رمان دختر خون بس
- به قلم فاطمه
- ⏱️۵ ساعت و ۳۹ دقیقه
- 149.7K 👁
- 651 ❤️
- 707 💬
راجب دختری به نام فاطمه که به علت دعوایی به بین دوخونواده مجبور میشه خون بس شه و زن کیارش میشه کیارش پسری مغرور و خودخواه ،بداخلاق ،شیطون،زورگو فاطمه٬دختری معصوم و مظلوم ،صاف بی ریا و پاکدل و.. فاطمه زندگی پر از فراز و نشیب داره و با این سن کمش مجبور به رابطه های خشن کیارش میشه و......
کيارش:الو سلام ميلاد ،خوبي؟ باهات کار داشتم..
ميلاد:خوبم مرسي اون که ميدونم تو تا کار نداشته باشي بهم نميزنگي جونم بگو..
کيارش:يادته يه دارويی برا بازوم که زخمي شده بود اوردي ؟جاي زخمام خوب شد ؟
ميلاد:اره اره دارو گياهي بود .خب؟؟؟
کيارش:از اونا ميخوام برام بياري فقط سري تا يک ساعت ديگه مياريش افتاد؟
ميلاد:بله داشي سه سوت اونجام..
کيارش:باش فعلا.
رفتم تو اتاق زخماش خيلي بد بودن تا ميلاد بياد زخماشو تميز کردم
خودم رفتم يه دوش گرفتم اومدم بيرون.
ساعت ده صبح بود داشتم از بي خوابي ديونه ميشدم ولي بايد صبر کنم ميثم بياد زخماي اين دختر رو درست کنم بعدبخوابم
گوشيم زنگ خورد برداشتم ديدم ميلاده
کيارش:الو اومدي ميلاد ؟
ميلاد :اره داشي بدو بيا درو باز کن.
کيارش:اومدم
رفتم درو باز کردم.
ميلاد: بفرما کيارش خان اينم دارو تعارفم نکن بايد برم.
کيارش:دستت درد نکنه!
پولشو بهش دادم رفتم تو اتاق
باند گاز استريلم با خودم بردم گره پلاستيکشو که باز کردم يه بوي بد پيچيد تو دماغم از بوش صورتمو جمع کردم
بعد گذاشتن دارو وپانسمانش ،بغل دستش دراز کشيدم که يه چشم به هم زني خوابم برد...
فاطمه _
وقتي چشمامو باز کردم دو رو برو نگاه کردم کيارش بغل دستم خواب خواب بود بلند شدم برم بيرون که يه درد بد تو کمرم و شکمم وزير شکمم پيچيد که مجبور شدم دوباره دراز بکشم
نگاه که کردم شکمم باند پيچي شده بود
با هزار زور و ضرب بلند شدم ميخواستم برم حموم با اولين قدم پاهام سست شد و دوباره بي حال نشستم
نميدونستم ازکدوم دردم بنالم همه جام درد ميکرد
اي واي الان يادم اومد من که لباس ندارم اي خدا حالا چي کارکنم
يکم که استراحت کردم بلند شدم رفتم سمت کمد هر دوتا رو که باز کردم لباسای کيارش بودن به ناچار از لباساش
برداشتم يه شلوارک مشکي و يه پيرهن دکمه دار سفيد وقتي تنم کردم به تنم زار ميزدن شلوارک که برا من مثل شلوار بود همش میرفت پايين باز من بايد ميکشيدمش بالا پيرهنم مجبور شدم دوتا گوششو بهم گره بزنم تا از بلنديش وگشاديش کم بشه
به هزار زور وضرب رفتم تو اشپز خونه وقتي ساعتو ديدم نزديک بود شاخ در بيارم ساعت چهار بعد ظهر بود من ساعت شيش يا هفت فک کنم بي هوش شدم
يعني ده ساعت خوابيدم او از گرسنگي رو به موت بودم دردم که داشتم!
به حال خودم خندم ميگيره چقد تنهام الان مثلا شب زفاف بود ديشب ، يکي نيست حالمو بپرسه چه برسه که برام غذاهاي رنگا رنگ درست کنه!
تو يخچال همه چيز بود يه بسته گوشت برداشتم گذاشتم بيرون که برای شب چيزي درست کنم
سنم کم هست ولي غذا پختنو بلدم ميتونم يه غذاي دست پا شکسته درست کنم خودمم يه نون پنير خودم جلو دلضعفمو بگيره.
بعدم براي خودم آب پرتقال درست کردم يه ليوان بزرگ پر شد از آب پرتقال اي جان
اه اين شلوارم ديونم کرد داشتم با شلوارم ور ميرفتم که وقتي سرمو بلند کردم ديدم ليوان آب پرتقال خالي داره بهم دهن کجي ميکنه!
نگاه کردم آقا کيارش با يه قيافه مرموز داره نگام ميکنه
آي حرص خوردم آي حرص خوردم !در همون حالي که حرص ميخوردم يه فکر به ذهنم رسيد
اين همه اين آقا اذيتم کرد يه دفعه هم من
من:نوش جونت عزيزم ميخواستم برات بيارم نکه ديشب خون زيادي از دست دادي بايد تقويت ميشدي!
موزيانه خنديد وگفت:مرسي عروسک طعنه هاتم بزار در کوزه آبشو بخور به جاش شلوارتا بگير نيوفته
اي واي آبروم رفت اخه جلوي اين چرا تو ليز ميخوري ؟
من:چشاتو در ويش کن.
