
رمان اسطوره
- به قلم P_E_G_A_H
- ⏱️کمتر از یک دقیقه
- 263K 👁
- 3.4K ❤️
- 1.7K 💬
شاداب ترم سه مهندسی عمران دانشگاه تهران درس می خونه ..با وضعیت مالی خانوادگی بسیار ضعیف…که برای کمک به مادرش در مخارج خونه احتیاج به یه کار نیمه وقت داره…تبسم دوستش اونو برای کار منشی گری در یک شرکت تبلیغاتی که متلعق به مردی به اسم دیاکو هستش معرفی می کنه..شاداب هم از همون روزهای اول دانشگاه با یه اتفاق عاشق دیاکو شده بوده در صورتی که دیاکو اونو اصلا نمی شناخته…
آه کشیدم و گفتم.
-آره..کفشام خیلی داغون شدن.
پایم را بلند کردم وکمی مچم را تکان دادم.
-کلی آب رفته توش.راه می رم شلپ شلپ می کنه.
با افسوس نگاهم کرد و گفت:
-یعنی تحمل این وضعیت واست راحت تر از قبول کردن پول قرضی من بود؟اینه معنی رفاقت؟
نگاهش کردم...با تمام محبتی که در وجودم بود.
-نه به خدا...فقط چون می دونستم نمی تونم پولتو پس بدم قبول نکردم.
توی صورتم براق شد.
-مگه من دنبالت کرده بودم؟یا گفته بودم باید زود پسش بدی؟
او که نمی دانست غرورم...عزت نفسم...شخصیتم...چقدر بیشتر از یک جفت کفش می ارزید...!
دستش را کشیدم و از روی نیمکت بلندش کردم.
-می دونم تو چقدر گلی قربونت برم.همینکه وقتی دیاکو...اه...آقای حاتمی بهت گفته منشی می خواد و تو منو به جای خودت معرفی کردی...واسم یه دنیا ارزش داره...تا اخر عمرم مدیونتم.
با شوق کودکانه ای خندید و گفت:
-راست می گی؟
دور و برم را نگاه کردم و یواشکی گونه اش را بوسیدم.یعنی که...راست می گویم.
خندان و خرم به سمت خانه رفتیم.مغازه کفش فروشی نزدیک خانه بود.با هم ایستادیم و از پشت ویترین کتانی سبز و سفید را دید زدیم.با لودگی انگشتم را به سمتش تکان دادم و گفتم:
-فردا این موقع پیش خودمی.
شادی کالج صورتی خوشرنگی را نشانم داد.
-به نظرت اون بهتر نیست؟
بازویش را گرفتم...سنگینی ام را روی او انداختم و متفکرانه به صورتی کمرنگ و زیبا خیره شدم...مردمکم را چرخاندم و اینبار کتانی سبز را نشانه رفتم.
-هوم...آره اونم قشنگه.ولی کتونیه رو هم دوست دارم.
خندید و گفت:
-خب می خوای جفتشو بخر...تو که دیگه پولدار شدی.
از یادآوری مجدد شاغل شدنم...حقوق دار شدنم...ته دلم مالش رفت.
-می گم نکنه از پسش برنیام؟نکنه جوابم کنن؟
با خشونت ضربه ای به دستم زد و گفت:
-گمشو بابا...انگار می خواد مسئول کنترل کیفیت بشه...نهایتش چهارتا تلفن جواب می دی و دو تا نامه تایپ می کنی.
استرسم تشدید شد.
-آخه من دستم خیلی کنده...از کامپیوتر چیزی سرم نمیشه.
"ایش" کشدار و غلیظی گفت:
-خانوم مهندس مملکت رو...! دختر یه کم اعتماد به نفس داشته باش.
سرم را پایین انداختم...کدام مهندس؟کدام اعتماد به نفس؟وقتی بزرگترین تکنولوژی که تا کنون دیده بودم ..تلفن انگشتی سیاه گوشه خانه بود ...به کدام مهارتم باید اعتماد می کردم؟
صدای تبسم از نزدیک..به گوشم رسید.
-اینقدر استرس نداشته باش...اینقدر خودت رو دست کم نگیر...تو با کمترین امکانات...بدون هیچ کتاب تست و هیچ کلاس کنکوری...مهندسی یکی از بهترین دانشگاه های کشور رو قبول شدی...کاری که خیلی از پولدارهای این شهر با هزار تا معلم سرخونه و کلاس خصوصی از پسش بر نمیان...حالا واسه چهار خط تایپ کردن نگرانی؟
با ناخن پیشانی ام را خاراندم و گفتم:
-آخه می ترسم جلوی آقای حاتمی ضایع بشم.
پوف کلافه ای کرد و گفت:
-اه...توام با این آقای حاتمیت...هرکی ندونه فکر می کنه تام کروزه.
تام کروز؟همان بازیگر معروف آمریکایی؟با آن قیافه یخ و ماستش؟ در مقایسه با دیاکوی جذاب و با ابهت من؟؟؟؟اصلا قابل مقایسه بودند؟
با خنده گفتم:
-اونکه به گرد پاشم نمی رسه...!
پشت چشمی برایم نازک کرد و گفت:
-خیلی چندشی شاداب...!
**
در خانه را باز کردم و با چند قدم خودم را به پله ها رساندم. از همان دم در مقنعه ام را از سرم برداشتم و داد زدم.
-سلام...من اومدم...!
صدای مادر را از آشپزخانه شنیدم.
-سلام عزیزم...خسته نباشی...!
به سمتش پا تند کردم.
روی موکت کف آشپزخانه نشسته بود و سیب زمینی پوست می کند.با دیدنم لبخند زد...با دیدنش موجی از آرامش در وجودم دوید.کنارش نشستم..دستم را دور گردنش انداختم و گونه نرمش را بوسیدم.
-چه خبرا مامانم؟
سعی کرد غم صورتش را پشت خنده ظاهری اش مخفی کند.
-خبرای خوب...واسه خونه یه مشتری سفت و سخت پیدا شده.
دستم شل شد.
-چی؟
مادر سرش را پایین انداخت و تند تند گفت:
-عزیزم ایشالا درستون که تموم شه بهتر از اینجا رو می خریم...چند تا آجر پاره که ارزش اینهمه سختی رو نداره....با پولش هم یه جای درست درمون تری رو اجاره می کنیم...هم یه دستی به سر و گوش زندگیمون می کشیم و هم...
rahil...
10تو مثل طابو
۴ هفته پیشهستی
10مرسی عزیزم
۴ هفته پیشASRA
30پیانولا ، بی پنهان یه دنده ، معشوقه مهتاب ، پولتو به رخم نکش رمانای قشنگی بودن که خوندم
۳ هفته پیشهستی
10مرسی قشنگم
۳ هفته پیشفاطمه
10در وصف این قلم،این روایت و این ظرافت،عاجزم... همه چیز عالی بود؛از شخصیت ها گرفته تا نوع قلم و روایت. هیچ کلمه ای نمیتونه این رمان رو توصیف کنه ،فقط باید بخونی تا بفهمی
۲ روز پیشغزال
10اسطوره رو فقط باید بخونی تا متوجه بشی چیه... واقعا زیبا، دقیق،جدید و قوی...شخصیتهل و روند داستان هم بسیار عالیییییی ممنون پگاه جان🫠♥️
۲ روز پیشسادات
20من این رمان و قبلا خوندم ، عالیههه عالی . اصلا نمیدونم چی بگم . میشه مثل این معرفی کنید؟؟ قلم رمان عالی بود همچی اوکی جلو می رفت خیلی خوب بود
۴ روز پیشویدا
10قبلا این کتاب روخوندم خوب بود.
۶ روز پیشمبینا
10بعد چند سال خوندمش رمانی که هر چندماه میخوندمش وقتی دوباره رفتم تو دنیاش و شخصیتاشو دیدم انگار با خانوادم رو به رو شدم توی"رمان"نمیتونی شخصیت مرد انقدر سختی کشیده ای که هر بدبختی ای که بگی سرش اومده پیدا کنی هیچکس گناهی تر از دانیار نیست انقدر جذابه که تنها مردیه که غیرتی میشه
۷ روز پیشمبینا
00و میتونم قبول کنم و ازش دلخور نشم دانیار خیلی قشنگ عاشقت شدی با شخصیتی که داشتی خیلی قشنگ و نرم و عاشق شدی ممنون نویسنده که بخش بزرگی از نوجوونی من بودی و با اینکه یه جاهایی یکم زن هارو کوبوندی ولی خیلی چیزا با این رمان یاد گرفتم و پیام اسطوره رو که اونموق و هنوز بهش پرداخته نمیشه رو خوب رسوندی
۷ روز پیشاسطوره
10بهترین رمانی بود که خوندم عالی بود واقعا عالی
۷ روز پیشمینی
30جز اولین رمان هایی که خوندم اون موقع چهارده سالم بود، و الانکه ۲۲سالم هنوز بهترین رمان زندگیم.. از تک تک نوشته هاش احساسات ادمها رو میشه خوند پر از نکته های زندگی.
۱ هفته پیشJana
30وااااای خدا هرچی این رمان رو میخونم میگی بازم کمه فکر کنم بالای شیش بار خواندم و هربارم هم مشتاق تر بودم و عشق فقط دادانیار خیلی خوبه لامصب .مرسی نویسنده جون همینطوری ادامه بده
۲ هفته پیشیاسمن
70بعید میدونم بهتر از این رمان دیگه نوشته شه : )
۲ هفته پیشنفس
60من این رمان رو برای بار دومه که میخونم و هنوزهم دوست دارم از اول بخونمش
۳ هفته پیشنازنین
80شاهکار بود..❤
۳ هفته پیشسلیمانیان
60خیلی عالی بود
۳ هفته پیشبهاره
70با تمام قلبم این رمان رو حس کردم مرسی از خالقش
۳ هفته پیشاسرا
50سلام. من عاشق این رماااااانمممممم. من خیلی کم پیش میاد که از یه زمان اونقدر خوشم بیاد که دوبار بخونمش ولی من این رمان و رمان بگذار آمین دعایت باشم رو بیشتر از پنج بار خوندم و هربار برام تازگی داره و کلا خیلی دوسش دارم. خیلی رمان خوندم ولی اسطوره یه چیز دیگست حتما بخونیدش. ممنون از نویسنده✨🌱
۳ هفته پیش
هستی
20امکانش هست چند تا رمانی که به نظرتون زیبا بود و از لحاظ نگارش و سطح با این رمان شبیه هست رو بهم معرفی کنید؟