رمان دختر خون بس به قلم فاطمه
راجب دختری به نام فاطمه که به علت دعوایی به بین دوخونواده مجبور میشه خون بس شه و زن کیارش میشه
کیارش پسری مغرور و خودخواه ،بداخلاق ،شیطون،زورگو
فاطمه٬دختری معصوم و مظلوم ،صاف بی ریا و پاکدل و..
فاطمه زندگی پر از فراز و نشیب داره و با این سن کمش مجبور به رابطه های خشن کیارش میشه و......
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۳۹ دقیقه
کيارش:الو سلام ميلاد ،خوبي؟ باهات کار داشتم..
ميلاد:خوبم مرسي اون که ميدونم تو تا کار نداشته باشي بهم نميزنگي جونم بگو..
کيارش:يادته يه دارويی برا بازوم که زخمي شده بود اوردي ؟جاي زخمام خوب شد ؟
ميلاد:اره اره دارو گياهي بود .خب؟؟؟
کيارش:از اونا ميخوام برام بياري فقط سري تا يک ساعت ديگه مياريش افتاد؟
ميلاد:بله داشي سه سوت اونجام..
کيارش:باش فعلا.
رفتم تو اتاق زخماش خيلي بد بودن تا ميلاد بياد زخماشو تميز کردم
خودم رفتم يه دوش گرفتم اومدم بيرون.
ساعت ده صبح بود داشتم از بي خوابي ديونه ميشدم ولي بايد صبر کنم ميثم بياد زخماي اين دختر رو درست کنم بعدبخوابم
گوشيم زنگ خورد برداشتم ديدم ميلاده
کيارش:الو اومدي ميلاد ؟
ميلاد :اره داشي بدو بيا درو باز کن.
کيارش:اومدم
رفتم درو باز کردم.
ميلاد: بفرما کيارش خان اينم دارو تعارفم نکن بايد برم.
کيارش:دستت درد نکنه!
پولشو بهش دادم رفتم تو اتاق
باند گاز استريلم با خودم بردم گره پلاستيکشو که باز کردم يه بوي بد پيچيد تو دماغم از بوش صورتمو جمع کردم
بعد گذاشتن دارو وپانسمانش ،بغل دستش دراز کشيدم که يه چشم به هم زني خوابم برد...
فاطمه _
وقتي چشمامو باز کردم دو رو برو نگاه کردم کيارش بغل دستم خواب خواب بود بلند شدم برم بيرون که يه درد بد تو کمرم و شکمم وزير شکمم پيچيد که مجبور شدم دوباره دراز بکشم
نگاه که کردم شکمم باند پيچي شده بود
با هزار زور و ضرب بلند شدم ميخواستم برم حموم با اولين قدم پاهام سست شد و دوباره بي حال نشستم
نميدونستم ازکدوم دردم بنالم همه جام درد ميکرد
اي واي الان يادم اومد من که لباس ندارم اي خدا حالا چي کارکنم
يکم که استراحت کردم بلند شدم رفتم سمت کمد هر دوتا رو که باز کردم لباسای کيارش بودن به ناچار از لباساش
برداشتم يه شلوارک مشکي و يه پيرهن دکمه دار سفيد وقتي تنم کردم به تنم زار ميزدن شلوارک که برا من مثل شلوار بود همش میرفت پايين باز من بايد ميکشيدمش بالا پيرهنم مجبور شدم دوتا گوششو بهم گره بزنم تا از بلنديش وگشاديش کم بشه
به هزار زور وضرب رفتم تو اشپز خونه وقتي ساعتو ديدم نزديک بود شاخ در بيارم ساعت چهار بعد ظهر بود من ساعت شيش يا هفت فک کنم بي هوش شدم
يعني ده ساعت خوابيدم او از گرسنگي رو به موت بودم دردم که داشتم!
به حال خودم خندم ميگيره چقد تنهام الان مثلا شب زفاف بود ديشب ، يکي نيست حالمو بپرسه چه برسه که برام غذاهاي رنگا رنگ درست کنه!
تو يخچال همه چيز بود يه بسته گوشت برداشتم گذاشتم بيرون که برای شب چيزي درست کنم
سنم کم هست ولي غذا پختنو بلدم ميتونم يه غذاي دست پا شکسته درست کنم خودمم يه نون پنير خودم جلو دلضعفمو بگيره.
بعدم براي خودم آب پرتقال درست کردم يه ليوان بزرگ پر شد از آب پرتقال اي جان
اه اين شلوارم ديونم کرد داشتم با شلوارم ور ميرفتم که وقتي سرمو بلند کردم ديدم ليوان آب پرتقال خالي داره بهم دهن کجي ميکنه!
نگاه کردم آقا کيارش با يه قيافه مرموز داره نگام ميکنه
آي حرص خوردم آي حرص خوردم !در همون حالي که حرص ميخوردم يه فکر به ذهنم رسيد
اين همه اين آقا اذيتم کرد يه دفعه هم من
من:نوش جونت عزيزم ميخواستم برات بيارم نکه ديشب خون زيادي از دست دادي بايد تقويت ميشدي!
