تو سیندرلا نیستی

به قلم نسترن قلی زاده

عاشقانه اجتماعی

روژان غم های بسیاری را پشت سر گذاشته و  دیگر آن آدم سابق نیست. او از روزهای گذشته اش برایمان می گوید. روزهایی که شخصیتی وابسته داشت و خود را غمگین و بدبخت می دید. او معتقد بود تنها زمانی خوشبخت می شود که با فرزاد پسر ثروتمند و خوش چهره ی جلال ستوده، دوست پدرش ازدواج کند. رسیدن به او تنها خواسته اش بود. روژان به آرزویش رسید فرزاد به او علاقه مند شد و با یکدیگر ازدواج کردند اما بعد از ازدواج متوجه دلیل واقعی ازدواج فرزاد با او شد.  این حقیقت قلب روژان را شکست اما از ترس نابود شدن زندگی اش اعتراضی نکرد تا اینکه طی اتفاقاتی،  با امیر جاوید که کینه ای قدیمی از خانواده ی ستوده داشت و دنبال فرصتی برای انتقام بود، آشنا شد و...

1
۱۸۸ روز پیش

2
۱۸۸ روز پیش

3
۱۸۸ روز پیش

4
۱۸۸ روز پیش

10
۱۰۱ روز پیش

11
۸۱ روز پیش

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.