رمان روز تلافی به قلم زهرا.ی
آوا یه دختر مستقله که توی پرورشگاه بزرگ شده، و الانم توی پرورشگاه کار میکنه. وقتی میفهمه میخوان زمین پرورشگاه رو بگیرن خیلی عصبانی میشه و سعی میکنه بره سراغ وارث زمین اما زندگیش با این کار دوباره به گذشته پیوند میخوره… یه گذشته پر از خاطرات ضد و نقیض…یه گذشته با طعم گس تحقیر… وارث اون زمین عشق قدیمی آواست… سهیل! آوا به سراغ سهیل میره تا این بار انتقام بگیره… اما نمیشه… همه چیز یه جور دیگه پیش میره و…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ ساعت و ۳۵ دقیقه
شکست خوردم...دیگه اینکارو نمیکنم...
خانم فاتحی رو از بچگی میشناختم...بهش میگفتم ساره جون...اما از وقتی کارمند اون پرورشگاه
شدم بهش میگم خانم فاتحی...خیلی برام زحمت کشیده...بالاخره باید یه جوری زحماتش رو
جبران کنم...این مرد هر جور شده باید راضی بشه...این مرد که با دروغاش یه بار منو از درون
خورد کرد...این مرد که یه بار منو عاشق خودش کرد بدون اینکه خودش بفهمه...و من برای اینکه
شکستنم رو نبینه کاری کردم که خواستگارای دیگم هم تو دانشگاه از دور و برم دور
شدند...کاری کرد که من تا ابد تنهایی رو انتخاب کنم...این مرد...
دوباره به سمت منشی برگشتم:
-ببخشید شما چی گفتید؟
-عرض کردم که ایشون الان کسی رو ملاقات نمیکنن...
اوق...چه با عشوه هم حرف میزد...خاک بر سر سلیقت جناب رادمهر...اینم منشیه تو داری؟
بی خیال شونه بالا انداختم و گفتم:
-که اینطور!؟
-بله...
کیفم رو روی شونه ام جا به جا کردم و قبل از اینکه بتونه کاری بکنه خودمو انداختم تو اتاق مدیر
عامل...اتاق پر شده بود از بوی سیگار...شروع کردم به سرفه کردن...سهیل پشت به من روی
صندلی چرخانش نشسته بود و حتی ندید که من هستم...با لحنی جدی گفت:
-خانوم باهر...به شما در زدن یا ندادن خانوم؟من مگه نگفتم کسی مزاحم من نشه...
منشی که الان فهمیدگ اسمش خانوم باهره،از پشت من پرید تو اتاق و گفت:
-آقای رادمهر بخدا من به ایشون گفتم شما با کسی ملاقات نمیکنید؟
-به کی گفتین خانوم؟
با جدیت گفتم:
-من جناب رادمهر...بنده از پرورشگاه پردیس مزاحم شدم...
صدای پوزخندش رو از همین جا هم میشد شنید...
-هه...بازم از اونجا...خب جالبه...ببینم شما چی میخواید بگید؟
بعد به باهر گفت از اتاق بره بیرون و به اون پیرمردی که حالا فهمیدم اسمش عمو رحیمه بگه قهوه
بیاره برامون...
بدون اینکه صندلیش را و برگردونه گفت:
-بشینید خانوم...
صدام رو صاف کردم و گفتم:
-ایزدی هستم...
-خانوم ایزدی...
بازی تازه شروع شده...این از دروغ اول...
دوباره با اون لحن سردش گفت:
-میشنوم خانوم ایزدی...
صدام رو صاف کردم و گفتم:
-بنده همونطور که گفتم از پرورشگاه پردیس مزاحم میشم...
-واقعا هم که مزاحم شدید...
بس کن...کم آتیشم بزن...نمیدونم اگه برگرده و بشناستم بهم چی میگه؟
الان وقت عصبانی شدن نیست آوا...الان باید آروم باشی...
-آقای رادمهر...پدربزرگ شما قرار بوده زمین اون پرورشگاه رو وقف کنن...شما میدونید با این
کار شما آرامش روح اون مرحوم هم بهم می ریزه؟
-هه...جالبه خانوم ایزدی...شما برای این ادعاتون مدرکی هم دارید؟
-مدرک؟نه خیر...ولی ایشون تمام حرفاشون رو با ما زده بودن...
-حرف باد هواست خانوم...
دستم از عصبانیت عرق کرده بود...موبایلم رو روی میز گذاشتم...میخواستم جواب حرفش رو بدم
که در زده شد و عمو رحیم با دو تا قهوه اومد تو...اول قهوه من رو روی میز گذاشت و بعدم قهوه
ی اون خودخواه رو...بعد از اینکه بیرون رفت دوباره شروع کردم:
-شما هیچ به اون نود تا بچه فکر کردید؟اونا آواره میشن...
-خانوم شما باید این رو به بالا دستی هاتون بگید...نترسید اون بچه ها آواره نمیشن...بالاخره یه
جایی براشون پیدا میشه...
اینبار من پوزخند زدم و زیر لب گفتم:
مهدی
00وقتی رمانو میخوندم همش فکر میکردم الان برای یکیشون یه اتفاقی میفته ولی آخرش خوب تموم میشه
۲ ماه پیشمهدی
00ارزش دوباره خوندنو داره
۲ ماه پیشمهدی
00رمانش فوق العاده بود لوس نبود در عین اینکه با هم شوخی میکردن حرمتها و فاصله ها حفظ شده بود اینکه توش***بود خیلی خوب بود یک جاهایی به نظر میومد خیلی درام بشه ولی آخرش پایان خوبی داشت
۲ ماه پیشنرگس شاکر
۲۱ ساله 00بهترین رومان
۶ ماه پیشرکسانا
۱۸ ساله 11دو قسمتشو خوندم دیگه حوصلشو ندارم ادمو جذب نمیکنه 😑😑😑😑
۳ سال پیشآوا
02رمان خوبی بود ممنون از نویسنده 🤗❤
۳ سال پیشایلار
1220سلام ببخشید میشه رمانایی بزارید که تو رمان با بی رحمی دل کسیرو بشکنن ممنون میشم
۴ سال پیشرضوان
01برای یه بار خوندن خوب بود
۴ سال پیشمحنا
00سلام لطفاً رمانهایی با موضوع خیانت ودل شکستن بزارید ممنونم ازتون
۴ سال پیشنازلی
33باو خیلی ابکی بود من اسن دوس نداشتم فقط اولاشا خوندم دیگه نخوندم رمام فقط رمانه گناهکار خیلی رمانه عالیه تو همین برنامم هس پیشنهاد میکنم حتما بخونین پشیمون نمیشید
۴ سال پیشهانا
00ناراحت کننده بود ولی در کل خوب بود
۴ سال پیشفرشته
01عالی بود
۴ سال پیشمنم نخواندم
50منم نخواندم
۴ سال پیشتمنا☆
10لوسه باو
۴ سال پیش
ناهید
۴۱ ساله 10من یه قسمتشو خوندم جذب نشدم هم قلم مبتدی وضعیفی داره وهم محتواش لوس وبچگانه بود ولی ممنون ازنویسنده بالاخره زحمت کشیده امیدوارم رفته رفته تواین زمینه پیشرفت کنه ورمانهای بهتر وقابل قبولتری بنویسه