رو احاطه کرده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط سالن ايستاديم..يکي از اون دوتا زن به همون مرد يه چيزايي به عربي گفت و بعد هم به طرف پله ها رفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکي از زن ها روبه رومون ايستاده بود ..نگاه بدي داشت..انگار داره به يک شيء بي ارزش نگاه مي کنه..ولي ما هنوز بي ارزش نشده بوديم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم غليظي زل زدم توي چشماش..انقدر توي نگاهم نفرت وغيض جمع شده بود که به راحتي مي تونست جواب اون نگاه بيخودش باشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهم کرد..اون 4 نفر ساکت بودن..محو تماشاي زيبايي عمارت شده بودند..حتي اون دوتا که همه ش گريه و زاري راه انداخته بودند هم ساکت وايساده بودن وبا دهان باز به اطرافشون نگاه مي کردن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي من نه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسي عصا زنان از پله ها پايين اومد..نگاه همه به اون طرف کشيده شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه مرد عرب که لباس سرتا پا سفيد عربي به تن داشت..در حالي که لبخند بزرگي بر لب داشت شکم بزرگش رو هم داده بود جلو ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اون هيکل مزخرفش به طرفمون اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ديدنش چندشم شد..نگاهمو ازش گرفتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما 5 نفر رديف کنار هم ايستاده بوديم..جلومون ايستاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو انداخته بودم پايين..ولي زير چشمي نگاهش مي کردم..جلوي هر کدوممون مي ايستاد و دقيق نگاهمون مي کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اخر از همه ايستاده بودم..اروم اروم با لبخند کمرنگي سرشو تکون مي داد و مي اومد جلو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اينکه رسيد به من..سرم هنوز پايين بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عربي يه چيزي گفت ولي متوجه حرفش نشدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون مرد گفت :شيخ ميگه سرتو بگير بالا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حرفش گوش نکردم ..دسته ي عصاش رو گذاشت زير چونه م..اروم سرمو بلند کرد..نگاهش نمي کردم..ولي سنگينيه نگاه اون رو روي صورتم حس مي کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصاش رو فشار داد..يعني نگاهم کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدردم گرفته بود..با اخم زل زدم بهش..مرتيکه ي عوضي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين که نگاهش کردم..لبخند روي لباش پررنگ شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرخوش با صدايي که از بيخ گلوش در مي اومد گفت :ماشاالله..ماشااالله..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي دلم گفتم :ماشاالله به اون شکم گنده ت..مرتيکه ي هيز..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه اون شيفته و مشتاق بود ولي نگاه من پر از نفرت وبيزاري..سرمو کشيدم عقب..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي عقب رفت..با دست به يکي از زن ها اشاره کرد..يه پاکت بزرگ توي دستش بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد به همون مردي که ما رو تحويل داده بود..اون هم يه لبخند بزرگ تحويل شيخ داد و تشکر کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشيخ هم با رضايت سرشو تکون داد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر 3 مرد از عمارت رفتن بيرون..شيخ با همون زن يه کم عربي حرف زد بعد هم از عمارت خارج شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن داد زد :جميله..جميله..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه زن تقريبا جوون از اون طرف سالن سريع اومد بيرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزني که صداش کرده بود چند کلمه باهاش عربي حرف زد..بعد هم رفت بالا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از رفتن اون..همون زني که اسمش جميله بود..رو به ما به فارسي گفت :همراه من بياين..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس فارسي بلد بود..هه..لابد اينو استخدام کردن که هر وقت دختر ترگل ورگل ايراني تحويلشون دادن اين زن زبونشون رو ترجمه کنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرش حرکت کرديم..اون يکي زن هم پشت سرمون مي اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاي پله ها ايستادم..نگاهي به اطرافم انداختم..روبه روي پله ها يه فضايي شبيه به سالن پايين بود..دو طرفش هم به راهروهاي بزرگي منتهي مي شد که وقتي رفتيم جلوتر متوجه شدم چند تا در توي هر کدوم از راهروها قرار گرفته..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوي يکي از اتاق ها ايستاد وگفت :هرکدوم از شماها تو يه اتاق مي مونه..