کيارش: خوبه ديشب همه شونو ملاحظه کردم از من قايمشون ميکني بعدشم کي بهت اجازه داد لباساي منو بپوشي ها؟؟
باز اين اخم کرد يه بار که خوب ميشه باز سگ گازش ميگيره بد ميشه
من:اولا شما بهم اجازه نداديد از خونه بابام يه پيرهن بيارم پس مطمئن باش لخت نميشه گشت دوما بفرمايد بريد
لباس بگيرين وگر نه مجبوري باهام لباساتو شريک بشيا ! سوما پرتقالي که برای خودم درست کردمو خوردي بايد بري برام بخري و بياري بايد تقويت بشم آقا واسه روزاي ديگه چهارما..
کيارش: بسه بسه نيم وجب بچه برا من اولن ودومن راه انداخته تحديدمم ميکنه !اين زبونتو کجا قايم کردي بودي تو ?
من:خب به من چه من لباس ميخوام !آب پرتقالم ميخوام برا تقويتم اخه نکه ديشب خون ازم رفت کسيم ندارم به فکرم باشه بعدشم براي دفعه هاي ديگه بايد جوني داشته باشم يا نه؟
قشنگ از قيافش معلوم بود تعجب کرده از بي حياييم!
من: چرا اين جور نگاه ميکني خب من دختر رکيم!
کيارش: خانم رک اينم يادت نره ديگه دختر نيستي ديشب زن شدي..
آخ که زورم اومد از حرفش ولي تحمل کردم
داشت ميرفت بيرون که قيافمو کج وکوله کردم که خيط شه
کيارش:قيافتو اون جور نکن که زشت ميشي!
بسم الله پشت سرشم چشم داره از کجا ديده که ادا در اوردم ؟
پوف وللش آب پرتقالمم که پريد حالا ديگه چيکار کنم ؟
رفتم سر وقت غذام يه چي بايد درست کنم..
مانیا
00خوب بود بعد نبود ولی غلط املایی زیاد داشت
۱ ماه پیشفاطمه
11خیلی رمان قشنگی بود ♡
۲ ماه پیشsarina
10عالییی
۲ ماه پیشهههههههاننننننااا
01یه سوال پیش میاد؛رمان برای زمان حاله یا چند سال پیش؟؟؟؟!!!
۲ ماه پیشمنم یکی مثل بقیه
31اولش فاطمه می گفت همیشه از کیارش میترسیدم و اینا بعدش میگه تا بیست روز پیش اصلا این اتفاقا نیفتاده بود و اون می رفت مدرسه . زمان خیلی زود می گذشت و گنگ بود.داستانم هیچ هیجانی نداشت و همش فحش و کتک .
۱ سال پیشاکرم
01دقیقا از اول میگفت پسرک مغرور که من همیشه از بچه***تا الان ازش می ترسیدم ولی دست آخر میگه که من اصلا تورو نمیشناسم خیلی مزخرف بود نویسند هرچی دم دستش اومده نوشته واقعا مسخره بود طولانی بود تا ما یاد
۲ ماه پیشلی لی
61وقتی رمان ته نداره چرا میزارین
۳ ماه پیشتارا خلیلی
30چرا. ادامه نداره
۳ ماه پیشمریم
71پیشنهاد نمیکنم ک بخونین درسته قطعا نویسنده زحمت کشیده. ولی ن تنها بدون هیچ پیش زمینه از علت خون بس شدن شروع شد بلکه خیلی غیر منطقی پیش میره. ب نظرم ارزش خوندن نداره. رمان های خیلی خیلی بهتری هست
۳ ماه پیشآیدا
61اصلا هم جالب نبود و بقیه رمان و پیدا نکردم
۳ ماه پیشفاطمه ۲۸ساله
20به نظرم رمان خوب و جنجالی بود ولی یه مرد نباید غرور زنش رو پیش بقیه بشکنه و خوردش کنه
۳ ماه پیشملکه
20سلام به نظر کیارش رفتار نشان میداد اگر محبت ببینه خوب میشهمن فاطمه بیشتر تفسیر داشت
۳ ماه پیشامیر
11اصلا رمان خوبی نبود من اگه جای فاطمه بودم اصلان تحمل این همه نقارت رانداشتم ازاول تا اخر فقط دعوابود این یعنی چی به نظرمن دعواباید زودتموم میشد فاطمه هم ادم بود غرورداره
۳ ماه پیشمهی
00رمان خوبیه ولی فاطمه خیلی گناه داره🥲 راستی برید جلد دومش رو هم بخونین توهمین برنامه هست دختر خون بس ۲
۳ ماه پیشاریستا
30متاسفانه از ابتدا تا انتهای رمان چیزی جز یکنواختی داستان (همش جنگ و دعوا) چیزی عایدتون نمیشه، حیف وقتی که صرف کردم ای کاش حداقل پایانش مشخص بود دقیقا تو صفحه اخر با داستان نصفه تیر خلاص روخوردم
۳ ماه پیش...
10تو همین برنامه بری سرچ کنی دختر خون بس هم جلد اولش میاد هم دوم
۳ ماه پیشFahime
30اقا اصلا قبول نیس چرا بقیش نیس حداقل ادامشو میذاشتین وقتمو بخاطرش گذشتم اصلا چرا پایانش مشخص نیس؟؟؟؟
۳ ماه پیش...
00عزیزم توهمین برنامه بری سرچ کنی دختر خون بس۲ میاد
۳ ماه پیش
مهسا
00رمان خیلی خیلی مزخرفی بود اول رمان فاطمه گفته بود که من از بچه***از این میترسم ولی بد میگه اصلا شناختی نداشتن اخر رمان هم که هیچی نصفه ول کرده کیارش جلوی همه فاطمه رو تحقیر میکرد هرکی هرچی میخواست میگفت همیشه هم دعوا میکردن رمان خیلی مسخره ای بود