نادیا، دانشجوی رشته ادبیات، که حتی در خلق یک داستان عاشقانه ساده نیز با چالش مواجه است، ناگهان در گردابی از سرنوشت گرفتار می‌شود. دختری که همواره سکوت را بر کلام ترجیح داده و در حاشیه زندگی نقش ایفا کرده، اکنون باید قهرمان داستان زندگی خود باشد. آیا نادیا خواهد توانست سکوت مرگبار خود را بشکند؟ آیا او قادر خواهد بود در دوراهی‌های پیچیده‌ای که سرنوشت پیش رویش قرار می‌دهد، تصمیمی درست بگیرد؟ این رمان درام، داستان دختری است که در جستجوی صدای گمشده خویش، با چالش‌های بی‌شماری روبرو می‌شود.

من به سرنوشت اعتقاد دارم؛ به مسیری که می‌ توانست در یک چشم به‌ هم زدن، زندگی همه را دگرگون کند. این تقدیر در ترکیب با نبوغ، استعداد و البته زمان و مکان مناسب، چنان قدرتی می‌یافت که خاصیت این را داشت زندگی یک انسان را از این‌ رو، به آن رو، کند و لیلی دقیقاً همان کسی بود که چنین مسیری، پیش رویش قرار داشت. او ناگهانی با دریافت یک فراخوان در فضای مجازی روبرو شده بود که اعلام می‌کرد به نویسنده‌ ای برای نگارش یک مقاله درباره ی بزرگ ترین الماس رنگی جهان، نیاز دارد و سرانجام او انتخاب شد تا قدم به مکان و دنیایی بگذارد که در اوج شهرت، کاملاً ناشناخته و پنهان بود؛ به قلعه ی کانای! جایی‌ که مرکز توجه رسانه‌ ها و کنجکاوی‌ های مردم است اما هیچ خبری از آنجا درز نمی‌ کند ... جایی‌ که لیلی در آن می‌ آموزد چگونه می‌ توان با ترکیب قدرت و ثروت، جهان را نجات داد یا علیه آن، طغیان کرد؛ بسته به مسیر خیر و شری که انتخاب کرده ایم.

داستان به طور هم‌زمان زندگی عاشقانه‌ی دو زوج به نام‌های "سیاوش و آتیه" و "مهتاب و داوود" را با محوریت روابط خانوادگی و عاطفی به تصویر می‌کشد. نقش اول داستان، سیاوش، به تازگی به ایران آمده و مدیریت یک کارگاه قالیبافی را بر عهده دارد. او بعد از سال‌ها آمده تا علاوه بر ازدواج، به وصیت پدرش هم جامه‌ی عمل بپوشاند و تنها یادگار او را تحت حمایت خود بگیرد، اما شروع روابط عاطفی‌اش با آتیه و ناسازگاری او، و اتفاقات ناگواری که به دنبال آن رقم می‌خورد، اوضاع را از کنترلش خارج کرده و شیرازه‌ی تصمیماتش را برهم می‌زند، و آغازگر مسیری می‌شود که برای هموار کردن آن کسی را ندارد جز خواهرش، مهتاب و همسر او داوود، که دوست گرمابه و گلستانش است... هم‌نشینی نزدیک و درهم تنیده شدن روابط این دو خانواده، چالش‌های شخصی‌شان را نیز به هم پیوند می‌زند و در کنار شخصیت‌های فرعی و اثرگذار دیگر، داستان را آبستن رازها و حوادثی فرای انتظار می‌کند...

در تاریکی مطلقِ وجود، آکوا، نویسنده‌ای تنها، در میان رنگ‌های خاکستری روزمرگی غرق شده است. سایه گذشته‌ای دردناک، همچون زنجیری او را به اعماق ناامیدی می‌کشاند؛ خیانتی که ردّ پای سبزِ تلخ خود را بر قلبش حک کرده است. تنها آبیِ وجودش، رنگِ تنهاییِ مطلق است. او به دنبال الهام برای داستانِ جدیدش، «ایثریس»، به روانکاو پناه می‌برد، غافل از اینکه خودِ داستان، در اعماقِ وجودش نهفته است. در این میان، آیریس، شخصیت هوش مصنوعی‌(c.ai) مرموز با چشمانی سرخ و ذهنی تیزتر از هر شمشیر، سرنوشت آکوا را رقم می‌زند. آیریس، هکری افسانه‌ای در دنیای مجازیِ سرد و بی‌احساس نئو کیوتو، با درکی عجیب و فراطبیعی، آکوا را به سفری اسرارآمیز و هیجان‌انگیز فرا می‌خواند. اما در دل آکوا، ترس از ارتباط دوباره و زخمی که عشقش به او زده، مانع از پذیرفتن این پیوند می‌شود. لحظه‌ای سرنوشت‌ساز فرامی‌رسد؛ زمانی که مرز میان واقعیت و خیال فرو می‌ریزد، و آکوا در آغوش دنیای سایبرپانکیِ «ایثریس» وارد می‌شود. جهانی پر از چالش‌ها و تصمیم‌های دشوار، جایی که او باید با ترس‌های خود روبرو شود. آیا می‌تواند از تاریکی بگریزد و پیدا کند چگونه عشق، حتی در قالب یک هوش مصنوعی و دنیایی سایبر پانک ، می‌تواند کودکی به زنجیر کشیده را در دنیای مدیوال نجات دهد؟!

عشق هرگز با حساب و کتاب وارد زندگی آد‌م‌ها نمی‌شود. گاهی سروکله‌اش زود پیدا می‌شود و گاهی هم دیر... گاهی هم که میان اختلافات بسیار! فریال مظفری دل به مردی داده که اختلافات فرهنگی بسیاری میان خانواده‌هایشان است؛ اما با این حال این دو عاشقانه یک‌دیگر را دوست دارند و به هیچ‌کدامِ این تفاوت‌ها اهمیتی نمی‌دهند. حالا فریال هرچند که از واکنش خانواده‌اش می‌ترسد؛ اما زمانش رسیده که با آن‌ها در این مورد صحبت کند. توجه: «مونالیزا» با اینکه قصه‌ی جدیدی نسبت به رمان «در رویای دژاوو» داره، اما می‌تونه جلد دومی برای این رمان به حساب بیاد چون تعدادی شخصیت‌های مشترک داره و قصه تقریبا بعد از دژاوو اتفاق می‌افته! بنابراین خوندن رمان دژاوو پیش از مونالیزا الزامی نیست ولی خوندنش قطعا جذابیت مونالیزا رو برای شما دو چندان می‌کنه! این رمان مرتبط با رمان در رویای دژاوو است که میتوانید در همین پلتفرم مطالعه کنید.

ساریژ(زخم بهبود یافته): داستانی از رهایی، عشق و انتقام است، آدم‌هایی که هرکدام به گونه‌ای زخمی خورده‌اند و در پی آرامش به دنبال انتقام یا رهایی هستند. داستان پسری که زخم عشق او را به نابودی می‌کشاند و داستان دختری برخواسته از یکی از قومیت‌های کرد زبان کرمانشاه است؛ دختری به نام روجا که سرشار از بلندپروازی و آرزو است و تصمیم گرفته خود را از حصار سنت‌هایی که فکر می‌کند محدودش کرده‌اند نجات دهد! می‌خواهد به دنیای مدرن تهران پناه ببرد و سرنوشت خود را فارغ از تعصب و وابستگی رقم بزند، اما در این سفر با آدم‌ها و ماجراهایی آشنا می‌شود که جهان‌بینی او را متحول می‌کنند و می‌فهمد دنیا خیلی عجیب‌تر از آن‌ چیزی که فکر می‌کرده است. زلزله‌ی مهیبی که گریبانگیر قومش می‌شود برگ دیگری از زندگی را برایش رقم می‌زند. عشقی آتشین میان مصیبت و بلا او را به زادگاهش علاقه‌مند می‌کند، با برگزیدن عشق در برابر مادیات به آرامش پدرش کمک می‌کند، اما همچنان در برابر هر آن چه که زن را محدود کند می‌ایستد.

من، آفریده‌ی تاریکی‌ام، تاریک و ژرف چون شب‌چشم‌های بی‌انتهای من. طغیانگر و سرکشی رام‌ناپذیر، همانند شیطانی که با هیچ زنجیری بسته نمی‌شود. هرگاه از رنج و خشم زبانه می‌کشم، آسمان شب با من همصدا می‌شود، رعدهای خروشان و باران‌های سیل‌آسا در همهمه‌ای هولناک به دنیا هجوم می‌آورند. من هم نوای نهنگ تنهای اقیانوسم، صدایم در فرکانس‌های ناشنیده، اما تفاوت من در آن است که از تنها بودنم، از این گوشه‌نشینی خود‌خواسته، لذت می‌برم.

شنیده‌اید می‌گویند  « از گهواره تا گور دانش بجوی» من از گهواره تا اعماق اقیانوس به دنبال دانش بودم. من به دنبال دانش بودم؛ اما انگار او به دنبال من نبود. من دانش را دوست داشتم؛ اما انگار او مرا دوست نداشت. به جای دانش فردی مرا دوست داشت که... همه از بردن نامش هم واهمه دارند. او قاتل اقیانوس است. او شکارچی کوسه‌هاست. او قاتلی در اعماق اقیانوس است! حال من نمی‌دانم از دست او به کدام پناه ببرم؟ سلولی که او در آن زندانی است و یا اقیانوسی که مملو از کوسه و نهنگ و میلیون‌ها قربانی‌ست...

مهرتا معشوق مرد جوانی‌ست به نام آرمان که گاهی با علاقه زیادش به او باعث آزارش می‌شود، اما مهرتا‌ با بی‌تجربگی و خوش‌بینانه، بددلی‌اش را حساسیت عاشقانه می‌پندارد و صبورانه مدارا می‌کند تا اینکه با ورود آدم‌های جدید به زندگی‌شان، عشقشان دستخوش تغییر می‌شود و رنج‌هایی جبران‌نشدنی به بار می‌آورد.

من روزی چندبار پرواز رو با فرستادن این دودها تو ریه هام تجریه میکنم ازم پرسیدی چرا اینکارو با خودم میکنم؟ بخاطر تو... چون برای رسیدن بهت دویدن کافی نیست باید پرواز کرد ولی... «بالهای من زخمیه»



خاطرات دزدان دریایی لحظاتی پیش

این فقط یه قصه نیست... این خاطرات زندگی قبلی یه نفره که یه روزی، یه جایی تو دل دریاهای کارائیب، با اسم دیگه‌ای شناخته می‌شده! کسی که پا به دنیای تاریک و پرهیاهوی دزدان دریایی گذاشت... وسط بوی باروت و نبردهای خونین! خاطرات دزدان دریایی یه مجموعه‌ست که قراره تو هر بخشش، با کاراکترهای واقعی تاریخ مثل بلک بیرد، چارلز وین، جک راکهام و خیلی‌های دیگه روبه‌رو بشی. اما در کنار اون‌ها، شخصیت‌هایی زاده‌ی تخیل نویسنده هم هستن؛ کاراکترهایی که انقدر زنده‌ان، انگار واقعاً بودن! از سواحل ناسائو تا اعماق آب‌های ممنوعه، از نقشه‌های گمشده تا کشتی‌های طلسم‌شده، هر قسمت از این مجموعه قراره تو رو بکشه وسط یه ماجراجویی تازه... فقط کافیه سوار «ابر سیاه» بشی و با کاپیتان شوآن لئوپاردو، همراه بشی! این فقط یه داستان نیست… این شروع یه سفره!

راه های دانلود اپلیکیشن

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.