براي تک تکتون نديمه هست که فعلا تا تکليفتون مشخص نشده کارهاتونو اون انجام ميده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحنش و چهره ش سرد بود..وقتي حرف مي زد ته لهجه داشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق رو باز کرد..رفتيم تو..خودش هم همراهمون اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفضاي اتاق خيلي بزرگ بود..يه پنجره ي بزرگ سمت راست..يه تخت دونفره درست روبه روش بود..يه ميز ارايش به رنگ طلايي هم روبه روي تخت قرار داشت..توي ديوار سمت چپ سرتاسر کمد ديواري کار شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجميله : اول دوش مي گيرين ولباس عوض مي کنيد..نديمه شما رو اماده مي کنه..بعد مياين پايين..شيخ بايد باهاتون حرف بزنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به اون زن يه چيزايي به عربي گفت که اون هم با سر تاييد کرد و از اتاق رفت بيرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--هر کدوم تو اتاق هاي خودتون ميرين ..نديمه هاتون ميان توي اتاقاتون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من اشاره کرد وگفت :تو..توي اين اتاق مي موني..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پرخاش گفتم :من اسم دارم..تو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپريد وسط حرفم وگفت :برام مهم نيست..اينها رو شيخ ازتون مي پرسه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق باز شد و يه زن تقريبا ميانسال در حالي که لباس عربي بلندي به تن داشت وارد اتاق شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقيه همراه جميله از اتاق رفتن بيرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمستاصل روي تخت نشستم..سرمو گرفتم توي دستام..اينجا ديگه چه جور جهنميه؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--بلند شو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب سرمو بلند کردم ونگاهش کردم..اين هم فارسي بلد بود؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو فارسي بلدي؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرد جوابمو داد :بايد حموم کنيد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزورش مي اومد جوابمو بده..از جام بلند شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير لب غريدم :مردشور خودتون و شيخ شکم گنده تون رو ببرن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئن بودم شنيده..ولي چيزي نگفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو حموم که ديدم داره دنبالم مياد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه روش وايسادم وگفتم :تو کجا؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--حمام ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مي دونم ولي ميخوام تنها باشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--من هم بايد پيشتون باشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمي خوام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زد وگفت :خبر ميدم يکي از نگهبان ها بياد توي حموم مراقب باشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم نگاهش کردم..عجب زن پررويي بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابش رو ندادم ورفتم تو..اون هم پشت سرم اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير دوش ايستاده بودم..صورتمو گرفتم بالا.. اشک از چشمام جاري شد..ولي چون زير دوش بودم معلوم نبود که دارم اشک مي ريزم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصوير اريا لحظه اي از جلوي چشمام محو نمي شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي کيارش توي سرم مي پيچيد..(خودم کشتمش..خلاصش کردم)..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدايا يعني ارياي من مرده؟..چرا سرنوشت ما اينجوري شد؟..حالا که عاشقش شدم چرا ازم گرفتيش؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون بهم قول داد که بر مي گرده..ولي رفت..براي هميشه رفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه م از زور گريه مي لرزيد..خداروشکر اون قسمت که من ايستاده بودم يه پرده کشيده شده بود و اون زن نمي تونست منو ببينه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir( فصل 2 )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوله رو محکم دورم پيچده بودم..نديمه رفت از تو کمد برام لباس بياره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اسمت چيه؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که سرش تو کمد بود ..گفت :واحده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه لباس به رنگ سبز در اورد..انداختش رو تخت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--بپوش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوله رو دورم محکم کردم ولباس رو از روي تخت برداشتم..نگاهش کردم..خيلي خوشگل بود..