رمان پاییز بی مهر به قلم اسما کرمی پور
نیما ، در کارخونه ای کار می کنه که به تازگی ورشکست شده . رییس جدید به کارخونه میاد تا کارخونه رو از نو بسازه . رییس جدید که یک زن جوونه ، در برابر بعضی از اتفاقات ، عکس العمل های شدید و غیر قابل انتظاری نشون میده . و بالاخره از نیما برای انجام کاری تقاضای کمک می کنه . کمکی که باعث فهمیدن مطالب جالبی میشه…پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲۱ ساعت و ۵۷ دقیقه
- يعنى اينقدر بهشون اعتماد دارين ؟
باز فقط نگاه كرد و لبخند زد.
كمى جلوتر رفتم تا كتاب رو ازش بگيرم. قدم آخرو كه برداشتم، ناهموارى كوچيكى زير پام احساس كردم! همون لحظه صداقت دستشو به لبه ى ميز گرفت و در حالى كه ابروهاش به هم گره خورده بود، آخ كوتاهى گفت! ناخوداگاه ابروهاى من هم گره خورد و زير پامو نگاه كردم. تازه متوجه شدم كه پامو گذاشتم روى پاش!
فورا پامو عقب كشيدم و پشت سر هم عذرخواهى كردم:
- شرمنده ... ببخشيد حواسم نبود ... معذرت مى خوام عمدي نبود ... چيزيتون شد؟
به كلى ريخته بود به هم. با زحمت نفس مى كشيد و قفسه ى سينه اش طورى بالا و پايين مى رفت كه حس كردم هر آن ممكنه نقش زمين بشه. يعنى اينقدر دردش اومده بود؟ چه سوسول. باز عذرخواهى كردم. براى لحظه اى سرشو بالا آورد و نيم نگاهى بهم انداخت :
- مهم نيست.
جل الخالق! چشمهاش پر از اشك شده بود. واسه يه لگد ساده؟ دستمالى از جعبه ى روى ميز بيرون كشيدم و طرفش گرفتم:
- واقعا متاسفم.
دستشو توى هوا تكون داد و گفت:
- چيز مهمى نيست. شما مى تونيد بريد. هر وقت خوندينش به آقاى حيدرى اطلاع بديد.
كتابو چپوند توى دستم كه هنوز با دستمالى به سمتش دراز مونده بود و با دست به سمت در اشاره كرد كه برم بيرون. زير لب " با اجازه اى " گفتم و به سمت در رفتم. قبل از اينكه درو ببندم گفت:
- لطفا بيشتر از سه روز طول نكشه.
- حتما. باز هم معذرت مي خوام.
منتظر جواب نموندم و از اتاق بيرون رفتم.
بدبخت شوهرش چه جورى با اين نازك نارنجى پولدار زندگى مى كنه؟ حتما تا بهش دست ميزنه، خانوم دو ساعت آبغوره ميگيره!
***
رفتم سمت ماشينم كه توى پاركينگ بود. 206 سفيد. پشت فرمون نشستم و كتاب رو روى صندلى ب*غ*ل انداختم. هنوز استارت نزده بودم كه در ماشين باز شد و بنيامين چپيد تو ماشين. قبل از اينكه بشينه، كتاب رو از زير ب*ا*س*نش بيرون كشيدم و روى صندلى عقب انداختم. سرى تكون دادم و گفتم:
- بفرما تو. دم در بده.
خنده اى تحويل داد و گفت:
- فرماييدم. خب ... چه خبر؟
- از كجا؟
با سرش به ساختمون رياست كه پشت سرمون قرار داشت اشاره كرد و گفت:
- شنيدم قراره از كيسه خليفه حقوق دريافت كنيم.
- اومدى كه همينو بپرسى؟
- نه داداش. اومدم كه منو برسونى خونه. يادت رفته ماشينمو فروختم. صبح كه قالمون گذاشتى و با بدبختى اومدم. كه اى كاش نيومده بودم. فقط پول كرايه از جيبم رفت. دو ساعت هم كه تو آ*غ*و*ش نسيم و آفتاب موندم. بايد برم كلى خرج پوستم كنم يه وقت كك مك نزنه. ديگه براى برگشت عمرا پول حروم نمى كنم.
يعني بنيامين ممكن بود با اين اخلاق شوخش پير هم بشه؟ از وقتى باهاش آشنا شده بودم، هم نشينيش در من هم تا حدودى اثر كرده بود و ديگه مثل روزهاى اول از اراجيفش اعصابم خورد نميشد.
استارت زدم و راه افتادم. فلشى از جيبش درآورد و پخشو روشن كرد. چند تا آهنگ رو رد كرد و آهنگ رپ خنده دارى گذاشت :
اگه ميگى دوسم دارى واقعا رژيم دارى ...
دستشو زير شكم كوچيكم، كه به خاطر حالت نشسته ام و كمربند شلوارم ايجاد شده بود، گذاشت و با آهنگ همخونى كرد:
پاشو پاشو بر*ق*ص واسم يه كم آب شه اون شيكم ...
خنده ام گرفت. پسره ى ديوونه ى سرخوش. انگار نه انگار كه سى سالشه. مثل بچه ها سرتق بود و شيطون.آهنگ مي خوند " خانوم ببخشيد " و بنيامين به جاش مي گفت " آقا ببخشيد " ...
- آقا ببخشيد چند كيلويى شما؟
خجالتى اى؟ واى مامانم اينا ...
و دستش رو به حالت كشيدن چادر توى صورتش، جلوى صورتش تكون داد. همزمان با مسخره بازى هاش منم كم كم داشتم وسوسه ميشدم كه يه كم بزنم تو خط " سرخوشى ".
نخور ديگه گز اصفهان بشه كمر مثل استكان ...
رسيديم پشت چراغ قرمز و آهنگ عوض شد:
زن زيبا بود در اين زمونه بلا
خونه اى بى بلا هرگزنمونه اى خدا
زن گل ماتمه خار و گل با همه
زن نامهربون دشمن جونه
دل سراي غمه غم عالم كمه
خونه ى دل ولى بى زن نمونه
آهنگش بدجورى بهم مزه داده بود. به خصوص كه بازخونى شده بود و بين آهنگ يه قسمت هايى رپ هم مى خوند و خنده رو به لبم مى آورد :
يه زن دارم شاه نداره ناصرالدين شاه نداره
آخ نداره شاخ نداره باباش ويلا و كاخ نداره
با چرت و پرتهايى كه خواننده مى گفت و قر و اطوارى كه بنيامين ميومد، از شدت خنده اشك توى چشمهام جمع شده بود. حالا ديگه هر دومون با آهنگ ريتم گرفته بوديم. من روى فرمون ضرب گرفته بودم و شونه هامو تكون ميدادم، بنيامين هم كه تمام اهنگ رو حفظ بود و باهاش مى خوند. شيشه ى سمت خودش رو هم پايين داده بود و حسابى هنرنمايى مى كرد.
واى جون، بازم جون، شكرى و قند قندون
كوچولوى ناز خندون، هر جا راه ميره ميشه راه بندون
ماشينى سمت راستمون رسيد و پشت چراغ متوقف شد. صداى موزيك سنتى اى كه از ماشين شنيده ميشد، سر هردومون رو به سمتش چرخوند. راننده ماشين ب*غ*لى هم با نگاه متعجبى به ما نگاه مى كرد. بنيامين همچنان با خواننده مى خوند:
- حالا پشت چراغ قرمزه/ وُلوم ميديم كه خانوم قر بده
نگاهم تو نگاه راننده ى ماكسيماى سورمه اى قفل شد ...
***
اخانوم صداقت با چشمهايى كه به خاطر تعجب كمى درشت تر و جذاب تر شده بودن، به ما خيره شده بود. اونقدر غافلگير شده بودم كه حتى دستم سمت ضبط نمى رفت كه حداقل كمترش كنم. بنيامين تا چشمش به صداقت افتاد، دستهاشو كه در حال تكون خوردن توى هوا بودن، روى سينه اش قلاب كرد و با تكون سر سلام كرد. آهنگ همچنان مصرانه مى خوند و آبروى نداشته امون رو بر باد ميداد:
- بيا تپلى ِ سبزه مبزه ... مى خوام بكنمت مزه مزه
نگاه متعحبش رنگ بى تفاوتى گرفت. در جواب بنيامين سرش رو تكون نامحسوسى داد و قبل از اينكه عكس العملى نشون بدم، صورتشو برگردوند و شيشه ى ماشينش رو بالا داد. چهره اش پشت شيشه هاى دودى پنهون شد. بنيامين مشتى روى رونم زد و گفت:
- خاك بر سرت. آخه اين مزخرفات چيه تو گوش ميدى؟ ببين مردم چى گوش ميدن يه كم ياد بگير !!
امان از اين بنيامين كه تحت هيچ شرايطى از رو نمى رفت.
لیلا
00خیلی دوستداشتم.مرسی
۹ ماه پیشسارا
10با اینمه یک کلمه از رمان رو نخوندم و تازه میخوام شروع کنم ولی شک ندارم مثل زمستان داغ یک شاهکار از خانم کرمی هست
۱۰ ماه پیشالهه
00با اینکه طولانی بود ولی خیلی قشنگ وجذاب بود
۱ سال پیشفروغ
۳۰ ساله 20عالی بود با اینکه داستان طولانی بود اما اینقدر زیبا نوشته بود که متوجه طولانی بودنش نمیشی ..ممنون از نویسنده عزیز
۱ سال پیشسحر 34
00خیلی طولانی بود زیاد دوسش نداشتم
۱ سال پیش10
50بی نظیر:)
۴ سال پیشزینب
۱۷ ساله 30من که ازاین رمان لذت برم،رمانی دلنشین وزیباوالبته خنده دار
۲ سال پیشزینب
۱۷ ساله 10رمان زیبایی بود،من که واقعالذت بردم عالی بودوالبته خنده دار👌
۲ سال پیشمهدیه
۱۵ ساله 10دوستان از نظر قلم عالی بود اما داستان کمی ضعیف بود و اگر به جای چند داستان رو یکی تمرکز میکرد بهتر بود و صحنه عاشقانه کمی داشت
۲ سال پیشـــ
03اصلا خوب نبود، ارزش خوندن نداشت
۳ سال پیشـ
06واقعا مزخرف بود اخه نویسنده محترم این چه وضعه نوشتنه با نوشتن این رمان ها فقط انسان ها رو از خدا دور میکنین، واقعا متاسفم بیشتر رمان های این کتاب چرتن
۳ سال پیشملیسا
41رمان در کل خوب بود. از ژاله هم اصلا خوشم نیومد دختره آویزون
۳ سال پیش•-•
20سلام. رمان خوبی بود من دوسش داشتم. رمانی سراغ ندارین که مثل این رمان باشه؟
۴ سال پیشیلدا
۱۷ ساله 00لطفا فصل اول ودوم عروس استاد رو بزارید
۴ سال پیشرزا
102کاش رمان از زبون سایه تموم میشد تا بهتر احساسشو موقع دیدن هورمند برسونه
۴ سال پیش
مهرنوش
۲۷ ساله 00خیلی خیلی خیلی جذاب و خواندنی ،ممنون تشکر