موزيانه خنديد وگفت:مرسي عروسک طعنه هاتم بزار در کوزه آبشو بخور به جاش شلوارتا بگير نيوفته
اي واي آبروم رفت اخه جلوي اين چرا تو ليز ميخوري ؟
من:چشاتو در ويش کن.
کيارش: خوبه ديشب همه شونو ملاحظه کردم از من قايمشون ميکني بعدشم کي بهت اجازه داد لباساي منو بپوشي ها؟؟
باز اين اخم کرد يه بار که خوب ميشه باز سگ گازش ميگيره بد ميشه
من:اولا شما بهم اجازه نداديد از خونه بابام يه پيرهن بيارم پس مطمئن باش لخت نميشه گشت دوما بفرمايد بريد
لباس بگيرين وگر نه مجبوري باهام لباساتو شريک بشيا ! سوما پرتقالي که برای خودم درست کردمو خوردي بايد بري برام بخري و بياري بايد تقويت بشم آقا واسه روزاي ديگه چهارما..
کيارش: بسه بسه نيم وجب بچه برا من اولن ودومن راه انداخته تحديدمم ميکنه !اين زبونتو کجا قايم کردي بودي تو ?
من:خب به من چه من لباس ميخوام !آب پرتقالم ميخوام برا تقويتم اخه نکه ديشب خون ازم رفت کسيم ندارم به فکرم باشه بعدشم براي دفعه هاي ديگه بايد جوني داشته باشم يا نه؟
قشنگ از قيافش معلوم بود تعجب کرده از بي حياييم!
من: چرا اين جور نگاه ميکني خب من دختر رکيم!
کيارش: خانم رک اينم يادت نره ديگه دختر نيستي ديشب زن شدي..
آخ که زورم اومد از حرفش ولي تحمل کردم
داشت ميرفت بيرون که قيافمو کج وکوله کردم که خيط شه
کيارش:قيافتو اون جور نکن که زشت ميشي!
بسم الله پشت سرشم چشم داره از کجا ديده که ادا در اوردم ؟
پوف وللش آب پرتقالمم که پريد حالا ديگه چيکار کنم ؟
رفتم سر وقت غذام يه چي بايد درست کنم..
ملیکا
۲۱ ساله 00کسانی که جادو دوم رو می خوام بخونن توی همین برنما هست
۲ هفته پیش****
10اصلا جالب نبود،خیلی بی محتوا وضعیف،حیف وقت
۴ هفته پیشH28
20وا. این رمان چرا اینطوری بود؟؟ ادامش کو؟؟ فاطمه چرا خنگ بود؟؟؟
۵ ماه پیشآیلی
۱۷ ساله 10واقعا مسخره بود😑شخصیت دختر خورد کرده رمان اصلا سر ته نداره از روی یه داستان نمیره جلو هرجا نویسنده هرچی بخ زهنش می رسید می نوشت😐خیلی مسخره بود
۴ هفته پیششیدا
۱ ساله 03عالی بهترین رمانیه که تا کنون خوندم دست سازندش طلا❤️😍🤙
۶ ماه پیشفرزانه
۳۰ ساله 20واقعا برام سواله که نویسنده خودش بعد از نوشتن این رمان یک بار نشسته بخونتش؟ رمان سرشار از سوتی... بی سر و ته... بلاتکلیف... واقعا باورم نمیشه وقت گذاشتم همچین چیزی رو خوندم
۲ ماه پیشنازنین زهرا
۱۳ ساله 48خیلی خیلی عالیه واقعا دست سازنده درد نکنه من بار دومه که این رمان رو میخونم من هم فصل اول و هم فصل دوم این رمان رو یکبار خوندم اما الان دوباره دارم از اول میخونمش خیلی رمان عالیه دست سازنده درد نکنه
۱۱ ماه پیشمعصوم
۱۷ ساله 11عالی بود
۱۱ ماه پیش..
20پس قسمت دوم اسمش چیه؟
۶ ماه پیشهستی
۱۷ ساله 01عالی بود واقعا دختره همسنم بود و براش گریه کردم😂
۲ ماه پیشزهره
۴۰ ساله 10زیاد خوب نبود یعنی محتوا نداشت جملات تکراری زیاد داشت درمورد خانواده ی فاطمه و دلیل خون بس شدن چیزی نوشته نشده و.....تازه رمان هم که تمام نشد ادامه ش را کجا بخونیم
۳ ماه پیشسامیار
۲۵ ساله 00ادامه این رمان و بفرستید
۴ ماه پیشرومیسا
۱۸ ساله 11عالی
۴ ماه پیشمهتاب
۲۰ ساله 01رمان قشنگی بود من خوشم اومد
۴ ماه پیشبرزه
01خوب بود
۵ ماه پیشسمرا
۲۴ ساله 10بچهامن تواینترنت سرچ کردم نوشته رمان سه جلدی دخترخون بس اسم جلدسوم چیه؟شماراخدااگه کسی می دونه بگه کنجکاویم بدونم زندگی فاطمه بابچهاش وهووش چیشد
۶ ماه پیشاسم فصل دوم رمان چیه
03عالی بود
۵ ماه پیش
عالی
۱۵ ساله 10عالی 😊