دردآشام به قلم معصومه مرادی
دختری از جنس سرما و گردباد، اما حل شده در آرامشی که متعلق به قبل از طوفان است. اگر این انبار باروت پنهان شده با جرقهای آتش بگیرد و حافظه پاک شده دختر بازیابی شود چه بلایی سر شیطان صفتهایی که زندگیاش تبدیل به خاکستر کردهاند میافتد؟ آیا دخترمون حافظهش رو به دست میاره؟ چه زمان؟ ممکنه درست وقتی حافظهش رو به دست بیاره که تصمیم به شروعی دوباره گرفته؟ ممکنه به کسی دل ببنده که نباید؟ این حافظه پاک شده چه عواقبی براش داره؟ مقدمه: به سیاهی کشاندند مرا و در عمق تباهی رهایم کردند. با خود و قلب شکستهام عهد و پیمان بستهام به خاک و خون بکشم آن کسی را که زندگیام را خاکستری کرد. قلبم را تا اطلاع ثانوی زیر نقاب خشم و نفرت مخفی میکنم، حتی وقتی خاطرهای برای به یاد آوردن ندارم این ماموریت را رها نمیکنم. قلبم را از سر چهاراه پیدا نکردهام که بگذارم بشکنندش و زندگیام را بارها به من نمیبخشند که بگذارم آن را به گند بکشی. پس نزدیکم نشو چون وقتی انبار باروت خاطراتم با جرقهای شعله بکشد و آشکار شود اولین نفر تو را خواهم سوزاند و دومینو وار جلو خواهم رفت.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۵۲ دقیقه
- مطمئن باش کارم مثل همیشه بینظیره!
قهقه ای زد و گفت:
- جز این از تو توقعی نمیره... راستی یادم رفت معرفی کنم، ایشون عشق زیبای من جمیله هستن! که افتخار داده منرو امشب تو این جشن همراهی کنن.
بعد رو کرد طرف جمیله و گفت:
- عزیزم ایشونهم نگارجان هستن؛ یکی از بهترین های گروه من.
جمیله یه نگاه از بالا تا پایین بهم انداخت، بعد بیشتر از بازوی جمالخان آویزون شد و با کلی ناز و ادا دستشرو اورد جلو و باهام دست داد؛ و با صدایی که پر از عشوه بود، گفت:
- خوشبختم گلم.
یه چینی به بینیم دادم و گفتم:
- منم همین طور!
جمالخان- خوب مهمونی دیگه شروع شد؛ بریم!
باهم رفتیم و روی صندلیها نشستیم...
چند دقیقه بعد دخترا اومدن، اونم چه اومدنی! با زور یه لباسهایی تنشون کرده بودن که اگه نمیپوشیدن، سنگینتر بودن! لباسهایی که کوتاهیشون تا بالای زانوهاشون بود، که پاهای لختشونرو به نمایش میداشت... از بالا هم نگم، سنگینترم! تو چشمهای خیلی از دخترا اشک نشسته بود؛ ولی پنج-شیش نفری عین خیالشون هم نبود!
با شروع شدن رقصیدنشون از فکرم اومدم بیرون، و مشغول تماشای رقص گروهیشون شدم. اونها میرقصیدن و من صدای مردهارو میشنیدم که از هیکل و رقص دخترا تعریف میکردن... و به فکر خریدنشون بودن.
همه این صداها آزارم میداد! اما کاری از دستم برنمیاومد؛ این سرنوشتی بود که خودشون برای خودشون رقم زدن، ولی اگه من میتونستم و قدرتش رو داشتم کل این گروه رو نابود میکردم؛ تا زندگی دخترای دیگه هم مثل اینا نشه! با اینکه به ضرر خودم تموم میشد...
جمالخان- خانم زیبا چیه؟ تو فکری!
بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
- تو فکر نیستم! دارم رقص دخترهارو تماشا میکنم.
جمالخان- تا حالا که خیلی خوب پیش رفتن، همه هم دوست دارن که چند شبی رو با دخترا بگذرونن...
بعد تموم شدن حرفش شروع کرد به حرف مسخره خودش خندیدن... منم با ظاهری خونسرد و بی تفاوت، اما باطنی پر از خشم و نفرت نگاش کردم؛ که وقتی نگاهمرو دید خندشرو خورد و گفت:
- دختر چرا اینطوری نگاه میکنی ؟ چهارساله میشناسمت و نگاهترو دیدم، ولی برام عادی نشده؛ هنوزهم از چشات میترسم و جرعت مستقیم زل زدن به چشمهاترو ندارم!
بدون اینکه حرفی بزنم، یه پوزخند زدم و مشغول تماشای رقص شدم.
بعد تموم شدن رقص دخترها نشستن رو صندلی و مهمونها شروع کردن به خوردن زهرماریهایی که دستشون بود.
منم از جام بلند شدم و رفتم یه جای خلوت و تنهایی نشستم؛ بعد هم مشغول دید زدن بقیه شدم.
با دیدن سایهای که افتاده روم، صورتمرو گرفتم بالا و با دیدن یه مرد سیوپنج یا چهل ساله ابروهام خود به خود پرید بالا؛ چون تا حالا تو هیچ کدوم از مهمونیها ندیده بودمش! و وقتی هم که فارسی حرف زد بیش از پیش تعجب کردم.
- اجازه هست اینجا بشینم بانوی زیبا؟
قاطع گفتم:
-نه!
یارو با این حرفم رسما ضایع شد، اما خیلی زود خودشرو جمع و جور کرد و لبخند ضایعی زد تا بیشتر از این ضایع نشه! بعد نشست رو صندلی، منم یه پوزخند زدم؛ چون اجازه خواست واسه نشستن و من هم اجازه ندادم، ولی بازم نشست. مسخرس واقعا!
- من شاهین هستم؛ شما هم نگاربانو هستین؟ همونی که به دخترا رقص یاد میده!
سری تکون دادم و گفتم:
- درسته! اما شما منرو از کجا میشناسین؟
شاهین- این دیگه بماند...
شونه ای بالا انداختم و بی تفاوت گفتم:
- برام مهم نیست، فقط کمی کنجکاو شدم.
شاهین- باید بگم که کارتون فوق العاده هست! خیلیخوب به دخترا رقص یاد میدین.
چیزی نگفتم و سکوت کردم که ادامه داد:
- شما همیشه انقدر کم حرف میزنین؟
رُک گفتم:
- آره.
شاهین پاشد و مقابلم ایستاد؛ بعد دستشرو به طرفم دراز کرد و گفت:
- بانوی زیبا! من رو تو یک دور رقص همراهی میکنین و این افتخار رو بهم میدین؟
بدون توجه به دستهای دراز شدهاش جواب دادم:
- حوصله رقص ندارم جناب! ترجیح میدم تماشاچی باشم تا رقصنده...
با زور یه لبخند زد که معلوم بود ساختگیِ و بخاطر اینکه بیشتر از این دیگه ضایع نشه! دستشرو کشید عقب و گفت:
- هر طور که مایلید، شبخوش بانوی جوان!
پوزخندی زدم و گفتم؛
- شبخوش.
به مسیر رفتنش که نگاه کردم؛ دیدم که داره میره طرف جمالخانی که از وقتی شاهین اومد کنار من، نگاهش فقط به اینجا بود و با دقت نگاه میکرد.
بعد چند دقیقه که اون دوتا باهم حرف زدن، اعلام شد که خرید داره شروع میشه...
تک-تک دخترا داشتن به قیمت بالایی فروخته میشدن؛ البته که به خاطر این موضوع جمالخان هم حسابی خوشحال بود و به قول معروف کبکش خروس میخوند!
آره دیگه واسه چی خوشحال نباشه؟ این همه پول گیرش میاد، کیه که بدش بیاد؟
این صحنههارو زیاد دیده بودم، ولی باز هم واسم تکراری نمیشد!
دیگه نتونستم طاقت بیارم و رفتم حیاط تا قدم بزنم.
توی خیالات خودم غرق بودم که صدای جیغی رو شنیدم! صدا از ته باغ میاومد، کنجکاو شدم بفهمم صدای کیِ؟
همینطور یواش-یواش میرفتم تا کسی منرو نبینه، وقتی رسیدم دیدم دو نفر یه دختر رو دوره کردن... و دختره هم داره جیغ میکشه و باهاشون درگیره؛ ولی اونها دوتا بودن و اون دختر یکی، واسه همین از پسشون برنمیاومد!
صداش آشنا بود! ولی نمیتونستم بفهمم کیه؟ و صورتش هم که دیده نمیشد.
بدون کوچیکترین صدایی رفتم پشت نزدیکترین درخت، وقتی نزدیکتر شدم فهمیدم دختره رهاست! اون دوتا مرد هم از حرف زدنشون معلوم بود ایرانیان؛ از پشت درخت اومدم بیرون که توجه هر دوتاشون به طرف من جلب شد و یکیشون به حرف اومد و سر خوش گفت:
- به-به ببین کی اینجاست؟! ناصر اون چیزی که من میبینم، تو هم میبینی؟ یه حوری بهشتی خودش پیشمون اومده؛ بیا عزیزم بیا که خوش اومدی!
مریم
۲۵ ساله 00فقط میخوام بدونم چرا فکر کردی نویسنده خوبی هستی حتی بلد نیستی داستان و قشنگ تعریف کنی حیف ما ک وقت ارزشمندمون و گذاشتیم برا رمان تو زمانی ک داستان تازه شروع میشه زد پایان
۲ هفته پیشمبین
00سلام خیلی میخواستم جواب این سوال رو بدونم چرا لاوین از ساحل انتقام گرفت ساحل چه ربطی به گذشته لاوین داشت که لاوین ازش انتقام گرفت؟
۸ ماه پیش....
00منم همین فکرو میکنم
۲ ماه پیش.
00چون هم شبیه آوا بود هم لاوین هم برای اینکه ساحل مثل خودش به عشقش نرسه بهش دست درازی کرد
۲ ماه پیشراضیه
۲۰ ساله 10رمانش قشنگه و فصل دوم داره
۳ ماه پیشnight mare
00رمان عالی بود فقط فصل دومش اسمش چیه و کی میاد نویسنده فقط دراین مورد کم کاری کرد که فصل دوم هنوز منتشر نکرده
۲ ماه پیشمعصومه
۲۰ ساله 00تازه قسمت اول رو تموم کردم به نظر شما رمان خوبیه؟
۲ ماه پیش.....
00نویسنده عزیز خواهش میکنم فقط یه تایم به ما بده که بدونیم کی باید بیایم سراغ فصل دوم
۲ ماه پیشمهنا
00سلام وقت تون بخیر من یه سوال داشتم و خیلی میخوام که جوابش رو بدونم انگار برام یه معما شد میخواستم بدونم ساحل چه ربطی به گذشته لاوین داشت ؟چرا لاوین به ساحل دست درازی کرد؟
۸ ماه پیش......
20چون سختی یا آدمو به بهترین ادم تبدیل میکنه یا بدترین اون ادم عقده ای برای اینکه خودش سختی کشید خواست بقیه هم سختی بکشن
۲ ماه پیشباران
۱۷ ساله 42الان دقیقا هدفش از نوشتن این رمان بی سرو ته چی بود
۸ ماه پیشنیهان
۲۱ ساله 30واقعا اگه رمان نمینوشت سنگین تر بود الان چندماه منتظرم جلددوم بیاد وقتی خودش میدونه رمانش ناقص چرا گذاشت که ما این همه انتظاربکشیم بعد مزه رمان از دست میده که حدقل بگه کی میاد رمان جوابمون هم نمیده
۴ ماه پیشنازنین
01احمق رمان هنوز ادامه داره و هدفشان لذت بردن توی بی لیاقت بود تازه با اینکه رمان اول نویسنده هست ولی بازم خیلی زیباست راستی تو خودت اگه میتونی برو بهتر از این بنویس
۴ ماه پیشبهار
10الان منظورت از احمق و بی لیاقت با کیه؟؟ جوری که تو حساس بازی درمیاری نویسنده رمان اینجوری نیست
۴ ماه پیشنازنین
00قصد بی احترامی به کسی رو نداشتم ولی از این که بعضی ها آنقدر در برابر رمانی که اولین اثر نویسنده هست و براش زحمت کشیدن بی انصافی می کنند واقعاً زور داره و من میخواستم یکم چشماشون رو باز کنن
۴ ماه پیشSany
00دوستان یه رمان پلیسی هست دختره اسمش باران پسر مهراد پلیس و برادر باران رو تحت نظر داره که باند قاچاقشون بگیره و عاشق باران میشه درصورتیکه مجبور بوده با دختر مافوقش ازدواج کنه اسمش رو کسی یادشه ؟
۳ ماه پیشبهار
00من تازه خوندمش و کنجکاوم ببینم فصل بعدش چی میشه ولی چرا فصل بعدش هنوز نیومده؟؟؟نویسنده رمان حداقل بگو فصل بعدی داره یا نه اگه داره که لطفا بگو کی میاد؟
۴ ماه پیشsamaneh
۳۷ ساله 10برای کسی که اولین رمانش بود به نظرم عالی میومد، چون دریت تونست با پرش به گذشته و حال قشنگ مفهوم ماجرا رو برسونه و در آخر سپاس از قلم شما
۴ ماه پیشSaghi
۳۳ ساله 01خییییییییلی چرت و مزخرفه ارزش خوندن ندهره
۴ ماه پیشنیهان
۲۱ ساله 00بی نظیر واقعاعالیه من چندبار خوندمش فقط یه لطفی کنید جلددوم رو بزارید من سه چهار ماهه که پیش خودمش گفتید به زودی ولی نزاشتید تازهگیا یه بارخوندمش که فراموشم نشده
۵ ماه پیشسحر
10سلام رمانت خوب بود جلد دومش کی میاد اصن اسمش چیه لطفا جواب بده
۷ ماه پیشآیلار
00واقعا بی مزه
۵ ماه پیش
فاطی
۱۳ ساله 00جلد دومش کی میاد؟