رمان اسوه نجابت
- به قلم چیکسای
- ⏱️۲ ساعت و ۲۱ دقیقه
- 80K 👁
- 347 ❤️
- 179 💬
در اولین قسمت رمان خواندیم که امین، سوپر استار سینما، با پیدا کردن دفترچه خاطرات مریم و پی بردن به راز سر به مهر او متحول میشود و برای کمک گرفتن و حلال طلبی از مریم، نزد حاج آقا نیکو سرشت می رود. مریم بر خلاف میل قلبی و به خاطر باز یافتن آبروی از دست رفته اش با توصیه حاج آقا نیکو سرشت به عقد امین در می آید. امینی که عاشق مریم است و میداند هنوز از طرف مریم بخشیده نشده است.
تو دلم میگم:
- وای وای! مریم! بهترین و زیباترین هدیه ی عید بود که تو این شب به من دادی!
بی اختیار میشم و به خودم اجازه میدم که به روش خودم ازش تشکر کنم!
دستمواز روی دنده برمیدارم و روی دستش که چادرو ول کرده و روی زانوش گذاشته میذارم! فشار کمی میدم و آهسته میگم:
- ممنونم مریمم!
احساس میکنم که دست مریم زیر دستم لرزش خفیفی میکنه. تو دلم میگم:
- کم کم به اینها عادت میکنی! حداقل خوب بلدم دل خانمها رو بدست بیارم. فقط خدا کنه که تو از اون لجبازهاش نباشی!
صدای آیلین بلند میشه:
- مامانی!
مریم روشو به عقب برمیگردونه:
- بله دخترم
- یعنی راستکی، ما امشب میریم خونه ی آقای شاهکار؟
- بله عزیزم
آیلین با صدای شل و وارفته ای میگه:
- خو! منکه لباس خواب ندارم. با همین شلوار لی بخوابم؟
- آیلیییییییییین!!!
- خو! راست میگم!
نگاهی از توی آینه میندازم و آیلین چشمهای آسمونی رنگشو به من میدوزه:
- به خدا!
تو دلم میگم:
- قربون اون به خدا رفتنت بشم، جیگر بابا!
رو به مریم میکنم:
- بچه راست میگه! خودت هم نیاز به لباس داری! الان میریم فروشگاه واسه هردوتاتون لباس میگیرم
مریم مکثی میکنه:
- نیاز نیست به فروشگاه بریم. اگه زحمتی نیست یک سر تا خونه ی من بریم تا وسایلمونو برداریم
- حتما! حتما! چرا زودتر نگفتی؟ فقط آدرس خونه رو بده تا بریم
- پونک.....
بعد از یکساعت گیر کردن تو ترافیک تهران به خونه ی مریم می رسیم.
از ماشین که پیاده میشیم مریم با دستش منو به یک آپارتمان سه طبقه ی قدیمی راهنمایی میکنه! اینجا خیلی با برجی که من میشینم فرق میکنه! ساختمون نشون میده که حداقل 20 سال ساخته!
وارد ساختمون میشیم.
مریم با صدای زیری میگه:
- طبقه سومه. ببخشید که آسانسور نداره!
- خواهش میکنم. شما جلوتر برید
رو به آیلین میکنم:
- بیا عزیزم بغلم. خسته میشی تا بالا بری.
- ولی من همیشه خودم بالا میرم. اونروزها که شما نبودید منو بغل کنید! حالا دیدید چرا از اینجا بدم میاد؟ تازه خونمونم خیلی کوچیکه. اتاق منو و مامانم یکیه!
نگاهی به مریم میندازم. مریم با سرعت از پله ها بالا میره و منم دست آیلینو میگیرم و باهم به آهستگی به سمت آپارتمان مریم راه میفتیم.
مریم جلوتر از ما وارد آپارتمان شده و در نیمه بازه.
با آیلین وارد خونه میشم. یک آپارتمان کوچک که به زحمت 70 متر میشه. وسایل چفت در چفت چیده شده! و مبلها توهم، توهم!
یک نگاه اجمالی به خونه میندازم. مریم چادرشو رو مبل انداخته. صدای تق و توقش از آشپزخونه میاد. سرمو میچرخونم. در حال آماده کردن شربت آلبالوست.
- نمیخواد زحمت بکشی! وسایل خودت و آیلینو جمع کن تا زودتر بریم.
- هوا گرمه.هممون تشنه شدیم
روی مبل میشینم و چادر مریمو بر میدارم و دوردستم می پیچم. به سمت بینیم میبرم. و نفس عمیقی میکشم و دومرتبه روی مبل میذارم.
آیلین به اتاقش رفته. بعد از مدت کوتاهی مریم با یک سینی که سه تا لیوان شربت داره به هال میاد. دو مرتبه چشم میگردونم و به وسایلی که به زور کنار هم جا شدن نگاه میکنم.
- این خونه رو هم با بدبختی پیدا کردم! کی الان خونه رهن میده؟ همه دنبال پول نقدن! صاحبخونه نصف اجاره رو رهن قبول کرد بقیه شو ماهانه اجاره میدم. با یک حقوق بخور نمیر کارمندی که نمیشه هم از پس خرج خونه و خورده فرمایشهای آیلین بر بیای و هم اجاره خونه بدی!
آپارتمان قبلی مال یکی از دوستهای حاجاقا بود که چند سالیه خارج رفته. نیاز مالی نداشت. به حرمت حاجاقا اونجا رو رهن کامل داده بود. پول رهن هم نصفش مال حاجاقا بود.
سینی رو روی میز میذاره و به سمت اتاق میره تا لباسهاشونو برداره! آیلین در حالیکه یک بلوز شلوار سبز روشن عروسکی پوشیده با چند تا عروسک در بغل بیرون میاد:
- من که آماده ام. مامانی بقیه لباسامو تو ساک بذار.
من و مریم از دیدن قیافه با مزه و عروسکهایی که بغل گرفته خندمون میگیره
آیلین سرشو پایین میندازه :
- مگه چی شده بهم میخندید؟
به سمتش میرم و بغلش میکنم:
- چیزی نیست عزیزم. خیلی ماه شدی بریم تا باهم لباساتو برداریم
مریم رو به من میکنه:
- خودم جمع میکنم
من و آیلین به سمت مبل میریم و مشغول نوشیدن شربت میشیم
لیوان شربت مریمو به آیلین میدم و میگم ببر واسه مامان مریم
بعد از بیست دقیقه مریم با یک چمدون بزرگ بیرون میاد. لیوان خالی از شربتو روی میز میذاره:
۱۳۹۱_F
0واقعا بهترین رمانی بود که تا الان خوندم . ممنون از نویسنده!
۱ هفته پیشآهو
1سلام.خداقوت به نویسنده.هر دو جلد خیلی خوب بود .از حاشیه به دور بود.همچی به جا لذت بردم.توضیحات اضافی نداشت و ادموبی حوصله نمیکرد. پرش بیخود هم نداشت.
۳ ماه پیشمانا
1خیلی خوب بود و قشنگ هر دو فصلش ارزش خ ندن داره
۳ ماه پیشآتنا
2خیلی خوب بود هر دو فصل عالی بود ممنون از چیکسای عزیز
۴ ماه پیشافسانه
1خیلی ناز و دوست داشتنی بود ممنونم چیکسای جانم امیدوارم که رمان های بیشتری ازت بخونم تو این سبک💕
۵ ماه پیشآغاز
1هر دو جلد عالی بود لذت بردم
۵ ماه پیشدلی
1واقعا لذت بردم از هر دوجلد رمان محشر بود
۶ ماه پیشفاطمه
1رمان خیلی قشنگی بود جذاب بود ممنون از نویسنده عزیز
۷ ماه پیشHadi
0عالی، قشنگگگ
۷ ماه پیشMaede
2رمان عالی بود ولی کاش اینقدر خلاصه نبود
۷ ماه پیشدختر الماس
1هردو جلد رمان زیبا و متفاوت بودن مرسی از نویسنده
۸ ماه پیشغزل
1رمان عالی بود حرف نداشت
۸ ماه پیشhosna
1رمان خیلی قشنگی بود و ارزش وقت گذاشتن رو داره
۹ ماه پیشمینا
1خیلی عالی بود من عاشق آیلین وحرفاش بودم دست نویسنده اش درد نکنه
۹ ماه پیش
ارام
0خیلی رمان قشنگی بود و من از شخصیت مریم خیلی خوشم اومد خیلی با درک و شعور و فهمیده بود پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش