رمان دختر خون بس
- به قلم فاطمه
- ⏱️۵ ساعت و ۳۹ دقیقه
- 156K 👁
- 668 ❤️
- 723 💬
راجب دختری به نام فاطمه که به علت دعوایی به بین دوخونواده مجبور میشه خون بس شه و زن کیارش میشه کیارش پسری مغرور و خودخواه ،بداخلاق ،شیطون،زورگو فاطمه٬دختری معصوم و مظلوم ،صاف بی ریا و پاکدل و.. فاطمه زندگی پر از فراز و نشیب داره و با این سن کمش مجبور به رابطه های خشن کیارش میشه و......
کيارش:الو سلام ميلاد ،خوبي؟ باهات کار داشتم..
ميلاد:خوبم مرسي اون که ميدونم تو تا کار نداشته باشي بهم نميزنگي جونم بگو..
کيارش:يادته يه دارويی برا بازوم که زخمي شده بود اوردي ؟جاي زخمام خوب شد ؟
ميلاد:اره اره دارو گياهي بود .خب؟؟؟
کيارش:از اونا ميخوام برام بياري فقط سري تا يک ساعت ديگه مياريش افتاد؟
ميلاد:بله داشي سه سوت اونجام..
کيارش:باش فعلا.
رفتم تو اتاق زخماش خيلي بد بودن تا ميلاد بياد زخماشو تميز کردم
خودم رفتم يه دوش گرفتم اومدم بيرون.
ساعت ده صبح بود داشتم از بي خوابي ديونه ميشدم ولي بايد صبر کنم ميثم بياد زخماي اين دختر رو درست کنم بعدبخوابم
گوشيم زنگ خورد برداشتم ديدم ميلاده
کيارش:الو اومدي ميلاد ؟
ميلاد :اره داشي بدو بيا درو باز کن.
کيارش:اومدم
رفتم درو باز کردم.
ميلاد: بفرما کيارش خان اينم دارو تعارفم نکن بايد برم.
کيارش:دستت درد نکنه!
پولشو بهش دادم رفتم تو اتاق
باند گاز استريلم با خودم بردم گره پلاستيکشو که باز کردم يه بوي بد پيچيد تو دماغم از بوش صورتمو جمع کردم
بعد گذاشتن دارو وپانسمانش ،بغل دستش دراز کشيدم که يه چشم به هم زني خوابم برد...
فاطمه _
وقتي چشمامو باز کردم دو رو برو نگاه کردم کيارش بغل دستم خواب خواب بود بلند شدم برم بيرون که يه درد بد تو کمرم و شکمم وزير شکمم پيچيد که مجبور شدم دوباره دراز بکشم
نگاه که کردم شکمم باند پيچي شده بود
با هزار زور و ضرب بلند شدم ميخواستم برم حموم با اولين قدم پاهام سست شد و دوباره بي حال نشستم
نميدونستم ازکدوم دردم بنالم همه جام درد ميکرد
اي واي الان يادم اومد من که لباس ندارم اي خدا حالا چي کارکنم
يکم که استراحت کردم بلند شدم رفتم سمت کمد هر دوتا رو که باز کردم لباسای کيارش بودن به ناچار از لباساش
برداشتم يه شلوارک مشکي و يه پيرهن دکمه دار سفيد وقتي تنم کردم به تنم زار ميزدن شلوارک که برا من مثل شلوار بود همش میرفت پايين باز من بايد ميکشيدمش بالا پيرهنم مجبور شدم دوتا گوششو بهم گره بزنم تا از بلنديش وگشاديش کم بشه
به هزار زور وضرب رفتم تو اشپز خونه وقتي ساعتو ديدم نزديک بود شاخ در بيارم ساعت چهار بعد ظهر بود من ساعت شيش يا هفت فک کنم بي هوش شدم
يعني ده ساعت خوابيدم او از گرسنگي رو به موت بودم دردم که داشتم!
به حال خودم خندم ميگيره چقد تنهام الان مثلا شب زفاف بود ديشب ، يکي نيست حالمو بپرسه چه برسه که برام غذاهاي رنگا رنگ درست کنه!
تو يخچال همه چيز بود يه بسته گوشت برداشتم گذاشتم بيرون که برای شب چيزي درست کنم
سنم کم هست ولي غذا پختنو بلدم ميتونم يه غذاي دست پا شکسته درست کنم خودمم يه نون پنير خودم جلو دلضعفمو بگيره.
بعدم براي خودم آب پرتقال درست کردم يه ليوان بزرگ پر شد از آب پرتقال اي جان
اه اين شلوارم ديونم کرد داشتم با شلوارم ور ميرفتم که وقتي سرمو بلند کردم ديدم ليوان آب پرتقال خالي داره بهم دهن کجي ميکنه!
نگاه کردم آقا کيارش با يه قيافه مرموز داره نگام ميکنه
آي حرص خوردم آي حرص خوردم !در همون حالي که حرص ميخوردم يه فکر به ذهنم رسيد
اين همه اين آقا اذيتم کرد يه دفعه هم من
من:نوش جونت عزيزم ميخواستم برات بيارم نکه ديشب خون زيادي از دست دادي بايد تقويت ميشدي!
موزيانه خنديد وگفت:مرسي عروسک طعنه هاتم بزار در کوزه آبشو بخور به جاش شلوارتا بگير نيوفته
اي واي آبروم رفت اخه جلوي اين چرا تو ليز ميخوري ؟
من:چشاتو در ويش کن.
کيارش: خوبه ديشب همه شونو ملاحظه کردم از من قايمشون ميکني بعدشم کي بهت اجازه داد لباساي منو بپوشي ها؟؟
باز اين اخم کرد يه بار که خوب ميشه باز سگ گازش ميگيره بد ميشه
من:اولا شما بهم اجازه نداديد از خونه بابام يه پيرهن بيارم پس مطمئن باش لخت نميشه گشت دوما بفرمايد بريد
لباس بگيرين وگر نه مجبوري باهام لباساتو شريک بشيا ! سوما پرتقالي که برای خودم درست کردمو خوردي بايد بري برام بخري و بياري بايد تقويت بشم آقا واسه روزاي ديگه چهارما..
کيارش: بسه بسه نيم وجب بچه برا من اولن ودومن راه انداخته تحديدمم ميکنه !اين زبونتو کجا قايم کردي بودي تو ?
من:خب به من چه من لباس ميخوام !آب پرتقالم ميخوام برا تقويتم اخه نکه ديشب خون ازم رفت کسيم ندارم به فکرم باشه بعدشم براي دفعه هاي ديگه بايد جوني داشته باشم يا نه؟
قشنگ از قيافش معلوم بود تعجب کرده از بي حياييم!
من: چرا اين جور نگاه ميکني خب من دختر رکيم!
کيارش: خانم رک اينم يادت نره ديگه دختر نيستي ديشب زن شدي..
آخ که زورم اومد از حرفش ولي تحمل کردم
داشت ميرفت بيرون که قيافمو کج وکوله کردم که خيط شه
کيارش:قيافتو اون جور نکن که زشت ميشي!
بسم الله پشت سرشم چشم داره از کجا ديده که ادا در اوردم ؟
پوف وللش آب پرتقالمم که پريد حالا ديگه چيکار کنم ؟
رفتم سر وقت غذام يه چي بايد درست کنم..
نینینقححق.
00خیلی آبکیه
۲ روز پیشساینا
00خاک تو سرتون با این رمان خیلی چرته خیلی خیلی خیلی
۲ روز پیشملیس
00دوستان این رمان کجایی بلوچی یا فارسی یا تو رمان گفت بلوچ و شهر زاهدان گفت فاطمه بلوچه ؟؟
۴ روز پیشزیبلو
00کجا میتونو ادامشو بخونم واقعا کنجکاوم
۵ روز پیشدیانا
00خیلی بی معنی بود آخرش مشخص نشد که چی میشه
۲ هفته پیشالینا
20دوستان چرا گارد میگیرید بنده خدا خیلی هم بلده رمان بنویسه شما ببخشید ها کورید نمیبینید برید تویه همین اپ یعنی دنیای رمان سرچ کنید خون بس جلد دوم واستون میاره و هفت فصل داره برید بخونید نظر منفی ندید تا طرف پیشرفت بیشتری بکنه و من واقعا از هر دو جلدش راضی بودم دستت دردنکنه موفقیت بیشتری ازت ببینم
۳ هفته پیشیسنا
10رمان واقعا خیلی خوبی عاشقش خودم این رمان رو دوستام تو مدرسه معرفی کردن خوندم خلاصه ک خیلی خیلی خوشگله مطمنم هرکی بخونه خوشش میاد
۳ هفته پیشیاس
00خوب لااقل کاملشو مینوشتی تا بفهمیم آخرش چی شد کیارش واقعا رفت نامزد گرفته یا رفتار خانواده کیارش باهاش خوب شد یا اونی که زنگ درو زده کیه واقعا خیلی زده حالی بود سرزنشت نمیکنم ولی خیلی کنجکاوه بفهمم که آخر رمان چیشده
۳ هفته پیشتیارام
00کرم داری چهار ساعت میخونم آخرشم نمیشه تموم موند
۴ هفته پیشهستی
00آدمی که تشنه مخبت نیست و به این نتیجه میرسه که بقیه ارزش ناراحت شدن رو ندارن تا آخرش همه رو نادیده میگیره و دیگه چیزی بهش آسیب نمیزنه... پس چرا فاطمه بازم انقدر آسیب میبینه؟
۱ ماه پیشهستی
00رفتار فاطمه برام غیر منطقیه...طبق تعریف هایی که توی خط داستانی میشه، فاطمه دختریه که از محبت کم ندیده و شخصیتی محکم و پاکی داره...اون محتاج محبت نیست که بخواد گدایی شوهرش رو بکنه...پس چرا انقدر رفتار های شوهرش و خانواده شوهرش آزارش میده؟
۱ ماه پیشرزی
00رمان خوب و البته بسیار غمگینی بود ،هم موضوع رمان و هم اتفاقاتی که در آن رخ داد غمگین بود.کاش فصل سومی هم داشت با اتفاقات خوب برای فاطمه.
۱ ماه پیشبدبخت
00چرا وقتی نمیتونست ادامه شو بنویسه مرو معطل کرد
۲ ماه پیشاوا
30من رمانتو خودتو گ*ای*د تاحالا رمان نخونده بودم اونم که خوندم 9فصل مگه کمه بعد تو اینجوری نصفه ول کردی عرضه نداری ننویس
۲ ماه پیش
ستایش
00رمان خیلی خوبی بود من هر دو جلدش رو چندبار خوندم عالی بود ولی کاش ادامه داشت