ولي يقه ش زيادي باز بود..استين هاش هم تور بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اين ديگه چيه؟..يه چيز پوشيده تر بده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم..پوزخند زد وگفت :از اين بدترش هم بايد بپوشي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب نگاهش کردم..يعني چي؟!..از اين بدتر؟!!!!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجبورم کرد همونو بپوشم..دوست نداشتم باهاش هم کلام بشم..تا مي گفتم اينو نمي خوام يا اينکارو نمي کنم..مي گفت نگهبان خبر مي کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبون ادميزاد سرش نمي شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولم کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--بايد موهاتو درست کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمي خوام..همينجوري خوبه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه حرير سبز رنگ گرفت جلوم وگفت :بايد اينو رو موهات بذارم بعد هم نقاب بزني..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم :نقاب؟!..براي چي؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غيض جواب داد :انقدر سوال نپرس..دستوره شيخه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه م رو گرفت و محکم منو نشوند رو صندلي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا استرس پامو تکون مي دادم..بازم خوبه اين حرير رو مينداخت رو سرم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نميشه يه فکري واسه يقه ي اين لامصب بکني؟..زيادي بازه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابم رو نداد..تا الان داشت مثل بلبل حرف مي زدا..حالا لال شده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز توي اينه به خودم نگاه کردم..صورتم ارايش ماتي داشت..موهاي بلندم رو فر داد وحرير سبز رو روي موهام انداخت..از زير موهام رد کرد وبا يه سنجاق خوشگل کنار سرم بست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه زنجير که روش نگين هاي سبز رنگ داشت رو روي پيشونيم بست..درست لبه ي حرير..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اخر يه نقاب که جنسش از حرير بود ولبه هاش پر بود از نگين هاي سبز وطلايي که به صورت ريشه از لبه ش اويزون بود..با دقت برام بست..چشماي سبزم با وجود اون همه رنگ سبز و براق پررنگ تر شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دنباله ي همون حرير که روي موهام بود..کمي قسمت يقه م رو پوشوند..ولي بايد مرتب درستش مي کردم که از روي سينه م کنارنره..بازم خوبه اينو گذاشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه کفش پاشنه بلند بندي به رنگ سبز وطلايي گذاشت جلوي پاهام ..پام کردم..چه جالب..اندازه بود..حتما کارشون اينه..از بس دختر با اين قد وهيکل ديدن که از سايزشون هم باخبرن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--تموم شد..بايد بريم پايين..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه شب شده بود..از پنجره بيرونو نگاه کردم..تاريکه تاريک بود..نگاه اخر رو از توي اينه به خودم انداختم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباورم نمي شد اين من باشم..دختري با لباس براق سبز عربي..با اون نقاب..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمي دونم چرا يه دفعه بغض کردم..اشک نشست توي چشمام..يعني قراره امشب چي به سرم بياد؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواحده متوجه شد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع گفت :گريه نکن..چشمات سرخ ميشه ..شيخ خوشش نمياد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم :به درک..مرده شورشو ببرن..اه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--ساکت شو..کسي حق بي احترامي به شيخ رو نداره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي توجه به حرفش به طرف در رفتم..پاشنه ي کفشم زيادي بلند بود..چند بار نزديک بود بخورم زمين..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواحده پشت سرم مي اومد..نمي دونم چرا انقدر حرصي شده بودم..کلافه بودم..اون طرف عشقم مرده بود و اينطرف داشتن منو مثل عروسک درست مي کردن..که چي بشه؟..باهام بازي کنن؟..لعنت به همتون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند تند پله ها رو طي مي کردم..يه مرد کنار پله ها ايستاده بود..برعکس اينا که لباس عربي پوشيده بودن اين کت و شلوار تنش بود..پشتش به من بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غيض رومو برگردوندم..برگشتم تا ببينم واحده هم داره دنبالم مياد يا نه .. 2 تا پله مونده بود که دنباله ي لباسم گير کرد زير پاشنه ي کفشم وهمراه با جيغ خفيفي به طرف جلو خيز برداشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمي دونم چي شد ولي فقط اينو فهميدم که محکم خوردم به همون مرد و براي اينکه نيافتم استين کتش رو چسبيدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي با اين حال روي زمين زانو زدم..با اين کارم شال حرير کمي کنار رفت و سينه م معلوم شد..سريع درستش کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم تند تند مي زد..ترسيده بودم..نگاهمو کشيدم بالا..از روي استينش که توي دستم بود..اومدم بالاتر.. نگاهم به صورتش افتاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه مرد جوون با چشمان خاکستري..نگاه نافذ و سردش رو دوخته بود تو چشماي من..دستشو محکم کشيد عقب..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو جمع و جور کردم و از روي زمين بلند شدم..بدون اينکه ازش معذرت بخوام از کنارش رد شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواحده کنارم اومد وگفت :همين اول بايد دست وپا چلفتگي در مياوردي؟..اون هم جلو اقاي شاهد؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرجام وايسادمو با غيض گفتم :شاهد ديگه کدوم خريه؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پرخاش گفت :ساکت شو..همين اقايي که خوردي بهش..شانس اوردي نزد تو صورتت..اقاي شاهد اين گستاخي ها رو نمي تونه تحمل بکنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم برگشتم ..تا به اين به قول واحده اقاي شاهد نگاه کنم..ولي اونجا نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواحده بازومو کشيد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--بيا بريم..به اندازه ي کافي وقت تلف کردي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو کشيدم عقب..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولم کن..خودم ميام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبالش رفتم تو سالن..اوه اوه..اينجارو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزديک به 10تا مرد عرب توي سالن جمع شده بودند..اون 4 تا دختر هم درست مثل من لباس پوشيده بودند ولي رنگ بندي لباسشون با من فرق داشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواحده بازومو گرفت و منو برد سمتشون..کنارشون ايستادم..رديف تو يه خط ايستاده بوديم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بلند کردم و نگاهي به اطرافم انداختم..5 نفر روي صندلي درست روبه روي ما نشسته بودند..4 نفر مرد عرب که سرتا پا لباس عربي به تن داشتند..و اون يکي مرد هم..همون کسي بود که جلوي پله ها بهش خورده بودم..اقاي شاهد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشيخ هم بالا نشسته بود..نگاهش رنگ رضايت داشت..سرخوش مي خنديد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زبان عربي يه چيزايي گفت.. شاهد از جاش بلند شد..رو به شيخ چند کلمه عربي حرف زد..بعد هم به طرف ما اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواحده کنارم ايستاده بود..زير لب گفتم :چي ميگن؟!..مي خوان چکار کنن؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچيزي نگفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا التماس گفتم :توروخدا بگو..خواهش مي کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي اروم گفت :هميشه اول اقاي شاهد انتخابش رو مي کنه..بعد نوبت به بقيه ميرسه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالي که سرم پايين بود با تعجب زمزمه کردم :چي رو انتخاب مي کنه؟!..مگه ما کالا هستيم؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--از کالا هم براشون ناچيزترين..ديگه ساکت شو و حرف نزن..برات دردسر ميشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچيزي نگفتم ..با خشم دستمو مشت کرده بودم..در مورد دخترايي که فرستاده ميشن به دبي يه چيزايي شنيده بودم ولي هيچ وقت فکرش رو هم نمي کردم خودم به اين روز بيافتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيعني انقدر بي ارزشم که منو معامله مي کنند؟!..هر کي قوي تره مياد جلو وشکارش رو بر ميداره؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه..اينجا درست مثل يه جنگله..با قانون جنگل ميره جلو..شير که سلطان جنگله حق داره لذيذترين شکار رو برداره..بقيه هم لاشه هاي شکار رو مي خورن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز همشون متنفرم..يه مشت ادم پست و عوضي که هيچ بويي از انسانيت نبردن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت همون نقاب به تک تکشون نگاه کردم..اون مردايي که روي صندلي نشسته بودند..شيخ..وبقيه که دور تا دور شيخ جمع شده بودند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهشون از سر لذت بود..چشم هاي هيز وهوس بازشون روي اندام ما مي چرخيد..ولي نمي دونستم چرا ازمون خواسته بودن نقاب بزنيم؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق معمول نفر اخر من بودم..بهتر..اي کاش هيچ وقت جلو نياد..اي کاش همون موقع زمين دهان باز مي کرد ومنو مي کشيد تو خودش..ولي همه ش اي کاش بود وبس..اميده واهي بود..پوچ و بي اساس..اينجا اخر خطه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزور شير از بره بيشتره..پس هر کي زور و قدرتش بيشتر باشه پيروزه؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين يارو مي تونه اون شير باشه..ولي من اون بره نيستم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نفر اول شروع کرد..يه سيگار تو دستاش بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ژست خاصي توي هوا تکونش داد و با صداي گيرايي گفت :بازش کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر که يکي ازهمون کم سن وسال ها بود با ترس زل زد بهش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تته پته گفت :چ..چي؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحکم داد زد:نقابت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچين داد زد چهارستون بدنم لرزيد..اون دختر که داشت پس ميافتاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس اينم فارسي بلده..اصلا لهجه نداشت..فارسي رو خيلي روان تلفظ مي کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر دستاي لرزونش رو اورد بالا و گره ي نقاب رو باز کرد..نقابش رو برداشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهد چشماش رو ريز کرد و دقيق نگاهش کرد..اون دختر چشمان ابي زيبايي داشت..ولي صورتش معمولي بود..لباسش هم به رنگش چشماش مي اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي توجه بهش اومد سروقت نفر بعدي..ولي فقط نگاهش کرد..نفر بعدي..به اون هم فقط نگاه کرد..بعدي رو هم همينطور..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار فقط مي خواست توسط نفر اول ازمون زهرچشم بگيره..با دادي که سر اون زد مطمئنا بقيه بي چون و چرا دستوراتشو انجام ميدادن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش به من افتاد..سرمو انداختم پايين..اروم به طرفم اومد..قلبم تو دهنم بود..بي محابا مي تپيد..استرس داشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدروغ چرا مي ترسيدم..از عاقبتي که در پيش داشتم هراس داشتم..ولي تا اونجايي که مي تونستم جوري رفتار مي کردم که پي به ترسم نبره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه روم ايستاد..با لحن خشکي گفت :نقابت رو باز کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بلند کردم..توي چشمام غرور ريختم..چيزي که بعد از مرگ مادرم و فهميدن خبر کشته شدن اريا در من به وجود اومده بود..غــرور..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمان سبز وحشيم رو دوختم توي چشماي خاکستري و نافذش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حرفش گوش نکردم..بذار بفهمه مثل بقيه ضعيف نيستم..شايد براي اون يه بره ي لذيذ باشم ولي از ديد خودم اينطور نبود..فوقش يه کشيده مي خوردم ولي خودمو نمي بازم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد :نشنيدي چي گفتم؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلوم خشک شده بود..از زور اضطراب بود..سعي کردم صدام کوچکترين لرزشي نداشته باشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدي و سرد گفتم :اگر مي خواستيد برش داريم..پس ديگه چرا گفتيد نقاب بزنيم؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش توي چشمام ثابت موند..از توي چشماش ناباوري رو مي خوندم..فکر نمي کرد جوابش رو بدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف ميز وسط سالن رفت..نفسم رو دادم بيرون..سيگارش رو توي جا سيگاري خاموش کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره برگشت..همونطور که بهم زل زده بود به طرفم اومد..روبه روم ايستاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالت صورتش اون رو خونسرد نشون مي داد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه دفعه به طرفم خيز برداشت ..با خشونت بازوم رو محکم گرفت و منو کشيد سمت خودش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا به خودم بيام گره ي نقاب توسط شاهد باز شده بود و افتاده بود جلوي پام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رنگ ترس داشت..دهانم باز مونده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش روي تک تک اجزاي صورتم مي چرخيد..روي چشمام ثابت موند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير لب غريد :خيلي گستاخي..و همينطور زيبا..هردو رو با هم داري..غرور و زيبايي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوم رو محکمتر فشرد و با لحن محکم و قاطعي تقريبا داد زد :مي تونيد انتخابتون رو بکنيد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که به من خيره شده بود ..با پوزخند گفت :من انتخابم رو کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک توي چشمام جمع شد..خواستم بازوم رو بکشم بيرون ولي نذاشت..قطره قطره اشکام صورتمو خيس کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشماي خاکستريش خيره شدم وبا حرص گفتم : ولم کن..با من کاري نداشته باش..من کالا نيستم که ميخواي بخريم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کرد ..کم کم اخماش باز شد...قهقه اي زد که بقيه هم زدن زير خنده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تک تکشون نگاه کردم..صورت شاهد از زور خنده سرخ شده بود..انگار براشون بامزه ترين جک سال رو تعريف کرده بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير لب غريدم :مـرض..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي خنده ش قطع شد..همچين زد توي صورتم که حس کردم يه طرف صورتم لمس شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرت شدم و افتادم رو زمين..دستمو گذاشتم روي صورتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه نمي تونستم هيچ جوري جلوي اشکامو بگيرم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سوزش اين سيلي نبود..از سوزش سيلي بود که روزگار بهم زده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزخمي که بر دلم بود هيچ وقت نمي خواست خوب بشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون مرحمي براش پيدا نمي شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم از جام بلند شدم..رو به روش ايستادم..هر چي نفرت توي وجودم بود جمع کردم تو چشمام وبهش نگاه کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي توجه به نگاه من رو به شيخ به عربي يه چيزايي گفت..شيخ هم بلند خنديد و سرشو تکون داد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو نفر از همون مردان عرب به طرفم اومدن..دوطرف بازومو گرفتن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهشون مي کردم..شاهد افتاد جلو و اون دوتا مرد هم در حالي که منو دنبال خودشون مي کشيدن..پشت سرش راه افتادن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو مي کشيدم عقب وداد مي زدم :ولم کنيد..منو کجا مي بريد؟..ولم کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط منو دنبال خودشون ميکشيدن..ازاون زبون نفهم ها بيش از اين هم نمي شد توقع داشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک صورتمو خيس کرده بود..هق هقم رو توي گلوم خفه کرده بودم..همين اشک ها هم زياد بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوي يه ماشين مدل بالاي مشکي ايستاد..راننده که لباس فرم تنش بود در عقب رو باز کرد..شاهد رفت تو ماشين..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو هم به زور نشوندن کنارش..در رو بستن..خواستم درو باز کنم ولي باز نمي شد..قفل شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي زدم به در..حالت عصبي بهم دست داده بود..مي دونستم اگر باهاش برم کار تمومه..نمي خواستم اينجوري بشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچين سرم داد زد که سرجام خشک شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بتمرگ سرجات..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرکت نکردم..پشتم بهش بود..اروم اروم برگشتم سمتش و نگاهش کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم ابروهاشو جمع کرده بود و به من نگاه مي کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منو کجا مي بري؟..بذار برم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زد وبه روبه رو نگاه کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--بري؟..مفت به دستت نياوردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه خاصي بهم انداخت وگفت :حالا حالاها باهات کار دارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنم از نگاهش لرزيد..حسم مي گفت خواب هاي شومي برام ديده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir--بهتره ساکت باشي..اگر بخواي سر وصدا کني فقط خودتو خسته کردي..راه به جايي نمي بري..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صندلي ماشين تکيه دادم..احساس مي کردم تهي شدم..از همه چيز..يعني عاقبتم چي ميشه؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراننده ترمز کرد..شاهد از ماشين پياده شد..جم نخوردم..در سمت منو باز کرد وبي هوا بازومو گرفت و کشيد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندبار تقلا کردم ولي ولم نمي کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي برگشتم روبه روم يه عمارت که نه يه قصر رو ديدم..در اثر نور چراغي هايي که دورتا دورش رو احاطه کرده بود مي درخشيد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل يه مروايد در دل يک صدف..اين عمارت هم همينطور بود..چون مرواريدي وسط اين باغ بزرگ مي درخشيد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهانم ازاون همه شکوه باز مونده بود..اينجا هزار برابر از عمارت شيخ زيباتر بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چي جلوتر مي رفتيم..شکوه و جلالش بيشتر به چشم مي اومد..اينجا هم درست روبه روي عمارت يه اب نما قرارداشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir