رمان عاشقانه‌ی زیتون داستان دختری را روایت می‌کند که پس از ۹ سال به کشور خود ایران برمی‌گردد… او با دیدن هر گوشه‌ای از شهر خاطرات تلخ گذشته برایش زنده می‌شوند تا اینکه…

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۹ ساعت و ۴۱ دقیقه

مطالعه آنلاین زیتون
نویسنده : beste

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

رمان عاشقانه‌ی زیتون داستان دختری را روایت می‌کند که پس از ۹ سال به کشور خود ایران برمی‌گردد…

او با دیدن هر گوشه‌ای از شهر خاطرات تلخ گذشته برایش زنده می‌شوند تا اینکه…

هواپیما کمی خلوت شده بود...ساعت مچیم رو نگاه کردم.. ساعت به وقت تهران باید3 صبح می بود...توجهم به هم همه اطرفم جلب شد...مردم عجله داشتن پیاده شن...به کجا چنین شتابان..خندم گرفت...بلند شدم...شال دور گردنم رو روی سرم گذاشتم...کیف دستیم رو از باگاژ بالای سرم برداشتم..یقه پوست پالتوم رو بالا کشیدم..لکه کوچکی رو لبه جیبش بود...سفید بود دیگه همیشه امکان به وجود آمدنش بود...با دستمال مرطوب توی دستم به جونش افتادم.... به سمت در خروجی حرکت کردم...به مهمانداران هواپیما نگاه کردم با اوون لبخند مصنوعی..خوب همیشه به نظرم مصنوعی بود...یادش به خیر بهم گفتن..برو ...دنبالش مهماندار شو...گفتم دوست ندارم 3 صبح با اوون رژ لبای قرمز مسخره وایسم به مردم لبخند بزنم...کیفم رو توی دستم جا به جا کردم...

به انگلیس گفت خوش آمدید با سر جوابش رو دادم...پام رو از در بیرون گذاشتم..حالت تهوع به سراغم اومد...بوی سوخت هواپیما وقتی ناشتا بودم همیشه حالم رو به هم میزد..یادش بخیر اگه بوسه ( buse) اینجا بود می گفت خوب غذات رو می خوردی...غذاهای هواپیما هم به همین اندازه حالم رو بهم می زد....از پله ها پیاده شدم..کمی لرز کردم..باد سرد دی ماه...کمر بند پالتوم رو محکم کردم..پام رو به سالن ورودی گذاشتم...خوب این هم وطن..چه حسی باید داشته باشم بعد از حدود 9 سال...اشک توی چشمام جمع بشه...بشینم خاک وطن رو ببوسم..پوزخندی زدم...هیچ احساسی نداشتم...

صدای لوس زنی تو سالن پیچید...پرواز شماره 457 ..هواپیمایی ترکیه..از استانبول به زمین نشست...البته من حدس زدم این رو گفته باشه..چون امکان نداشت با میزانی که این خانوم محترم دهنش رو کج می کرد بفهمی چی میگه..

به غلطک زل زدم تا چمدونم رو پیدا کنم...هاکان ( hakan) ازم پرسیده بود نمی ترسی داری بر می گردی؟

گفتم : بر نمی گردم 4 ماه بعد بر می گردم همین جا...

_اگه ببیننت؟

به چشمای نگران قهوه ایش نگاه کردم : تهران روستا نیست..10 میلیون آدم توش زندگی می کنه...9 سال گذشته من دیگه یه دختر بچه بی پناه 19 ساله نیستم...

چمدون قرمز رنگم رو دیدم...سنگین بود...دسته اش رو بالا کشیدم و دنباله خودم کشیدم... به گیت چک پاسپورت رسیدم...روسریم رو جلو کشیدم...وطن..وطن..

دو تا خانواده پشت سرم عجیب شلوغ می کردن...بلند بلند از تفریحاتشون توی استانبول صحبت می کردن..از خیابون استقلال..

پشت میزهای کوتاهه یه کافه تو بی اوغلی ( bey oglu) نشستیم.. ساعت 12 شبه صندلی هامون بیرون کافه استوواطراف شلوغه...صدای موسیقی بلندی از هر جا میاد که با هم قاطی می شه....بوسه سرش رو رو شونه دوست پسر جدیدش گذاشته..مو هاش کوتاهه قرمزش کرده..تو دماغش حلقه داره..مسته..داره ترانه زیر لبش زمزمه می کنه...

دنیز : بلیط برگشتت رو اپن گرفتم...رسیدی برو هتل برات رزرو کردیم اسمش یه چیزیه به فارسی که..

_منشیت گفت..اوین..

_آهان آره همون...فردا ش می ری شرکتش خودتو معرفی می کنی...قراره برای این 4 ماه یه آپارتمان در اختیارت بزارن...

بوسه : چه با کلاس...

دنیز ( deniz) : وظیفشونه دارم یکی از بهترین مهندسای معماره یکی از بزرگترین شرکتای ساختمان سازی ترکیه رو براش می فرستم...

لبخند میزنم...چه قدر برای رسیدن به این جمله تلاش کرده بودم...

هاکان : باید بیان دنبالش...اون وقت شب..

به چشمای دلخورش نگاه می کنم گونش رو می بوسم... : نترس با تاکسی می رم..

_مجبور نیستی ..به پولش احتیاجی نداری..

_دارم هاکان...

_اگه فقط اجازه می دادی..

_من به تو خیلی بیشتر از این حرفا مدیونم...

پاسپورتم رو جلوی مرد بد اخلاقی گذاشتم...که پشت شیشه نشسته : به عکسم نگاه کرد...مهر ورود رو زد...

با انگلیسی بد لهجه ای گفت..خوش آمدید ...

حوصله نداشتم.. به ترکی جواب دادم......به مردمی نگاه کردم.... بعضی با دسته گل..بعضی با لبخند...بعضی در بغل هم با گریه...خوب کسی دنبال من نیومده...خنده ام گرفت....انتظاراتت رو برم...

می خوام هرچه سریعتر این فضا رو ترک کنم...خیلی خیلی بهم اضطراب می ده...شبی که داشتم می رفتم رو به یادم میاره...پشتم می لرزه..

دستکش های چرمیم رو دستم کردم...به سمت تاکسی رفتم... : آقا می خوام برم هتل اوین...

_بفرما خواهر من...

از این کلمه متنفرم...خواهر...پشتش چه چیزایی که نخوابیده...

چمدونم رو صندوق عقب گذاشت.. سوار شد...آینه اش رو تنظیم کرد و الهی به امید تو گفت..

ضبطش روشن بود..آهنگی از هایده بود ...

تو اوون شب جهنمی آهنگ هم بود؟..درست یادم نمی یاد...همه چیز پشت مه ...فقط می دونم بعد از اوون دیگه هیچ وقت داریوش گوش نکردم...

_خانوم خیلی وقته ایران نبودید..

دوست ندارم حرف بزنم : 9 ساله..

_فضولی نباشه ...کجا زندگی می کنید...

_استانبول..

_جدی؟؟؟ وای من عاشق ماحسونم...الان براتون یکی از آهنگاشو می زارم...

_نیازی نیست..

به حرفم توجهی نکرد دنباله آهنگ گشت..

_دیدیدش..

_کی یو؟

_ماحسونو دیگه...

می خندم...چرا باید دیده باشمش... : خیر ندیدم...

صدای یکی از خز ترین آهنگای ماحسون پیچید..

_خیلی با حاله نه؟

بله ای با حرص گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه رو کمی پایین می کشم..بوی بنزین با بوی خوش بو کننده ماشین دلم رو بهم میزنه.. دلم آشوبه...چه قدر طول کشیده بود که این استرس همیشگی از بین بره دوباره برگشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده مسلسل وار داره از داداشش که رفته بوده ترکیه تا غیر قانونی از اوون جا بره اروپا حرف میزنه...رو روانمه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض رسیدن به هتل باید به هاکان زنگ بزنم..می دونم الان تو حیاط خونه سفیدشون نشسته..حیاطی که وقتی از لبه باغچه اش پاهات رو آویزون می کنی دریای مرمرست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم تنگ می شه...دنیز گفت بلیط برگشتم اپنه...یعنی انقدر اپن هست که همین الان برگردم با پروازی که اومدم بر گردم استانبول..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آبروی دنیز میره...به هتل رسیدیم....شانس آوردم کمی پول ایرانی تو فرودگاه آتا تورک از یه توریست ایرانی خریدم..هر چند مطمئم سرم کلاه رفت..پول راننده رو پرداختم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد هتل شدم..همه جا بوی تمیزی می داد..به پذیرش نزدیک شدم...مرد حوان خوش قیافه ایه نگاهی به لباسام کرد...دستکشم رو از دستم در آوردم..پاسپورتم رو از کیفم بیرون آوردم و جلوش گذاشتم...نگاهی به پاسپورت سبزم انداخت و با انگلیسی سلیسی بهم خوش آمد گفت و فرمی رو داد تا پر کنم...من هم انگلیسی جواب دادم..فارسی حرف می زدم که چی بشه...که کنجکاو تر بشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت رو به سمتم دراز کرد...پادوی هتل با من تا طبقه 5 اومد..انعام رو بهش دادم...به سوئیت لوکسم نگاه کردم..تو دلم از دنیز به خاطر دست و دلبازیش تشکر کردم...خسته ام خیلی خسته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سومین بوق صدای منتظرش تو گوشی پیچید... : الو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الو ... هاکان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام ....پس رسیدی هتل؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بابا تو چرا انقدر نگرانی پسر..اینجا وطنه من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم هم به این توجیه خندیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو بخواب هاکان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت سرش صدای دریا میاومد....دلم پر می کشید برای اوون تاب تو حیاط که وقتی روش نشستی و بالا میری احساس می کنی می تونی دریا رو بغل کنی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دنیز نباید این لقمه رو برات می گرفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من تنها مهندسشم که فارسی می دونه...این پروژه برای شرکت خیلی مهمه...نه از لحاظ مالی بیشتر پرستیژی و مطرح شدن تو بازار ایران..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمی دونم..کلافه ام..خیلی مراقب خودت باش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازم قول گرفت به محض این که خط خریدم و این که تو هر آپارتمانی ساکن شدم بهش خبر بدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوابیدم یا نخوابیدم.؟؟..بلند شدم ....ساعت رو نگاه کردم ساعت 8..خوب فکر می کنم دو ساعت خوابیدم...تو خواب و بیداری فقط اوون زیر زمین نمور به یادم میومد .... بوی ترشی تو بینیم بود...دوش آب رو باز کردم حرکت آب داغ از پشتم حس ما سا ژ می داد بهم...حوله ام رو پوشیدم بیرون اومدم..جلوی آینه نشستم..برس به دست به خودم توی آینه نگاه کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام قهوه ای شکلاتی بو د با تن قرمز...دقیق یادم نمی یومد رنگ اصلیش چی بود... هرچند مهم هم نیست..برس رو روش کشیدم به نرمی حرکت کرد...ماهانه قیمت نسبتا گزافی خرج کرم ها و لوسیون هام می کردم... تو 7 سال کم کم اینا رو یاد گرفته بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوسه و سمیرا همیشه معترض بودن به خرجی که برای خریدن لباس های مارکدار و زیور آلات می کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم مو هام رو خشک کردم...آرایش مختصری کردم ساعت 10 باید تو شرکت می بودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدرس رو دوباره چک کردم..زعفرانیه...خوب خیلی هم دور نبود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پالتو چرم مات قهوه ای پوشیدم..با بوت های مخمل بلند تا بالای زانو به رنگ سبز..جوراب شلواری قهوه ای..دیگه احتیاجی به شلوار نبود... با عطر اهدایی دنیز دوش گرفتم..یادم داده بودن که عطر در حقیقت امضای آدمه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار آسانسور شدم... یکی از کارای مورد علاقه ام از چایکوفسکی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....لابی....باز هم یه صدای لوس و کشدار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیف لب تابم رو تو دستم جا به جا کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت پذیرش رفتم...نوبت عوض شده بود..دختر جوان با مزه و کوتاه قدی ایستاده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون حرف کارت ورودی در اتاقم رو به دستش دادم... پرسید : اتاق تمیز شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله..لطفا برام آژانس بگیرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پسر گیس بلند راننده آژانس نگاه کردم..پراید طوسی رنگش از تمیزی برق می زد...سوار شدم..یه ادکلن تند مردانه...لای شیشه رو باز کردم...فرمون ماشین اندازه پیش دستی بود..کلی چیز میز از آینه جلو آویزون بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی شبیه به فریاد و چیزی شبیه به انگلیسی سعی داشت ازم بپرسه کجا میرم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به فرض که خارجیم..کر که دیگه نیستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خیابونه زعفرانیه لطفا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب تو آینه نگاهم می کنه...می دونم داره به این اخم دوخته شده یه صورتم نگه می کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ایرانی هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله...بله ام جای هر گونه بحث رو گرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اطراف نگاه می کردم..خو شحالم قرار نیست از اوون محله رد بشم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسای گلم رو یادم می یاد با اوون صور ت گرد بامزه و اوون لاکای جیغ قرمز رنگ..به دستام نگاه کردم..لاک قهوهای سوخته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای فریادی تو ذهنم می پیچه ...و صدای شکستن چند تا شیشه و بوی تند لاک...فراره من به سمت در و قایم شدن پشتش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای مشتش به در : ...بی آبرو...حالا تو ماه محرم واسه من لاک می زنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون می دم..احساس می کنم این کار خاطراتم رو پاک می کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب خانوم اینم زعفرانیه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت رو جلو چشمش گرفتم.....تا بقیه آدرس رو هم بره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی ساختمون لوکسی ایستاد...یه ساختمون ویلایی خوشگل و مدرن با یه تابلو بزرگ شرکت مهندسی پویا سازه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب خودشه به ساعتم نگاه کردم 10..به موقع رسیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرد مو سفیدی جلو در نشسته بود و با لهجه با مزه گیلانی ازم پرسید : گل دخترم کجا؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...دخترم...دخترم...این اصطلاح رو چند وقت بود نشنیده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با جناب آقای بردیا سروش کار داشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رئیس رو می فرمایید...بفرما داخل...بعد از پله ها سمت چپ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما با دستش سمت راست رو نشون داد...ترجیح دادم دستش رو جدی بگیرم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حیاط جالبی که توش پر بود از آثار مدرنی که چیزی بین آکسسوار و صندلی بودن رد شدم...پله ها رو بالا رفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبق روال تمام این جور شرکتا...منشی دختر مو بور بی خیالی بود که شدیدا هم تو جو کاره ای بودن فرو رفته بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای تو دماغی که مطمئنم حاصله عمل بد دماغش بود : امرتون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه معرفی نامه ام به زبان انگلیسی رو که مهر شرکت رو داشت و عکس منم بالاش بود بی حرف به سمتش گرفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کرد به خوندن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوسه با اوون دوربینش جلوم ایستاده هی فلاش می زنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کورم کردی بوسه...بگیر تموت شه بره دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخه عادت ندارم ازت عکس پرسنلی بگیرم...دلم عکسای خودمون رو می خواد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از هپروت خارج شدم...منشی داشت به هم توضیح می داد که باید چند لحظه صبر کنم تا مهمون آقای دکتر برن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو مبل با مزه ای که تو سالن بود نشستم..ساعت 10/10 خوب بی ادبی جناب مهندس رو می رسونه...بلند شم برم.؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه عصبی دنیز جلوی چشمم اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو حیاط خونه هاکان داریم ماهی کباب می کنیم...بوی ماهی با بوی دریا قاطی شده...هاکان پشت منقل با بهروز شوهر سمیرا دارن بلند بلند می خندن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دورم یه شنل قرمز پیچیدم داریم با دنیز راکی می خوریم...سیگارم رو در میارم...دنیز ..بلند می شه فندک در میاره... جنتل منه..به شدت بلده چی کار کنه.. : خوب بلدی با دخترا چه طور رفتار کنیا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اوون خنده های نابش می کنه...سمیرا بلند می شه می ره پیشه شوهرش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حواست باشه...بردیا خیلی دون ژوانه...خیلی جذاب و بلده چه طور با دخترا حرف بزنه..تو کار بی نهایت جدیه ...اما غیر قابل توصیف دختر بازه..من پیشش هیچم...تو لقمه باب طبعشی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دود سیگارم رو می دم بیرون : من لقمه هیچ کس نیستم دنیز..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوون که بله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم... خانوم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای منشی پرت می شم بیرون از خاطراتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دکتر منتظرتونن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لهجه لوس انگلیسیش رو دوست دارم..بهم لبخند می زنه..با سر جوابش رو می دم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی جلوتر از من معرفی نامه ام رو رو میزش گذاشت... اتاقش خیلی شیک و مدرن..همه چیز سفید خالص بود ...چه قدر نگهداریش تو شهری مثل تهران باید سخت باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت میزش نبود سمت راست اتاق روی مبل چرمی سفید پشت یه میز پذیرایی پاش رو رو پاش انداخته بود و داشت برگه من رو مطالعه می کرد...سرش پایین بود..عینک مستطیل قاب مشکی به چشم داشت..پیراهن مردانه شیک طوسی روشن ، شلوار مخمل کبریتی زغالی و کروات باریک مشکی داشت و ساعت رولکسش خیلی تو چشم بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو بلند کرد..موهای حالت دارش رو با حرکتی که مطمئنم برای تاثیر گذار بودنش کلی تمرین کرده از پیشونیش کنار زد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت اسکنم می کرد.می دونستم داشت پیش خودش می گفت که من دختر قد بلندیم..خوب قد 176 برای دختر های ایران بلند حساب میشد..تمام دوره نوجوانیم به متلک خوردن بابنت همین گذشت..اما بعدها همین قد زندگیم رو زیر و رو کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بم جذاب و لهجه بریتانیایی زیبایی سلام کرد و دستش رو به سمتم دراز کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستکش هام رو از دستم در آوردم و دستش رو فشردم...سمیرا همیشه می گفت خانوم ها با سر انگشت دست می دن..من و بوسه می خندیدیم...من عین مردها دست می دادم...با دست تعارف کرد که بشینم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو مبل رو به رو نشستم...عینکش رو در آورد چشمای قهوه ای داشت...به طور کلی مرد جذابی بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دنیز حق می دادم بگه زمینه دختر کشی داره...هرچند لباسای گرون قیمت وا دکلن فرانسوی و شرکت شیکش رو هم باید به این زمینه اضافه کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مهندس آک یورک ( ak yurek) گفتن که شما بهترین مهندسش هستید هر چند جوانید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب مهندس آک یورک..منظور دنیز بود..باید حواسم می بود صمیمیتمون آشکار نشه..حتما صلاح نبوده که دنیز نگفته..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما مهندس باده اورهون ( or hun) هستید..فوق لیسانس معماری از دانشگاه استانبول که ممتاز فارق التحصیل شدید... پارسال ...ولی بعد از اتمام لیسانستون ...در حقیقت به مدت 4 ساله که تو شرکت آک یورک هستید...که خوب رفرانس خوبیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به لهجه بریتانیایی و لحن شیکش دقت می کنم...بوسه معتقد بود لهجه بریتانیایی س...ی...با به یاد آوری این حرف و مطابقتش با مرد رو به روم لبخندی زدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب...خانوم باده... من در خدمتتون هستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من در خدمت شما هستم دکتر مهندس سروش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به وضوح جا خورد..انتظار فارسی نداشت...دوباره به اسم و فامیلم و عکسم نگاه کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودم هستم جناب مهندس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم کرد..از همون نگاها که معنیش این بود که تو که فارسی می دونی مرض داری انگلیسی من رو خرج می کنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما فارسی می دونید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ایرانی هستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اسم و فامیلتون اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شهروند ترکیه هستم... خوب یه توجیح مسخره برای کسی که شهروند انگلستان بود...فامیلش که تغییر نکرده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب ...خوبه...دنیز به من نگفته بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ایشون فکر نمی کردن مهم باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو صندلیش جا به جا شد...لحنم رو دوست نداشت مطمئنم...جوابام صاف مستقیم و لحنم سفت و محکمه...سالها به اجبار همین طور زندگی کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پام رو روی پام ا نداختم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید..نپرسیدم چیزی میل می کنید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چای لطفا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو برداشت : یه دونه چای...یه نسکافه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس می کردم توقع دارم عذر خواهی کنه که یه ربع من رو نگه داشته پشت در اما به روش نیاورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_استانبول رو دوست دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بوی دریاش رو دوست دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من دو سه باری اومدم...مهمان دنیز بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با به اسم کوچیک خوندن و مطرح کردن صمیمیتش می خواد بگه با آ ک یورک در ارتباطه...پوزخند میزنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آبدارچی فنجا نها رو همراه با ظرف بیسکوییت رو میز گذاشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بفرمایید .... خوب در جریان کار هستید که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله قراره یه شهرک لوکس و مدرن توی یه زمین به وسعت سه هکتار در لواسون ساخته بشه..که مربوط یه طبقه ممتاز..مثل پروژه ای که شرکت ما نمونه اش رو در گرجستان و آذربایجان پیاده کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عینش رو نمی خوام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من هیچ وقت کپی کار نمی کنم دکتر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ما اولین باره داریم با یک مهندس خانوم همکاری می کنیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونم..مهندس عزیز...شما محل همکاریتون با خانوم ها جای متفاوت و نرم تریه... : فرموده بودند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کمی ممکنه براتون سخت بشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جلو خم شدم : مهندس قبل از اومدنم هم شما در جریان جنسیتم بودیدی نبودید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب آخه..من فکر می کردم..که..که..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سنم بالاتر باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هم این هم...خوب مهم نیست....حالا که اینجایید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فنجان رو رو میز گذاشتم و دستم به سمت لب تابم رفت : اجباری نیست دکتر..من بر می گردم استانبول...و از جام بلند شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بابا بنشینید...شما خیلی آتیشید ها.... من که حرفی نزدم...الان کجا اقامت دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هتل اوین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب خوبه...دو روز اگر تحمل کنید..آپارتمانی که براتون در نظر گرفتیم آماده میشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ممنون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگر وقت داشته باشید..بریم سر زمین..جا رو ببینید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چاییتون رو میل می کردید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من اهل تعارف نیستم..برای کار اومدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ای گفت و پالتوش رو برداشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد پارکینگ شدیم... bmw لوکس سفید رنگی داشت...درش رو باز کرد...:..بفرمایید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سمیرا سوار ترامواییم ساعت 8 صبح اوج ساعت شلوغی باید به دانشگاه برسیم...انقدر آدم هست که از پنجره هیچ جا رو نمی بینیم...اعلام هم نمی کنن یا ما از هم همه نمی شنویم....بعد گذر یه مدت می فهمیم رد کردیم...پول نداریم دوباره بلیط بخریم....می خندیم.. اون میزانی هم که داریم برای برگشتن از دانشگاه به خونه است..مثل اسب رم کرده به سمت دانشگاه می دوییم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب خانوم مهندس معنی اسمتون چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اسمم فارسی...به معنی شراب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شراب رو چند بار زیر لب تکرار می کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم سفر خوبی نبودم....داشتم لجش رو در میاوردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صبحانه میل کردید؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلاش برای ایجاد ارتباط...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیر وقت نشد ترسیدم دیر برسم رو قرارهام حساسم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم معذرت خواهیم رو دریافت نکردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من در خدمتون هستم اگر چیزی میل می کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من ترجیحم اینه که ناهار بخورم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جای زیبایی رو می شناسم که بر گشتنی اونجا نگه می دارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودتون رو معذب من نکنید..من هتل هم می تونم غذا بخورم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نترسید جای خوبی می برمتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا خیلی سرده..تو آپارتمانمون ...تو کوچه پس کوچه های بی اوغلی نشستیم...هر چی داریم پوشیدیم پول نداریم بخاری گازی رو روشن کنیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت میز زهوار در رفته مون نشستیم...شام لوبیا پخته داریم...به جای برنج می خوریم..دستمال کاغذی رو مثل پیش بند به یقه ام زدم...رو میز شمع کلفت و بی ریخت مشکی رنگی روشن کردم و تو گلدون وسط میز گل مصنوعی گذاشتم..نون رو به نیت مرغ می خوریم...بیرون برف می یاد...بارها کارشون رو شروع کردن...صدای موسیقی می یاد..با سمیرا از خنده رو زمین ولو شدیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من زیاد رو غذا تیک ندارم...با زهم ممنون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند جذابی زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پروژه آذربایجان هم کار شما بود درسته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله کار من بود...فضای سبزش اما طراحی دوست دختر مهندس آک یورک بود موگه (muge) ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دختر با استعدادیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دقیقا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موسیقی لایتی تو ماشین پخش شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو کافه دانشگاه با بوسه و سمیرا نشستیم.....موسیقی لایتی داره پخش می شه ...داریم قهوه می خوریم...بوسه موهاش رو سفید کرده..شلواره پاره پاره تنشه و یه آدامس تو ابعاد لنگه کفش تو دهنشه... : ببین تو زمینه اش رو داری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلند می خندم... : شوخی جالبیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیرا دل خوره : این کک چیه به تنبونش می ندازی بوسه ..امکان نداره...بزار زندگیش رو بکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تا کی می خواد میز تمیز کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تا درسش تموم شه..مگه من دارم چی کار می کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خلاصه من جات اقدام کردم...باید ریسک کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به نظرتون پروژه مناسبی هست؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست موهام رو تو شالم می برم... :شما و مهندس آک یورک از من با سابقه ترید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند پیروز مندی زد.. :دنیز میگه کمی ریسک داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو زندگی باید ریسک کرد مهندس..من این رو یاد گرفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جالبه...شما ریسک رو دوست دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من پیشرفت رو دوست دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروش رو بالا برد...تحلیلی روم نداره مطمئنم...زنان تعریفی به مراتب ساده تر براش دارن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پام رو رو پام می ندازم : سیگار که ناراحتتون نمی کنه.؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه ..راحت باشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جعبه سیگار چرمم رو در آوردم...می دونم که می دونه چیز گرون قیمتیه... با فندک روشن کردم...دودش رو کامل به ریه فرستادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی سیگار بهمن پدر بزرگ تو اتاق پیچیده....7 سالمه دارم تو دفتر مشقم که رو قالی قرمز لاکی وسط اتاق پهنه به زور کلمه بابا رو می نویسم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر بزرگ با رادیوی کوچیکش ور میره... پیژامه سفید با راهای آبی تنشه...لاغر و کچل..به برق کله اش زیر لامپ می خندم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تقریبا داریم می رسیم...خسته که نشدید؟...فکر کنم دیشب درست نخوابیدید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه خسته نیستم...به هر حال باید این زمین رو می دیدم..چون وقتمون کمه...4 ماهه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب دقیق دقیق که نمی شه گفت..کمی این ور یا اون ور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من 4 ماهه باید تحویل بدم.... برای دکترا اقدام کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این عالیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین رو کنار زمین پارک کرد... : این جاست بفرمایید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا چشم کار می کنه...زمین نسبتا بایری کنار رود خونه ...اطراف باغ..کمی جلوتر چند تا رستوران لوکس...هوا تمیز..سبک و سرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب نظرتون چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امممم....جای جالبیه...خوش دسته...براش تفکرات مدرنی دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم شروع به راه رفتن تو زمین کردیم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این پروژه برام مهمه..چون این زمینه آبا اجدادیمه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب از آب در میاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امیدوارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفم رو تو دستم جا به جا کردم...موبایلش مدام در حاله زنگ خوردن بود...جواب نمی داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودش رو کشت...شاید آتیش گرفته....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد : الان تمرکزم رو کاره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب دنیز حق داشت...موقع کار جدیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو ساعتی زمین رو بالا پایین کردیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ساعت 2/30 گرسنه شدید حتما....تا رستوران راهی نیست میشه پیاده هم رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پیشنهاد خوبیه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رستوران شیکیه... من رو جایی برد که در شان ساعت رولکس و عطر چند صد هزار تومنیش بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید هم در شان جعبه سیگار پوست تمساح من....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلی رو برام کشید....جنتل منه...عین هاکان.. دون ژوانه....عین دنیز....عین همه مردهایی که 7 سال اخیر باهاشون آشنا شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند تشکر کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو رو به دستم داد....غذای اول کشک بادمجون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دو از اتاق خارج می شم...پیراهنم آبی چین داره...آشپز خونه مادر بزرگ ته حیاطه...مامانم اونجاست....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر بزرگم با پیراهن چیت گلدارش پشت به در روی زمین داره کشک سابیده رو صاف می کنه...مامان پای اجاقه... بوی بادمجون سرخ کرده می یاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از خر شیطون بیا پایین دختر....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان جان من چه خیری از شوهر دیدم آخه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون بی غیرت رو بهش می گی شوهر...مرتیکه مفنگی....7 سال باهاش زندگی کردی...با یه دختر 6 ساله ...یه ساله برگشتی خونه بابات...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی کار می کردم...هر چی داشتیم و نداشتیم رو فروخت..چشم به خودم داشت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پدرت پیره..ما هستیم و حقوق باز نشستگی و 6 تا نون خور..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب می رم سره کار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دکتر مهندساش رو زمینن با سواد دوم راهنمایی کجا می خوای بری....خر نشو..حاج کاظم لقمه خوبی..پولداره...سر شناسه...فکر می کنی تا کی این بر و رو و جوونی رو داری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_18 سال ازم بزرگتره...بعد هم می گه بدون بچه ات بیا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه چند وقت پیش من می مونه...زنی ....نرمش می کنی می بری پیش خودت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو عالمه بچگی ...وحشت می کنم...کی پشت و پناهم باشه...مادر بزرگی که من رو روزی 10 بار آب می کشه که نجس نباشم..پدر بزرگ پیر و از کار افتاده یا دایی سرباز و خاله 17 ساله سر به هوا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم باده....خانوم مهندس...کجایید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به پیشونیم کشیدم تا سر درد حاصل از وحشت تکرار اوون روزها از سرم بپره.... : ببخشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گارسون منتظر نگاه کردم : استیک گوشت..کامل پخته...سس قارچ داشته باشه...خامه نمی خورم...آب معدنی...سالاد کاهو...سسش روش نباشه با یه لیمو....منو رو بستم و رو میز گذاشتم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارسون با غضب نگاهم می کنه...خوشش نیومده ازم...منم از این جور مشتری ها اوون روزا خوشم نمی یومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سفارش میگو سوخاری با سالاد کلم و نوشابه داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز با تعجب نگاهم می کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این جا طول می کشه تا یه باشگاه برای ورزشم پیدا کنم..باید مراقب خوردنم باشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نمک دونه توی دستش بازی میکرد :همیشه ان جوری غذا می خورید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تقریبا همیشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا یکی دو کیلو که مهم نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی می زنم...پس خبر نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برای نوع زندگی من داشته مدتها...ترک عادت هم موجب مرض است...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودتون رو اذیت می کنید شما خانوم ها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...نفرمایید دکتر جذاب...همه دختران اطراف شما برای حفظ موقعیتشون در رختخواب شما مطمئنم بیشتر خودشون رو اذیت می کنن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما فردا تشریف بیارید شرکت با دوست و شریکم در این پروژه ...امین عزیز آشناتون کنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من فردا راس 9 اونجام..کلا می خوام کار رو شروع کنیم..کم کم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه قدر منظم....دوست ندارید کمی تهران رو بگردید..چه می دونم...دیدار اقوام برید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من کسی رو ندارم...تهران هم مطمئنم تغییر نکرده...برج آزادی هنوز سر جاش مطمئنا..همون طوری که گذاشتمش رفتم...بازار در همون حد شلوغه با بوی ادویه و عرق تن....زیاد مشتاق نیستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندید :خیلی با مزه بود... تو این چند ساعت که با هاتون آشنا شدم ..متوجه شدم که شما هیجان زده نمی شید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کجی زدم... : آقای دکتر...اگر قرار باشه من هیجان زده بشم باید اتفاقی در حد باریدن برف قرمز باشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برف قرمز....خیلی جالبه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونستم به چی فکر می کنه....خوب دوست گرام..من از اوون زنهایی نیستم که براشون گل بخرید ذوق مرگ بشن...یا با طلا خفه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو صندلی دانشگاه نشستم...ترم سه ام...دیشب تو اتاقم با ترس و لرز تا صبح کارام رو تموم کردم....صبح برای نماز صبح که همه ایستادیم...زیر چادر گل دار صورتیم چرت میزدم...دسنی مردونه...گل رزی روی دسته صندلیم میزاره...سرم رو بالا می گیرم با خجالت نگاهی به چشمای عماد نگاه می کنم...اولین گل زندگیم..اولین نگاه با محبت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خجالت می کشم...نگاهم رو از نگاهش می گیرم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن رو برداشتم با پذیرش صحبت کردم...سوپ جو و کمی میوه سفارش دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب اینم اولین روز بازگشت به میهن...از پنجره به تاریکی بیرون زل زدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله های آپارتمان داریم میریم بالا...وحشت زده و غریبم..پاهام میلرزه و دلم ضعف میره.....سمیرا با آرامشش سعی داره حالم رو خوب کنه...راهرو..تنگ و تاریکه...بوی کلم پخته و ادرار گربه می ده...از توی یه خونه...صدای گریه نوزاد می یاد...سمیرا در چوبی قرمز رنگی رو تو طبقه سوم باز می کنه...از آپارتمان رو به رو زنی میانسال با پیراهن خونه مخمل..کفشای سر پایی و موهای بوری که روش بی گودیه می یاد بیرون تا آشغال رو بزاره پشت در...به سمیرا سلام میکنه...بعدها چه قدر از کیکای خشک و بی مزه اش رو به خوردمون داد....آپارتمان یه اتاق خوا ب داره...همه چیز زهوار در رفته و لنگه به لنگه است...سمیرا چمدونم رو کنار دیوار می زاره...چشمام از شدت گریه باز نمی شه...از پنجره بیرون رو نگاه می کنم...تاریک نیست...تابلو نئون کافه ها کوچه رو روشن کرده...صدای خنده های مستانه میاد...سمیرا دستش رو رو شونه ام میزاره : عادت می کنی...مجبوری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوپم رو برام آوردن...لب تابم رو باز کردم...یک عالمه e maill از بوسه...از سمیرا...حتی از مهسا...شروع کردم به جواب دادن...به فکر خرید یه خط موبایل بودم...امروز فراموشم شده بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح راس ساعت وارد شرکت شدم...منشی ورودم رو به سمع و نظر دکتر رسوند...تشریفات..اوون چیزی که به پولدارها هر روز یاد آوری می کنه..موقعیتشون رو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوش رویی از پشت میزش بلند شد و به سمتم اومد...اعتراف می کنم که خوش تیپه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به به....خانوم باده ....خوش اومدید و چه قدر آن تایم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام...تمام تلاشم رو می کنم برای خوش قول بودن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تا شما یه فنجان چای میل بکنید ..امین هم میرسه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دنیز تو اتاقش نشستیم...داریم پروژه رو برسی می کنیم.... دنیز : شریک داره...دوست صمیمیش امین..همیشه و همه جا با همن....می خنده..منم می خندم...این همیشه و همه حا برای ما یاد آوره خیلی چیزهاست..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با باز شدن در سرم رو چرخوندم خوب چیزی که می دیدم..یه مرد خیلی قد بلند بود..چون کم پیدا می شد مردهایی که اختلاف قدی زیادی با من داشته باشن...این مرد چارشونه نسبتا...یعنی کمی تا قسمتی غول بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سبزه..چشمای عسلی روشن..رو هم رفته خوش قیافه بود...البته نه اون قدر که تا حالا ندیده باشی اما خوب بود...شلوار کتون سرمه ای داشت..بندینک بسته بود...پیراهن مردونه که دکمه بالاش رو هم بسته بود چهار خونه سرمه ای و زرد..گره کرواتش باز بود تقریبا نزدیکای سینه اش...موهاش نسبتا بلند بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده دار بود که این طور داشتم بررسیش می کردم..با صدای بردیا به خودم اومدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به به..امین بابا...شما یه کم دیر نکردید احیانا؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد..لبخند کجی زد : داشتم گند دیشب شما رو جمع می کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا بلند خندید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین به سمت من که داشتم نگاهشون می کردم چرخید و دستش رو دراز کرد : شما باید خانوم مهندسی باشید که از شرکت آک یورک اومده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو فشردم : بله خودم هستم..خوشبختم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست اشاره کرد که بنشینم : من هم..هر چند..ما منتظره یه خانوم مهندس..ترک و مسن بودیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله مهندس سروش هم تعجب کردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل نشست...خوش ژست بود..با نگاهی که احساس می کردم تا ته ذهنم رو می خونه نگاهم کرد : من هم تعجب کردم.اما با توجه به کار...رزومه و سوابق گزارش شده ازتون..همکاری با شما باعث افتخاره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی ممنونم..مهندس....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فامیلیم پاکدل...اما شما همون امین صدا کنید ...من که شما رو همون باده صدا می کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا که به میز تکیه داده بود : اسمشون مورد داره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم...خوب اشاره جالبی به معنی اسمم بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا با تعجب نگاهم کرد : باورم نمی شه..خندیدید..از دیروز تا حالا فکر می کردم..خندیدن بلد نیستید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من...سخت تحت تاثیر قرار می گیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین با ابروی بالا رفته نگاهم کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

..خوب من..یاد گرفته بودم...تموم این سالها....که هیجان اضافی...خنده های بلند..ممنوع...ممنوع...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به این دو شریک جذاب انداختم..... : من باید یه خط موبایل بخرم...دوستانم نگرانم هستن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا : همین الان می گم براتون تهیه کنند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط ببخشید...هزینه اش...رو خودم می پردازم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین با همون لحن جدی : این چه حرفیه..وظیفه ماست..آپارتمانتون هم تا فردا آماده می شه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیازی به مبله کردن نبود...من که فقط برای خواب اوون جا می رم..چند ماه هم که بیشتر این جا نیستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اولا که وظیفه است...ثانیا..اگر پروژه بیشتر طول کشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی فکر طولانی تر شدنش هم بهم استرس می ده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به هر حال ممنون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو هتل کنار پنجره ایستاده بودم...حوله سفید رنگ تنم بود و داشتم از تو فنجان که ازش بخار بلند می شد..هات چاکلت می خوردم و به برف بیرون نگاه می کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس غریبی بود...یه چیزی بین بودن و نبودن...یه معلقی تلخ توی فضا...به هیچ جا بدرستی متعلق نبودن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیرا معتقد بود..تعلقات به افراده..نه به جاها...اگر خودت رو متعلق به کسی بدونی...اوون لحظه است که فکر می کنی جا و مکان داری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوسه اما مخالف بود...می گفت من هر روز تو دل یکیم..این جوری که تو می گی..پس در به دری بیش نیستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد آوری این حرفها خنده ام می گیره...چه قدر حضورشون پر رنگه..عین اینکه زیر نکته مهم کتابت با خودکار مشکی محکم خط می کشیا..تا یادت نره..تا حس کنی درست رو با دقت خوندی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم زیر این اسما تو زندگیم با خودکار که چه عرض کنم با تموم داشته هام خط کشیدم تا یادم بمونه...که زندگی به من تنها درسی که داد..مقاومت بود و مقاومت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوسه رو اولین بار سال اول دانشگاه دیدم...به خاطر اوون موهای رنگ پشمک و لباس های عجیبش توجهم بهش جلب شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوفه دانشگاه کنار دریاست..سرمای زمستون ...برف ریزی دیشب باریده و مه کمی روی پل و دریا رو گرفته..انقدر به چهره خندان و خواستنیش نگاه می کنم که از گردنش یه دوربین با لنز بزرگ آویزونه که به سمتم میاد و می پرسه که آیا تو دبیرستان یا دوره لیسانس هم کلاسیش بودم یا نه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این میشه سر آغاز یه دوستی عمیق و رفت و آمد های فراوون بوسه به اوون آپارتمان مشترک با سمیرا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر بوسه یه مانکن باز نشسته است...زنی که بار اول محو زیبایی و ظرافتش شدم..وقتی اولین بار به صرف شام تو ویلای لوکسش از ما پذیرایی کرد...جایی که در و دیوارش پر از عکسای دوره جوونیش بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش صاحب یه بار بود...جای لوکسی که محل رفت و آمد هنر پیشه ها و خوانده ها بود..دنیای رنگی به قول خودشون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جای اولترا لوکس..که محل قرار مدارهای کسایی بود که نونشون رو از دیده شدن در میاوردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوسه دانشجوی فوق لیسانس عکاسی مد...تو کارش موفق..آزاد..رها..همیشه عاشق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش خیلی راحت از دوست پسر جدید بوسه انتقاد می کرد و مادرش بی هیچ نظری..تو بشقاب من برنج می ریخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاصل این دیدار اگر چه حسرت و نخوابیدنهای شبانه برای نداشته ها بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما چند وقت بعدش...به معنای واقعی زیر و رو شدن..هر آنچه که داشتم بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنار پنجره کنار اومدم....لباس خوابم رو پوشیدم که یه بلوز شلوار ساتن قرمز رنگ بود...کادو بود....کی؟؟؟..از طرف کی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی هم یادم نمی یومد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت دراز کشیدم..ماجرای من از کجا آغاز شد..از اوون روز..تو 7 سالگی تو حیاط خونه مادر بزرگ؟؟؟...تو راهروهای دانشکده معماری شهید بهشتی؟؟..اون شب پر استرس تو فرودگاه امام؟؟؟..اون آپارتمان زهوار در رفته؟؟؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه..به نظرم که نه...ماجرای من از آشنایی با فلاش دوربین آغاز شد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند روز بعد از آشنایی با خانواده بوسه..تو رستوران دارم میزها رو پاک می کنم...سمیرا هم 4 ساله که تو همین رستوران گارسونه...جای تر تمیز و آرومیه..محل رفت و آمده خانواده های متوسط و تحصیل کرده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسمون یه دسته..بلوز استین سه ربع...یقه مردونه سفید..دامن تنگ سورمه ای..جوراب شلواری شیشه ای سورمه ای..کفش تخت سورمه ای..و موهایی که به اجبار محکم دم اسبی می شه...و رژ لب صورتی..نیش باز..لاس زدن با مشتری..حاضر جوابی همون قدر ممنوعه که بد اخمی و بد خلقی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعضی روزها از زور خستگی نمی تونم رو پاهام بایستم...اما اجازه ندارم بزارم مشتری بویی ببره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند وقتی که از پیشنهاد بوسه گذشته که من به شوخی و سمیرا با دلخوری ردش کرده...بوسه خندان و شاد..مثل کسی که چیزی رو کشف کرده وارد رستوران می شه...دارم سر میز از مشتری سفارش می گیرم...و با تبلت توی دستم تیک می زنم که مستقیم با شبکه به آشپز خونه وصله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوسه جلوی در ایستاده با چشم و ابرو اشاره می کنه که عجله کنم... با دیدنش خنده ام می گیره که سر گارسون که همون سمیرا باشه بهم تذکر می ده...خودم رو جمع و جور می کنم و به سراغش می رم که بی خیال مثل همیشه..تکیه زده به دیوار حیاط پشتی داره آدامس می جوه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرگت چیه بوسه عزیزم؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_موفق شدیم ..به خدا موفق شدیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی شده ؟؟ شدی مثل ارشمیدس هی می گی یافتم...یافتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_می خوام از این لباس فرم نجاتت بدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهای در هم و نگاه مضطربم رو که می بینه می فهمه که این جا جای مقدمه چینی نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قبول کردن ببیننت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی تو گلوم گیر می کنه..قلبم بعد از مدتها پر از آرزو و امید و در عین حال استرس می شه..من این راه رو حتی بهش فکر هم نکرده بودم..تو قاموسمون نبود...بوسه حتی نمی تونست حدس بزنه که من از کجا دارم میام...چی بر من گذشته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بوسه!!!!...تو مطمئنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اوون قیافه لوده و بی خیال در میاد : من که از اول مطمئن بودم..اما مامانم بیشتر مطمئنم کرد..ببین من نمی گم درهای بهشت به روت باز می شه...اما از این گارسونی در میای..خرج دانشگاهت راحت تر در میاد...فضا هم شاد تره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخه..آخه..سمیرا مخالفه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه سمیرا مادرته؟؟؟؟ تو به اوون چی کار داری..کار خودت رو بکن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمی شه..من به سمیرا مدیونم..اگه اوون و خواهرش..مهسا نبودن..من الان واقعا نمی دونم کجا بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چونه اش رو می خارونه... : باهاش حرف بزن...بهش ثابت کن که این راه..می تونه به تو و آینده ات کمک کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب سمیرا سرش تا گردن تو کتابهای قطوره مهندسی برقه...دورش فوق لیسانس و رشته اش به شدت سخته...داره کشتی می گیره با فرمو لها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اما مثلا دارم ماکت درست می کنم اما فکرم تو پروازه..ساعت 2 صبحه و ما مجبوریم شبی 4-5 ساعت بخوابیم تا بتونیم زندگی کنیم...هیچ حمایت مالی نداریم..من به خاطر اینکه در حقیقت کسی رو ندارم..پل های پشت سرم خراب تر از خرابه و سمیرا به خاطر اینکه مادرش و خواهرش تو ایران جز حمایت معنوی..آهی در بساط ندارن تا بتونن رو کنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو بالا میاره و خسته بهم نگاه می کنه : چی شده..بنال و راحتم کن...دو ساعت زل زدی بهم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می ترسم مطرح کنم..سمیرا برای خودش قوانین داره...نزدیک دو ساله باهاش زندگی می کنم....از ایران هم بسته تر و دست به عصاتر زندگی می کنه...لباس هاش پوشیده است...آهسته می ره و میاد تا به قولی گربه شاخش نزنه...جز در زمینه درس..تو هیچ زمینه ای..لحظه ای حاضر نیست ریسک کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر اشاره می کنه که داره کلافه می شه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امروز بوسه اومده بود بگه که حاضر شدن ببیننم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش گرد می شه..و نفس تندی می کشه اما در کمال خونسردی باهام بر خورد می کنه... : می دونی می خوای چی کار کنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کار خلافی نیست به خدا سمیرا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروش رو بالا می ندازه.. : توصیفت از خلاف چیه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دختر طبقه بالاییمون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس تو خط قرمزات دور ترن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این بده؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ریسکه...می شناسمت..دو ساله..خواهرم خیلی بیشتر می شناختت..اگه اهل چیزی بودی..پا به پای من این زندگی نکبتی رو تحمل نمی کردی...من اگه مخالفم..ترسم از زدنت به جاده خاکیه..همین جا قول بده که چند ساله دیگه نه به این شغل که به عنوان خانوم مهندس می شناسنت..من قسم می خورم که تا آخرش پیشت باشم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند می شم...اشکم رو با پشت دست پاک می کنم...محکم بغلش می کنم...خیلی مسخره است که اولین باره که این جمله رو از دهن کسی می شنوم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو تختم جا به جا شدم...اوون موقع ها..چه قدر سریع...می تونستم اشک بریزم..از سر شوق یا غصه..هر چه که بود..چشمه اشک جو شان بود..این روزها اما..اشک ریختن هم برام کیمیا شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح بلند شدم..با صدای زنگ موبایل...شماره ناشناس بود از یه خط موبایل فوق العاده رند..با خستگی الو گفتم..صدای بمی تو گوشی پیچید : صبحتون به خیر خانوم مهندس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حواسیم رو که حس کرد ادامه داد : بردیا هستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صبح شما هم به خیر...مخموریه صبحه..نشناختم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور جدی : من ..تو لابی هتل هستم..کمی زود تر از قرارمون اینجام..منتظرم تشریف بیارید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا از رخت خواب گوله شدم بیرون..شانس آوردم که دیشب چمدونم رو جمع کرده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یقه پالتوم رو که صاف کردم...رکورد زده بودم و تونسته بودم ظرف نیم ساعت کامل حاضر شم..اگر چه چشمام نشان بی خوابی داشت اما رو هم رفته اوضاع قیافه بد نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در آسانسو ر که باز شد و به لابی رسیدم...رو مبل چرم رو به رو..بردیا با پالتو مشکی و کروات..مثل همیشه تر تمیز و شیک..آسوده تو لب تابش چیزی رو مطالعه می کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو هم بالا نیاورد..خوب بی ادبی محض...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خانوم مهندس..چند لحظه اجازه بدید...خوب فرستاده شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم..منظور نظر این بچه خوشتیپمون..e-maill بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی از سر رضایت به من انداخت...دستش رو به سمت چمدان دراز کرد... : کمکتون کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی هیچ رو در بایستی..چمدون رو دستش دادم...به پذیرش که نزدیک شدیم..با ژست دوست داشتنی دستش رو به لبه تکیه داد و زل زد به دختر جوانی با نیشهای باز که نگاهش می کرد... : خوب خانوم محترم...حساب کتابها رو بفرمایید در خدمتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان تو کامپیوتر به دنبال چیزی گشت و با صدای تو دماغی و لحنی پر از عشوه شتری : قبلا حساب شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا به سمتم چرخید : خانوم مهندس..این چه کاریه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کار من نیست..کار شرکته..این روند کاریه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخه..ما تقبل کرده بودیم...تامین محل زندگی شما رو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درسته..به همین خاطر آپارتمانتون رو دارید در اختیارم می زارید دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی ابروهاش در هم رفت..اما دیدن چراغ زدن دختر پشت پذیرش کمی حالش رو بهتر کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاسپورتم رو برداشتم..و ازشون فاصله گرفتم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار به لحظه نکشید که دستور رفتن داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دختره..داشت چشمام رو در میاورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم..بی معنا...خوب آنچه در دل داشتم قابل بازگویی نبود...که دکتر جان...دختر بازی هم باید با کلاس باشه...در شان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو راه تماما بحث کاری بود..خوشحال شدم...دنیز دیشب پای تلفن باز هم تاکید کرده بود که رابطه با بردیا در حد کاری باشه..یا کمی بیشتر..دلخور میگم..همچین می گی انگار من به جماعت پسر رو می دم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خنده..شاد و سر خوش.. : نه والا..اما باده..این پسره..دوست دوره دکترای من تو لندنه..استاد مخ زنیه..نمی خوام موندگار شی..این جا لازمت دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دور همی های بی نظیرمون...به نشستن رو نیمکت های سرد کنار ساحل..گپ زدن..مست کردن..سیگار کشیدن هامون که فکر می کنم..پیش خوم اعتراف می کنم که اگر راه داشت..بلیط رو همین لحظه ok می کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید